موضوعاصلياينمقاله، بررسيتفاوتتجاربوحيانيو عرفانياست.
نگارنده، پساز بررسيعاملاهميتيافتنتجاربعرفانيدر دورةجديد ، بهبررسيدو ديدگاهساختيگرويو ذاتگرويدر زمينةتجربةدينيپرداختهو تأثير اينبحثرا در تفاوتتجاربعرفانيو وحيانينشاندادهاست.
طبق ذاتگروي، ميان تجارب ديني، هستة مشتركي در كار است كه تفاسير و زبان و معارف فاعل تجربه، در آن تأثير ندارد؛
ولي ساختيگروي ميگويد كه هيچ تجربة تفسير نشدهاي در كار نيست.
نگارنده نشان داده است كه طبق هر دو ديدگاه، تجارب وحياني از سنخ ديگري هستند.
پيامبر و عارف، هر دو تجاربدينيدارند. تجاربعرفانيتجاربوحيانينامدارد. پرسشمطرحدربارةايندو دستهاز تجارب، ايناستكهآيا آنها واقعاًتجاربمتباينو بهطور كاملغير همهستند يا وجوهمشتركيدارند و يا اصلاًتفاوتذاتيندارد.
اينگونهپرسشها درباره تجاربوحيانيو عرفانيدر دوره مدرن، اهميتويژهاي يافتهاند؛ البتهايننكتهرا بايد خاطرنشانسازمكهگرچهبرايما، مسألهتفاوتيا عدمتفاوتايندو دستهاز تجاربمطرحاست،
در كلامجديد و مباحثدينشناسيوقتياز اين تفاوت يا عدمتفاوتسخنبهميانميآيد، بيشتر در ذيلبحثتجاربعرفانياز آنبحثميشود. بهعبارتديگر،
در دوره مدرن، از تجاربعرفانيبيشتر از تجاربوحيانيبحثشدهاست،
و اگر ما از تفاوتيا عدمتفاوتتجاربوحيانيو عرفانيسخنميگوييم، بهاينمعنا نيست
كهبههر دو در يكحد توجهشده باشد؛
بلكهآنچهواقعاًدر مباحثدينشناسيبهآنعنايتشده، تجاربعرفانياست.
ميتوانيمبگوييمكهدر دوره قديم، بيشتر به تجاربپيامبرانتوجهميشد؛
ولياز دورةمدرن، بيشتر بهتجاربعرفانينظر ميشود.
عللاهميتيافتنتجاربعرفانيدر دوره مدرناهميتيافتنتجاربعرفانيدر دوره مدرن، عللو عواملمتفاوتيدارد:
1: كسانيكهبهگسترشمباحث تجربةدينيكمككردند، بهتجاربعرفانياديانغيروحيانيبسيار نظر داشتند. در اديانغير وحياني، تجاربعرفانيبسيار مشهود استو برخي،
گوهر ايناديانراهمينتجاربعرفانيدانستهاند.
در اديانيمانند هندوئيزم، تائويزم، بودئيزم؛
يعنيبهطور عامدر اديانآسيايشرقي، و برخياز اديانابتدايي، اينقبيلتجارببهچشمميخورد؛ وليتجاربوحيانيبهاديانوحيانياختصاصدارد.
از اينگذشته، اطلاعاتيكهما از تجاربوحيانيداريم، بهاطلاعاتيمحصور استكهاز متونمقدسبهدستميآيدو حياتاينتجاربدر دوره مدرنورقخوردهاستو بشر مدرن، چنينتجاربيرا نديده؛ وليبابتجاربعرفاني،
هموارهگشودهبودهاستو اطلاعاتبسياريدرباره اينتجارباز اديانگوناگونوجود دارد.
2: البتهاينتمام، ماجرا نيستو جريانبرجستهشدنتجاربعرفانيدر دينشناسيدوره مدرن، داستانيبسيار جذاباست. در قرنوسطا،
اينپرسشمطرحبود كهآيا بشر ميتواند جهانو معرفتخود را بر پايةعقلو تجربهاشپيريزيو صرفاًبر اساسعقلو تجربهاشپيشرود.
فلاسفةايندورهبهطور عامپاسخمثبتيبهاينپرسشميدادند
با آمدندكارت، قرونوسطا بهپايانرسيدهبود؛ ولياو همبر ايننظر بود كهعقلميتواند در پيريزيساختمانمعرفت، بدونهيچدردسريبهكار خود ادامهدهد، و پساز آنكهمكانيكنيوتونيظهور و رشد كرد، اطمينانبهتواناييعقلبشر در بنا نهادنساختمانمعرفتعلميافزايشيافت.
مكانيكنيوتوني، چنينباوريرا در بشر تقويتكرد؛ وليدر حيطةدينمسيحيت، ماجراييبهطور كاملمتفاوترخداد.
ظهور پروتستاندر برابر كليسايكاتوليك، موجياز شكاكيتدينيرا در اروپا بهراهانداختو برخلافِعلومطبيعيكهجايگاهقابلاطمينانيداشتند، فلاسفةدين، از دستيافتنبهمعرفتيقابلاطمينانمأيوسشدهبودند.
