منو

پراکنده نویسی ها یی در باب فلسفه

پراکنده نویسی ها یی در باب فلسفه

(پویان فخرایی)

 الف)مدخل:
مقدمه ای در باب مقدمه:
در باب حکمت فلسفه هم سخن‌های نغز بسیار است هم تعریف از ماهیت آن، نمی‌دانم پیش از نیاز بشریت یا کم از آن. ولی حتما با این قول که نقد سر نوشت فلسفه بسیار مفید فایده خواهد بود موافق هستید. و البته تا قبل از آن که وارد نقد و بررسی شویم باید در حد امکان به اطلاعات خود بیفزاییم.
و به یاد داشته باشیم این سخن را« این سخنان نه فقط دنیای خواننده که دنیای نویسنده خود را هم می تواند تغییر دهد»(مونولوگ در فیلم شبهای روشن نوشته سعید عقیقی) این _ول بالا را میشل فوکو اندیشمند و فیلسوف فرانسوی با نگاه خود طور دیگری بیان کرده است:
چیز هایی که میگویم بدان دلیل نیست که بدان‌ها می‌اندیشم بلکه بیشتر آنها را به هدف ویران گری خویشتن می‌گویم تا دیگر ناگزیر  نباشم بیندیشیم تا بتوانم مطمئن شوم که از اینجا به بعد آن ها زندگی خود را بیرون از من ادامه خواهند داد و یا خواهند مرد، به مرگی که من ناگزیر نخواهم بود خود را در آن باز شناسم.
این سخنان فوکو از این جهت برای نگارنده دارای اهمیت‌اند که در نگاه به تاریخ فلسفه به سرنوشت سخنان افراد در زندگیشان توجهی نکنم، شاید بعضی از این افراد خود به این گفته خود معتقد نباشند.
و اما تا در مورد نگارنده و آن چه که او سعی کرده بدان بپردازد اطلاعات اولیه ای است در باب فلسفه که هم نگارنده با نوشتن ایشان اطلاعاتی کسب میکند و هم شاید بعضی از خوانندگان نیز و خواهشی که اگر دانایی این سطور را منت خواندن گذاشت اگر نکته ای و اشکالی داشت،که حتما دارد، نگارنده ی نادان را از آن نکته داغی بر دل نگذارد و باز نگارنده امیدوار است در این سطور طعم این سخن ویل دورانت را بچشد:
«این معنی را تا هنگامی که ضروریات قاطع حیات مادی او را از مقام بلد اندیشه به سرزمین پست مبارزه ی اقتصادی فرود نیاورده است، درک کند» و به یاد همگان باشد این سخن دیگر ویل دورانت را که حقیقت ما را توانگر نمی سازد ولی آزاد بار می آورد. (تاریخ فلسفه ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب)
ب) نگاه نظری:
نگارنده می داند شاید این بخش یکی ملال آورترین بخش‌های مبحث اوست ولی ناگزیر است برای استفاده از این بحث در بحث های آینده کمی حوصله خواننده سر بیاورد اما خوب راه حلی هم جز این ندارد.
فلسفه را مادر علوم یا برادر بزرگتر خواهر علم دانسته‌اند چرا که فلاسفه در ابتدا به حدس و فرض چیزهای درباره ی عالم گفتند و بعدا آن گفته ها موضوع علوم خاصه گشته است و به تجربه و آزمایش علمی، اثبات یا انکار گردیده است. برای این کار برد فلسفه شاهد نظر فیلسوفی پیش از سقراط هستند که مرحوم فروغی در کتاب سیر حکمت اروپا  در مورد عفاید او چنان آورده است:
ذیمقطراطیس:{...} باری آن دانشمند، جهان و همه اجسام را مرکب از ذرات کوچک بی شمار دارای ابعاد و لیکن تجزیه نا پذیری میداند و معتقد است ذرات همه از یک جنسند  و تفاوت آن ها و تنوع اجسام همانا از اختلافات و مشکل و اندازه و وضع ذرات آن ها نسبت به یکدیگرند.
