ريشه يابي واژه ، ذرت بو داده يا ...؟!

مدیران انجمن: parse, javad123javad

پين

محل اقامت: تهران

عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۱۰/۷ - ۰۱:۱۶


پست: 974

سپاس: 611

جنسیت:

Re: ريشه يابي واژه ، ذرت بو داده يا ...؟!

پست توسط پين »

ريشه تاريخي واژه "كلمبيا"
کلمه‌ی «کلمبیا» از نام کریستف کلمب (در اسپانیایی Cristóbal Colón،
در پرتغالی Cristóvão Colombo، در زبان کاتالان Cristòfor Colom، در
فرانسه Christophe Colomb و در زبان ایتالیایی Cristoforo Colombo) گرفته
شده که فرانسیسکو د میراندای انقلابی از آن برای اشاره به دنیای جدید،
خصوصا به قلمروی آمریکایی و مستعمرات ‌اسپانیایی و ‌پرتغالی استفاده کرد.
این نام سپس توسط جمهوری بزرگ کلمبیا که بوسیله‌ی اتحادیه‌ی ونزوئلا*،
گرانادای نو و اکوادور** تشکیل شده بود بکار رفت.

http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9% ... B%8C%D8%A7


* ونيز كوچك
** از equator (استوا/ناحيه استوايي)


بسياري از واژه ها هستند كه از برپايه نام اشخاص هستند.
در صفحه هاي گذشته ، تعدادي مطرح شد . از ديگر نمونه ها
ميتوان به سيگار وينستون اشاره كرد (بخاطر چرچيل) . همچنين
سابقا درايران به نوعي از خرده سنگها "ماكادام" ميگفتند كه در
واقع همان مك آدامز( Mc adams ) بود! اين واژه هنوز هم استفاده
ميشود؟


--------------------------------------------------------------------------------
آياز عزيز، آنچه لطف كردي و آوردي را خروش گرامي قبلا (در صفحه نخست)
آورده بودند . معلوم شد نخوانده بودي ها (خودت را لو دادي smile038 )

-پين-

نمایه کاربر
آیاز

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۷/۱۱/۱ - ۱۰:۱۱


پست: 1038

سپاس: 20


تماس:

Re: ريشه يابي واژه ، ذرت بو داده يا ...؟!

پست توسط آیاز »

پين نوشته شده:--------------------------------------------------------------------------------
آياز عزيز، آنچه لطف كردي و آوردي را خروش گرامي قبلا (در صفحه نخست)
آورده بودند . معلوم شد نخوانده بودي ها (خودت را لو دادي smile038 )

-پين-
سلام
حق باشماست خوانده بودم ولي فاصله زماني موجبش شده
تازه همه اش هم كه تكراري نبود شما به دل نگير
تانري اولوب
باريش اولسا...
قاييداجاقدير
_____________________
برگردان فارسي:

خدا مرده اما
اگر صلح باشد...
باز خواهد گشت
«آلما يولو»

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: ريشه يابي واژه ، ذرت بو داده يا ...؟!

پست توسط خروش »

واژه، پیشوند و پسوند انگ

واژه انگ دارای سه آرش (معنی) گوناگون است:
١- لوله هایی كه چند انبار آب یا نفت یا بنزین و ... را به هم پیوند می دهند.
٢- نشان و علامت بازرگانی كالاهای كه روی صندوق ها می زنند.
انگ بدنامی (نشان بدنامی) به كسی زدن هم برگرفته از آن است
۳- راست، درست بی پیشی و پسی: سنگ برداشت و انگ زد به
تخم چشم او، ریگ را انداخت انگ خورد به نوك دماغش، انگ زد به
گوشش، تیر انداخت انگ خورد میان پیشانی او.

پیشوند انگ: به چم شیرین و یا وابسته به شیرین است.
مانند: انگـُم = به شیره درختان میوه ای مانند گیلاس،
آلبالو، زردآلو، هلو، گوجه، آلوچه، ...گفته می شود كه از
بدنه آنها می تراود . پسوند " ُم" را در واژه مردم هم داریم.
انگور= انگ+ ور مانند رنج+ور كه رنجور می شود. انگیر كه
پس از آمدن تازیان انجیر شد

