ريشه يابي واژه ، ذرت بو داده يا ...؟!

مدیران انجمن: parse, javad123javad

نمایه کاربر
آیاز

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۷/۱۱/۱ - ۱۰:۱۱


پست: 1038

سپاس: 20


تماس:

Re: ريشه يابي واژه ، ذرت بو داده يا ...؟!

پست توسط آیاز »

هرمز پگاه نوشته شده:برای اینكه ببینیم كه توركی چه اندازه گرفته و چه اندازه واژه داده
بد نیست كه جناب ایاز این جملات را به توركی در اینجا بازگردان
كنند ( البته كلك نمیتواند بزند چون من بسیار دوستان آذری ایران
دوست و دانا كه هویت و نژاد خود را میشناسند دارم كه حتی
به توركی عثمانی هم چیره اند)

جملات:
فرهنگ اصیل و باستانی تمدن های شكوهمند ، داشتن واژه های
پیچیده ی دانشیك و فلسفی و فندی و دینی را برای مدیریت
این امپراتوری ها ، لازم و بایسته ساخته بود، در حالیكه
كوچگران بسادگی واژه هایی را برای جانداران و گیاهان و
.. نیاز داشتند.

سرشت ( دات) هستی این جهان، ماده است.

داشتن یا نداشتن، برابر با بودن و نبودن است؟


جملات:
فرهنگ اصيل و باستاني تمدن هاي شكوهمند ، داشتن واژه هاي پيچيده ي
دانشيك و فلسفي و فندي و ديني را براي مديريت اين امپراتوري ها ، لازم و
بايسته ساخته بود، در حاليكه
كوچگران بسادگي واژه هايي را براي جانداران و گياهان و
.. نياز داشتند.

سرشت ( دات) هستي اين جهان، ماده است.

داشتن يا نداشتن، برابر با بودن و نبودن است؟ •

---
كلمات غير فارسي در جملات بالا:

اصيل: عربي
تمدن: عربي
فلسفي: يوناني معرب
فند: عربي مترك يا مفرس
دين: عربي
مديريت: عربي
لازم: عربي
حال در: درحاليكه: عربي
كوچ: تركي
ساده: فرهنگ معين ريشه آنرا ذکر نکرده است اما اين کلمه در عربي کاربرد دارد.
گياه: هندي
جهان: برگرفته از كلمه تركي الاصل يا سغدي الاصل آژون كه آجون نيز تلفظ شده است.
ماده: عربي
جملات: عربي


ترجمه (چئويري)

جملات (تومله‌ج‌لر):

گؤركملي اولان اسكي اويغارليق‌لارين درين و كؤكلو ائکين (كولتور)لري،
بيليم‌سل، فلسفي، اينانجسال (ديني)، نئچه يؤنلو و تكنيكمسل سؤزجوكلرين
اولماسيني بو امپئريالاري يؤنتمه‌يه گركلي ائتميشدي او حالدا كي كؤچري
ائللر قولايجا بيتگي‌لر و حيوانلارلا ايلگيلي سؤزجوكلره گركلري وارايدي.

آجونون (دونيانين) تؤزسل وارليغي نسنه‌دير.

وارليليق ايله يوخسول‌لوق، اولماق ايله اولماماقلا ائش‌مي‌ديرلر؟

در ترجمه تركي تنها كلمات فلسفي، ٰ امپئريا، و تكنيك واژه‌هاي دخيل
هستند. يک كلمه معرب و دو كلمه فرنگي در اين جمله به كار رفته است كه
البته پيدا كردن جايگزين براي آنها سخت نيست.

ترجمه اي ديگر:
اسکي سايتالمان اويقارليقلارين کولتورو ايمپئراتورلوقلاري يؤنتمک اوچون
قارماشيق بيليمسل، فلسفي، اينانجسال و تئکنيکسل اؤزگون قاوراملار
گرکديريردي.
آنجاق کؤچريلر جانليلار و بيتکيلر اوچون قولايجا قاورام اورته بيليرديلر
تانري اولوب
باريش اولسا...
قاييداجاقدير
_____________________
برگردان فارسي:

خدا مرده اما
اگر صلح باشد...
باز خواهد گشت
«آلما يولو»

نمایه کاربر
هرمز پگاه

محل اقامت: پاريس

عضویت : جمعه ۱۳۸۴/۶/۱۸ - ۱۹:۲۷


پست: 7238

سپاس: 978


تماس:

Re: ريشه يابي واژه ، ذرت بو داده يا ...؟!

پست توسط هرمز پگاه »

آیاز نوشته شده:
هرمز پگاه نوشته شده:برای اینكه ببینیم كه توركی چه اندازه گرفته و چه اندازه واژه داده
بد نیست كه جناب ایاز این جملات را به توركی در اینجا بازگردان
كنند ( البته كلك نمیتواند بزند چون من بسیار دوستان آذری ایران
دوست و دانا كه هویت و نژاد خود را میشناسند دارم كه حتی
به توركی عثمانی هم چیره اند)

جملات:
فرهنگ اصیل و باستانی تمدن های شكوهمند ، داشتن واژه های
پیچیده ی دانشیك و فلسفی و فندی و دینی را برای مدیریت
این امپراتوری ها ، لازم و بایسته ساخته بود، در حالیكه
كوچگران بسادگی واژه هایی را برای جانداران و گیاهان و
.. نیاز داشتند.

سرشت ( دات) هستی این جهان، ماده است.

داشتن یا نداشتن، برابر با بودن و نبودن است؟


جملات:
فرهنگ اصيل و باستاني تمدن هاي شكوهمند ، داشتن واژه هاي پيچيده ي
دانشيك و فلسفي و فندي و ديني را براي مديريت اين امپراتوري ها ، لازم و
بايسته ساخته بود، در حاليكه
كوچگران بسادگي واژه هايي را براي جانداران و گياهان و
.. نياز داشتند.

سرشت ( دات) هستي اين جهان، ماده است.

داشتن يا نداشتن، برابر با بودن و نبودن است؟ •

---
كلمات غير فارسي در جملات بالا:

اصيل: عربي
تمدن: عربي
فلسفي: يوناني معرب
فند: عربي مترك يا مفرس
دين: عربي
مديريت: عربي
لازم: عربي
حال در: درحاليكه: عربي
كوچ: تركي
ساده: فرهنگ معين ريشه آنرا ذکر نکرده است اما اين کلمه در عربي کاربرد دارد.
گياه: هندي
جهان: برگرفته از كلمه تركي الاصل يا سغدي الاصل آژون كه آجون نيز تلفظ شده است.
ماده: عربي

جملات: عربي


ترجمه (چئويري)

جملات (تومله‌ج‌لر):

گؤركملي اولان اسكي اويغارليق‌لارين درين و كؤكلو ائکين (كولتور)لري،
بيليم‌سل، فلسفي، اينانجسال (دينينئچه يؤنلو و تكنيكمسل سؤزجوكلرين
اولماسيني بو امپئريالاري يؤنتمه‌يه گركلي ائتميشدي او حالدا كي كؤچري
ائللر قولايجا بيتگي‌لر و حيوانلارلا ايلگيلي سؤزجوكلره گركلري وارايدي.