********
در مورد سرزمین فلاسفه گروهی بر یونان نظر دارند ولیکن مرحوم فروغی این گونه معتقد است که آغاز حکمت از مشرق زمین ست و تمدنی که امروزه به دست یاری اروپائیان در جهان برتری یافته است بی گمان دنباله ی آن است که یونانی های قدیم بنیاد نموده اند و آن ها خود مبانی اصول را از ملل باستانی مشرق زمین گرفته اند یعنی: مصر، یونان، سوریه، کلده، ایران و هندوستان.
فلسفه ر اصل کلمه ای یونانی به معنای دوستدار خرد است و همچنین خردمند را سوفوس و حکمت سوفیا میگفتند فیثاغورث گفت ما هنوز لیاقت آن را نداریم که خردمند خوانده شویم ولیکن چون خواهان حکمت هستیم باید ما را  فیلوثوفوس خواند و همین لفظ است که فیلسوف شده است و فلسفه از آن مشتق شده است.
بنا بر روایت دیوژن (diogen)، لئوس فرمانروای نیلون ها از فیثاغورث پرسید:
تو که هستی؟
فیثاغروث پاسخ داد:«من فیلسوفم»
چون این واژه برای پرسنده نا آشنا بود فیثاغورث از نئولژیسم (علم واژه پردازی) یاری جست؛ او زندگی را به بازی های المپیک تشبیه کرد و گفت مردمی که در این بازی های حضور می یابند بر سه نوع اند: برخی برای مسابقه می آیند، برخی برای داد و ستد و پاره ای برای تماشا. زندگی نیز به همین گونه است، برخی زاده شدند که بنده ی جاه و مقام دنیوی و اسیر وسوسه نفس و ثروت باشند و برخی دیگر خردمند هستند و تنها در جستجوی حقیقت. (هنگامی که ما ببن یونانیان واژه فلسفه ساخته شد در مورد عقل برداشت یکسانی وجود داشت و منظور از آن شناخت اشیایی بود که او نسبت به آن ها جاهل بود.)
البته فلسفه را تعاریف دیگری آورده اند که نگارنده سعی دارد در حد امکان خلاصه و در سطح سوادش روشن بیان کند و برای این منظور از نوشته ای دو بزرگ دکتر علی شریعت مداری  و منوچهر بزرگمهر در کتاب های «فلسفه» و «فلسفه چیست؟» یاری جسته است. منوچهر بزرگمهر پنج مشرب را برای تعریف فلسفه تقسیم بندی کرده است و دکتر شریعت مداری با مصادیق این نگاه ها را توضیح میدهد:
1- فلسفه وضع یا هیأتی ذهنی استکه انسان در مقابل عالم وجود و زندگی دنیوی اتخاذ می کند.
2-فلسفه روشن تحقیق و تفکر وابسته  و استدلال برای حل مسائل کلی و عمومی عالم است و معتقدند جمع و تالیف  واقعیات و استنتاج از آن ها برای فهم حقیقت کافی نیست و باید نسبت به آن ها تحلیل و تفکر کرد.
3- فلسفه اخذ و تحصیل یک نظر کلی نسبت به عالم است و فلسفه چون نقطه ی اهرم ارشمیدس برای جا به جا کردن جهان است. فلسفه نقش رییس ستاد علوم خاصه را دارد و از روی نتایج آن علوم تصویر کلی عالم را رسم می‌کند.
4- فلسفه برای این مشرب چون سوال های و مسائل معین و تعدادی نظرات معین تعریف شده است که ابدی و باقی هستند و پیشرفت در علوم باعث یافتن راه حل تازه ای برای آن ها می شود.
5- فلسفه تحلیلی یا تحلیل منطقی که عمل فلسفه را ایضاح(روشن) می‌کند و تبین معانی الفاظ و دادن تعاریف است، تحلیل مفاهیم مستعمل در عرف عام و علوم خاصه می داند. در نظر این نوع نگاه امر واقع موضوع علوم دقیقه است  و نسبت بین مفاهیم جزء منطق و ریاضت است و نقد و تحلیل مبادی علوم و مقایسه نتایج آن‌ها و تحلیلی مفاهیم و الفاظ مستعمله در آن‌ها را کار خود می‌داند.
دکتر علی شریعتمداری از قول فلاسفه این گونه می آورد که:
-به نظر جان دیونی(فیلسوف آمریکایی): اگر تعلیم و تربیت را عبارت از تشکیل و ایجاد تمایلات اساسی عقلانی و عاطفی نسبت به طبیعت و همنوعان بدانیم در این صورت فلسفه را ممکن است به عنوان تئوری عمومی یا اساس نظری تعلیم و تربیت تعریف کرد.
