انتشار کتاب ((نظریه ی غلظت)) در نیویورک-آمریکا

مدیران انجمن: parse, javad123javad

نمایه کاربر
[email protected]

نام: م. ج. معروف به گربه ی زَبادی

محل اقامت: تهران

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۹/۲۴ - ۱۱:۴۹


پست: 1454

سپاس: 514

جنسیت:

تماس:

انتشار کتاب ((نظریه ی غلظت)) در نیویورک-آمریکا

پست توسط [email protected] »

.
.
.
*به نام خداوند بخشنده ی مهربان*
.
.
.
.
The Theory of Density
From the Effect of Pressure on Time Dilation
to the Unified Mass-Charge Equation
==========================
تصویر
تصویر
به لطف خدا و پس از مکاتبات طولانی با نشریات مختلف، انتشارات .Nova Science Publishers Inc کتاب نظریه ی غلظت را تحت عنوان فوق منتشر کرد. تصویر

لینک کتاب در سایت آمازون

لینک کتاب در سایت نُوا ساینس

لینک ثبت کتاب در کتابخانه ی کُنگره ی آمریکا (واشنگتن)

جهت دریافت کتاب با سی در صد تخفیف (112$) به بنده ایمیل بزنید: [email protected]
جهت خریداری کتاب می توانید به نمایشگاه بین المللی کتابِ تهران (غرفه ی نُوآ ساینس) نیز مراجعه کنید.

کتاب فوق به ویراستاریِ ریاست محترم مجله ی الکترودینامیک گالیله ای، Cynthia Kolb Whitney در اواخر آذر ماه سال 1396 به توسط انتشارات آمریکایی .Nova Science Publishers Inc پس از چهار ماه تأخیر، در نیویورک منتشر شد. این انتشارات حدود سی و دو سال است که در زمینه چاپ کتاب ها و مجلات آکادمیک مربوط به علوم پایه، صنعت و پزشکی (STM) فعالیت می کند، برخی از مجلات این انتشارات در لیست Scopus قرار گرفته.

مشخصات ظاهری کتاب:

قطع: 9×6 اینچ (حدوداً معادل قطع رقعی)
جلد: گالینگور (جلد سخت)
تعداد صفحات: 215 (مفید)

.
.
.
.
.
ماجرای چاپ کتاب:
[خواندن این قسمت برای افرادی که تمایل به نگارش کتاب دارند می تواند مفید باشد]


ایده ی گردآوری مقالاتم در قالب یک کتاب را اولین بار حدود سه سال پیش از این تاریخ، "سینتیا ویتنی" به من پیشنهاد داد. وی که در آن زمان با خواندن دو مقاله ی نسبتاً طولانی از بنده تحت عناوین
The Theory of Density, Part I: Einstein's GRT without Tensor Math و
The Kinematics of an External Light Clock: A test for Einstein's Special Relativity, Part I
متوجه عمیق و جالب بودن محتوای آن ها شده بود و مقالات مذکور را برای چاپ در مجله ی الکترودینامیک گالیله ای آماده می کرد، به من پیشنهاد داد که اگر در آینده ای نزدیک تمایل به گردآوری مقالاتم در یک کتاب واحد را داشته باشم، خوشحال خواهد شد که اگر ایشان را به عنوان reviewer به انتشارات مورد نظر معرفی کنم هر چند که در آن زمان به اشتباه گمان می کردم reviewer در اصل همان editor هست! در هر حال مشتاقانه پذیرفتم و وی پس از آنکه متوجه شد بنده انتشارات خاصی را جهت چاپ کتاب سراغ ندارم به من پیشنهاد داد که انتشارات کانادایی Apeiron برای انجام این کار مناسب است. این انتشارات که تا قبل از سال 2012 علاوه بر کتاب، مجله نیز به چاپ می رساند، همانند مجله ی Galilean Electrodynamics محل مناسبی جهت انتشار ایده ها و مقالاتی محسوب می شد که ژورنال های mainstream تمایلی به چاپ آن ها نشان نمی دادند. ظاهراً Roy Keys (صاحب انتشارات "اَپیران" ) از دوستان صمیمی سینتیا بود و سینتیا به من دلگرمی می داد که "رُی کیز" از کتاب من استقبال خواهد کرد. [الکترودینامیک گالیله ای تنها در لیست INSPEC که مربوط به IET می باشد، قرار گرفته است]

پشنهاد سینتیا انگیزه ای شد برای من تا نگارش کتاب را هر چه زودتر شروع کنم البته دو سال بعد از آن پیشنهاد. در این مدت به سینتیا توضیح دادم که ایده های من در قالب دو کتاب جداگانه قابل گردآوریست و بهتر است وی قسمت های دوم و سوم نظریه ی غلظت را در الکترودینامیک گالیله ای به چاپ رسانده و چاپ مقاله ی ساعت نوری خارجی را تا سه سال بعد به تعویق بیاندازد، در این صورت من سریعتر می توانستم گردآوریِ کتاب نخست را انجام داده و آن را برای رُی بفرستم. سینتیا با این تغییر در ترتیبِ چاپ مقالات موافقت و مرا در این راه تشویق کرد: نگران بودم که رُی کتاب را رد کند و سینتیا دلداری می داد که نگران نباشم چرا که حتی اگر رُی کتاب را رد کند ایده های خوب سرانجام منتشر خواهند شد! سینتای 76 ساله و دکترای فیزیک از دانشگاه MIT تنها کسی بود که، برخلاف خانواده ام، مرا نسبت به هدفم تشویق می کرد و در طول این سالها عشق خاصی نسبت به او در دلم ایجاد شد به طوری که در نامه نگاری هایم او را گه گاه "مامان" خطاب می کردم هر چند که او عنوان "مامان بزرگ" را ترجیح می داد! smile020
تصویر
تصویر
Cynthia Kolb Whitney

تصویر
Cynthia Kolb Whitney در حال اعطای جایزه ی سایناک 2009 به Domina Eberle Spencer. دومینا اسپنسر، به همراه همسرش Parry Moon، کتبِ مرجعی در زمینه ی الکترومغناطیس نوشته اند. مفهوم Holor در ریاضی از اختراعات Moon و Spencer است. این جایزه از طرف مؤسسه ی Natural Philosophy Alliance به دانشمندانی تعلق می گیرد که عقایدی علمی و [بعضاً] مغایر با جامعه ی آکادمیک را ارائه می کنند. راجع به این مؤسسه در ویکی پدیا نوشته شده: این سازمان بر این باور است که در نظریه هایی چون نسبیت، بیگ بنگ و صفحات تکتونیکی ایراداتی بنیادین وارد است!


بنابراین، دو سال بعد و مدتی پس از نگارش آخرین بخش از نظریه ی غلظت، به سرعت و با وسواس زیاد به نگارش کتاب پرداختم. یکی از کتاب های انتشارات اَپیران را در اینترنت پیدا و تلاش کردم تا کتابم را در قالب کتاب های اپیران تدوین کنم و حتی جلد کتاب را هم خود طراحی کردم. پس از حدود پنج ماه کار شبانه روز، کتاب حاضر شد و آن را با شوق بسیار برای انتشارات اپیران فرستادم و تنها حدود یک ساعت و نیم بعد از ارسالِ ایمیلم و در کمال ناباوری ایمیل زیر را از رُی دریافت کردم:
Dear Mr. Javanshiry,

Thank you for your letter and proposal for the publication of your ideas. I regret to inform you that I do not accept texts of a religious flavour for publication. Since 70% of the material of the book has already been published in Galilean Electrodynamics, I suggest that you continue publishing your ideas in that journal. I wish you success in your endeavours.

Sincerely,
Roy Keys
حتی گمان آن را هم نمی بردم که رُی کتاب را رد کند! smile048 نامه ی دیگری به رُی نوشتم ولی جوابی دریافت نکردم. مبهوت و کمی افسرده شدم و نمی دانستم چکار باید بکنم. smile037 اپیران انتشارات کوچکی بود و قیمت کتاب هایش نیز بسیار ارزان ولی با این حال مشتریان معقولی داشت. با خود اندیشیدم که بهتر است همان گونه که برای چاپ مقالاتم، مجلات مختلفی را امتحان کرده بودم، حال دوباره به جستجوی انتشارات مختلف در اینترنت بپردازم تا شاید موفق شوم. در عرض حدود یک ماه و با جستجوی شبانه روز در اینترنت، برای حدود 20 انتشارات در نقاط مختلف جهان کتاب را فرستادم تا اینکه اولین تأیید را از انتشارات LAP Lambert Academic Publishing (یکی از شاخه های OmniScriptum )دریافت کردم. نسبت به کتاب حساس بودم و می خواستم در یک جای معقول آن را چاپ کنم، انتشاراتی که حداقل کتاب را از نظر دستور زبان انگلیسی اصلاح کند ولی با تحقیقاتی که انجام دادم متوجه شدم که "لَمبرت" کتاب ها را به هیچ عنوان ویرایش نکرده و [ظاهراً] کتاب را هم نمی خواند! باز هم کمی دلسرد شدم. smile025 سینتیا را در جریان رد کتاب از جانب رُی قرار دادم و سینتیا دلداری داد که به خودم نگیرم و احتمالاً رُی سرش شلوغ بوده! می دانستم که سینتیا نیز خود مشغله بسیار دارد و جواب ایمیل های من را نیز با تأخیرهای چند هفته ای می دهد. بنابراین احساس می کردم که خودم باید کاری کنم.

ناشرانِ دیگر هر کدام با دلایل مختلفی کتاب را رد می کردند: برخی می گفتند که چون الکترودینامیک گالیله ای قبلاً قسمت اعظمی از کتاب را منتشر کرده، آنان نمی توانند کتاب را چاپ کنند؛ برخی دیگر محتوای کتاب را خارج از برنامه ی خود می دیدند و برخی بی دلیل با چاپ کتاب مخالفت می کردند. با انتشاراتی بریتانیایی به اسم .Cambridge International Science Publishing Ltd یا به اختصار CISP آشنا شدم و با بررسی عنوان کتاب هایش حدس زدم که این انتشارات ممکن است با کتاب من موافقت کند ولی ایرادی عجیب در کار بود: دریافت موج منفی از انتشارات! smile031 [به نظر می رسد که این انتشارات در حال حاضر (2021) منحل شده باشد چون وِبسایتِ آن در دسترس نیست!]
از سایتِ انتشارات موج مثبتی دریافت نمی کردم و تصمیم گرفتم ایراد کار را پیدا و بیشتر راجع به انتشارات تحقیق کنم. با شگفتی متوجه شدم که انتشارات بزرگ Springer این انتشارات را به صورت یکی از شُرکایش در سایت خود معرفی کرده و حتی در سال 2012 "اسپرینگر" [تلفظ آلمانی احتمالاً: ایشپرینگه] سه کتابی را که "انتشارات بین المللی علوم کمبریج" قبلاً آنها را چاپ کرده بود، مجدداً و با اجازه ی انتشارات اخیر به چاپ رسانده! بعداً متوجه شدم که دو کتاب دیگر هم به همین ترتیب به توسط انتشارات اسپرینگر بازچاپ شده اند!
تصویر
تصویر
که در قسمت بالای کتاب های فوق نام Cambridge International Science Publishing و در قسمت پایین علامت و نام انتشارات Springer قابل رؤیت است. حتی این انتشارات دارای دو مجله بود که در لیست Scopus قرار داشت!
تصویر صاحب انتشاراتِ کمبریج Victor Riecansky را جستجو کردم و با دیدن تصویر او و نیز تصویر ساختمان انتشارات باز هم موج منفی شدّت یافت! سر در گم شده بودم و نمی دانستم ایراد کار کجاست. اگر این انتشارات، انتشارات خوب و معتبریست پس احتمالاً احساس منفی من نسبت به آن اشتباه بوده! تلاش کردم تا با مطالعه ی نظرات مردم درباره ی برخی از کتاب های چاپ شده به توسط این انتشارات در سایت آمازون بیشتر راجع به انتشارات بفهمم که به کتابی از یک نویسنده ی هندی برخورد کردم که در آن اظهارات توهین آمیزی به نویسنده ی هندیَش در سایت آمازون نثار شده بود.