آجونون (دونيانين) تؤزسل وارليغي نسنه‌دير.

وارليليق ايله يوخسول‌لوق، اولماق ايله اولماماقلا ائش‌مي‌ديرلر؟

در ترجمه تركي تنها كلمات فلسفي، ٰ امپئريا، و تكنيك واژه‌هاي دخيل
هستند. يک كلمه معرب و دو كلمه فرنگي در اين جمله به كار رفته است كه
البته پيدا كردن جايگزين براي آنها سخت نيست.

ترجمه اي ديگر:
اسکي سايتالمان اويقارليقلارين کولتورو ايمپئراتورلوقلاري يؤنتمک اوچون
قارماشيق بيليمسل، فلسفي، اينانجسال و تئکنيکسل اؤزگون قاوراملار
گرکديريردي.
آنجاق کؤچريلر جانليلار و بيتکيلر اوچون قولايجا قاورام اورته بيليرديلر
نخست اینكه هم ریشه ی واژه ها ی جملات ما را نادرست آورده اید و
هم اینكه ما ادعا نكرده ایم كه زبان فارسی اله و بله است مانند شما
و روشن است كه دارای واژگان تازی هم هست. خواستیم ببینیم كه
زبان خیلی والای توركی شما چه پخی است !

- فند كاملا ً فارسی است كه تازیان از آن فنّ را درست كرده اند.
برای نمونه، واژهی فندك از آن است.
http://www.loghatnaameh.com/dehkhodawor ... 2c-fa.html
- ساده فارسی است و اینكه تازیان سود میبرند به چم تازی بودن آن نیست!
گیاه نیز فارسی است و خود زبان فارسی ریشه در زبان سانسكریت كهن
دارد و از انیرو دور نیست كه با واژگان هندی نزدیك باشد.
جهان هم فارسی است و از هیچ واژهی توركی ! گرفته نشده( وگرنه واژه
را میاوردید !) و سغدی هم از زبانهای فارسی است ، بیسواد!
(و واژه ی كیهان نیز با ان هم خانواده است.)
ماده(مایه) نیز از فارسی است و به چم زاینده و میانه است كه به تازی
رفته و واژگان ماد، ماده( در برابر نر) و مادینه هم با ان خویشاوند است!
این واژه دوباره از تازی به پارسی برگشته است.

واژه ی دین هم برپاد ادعای مفت شما، كاملا ً پارسی و در متن های پهلوی
ساسانی آمده و واژه ی آدینه و آیین هم از ان است و یا نام الفبای كهن
ما دین دبیره بوده و نام چند روز از ماه هم دین بوده است، مانند دی به دین.
واژه ی دین به چم ایین و باور را تازیان از ما گرفته اند و در خود تازی هم ،
واژه ی دین هست كه به چم داوری و مجازات است، مانند " مالك یوم الدین " .
این ادعای شما مانند این است كه بگوییم كه چون در عربی واژه ی مثلا ً " دار"
( به چم شهر وخانه، مانند دارالمجانین) هست ، پس واژه ی فارسی "دار"
هم به چم درخت و تیرك و ..، هم تازی است كه بیسوادی محض شما را میرساند!


و امّا بازگردان های مسخره ی شما:
(واژه ی چئوری هم تنها به چم گردانیدن است و در زبان
توركی واژه ی ویژه ی ترزبان ( translation ) نیست!)
فزون بر واژه هایی كه گفتید كه تركی اش را پیدا نكردید، smile022
واژه ی های
اوحالدا = برگرفته از حال تازی
كولتور = از لاتین culture
حیوانلار = از حیوان تازی
( در ترزبان دیگر، بجای حیوانلار، " جانلیلار" نوشته اید
كه از واژه ی جان فارسی ، درست شده است: جانلی = دارای جان ! (= زنده)
كه مثلا ً خواستید توركی اصیل باشد!! هه هه هه ! smile055

"گوركملی اولان " را هم لابد بجای باشكوه جا زده اید كه
چم راستین آن میشود " دیدنی / تماشا كردنی " از مصدر " گورماق"=دیدن
یعنی در توركی واژه ای كه ویژه ی " شكوه" ( glory ) باشد نیست!

اسكی نیز به چم كهنه است ( و به پمپرز ریده ی بچه هم همین را میگویند)
و نه باستانی . یعنی در توركی واژه ی برابر با باستان هم نیست!

فزون بر این واژه ی " اینانجسال" به چم دینی نیست بلكه به چم باوری است
از اینانماك = باور كردن، كه از نزدیكی چم این واژه به مفهوم دین تقلب كرده اید!

یؤنتمه نیز یك واژه ی ویژه ی مدیریت (= گردانندگی = managemant )
نیست بلكه برای رهبری و فرماندهی و دولت و سازمان و .. هم بكار میرود!.

بیتگی نیز به چم گیاه نیست و به چم روییدنی است(مصدر بیتماك
) كه بازهم از نزدیكی چم روییدنی ها و گیاه تقلب شده است ( چون در خود توركی واژه ی
مستقل گیاه نیست!) كه تازه خود مصدر بیتماك هم دارای چند چم ، مانند پایان گرفتن
و گم شدن و غیره هم در كنار روییدن هست. یعنی از نداری واژگان،
ناچار از یك مصدر چند چم گوناگون ,كه در كانتكست تنها میتوان
دریافت كدام چم بوده ، درست كرده اند!

واژه ی قولای هم به چم ساده نیست و خود توركان به " بسادگی" میگویند " ساده جه"
كه شما چون نخواستید بكار ببرید، واژه ی قولای را كه به چم اندك و یا پست و .. است
بجای ان جا زده اید! (قولای بیر ایش یاپدین ! smile039 )
( آنهم پس از یك هفته پرس و جو از توركان باسواد! تر!)