علومتجربيدر دوره مدرن، توفيقچشمگيرييافت؛ وليدر زمينههايديگر، يا تجربهايدر مياننبود تا متخصصان، زمينههايآنرا مبنايكار خويشقرار دهند يا توسلبهتجربه، هماننتايجيرا بهبار نميآورد كهدر علمبهبار آوردهبود.
در حيطةدينهمعلمياز دينكهتجربةدينيرا مبنايمباحثخود قرار دادهباشد در كار نبود. در علومطبيعي، واژگانمورد قبولهمةدانشمندانو روشهايآزمونمورد پذيرشهمگاندر كار بود؛ وليدر دين، اخلاق، هنر، و ...، سنتها و گرايشهايبسيار متفاوتيموجود بود، و واژگانمورد پذيرشهمگانو روشارزيابيمورد قبولهمهوجود نداشت.
در ايناوضاعو احوال، بحثتجربةعرفانيزادهشد.
برخيدر اينانديشهفرو رفتند كهشايد تجاربعرفاني، همانگمشدةفلاسفةدينباشد. چنينبهنظر ميرسيد كهتجاربعرفاني، دادههايتجربيقابلاطمينانو غيرآلودهرا در اختيار بشر قرار ميدهد؛ يعنيهماندادههاييرا كهدانشمنداندر علومطبيعيميجويند.
بهنظر آنان، تجاربعرفاني، تجاربيبدونتفسير بودند كهزبانو عواملفرهنگيدر آنها تأثير نداشت؛ تجاربيكهنظرياتدينيدر محتوايآنها دخالتنداشتو مقدمبر هر گونهنظريهو زبانيشكلميگرفتند
دو ادعاينخستينفلاسفةديندربارةتجاربعرفاني :
فلاسفهايكهبهتجاربعرفانيرويآوردند، در ابتدا دو ادعا داشتند:
1: ادعاينخستآنها اينبود كهمتونعرفاني، وصفهايحالاتعرفانيرا در بردارند و اينوصفها از زبانو فرهنگعارفمتأثر نيستند؛ بلكهحالاتيتفسير نشدهو خطاناپذيرند و از اينجهت، تجاربعرفانيبا تجاربحسيمحض، قابلمقايسهاند و همانطور كهدانشمندانميتوانند تجاربحسيرا مبنايفرضيههايعلميخويشقرار دهند، تجاربعرفانيرا همميتوانمبنايباورهايدينيقرار داد.
2: ادعايدوم آناناينبود كهتجاربعرفاني، تجاربيمعرفتي(Noetic) هستند. عارفدر تجربهاشبهچيزيمعرفتمييابد. معرفتيكهتجاربعرفانيبهبار ميآورند، معرفتيزلالاستكهزبانو فرهنگعارفبهآنشكلو صورتندادهاست. بحثاز تجاربعرفانييا بحثاز ايندو ادعا آغاز شد و همچنانادامهدارد
از اينجهت، برايبحثتجربةدينيدر دورةمدرن، اينسرنوشترقمخورد كهبيشتر بهتجاربعرفانيمعطوفباشد و در آن، از تجاربوحيانيكمتر سخنبهميانآمد.
فقطدر آثار رودلفاتو، سخنانيدر بابتجاربوحيانيبهچشم ميخورد و او فقطدر تعيينگوهر اديانبهتحليليفراگير از تجربةمينويدستيافتهاستكهتجاربپيامبرانرا همدر برميگيرد.
ذاتگراييو ساختيگرايي
پيشتر گفتيمكهفلاسفةديندر دورةمدرن، دو ادعا دربارةتجاربدينيداشتند: نخستاينكهميگفتند: در تجاربعرفاني(و گزارشهاي) آنها زبانو فرهنگعارفتأثير ندارد. وصفها و گزارشهايتجاربعرفانيهم، چنينهستند.
دوماينكهاعتقاد داشتند: تجاربعرفاني، تجاربمعرفتيو معرفتزا هستند. ادعاينخستدر مباحث تجربةديني، بهذاتگراييانجاميد.
بهنظر ذاتگرايان، تجاربديني، تجاربتفسيرنشدهايهستند كهزبانو فرهنگو انتظارهايديندار، در تجربهاشتأثير ندارد. بهعبارتديگر، آنها بهوجود تجاربمحضو خاصاعتقاد داشتند كههيچرنگزبانو فرهنگو معلوماتو انتظارهايصاحبتجربهرا بهخود نگرفتهاست.
اينبخشياز ادعايذاتگرايانبود. از همهمهمتر اينكهميگفتند: ميانتجاربدينيگوناگون، هستةمشتركيوجود دارد؛ يعنيآنتجربةخاصو محضرا ميانهمةتجاربدينيمشتركميدانستند؛ بنابراين، ذاتگرايانبهطور كليدو ادعا دارند: نخستاينكهميگويند: زبانو معلوماتو انتظاراتو فرهنگعارفو صاحبتجربه، در تجربهاشدخالتندارد و بهآنشكلو صورتنميدهند. دوماينكهبهاعتقاد آنها، همةتجاربعرفانيو ديني، هستةمشتركيدارند كههمانتجربةخامو محضغيرمتأثر از زبانو فرهنگو معلوماتو... است.
