آیاز نوشته شده:هرمز پگاه نوشته شده:برای اینكه ببینیم كه توركی چه اندازه گرفته و چه اندازه واژه داده
بد نیست كه جناب ایاز این جملات را به توركی در اینجا بازگردان
كنند ( البته كلك نمیتواند بزند چون من بسیار دوستان آذری ایران
دوست و دانا كه هویت و نژاد خود را میشناسند دارم كه حتی
به توركی عثمانی هم چیره اند)
جملات:
فرهنگ اصیل و باستانی تمدن های شكوهمند ، داشتن واژه های
پیچیده ی دانشیك و فلسفی و فندی و دینی را برای مدیریت
این امپراتوری ها ، لازم و بایسته ساخته بود، در حالیكه
كوچگران بسادگی واژه هایی را برای جانداران و گیاهان و
.. نیاز داشتند.
سرشت ( دات) هستی این جهان، ماده است.
داشتن یا نداشتن، برابر با بودن و نبودن است؟ •
جملات:
فرهنگ اصيل و باستاني تمدن هاي شكوهمند ، داشتن واژه هاي پيچيده ي
دانشيك و فلسفي و فندي و ديني را براي مديريت اين امپراتوري ها ، لازم و
بايسته ساخته بود، در حاليكه
كوچگران بسادگي واژه هايي را براي جانداران و گياهان و
.. نياز داشتند.
سرشت ( دات) هستي اين جهان، ماده است.
داشتن يا نداشتن، برابر با بودن و نبودن است؟ •
---
كلمات غير فارسي در جملات بالا:
اصيل: عربي
تمدن: عربي
فلسفي: يوناني معرب
فند: عربي مترك يا مفرس
دين: عربي
مديريت: عربي
لازم: عربي
حال در: درحاليكه: عربي
كوچ: تركي
ساده: فرهنگ معين ريشه آنرا ذکر نکرده است اما اين کلمه در عربي کاربرد دارد.
گياه: هندي
جهان: برگرفته از كلمه تركي الاصل يا سغدي الاصل آژون كه آجون نيز تلفظ شده است.
ماده: عربي
جملات: عربي
ترجمه (
چئويري)
جملات (توملهجلر):
گؤركملي اولان اسكي اويغارليقلارين
درين و
كؤكلو ائکين (
كولتور)لري،
بيليمسل،
فلسفي،
اينانجسال (
ديني)،
نئچه يؤنلو و
تكنيكمسل سؤزجوكلرين
اولماسيني بو
امپئريالاري
يؤنتمهيه گركلي ائتميشدي او
حالدا كي كؤچري
ائللر قولايجا
بيتگيلر و
حيوانلارلا ايلگيلي سؤزجوكلره گركلري وارايدي.
آجونون (
دونيانين) تؤزسل
وارليغي نسنهدير.
وارليليق ايله
يوخسوللوق،
اولماق ايله
اولماماقلا ائشميديرلر؟
در ترجمه تركي تنها كلمات فلسفي، ٰ امپئريا، و تكنيك واژههاي دخيل
هستند. يک كلمه معرب و دو كلمه فرنگي در اين جمله به كار رفته است كه
البته پيدا كردن جايگزين براي آنها سخت نيست.
ترجمه اي ديگر:
اسکي سايتالمان اويقارليقلارين
کولتورو
ايمپئراتورلوقلاري يؤنتمک اوچون
قارماشيق بيليمسل،
فلسفي، اينانجسال و تئکنيکسل اؤزگون قاوراملار
گرکديريردي.
آنجاق کؤچريلر
جانليلار و
بيتکيلر اوچون
قولايجا قاورام اورته بيليرديلر
نخست اینكه هم ریشه ی واژه ها ی جملات ما را نادرست آورده اید و
هم اینكه ما ادعا نكرده ایم كه زبان فارسی اله و بله است مانند شما
و روشن است كه دارای واژگان تازی هم هست. خواستیم ببینیم كه
زبان خیلی والای توركی شما چه پخی است !
- فند كاملا ً فارسی است كه تازیان از آن فنّ را درست كرده اند.
برای نمونه، واژهی فندك از آن است.
http://www.loghatnaameh.com/dehkhodawor ... 2c-fa.html
- ساده فارسی است و اینكه تازیان سود میبرند به چم تازی بودن آن نیست!
گیاه نیز فارسی است و خود زبان فارسی ریشه در زبان سانسكریت كهن
دارد و از انیرو دور نیست كه با واژگان هندی نزدیك باشد.
جهان هم فارسی است و از هیچ واژهی توركی ! گرفته نشده( وگرنه واژه
را میاوردید !) و سغدی هم از زبانهای فارسی است ، بیسواد!
(و واژه ی كیهان نیز با ان هم خانواده است.)
ماده(مایه) نیز از فارسی است و به چم زاینده و میانه است كه به تازی
رفته و واژگان ماد، ماده( در برابر نر) و مادینه هم با ان خویشاوند است!
این واژه دوباره از تازی به پارسی برگشته است.
واژه ی دین هم برپاد ادعای مفت شما، كاملا ً پارسی و در متن های پهلوی
ساسانی آمده و واژه ی آدینه و آیین هم از ان است و یا نام الفبای كهن
ما دین دبیره بوده و نام چند روز از ماه هم دین بوده است، مانند دی به دین.
واژه ی دین به چم ایین و باور را تازیان از ما گرفته اند و در خود تازی هم ،
واژه ی دین هست كه به چم
داوری و مجازات است، مانند " مالك یوم ال
دین " .
این ادعای شما مانند این است كه بگوییم كه چون در عربی واژه ی مثلا ً " دار"
( به چم شهر وخانه، مانند دارالمجانین) هست ، پس واژه ی فارسی "دار"
هم به چم درخت و تیرك و ..، هم تازی است كه بیسوادی محض شما را میرساند!
