صفحه 1 از 163

جملات ارزشمند

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۱/۸/۴ - ۰۰:۴۸
توسط DARKENERGY
smile072

Re: جملات ارزشمند!

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۱/۸/۴ - ۰۰:۴۸
توسط DARKENERGY
یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم .
.
.
.
.
.
.
.
.
.

.
.
.
.
دکتر جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا ، نخواهد موشک هوا کند smile072

Re: جملات ارزشمند!

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۱/۸/۴ - ۰۰:۵۶
توسط DARKENERGY
و چه زیبا گفت ناپلئون که :
خیانت همیشه در اوج اعتماد اتفاق می افتد !!!

Re: جملات ارزشمند!

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۱/۸/۴ - ۰۱:۱۶
توسط DARKENERGY
طلا باش كه اگر روزگار ابت كرد
روز به روز از تو طرح هاي زيبا تري ساخته شود
سنگ نباش.
سنگ نباش كه اگر زمانه خوردت كرد تيپا خورده هر كسي باشي smile072

Re: جملات ارزشمند!

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۱/۸/۴ - ۰۱:۲۱
توسط slice_of_god
بعد مرگت یه روز چشاتو وا می کنی و میبینی توی همین اتاق، با همین آدمای دور و برتی، اونوقت می فهمی که بردنت جهنم!

Re: جملات ارزشمند!

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۱/۸/۴ - ۰۲:۰۶
توسط DARKENERGY
ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن , پسری را از خواب بیدار کرد.

پشت خط مادرش بود .پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟

مادر گفت : ۲۵ سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی

فقط خواستم بگویم تولدت مبارک .

پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد

صبح سراغ مادرش رفت . وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن

با شمع نیمه سوخته یافت ولی مادر دیگر در این دنیا نبود
smile037 smile025

قدرشو بدونيييييييييييييين
smile072

Re: جملات ارزشمند!

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۱/۸/۴ - ۰۲:۰۹
توسط geseke
خاک پاشم

Re: جملات ارزشمند!

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۱/۸/۴ - ۰۲:۲۵
توسط DARKENERGY
تا حالا به این فکر کردین
با اینکه سگ به وفاداری معروفه
اما چرا میگن مثل سگ پشیمون میشی؟
چون ته وفاداری پشیمونیه.....!

Re: جملات ارزشمند!

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۱/۸/۴ - ۱۳:۱۱
توسط Behjo
اگر ما چیزی را می خواهیم برای آن نیست که دلیلی بر آن پیدا کرده ایم
بلکه چون آن را می خواهیم برایش دلیل پیدا می کنیم.

شوپنهاور

Re: جملات ارزشمند!

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۱/۸/۴ - ۱۶:۲۷
توسط quasar
هرگز اخم نکن
برای اینکه نمی دانی
چه موقع کسی
با لبخندت عاشقت میشود smile036



من و تو همسایه خدا بودیم
ما به دنیا آمدیم و همه چیز تمام شد
ما دیگر نه همسایه هم بودیم و نه همسایه خدا.
ما گم شدیم و خدا را گم كردیم ...
یادت میاد جمله آخر خدا رو؟
از قلب كوچك تو تا من یك راه مستقیم است.
اگه گم شدی از این راه بیا
بلند شو . از دلامون شروع كنیم...
تا خدا راه زیادی نیست...
smile072

Re: جملات ارزشمند!