پس از بررسی بیشتر متوجه شدم که Amazon Best Sellers Rank برای اغلب کتاب های این انتشارات در سایت آمازون موجود نمی باشد که امری غیر عادی بود! این "رتبه ی پرفروش ترین ها" به نویسنده ی کتاب و سایر خریداران کتاب اجازه می دهد تا [به صورت نادقیقی] از میزان فروش کتاب از طریق سایت آمازون آگاه شوند. این رتبه بندی معمولاً تا یکی دو سال بعد از چاپ کتاب از طرفِ آمازون تعیین و ظاهراً هر روز چند بار با توجه به افزایش یا کاهش فروش کتاب به روز می شود، رتبه ی کوچکتر، نشان از فروش بیشتر دارد و بالعکس. می توان در یک دسته بندی کلی نتیجه گرفت که کتاب هایی که این رتبه ی آن ها زیر یک میلیون باشد، از فروش خوبی بر خوردارند. کتاب ها با رتبه ی بین یک میلیون تا پنج میلیون، از فروش متوسط و رتبه های بالای ده میلیون از فروش بدی برخوردارند.
تصویر
Victor Riecansky
تصویر
Cambridge International Science Publishing Ltd


فقدان این رتبه بندی برای اغلب کُتُب انتشارات بین المللی علوم کمبریج، تردید مرا تقویت کرد. در حین این کاراگاه بازی ها، کتابم را برای ریاست این انتشارات "ویکتور ریکانسکی" فرستادم و یک ساعت بعد، وی فرمی را (Book Proposal) جهت تکمیل برایم فرستاد که در آن می بایست برخی اهداف، مشخصات، فهرست کتاب و چکیده ی آن و کاربرد های کتاب را توضیح می دادم که البته این از روش های عرف است. در بسیاری از حالات، فقط Book Proposal Form مورد بررسی قرار گرفته و رد و یا تأیید اولیه ی کتاب برای چاپ از طریق بررسیِ تکمیل شده ی همین فُرم صورت می پذیرد؛ یعنی اگر حتی نگارش کتاب از جانب نویسنده هنوز آغاز نشده باشد و نویسنده مبادرت به تکمیل فُرم مذکور کرده و آن را برای انتشارات بفرستد، این امکان وجود دارد که با چاپ کتاب او موافقت شود! (هر انتشارات فُرم مخصوص به خود را دارد ولی عمدتاً حاوی سوالات و در خواست های تقریباً مشابهی هستند)
بنابراین، کتابم در دست این انتشارات مشکوک هم قرار گرفت و ویکتور بررسی کتاب را آغاز کرد. می دانستم که بررسی کتاب حداقل چند هفته به طول می انجامد پس تمرکزم را بر روی سایر انتشارات قرار دادم. انتشارات نُوا ساینس از دسته ی آخرین انتشاراتی بود که به آن توجه کردم و علّت هم به آن بر می گشت که حدود یک سال پیش از آن، به علّت ارزان بودن کتاب های اَپیران، به سینتیا پیشنهاد داده بودم که بهتر است کتابم را برای انتشارات دیگری همانند نُوا ساینس بفرستم که سینتیا در پاسخ ابراز داشت که نُوآ ساینس بیشتر تمایل به چاپ کتب کاربردی در زمینه ی مهندسی دارد و اَپیرن برای من بهتر است. بنابراین به صورت ناخودآگاه تمایلم برای ارسال کتاب برای نُوا کاهش یافته بود.

در هر حال کتاب را حدود یک هفته بعد از ارسالِ آن برای انتشارات بریتانیایی، برای نُوآ ساینس هم فرستادم و ریاست این انتشارات Nadya Columbus هم طبق عادت عرف، فُرم Book Proposal را جهت تکمیل برای من فرستاد. هنگامی که فرمِ پُر شده را بازگشت دادم به من گفته شد که Book Proposal بررسی و طیِ 20 الی 25 روز آینده نتیجه به من اعلام خواهد شد. امّا تحقیقاتم درباره ی انتشارات بریتانیایی به ریاست ویکتور ادامه یافت و با سرچ نام او در گوگل، فقط یک نامه پیدا کردم که نویسنده ای تا حدودی از ویکتور بابت رفتاری که در قبال چاپ کتابش با او اتخاذ کرده بود، آزرده بود و یک مطلبِ دیگر با این مضمون که ویکتور انتشارات را با زور سرِ پا نگه داشته است!

ناگهان فکری به خاطرم رسید: بهتر بود با چندتا از نویسندگانِ این انتشارات مکاتبه می کردم و نظرشان را درباره ی این انتشارات مستقیماً جویا می شدم. بنابراین به چند نفر از نویسندگان، ایمیل زدم که اتفاقاً دو نفرشان ایرانی و از اساتید دانشگاه مازندران بودند. ایرانی ها جواب ایمیلم را ندادند ولی چهار نویسنده ی کانادایی، روسی، هندی و لبنانی در کمال احترام و با حوصله ی بسیار پاسخ نامه هایم را دادند. با هر یک از این چهار نویسنده چندین مکاتبه انجام دادم و متوجه شدم که نویسندگان روسی و کانادایی در کل از انتشارات راضی بودند، نویسنده ی روس Maxim Khlopov (نویسنده ی کتاب میانی در چهار تصویر بالاتر)، که کتابش را اسپرینگر مجدداً چاپ کرده بود به من گفت که وقتی انتشارات بین المللی علوم کمبریج با انتشارات اسپرینگر ادغام می شود برای نویسنده تجربه ی خوبی به جای می گذارد و نویسنده ی کانادایی از اینکه کتابش صرفاً منتشر شده بود رضایتِ خاطر داشت ولی دو نویسنده ی هندی و لبنانی به شدّت از انتشارات به دلایل گوناگون ناراضی بودند. با این حال، یک نکته درباره ی هر چهار نویسنده مشترک بود: انتشارات بریتانیایی هرگز به آن ها حق تألیف نپرداخته و آن ها از تعداد نُسخی از کتابشان که به توسط انتشارات بریتانیایی به فروش رفته بود بی خبر بودند!

کم کم مجاب شدم که علّت فقدان Amazon Best Sellers Rank یا همان رتبه ی پُر فروش ترین ها برای اغلب کتاب های این انتشارات در سایت آمازون چه بود: انتشارات، آمازون را وادار به حذف این رتبه بندی برای کتاب هایش کرده بود تا نویسندگان این انتشارات (بجز چند مورد خاص) به هیچ ترتیب متوجه فروشِ تقریبیِ کتابشان نشده و نتوانند علیه انتشارات، جهت مطالبه ی حقوق نویسندگی شان شکایت کنند! (هر چند که این گمان من ممکن است اشتباه باشد!)
بالاخره توجیه منطقی ای برای آن موج منفی پیدا کردم و دیدن رؤیایی باز هم این احساس منفی را تقویت کرد:
در عالم خواب دیدم انتشارات بریتانیایی کتاب مرا منتشر کرده و نسخه ای از آن به دستم رسیده است. طرح روی جلدِ گالینگور، چیزی شبیه خورشیدِ سیاهی بود که در یک زمینه ی سفید نقش بسته بود، بدون عنوان و نوشته ای! هنگامی که کتاب را باز کردم به جز صفحه ی اول آن، که حاوی مطالب تغییر داده شده ای بود، باقی صفحات سفید بود! با شخصی که در نزدیکی من بود گفتم: "من هنوز قرار دادی با ویکتور امضا نکردم، نمی دانم چرا کتاب را منتشر کرده!" smile024

به نظر می رسد که انتشارات اسپرینگر، این انتشارات بریتانیایی را سپر بلای خود کرده باشد. به این ترتیب که اسپرینگر واکنش مردم را نسبت به کتاب های این انتشارات بریتانیایی مورد ارزیابی قرار داده و چنانچه کتابی مساعد تشخیص داده شود، دوباره خود با اجازه ی انتشارات بریتانیایی، به تولید مجدد کتاب مبادرت می کند. این کار یک سود محتمل برای اسپرینگر به همراه دارد: "پذیرش ایده های نو، با کمترین ضرر". نشریه های معروفی چون اسپرینگر، نسبت به پذیرش نظریه ها و افکار جدید و چالش برانگیز بسیار محتاط اند و تمایل ندارند کتاب هایی که حاوی مثلاً اندیشه هایی در رد نسبیت اینشتین یا عقایدی علیه مکانیک کوانتوم هستند را به صورت مستقیم به چاپ برسانند، چون این خطر همواره وجود دارد که اشتباهات احتمالیِ محاسباتی یا فلسفی موجود در این کتاب ها روزی بر ملا شده و خوانندگان را ناراضی کند که برای شهرت ناشران بزرگی چون اسپرینگر امری نامطلوب تلقی خواهد شد.
اما در عین حال، ایده های جدید باید به نوعی این نشر ها را نیز تغذیه کنند چون در غیر این صورت ظاهراً یک انتشارات نمی تواند صرفاً با چاپ کتاب هایی با محتوی های تکراری، در بلند مدت، پیشرفت خوبی داشته باشد.

با اینکه احساس خوبی از انتشارات بریتانیایی مذکور نداشتم ولی می بایست جانب احتیاط را رعایت کرده و منتظر نظر ویکتور راجع به کتاب می ماندم که ایمیلی از آمریکا غافلگیرم کرد! هر چند نوآ ساینس گفته بود که حداقل به بیست روز زمان برای بررسی نیاز دارد ولی تنها پس از نُه روز، نامه ی زیر را به همراه قرار دادی شش صفحه ای جهت امضا، از طرف شخصی دیگر به اسم Carra Feagaiga دریافت کردم:
Dear Dr. Javanshiry,

We are pleased to inform you that upon completion of the review of your proposal we have found the following publication type most suitable for your proposed publication.

Title - The Theory of Density: From the Effect of Pressure on Time Dilation to the Unified Mass-Charge Equation
Type - Monograph
Binding - Softcover

Changes to either the type and/or the binding will result in modification of your contract so please inform us prior to signing of the contract if either is to be altered.

Attached you will find our proposed contract for this title. Please review this contract and if you agree with it, please insert your and your co-authors (if any) scanned signature(s) in the PDF file and date then send it back to Nova via email attachment. An acceptable alternative is to print out the contract, sign it and fax it back to Nova.

Note that if you have signed contracts with us in the past that our standard terms may have been revised since then. Make sure to thoroughly review all the terms within the contract before you sign.