- كوكلو به چم ریشه دار است كه ما هیچ جا از این واژه سود نبردیم،
گویا بجای باستانی و یا اصیل یاپیچیده ! جا زده اید!
- درین به چم ژرف ( عمیق) است كه ما این واژه را هم بكار نبرده ایم
و گویا شما بجای یك واژه ی دیگر، مانند باستانی و یا .. جا زده اید!
- واژه ی پیچیده كه ما بكار بردیم، كدام یكی از واژه های ترزبان شماست؟
آیا همین " نچه یونلو" است كه به چم "چند پشمی " !! است؟
- بیلیمسیل به چم دانستی است و نه دانشیك ( علمی) كه باز جا زده اید!
- سوزجوك هم به چم سخنواره است و نه واژه ! ( سوز = سخن)


( البته این ترزبان شما آنچنان دور از واقعیت است كه خود
تورك های باسواد تركیه هم این برگردان شما را مسخره كردند!)
smile039
-------
و امّا برسیم به ترزبان ( ترجمه) مسخره و نادرستی كه از فرازه ی:
داشتن و نداشتن، برابر ا بودن و نبودن است:

كه در اینجا شما بجای داشتن " وارلیلیق !" بكار برده اید كه به چم
دارایی و ثروت است كه آنرا هم از ریشه ی وجود داشتن و "هستن"
( هستی داشتن) ( وارلیق) سرهم بندی كرده اند = باوجودی !
و نمیتوان انرا بجای مصدر داشتن ( to have ) جا زد.
( مصدر های توركی هم با " ماق" پایان میگیرند كه اینجا چنین نبود!)
- دیگر اینكه یوخسوللوق به چم نداری یا همان بینوایی و فقر است
و نه نام مصدر " نداشتن " = not to have كه اینرا هم جا زده اید!
اولماق نیز به چم شدن است ( مثلا اولماز = نمیشود) و نه بودن،
چون اصولا ً در توركی مصدر بودن وجود ندارد بیسواد!
اولماماق هم بدینسان میشود " نشدن" و نه نبودن .
یعنی زبان تركی در این جا كارساز نیست چون برای بودن،
ناچار است كه از مصدر شدن سود ببرد!
( در زبانی كه مصدر شدن و بودن یكی باشد كه فلسفه پیدا نمیشود!)
فزون بر این توركی دارای مصدر داشتن هم نیست ( مانند تازی)
و باید از تركیب " برای <كسی> وجود داشتن " سود ببرد.
نمونه : حسن اسب دارد = برای حسن اسب وجود دارد = حسن نین آت ی وار.
یا در تازی : آنها قلب دارند = برای انها قلب هست! = لهم قلوب
smile055

پس میبینیم كه زبان توركی كه این پان تورك ها میخواهند برای
ما بسی والا جا بزنند، خود در تراز های بالا و حتی پایین، نیازمند
و بدبخت است و حتی مصدر بودن و داشتن هم ندارد چه رسد به
واژگان دانشیك و فندی و فلسفی و ...
خرد، زنده ی جــاودانی شنــاس
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد

پين

محل اقامت: تهران

عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۱۰/۷ - ۰۱:۱۶


پست: 974

سپاس: 611

جنسیت:

Re: ريشه يابي واژه ، ذرت بو داده يا ...؟!

پست توسط پين »

ريشه نام ايگرگ :
تصویر
ايگرگ ، بيست و پنجمين حرف الفباي انگليسي (با تلفظ[ wy] ) است
كه در واقع i-grec است. " i " همان "اي" و "grec" از greek (يوناني) و
اين كلمه در مجموع به معناي "اي يوناني" است .

Upsilon يا همان پسي (بزرگ Υ, کوچکυ)، بيستمين حرف الفباي يوناني
است كه در واقع از ششمين حرف الفباي زبانهاي سامي (مثلا در عربي به
شكل "واو"* ) اخذ گشته .

*حرف "واو" در ترتيب ابجد ، ششمين حرف است .

مراجع:
http://en.wikipedia.org/wiki/Upsilon
http://en.wikipedia.org/wiki/Waw_(letter)
http://encyclopedia2.thefreedictionary.com/I-grec

-------------------------------------------------------------------------------------

واژه سانسور:
اصطلاح سانسور ازکلمه لاتین censere گرفته شده‌است. در روم سانسورچی
دو وظیفه اصلی داشت ،شمارش شهروندان و نظارت براخلاق ایشان ،ریشه
اصطلاح Census (سرشماری) نیز همین واژه‌ است.

مرجع:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8% ... 9%88%D8%B1
آخرین ویرایش توسط پين دوشنبه ۱۳۸۸/۸/۲۵ - ۰۰:۲۴, ویرایش شده کلا 2 بار

پين

محل اقامت: تهران

عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۱۰/۷ - ۰۱:۱۶


پست: 974

سپاس: 611

جنسیت:

Re: ريشه يابي واژه ، ذرت بو داده يا ...؟!

پست توسط پين »

ريشه اصطلاح "كشكي"

در قديم مردم مانند امروز بر پاي اسناد مهر مي زدند. جنس مهر ، طبقه اجتماعي
صاحب آن و در نتيجه ميزان اعتبار مهر را مشخص مي كرده.
عبدالله مستوفي راجع به انواع مهر كه در ميان وضيع و شريف معمول بوده است و
همچنين ريشه تاريخي ضرب المثل ‹‹كشكي›› شرح جالي و جامعي دارد:

‹‹خوش خطي و خوش سجعي مهر حيثيت اجتماعي و جنبة ادبي صاحب مهر را آشكار ميكرد بنابر اين
طبقة اعيان سعي ميكردند كه مهر آنها خوش خط و خوش سجع باشد. برخي اسم پدر خود را هم در
مهر ذكر ميكردند بعضي هم پاره اي آيات قرآن را كه با اسم آنها مناسبت داشت مانند (اسمه احمد) يا
(اني عبدالله) يا (انه من سليمان) سجع مهر خود قرار ميدادند. پادشاهان و وليعهدان تاج مانندي هم در
بالاي مهر قرار داده و در آن (الملك لله) و در اصل مهر شعري كه حاكي از اسم شاه بود ميكندند

سادات در مهر خود حسني يا حسيني يا طباطبائي يا موسوي يا رضوي يا تقوي كه دلالت بر تيره هاي آن
داشت بعد از اسم خود ميآوردند. طبقات پائينتر كه در جامعه چندان يا هيچ سرشناسي نداشتند فقط به
كندن اسم خود بر روي مهر برنجي اكتفا ميكردند. بعضي هم در دهات بودند كه اسم خود را بر روي
صابون و حتي كشك هم ميكندند و بكار ميبردند. مهر كشكي از همه پست تر بود. وقتيكه ميخواستند
از بي اهميتي نامه وسرشناس نبودن آن ذكري بكنند ميگفتند مهرش كشكي است. امروز اين توصيف
را بهر چيز غير معتبري ميدهند و ريشة آن همان مهر كشكي است.››
در هر حال اين بود ريشة تاريخي
و علت تسميه مثل ‹‹كشكي›› كه في الجمله مذكور افتاد.

http://www.ichodoc.ir/p-a/CHANGED/183/html/183_83.HTM

درباره ريشه پيدايش برخي ضرب المثلها :
http://www.farhangsara.com/fzarbolmasal.htm

--------------------------------------------------
اميدوارم اين پستهاي پراكنده ، خللي در بحث
آياز و پگاه گرامي ايجاد نكند smile072

پين

محل اقامت: تهران

عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۱۰/۷ - ۰۱:۱۶


پست: 974

سپاس: 611

جنسیت:

Re: ريشه يابي واژه ، ذرت بو داده يا ...؟!

