هوپا، انجمن علم ایران

سخنگوی مبارزه با قاچاق کالا و ارز با اشاره به منتفی شدن امحای خودورهای لوکس قاچاق در شیراز گفت این خودروها در اختیار سازمان املاک تملیکی قرار گرفتند و این سازمان از زمان صدور حکم قضایی ۴ ماه فرصت دارد برای آنها مشتری پیدا کرده و آنها را صادر کند.
-----------
صادر!



http://www.mashreghnews.ir/fa/news/6193 ... 9%86%D8%AF

DARKENERGY نوشته شده:سخنگوی مبارزه با قاچاق کالا و ارز با اشاره به منتفی شدن امحای خودورهای لوکس قاچاق در شیراز گفت این خودروها در اختیار سازمان املاک تملیکی قرار گرفتند و این سازمان از زمان صدور حکم قضایی ۴ ماه فرصت دارد برای آنها مشتری پیدا کرده و آنها را صادر کند.
-----------
صادر!



http://www.mashreghnews.ir/fa/news/6193 ... 9%86%D8%AF

-----
خورشیدی ادامه داد: طبیعتا بعد طی این مدت اگر برای این خودروها مشتری پیدا نشود این پرشه‌ها امحا می‌شود.

و این داستان همچنان ادامه دارد... ! خودشونم نمیدونن دارن چیکار میکنن!

Q: Why did Werner Heisenberg detest driving cars?
A: Because, every time he looked at the speedometer he got lost!

سوال: می دونین چرا هایزنبرگ رانندگی نمی کنه؟
جواب: چون هر بار به کیلومترشمار نگاه می کنه، گم میشه!

DARKENERGY نوشته شده:قرائتی: با ازدواج دانشجویی مخالفم / ازدواج باید دبیرستانی باشد / دختران 13 ساله شوهر می خواهند

[ تصویر ]
من دیگه حرفی ندارم !

.....
گرفتار کیا شدیم واقعا. البته توقعی هم نمیره.ما در روایات ازدواج دختر کم سن و سال تر با مرد بزرگسال روهم داشتیم!
در همه جای جامعه تاکید بر جداسازی جنسیتی دارند تا مبادا برادران به گناه بیفتند.پس تنها راه ارتباط باید فقط ازدواج باشد و بس....
به این میگن دیدگاه ادم منحرف.

هایزنبرگ با سرعت در حال رانندگی بود که پلیسی او را متوقف کرده و می پرسد: «آیا می دونین با چه سرعتی داشتین می رفتین؟» هایزنبرگ جواب می دهد: «نه! اما دقیقاً می دانم کجا هستم!!!»
از کانال تلگرام مجله عمی فیزیک

ایشنتین بالاخره رانندگی یاد گرفت و در حال رانندگی در خیابانی پر ترافیک بود که به نزدیکی چراغ قرمزی رسید. او از سرعت خود کم نکرد و همینطور با همان سرعتی که داشت محکم به ماشین جلویی، که پشت چراغ قرمز ایستاده بود تصادف کرد. پلیس او را می گیرد و می پرسد که جناب اینشتین، از شما بعیده، چرا از سرعت خود کم نکردید؟ چطور متوجه چراغ قرمز نشدید؟ اینشتین جواب می دهد آقای پلیس شما باید راننده جلویی مواخذه کنید که در این خیابان یک طرفه، دنده عقب به سمت من حرکت کرد و با من تصادف کرد وگرنه من که ساکن سره جای خود ایستاده بودم!
(ابداعی خودم )

paradoxy نوشته شده:ایشنتین بالاخره رانندگی یاد گرفت و در حال رانندگی در خیابانی پر ترافیک بود که به نزدیکی چراغ قرمزی رسید. او از سرعت خود کم نکرد و همینطور با همان سرعتی که داشت محکم به ماشین جلویی، که پشت چراغ قرمز ایستاده بود تصادف کرد. پلیس او را می گیرد و می پرسد که جناب اینشتین، از شما بعیده، چرا از سرعت خود کم نکردید؟ چطور متوجه چراغ قرمز نشدید؟ اینشتین جواب می دهد آقای پلیس شما باید راننده جلویی مواخذه کنید که در این خیابان یک طرفه، دنده عقب به سمت من حرکت کرد و با من تصادف کرد وگرنه من که ساکن سره جای خود ایستاده بودم!
(ابداعی خودم )