Nova can only publish works under 200,000 and/or 450 pages after formatting. If your work exceeds this amount then the book will have to be split into multiple volumes. Inform us if your work requires more than one volume and we will send an additional contract. Softcover publications MUST be at least 30,000 words.

Please also add the anticipated delivery date on the first page if the space for it is blank. Retain a copy with your signature as well as Nova’s after we return the contract signed by Nova.

To help us promote and market your work effectively, please send the contact information (names and email addresses) for any libraries and/or organizations that would be interested in this book to Mrs. Lisa Gambino at -. We encourage you to contact your university library(ies) and/or organizations yourself and recommend this book for their collection.

The proposal extends for a period of 14 days.

If you have any questions, please contact me.



Sincerely,

Carra Feagaiga
Department of Acquisitions

Nova Science Publishers, Inc.
400 Oser Avenue, Suite 1600,
Hauppauge, NY 11788 USA
Tel: 1-631-231-7269 (ext. 119) | Fax: 1-631-231-8175
email: -
Web: http://www.novapublishers.com

CONFIDENTIALITY: This email and any attachments is for the sole use of the individuals or entities to which it is addressed. Individuals who have received this information in error or are not authorized to receive it must promptly return or dispose of the information and notify the sender. Further use, review, disclosure, printing, copying, distribution of, or reliance upon the contents of this email and attachments is strictly prohibited.
تصویر
در اصل، انتشارات نُوا ساینس موافقت اولیه ی خودش را با چاپ کتاب اعلام کرده بود که باعث خوشحالی من شد، smile085 متعاقباً سینتیا را هم با خبر کردم که او هم خوشحال شد و به من تبریک گفت. smile036 چند روز بعد تصمیم گرفتم که به ویکتور، ریاست انتشارات بریتانیایی، ایمیلی بزنم و از او نتیجه یا روندِ بررسی کتاب یا Book Proposal که حدود بیست روز از ارسال آن می گذشت را جویا شوم. ویکتور در پاسخ به من گفت که کتاب همچنان در حال بررسی است و او در روز جمعه (دو روز بعد از آن تاریخ) با من تماس خواهد گرفت. روز جمعه رسید و من که همچنان در انتظارِ نامه ی ویکتور بودم ناگهان فکری به خاطرم رسید: "گربه را دمِ حجله بکش!!" تصمیم گرفتم قرار دادِ نُوآ ساینس را برای ویکتور بفرستم و به او بگویم:
Dear Publisher,

I have recently received the Agreement from Nova Science Publishers to sign. (The Agreement is attached here). However, I have not signed it yet and I am waiting for your final decision on the book. I would be very pleased if you respond as soon as possible.

Best Regards,
M. Javanshiry
ظاهراً گربه دم حجله کشته شده بود! چون تنها حدود یک ساعت بعد، ویکتور نیز با چاپ کتاب موافقت کرد و قرار دادی را جهت امضا، برایم فرستاد!:
Thank you for your email. We enclose our publishing agreement and it is up to you to decide. Kind regards

Victor Riecansky
Publisher, Cambridge International Science Publishing
http://www.cisp-publishing.com
متأسفانه قرارداد ویکتور در مقایسه با قرارداد قبلی اصلاً قابل قیاس نبود. قرارداد به صورت فایل Word (Doc.) بود که امکان تغییر آن وجود داشت، علامت یا همان نشان انتشارات در بالای قرارداد وجود نداشت و هر چند که در متن قرارداد، حق التألیف ده درصدی برای نویسنده قایل شده بود ولی در بندی دیگر امکان طرحِ دعوی علیه انتشارات را از نویسنده سلب کرده بود! smile067 بهتر متوجه شدم که گمان بد من نسبت به این انتشارات بی اساس نبوده و در پاسخ به آن قرارداد مضحک که آن را نوعی توهین به خود می دانستم، محترمانه توهین متقابل را آغاز کردم! به این ترتیب که ابتدا لوگو یا همان نشان انتشارات را در بالای قرارداد و نام ها و آدرس های طرفین را در محل های مناسب قرار داده و برخی از مفاد توافق نامه را که مشکوک بودند با رنگ قرمز مشخص کردم و از ویکتور خواستم که آن ها را حذف و در عوض آنچه من با رنگ سبز نوشته ام را جای آن ها قرار دهد! سپس طی نامه ای که به پیوست آن، قرارداد اصلاح شده بود از ویکتور خواستم که پس از اعمالِ اصلاحاتِ من، فایل PDF قرارداد را جهت امضا برای من بفرسد به طوری که امضای او قبل از امضای من باید پای آن باشد! در ضمن متذکر شدم که فقط یک هفته برای ارسال قراردادِ اصلاح شده وقت دارد و در صورت عدم رعایتِ این مورد، اینجانب قرارداد را با نوآ ساینس امضا خواهم کرد!
تصویر
آخرین ویرایش توسط [email protected] جمعه ۱۴۰۰/۱/۶ - ۱۲:۱۴, ویرایش شده کلا 6 بار

نمایه کاربر
[email protected]

نام: م. ج. معروف به گربه ی زَبادی

محل اقامت: تهران

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۹/۲۴ - ۱۱:۴۹


پست: 1454

سپاس: 514

جنسیت:

تماس:

Re: انتشار کتاب ((نظریه ی غلظت)) در نیویورک-آمریکا

پست توسط [email protected] »

.
.
ویکتور که ظاهراً تابِ این درخواست ها را نیاورد، چند ساعت بعد چنین پاسخ داد:
Thank you for your email. Please note that we are no longer interested in your proposal.
Best wishes

Victor Riecansky
Publisher
Cambridge International Science Publishing
http://www.cisp-publishing.com
با حذف انتشارات بین المللی علوم کمبریج، تنها گزینه ی پیش رو، انتشارات نُوآ ساینس بود. قراردادِ نُوا به مراتب معقول تر و شفاف تر بود ولی یکی از شروط آن به نظر مشکل ساز می آمد. طی بند 19 قرارداد، نویسنده موظف بود که 25 جلد از کتابِ خود را با تخفیف ویژه از انتشارات بخرد که هزینه ی آن به چند میلیون تومان می رسید. در ضمن پس از بازخوانی کتاب اگر انتشارات به این نتیجه می رسید که کتاب از نظر رعایت دستور زبان انگلیسی احتیاج به ویرایش دارد، هزینه ی مازادی از نویسنده مطالبه می شد یا خود نویسنده مجبور بود برای اصلاح کتابش به هر طریقی که صلاح می داند اقدام کرده و کتاب ویرایش شده را تحویل انتشارات می داد. مشکل دیگری هم در کار بود:

اگر تصاویر و جداول کتاب با حداقل استانداردهای انتشارات هم خوانی نداشت، نویسنده موظف بود تا با راهنمایی دپارتمان طراحی انتشارات مبلغ 50 دلار را به ازاء طراحیِ مجددِ هر تصویر یا جدول به انتشارات پرداخته (برای کتاب من با دارا بودن بیش از 40 تصویر و جدول این مبلغ به بیش از 2500 دلار می رسید!) یا خود به هر طریقی که صلاح می داند، تصاویر و جداول را به استاندارد های انتشارات نزدیک کند.
و البته مشکل بزرگتری در راه بود: به انتشارات گوشزد کردم که حدود 70% کتاب حاضر را قبلاً مجله ی الکترودینامیک گالیله ای به چاپ رسانده که ناگهان با نارضایتی انتشارات مواجه شدم. "کارا فیاگایگا" به من گفت که حداقل باید 50% از کتاب حاوی مطالبی باشد که قبلاً هرگز چاپ نشده باشد در غیر این صورت ادامه ی کار ممکن نخواهد بود! مجموع موارد بالا باز ناامیدی را در دل من بیدار کرد. smile025

نمی توانستم به کتاب مطالب جدیدِ زیادی اضافه کنم چون این کار بدان معنا بود که حدود 100 صفحه ی دیگر می بایست به کتاب اضافه شود که از توان من خارج بود. هنوز قرارداد را امضا نکرده بودم و امید چندانی هم به ادامه ی کار با نُوآ ساینس نداشتم. ناگهان متوجه موضوعی شدم: در آن زمان هنوز مجله ی الکتردینامیک گالیله ای بخش آخر نظریه ی غلظت را منتشر نکرده بود و این کار تا چند ماه بعد صورت می گرفت. بنابراین متوجه شدم فصل سوم از کتاب عملاً چاپ نشده و با لحاظ حجم آن فصل و اضافه کردنِ بخش های کوچکی به کتاب، 50 درصدِ مطلوب حاصل خواهد شد. جریان را با کارا در میان گذاردم و او در پاسخ گفت که اگر کتاب چاپ شود آنگاه مجله ی الکترودینامیک گالیله ای موظف است برای چاپ مجدد فصل سوم از نوآ ساینس مجوز بگیرد و در عین حال متوجه شدم که نگرانی انتشارات برای نو بودن حداقل 50% از کتاب بیشتر به خاطر کاهش فروش کتاب بود و دلیل مهم تری در کار نبود.

می دانستم که الکترودینامیک گالیله ای مجله ی مهجوریست و اصلاً در فروش کتاب تأثیری نمی گذارد مضاف بر اینکه من این نکته که 70% از کتاب در مجله ی مذکور چاپ شده را هم در خود کتاب و هم در فُرمِ Book Proposal مربوطه توضیح داده بودم و قاعدتاً کسی که Book Proposal را بررسی کرده بود، می بایست از همان اول با چاپ کتاب مخالفت می کرد در حالی که با چاپ کتاب موافقت شده بود. این موضوع را نیز قبلاً به کارا توضیح داده بودم و از او پرسیده بودم که پس چرا با Book Proposal من از همان اول مخالف نشده بود که در جواب صرفاً گفت که تأیید Book Proposal به معنای تأیید نهایی برای چاپ نیست!

تصمیم خود را گرفتم و در جواب آخرین مکاتبات در خواست کردم تا برای اضافه کردن اطلاعات جدید به کتاب چند هفته زمان به من داده شود. تمام تلاش خود را به کار بردم و توانستم 10 صفحه به کتاب اضافه کنم که با توجه به موضوع فصلِ چاپ نشده، پس از یک هفته اعلام کردم که 50% کتاب حاوی مطالب چاپ نشده است که البته دروغ هم نبود. سینتیا را در جریان موضوع قرار دادم ولی سینیا نیز جوابی مبهم به من داد که اگر انتشارات نُوا ساینس برای باز چاپ مقالاتم به صورت یک کتاب از الکترودینامیک گالیله ای اجازه می خواهد، این موضوع را کتباً ابلاغ کند تا سینتیا مشتاقانه مجوز استفاده از اطلاعات مجله ی الکترودینامیک گالیله ای را در اختیار آن ها قرار دهد!