پست توسط پين »

درباره ريشه اصطلاح "آدم هفت خط"

روایتی درمورد ریشۀ تاریخی اصطلاح "هفت خط" وجود دارد.
این روایت بر می گردد به آئین شرابخواری در حضور پادشاه در دوران ساسانیان.
در آن زمان پیمانه های ظریف و زیبائی از شاخ گاو یا بزکوهی درست می کردند
که چون پایه نداشته است کسی نمی توانسته آن را روی زمین یا میز بگذارد و
از نوشیدن شرابِ ریخته شده در پیمانه اش طفره برود. از این رو دارندۀ جام مجبور
بوده است محتویات آنرا لاجرعه سربکشد. اما برای اینکه کسی بیش ازاندازۀ
ظرفیت خود باده گساری نکند واز سرِ مستی با حرکت و یا گفتار خود، احترام و
شأن مجلس شاهانه را از بین نبرد، هر کدام از مدعوین، پیمانه (شاخ) مخصوص
خود را داشته که به جهت تعین میزان توانائی او در باده گساری خطی در داخل آن
شاخ کشیده شده بوده که ساقی برای دارنده پیمانه فقط تا حدِ همان خط، شراب
در پیمانه اش می ریخته است.
به مرور زمان تمامی پیمانه های شراب را با هفت خط، مشخص و درجه بندی کردند.
در مجالسی که پادشاه حضور داشسته است، میهمانان معمولاً از سه تا شش خط
شراب می نوشیده اند. اما بوده اند افرادی که " لوطی" نیز خوانده می شده اند
که تا هفت خط را شراب می نوشیدند بدون آنکه حالتی مستانه درآنها ظاهر شود
که در پی آن دست به حرکاتی بزنند که موجب هتکِ حرمتِ حضورپادشاه در مجلس
بشود. این قبیل افراد را "هفت خط" می نامیده اند، یعنی که آنها افرادی صاحب
ظرفیت و زرنگ بوده و به کلیه رموز و فنون شرابخواری تسلط کامل داشته اند. این
اصطلاح به مرور زمان جنبه عام و مَجازی پیدا کرده و در فرهنگ عامه به افراد باهوش
و زیرک و مرد رند "هفت خط" اطلاق گردیده است.

جهت مزید اطلاع اضافه شود که هر یک از خطوط هفتگانه جام شراب، اسم ویژۀ خود را
داشته است:1- خط مزور (کمترین میزان شراب در جام) 2- خط فرودینه 3- خط اشک 4
- خط ازرق (خط شب، خط سیاه یا خط سبز) این خط کاملاً در وسط پیمانه بوده و خط
اعتدال درشرابخواری محسوب می گردیده است. 5- خط بصره 6- خط بغداد و سرانجام
7- خط جور که لب پیمانه بوده و جام بیش از آن جا نداشته؛ به عبارت دیگر جام لبریز از
شراب می بوده است. (شمارۀ خط های جام را در پاره ای از اسناد بالعکس نیز نوشته اند
که به آن ترتیب خط جور خط اول و خط مزور خط هفتم محسوب می گردیده که به گمان
من چندان درست به نظر نمی رسد).

منابع:
ریشه های امثال و حِکم، مهدی پرتوی عاملی
کتاب ایرانشهر جلد اول
راهنمای صنایع اسلامی و هنروران یزد و برمکیان.
http://forum.takdownload.ir/showthread.php?t=32521
http://www.loghatnaameh.com/dehkhodawor ... 37-fa.html

پين

محل اقامت: تهران

عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۱۰/۷ - ۰۱:۱۶


پست: 974

سپاس: 611

جنسیت:

Re: ريشه يابي واژه ، ذرت بو داده يا ...؟!

پست توسط پين »

واژه ماژيك
تصویر
ريشه اين واژه نيز از Magic است . به معناي قلمي كه
بنحو اسرارآميز مي نويسد. درباره واژگان هم ريشه آن
نظير مجوس و مغ ، در صفحات پيشين مطالبي آورده
شده .
smile072
آخرین ویرایش توسط پين دوشنبه ۱۳۸۸/۱۰/۲۸ - ۲۰:۱۴, ویرایش شده کلا 2 بار

نمایه کاربر
pulsar

محل اقامت: تبریز

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۲/۲۰ - ۲۰:۳۸


پست: 380

سپاس: 197


تماس:

ريشه يابي واژه

پست توسط pulsar »

پاشنه آشیل (Achilles' heel)

احتمالاً جملاتی شبیه به این را دیده یا شنیده اید:

تورم، پاشنه آشيل دولت ومجلس.

زلزله ، پاشنه آشيل ماست.

...

آشیل کیست؟ حالا چرا پاشنه اش اینقدر مهم است؟
شاید فیلم تروا (Troy) را با بازی براد پیت دیده باشید. فیلمی اکشن درباره جنگ تروجان است که براد پیت در
آن نقش آشیل را بازی می کند.در نهایت هم در اثر تیری که به پاشنه پایش اصابت می کند، جان می سپارد.
این فیلم از لحاظ اکشن دیدنی ولی از لحاظ پایبندی به ایلیاد هومر، اثر ادبی یونان باستان، بسیار ضعیف است.

یک وقتی بطور اتفاقی در شبکه 4 تلویزیون ایران، برنامه ای دیدم با عنوان "درس گفتارهايی درباره فردوسی".
استاد میر جلال الدین کزازی داشتند درباره رستم و اسفندیار صحبت می کردند. کنجکاو شدم و پای صحبت
ایشان نشستم. قسمتی از صحبت ایشان بی ربط به موضوع ما نیست. فکر نمی کنم در حال حاضر در ایران،
کسی به اندازه ایشان، زبان پارسی را براستی پاس داشته باشند! این قسمت از صحبتهای ایشان درباره ی
پهلوانان رویین تن در فرهنگهای مختلف و مقایسه آنان با اسفندیار ، رویین تن شاهنامه است. و در این میان
به آشیل نیز اشاره ای می کنند.