پسوند انگ: به چم پـُر، فراوان و بسیار است. مانند پلنگ= پل+ نگ.
پل به چم خال، چرك، لكه است. واژه پلید نیز از آن ساخته شده،
بنابراین پلنگ = پرخال. آونگ = آو + نگ. آو ریشه واژه آویزان است،
آویدن = سرنگون كردن )، بنابراین آونگ = بسیار آویزان، بسیار سرنگون (پاندول).
آژنگ = آژ+ نگ. آژ، آج به چم چین و چروك است. سوهان آژ (آج) دارد.
چامه ایرج میرزا: هركجا بیندم از دور كند/ چهره پرچین و جبین پر آژنگ.
تفنگ = تف+نگ = بسیار تف كننده. فشنگ = فش+ نگ = بسیار فش كننده

بن مایه:
در بهنه ی بیكران زبان پارسی- در ژرفای واژه ها- بخش ٢۴
+
لغت نامه دهخدا
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

پين

محل اقامت: تهران

عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۱۰/۷ - ۰۱:۱۶


پست: 974

سپاس: 611

جنسیت:

Re: ريشه يابي واژه ، ذرت بو داده يا ...؟!

پست توسط پين »

خروش نوشته شده:واژه، پیشوند و پسوند انگ

واژه انگ دارای سه آرش (معنی) گوناگون است:
١- لوله هایی كه چند انبار آب یا نفت یا بنزین و ... را به هم پیوند می دهند.
٢- نشان و علامت بازرگانی كالاهای كه روی صندوق ها می زنند.
انگ بدنامی (نشان بدنامی) به كسی زدن هم برگرفته از آن است
۳- راست، درست بی پیشی و پسی: سنگ برداشت و انگ زد به
تخم چشم او، ریگ را انداخت انگ خورد به نوك دماغش، انگ زد به
گوشش، تیر انداخت انگ خورد میان پیشانی او.

پیشوند انگ: به چم شیرین و یا وابسته به شیرین است.
مانند: انگـُم = به شیره درختان میوه ای مانند گیلاس،
آلبالو، زردآلو، هلو، گوجه، آلوچه، ...گفته می شود كه از
بدنه آنها می تراود . پسوند " ُم" را در واژه مردم هم داریم.
انگور= انگ+ ور مانند رنج+ور كه رنجور می شود. انگیر كه
پس از آمدن تازیان انجیر شد

پسوند انگ: به چم پـُر، فراوان و بسیار است. مانند پلنگ= پل+ نگ.
پل به چم خال، چرك، لكه است. واژه پلید نیز از آن ساخته شده،
بنابراین پلنگ = پرخال. آونگ = آو + نگ. آو ریشه واژه آویزان است،
آویدن = سرنگون كردن )، بنابراین آونگ = بسیار آویزان، بسیار سرنگون (پاندول).
آژنگ = آژ+ نگ. آژ، آج به چم چین و چروك است. سوهان آژ (آج) دارد.
چامه ایرج میرزا: هركجا بیندم از دور كند/ چهره پرچین و جبین پر آژنگ.
تفنگ = تف+نگ = بسیار تف كننده. فشنگ = فش+ نگ = بسیار فش كننده

بن مایه:
در بهنه ی بیكران زبان پارسی- در ژرفای واژه ها- بخش ٢۴
+
لغت نامه دهخدا
smile072 بسيار جالب بود، سپاسگزارم

------------------------------------------------
@آياز
چگونه دلگير باشم؟ آنهم وقتي همين ديروز
[يا ديشب] بود كه خودم يك پست تكراري در
تاپيك "زنگ تفريح" گذاشتم... ;-)
پيروز باشي
------------------------------------------------

نمایه کاربر
garfield

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۷/۲/۱۱ - ۱۰:۲۲


پست: 1730

سپاس: 54

جنسیت:

Re: زنگ تفریح هوپا

پست توسط garfield »

قبل از خوندن، در نظر داشته باشید که:
no offense

تا به حال به معنی اسم های عربی که ما ایرانی ها روی فرزندانمان میگذاریم اندیشیده اید؟؟؟ خوب است که قبل از انتخاب اسم..معنی آنرا بفهمیم.
طبق آمار ثبت احوال ایران سالانه هزاران کودک غلامرضا- غلام عباس- غلامحسن -غلامعلی و غلامحسین نامیده میشوند.


