درود
اگر امروز كسي به گيتي پيمايي سوار شده و بالا بالا و بالاتر رود هنگامي كه به زمين مي نگرد چه مي بيند
كوهها و دشتها سپس دريا و زان پس گوي زمين كه كوچك و كوچتر شده و زماني مي رسد كه هيچ نشاني از زمين نيست
خوب اين رويدادي درسده ي بيست و يكم است ديگر !
ولي با شگفتي ببينيد در كتاب پر ارج تاريخ بلعمي ( نزديك 1200 سال پيش ) و سده ها پيش از كپلر و كوپرنيك و نيوتن چگونه همين
رويداد در اوج زيبايي نوشته آمده است و با درستي شگفت انگيزي گرد و گوي بودن زمين نيز در آن آمده است
چه زيبا و ستم ديده است دستاورده هاي دانشيك ايرانيان كه فرنگي ها آن را بنام خود به يغما برده و ايران تنها در پي عروض و قافيه ي ارب افتاد و گروهي دانش را با اربي گرايي جايگزين كردند
خوب داستان چيست ؟
كاووس يا نمرود ( پادشاه افسانه اي يا راستين كاري نداريم ) مي خواهد كه به آسمان رفته و خدا را ببينيد پس دستور مي دهد تا اسپاش پيما ( فضا پيمايي) بسازند ؛ پيشرانه اش كركس !
پس نمرود سوگند خورد كه : من از خداي آسمان باز نگردم تا او را نبينم و بفرمود تا چهار كركس بچه بياوردند و ايشان را ده سال همي پرورد تا بزرگ شدند و به نيرو گشتند . و بفرمود قفسي ساختند ، چنانكه دو مرد اندر آنجا توانستند نشستن . و آن قفس را دو در كرد يكي زير و يكي زبر ، و به چهار گوشه قفس چهار چوب باريك و دراز اندر بست ، و بر سر هر يكي پاره گوشت بنهاد ، و آن كركسان را سه روز گرسنه كرد .
پس بيرون آوردشان و خود با يك تن از خاصگان خويش بر آن قفس اندر نشست و در زير ببست ، و بفرمود تا آن چهر كركس را به چهار گوشه قفس ببستند زير چوبها و زبر خود گوشت بديدند بر سر چوب ، پس قصد پريدن كردند تا گوشت بگيرند و قفس را از زمين برداشتند و به هوا بردند .
يك شبانه روز بشد نمرود آن مرد را كه با او بود گفتا : در قفس سوي آسمان بگشاي تا چه بيني ؟ مرد بگشاد و بنگريست . نمرود را گفت : آسمان بر حال خويش است . پس بفرمود كه : در زيرين را نيز بگشاي . نمرود بنگريد همه آب ديد و دريا .
باز به مقدار يك شبانروز ديگر صبر كرد و كركسان همچنان بر هوا شدند گفتا در آسمان بگشاي چون نمردود نگاه كرد آسمان را ديد هم بر آن حال خويش و در زمين بگشاد نه آب ديد و نه خانه ها و اين زمين را ديد چون يكي گوي خُرد
يك شبانه روز ديگر صبر كرد پس در آسمان بگشاد ، آسمان را همچنان ديد كه زمين ديد ، در زمين بگشاد هيچ نديد مگر تاريكي . نمرود را دل بترسيد ، در زمين ببست خود با يار خويش بر خاست و آن چوب ها كه گوشت بر آن كرده بود بگردانيد ، و آن سر كه زبر بود زير كرد ، همه كركسان آهنگ زير كردند و آن قفس از آسمان فرود آمد و به زمين افتاد . و به هوا اندر بانگ آمد از پرهاي كركسان ، و هر خلقي كه بر زمين بودند دانستند كه از آسمان امري آمد از امرهاي خداي تعالي ، و از هيبت خداي زمين بلرزيد و كوهها خواست كه از جاي بر خيزد . پس چون نمرود باز به زمين آمد ، خجل شد از خلق ، بر آن كار كه بكرد ...
شگفتي هاي گيتيكي در نوشته هاي پارسي باستان
- غلامعلی نوری
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۱/۴/۲۰ - ۰۸:۵۱
پست: 1199-
سپاس: 885
- جنسیت:
تماس:
- غلامعلی نوری
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۱/۴/۲۰ - ۰۸:۵۱
پست: 1199-
سپاس: 885
- جنسیت:
تماس:
Re: شگفتي هاي گيتيكي در نوشته هاي پارسي باستان
مولوي ؛ گرانش و در گيتي آويزان بودن زمين
در اين سرود هاي مولوي نگاه كنيد
هنگامي كه اربها مي گفتند كه زمين بر روي شاخ گاوي است و آن گاو بر روي لاك پشتي و لاك پست هم در دريايي ! ببينيد مولوي بزرگ چه گفته است ؟
زمين را به آهني آويزان در هوا ماننده كرده است
براستي دانشمندان سر آمد و بلند انديش ايران چه پر مايه و نيك انديش بوده ا ند
براستي چي شد با گذشت زمان كم كم راهمان كژ شد و بجاي دانش پژوهي سر جاي از ديگري در آورديم؟
يك تن مانند علامه مجلسي بيش از 110 جلد كتاب مي نويسد ولي پر از ....................
در اين سرود هاي مولوي نگاه كنيد
آيا مولوي گرانمايه 400 سال پيش از نيوتن درباره آويزان بودن زمين در گيتي ( هوا) و گرانش روشنگري نكرده استگفت سایل چون بماند این خاکدان
در میان این محیط آسمان
همچو قندیلی معلق در هوا
نه باسفل میرود نه بر علا
آن حکیمش گفت کز جذب سما
از جهات شش بماند اندر هوا
چون ز مغناطیس قبهٔ ریخته
درمیان ماند آهنی آویخته
هنگامي كه اربها مي گفتند كه زمين بر روي شاخ گاوي است و آن گاو بر روي لاك پشتي و لاك پست هم در دريايي ! ببينيد مولوي بزرگ چه گفته است ؟
زمين را به آهني آويزان در هوا ماننده كرده است
براستي دانشمندان سر آمد و بلند انديش ايران چه پر مايه و نيك انديش بوده ا ند
براستي چي شد با گذشت زمان كم كم راهمان كژ شد و بجاي دانش پژوهي سر جاي از ديگري در آورديم؟
يك تن مانند علامه مجلسي بيش از 110 جلد كتاب مي نويسد ولي پر از ....................