"...خوش می دارم که از آسیب جای اسفندیار یاد کنم که چشم اوست . ما در حماسه هایی چند با پهلوان رویینه تن روبروییم. آشناترین این رویین تنان، پهلوانِ نامدار یونانی، اَخیلوس یا آشیل است . هر کدام از پهلوانان ِ رویین تن آسیب جایی داشتند، همان آسیب جای است که مایه ی مرگ آنان می شود. آسیب جای پهلوان یونانی ، پاشنه ی پای اوست . مام ِ آشیل از بَغ بانوان بود، از خدایان مادینه ،بَغ بانویی به نام تِتیس.هنگامی که آشیل را زاد، او را از فراز نای اُلَمپ به جهان زیر زمین برد، به جهان مردگان. رودی سپند آیینی بود به نام استیکس ،جهان مردگان را از جهان زندگان جدا می داشت روانهای مردگان می بایست از این رود می گذشتند تا به جهان زیر زمین به هادِس راه می بردند بر پایه باورهای یونانیان کهن اگر برای جنگاوری، پادشاهی آیین سوگمرگ برپای داشته نمی شد ،روان او بر کرانه ی این رود سرگردان می ماند. آن زورق بان دوزخی که شاروُن نام داشت، مردی چهره درهم کشیده، دُژم روی، هراس انگیز ،مرده را بر زورق خود بَرنمی نشانید و از این رود نمی گذرانید و به کرانه ی دیگر نمی برد آبهای این رود، آبهایی از گونه ای دیگر بود. تتیس آشیلِ نوزاد را ، برهنه تن در این رود فرو برد. تن نوزاد با این آبِ سپند پیوند گرفت، مگر در آنجا که تتیس با دو انگشت خود پشت پای آشیل را گرفته بود، آب رود بدان بخش از تنِ نوزاد نرسید. آن بخش آسیب پذیر ماند. یا پهلوان ژرمنی، زیگفرید که همچنان رویینه تن است، آسیب جایی در پشت خود داشت هنگامی که تن در خون اژدها می شست تا رویینه بشود برگی از درخت افتاد و بر پشت او جای گرفت و خون به اون بخش از پشت وی نرسید. از دید اسطوره شناسی ِ سنجشی اگر ما آسیب جای این پهلوانان رویینه تن را با آسیب جای پهلوان ایرانی بسنجیم، آشکارا برتری و مایه وری و ژرفای اندیشه و فرهنگ ِایرانی را خواهید دید .اوش یا پاشنه معنایی راز آلود، نهانی در خود نهفته نمی دارد، اما آسیب جای اسفندیار چشم ِ اوست این نکته ی نغزِ نهان را بر ما آشکار می دارد، آنچه به آدمی گزند می رساند ، حتی می تواند مایه ی مرگ و نابودی او بشود، چشم اوست، نگاه اوست ،اندیشه ی اوست، ازآنجاست که ما آسیب می پذیریم. چشم ما می توانم گفت برترین ِاندام ماست ، چشم ماست که اندیشه و خرد و ذهن ما را می سازد. ساختار ذهن ِ ما دیداری ست. ما از بینایی بیشترین بهره را می بریم برای همین است که در بسیاری از زبان های جهان واژه ی دیدن برابر می افتد با اندیشیدن. در پارسی نیز چنین است. می گوییم در این باره چه می بینی؟ چه می اندیشی؟ بینش تو، دیدگاه تو، نگاه تو چیست؟ این معنای ژرف که در آسیب جای اسفندیار هست، نه در پشت زیگفرید نهفته است، نه در پاشنه ی آشیل."
http://parvazbaparwane.blogspot.com/200 ... st_20.html


تصویرتصویر



تصویر

تصویر
Beauty is truth, truth beauty
That is all ye know on earth
and all ye need to know

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: ريشه يابي واژه ، ذرت بو داده يا ...؟!

پست توسط خروش »

با سپاس از همه دوستان،

دو اشاره به نوشته پالسار گرامی:
همچنان كه در نگاره بالا می بينيم، پاشنه پای راست آشيل زخم پذير
بود كه در همان نقطه هم زخمی شد، می گويند كه آپـُلـُن خود به پاشنه
راست آشيل تير زده و يا تيری را كه پاريس انداخته بود، آپـُلـُن كمانه داده
به گونه ای كه به پای آشيل خورد.

برگی كه به پشت زيگفريد افتاد برگ درخت نـَمدار يا زيرفون بود

تصویر
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

پين

محل اقامت: تهران

عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۱۰/۷ - ۰۱:۱۶


پست: 974

سپاس: 611

جنسیت:

Re: ريشه يابي واژه ، ذرت بو داده يا ...؟!

پست توسط پين »

درباره واژه جبر و مقابله در رياضي:
-پرويز شهرياري-

جبر به معني جبران كردن است ، درست مثل شعر سعدي كه مي گويد:
« جبر خاطر مسكين بلا گرداند» كه در اينجا منظور اين نيست كه به مسكين زور
بگوييد ، بلكه به معني جبران كردن است. اسم جبر و مقابله را خوارزمي گذاشت.
اگر يك طرف تساوي عدد منفي باشد مثل 10- و به دو طرف 10 واحد اضافه كنيم يك
طرف صفر و طرف ديگر 10+ مي شود كه اين كار ، عدد را با بردن از يك طرف به طرف
ديگر تساوي جبران كرده است . مقابله يعني برابر قرار دادن دو مقدار كه معادل
همان معادله مي شود و اساس جبر و مقابله هم معادله بوده است .

مقاله كامل:
http://www.friazi.com/post-83.aspx

مرجع:
روزنامه جام جم / شماره 1705

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: ريشه يابي واژه ، ذرت بو داده يا ...؟!

پست توسط خروش »

چرا تکامل برابر درستی برای Evolution نیست؟
بردیا ناباور

این نوشتار کوتاه در مورد یکی از لغات مهم و پرکاربرد زبان انگلیسی یعنی «Evolution» (تلفظ بریتانیایی/آمریکایی: ای/اِ وُ لو شِن) و برابر فارسی آن است. ابتدا به مطالعه ریشه تاریخی این لغت می‌پردازیم، و مفهوم کلی و تخصصی این لغت را در کاربردهای گوناگون روشن می‌سازیم. سپس برابر نام آشنای فارسی آن یعنی «تکامل» را مورد بازبینی قرار می‌دهیم. چنان که خواهد رفت ایرادهای اساسی بر این برابر وارد است؛ بطوریکه فهم درست و شفاف این واژه را مخدوش می‌کند. سرانجام با ارائۀ نقطه نظرات بر روی برابرهای درست پیشنهادی بحث می‌شود.

ریشه‌یابی لغت در لاتین

لغت «evolution» در انگلیسی و آلمانی، «évolution» (اولوسیون) در فرانسوی، «evolución» در اسپانیولی و دیگر لغات مشابه در بسیاری زبان‌های هندواروپایی، همگی ریشه لاتین مشترک دارند.