هرگز یک عرب را نمی بینید که اورا غلام بنامند! اعراب معنی غلام را میدانند. غلام از ریشه غلم می آید که به معنای بهره وری جنسی است! و غلام به پسربچه هایی می گفتند که اعراب از آنها استفاده جنسی می نموده اند! بغلط به ما گفته بودند که غلام یعنی نوکر. درصورتیکه درزبان عربی نوکر را خادم میگویند! غلام وکنیز همطرازند!! از کنیزان و غلام بچه ها بهره جنسی می برده اند !!

نامهای دیگری چون کلبعلی، کلبحسین و غیره نیز رایج است- کلب یعنی سگ و کلب علی یعنی سگ علی و سگ حسین و غیره

معنی برخی دیگر از اسامی عربی :

کلثوم: زن خیکی
خدیجه: سقط جنین شتر
بتول: زنی که هوس همخوابگی دارد.
سمیه: از سم می آید و به اندازه زهری که در چیزی باشد میگویند.
سکینه: زن گدا و بیچاره
رقیه: جادو و نیرنگ
عذرا:زنی که سوراخ نشده باشد
فاطمه: بچه شتر ماده از شیرگرفته شده
جعفر: ماده شتری که شیر بسیار داشته باشد.
ذبیح: چارپایی که گلویش را ببرند. گلو بریده .
باقر: از خانواده بقر می باشد به گاو نر چاق میگویند . باقرالعلوم یعنی طرف همچون گاو چیز میداند.
عباس: از عبس می آید به معنای اخمو، ترشرو، ترسناک و بدخو.
عثمان: بچه مار .
کاظم: از کظم می آید و به معنای لال بودن، گنگ و بی زبان و خاموش .
هاشم: نان فروش دوره گرد
حیدر: حی یعنی زنده و در یعنی دریدن! حیدر به کسی گفته اند که انسانها را زنده زنده پاره میکرده است.
صغری:حقیر
اصغر نیز از همین خانواده و ازریشه صغرا است، به معنای کوچکتر!

مقایسه کنید با معنی اسمهای ایرانی

منوچهر : کسي که چهره بهشتي دارد
دلارام : مایه آرامش دل
بهرام : پيروز
سهیلا: نورانی ترین ستاره
بهروز : خوشبخت
پروين :ستارگان درخشان
پوران : یادگار
روشن: نور
نوشا : گوارا و شيرين
مرجان : جان من - گلی دریایی
مینو : بهشت
رکسان : روشن
پریسا : همچون پر
و ...

نمایه کاربر
الیسا

عضویت : دوشنبه ۱۳۸۹/۱۱/۴ - ۱۰:۱۶


پست: 200

سپاس: 22

جنسیت:

تماس:

Re: زنگ تفریح هوپا

پست توسط الیسا »

garfield نوشته شده:قبل از خوندن، در نظر داشته باشید که:
no offense

تا به حال به معنی اسم های عربی که ما ایرانی ها روی فرزندانمان میگذاریم اندیشیده اید؟؟؟ خوب است که قبل از انتخاب اسم..معنی آنرا بفهمیم.
طبق آمار ثبت احوال ایران سالانه هزاران کودک غلامرضا- غلام عباس- غلامحسن -غلامعلی و غلامحسین نامیده میشوند.


هرگز یک عرب را نمی بینید که اورا غلام بنامند! اعراب معنی غلام را میدانند. غلام از ریشه غلم می آید که به معنای بهره وری جنسی است! و غلام به پسربچه هایی می گفتند که اعراب از آنها استفاده جنسی می نموده اند! بغلط به ما گفته بودند که غلام یعنی نوکر. درصورتیکه درزبان عربی نوکر را خادم میگویند! غلام وکنیز همطرازند!! از کنیزان و غلام بچه ها بهره جنسی می برده اند !!

نامهای دیگری چون کلبعلی، کلبحسین و غیره نیز رایج است- کلب یعنی سگ و کلب علی یعنی سگ علی و سگ حسین و غیره

معنی برخی دیگر از اسامی عربی :

کلثوم: زن خیکی
خدیجه: سقط جنین شتر
بتول: زنی که هوس همخوابگی دارد.
سمیه: از سم می آید و به اندازه زهری که در چیزی باشد میگویند.
سکینه: زن گدا و بیچاره
رقیه: جادو و نیرنگ
عذرا:زنی که سوراخ نشده باشد
فاطمه: بچه شتر ماده از شیرگرفته شده
جعفر: ماده شتری که شیر بسیار داشته باشد.
ذبیح: چارپایی که گلویش را ببرند. گلو بریده .
باقر: از خانواده بقر می باشد به گاو نر چاق میگویند . باقرالعلوم یعنی طرف همچون گاو چیز میداند.
عباس: از عبس می آید به معنای اخمو، ترشرو، ترسناک و بدخو.
عثمان: بچه مار .
کاظم: از کظم می آید و به معنای لال بودن، گنگ و بی زبان و خاموش .
هاشم: نان فروش دوره گرد
حیدر: حی یعنی زنده و در یعنی دریدن! حیدر به کسی گفته اند که انسانها را زنده زنده پاره میکرده است.
صغری:حقیر
اصغر نیز از همین خانواده و ازریشه صغرا است، به معنای کوچکتر!