ذاتگراييسابقهاي ديرينهدارد و گويا كسانيكهبراينخستينبار، بحثتجربةدينيرا بنياننهادند و در ادامهبهتجاربعرفانيرويآوردند، همهبدوناستثنا چنينميانديشيدند.
شلاير ماخر، رودلفاتو، ويليامجيمز و بسيارياز كسانيكهسنگبناياينبحثرا نهادند، ذاتگرا بودند. شايد از همهبرجستهتر، استيسرا بايد نامببريم. استيسدر كتابعرفانو فلسفهاشكهبهفارسيترجمهشده، ادعا ميكند كههمةتجاربعرفانياز سنتهايدينيمتفاوت، هستةمشتركيدارند و آنهستةمشترككهخامو تفسير نشده، گوهر همةادياناست.
ذاتگرايي، يگانهنظريةموجود در بابتجاربدينينيست؛ بلكهنظريهديگريبهويژهدر قرنبيستم، در اينبابمطرحشد و آنساختيگرايي است
طبقايننظريه، تجربةگرانبار از نظريهها و پيشدانستهها و انتظارات، زبانو فرهنگِصاحبتجربهاست. اگر ايننظريهرا دربارةتجاربعرفانيدنبالكنيم،
بهاينمعنا خواهيمرسيد كه
چارچوبزبانو مفاهيمعارف، بهتجاربششكليا تعينخاصيميدهد.
ايننظريهاز آثار ويتگنشتاينمتأخر سرچشمهميگيرد و فلاسفةديناز آنبسيار سخنگفتهاند.
بنا بهساختيگروي، تجربةپيامبر و تجربةعارفتبايندارند؛ چرا كهپيامبر، چارچوبزبانيو مفهوميخاصخود، و عارفهممعلوماتو انتظاراتو زبانخاصخود را دارد.
تجربهايمحضدر كار نيستكههستةمشتركميانتجربةعارفو تجربةپيامبر باشد.
هر يكاز آنها از نظامپيچيدهاياز معارفو پيشدانستهها و فرهنگخاص، محتوا و شكلي
ويژه به خود گرفتهاند و نميتوان اين امور را كنار گذاشت و به تجربهاي خام دست يافت
بنا به ساختيگروي، چارچوب مفهومي و زباني عارف در تجربة او تأثير دارند و به آن شكل و محتوايي خاص ميدهند؛ البته اين ادعا به تجارب عرفاني اختصاص ندارد و در تمام تجارب ديني مطرح ميشود.
ساختيگروي، از تعميم ادعايي معرفتشناختي به تجارب ديني نتيجه ميشود. به عبارت ديگر، ساختي گروي در باب تجارب ديني دو گام اساسي را در بردارد.
1. در تجارب عادي (بهويژه در تجارب حسي) ساختيگروي صدق ميكند؛ يعني در اين تجارب، تجربة تفسير نشدهاي نداريم، و فرهنگ و زبان فاعل تجربه، به تجربهاش شكل و محتوايي خاص ميدهد (ادعاي معرفتشناختي).
2. ساختيگروي در تجارب معمول را ميتوانيم به تجارب غيرعادي، از قبيل تجارب عرفاني (و تجارب ديني) نيز گسترش دهيم (اصل تعميم).
ادعاي دوم را اصل تعميم ناميدهايم؛ چرا كه بر اساس اين ادعا، ساختيگروي از تجارب معمول به تجارب ديني و عرفاني امتداد و گسترش مييابد.
ساختيگروي، هم به صورت مدل علي و هم به شكل مدل تبيين شكلگيري تجارب ديني مطرح شده است. در مدل علي، تجارب ديني معلول انتظارات و فرهنگ و زبان فاعل تجربه شمرده ميشود و در مدل تبييني، تجارب ديني بر اساس اين امور تبيين ميشوند. در اداراك حسي نيز ساختيگرايان، اين دو مدل را مطرح، و خطاي حسي را به طور معمول بر اساس انتظارات و معلومات پيشين فاعلِ شناخت تبيين ميكند. همة امور از قبيل زبان، فرهنگ و انتظارات و معلومات گذشتة فاعل تجربه را ميتوان با عنوان «طرح مفهومي» نشان داد.
طرح مفهومي، مجموعة اين امور است ...كه ؟؟؟؟
در مقاله فوق اشاره ی آکادمیکانه ودر خور تعمقي به تجربه دینی و عرفانی
شده است با عنوان - تغاير تجارب وحياني و عرفاني - نوشته ی علیرضا قایمی نیا.
دستش پربار باد
تغاير تجارب وحياني و عرفانی !
تغاير تجارب وحياني و عرفانی !
زیباترین تجربه ای که میتوانیم داشت. تجربه ای است اسرارآمیز ( آلبرت انیشتن )