به استناد لغت‌نامۀ مریام وبستر ریشۀ این لغت در زبان انگلیسی به سال ۱۶۲۲ میلادی برمی‌گردد. این لغت و فعل آن «evolve» از شکل لاتین خود «evolutio» به مفهوم «گشودن و باز کردن طومار» برگرفته شده‌اند که خود عبارت است از پیشوند لاتین ex (خارج، fore، فرا) + volvere (چرخیدن، گردیدن، پیچ و تاب خوردن). از همین ریشه داریم «revolve» به معنی چرخیدن به دور یک مرکز، و«revolutionِ» به معنی گردش یا واگشت و انقلاب.

با نظرداشت به ریشه بنیادین لغت از همین ابتدای کار، مهجور بودن برابر فارسی تکامل نسبت به معنای واقعی کلمه مشهود است. لغت اولوشن حتی پیش از گرفتن رنگ و بوی زیستی در قرن نوزدهم به هیچ عنوان به مفهوم تکامل و تکمیل و کمال نبوده است. بلکه همان‌طوری که از ریشه لغت پیدا است به مفهوم تغییر و دگرش و برآمدن است.

در اکثر لغت‌نامه‌های انگلیسی برای توضیح این لغت از برابر تقریبی «development» به معنی بسط یافتن و ایجاد شدن استفاده می‌کنند. این برابر هر چند دقیق نیست ولی مقداری از بار معنایی واژۀ اصلی را به همراه دارد که همانا مفهوم توسعه یافتگی و بسط یافتن است.

ظهور لغت فراگیر زیست‌شناسی

بی‌گمان رایج‌ترین و چه بسا مهمترین کاربرد لغت اولوشن در علوم زیستی است. چارلز داروین در نشر نخست کتاب تاریخ‌ساز خود به نام «منشاء انواع» مستقیماً از واژۀ اولوشن استفاده نکرد، بلکه تنها از فعل «evolved» سود جست. او استفاده از عبارت «Descent with Modification» (نسب یافتن با اصلاح) را به واژه اولوشن ترجیح می‌داد. بعدها با محبوب شدن استفاده از لغت اولوشن به عنوان نام تئوری، او نیز کمابیش به کاربرد این واژه روی آورد.

تصویر

صفحۀ اول کتاب اصل انواع (خاستگاه گونه‌ها) چاپ نخست در ۲۴ نوامبر ۱۸۵۹ (دقیقا۱۵۰ سال پیش)

پیش از داروین، این لغت در زمینه زیستی، به معنای متفاوتی کاربرد داشت. این لغت در سال ۱۷۶۲ توسط شارل لینه که معتقد به نظریه تشکیل قبلی موجودات زنده بود، به عنوان واژه‌ای ضد نظریه تشکیل نطفه از نو به کار رفت. او معتقد بود که جنین انسان شامل یک نسخۀ مینیاتوری انسان است و این آدمک رشد می‌کند و باز می‌شود.

وی برای توصیف این امر از لغت اولوسیون (اولوشن) استفاده کرد. برخی فیلسوفان دیگر نیز پس از او از اولوشن برای توضیح مراحل پشت سر هم برخی رویدادها استفاده کردند. (اولوشن به مفهوم هر امر مرحله به مرحله امروزه نیز کاربرد دارد). عدم تمایل اولیه داروین در استفاده از این واژه دقیقاً به همین علت بود.

به این خاطر که بیم آن می‌رفت معانی پیشین موجب بدفهمی این دریافت جدید شوند. ولی به هر روی، پس از مدتی اولوشن لغت غالب برای توصیف این فکت و تئوری علمی گردید. تا جاییکه امروزه لغت اولوشن به تنهایی نام داروین را تداعی می‌کند. و غالبا به معنی «Biological evolution» یا حتی «Darwinian evolution» است. گزینش فزاینده با تغییرات انباشتی در خزانۀ ژنی یک جمعیت را بیولوژیکال اولوشن می‎نامند.

تکامل: برابر غلط و رایج‌تر فارسی

نظریه داروین کمابیش به نام «تکامل» به گوش بسیاری از فارسی‌زبانان است. هرچند این بخش مهم از علوم طبیعی به جز برای متخصصین علوم زیستی برای دانش‌آموختگان دیگر رشته‌ها اغلب در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. از دلایل عمدۀ این امر عدم وجود مراجع متنوع در سطوح مختلف و سانسور بی سروصدای مسائل مربوط به آن است.

تا آن‌جاکه متأسفانه حتی جای کتاب بزرگ داروین که از کلیدی‌ترین کتاب‌های تاریخ علم می‌باشد در قفسه‌های کتابخانه‌ها و اغلب کتابفروشی‌ها خالی است. درحالیکه کتاب‌های ضد علم و ضد داروین به آسانی و وفور ترجمه و چاپ می‌شوند و در دسترس عموم هستند.

لغت تکامل به عنوان برابر اولوشن از دوران قاجار، با باز شدن درها به روی علوم و فنون جدید وارد زبان فارسی شد. متأسفانه مترجمان اولیه در واژه‌گزینی دقت کافی نداشته‌اند. احتمالاً تصور نادرست از این نظریه در ترجمۀ غلط آن به تکامل دخیل بوده است. زیرا از دیرباز این بدفهمی رایج مطرح بوده که ناآشنایان گمان می‌کردند داروینیسم به معنی کامل شدن و ترقی به سمت تعالی و یا دارای عنصری ارزشی است.

تطوّر: برابر غیررایج ولی بهتر عربی

تکامل در زبان فارسی هم ریشه با کلماتی چون کامل و متکامل است. ولی جالب توجه است که تکامل در زبان عربی به این معنی به کار نمی‌رود و اختراعی فارسی است! لغت تکامل در عربی برابر «انتگرال» است.

عرب زبانان بر خلاف ما از برابر بهتری برای لغت انگلیسی اولوشن استفاده می‌کنند. برابر عربی این واژه «تطوّر» (تَ تَ وُ) از ریشۀ «طور» به معنی (تحول من طور إلى طور) یا تغییر و تحول از حالتی به حالت دیگر است. این برابر اشکال برابر مصطلح تکامل در فارسی را ندارد و مثل آن غلط انداز نیست. از همین رو گاهی در متون علمی فارسی از تطور به جای تکامل استفاده شده است. اگر از ابتدا این لغت صحیح عربی به جای لغت اشتباه تکامل در زبان فارسی باب می‌شد امروزه دیگر نیازی به واژۀ جدید نبود.

فرگشت: برابر پیشنهادی و درست فارسی

در منابع گوناگون برابرهای فارسی مختلفی برای اولوشن پیشنهاد شده از جمله: برآیش (برآمدن)، گوالش (گوالیدن)، بالش (بالیدن)، فرارویش (فراروییدن)، تکامل، تحول تدریجی، تحویل، تطور، تسلسل، دگرگونی و فرگشت. در این میان لغت فرگشت Fargasht از برابرهای خوش‌ساخت فرهنگستان تناظر خوبی با مفهوم اصلی دارد.