مقایسه کنید با معنی اسمهای ایرانی

منوچهر : کسي که چهره بهشتي دارد
دلارام : مایه آرامش دل
بهرام : پيروز
سهیلا: نورانی ترین ستاره
بهروز : خوشبخت
پروين :ستارگان درخشان
پوران : یادگار
روشن: نور
نوشا : گوارا و شيرين
مرجان : جان من - گلی دریایی
مینو : بهشت
رکسان : روشن
پریسا : همچون پر
و ...
vaiiiiiiiiiiiii..............!!!!!!!! smile024
---the night will rise&---

نمایه کاربر
pulsar

محل اقامت: تبریز

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۲/۲۰ - ۲۰:۳۸


پست: 380

سپاس: 197


تماس:

معنی برخی نامهای عربی

پست توسط pulsar »

غلام : کودک/ پسر از هنگام ولادت تا آمد جوانی/کودک که خطش دمیده باشد و بعضی گویند از زمان ولادت تا حد بلوغ/فارسیان غلام به معنی مطلق بنده و پسر استعمال کنند، خواه کودک باشد و خواه جوان و خواه پیر، لیکن بر مذکر اطلاق کنند نه بر مؤنث/ سنی است از چهارده سالگی تا بیست و یک سالگی/قال رب انی یکون لی غلام و قد بلغنی الکبر و امرأتی عاقرٌ. (قرآن 40/3)1. فأدلی دلوه قال یا بشری هذا غلام . (قرآن 19/12)2. و اما الجدار فکان لغلامین یتیمین فی المدینة. (قرآن 82/18)3.

پسری یا اَمرَدی که با وی عشق ورزند/پسر زیباروی/چون پادشاهان و امرا و شعرا و توانگران علاوه بر استفاده از غلامان خود در مورد خدمتگزاری و جنگاوری و تجمل، با بعضی ازبندگان خوبرو عشق می ورزیدند، از این رو غلام در ادبیات، مفهوم معشوق را به خود گرفته است. (دهخدا)

کلثوم : مَرد پرگوشت رخسارِ نیکوروی (دهخدا)
خدیجه : بچه ی شش ماهه به دنیا آمده/بچه شتر زودتر از موعد به دنیا آمده.

سمیه : چند نظر در مورد معنی سمیه وجود دارد:
یکی اینکه سمیه مؤنث (سُـمَـیّ) است و سُـمَـیّ نیز کوچک شده ی "اسم" است، بدین ترتیب سمیه یعنی نام کوچک.
و اگر سمیه را از (سَما یَسمو ) بگیریم ؛ همان طور که در لسان العرب آمده است، در این صورت سمیه می شود:
"دختر کوچک والا مقام" (نوشته : عادل اشکبوس)

بتول : پاک دامن ، پارسا (فرهنگ فارسی معین )/زن دوشیزه و جداشده از مردان و بریده از دنیا (دهخدا)
سکینه : آرامش دل (دهخدا)
عذراء : دوشیزه/بکر/بمجاز محلی که تسخیر کسی نشده و دشمن بر او دست نیافته باشد. (دهخدا)

فاطمه: فاطمه وصفی است از مصدر فطم. و فطم در لغت عرب به معنی بریدن، قطع کردن
و جدا شدن آمده‌است. این صیغه که بر وزن فاعل معنی مفعولی می‌دهد، به معنی بریده
و جدا شده‌است. به بچه شتر ماده‌ای که از شیر مادر گرفته شده نیز «فاطمه» می‌گویند.
در روایات شیعه آمده‌است که بنابر معنای واژه، دلیل نهادن نام فاطمه بر وی این بوده‌است
که او و پیروان راستین‌اش از آتش دوزخ در امان داشته شده‌اند.