باریکلاّ!
مفاهیم عمیق نسبیت رو داری کم کم درک می کنی
همینجوری پیش بری حتی اگه نتونی نسبیت رو مثل من منهدم کنی لااقل می تونی از نظر نوعی لودگیه معنوی مؤثر باشی

paradoxy نوشته شده:Q: Why did Werner Heisenberg detest driving cars?
A: Because, every time he looked at the speedometer he got lost!

سوال: می دونین چرا هایزنبرگ رانندگی نمی کنه؟
جواب: چون هر بار به کیلومترشمار نگاه می کنه، گم میشه!

یعنی این عالی بود

زمین نمی‌چرخد

جاده موفقیت پس از فارق(غ) التحصیلی (از کانال گیز میز)

توماس -مردی متفکر اما نه چندان تیزهوش- همواره مورد تمسخر همکلاسی‌های خود بود.
روزی در صومعه، کشیشی شوخ‌طبع گفت: «بیرون خری در حال پرواز است»
توماس از جا پرید و در میان خنده‌ی حاضران بیرون رفت تا آن را ببیند. اما او ابله نبود و هنگام
بازگشت گفت به نظرش پرواز یک خر بیشتر به حقیقت نزدیک است تا دروغ‌گویی یک کشیش!

------------------------------------------------------------
امبرتو اکو- توماس قدیس و بازاندیشی مذهب کاتولیک

نامه ای به جناب ایزاگ خان
سلام نیوتن عزیز ای کاش شما هیچ گاه این نیروی جاذبه رو کشف نمی کردی و جهان را به حال خودش میگذاشتی این نیرو چه کارها که نمی کند.
ای کاش شما هم عصر یکی از مسولان مملکتی ما می بودید و در موقع اعلام این کشف بزرگ با پاسخ دو کلمه از مادر عروس نه ببخشید ننه عروس در جمع بین المللی رو برو میشدید.
از وقتی شما نائل به این کشف شده اید بنده میترسم در حضور جمعی از مسولین شکم گنده حاضر شوم چون میترسم این نیروی جاذبه نتواند بر محتوای شکم آنان غلبه کند و حقوق های نجومی ایشان که تا خرخره بالا زده بر سر این نگون بخت فرود آید و این بساط مطهر را به انواع اطعمه و اشربه آلوده گرداند.
ای کاش در موقع کشف این نیرو یک خبرنگار آنجا حضور داشت تا با پرتاب دو لنگه کفش به شما ثابت میکرد اجسام همیشه از بالا به پایین سقوط نمی کنند و گاهی به صورت افقی سقوط میکنند.
ای کاش هیچگاه زیر آن درخت سیب لعنتی لم نمی دادی در عوض زیر درخت آلبالو لم میدادی تا آن دخترک کبریت فروش را می دیدی و تو با لحن حزین و آوای عاشقانه از او میپرسیدی:دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟؟؟؟؟؟

در راستای ادامه ای کاش های بالا و در تایید اونها:

ای کاش نبودی نمی دیدی صبح بیدار می شدیم می دیدیم قیمت ها دوبرابر شده، می رفتیم طلا فروشی می گفت قیمت الان رو می خوای یا الان رو ..
ای کاش تو هم جاذبه رو کشف نمی کردی تا یه بچه دبستانی تو زیر زمین خونشون کشفش می کرد.
ای کاش وقتی می رفتی در موردش صحبت کنی با مهر و تسبیح بهت حمله می کردن و سخنرانیت رو قطع می کردن ..