فرگشت تشکیل شده از پیشوند فارسی «فر» + مصدر مرخم «گشت». فر در این‌جا اسم نیست و به معنی فرّه (خره) یا فروغ ایزدی، و جلال و شکوه نمی‌باشد. فر در اینجا پیشوند است به مفهوم از پیش و فرا رفتن. (همریشه با پیشوندهای مشابه در زبان‌های هندواروپایی چون فرا در فارسی کهن، پرا در سانسکریت، pr* در زبان نیای هندواروپایی).

به همین شکل داریم «فرسایش» که آن هم تشکیل شده از فر + سا (فرسودن یعنی ادامه یافتن و پیش‌روی تدریجی سایش یا سودن) ازاینرو فرگشت به معنی ادامه روند گردیدن و تغییر و تحول تدریجی است. در نتیجه حداقل در کاربرد زیستی، دقیقاً همتای لغت اولوشن است. ضمن آنکه بارهای معنایی دیگر و گاه غلط انداز اولوشن را در خود ندارد. با این حساب شاید بتوان گفت فرگشت دقیقتر و گویاتر از برابر اصلی‌اش در زبان انگلیسی است.

نتیجه

مسلماً تا کنون اکثر کتاب‌ها و منابع محدود فارسی که به طور ویژه به این مبحث پرداخته‌اند از برابر غلط تکامل استفاده نموده‌اند نه فرگشت. حتی به نظر برخی متخصصین فن، کلمه تکامل یک غلط مصطح و جا افتاده است و نمی‌توان آن را تغییر داد. ولی با یک فهم درست و دقیق مطلب روشن می‌شود که این واژه از چندین جهت عمیقاً اشتباه است و تنها موجب کژفهمی مکرر می‌گردد.

چنین امری به کار توصیف یک پدیده مهم علمی نمی‌آید. فزون بر این، نباید فراموش کرد که تقریبا اکثر آثار علمی عامه‌فهم و حتی بسیاری آثار تخصصی فرگشتی هنوز به فارسی ترجمه نشده‌اند. شاید بتوان با تغییر مسیر، آب از جوی رفته را به مسیر اصلی باز آورد.

هم‌چنین در جهان امروز، اینترنت از ابزارهای قدرتمند و تاثیرگذار اطلاع‌رسانی است. بسیاری اصطلاحات و لغات مختلف از گوشه کنار سایت‌ها و وبلاگ‌های فارسی ریشه می‌گیرند و به تدریج رواج می‌یابند. پس پیشنهاد می‌شود تا برای ارتقای سطح علمی و رفع ابهام از این به بعد در ترجمه اخبار علمی و دیگر کاربردهای آکادمیک و غیرآکادمیک، چه در اینترنت و چه خارج آن از لغت فرگشت به عنوان برابر فارسی evolution استفاده شود.

http://zamaaneh.com/science/2009/12/post_80.html
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

پين

محل اقامت: تهران

عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۱۰/۷ - ۰۱:۱۶


پست: 974

سپاس: 611

جنسیت:

Re: ريشه يابي واژه ، ذرت بو داده يا ...؟!

پست توسط پين »

پيرامون واژه چاي
چاي از چين آمده است . نام اين گياه در لهجه شمالي چين tche (چا) و
در لهجه جنوبي te (ت) بوده است . كشورهايي كه چاي را از راه شمال
آن كشور برده اند نام آن را نيز با لهجه شمالي گرفته اند. چنانكه در زبانهاي
مغولي و تركي و روسي و پرتغالي و يوناني جديد و فارسي آن را "چاي"
مي خوانند . كشورهاي اروپايي كه راه بازرگاني ايشان دريا بوده است
نام اين گياه را از لهجه چيني جنوبي گرفته اند و در فرانسه آنرا th’e و در
انگليسي tea تلفظ مي كنند.

پيرامون واژه فلفل
موطن فلفل ، هند است . اين كلمه در سانسكريت pippali بوده و در فارسي
پلپل شده و از آنجا به عربي رفته و بصورت فلفل درآمده و در انگليسي به
شكل pepper و در فرانسوي بصورت poivre متداول شده است.

پيرامون واژه هندوانه
هندوانه چنانكه از لفظ آن برمي آيد ، از هند آمده است . در فارسي ابتدا آنرا
"خربزه هندي" مي خواندند و در عربي "بطيخ الهندي" نام داشت. در هر زباني
چنين واژه هايي وجود دارند كه از نسبت دادن اشيا و امور تازه به كشور و
سرزميني كه موطن اصلي آنها بوده است بوجود آمده اند و علاوه بر هندوانه ،
ميتوان از كلماتي همانند تبريزي(نوعي درخت)" ، چيني(نوعي سفال)، حلبي ،
ارسي(منسوب به ارس يعني روسيه) ، دارچين (گياه و درخت منسوب به چين) ،
گوجه فرنگي و توت فرنگي نيز نام برد.


منبع:
زبانشناسي و زبان فارسي
دكتر پرويز ناتل خانلري

پين

محل اقامت: تهران

عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۱۰/۷ - ۰۱:۱۶


پست: 974

سپاس: 611

جنسیت:

Re: ريشه يابي واژه ، ذرت بو داده يا ...؟!

پست توسط پين »

الفاظ حرام!

در هريك از جوامع بشري ، از وحشي ترين قبايل سرخپوست گرفته تا متمدن ترين ملتهاي
امروزي ، اعتقادات يا اوهام يا آدابي وجود دارد كه بر زبان آوردن برخي از الفاظ را در اجتماع
يا حتي در خلوت منع مي كند . در جامعه شناسي اصطلاحي براي اين مورد اتخاذ كرده اند
و آن كلمه "تابو Taboo " است كه از زبان مردم جزاير پلي نزي اقتباس شده است و معني آن
تقريبا "حرام بودن" است. در كمتر جامعه بشري كسي ميتواند نام اندامهاي تناسل را به لفظ
صريح بگويد مگر آنكه او را به بي تربيتي منسوب كنند و ذكر مدفوعات بدن و محل دفع نيز موافق
ادب نيست و به همين سبب است كه در بيشتر زبانها نام اين محلها هميشه به كنايه گفته
ميشود. گاهي هم براي احتراز از ركاكت ، از كلمات بيگانه كه نزد عموم متداول نيست استفاده
مي كنند مثلا در فارسي براي مدتي كلمه عربي غير متداول "مبال" را بكار مي بردند زيرا تركيب
و معني آن (كه محل بول است) براي فارسي زبانان صراحت نداشت .سپس كلمه "خلا" (به معناي
جاي تنهايي) معمول شد و كلمه "مستراح" (به معناي جاي آسودگي) نيز چندي بكار رفت .
و طبقات مختلف اجتماع هريك براي اين معني تعبيري كنايه آميز داشتند از جمله اصطلاحات
"قضاي حاجت" و "آب دستي" و "دست به آب" و... كه همه كم كم بوي مصداق خود را گرفت
و متروك شد اما از چندي پيش كه طبقه تحصيل كرده فارسي زبان با تمدن و آداب و زبانهاي
اروپايي آشنايي يافت ، در اين مورد از كلمات اروپايي مانند "كابينه" و "دبليوسي" و "توالت"
كه خود آنها در فرانسه و انگليسي كناياتي براي اين معني هستند استفاده ميشود.