با این حال تمام فایل های source را برای انتشارات فرستادم که مشتمل بر حدود 42 فایل مربوط به تصاویر و جداول و یک فایلِ کتاب با آخرین تغییرات بود. کارا دریافت فایل ها را تأیید کرد و چند روز بعد که از او پرسیدم چه مدت طول می کشد تا کتاب از نظر دستور زبان و تصاویر و جدول ها مورد بررسی قرار گیرد، او در پاسخ گفت که تا قرارداد را امضا نکنم هیچ کاری بر روی کتاب انجام نخواهد شد! پس قرار داد را امضا کردم و فرستادم و متعاقباً قرارداد را با امضای ریاست دریافت کردم و کارا به من گفت که پروسه ی بررسی کتاب به زودی آغاز می شود. از بابت تصاویر و از بابت زبان انگلیسی نگران بودم. هر چند که یک دور در هنگام چاپ در الکترودینامیک گالیله ای، متن مقالات به توسط سینتیا ویرایش شده بود ولی همچنان نگران بودم که انتشارات برای اصلاح تصاویر یا دستور زبان انگلیسی مبلغ هنگفتی از من مطالبه کند که احتمالاً ناچار می شدم قرار داد را فسخ کنم. دو هفته ی بعد ایمیلی از طرف Stella Rosa (دستیار اجراییِ ریاست) مبنی بر اعلام نتیجه ی هیئت ویرایش و اصلاح زبان انگلیسی دریافت کردم:

Dear Dr. Javanshiry,

Good day. I am writing to you in regard to your book, The Theory of Density: From the Effect of Pressure on Time Dilation to the Unified Mass-Charge Equation.

You are going to receive the page proof of your manuscript within 15 days of this email. Upon review of your manuscript, the English Editing Department noticed the following:

Absence of articles. Awkward phrasing. Misspelled vocabulary. The English is acceptable; however, some revision is needed.

"Then, I involved with submitting the article and it was being rejected by many of the so-called main stream journals."
(Page 7 - awkward phrasing)

"If the observer brings his ruler tangent to the edge of the plane, then its length will become shorter from the observer’s point of view in Galilean system."
(Page 18 - absence of article "the")

"It sounds that there is no general solution for such differential equations."
(Page 43 - awkward phrasing)

"The important occurrence is the reduction of the speed of the radio wave near a G-field due to the etheric medium appearsed around the mass, which causes an increase in the time interval measured."
(Page 60 - awkward phrasing, misspelled vocabulary)

The Editing Department recommends that you make the corrections directly to the page proof when you receive it.

Sincerely,
Stella Rosa
Administrative Assistant to Nadya Columbus

با خواندن عبارات Absence of articles, Awkward phrasing و Misspelled vocabulary آب سرد را گویی بر سرم ریخته اند ولی سپس با خواندن جمله ی The English is acceptable دوباره دلگرم شدم. کتاب رسماً و البته به سرعت خوانده شده بود و تنها سه جمله از کتاب "بی سرو ته" تشخیص داده شده و از من خواسته شده بود که آن ها را در هنگام دریافت فایل کتاب که در قالب و اِستایل نُوا ساینس قرار می گرفت، ویرایش کنم. از "اِستلّا رُزا" در خواست کردم که اگر ممکن است خودشان جملات جایگزینی را به من پیشنهاد کنند که البته این کار را انجام و طی ایمیلی جملاتی جایگزین را به من پیشنهاد دادند!

می دانستم کتاب بیشتر از آن چند جمله ایراد دارد! قبلاً خودم در کتاب حدود 300 کلمه و جمله را به رنگ صورتی مشخص کرده بودم تا تردیدم را نسبت به درستی آن ها نشان داده باشم و در کنار آن ها پیشنهادهای خود را با رنگ سبز قرار دادم تا توجه ویراستار را برای اصلاح آن ها جلب کنم ولی راجع به آن ها هیچ نکته ای از طرف انتشارات بیان نشد! و البته نامه ی هشدار دهنده ای این بار از طرف استلا دریافت کردم که برای بار دوم موضوع چاپ شدن بخش های اصلی کتاب را در مجله ی الکترودینامیک گالیه ای هدف قرار داده بود و از من خواسته شده بود تا تأیید کنم که حداقل 50% از کتاب حاوی مطالب نو است:
Dear Dr. Javanshiry,

Good day. I am writing to you in regard to your book, The Theory of Density: From the Effect of Pressure on Time Dilation to the Unified Mass-Charge Equation.

Upon review of your book description we noticed the following sentence:

The main parts of this book consists of three long articles that have previously been published by Galilean Electrodynamics journal during three succeeding years as summer special issues and the rest parts are new information all most through which a new theory of ether is developed.

Please note that only original previously unpublished materials in English can be considered for publication by Nova.

Nova's policy requires that at least 50% of the work be unpublished, new material in order for it to be considered original.

Please verify if the manuscript meets the above mentioned requirements.

Sincerely,
Stella Rosa
تصمیم گرفتم وضعیت را به صورت شفاف تری برای آن ها توضیح دهم:
Dear Mrs. Rosa,

Yes, indeed, Mrs. Feagaiga had previously notified me of the new information that must be at least 50%. Chap. 3 of the book has not been published by Galilean Electrodynamics yet and many parts of the book have not ever been published by any publication and will not be considered for publication elsewhere. Therefore, the book meets the requirement of 50% new material.

Moreover, please consider that Galilean Electrodynamics is an offbeat journal with few audiences and it is not accessible via internet. Although 50% of the present book has been published by Galilean Electrodynamics in 2015&2016, I can assure you that even these published materials would not reduce book's marketing.

Thanks,
M. Javanshiry
که در جواب، از توضیح و تأیید من قدردانی کردند.
قبلاً طرح روی جلدی را که ماه ها برای طراحیش تلاش کرده بودم برایشان فرستاده بودم که دپارتمان طراحی با آن مخالفت کرده بود و گفته بود که طراحان خبره ای این کار را به گونه ای انجام خواهند داد که در جذب خواننده مؤثر تر است. بنابراین صرفاً نکات کلّی ای را در رابطه با طراحی جلد عنوان کردم که بعدها تقریباً همه ی موارد مد نظر قرار گرفت. حدود دو هفته ی بعد نامه ای از طرف Sarrah Kearns دریافت کردم که با خرسندی ورود کتاب را به "مرحله ی صفحات پیشنویس" (Page Proofs Stage) اذعان می داشت. لینکی به من داده شده بود که با کلیک بر روی آن می توانستم کتابم را که در فُرمَت نُوآ ساینس قرار گرفته بود دانلود کنم. پس از باز کردن فایلِ Docx متوجه شدم که کتاب نامرتب است به این ترتیب که تمام روابط ریاضی که با نرم افزار الحاقیِ Mathtype نوشته بودم، همگی به فایل تصویر تبدیل شده بودند که امکان اصلاح آن ها وجود نداشت؛ اندازه تصاویر به طرز دلخواهی کوچک یا بزرگ شده بودند و اندازه ی فونت معادلات با فونت متنِ مثال های کتاب هم خوانی نداشت.

مراتب نارضایتی خودم را به "سارا کِرنْز" ابراز داشتم و از آن ها به مدت یک ماه وقت خواستم تا کتاب را ویرایش کنم. مجبور بودم تمام کاراکتر های ریاضی را دوباره کاپی - پِیست، شکل ها را دوباره تنظیم و اصلاحات نهایی را انجام دهم. سارا که از مشکلات پیش آمده ابراز تأسف کرد گفت که در صورت تمایل می تواند طرح بندی جدیدی (Page Layout) از کتاب را برای من بفرستد که در آن، نقصِ تبدیل معادلات به فایل تصویر وجود نداشته باشد. من که در میانه ی راه اصلاح معادلات بودم، مخالفت کرده و مسئولیت اصلاح معادلات را تا انتها بر عهده گرفتم. بنابراین با یک ماه زمان برای ایجاد آخرین تغییرات موافقت شد. کوتاه زمانی بعد متوجه شدم که انتشارات، کتابم را در سایت خودش جزو کتاب های زیره چاپ تبلیغ کرده و یک هفته بعد کتاب بر روی سایت آمازون جهت "پیش خرید" قرار گرفت که باعث خوشحالی من شد: ظاهراً چاپ کتاب نهایی شده بود. متوجه شدم که نُوا ساینس در انتشار کتاب مشتاق است و تمایل دارد تا موانع را سریعتر برطرف سازد هر چند که جانب احتیاط را هم فراموش نمی کرد.

من که از رفتارهای دوستانه ی انتشارات شرمنده شده بودم یادم افتاد که طبق قراردادی که حدود دو ماه پیش امضا کرده بودم باید برای پیش خرید کتابم مبلغ چند میلیون تومان را به حساب انتشارات حواله می کردم، موضوعی که در تمام این مدت، انتشارات آن را به رویِ من نیاورده بود! سریعاً پول را از طریق حساب بانکی دایی ام در انگلستان برایشان حواله و دو هفته بعد صورت حساب پرداخت شده را از انتشارات دریافت کردم که طی آن مراتب دریافت پول تأیید و تعداد 25 جلد از کتابم به همراه 5 جلد (رایگان) به آدرس اینجانب ارسال می شد. در این حین من به سارا پیشنهاد دادم که تمایل دارم نام سینتیا کُلب ویتنی به عنوان ویراستار کتاب بر روی جلد کتاب نیز ظاهر شود. نُوآ ساینس من را نمی شناخت و برای همین نسبت به چاپ کتابِ من محتاط بود که این احتیاط در برخی از ایمیل هایشان کاملاً مشخص بود. بنابراین با اعلام نام سینتیا ویتنی به عنوان ادیتور کتاب، انتشارات مشتاق شد و به من گوشزد کرد که اضافه کردن نام سینتیا به عنوان ویراستار، ملزم به تغییر و تنظیم قرارداد جدید بوده که متعاقباً باید هم به امضای من و هم به امضای سینتیا می رسید.

می دانستم سینتیا سرش شلوغ است و ممکن است با تأخیر به ایمیلم پاسخ دهد بنابراین به سرعت نامه ای با عنوان !URGENT برای سینتیا نوشتم و از او عاجزانه در خواست کردم تا حداقل، موارد صورتی و سبز رنگ مشخص شده در کتاب را اصلاح کند تا من بتوانم نام او را به عنوان reviewer بر روی جلد کتاب قرار دهم. چون از واژه های edit و review توأمان در نامه استفاده کرده بودم، سینتیا سر در گم شده بود و به من گفت:
Re American English: the word ‘review’ means:

‘Write comments to help the publisher decide whether to publish the book’,
or ‘Write some text to help the publisher market the book’.
I think you mean something else, more like ‘edit’, meaning:
‘Make sure the content is clear.’

I’m pretty sure your content is already clear, if it is like the content of the GED articles.
سینتیا معتقد بود که در اصل، من از او می خواهم که editor کتاب باشد و ابراز داشت که متن کتاب چنانچه شبیه همان مقالاتم در الکترودینامیک گالیله ای باشد، مطمئناً شفاف است و در اصل نیازی به edit ندارد. من که می دانستم سینتیا قبلاً برای اصلاح مقالاتم زحمت زیادی کشیده بود، خیلی خوشحال می شدم اگر نام او را نیز به عنوان یک قدر دانی کوچک بر روی کتابم قرار می دادم. سینتیا که به تازگی از مشغله ی چاپ نسخ مجله اش آسوده شده بود و خود را عازم سفر می کرد، از من فایل PDF کتابم را خواست و در عرض دو روز اغلبِ 300 موردِ مَدِّ نظرِ من و برخی موارد دیگر را اصلاح و خیال مرا تا حد زیادی راحت کرد؛ خداوند خیرش دهد!