ارسال شده: جمعه ۱۳۹۱/۸/۵ - ۰۰:۵۱
توسط DARKENERGY
قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که دورش کند اما کاغذی را در دهان سگ دید . کاغذ را گرفت . روی کاغذ نوشته بود " لطفا ۱۲ سوسیس و یک ران گوشت بدهید " . ۱۰ دلار هم همراه کاغذ بود . قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه و در دهان سگ گذاشت . سگ هم کیسه راگرفت و رفت . قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود ، تعطیل کرد و بدنبال
سگ راه افتاد . سگ درخیابان حرکت کرد تا به محل خط کشی رسید . با حوصله ایستاد تا چراغ سبز شد و بعدازخیابان رد شد . قصاب به دنبالش راه افتاد . سگ رفت تا به ایستگاه اتوبوس رسید نگاهی به تابلو حرکت اتوبوس ها کرد و ایستاد . قصاب متحیر از حرکت سگ منتظر ماند . اتوبوس آمد، سگ جلوی اتوبوس آمد و شماره آنرا نگاه کرد و به ایستگاه برگشت . صبر کرد تا اتوبوس بعدی بیاید . دوباره شماره آنرا چک کرد ، اتوبوس درست بود سوار شد . قصاب هم در حالی که دهانش از حیرت باز بود سوار شد . اتوبوس درحال حرکت به سمت حومه شهر بود وسگ منظره بیرون را تماشا می کرد . پس از چند خیابان
سگ روی پنجه بلند شد و زنگ اتوبوس را زد . اتوبوس ایستاد و سگ با کیسه پیاده شد . قصاب هم به دنبالش . سگ در خیابان حرکت کرد تا به خانه ای رسید . گوشت را روی پله گذاشت و کمی عقب رفت و خودش را به در کوبید . اینکار را باز هم تکرار کرد اما کسی در را باز نکرد . سگ به طرف محوطه باغ رفت و روی دیواری باریک پرید و خودش را به پنجره رساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پایین پرید و به پشت در برگشت . مردی در را باز کرد و شروع به فحش دادن و تنبیه سگ کرد . قصاب با عجله به مرد نزدیک شد و داد زد : چه کار می کنی دیوانه ؟ این سگ یه نابغه است .این باهوش ترین سگی هست که من تا بحال دیدم . مرد نگاهی به قصاب کرد و گقت : تو به این میگوئی باهوش ؟ این دومین بار در این هفته است که این احمق کلیدش را فراموش می کند !!!

نتیجه اخلاقی :

اول اینکه : مردم هرگز از چیزهایی که دارند راضی نخواهند بود .

و دوم اینکه : چیزی که شما انرا بی ارزش می دانید بطور قطع برای کسانی دیگر ارزشمند و غنیمت است .

سوم اینکه : بدانیم دنیا پر از این تناقضات است .

پس سعی کنیم ارزش واقعی هر چیزی را درک کنیم و مهمتر اینکه قدر داشته های مان را بدانیم .
smile072 smile072

Re: جملات ارزشمند!

ارسال شده: جمعه ۱۳۹۱/۸/۵ - ۰۱:۳۸
توسط meaning
نه هوای تازه و نه لباس نو میخوام
هفت سین من تویی من فقط تو رو میخوام
دلم امشب از خدا جز تو هیچی نمیخواد
کاش یکی ما دو تا رو با هم اشتی میداد
شب عیدی اسمون وقتی که میباره
بیشتر از شب های پیش عطر قران داره
ببین امشب قلبم مثل اینه روشنه
اینه زلال من دیدنت عید منه
سال نو یعنی تو وقتی از در تو میای
نذر کردم امشب سفره چیدم که بیای

شب عیدی اسمون وقتی که میباره
بیشتر از شب های پیش عطر قران داره
شادی از تقویمم بی تو رفت و برنگشت
انتظارت منو کشت توی سالی که گذشت

Re: جملات ارزشمند!

ارسال شده: جمعه ۱۳۹۱/۸/۵ - ۰۳:۳۱
توسط DARKENERGY
کلماتی که از دهانتان بیرون می آیند ، ویترین فروشگاه شعور شماست . . .

Re: جملات ارزشمند!

ارسال شده: سه‌شنبه ۱۳۹۱/۱۰/۱۲ - ۰۲:۰۷
توسط DARKENERGY
ضربه خوردیم وشکستیم و نگفتیم چرا؟!
ما دهان از گله بستیم و نگفتیم چرا؟!
جای "بنشین" و "بفرما", "بتمرگی" گفتند..!
ما شنیدیم و نشستیم و نگفتیم چرا؟
"تو" نگفتیم و "شمایی" نشنیدیم و هنوز ,
ساده مثل کف دستیم و نگفتیم چرا؟!
دل سپردیم به آن "دال" سر دشمن و دوست,
دشمن و دوست پرستیم و نگفتیم چرا؟!
چه "چراها" که شنیدیم و ندانیم چرا ;
ما همین بوده و هستیم و نگفتیم چرا؟

Re: جملات ارزشمند!

ارسال شده: سه‌شنبه ۱۳۹۱/۱۰/۱۲ - ۰۲:۱۱
توسط DARKENERGY
هرگز نفهمیدم فراموش کردن درد داشت یا فراموش شدن...
به هر حال دارم فراموش میکنم فراموش شدنم را...