و امّا بازگردان های مسخره ی شما:
(واژه ی
چئوری هم تنها به چم گردانیدن است و در زبان
توركی واژه ی ویژه ی ترزبان ( translation ) نیست!)
فزون بر واژه هایی كه گفتید كه تركی اش را پیدا نكردید،
واژه ی های
اوحالدا = برگرفته از حال تازی
كولتور = از لاتین culture
حیوانلار = از حیوان تازی
( در ترزبان دیگر، بجای حیوانلار، "
جانلیلار" نوشته اید
كه از واژه ی جان فارسی ، درست شده است: جانلی = دارای جان ! (= زنده)
كه مثلا ً خواستید توركی اصیل باشد!! هه هه هه !
"
گوركملی اولان " را هم لابد بجای باشكوه جا زده اید كه
چم راستین آن میشود " دیدنی / تماشا كردنی " از مصدر " گورماق"=دیدن
یعنی در توركی واژه ای كه ویژه ی " شكوه" ( glory ) باشد نیست!
اسكی نیز به چم
كهنه است ( و به پمپرز ریده ی بچه هم همین را میگویند)
و نه باستانی . یعنی در توركی واژه ی برابر با باستان هم نیست!
فزون بر این واژه ی "
اینانجسال" به چم دینی نیست بلكه به چم
باوری است
از
اینانماك = باور كردن، كه از نزدیكی چم این واژه به مفهوم دین تقلب كرده اید!
یؤنتمه نیز یك واژه ی ویژه ی مدیریت (= گردانندگی = managemant )
نیست بلكه برای رهبری و فرماندهی و دولت و سازمان و .. هم بكار میرود!.
بیتگی نیز به چم گیاه نیست و به چم روییدنی است(مصدر
بیتماك
) كه بازهم از نزدیكی چم روییدنی ها و گیاه تقلب شده است ( چون در خود توركی واژه ی
مستقل گیاه نیست!) كه تازه خود مصدر
بیتماك هم دارای چند چم ، مانند پایان گرفتن
و گم شدن و غیره هم در كنار روییدن هست. یعنی از نداری واژگان،
ناچار از یك مصدر چند چم گوناگون ,كه در كانتكست تنها میتوان
دریافت كدام چم بوده ، درست كرده اند!
واژه ی
قولای هم به چم ساده نیست و خود توركان به " بسادگی" میگویند " ساده جه"
كه شما چون نخواستید بكار ببرید، واژه ی قولای را كه به چم اندك و یا پست و .. است
بجای ان جا زده اید! (قولای بیر ایش یاپدین !
)
( آنهم پس از یك هفته پرس و جو از توركان باسواد! تر!)
-
كوكلو به چم ریشه دار است كه ما هیچ جا از این واژه سود نبردیم،
گویا بجای باستانی و یا اصیل یاپیچیده ! جا زده اید!
-
درین به چم ژرف ( عمیق) است كه ما این واژه را هم بكار نبرده ایم
و گویا شما بجای یك واژه ی دیگر، مانند باستانی و یا .. جا زده اید!
- واژه ی پیچیده كه ما بكار بردیم، كدام یكی از واژه های ترزبان شماست؟
آیا همین "
نچه یونلو" است كه به چم "چند پشمی " !! است؟
-
بیلیمسیل به چم دانستی است و نه دانشیك ( علمی) كه باز جا زده اید!
-
سوزجوك هم به چم سخنواره است و نه واژه ! ( سوز = سخن)
( البته این ترزبان شما آنچنان دور از واقعیت است كه خود
تورك های باسواد تركیه هم این برگردان شما را مسخره كردند!)
-------
و امّا برسیم به ترزبان ( ترجمه) مسخره و نادرستی كه از فرازه ی:
داشتن و نداشتن، برابر ا بودن و نبودن است:
كه در اینجا شما بجای داشتن "
وارلیلیق !" بكار برده اید كه به چم
دارایی و ثروت است كه آنرا هم از ریشه ی وجود داشتن و "هستن"
( هستی داشتن) (
وارلیق) سرهم بندی كرده اند = باوجودی !
و نمیتوان انرا بجای مصدر داشتن ( to have ) جا زد.
(
مصدر های توركی هم با " ماق" پایان میگیرند كه اینجا چنین نبود!)
- دیگر اینكه
یوخسوللوق به چم نداری یا همان بینوایی و فقر است
و نه نام مصدر " نداشتن " = not to have كه اینرا هم جا زده اید!
اولماق نیز به چم شدن است ( مثلا اولماز = نمیشود) و نه بودن،
چون اصولا ً
در توركی مصدر بودن وجود ندارد بیسواد!
اولماماق هم بدینسان میشود " نشدن" و نه نبودن .
یعنی زبان تركی در این جا كارساز نیست چون برای بودن،
ناچار است كه از مصدر شدن سود ببرد!
(
در زبانی كه مصدر شدن و بودن یكی باشد كه فلسفه پیدا نمیشود!)
فزون بر این توركی دارای مصدر داشتن هم نیست ( مانند تازی)
و باید از تركیب " برای <كسی> وجود داشتن " سود ببرد.
نمونه : حسن اسب دارد =
برای حسن اسب
وجود دارد = حسن
نین آت ی
وار.
یا در تازی : آنها قلب دارند = برای انها قلب هست! = لهم قلوب
پس میبینیم كه زبان توركی كه این پان تورك ها میخواهند برای
ما بسی والا جا بزنند، خود در تراز های بالا و حتی پایین، نیازمند
و بدبخت است و حتی
مصدر بودن و داشتن هم ندارد چه رسد به
واژگان دانشیك و فندی و فلسفی و ...
•