-برتراند راسل گاهی فلسفه را رشته ای می ‌داند که به سئوالاتی چون: آیا جهان به ذهن/ روح و ماده تقسیم می‌شود و اگر چنین است ذهن/ روح چیست و کدام است؟ آیا جهان حدت و هدفی دارد به سوی هدفی سیر میکند؟ و....
البته در کتاب فلسفه چیست منوچهر بزرگمهر از قول کانت سوالاتی شبیه به این را مطرح می‌کند:
آیا در خارج یا داخل عالم یک حقیقت متعالی وجود دارد یا خیر؟
آیا حیات انسان محدود به همین زندگی مادی است یا انسان‌ها حاوی حقیقتی است که بعد از مرگ بدن ادامه می‌یابد و نشئه ی دیگری بعد نشئه ی مادی وجود دارد؟ آیا آن حقیقتی که در داخل یا ماوراء طبیعه هست در خلقت عالم غرض و غایت معینی داشته است یا خلقت عالم عبث بوده است؟
-آلفرد وایتهد (فیلسوف و ریاضیدان، استاد راسل):فلسفه در حال حیرت و تعجب آغاز می‌شود و در پایان وقتی فکر فلسفی کار خود را به بهترین وجه انجام داد، حیرت همچنان باقی است اما ممکن است در زمینه توجه به عظمت اشیاء و تلطیف و  تزکیه ی عواطف چندی به وسیله ی فهم اضافه شده باشد.
-علامه طباطبایی؛ یک سلسله بحث های برهانی که غرض و آرمان نامبرده تامین نماید و نتیجه ی آن ها اثبات و وجود حقیقی اشیاء و تشخیص علل و اسباب آن ها چگونگی مرتبه وجود آن ها می‌باشد را فلسفه می‌نامند و دکتر شریعتمداری در توضیح این تعریف ؛ فلسفه را رشته ای که درباره وجود بحث میکند و محدود به هستی شناسی است می داند چنان که تعریف دیگری در همین راستا از کتاب صدرالمتألهین تالیف جواد مصلح می‌آورد که فلسفه را عبارت است از آگاهی احوال موجودات خارجی همان طور که موجود هستند و این آگاهی در حدود استعداد بشر است.
در کتاب زمینه ی تاریخ فلسفه(اثر : ای. خیلیابیچ  ترجمه ی هرمزان) فلسفه را یکی از قدیمی ترین اشکال آگاهی اجتماعی می داند و فلسفه را به عنوان مجموعه معارف انسان از جهان پیرامون و خود که در جامعه‌ی برده‌داری پدیدار گشت معرفی می کند و این طور ادامه می دهد که بعد ها وقتی امور مربوط به طبیعت در عرصه ای گوناگون و معرفت نیز، تکامل یافتند شاخه شاخه شدن و جدایی علوم مختلف آغاز گردید و در همین دوران فلسفه به عنوان یک رشته ای مختلف شکل گرفت و به موازات تکامل علوم خاص مسائل رو به روی فلسفه به عنوان یک رشته ی مختلف مشکل گرفت و به موازات تکامل علوم خاص مسائل رو به روی فلسفه تغییر کرد و حاصل این شرایط اجتماعی نوین، وظایف جدید بودی که در برابر اندیشه های نظری قرار گرفت و اندیشه ی نظری را به بازتاب روند های عینی جهان خارج از ذهن انسان فرا می‌خواند
دکتر شریعتمداری تقسیم بندی های آقای بزرگمهر را با شرح مبسوط در کتاب خود با عنوان عامل فلسفی یا فونکسیونها می‌آورد که نگارنده  ذکر عنوان مطالب را لازم و مفیده دیده است:
تحلیل (مشخص ساختن معانی، به کار بردن درست لغتها و ... را نقش اساسی فلسفه می دانند به این علت که بسیاری از مشکلات فلسفه و جر و بحث میان فیلسوفان در اثر مشخص نبودن معانی صحیح لغات به وجود آمده اند که فلاسفه بعد از این عمل فلسفی به تحلیل مسایل فلسفی در سطحی بالاتر میپردازند.)