از نمونه هاي ديگر ، كلمه به معني "زن بدكاره" است كه اين معني را نيز اغلب به كنايه بيان
ميكنند ."روسبي" (يعني روسفيد كه كنايه معكوس است و از آن روسياه اراده ميشود) و
اصطلاحاتي مانند "فاحشه" و "معروفه" كه براي احتراز از ذكر صريح اين كلمه بوجود آمده . عامه
مردم در اين مورد كلمه "خانم" را بكار مي برند كه كلمه اي عام است و از آن معني خاص اراده
ميكنند.

دكتر پرويز ناتل خانلري
-با تلخيص-


----------------------------------------------------------------------------
پ.ن:
1-من اين چند مطلب را از روي چاپ دوم اين كتاب (خرداد 1343 )
تايپ كرده ام اما اكنون متوجه شدم كه تمام آنها در وبگاه آريااديب
نيز قابل دسترس است . هرچند جمله بندي ها در آن وبگاه كمي
متفاوت است اما اصل مطلب يكسان است:
http://aryaadib.blogfa.com/post-34.aspx

همچنين براي دوستاني كه فرصت مطالعه بيشتر دارند:
http://aryaadib.blogfa.com/cat-21.aspx

2- دوستان براي آشنايي بيشتر با اين شخصيت ميتوانند
نوشته عبدالحسين آذرنگ در مجله بخارا را از اینجا
دانلود بفرمايند.

سپاس

پين

محل اقامت: تهران

عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۱۰/۷ - ۰۱:۱۶


پست: 974

سپاس: 611

جنسیت:

Re: ريشه يابي واژه ، ذرت بو داده يا ...؟!

پست توسط پين »

درباره واژه ناهار

«ناهار» (ناآهار) به معنی "بی خورش" است.
«ناهار» غذای وسط روز است. درگذشته ایرانیان به غذای روز
توجه چندانی نداشتند. فردوسی می فرماید:
اگر چند سیمرغ ناهار بود.........تن زال پیش اندرش خوار بود

اما «نهار» واژۀ عربی است به معنای روز. لیل و نهار یعنی شب
و روز پس بهتر است که به جای «ناهار» نگوییم «نهار».

دكتر پرويز رجبي

http://parvizrajabi.blogspot.com/search ... B%8C%D9%85

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: ريشه يابي واژه ، ذرت بو داده يا ...؟!

پست توسط خروش »

smile072
با درود،

ما واژه های دیگری هم داریم كه به ظاهر یكسانند، اما ریشه های گوناگون و بنابراین
معنی گوناگون دارند، برای نمونه:
دار در زبان فارسی به معنی درخت است،
هنوز هم در گیلان و مازندران به درخت، دار می گویند.
قاصد روزان ابری داروك* كی می رسد باران (نیما)
* قورباغه درختی
"دار" در زبان تازی به معنی خانه است.


"ناموس" در پارسی به معنی آبرو، نیك نامی و راز است. حافظ می گوید:
كوس ناموس تو بر كنگره عرش زنیم
علم عشق تو بر بام سماوات بریم
یا در جایی دیگر
ناموس عشق و رونق عشاق می برند
عیب جوان و سرزنش پیر می كنند

"ناموس" در زبان تازی یعنی قاعده، روش، قانون، دین و شریعت است و جمع آن نوامیس می باشد.

"میمون" در زبان پارسی یعنی بوزینه
"میمون" در زبان تازی یعنی فرخنده و خجسته
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
آیاز

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۷/۱۱/۱ - ۱۰:۱۱


پست: 1038

سپاس: 20


تماس:

Re: ريشه يابي واژه ، ذرت بو داده يا ...؟!

پست توسط آیاز »

زِ پرتي: واژة روسي Zeperti به معني زنداني است و استفاده از آن يادگار زمان قزاق‌هاي روسي در ايران است در آن دوران هرگاه سربازي به زندان مي‌افتاد ديگران مي‌گفتند يارو زپرتي شد و اين واژه کم کم اين معني را به خود گرفت که کار و بار کسي خراب شده و اوضاعش ديگر به هم ريخته است.

هشلهف: مردم براي بيان اين نظر که واگفت (تلفظ) برخي از واژه‌ها يا عبارات از يک زبان بيگانه تا چه اندازه مي‌تواند نازيبا و نچسب باشد، جملة انگليسي
(I shall have به معني من خواهم داشت) را به مسخره هشلهف خوانده‌اند تا بگويند ببينيد واگويي اين عبارت چقدر نامطبوع است! و اکنون ديگر اين واژة مسخره آميز را براي هر واژة عبارت نچسب و نامفهوم ديگر نيز (چه فارسي و چه بيگانه) به کار مي‌برند.

چُسان فُسان: از واژة روسي Cossani Fossani به معني آرايش شده و شيک پوشيده گرفته شده است.

شِر و وِر: از واژة فرانسوي Charivari به معني همهمه، هياهو و سرو صدا گرفته شده است.

فاستوني: پارچه اي است که نخستين بار در شهر باستون Boston در امريکا بافته شده است و بوستوني مي‌گفته‌اند.

اسکناس: از واژة روسي Assignatsia که خود از واژة فرانسوي Assignat به معني برگة داراي ضمانت گرفته شده است.

فکسني: از واژة روسي Fkussni به معني بامزه گرفته شده است و به کنايه و واژگونه به معني بيخود و مزخرف به کار برده شده است.

نخاله: يادگار سربازخانه‌هاي قزاق‌هاي روسي در ايران است که به زبان روسي به آدم بي ادب و گستاخ مي‌گفتند Nakhal و مردم از آن براي اشاره به چيز اسقاط و به درد نخور هم استفاده کرده‌اند.

دوجين: از واژه Düjın فرانسوي به معني 12 گرفته شده شباهت اون به كلمه اي مركب از دو+جين اشتباها باعث استعمال آن به صورت يه جين سه جين و غيره هم شده است.

دوقلو: از واژه Döğulu تركي به معني همزاد، كه به همان دليل كلمه بالا اشتباها باعث استعمال اون بصورت سه قلو و چهار قلو هم شده است.
تانري اولوب
باريش اولسا...
قاييداجاقدير
_____________________
برگردان فارسي:

خدا مرده اما
اگر صلح باشد...
باز خواهد گشت
«آلما يولو»

ارسال پست