جعفر: جوی کوچک، جوی بزرگ، از لغات اضداد است. جوی پرآب/ شتران ماده ی پرشیر (دهخدا)
جعفری دیدم که بر جعفر سوار
جعفری میخورد و از جعفر گذشت.

ذبیح ﷲ: لقب اسماعیل پسر ابراهیم، قربانی خدا
باقر: شکافنده و گشاینده و وسعت دهنده/ مرد بسیار علم/ شیربیشه/ گروه گاوان با گاوچرانان/ رگی است در بیغوله ی چشم. (دهخدا)
عباس: صیغه ی مبالغه، بسیار ترش روی/ شیر بیشه/ شیری که شیران از او بگریزند. (دهخدا)
عثمان: بچه اژدها / مار یا بچه مار (دهخدا)

کاظم: خاموش و فروخورنده ی خشم/ حلیم و بردبار، ساکت
الذین ینفقون فی السراء والضراء و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و ﷲ یحب المحسنین . (قرآن 134/3)4

هاشم: آنکه نان در اشکنه خرد میکند/ کوه نرم/ دوشنده ی شیر (دهخدا)*
حیدر: شیر (دهخدا)
صغری: کوچک تر

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1) گفت پروردگارا چگونه مرا پسرى باشد، حال آنكه پيرى‏ ام بالا گرفته است و همسرم نازاست، گفت بدين‏سان خداوند هرچه را خواهد به انجام رساند.
2) و كاروانى [پيش‏] آمد، و آب‏ آورشان را فرستادند، و او دلوش را [در چاه‏] انداخت، [چون يوسف را بالا كشيد] گفت مژده باد، چه جوانى! و او را پنهانى براى خود برداشتند كه دستمايه كنند، و خداوند به آنچه مى‏ كردند، آگاه بود.
3) و اما ديوار متعلق به دو جوان يتيم در آن شهر بود و زير آن گنجى از آن ايشان بود و پدرشان مردى صالح بود، و پروردگارت خواست كه آنان به كمال بلوغشان برسند و آنگاه گنجشان را [از آنجا] بيرون آوردند، كه رحمتى از پروردگارت [در حق آنان‏] بود، و من آن كار را از پيش خود نكردم، اين معناى چيزى است كه نتوانستى بر آن صبر كنى.
4) كسانى كه در راحت و رنج انفاق مى‏كنند و خشم خود را فرو مى‏خورند و از مردمان در مى‏گذرند و خداوند نيكوكاران را دوست دارد.

*عمرو العلی از نیاکان پیغمبر اسلام و هاشم لقب اوست و این لقب بدین دلیل به او داده شد
که در قحط سالی در مکه، سفره مهمانی گسترد و نان در کاسه خرد کرد و ترید به مردم داد.
هَشم به معنی شکستن و خرد کردن نان در کاسه برای ترید است .
Beauty is truth, truth beauty
That is all ye know on earth
and all ye need to know

نمایه کاربر
pulsar

محل اقامت: تبریز

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۲/۲۰ - ۲۰:۳۸


پست: 380

سپاس: 197


تماس:

Re: زنگ تفریح هوپا

پست توسط pulsar »

... خوب است که قبل از انتخاب اسم..معنی آنرا بفهمیم...
http://hupaa.com/forum/viewtopic.php?f= ... 47#p240947
Beauty is truth, truth beauty
That is all ye know on earth
and all ye need to know

نمایه کاربر
Roamer

عضویت : جمعه ۱۳۸۷/۷/۱۲ - ۲۰:۲۵


پست: 1658

سپاس: 44

Re: زنگ تفریح هوپا

پست توسط Roamer »

  • کلثوم
    مرد پرگوشت رخسار نیکوروی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه دو گونه و چهره او پرگوشت باشد. (از اقرب الموارد). پرگوشت رخساربی ترش رویی . (فرهنگ فارسی معین ).

    بتول
    (بَ) [ ع . ] (ص .) 1 - کسی که از دنیا بریده و به خدا پیوسته و نیز از ازدواج خودداری کند. 2 - پارسا، پاکدامن ، لقب حضرت فاطمه (ص ) و حضرت مریم .


    سکینه
    (سَ نَ یا نِ) [ ع . سکینة ] (اِ.) 1 - آرام ، آرامش . 2 - وقار. 3 - آن چه که به دل آرامش و اطمینان بخشد.

    رقیه
    (رُ یِ) [ ع . رقیة ] (اِ.) 1 - دعا، تعویذ. 2 - افسون .