انتقاد و ارزیابی(عده ای از فیلسوفان انتقاد را مهمترین شاخصه ی تمییز دهنده ی فلسفه از دیگر علوم می داند و آنرا مکمل عمل تحلیل دانسته اند.)
ترکیب یا وحدت دادن(ترکیب یا وحدت  دادن نتایج و فرضیات دیگر علوم را عمل و کار اصلی فلسفه می داند.)
سیر عقلانی (به عنوان یکی از اعمال فلسفه متضمن سیر عقلانی و رها ساختن ذهن از محسوسات یا نظر های محدود است)
تفسیر یا ترجمه(Interpretation گروهی از فلاسفه ترجمه یا تفسیر مطالب علمی را کار فلسفه می دانند)
بررسی ارزش(بعضی فلاسفه کار اصلی فلسفه در عصر ما را بررسی ارزش ها و هدف های اساسی برای انسان می دانند)
ج:نتیجه علمی : 
حال که نگاه نظریمان به مقدماتی در باب فلسفه پایان گرفته، نگارنده به داستان شکل گیری فلسفه خواهد پرداخت و تمام نتایج عملی آن را در حد خود مورد بحث قرار خواهد داد البته او نمی‌تواند مهم بودن این بخش را نزد خود کتمان کند که به نظر شیخ اجل سعدی عالم بی عمل چون زنبور بی عسل است، و تنها این صدای گوش خراش است که حاصل این فعالیت این زنبور بی خاصیت می‌باشد.
داستان چگونگی به وجود آمدن و تحلیل آن در کتاب مسائل تاریخ فلسفه (تئودور اوی زرمان ترجمه پرویز بابایی) این گونه شرح در آمده است:
در یونان باستان مسائل غیر قابل فهم در سنت اسطوره شناسی جای می گرفتند چرا که عقل منسوب به ایشان بوده است نگرش اسطوره ای به جهان ایدئولوژی نخستین نظامی جماعتی بی طبقه را شکل می داد که در آن اسطوره به عنوان دینی هنرواره شکل یافته بود. ( که بعد ها فیلسوفان از آن تعبیری طبیعت گرایانه به عمل آورده اند.) در این جامعه بی طبقه، قبیله فکر می‌کرد و فرد به گونه ای غریزی آن را می پذیرفت پس اندیشه فردی ضرورتی نداشت. پیدایش فلسفه مقارن است با دوره‌ی شکل گیری جامعه ی طبقاتی و فیلسوفان در نخستین گام با این نظام اسطوره ای در افتادند.
تا قبل از آن اساطیر به همه پرسشها پاسخ می‌گفت پس فرد لازم نبود از خود بپرسد عقل یعنی چه؟ با ظهور فلسفه اندیشه ی انسان جایگزین اسطوره ها و پیشگویی های جادوگرانه شد. پراکندن  اندیشه ای مستقل از اسطوره و جهان بینی انتقادی در ان روزگار کاری بود انقلابی و  میتوان تصور کرد  حکم ایشان در حکم کافران حربی بوده است.
پیدایش فلسفه در یونان باستان همزمان با گسترش این باور است که به خرد همچون آرمان شناخت در رفتار می نگرد که از راه کوشش های خود انسان به دست تواند آمد و بدون آن زندگی نه ارزش زیستن دارد و نه شرافتمندانه است.
از نظر زرمان این تضاد میان ایمان کورکورانه و شناخت دست آورد خود، در تضاد ما بین باور های سنتی و اندیشه های فلسفی خود را نمایان کرده است که باور فلسفی از ایمان کورکورانه ناشی نشده است و استوار  بر یک شناخت است  هر چند این شناخت  سست و نا پخته باشد..