جلد کتاب به تازگی طراحی شده و هنوز فاقد نام سینتیا بود. به طراحان جلد کتاب متذکر شدم که تمایل دارم نام سینتیا ویتنی بر روی جلد کتاب ذکر شود که طراح به من گفت این کار نیاز به تأیید دپارتمان ویراست دارد. بنابراین به سارا گفتم که تمایل دارم قرارداد جدید جهت الحاق نام سینتیا تنظیم شود. قرارداد جدید را در کوتاه زمانی از طرف کارا دریافت کردم که هم زمان جهت امضا برای سینتا نیز فرستاده شده بود. با امضای قرارداد از طرف من و سینتیا، به نظر می رسید که خیال انتشارات در ادامه ی کار با من بیش از پیش راحت شده بود زیرا انتشارات، سینتیا را می شناخت. نُوآ ساینس چهار سال پیش از این تاریخ، کتابی نسبتاً موفق از سینتیا تحت عنوان Algebraic Chemistry را به چاپ رسانده بود و خاطره ی خوشی از سینتیا داشت.
تصویر
خاطرم هست هنگامی که کتاب سینتیا به تازگی چاپ شده بود، وی کتابش را به من معرفی کرد و به نظرم رسید که از من می خواهد تا کتابش را بخرم و بعد از خواندن آن نظرم را راجع به آن بگویم. نمایشگاه کتاب تهران (2015) تا حدود هشت ماه دیگر از آن تاریخ برگزار می شد و من امیدوار بودم که نُوآ ساینس را در نمایشگاه پیدا کنم. (در آن زمان این انتشارات را نمی شناختم.) زمان نمایشگاه که رسید، به آنجا رفتم و خوشبختانه نُواساینس حضور داشت. با پُرس و جو بالاخره کتاب سینتیا را پیدا کردم ولی نمی توانستم آن را باز کنم چون داخل پوششی نایلونی قرار داشت. پشت کتاب عکس سینتیا بود که در کافی شاپی نشسته و جلویش یک بستنی رنگارنگ بود! ناگهان یکی از غرفه دارن، کتاب را از دست من ربود و به طرف صندوق برد، کاری که چندان خوشایندم نیامد. بعد قیمت ریالی را به من گفت که ظاهراً با تخفیف، بالغ بر چهارصد هزار تومان می شد و من بیشتر از سیصد هزار تومان نمی توانستم هزینه کنم و با ناامیدی غرفه را ترک کردم. شاید اگر غرفه دار می دانست که من به زودی یکی از نویسندگان همین انتشارات خواهم شد، آن رفتار را با من نمی کرد!

هنگامی که به طرّاح جلد کتابم توصیه کردم که برای پشت جلد کتاب از Book Description نوشته شده در سایتشان استفاده کند، متوجه شدم که نوشتار بنده را با دقت خوبی (برای بار دوم) اصلاح کرده و سپس بر روی پشت کتاب قرار داده اند. این بخش که به توصیف اجمالی کتاب می پرداخت در اصل قسمتی از پیشگفتار من بود که یک بار به توسط خود نُوآ ویرایش و بر روی سایتشان قرار داده شده بود. متوجه شدم که دپارتمان ویرایش زبان انگلیسی، بسیار دقیق است و حدس زدم که به زودی پس از فرستادن کتاب با آخرین تغییرات و اصلاحاتی که در آن ایجاد کرده ام، هیئت ویراست یک دور دیگر کتاب را با دقت بیشتری خوانده و باز آن را اصلاح می کند. هنگامی که فایل را به همراه آخرین اصلاحات برای نوآ فرستادم، حدود یک ماه و نیم دیگر ایمیلی از طرف فردی به نام Haley Schojbert دریافت کردم که مشکلی را درباره ی ترتیب الفبایی "منابع" در آخر کتاب متذکر می شد که باید به طریقی از جانب من بر طرف می شد. پیشنهادی به هِیلی دادم و او راهکار ساده تری به ذهنش رسید و خودش ایراد مربوطه را برطرف و فایل کتاب را به صورت PDF برای من جهت تأیید نهایی فرستاد. فایل PDF دیگری به پیوست ایمیل بود حاوی سوالاتی که: آیا تعداد و ترتیب شکل ها درست است؟ آیا فهرست مطالب و نام و منصب کسان درست قید شده؟ و غیره؛ که می بایست آن را امضا می کردم. با بررسی فایل PDF کتاب متوجه شدم که کتاب از نظر دستور زبان انگلیسی هیچ گونه تغییری نکرده، در حالی که انتظار داشتم نوآ آن را اصلاح کند. می دانستم متن اصلی کتاب احتیاج به اصلاحات اساسی ای ندارد ولی به شدت مُصرّ بودم که پیش گفتار و مقدمه به صورت حرفه ای تری اصلاح شود. مراتب نارضایتی ام را با هِیلی در میان گذاشتم و او در جواب گفت که اصلاح حرفه ایِ پیش گفتار و مقدمه هزینه دارد! در کوتاه زمانی از طرف دستیار ریاست (استلا) نامه ای دریافت داشتم که جهت اصلاح کتاب مبلغ 250$ باید به حساب انتشارات واریز شود!

در پاسخ به نامه ی مزبور درخواست کردم که به جای وجه نقد [به اندازه ی همان مبلغ] از کتاب هایی که قبلاً پیش خرید کرده بودم کم شود و در عوض کتاب اصلاح شود. که در زمان کوتاهی نامه ی زیر را دریافت کردم:
Dear Dr. Javanshiry,

Good day. Thank you for your email message. We will edit the Foreword and Introduction for free as a courtesy.
The number of copies will remain the same.

Sincerely,
Stella Rosa
در اصل نوآ تصمیم گرفت که جهت انجام لطفی در حقِّ من، مقدمه و پیشگفتار کتاب را بدون دریافت مبلغ مازاد و بدون کم کردن تعداد نُسَخِ خریداری شده، اصلاح کند! از این تصمیم نیز خوشحال شدم و از هیلی در خواست کردم که به جای فایل پی دی اف، یک مهلت دیگر به من داده شود و فایل DOCX به من بر گردانده شود تا اصلاحات نهایی را در آن انجام دهم، در این مرحله ظاهراً عرف نبود که دوباره فایل اصلی به نویسنده عودت داده شود و اصلاحات درخواستی را خود انتشارات اعمال و تنها فایل پی دی اف را جهت باز نگری و تأیید به نویسنده باز می گرداند ولی به علت زیاد بودن اصلاحات، من فایل اصلی را درخواست کردم که هیلی فایل را به برگرداند، عملی که بعداً منجر به ایجاد تنش بین من با انتشارات شد!

شوخی با انتشارات!
تمایل چندانی برای قرار دادن عکس شخصیم بر پشت جلد کتاب نداشتم ولی صرفاً جهت شوخی با انتشارات! از آن ها درخواست کردم که تمایل دارم عکسم در پشت جلد کتاب قرار گیرد. مدتی بعد، هیلی از من عکس شخصیم را درخواست کرد و من عکس زیر را برایش فرستادم!
تصویر
هیلی که متوجه بود من گاهی اوقات شوخی می کنم، چنین پاسخ داد:
Dear Mohammad,

I just want to follow-up and confirm that the attachment that you sent to me is not a picture of yourself, but rather, a photo of a lion cub. I might have misunderstood what you meant by “personal photo”! I will send it to the art department as soon as I hear from you. Thank you!

Sincerely,
Haley

Editorial Department
در جواب این نامه در حالی که توضیح دادم که عکس، مربوط به دوران دو سالگیم است! [با ادامه ی شوخی] عکسِ شیرِ بالغی را به همراه ایمیلی سرتاسر فکاهی فرستادم. هِیلی که ظاهراً مُستأصل شده بود، به ناچار عکس بچه شیر را به دپارتمان هنر و این دپارتمان هم عکس را برای ریاست فرستاد! مدتی بعد نامه ای با عنوانِ ((هیچ عکسی بر روی جلد قرار نمی گیرد)) از ریاست به قرار زیر دریافت کردم:
Dear Dr. Javanshiry,

Thank you for your email message.
While I appreciate your sense of humor, the decision was made to omit the back cover photo altogether.
Please note the decision is final and there will be no further correspondence from Nova regarding this matter.

Sincerely yours,
Nadya S. Columbus
President
در جواب نامه ی ریاست، ضمن اعلام مراتب احترامم به تصمیم گرفته شده، بابت شوخی انجام شده نیز از ایشان عذر خواهی کردم.

تنش با انتشارات!
پس از یک هفته، هِیلی اصلاح شده ی پیش گفتار و مقدمه را از جانب دپارتمان زبان انگلیسی دریافت و برای من ارسال کرد. مقدار اصلاحات همانند اصلاحاتی که بر Book Description صورت گرفته بود، "مینیمم" و راضی کننده بود. مقدار اصلاحات حدود یک درصد بود یعنی مثلاً از 3000 کلمه ی استفاده شده در پیشگفتار و مقدمه، حدود 30 کلمه به همراه ترکیب بندی برخی جملات تغییر کرده بود. کم کم انتظارات و وسواسم نسبت به کتاب افزایش یافت! با اینکه پیشگفتار و مقدمه یک بار اصلاح شده بود، از هِیلی درخواست کردم تا در افزایش "شیوایی و روانیِ" (Fluency) برخی از بندهای پیشگفتار و مقدمه شخصاً مرا یاری کند. هِیلی در کمال صبوری از پیشنهاد من استقبال و حدود 20 پاراگراف را مجدداً اصلاح کرد. برخی از بندها حدود چهار بار تغییر کرد تا رضایت بنده در نهایت برآورده شد! هنگامی که بندهای بیشتری را از متن اصلی کتاب برای هیلی فرستادم، او دیگر حاضر به اصلاح نشد و به من پیشنهاد داد که اگر مایل باشم او می تواند برای بار دوم پیشگفتار و مقدمه را برای اصلاح به هیئت ویراست بفرستد. با خود اندیشیدم که بهتر است تمام کتاب را خودم برای بار آخر ویرایش کنم و تمام بندها و جملات مشکوک را به همراه پیشگفتار و مقدمه برای هیلی فرستاده تا هیئت ویرایش زبان انگلیسی تمام ایراداتم را برطرف کند. هیلی مشتاق بود من ظرف چند روز بعد، پیشگفتار و مقدمه را [احتمالاً به همراه سایر جملات مشکوک] به او باز گردانم زیرا چاپ کتابم داشت به تأخیر می افتاد که مطلوبِ انتشارات نبود.

در حین اصلاح کتاب متوجه شدم که خودم می توانم کتاب را به شکل بسیار حرفه ای به شیوه ی ابداعی خودم اصلاح کنم به این ترتیب که هر جمله از کتاب را در اینترنت جستجو و با توجه به جملات مشابه در بین میلیون ها جلد کتاب و مقاله ی موجود در اینترنت، از صحت جملات به کار رفته اطمینان حاصل کنم که البته کار شدیداً وقت گیری بود. از هیلی به مدتِ دو هفته ی دیگر وقت خواستم تا اصلاحات نهایی را به شیوه ی فوق اعمال کنم. نُوآ که دقیقاً متوجهِ روش اصلاحِ من با جستجو در اینترنت نشده بود، نگران شد که من با این روش ممکن است مرتکب "سرقت علمی-ادبی" شوم و از جملات سایر نویسندگان به عینه در کتاب استفاده کنم. بنابراین نسبت به این موضوع به من هشدار و دو هفته به من وقت داده شد. می بایست تمام کتاب را به این روش اصلاح می کردم و تمام جملات مشکوک را به همراه پیشگفتار و مقدمه برای هیلی ارسال می کردم ولی پس از دو هفته، اصلاح کتاب تمام نشد!