    عذرا
    (عَ) [ ع . عذراء ] (ص .) 1 - دوشیزه . 2 - گوهر سوراخ نشده .

    فاطمه
    مؤنث فاطم . 1 ـ زنی که بچه دوساله را از شیر گرفته . 2 ـ از اعلام زنان است . 3 ـ نام دختر پیغمبر (ص ) و همسر علی (ع ) ملقب به زهراء.(زهرا
    زَهْره و دلیری . (ناظم الاطباء). و رجوع به زَهره شود.)


    جعفر
    جوی کوچک . جوی خرد. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد)(منتهی الارب ).

    جوی بزرگ. جوی کلان . (منتهی الارب ). جوی کلان فراخ . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). از لغات اضداد است .
    جوی پرآب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
    شتران ماده پرشیر. (منتهی الارب ).
    خر. حمار. (در این معنی مبدل یعفور است که در اصل به معنی آهوست و گویند نام خر پیغامبر اسلام (ص ) بوده است ):
    از لعن برسم تو زنم نعل جعفری
    گر ظن بری به من که من از دست جعفرم .

    ذبیح
    (ذَ) [ ع . ] (ص .) گلو بریده ، سر بریده .

    باقر
    (قِ) [ ع . ] (ص .) شکافنده ، گشاینده .

    عباس
    صیغه مبالغه . بسیار ترش روی . (از اقرب الموارد).

    (اِ)شیر بیشه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
    شیری که شیران از او بگریزند. (از اقرب الموارد).

    عثمان
    چوزه شوات . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فرخ الحباری . (اقرب الموارد).

    بچه اژدها.
    مار یا بچه مار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
    -ابوعثمان ; کنیت مار. (اقرب الموارد).

    کاظم
    ج ، کُظًّم . (منتهی الارب ). و کاظمین . خاموش و فروخورنده خشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حلیم و بردبار. ساکت: الذین ینفقون فی السراء والضراء و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و اللّه یحب المحسنین . (قرآن 3/134). و انذزهم یوم الاًّزفة اذا القلوب لدی الحناجر کاظمین . (قرآن 40/18).

    هاشم
    (ش ِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - دوشندة شیر. 2 - شکننده . 3 - آن که نان در اشکنه خرد کند. 4 - نامی است از نام های مردان .


    حیدر
    این کلمه با حروف عربی: حيدر

    شیر. (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). اسد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ج ، حیادر. (مهذب الاسماء).


    صغری
    این کلمه با حروف عربی: صغري

    تانیث اصغر. (منتهی الارب ). زن کوچکتر و هر شی مونث که کوچک باشد. (غیاث اللغات ).خردتر. کوچک تر. صغیرتر: بر وجود خویش که عالمی صغری است اندیشه گماشت که این نقش که گماشت ؟ (ترجمه تاریخ یمینی ).

    (اِ) در اصطلاح اهل منطق قضیه ای است که اصغر در آن باشد. یکی از دو مقدمتین شامل اصغر. رجوع به قضیه و رجوع به اصغر شود.
    -غیبت صغری ; در نزد شیعه اثناعشریه بر مدتی قریب هفتاد و چهار سال گفته میشود که امام دوازدهم آنان محمدبن الحسن العسکری از دیده ها ناپدید گشت و در این مدت چهار تن بنام عثمان بن سعید عمروی ، محمدبن عثمان ، حسین بن روح ، علی بن محمد سمری که سفرای وی هستند، واسطه او و مردم بودند و پس از مرگ علی بن محمد سمری دیگر نایبی از جانب امام تعیین نشد. لاجرم شیعیان از سال 329 هجری به بعد را که سال مرگ علی بن محمد سمری است غیبت کبری نامند برابر آن هفتاد و چهار سال که غیبت صغری است . (تلخیص از منتهی الاًّمال ). نقل صاحب منتهی الاًّمال در تحدید مدت غیبت صغری در صورتی صحیح است که آغاز غیبت صغری را از سال تولد امام عصر یعنی سال 255 بدانیم ولی باید دانست که امام حسن عسکری به سال 260 ه' . ق. درگذشته است و در فاصله این پنج سال جمعی از اصحاب امام حسن عسکری امام عصر را در خانه پدر و نزد او دیده اند، بنابراین اگر غیبت صغری را بدان معنی که ذکرشد تفسیر کنیم می بایست آغاز آن را از سال 260 یعنی سال وفات امام حسن عسکری (ع ) بدانیم پس مدت غیبت صغری مجموعاً شصت و نه و یا شصت و هشت سال خواهد بود. رجوع به غیبت صغری و رجوع به مهدی شود.