در نظر نگارنده تحلیل این قسمت از تاریخ که شاید مهمترین نقطه ی تاریخ ما بعد تاریخ است نقش مخرب عقل لاهوتی اسطوره باور سنت محور، در حرکت نکردن به سوی توسعه است. شک، سوال، جرات پرسیدن آن و سپس تحلیل و نقد جواب و در نهایت شناخت حاصل از این فرایند کلید اسطوره زدایی، عقل و پیشرفت است. زرمان در این کتاب جمله ای را بر نقل جمله ای را بر نقل از هگل میآورد:" اسطوره شناسی نا توانی اندیشه است در استوار ساختن خود به طور مستقل". اگر جرات کنیم که شک کنیم چون ابراهیم خلیل در قدرت بتهای چوبین را  و یاد داشته باشیم پرسش گری موسی کلیم را پس به خود اجازه دهیم که سوال کنیم و حتی به یاد بیاوریم چند بزرگ از روزگار خود را همچون امام موسی صدر را که اگر شخصی با او مخالفت  میکرد خوشحال میشد و این مخالفت و سوال را عامل شکوفایی استعداد و تکاپوی ذهن خود می دانست و همچنین مرحوم سحابی را در زمانی که جوانان نقد های خود را از نهضت آزادی با او مطرح می کردند اشک در چشمانش حلقه میزد چرا که شادمان میشد از این که شاگردان جوانش(مرحوم حنیف نژاد و دوستان دیگرش) اهل نقد کردن هستند و هزاران هزار مثال دیگر به  اهمیت فلسفه در راه توسعه را پی می بریم.
در نگاهی دیگر به کاربرد فلسفه میتوان به رشته فلسفه برای کودکان اشاره کرد. سعید ناجی در مصاحبه ای با روزنامه ی اعتماد ملی این گونه میگوید علل پردازش داده ها و اطلاعات (تفکر فلسفی) در غرب با برنامه ای به نام فلسفه برای کودکان که شامل آموزش سه عمل: داوری، استدلال و تمییز است نسل های آینده خود را پرورش می‌دهند
 چنان که شنا را باید در استخر یاد گرفت و نمیتوان صرفا با چاپ مطالب درباره ی شنا یا تمرین در خشکی شنا کردن را یاد گرفت اندیشیدن را هم نمیتوان با چاپ مطلب فلسفی و خواندن آن یاد گرفت در زمان خواندن ما فقط یک سری داده دریافت میکنیم ولی جنس تفکر کردن از جنس داده ها نیست و اگر نتوانیم داده ها و اطلاعات را خود را مانند کامپیوتر پردازش کنیم آن داده فقط یک اطلاعات به درد نخور باقی می‌ماند.
او اضافه میکند هربرت مید می گوید "نمیتوان به کودکان یاد داد که اجتماعی شوند بلکه باید امکان اجتماعی شدن آن ها را فراهم کرد تا این که آن ها شروع به یاد گیری نمایند. ما اگر بتوانیم کودکان را در جمعی قرار دهیم تا در آن به تما تفکر، کار جمعی، داوری خوب و تمییز عادت دهیم و  وقتی آن ها به عنوان شهروند وارد عرصه‌ی فعالیت اجتماعی می‌شوند افراد معقولی خواهند بود البته این نیاز به تمرین دارد."
تمرین مهمترین رکن  تفکر فلسفی است. تمرین باید به قدری انجام شود که استدلال های درست به صورت عادت در بیایند مهارت های فکری تنها با کتاب خواندن، فیلم دیدن درست نمی‌شود بلکه در صحنه‌ی عملی تمرین‌ها، شکست‌ها و موفقیت ها باید به یاد گیری این مهارت ها پرداخت. افراد باید در تمرین های واقعی شرکت کنند و از شکست نهراسند.
 
مخرج کلام: نگارنده با پوزش از مطالب معیوب و ناقص خود، با نوشتن این نامه تنها قصد معرفی چند منبع پرداخته است و شاید تنها ارزش کارش در همین باشد.
ه) منابع:
 روزنامه‌ی اعتماد ملی: شماره 33 مصاحبه با سعید ناجی – سپیده یوسفی
مسائل تاریخ فلسفه ترجمه پرویز بابایی- موسسه انتشارات نگاه.
فلسفه دکتر علی شریعتمداری – دفتر نشر فرهنگ اسلامی
فلسفه چیست نوشته منوچهر بزرگمهر-انتشارت فردوسی
زمینه ی تاریخ فلسفه نوشته ی ای.خلیابیچ ترجمه هرمزان – انتشارات ایده
سیر حکمت در اروپا نوشته محمد علی فروغی- انتشارات هرمس
(استفاده از مقالات سایت تنها با ذکر نام نویسنده و لینک مستقیم به مقاله آزاد می باشد)

منبع: تاریخ فلسفه

http://philosophers.atspace.com/pooyan_ph.htm