از هیلی به مدت 10 روز دیگر زمان خواستم و هیلی با توجه به این نکته که چاپ کتاب به شدت به تأخیر افتاده، تنها سه روز به من مهلت داد تا "کُلّ کتاب" را به آن ها باز گردانم. پس از سه روز deadline مشخص شده از طرف انتشارات نتوانستم اصلاح کتاب را به پایان برسانم و در عوض به جای کل کتاب، پیشگفتار و مقدمه را به همراه جملاتِ مشکل داری که تا آن زمان توانسته بودم پیدا کنم برای هیلی ارسال کردم و به ریاست نامه ای نوشتم که تا 10 روز دیگر (21 نوامبر) برای برگرداندن کلّ کتاب زمان می خواهم! ریاست هرگز جواب ایمیل مرا نداد و با گذر از deadline مشخص شده، از هیلی هم ایمیلی دریافت نکردم! مشخص بود که تنشی ناخواسته بین من با انتشارات در حال وقوع بود. پس از چند روز بی خبری از انتشارات به هیلی نامه ی دیگری نوشتم و از او درخواست کردم که هر چه سریعتر، پیشگفتار و مقدمه را به همراه اصلاح شده ی ایراداتم به من باز گرداند که ایمیلی هشدار دهنده را از او دریافت کردم:
Dear Dr. Javanshiry,

Thank you for your email and I apologize for the delay in my reply. Please send me the entirety of your manuscript by the 20th of November.

Note: We can no longer edit the Introduction or Foreword, and your book must contain correct English usage, or it could be subject to cancellation.

If you have any questions, or you are in need of any further assistance, please do not hesitate to contact me.

Sincerely,
Haley Schojbert
Editorial Department
انتشارات با درخواست مجدد من برای بررسی پیشگفتار و مقدمه (به همراه ایرادات الحاقی) مخالفت کرد و به من هشدار داد که [به علت دستکاری طولانی مدت کتاب] اگر کتاب از نظر استفاده از زبان انگلیسی مشکل داشته باشد، چاپ کتاب کنسل خواهد شد. در ضمن انتشارات که از رفتار من کمی مستأصل شده بود، دومین deadline را تا بیستم نوامبر معین کرد که یک روز کمتر از آنچه من می خواستم بود. اشکالات باقی مانده را با یکی از دوستانم در استرالیا که خود تجربه ی داوری در ژورنال را داشت مطرح و از او درخواست کردم تا مرا یاری کند. "احسان" ایراداتم را رفع و به سرعت اصلاحات را به من بازگرداند که بسیاری از آن ها را در کتاب اعمال کردم. در این چند روز باقی مانده، به شدت کار کردم و متحمل کم خوابی و کمی اضطراب شدم تا سرانجام بیستم نوامبر از راه رسید!
آخرین ویرایش توسط [email protected] جمعه ۱۴۰۰/۱/۶ - ۱۱:۵۸, ویرایش شده کلا 1 بار

نمایه کاربر
[email protected]

نام: م. ج. معروف به گربه ی زَبادی

محل اقامت: تهران

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۹/۲۴ - ۱۱:۴۹


پست: 1454

سپاس: 514

جنسیت:

تماس:

Re: انتشار کتاب ((نظریه ی غلظت)) در نیویورک-آمریکا

پست توسط [email protected] »

.
.
من که در آخرین روزها با تحمل 36 ساعت بی خوابی، سخت بر روی اصلاح کتاب کار می کردم هنوز اصلاح کتاب را به پایان نرساندم و ترجیح دادم تا همچنان به کارم ادامه دهم. نگران بودم که هر لحظه ایمیلی مبنی بر کنسل شدن چاپ کتاب از طرف انتشارات دریافت کنم ولی چاره ای جز ادامه ی کار نداشتم. می دانستم که نوآ به سادگی انتشار کتابم را کنسل نمی کند چون تنها دو سه روز قبل از بیستم نوامبر و در اوج تنش بین من با انتشارات، ایمیلی از طرف دوتا از دوستانم در آمریکا به دستم رسید که چاپ کتابم را من تبریک گفتند! متوجه شدم که نوآ برای دوستان و آشنایانم جهت پیش خریدِ کتاب، ایمیل های مجزایی را فرستاده. نوآ چند ماه پیش، از من لیست افرادی را خواسته بود که به صورت محتمل برای خرید کتاب مشتاق بودند. این لیست حاوی حدود سی نفر از دوستان، اساتید دانشگاه و برخی از اعضای فامیل بود. ولی فرستادن این ایمیل ها در زمانی که من اعتنایی به هشدارهای انتشارات نمی کردم، حاکی از آن بود که نوآ مشتاق به چاپ کتاب است و در اصل مرا تشویق می کرد که کتاب را زودتر به دستشان برسانم. چاپ کتاب چهار ماه به تأخیر افتاده بود. کتاب قرار بود اواخر تابستان 2017 به زیر چاپ رود و حالا نوآ آن را در کاتالوگ کتاب های پاییزه معرفی کرده بود و این تأخیرِ بیش از حد، نه تنها داشت کاتالوگ را بر هم می زد و چاپ کتاب را به زمستان می کشاند بلکه با ورود به سال 2018 احتمالاً مشکلات دیگری را برای انتشارات جهت بستن فایل های مربوط به سال 2017 ایجاد می کرد. چندین سایتِ مربوط به فروش کتاب که کتاب را جهت فروش، از انتشارات پیش خرید کرده بودند پس از یک ماه "پیش فروش کتاب" و چند بار تمدیدِ زمان ارسال کتاب به خریدار، وضعیت کتاب را به "در حال حاضر موجود نمی باشد" تغییر داده بودند:
در بیستم نوامبر همچنان به اصلاح کتاب مشغول و نگران بودم که ایمیل ناگواری را هر لحظه از انتشارات دریافت کنم، می دانستم انتشارات تا ساعت یک ربع به یکِ شب (به وقت ایران) باز است. پس با عبور از زمانِ مذکور و عدم دریافت ایمیل، نفَسِ راحتی کشیدم و به ادامه ی کار مشغول شدم، کتاب را که تقریباً به پایان رسیده بود، جمع کردم و در حالی که شدیداً خسته بودم خوابیدم. می دانستم که فردا صبح نیز تا باز شدنِ انتشارات (حوالی ساعت چهارِ عصر به وقت ایران) وقت کافی برای اصلاحات جانبی کتاب را دارم.

کتاب در ساعت پنج و بیست و سه دقیقه عصر (یه روز بعد از آخرین مهلت) برای انتشارات ارسال شد و هیلی به سرعت پی دی اف کتاب را به همراه فرم مربوطه جهت امضا برایم فرستاد. فرم را در روز بعد امضا کردم و به انتشارات باز گرداندم که از کمک من قدردانی و پروسه ی چاپ آغاز شد. هنگامی که کتاب را فرستادم از تأخیر پیش آمده عذر خواهی و گوشزد کردم که در نسخه ی نهایی بالغ بر یک هزار اصلاح صورت گرفته! ده روز بعد، وضعیت کتاب در سایت نوآ از وضعیت Announcing به At Press تبدیل شد.

تصمیم ناگهانی انتشارات!
دو روز پس از آنکه وضعیت کتاب At Press اعلام شد و من منتظر بودم که تا چند هفته ی دیگر به حالت Available تبدیل شود، متوجه شدم که نوآ قیمت کتاب را در سایتش دو برابر کرده! قرار بود که نوآ کتاب را به شکل Paperback (جلد نرم) و با استفاده از کاغذ معمولی به چاپ رساند و مبلغ ارسال شده ی ابتدایی هم برای نوآ بر اساس قیمت هر جلد 82$ تعیین شده بود (البته با تخفیف ویژه برای نویسنده جهت پیش خرید کتاب، این قیمت خیلی کمتر می شد) ولی در روزهای آخر متوجه شدم که نوآ بدون مشورت با من، تصمیم گرفته کیفیت کتاب را ارتقاء دهد: چاپ کتاب به شکل Hardcover (جلد سخت). علّت این کار، صرفاً افزایش تعداد لغات و صفحات کتاب از حدِّ مجاز برای قالبِ Softcover اعلام شد که البته دلیل قانع کننده ای نبود، زیرا نوآ از خیلی وقت پیش، از تعداد لغات و صفحاتِ کتاب آگاه بود و می بایست خیلی قبل تر این تصمیم را می گرفت! به نوآ کاهش فروش کتاب را [به علت افزایش قیمت] هشدار دادم و توصیه کردم که قالب Softcover نیز در آینده مورد توجه قرار گیرد که البته نوآ متذکر شد که طبقِ روالِ انتشارات، پس از حدود یک سال، فُرمتِ Softcover نیز به زیر چاپ خواهد رفت.
.
.
.
.
و در پایان:
* برای اصلاحِ ادبیِ کتاب از جانب خودم بیش از 2000 "سِرچ" در گوگل صورت گرفت.

* سینتیا کُلب ویتنی (پروفسور بازنشسته ی دانشگاه ام آی تی)، دپارتمان ویراستِ نُوآ، هِیلی شویبِرت (دستیار ویراستار)، احسان شارقی (دانشجوی دکترای آی تی، دانشگاهِ موناشِ استرالیا) و شهریار میرزاده (دانشجوی دکترای ریاضی، دانشگاهِ برَنْدایْزِ آمریکا) مرا در اصلاح کتاب یاری نمودند.

* از تأییدِ نخستِ کتاب تا چاپ نهایی و در عرض حدود نُه ماه، بالغ بر 220 ایمیل (مجموع) بین من و حدود ده نفر از اعضای انتشارات نوآ رد و بدل شد و طیِ 100 ایمیلِ دیگر نیز (پیش از آشنایی با نوآ) با نشریات دیگر در سر تا سر دنیا جهت چاپ کتاب مکاتبه شد.

* از حدود 20 انتشارات مختلف، تنها چهار انتشارات با چاپ کتاب موافقت کردند:
LAP (Lambert Academic Publishing)
CISP (Cambridge International Science Publishing)
Trafford Publishing
Nova Science Publishers
حدود 16 انتشارات باقی مانده (شامل Springer ، Dover ، World Scientific و SciTech) علّتِ مخالفت با چاپ کتاب را صرفاً در ناهمخوان بودن محتوای کتاب با اهداف انتشارات یا چاپ شدنِ بسیاری از قسمت های آن در مجله ی الکترودینامیک گالیله ای عنوان کردند و صحت و سقم محاسبات و محتوای علمی کتاب [ظاهراً] از جانب هیچ انتشاراتی مستقیماً بررسی نشد، هر چند که روندِ بررسیِ علمی کتاب از جانب نوآ ساینس برای من همچنان پوشیده است!

* به دلیل عدمِ تمایلِ شخصیِ بنده به ساختارهای آکادمیک، کتاب هرگز برای انتشارات دانشگاهی (وابسته به دانشگاه های معروف) فرستاده نشد، هر چند که برخی از انتشاراتی که با چاپ کتاب موافقت کردند [از جمله خود نوآ ساینس] جزء انتشاراتِ آکادمیک قلمداد می شوند!