نمایه کاربر
Roamer

عضویت : جمعه ۱۳۸۷/۷/۱۲ - ۲۰:۲۵


پست: 1658

سپاس: 44

Re: زنگ تفریح هوپا

پست توسط Roamer »

garfield نوشته شده:قبل از خوندن، در نظر داشته باشید که:
no offense

تا به حال به معنی اسم های عربی که ما ایرانی ها روی فرزندانمان میگذاریم اندیشیده اید؟؟؟ خوب است که قبل از انتخاب اسم..معنی آنرا بفهمیم.
طبق آمار ثبت احوال ایران سالانه هزاران کودک غلامرضا- غلام عباس- غلامحسن -غلامعلی و غلامحسین نامیده میشوند.


هرگز یک عرب را نمی بینید که اورا غلام بنامند! اعراب معنی غلام را میدانند. غلام از ریشه غلم می آید که به معنای بهره وری جنسی است! و غلام به پسربچه هایی می گفتند که اعراب از آنها استفاده جنسی می نموده اند! بغلط به ما گفته بودند که غلام یعنی نوکر. درصورتیکه درزبان عربی نوکر را خادم میگویند! غلام وکنیز همطرازند!! از کنیزان و غلام بچه ها بهره جنسی می برده اند !!

نامهای دیگری چون کلبعلی، کلبحسین و غیره نیز رایج است- کلب یعنی سگ و کلب علی یعنی سگ علی و سگ حسین و غیره

معنی برخی دیگر از اسامی عربی :

کلثوم: زن خیکی
خدیجه: سقط جنین شتر
بتول: زنی که هوس همخوابگی دارد.
سمیه: از سم می آید و به اندازه زهری که در چیزی باشد میگویند.
سکینه: زن گدا و بیچاره
رقیه: جادو و نیرنگ
عذرا:زنی که سوراخ نشده باشد
فاطمه: بچه شتر ماده از شیرگرفته شده
جعفر: ماده شتری که شیر بسیار داشته باشد.
ذبیح: چارپایی که گلویش را ببرند. گلو بریده .
باقر: از خانواده بقر می باشد به گاو نر چاق میگویند . باقرالعلوم یعنی طرف همچون گاو چیز میداند.
عباس: از عبس می آید به معنای اخمو، ترشرو، ترسناک و بدخو.
عثمان: بچه مار .
کاظم: از کظم می آید و به معنای لال بودن، گنگ و بی زبان و خاموش .
هاشم: نان فروش دوره گرد
حیدر: حی یعنی زنده و در یعنی دریدن! حیدر به کسی گفته اند که انسانها را زنده زنده پاره میکرده است.
صغری:حقیر
اصغر نیز از همین خانواده و ازریشه صغرا است، به معنای کوچکتر!

مقایسه کنید با معنی اسمهای ایرانی

منوچهر : کسي که چهره بهشتي دارد
دلارام : مایه آرامش دل
بهرام : پيروز
سهیلا: نورانی ترین ستاره
بهروز : خوشبخت
پروين :ستارگان درخشان
پوران : یادگار
روشن: نور
نوشا : گوارا و شيرين
مرجان : جان من - گلی دریایی
مینو : بهشت
رکسان : روشن
پریسا : همچون پر
و ...

بهتر نیست که این مطلب هم در پست ریشه یابی کلمات گذاشته شود !

نمایه کاربر
شلغم الدین

عضویت : شنبه ۱۳۸۹/۱۱/۲ - ۱۸:۳۹


پست: 589

سپاس: 111

جنسیت:

تماس:

Re: زنگ تفریح هوپا

پست توسط شلغم الدین »

pulsar نوشته شده:
... خوب است که قبل از انتخاب اسم..معنی آنرا بفهمیم...
http://hupaa.com/forum/viewtopic.php?f= ... 47#p240947
smile072
«موآیِ» قبیله‌ی بغلی در تلفظ «ر» مشکل دارد
املت نامه

«صلام بر تو باد. من سه‌شنبه به رم خواهم آمد تا به حضور پاپ شرفیاب شوم...» امضاء: مسیح مصلوب
نیچه

ارسال پست