* اینجانب در پیشگفتار کتاب، ساختارهای دانشگاهی و آکادمیک را مورد حمله قرار داده و این مراکز را عامل ترویجِ نوع خاصی از "شبه علم" معرفی کردم!

* کتاب مدتی پس از انتشار، برای بسیاری از کتابخانه های دانشگاهی در سر تا سر جهان اعم از کتابخانه های دانشگاه های آکسفورد و هاروارد ارسال خواهد شد.

* تجربه ی کار با انتشارات نوآ ساینس بسیار خوب بود.
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
آخرین ویرایش توسط [email protected] جمعه ۱۴۰۰/۱/۶ - ۱۱:۵۵, ویرایش شده کلا 1 بار

Paradoxy

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۳/۱۰/۲۲ - ۲۲:۱۷


پست: 2211

سپاس: 1012

Re: انتشار کتاب ((نظریه ی غلظت)) در نیویورک-آمریکا

پست توسط Paradoxy »

پس بالاخره دست از مرجع مطلق برداشتی:
.
This version of ether is compatible with special relativity theory (SRT), and thus it cannot be considered
as an absolute frame of reference


i look forward to its reviews

نمایه کاربر
[email protected]

نام: م. ج. معروف به گربه ی زَبادی

محل اقامت: تهران

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۹/۲۴ - ۱۱:۴۹


پست: 1454

سپاس: 514

جنسیت:

تماس:

Re: انتشار کتاب ((نظریه ی غلظت)) در نیویورک-آمریکا

پست توسط [email protected] »

paradoxy نوشته شده:پس بالاخره دست از مرجع مطلق برداشتی:
.
This version of ether is compatible with special relativity theory (SRT), and thus it cannot be considered
as an absolute frame of reference


i look forward to its reviews

البته حمله ی تمام عیار به نسبیت خاص و معرفی چارچوب مطلق ایشالّا توی کتاب دوم انجام میشه! smile038
منم مثله خودت منتظرم ببینم نظره امّت راجع به کتابم چیه! smile020

user41967

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۴/۵/۲۸ - ۱۲:۱۷


پست: 143

سپاس: 42

Re: انتشار کتاب ((نظریه ی غلظت)) در نیویورک-آمریکا

پست توسط user41967 »

[email protected] نوشته شده:
paradoxy نوشته شده:پس بالاخره دست از مرجع مطلق برداشتی:
.
This version of ether is compatible with special relativity theory (SRT), and thus it cannot be considered
as an absolute frame of reference


i look forward to its reviews

البته حمله ی تمام عیار به نسبیت خاص و معرفی چارچوب مطلق ایشالّا توی کتاب دوم انجام میشه! smile038
منم مثله خودت منتظرم ببینم نظره امّت راجع به کتابم چیه! smile020


محمدجان، تبريك ميگم smile072
خوشحالم كه بالاخره همت كردي و نظريه ات رو بصورت يك كتاب مرتب و منظم ارائه كردي،
مطمئنم كه ايده ها و ديدگاههاي جالب و متفاوت از يك ديد معمولي رو توش مطرح كردي و فكر ميكنم خواننده رو دعوت كنه به اينكه از زاويه اي متفاوت و بديع به پديده ها نگاه كنه ،
انشااله يك جلدش رو ( از نوع مرغوب hard) با امضاي خودت براي من در نظر بگير smile072

نمایه کاربر
[email protected]

نام: م. ج. معروف به گربه ی زَبادی

محل اقامت: تهران

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۹/۲۴ - ۱۱:۴۹


پست: 1454

سپاس: 514

جنسیت:

تماس:

Re: انتشار کتاب ((نظریه ی غلظت)) در نیویورک-آمریکا

پست توسط [email protected] »

nimafat نوشته شده:محمدجان، تبريك ميگم smile072
خوشحالم كه بالاخره همت كردي و نظريه ات رو بصورت يك كتاب مرتب و منظم ارائه كردي،
مطمئنم كه ايده ها و ديدگاههاي جالب و متفاوت از يك ديد معمولي رو توش مطرح كردي و فكر ميكنم خواننده رو دعوت كنه به اينكه از زاويه اي متفاوت و بديع به پديده ها نگاه كنه ،
انشااله يك جلدش رو ( از نوع مرغوب hard) با امضاي خودت براي من در نظر بگير smile072

ممنون نیما جان ولی شرمنده! کتابا رو باید ازم بخرین! smile039 من به داداشمم دارم می فروشم، چه برسه به دیگری. smile023
واقعیت اینه که باید پول بابامو برگردونم و نوآ هم ظاهراً می خواد تعداد جلدایی که برام می فرسته رو (به خاطره تغییر فرمت به هاردکاور) نصف کنه و نمی تونم به جز دو سه جلد رو هدیه بدم که اون دو سه نفر هم از قبل تعیین شدن. در ضمن نمی دونم نوآ کتاب دوم رو تأیید می کنه یا نه، که ممکنه [در صورت موافقت با چاپ] برای پیش خریده تعدادی از نسخه های کتاب دوم هم باز ازم پول بخواد که دیگه بابا شاکی میشه! مگر اینکه با پول فروش کتابای اول، دوباره همون پول رو برای چاپ کتاب دوم براشون بفرستم. البته کتاب دوم حالا حالاها کار داره smile026

ولی اگه خواستی برات تخفیف ویژه در نظر می گیرم smile028

user41967

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۴/۵/۲۸ - ۱۲:۱۷


پست: 143

سپاس: 42

Re: انتشار کتاب ((نظریه ی غلظت)) در نیویورک-آمریکا

پست توسط user41967 »

محمدجان، روابط نظريه ات رو بدقت بررسي كردم و نتيجه اينكه تطابق و توافق كاملي با نظريه الكترومغناطيس داره،
بهت تبريك ميگم smile072

مهدی137612

نام: مهدی عسکری

عضویت : جمعه ۱۳۹۴/۱۱/۹ - ۲۳:۱۴


پست: 45

سپاس: 4

Re: انتشار کتاب ((نظریه ی غلظت)) در نیویورک-آمریکا

پست توسط مهدی137612 »

به نام خدا
سلام و عرض تبریک بخاطر چاپ کتاب شما
فرق نظریه شما با نظریه اتر نیکولا تسلا چیه؟
متن پشت کتاب رو شما نوشتید یا نوا ساینس؟
شما برای اثبات نظریه تان باید ازمایش مورلی-مایکلسون رو رد کنید چطور اینکار را کردید؟

نمایه کاربر
[email protected]

نام: م. ج. معروف به گربه ی زَبادی

محل اقامت: تهران

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۹/۲۴ - ۱۱:۴۹


پست: 1454

سپاس: 514

جنسیت:

تماس:

Re: انتشار کتاب ((نظریه ی غلظت)) در نیویورک-آمریکا

پست توسط [email protected] »

مهدی137612 نوشته شده:به نام خدا
سلام و عرض تبریک بخاطر چاپ کتاب شما
فرق نظریه شما با نظریه اتر نیکولا تسلا چیه؟
متن پشت کتاب رو شما نوشتید یا نوا ساینس؟
شما برای اثبات نظریه تان باید ازمایش مورلی-مایکلسون رو رد کنید چطور اینکار را کردید؟

علیک سلام و خیلی ممنون smile072

والّا از اتر تسلا چیز زیادی نمی دونم فقط در همین حد که انرژی زیادی رو در خودش ذخیره و در همه ی مواد رخنه کرده و اگه بتونیم این انرژی رو آزاد کنیم می تونیم موشک ها یا فضاپیماهایی بسازیم که هیچوقت سوختشون به پایان نرسه و یه جورایی انرژیشونو از اتر بگیرن. از این جنبه ها اتر من هم تا حدودی شبیه اتر تسلاست.

متن پشت کتاب رو خودم نوشتم و نوآ اون رو فقط اصلاح کرد.

ببینید خود لورنتس هم بر اساس نظریه ی اترِ مطلقِ خودش به معادلات حرکت (تبدیلات لورنتس) رسید. نظریه ی اتر لورنتس با لحاظ انقباض طول، نتایج آزمایش مایکلسون مورلی رو توجیه می کنه ولی نتایج آزمایش "کِنِدی-تورندیک" رو نمی تونه پیشگویی کنه که اونم به نظر می رسه باز ورژنه اصلاح شده ی همون اتر لورنتس [که علاوه بر انقباض طول، اتساع زمان رو هم شامل بشه] بتونه توضیح بده. من فرض رو بر این گذاشتم که نسخه ای از اتر، سازگار با همه ی این آزمایشا وجود داره و در عوض تلاش خودم رو معطوف به نتایج و پیشگویی های جدیدی کردم که فرض وجود اتر می تونه اون ها رو ارائه کنه و البته به عنوان پیش درامدی بر اتر خودم، تمام نتایج نسبیت عام رو با نظریه ی اترم محاسبه کردم مثل انحنای نور کنار خورشید، پیشرویِ حضیض عطارد ، تأخیر در پژواک رادار و چند موردِ دیگه که البته محاسباتِ مربوط به دو مورد اول کار خیلی سختی بود.

بعد با الحاقِ پیشفرض های جدید مثل اصل عمومی هم ارزی، دامنه ی پیشگویی های این اتر رو گسترده تر کردم و البته بعداً با معرفی چند پیشفرض دیگه مثل اصل عمومی مشاهده، تجانس (همگونی) و ناهمگونی، به اتحاد بارالکتریکی و جرم رو آوردم که ارتباط کمتری با مفهموم اتر داره. این اصل اخیر می گه هر جسم خنثی ای که به دور خودش بچرخه، میدان مغناطیسی خالصی تولید می کنه و اگه سرعت این چرخش خیلی زیاد باشه، علاوه بر میدان مغناطیسی، بار الکتریکی خالصی رو هم تولید می کنه یا به عبارتی: هر جسم خنثی (از نظر الکتریکی)، اگه به گردِ خودش بچرخه بار دار میشه.

برای اینکه ببینم آیا این نظریه پیشگویی های دُرستی رو انجام می ده مجبور شدم بار خالص الکتریکی و میدان مغناطیسی تمام سیارات، خورشید و برخی از ستاره های نوترونی رو بر اساس نظریه محاسبه کنم که شاید دشوارترین بخش کتاب [هم از نظر عمق و عجیبو غریب بودن پیشفرضها و هم از نظر محاسبات ریاضی] باشه که البته به لطف خدا نتایج راضی کننده بود. این نظریه بر خلاف نظریه ی داینامو که میدان مغناطیسی سیارات رو ناشی از جریان های الکتریکی داخل هسته ی مذاب و رسانای سیاره می دونه، به طور قاطع بیان می کنه که این میدان مغناطیسی نه فقط از هسته بلکه از تمام قشر سیاره یا ستاره تولید میشه و رسانایی یا عدم رسانش موادی که سیاره یا ستاره از اون ها ساخته شده وابسته نیست. هر چند ممکنه الگوی میدان مغناطیسی این تئوری با مشاهدات تجربی کمی مغایر باشه ولی این نظریه خیلی عمیق و جالبه! در ضمن، این نظریه ادعا می کنه که زمین از نظر الکتریکی خنثی نیست و حدود 210 کولن بار داره و خورشید هم حدود 9^10 کولن بار خالص داره.

girl*

نام: .

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۶/۱۰/۲۰ - ۲۲:۰۸


پست: 7

سپاس: 3

Re: انتشار کتاب ((نظریه ی غلظت)) در نیویورک-آمریکا

پست توسط girl* »

از اعماق وجود بخاطر چاپ کتابتون تبریک میگم. انشالله این قدمی باشه برای موفقیت های دیگرتون. smile072

نمایه کاربر
[email protected]

نام: م. ج. معروف به گربه ی زَبادی

محل اقامت: تهران

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۹/۲۴ - ۱۱:۴۹


پست: 1454

سپاس: 514

جنسیت:

تماس:

Re: انتشار کتاب ((نظریه ی غلظت)) در نیویورک-آمریکا

پست توسط [email protected] »

girl* نوشته شده:از اعماق وجود بخاطر چاپ کتابتون تبریک میگم. انشالله این قدمی باشه برای موفقیت های دیگرتون. smile072

خیلی ممنون خانوم smile006
ایشالّا که شما هم توی زندگیتون همیشه موفق باشید smile072

mehdi_so

عضویت : جمعه ۱۳۹۲/۷/۵ - ۰۲:۲۳


پست: 5

سپاس: 4

Re: انتشار کتاب ((نظریه ی غلظت)) در نیویورک-آمریکا

پست توسط mehdi_so »

با سلام خدمت همه: آقای جوانشیری تئوری شما که به نوعی در سلسله نظریه های اتری جای دارد را با وجود ابهاماتی به نوعی طبیعی تلقی میکردم چرا که خود فضا زمان در بنیادی ترین حالت خود میتواند نوعی اتر باشد چرا که ما را در سه بعد مکانی محصور کرده و اجازه ادراک و یا کشف آثار ابعاد بالاتر را نمی دهد اما وقتی ادعای شما را مبنی بر اینکه اجسام خنثی از نظر الکتریکی اگر به نوعی چرخش داشته باشند باردار خواهند شد مشاهده کردم کلا نا امید شدم و مطمئن شدم در فرضیات خود اشتباهاتی دارید. سوای آثار تحمیلی مکانیک کوانتوم و اصل کوانتیزه بودن بار الکتریکی که قاعدتا برای علت آن پاسخی ندارید اصل بقای بار الکتریکی را هم کلا نیست و نابود کردید. ورود چنین فرضی پیچیدگی های زیادی را به تئوری شما تحمیل میکند و جهانی که طبق تئوری شما عمل کند جهان بسیار عجیب و غریب و غیر قابل پیش بینی خواهد بود. مثبت منفی بودن بار الکتریکی را هم لابد به جهت چرخش مرتبط میکنید و مقدار بار الکتریکی را هم پیوسته در نظر میگیرید که مخالف کوانتیزاسیون بار الکتریکی است چون چرخش هر مقداری خواهد بود. نوترون ها اجرام فاقد بار الکتریکی هستند که اسپین غیر صفر دارند خنثی بودن آنها را چه طور توجیه میکنید بر مبنای گفته جنابعالی که زمین و خورشید و کل اجرام منظومه شمسی بواسطه چرخش باردار هستند پس باید بواسطه نیروی دافعه و یا جاذبه بین بارهای الکتریکی آنها مدار آنها دچار تغییرات تدریجی شود چنین چیزی که مشاهده نشده. اجسام باردار دارای چرخش چون شتابدارند تابش خواهند کرد بنابراین باید بر اثر این تابش انرژی از دست داده و به مدارهای پایینتر سقوط کنند در حالی که چنین چیزی مشاهده نمی شود در ضمن ادعای شما اصل بقای انرژی را هم نیست و نابود میکند زیرا اگر فرض کنیم دو جسم که در حال چرخش نسبت به هم هستند چون دارای بار الکتریکی میشوند دارای انرژی الکترواستاتیکی هم خواهند شد و غیر از انرژی جنبشی که دارند دچار پتانسیل کولنی هم خواهند شد. میتوان سیستمی را تصور کرد که بواسطه ادعای شما از انرژی محدود به نا محدود برسد مانند استفاده از اثر فیدبکی دو پدیده بروی یکدیگر یعنی چرخش باعث ایجاد بار بشود و با استفاده از دافعه یا جاذبه کولنی بار، چرخش تقویت شود در این صورت میتوان دید که کار به کجا خواهد انجامید. بار چرخان باعث ایجاد میدان مغناطیسی شده و بار متحرک در معرض این میدان در جهت عمود بر حرکت و عمود بر میدان تغییر مسیر خواهد یعنی چرخش آن تغییر میکند در این صورت میتوان باز هم فیدبک مثبت دو اثر بر یکدیگر را متصور بود و بقای انرژی نقض خواهد شد. سیاهچاله های چرخان قاعدتا دارای بار الکتریکی وحشتناکی خواهند بود. امواج گرانشی کشف و وجود آنها اثبات شده امواج گرانشی که نخستین بار مستقیما مشاهده شدند از ادغام دو سیاهچاله با یکدیگر پدید آمدند این دو سیاهچاله در رقصی چرخان بدور یکدیگر ادغام شدند به دلیلی که اینها بواسطه جرم وحشتناک خود و چرخش دارای بار الکتریکی شدند و ازقضا چون چرخش آنها نیز هم جهت بوده پس بار آنها هم نوع بوده پس بواسطه دافعه کولنی ناشی از این بارها که هر لحظه بواسطه افزایش چرخش بیشتر میشده، نباید این ادغام صورت بگیرد و سیاهچاله ها در وضعیت لا اقل پایداری به دور هم بچرخند ولی چنین نشد و در صورت درستی ادعای شما باید امواج رادیویی بسیار قوی همزمان با این ادغام مشاهده میشد که به نوعی با امواج گرانشی کشف شده همبستگی داشته باشد حال کشف شد یا نشد رو کاری ندارم. یه مسئله دیگه اینکه خوب خورشید به ادعای شما بار کولنی عظیمی که محاسبه کردید رو داره با این احتساب خورشید باید بواسطه دافعه کولنی که ناشی از بار ایجاد شده بواسطه چرخش است از هم متلاشی شود ولی خورشید پایدار است. بار تولیدی توسط چرخش به فرکانس زاویه ای مرتبط هست یا به سرعت زاویه ای؟ یعنی مثلا اگر خورشید را یک جسم صلب در نظر بگیریم اگر بار به فرکانس زاویه ای مرتبط باشد پس به طور یکنواخت در کل خورشید توزیع شده و اگر به سرعت زاویه ای مرتبط باشه خوب قاعدتا بار با فاصله از مرکز خورشید متناسب خواهد بود. مطمئنم با کمی تحلیل تناقضات بیشتری را هم میتوان وسط کشید.

نمایه کاربر
[email protected]

نام: م. ج. معروف به گربه ی زَبادی

محل اقامت: تهران

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۹/۲۴ - ۱۱:۴۹


پست: 1454

سپاس: 514

جنسیت:

تماس:

Re: انتشار کتاب ((نظریه ی غلظت)) در نیویورک-آمریکا

پست توسط [email protected] »

سلام و ممنون بخاطر سوالای خوبی که مطرح کردید smile020

mehdi_so نوشته شده:مثبت منفی بودن بار الکتریکی را هم لابد به جهت چرخش مرتبط میکنید و مقدار بار الکتریکی را هم پیوسته در نظر میگیرید که مخالف کوانتیزاسیون بار الکتریکی است چون چرخش هر مقداری خواهد بود. نوترون ها اجرام فاقد بار الکتریکی هستند که اسپین غیر صفر دارند خنثی بودن آنها را چه طور توجیه میکنید

والّا راستش، این قضیه ی وابسته بودن مثبت و منفی به جهت چرخش چیزیه که خودمم راجع بهش به قطعیت نرسیدم و این رو توی کتاب هم اقرار کردم. و علتش، وجود یه عاملی توی معادله ی مربوطه هست که مربوط به توزیع بارهای الکتریکی خارجی هست، یعنی احتمالاً وجود یه برایند بار الکتریکی خارجی می تونه توی مثبت یا منفی شدن جرم چرخان اثر بذاره ولی در عین حال، این احتمال رو هم مطرح کردم که ممکنه صرفاً جهت چرخش عامل تصمیم گیرنده باشه.

بله، تعمیم این تئوری به ریزذرات، خالی از ابهام نیست. این تئوری برای شعاع الکترون عددی از مرتبه ی [tex]10^{-13} m[/tex] رو پیشگویی می کنه و در عین حال قایله که الکترون یه مرکز مثبت با بار الکتریکی [tex]+10^{-41} C[/tex] داره که یه خرده عجیبه. البته جالب اینجاست که شعاع به دست اومده تقریباً در توافق با شعاع الکترونی هست که شرودینگر از حل معادله ی دیراک برای الکترون به دست آورده و در این مورد هم باید گفت که هر دوی این نتایج ظاهراً چندان با نتایج تجربی سازگاری ندارن و برخی از فرضیه ها، الکترون رو یه نقطه ی بدون ساختار می دونن. همین دشواری ها شاید راجع به نوترون هم وجود داشته باشه. ممکنه نوترون دارای سرعت زاویه ایه کمتری نسبت به پروتون باشه و همین امر مانع از ایجاد بار الکتریکی توی نوترون بشه هر چند که هر دوی این ذرات دارای اسپین یک دوم هستن. در هر حال باید دقت کرد که این اسپین کوانتومی با اسپین واقعی تفاوت داره و لزوماً نشان دهنده ی دوران کلاسیک نیست.

این تئوری بنده پیچیدگی های زیادی داره و شاید در آینده بتونه رفتارهای کوانتومی رو بهتر پیش بینی کنه. مثلاً ببینید، طبق این تئوری، همون توزیع بارهای مثبت و منفی داخل یه جرم چرخان نسبت به یه نیروی خارجی بسیار حساس و ناپایدار فرض شده به این ترتیب که اگه جسم دوّار مثل فرفره (علاوه بر چرخش) یه حرکت تقدیمی هم داشته باشه، این حرکت تقدیمی می تونه توزیع بارها رو به طور متناوب بر عکس کنه، یعنی جسم در یه تناوب مثبت و در تناوب دیگه منفی بشه شاید این امر توی اجرام بزرگ باعث تابش شه ولی لزوماً توی ابعاد کوانتومی تابشی صورت نمی گیره مثلاً به همون دلیلی که الکترون چرخان حول هسته تابش نمی کنه. حالا فرض کنید نوترون، علاوه بر چرخش، یه حرکت تقدیمی سریعی رو هم داره که باعث میشه این ذره به سرعت دارای بار مثبت و منفی بشه! این تناوب، چنانچه به اندازه ی کافی سریع باشه، می تونه نوترون رو از نظر الکتریکی خنثی نگه داره و به پایداری هسته کمک کنه. شاید اون چیزی که به عنوان انرژی هسته ای قوی ازش یاد می کنیم چیزی جز همین نیروی کولنی نباشه و فقط وقتی آشکار بشه که ما تناوب نوترون ها رو ناخواسته دست کاری کنیم و بخشی از نوترون ها رو با از بین بردنه حرکت تقدیمیشون ناگهان به فاز مثبت سوق بدیدم و همین قضیه باعث فروپاشی هسته به خاطر دافعه ی کولنی سرسام آور بشه. یا ممکنه با از بین بردنِ حرکت تقدیمی نوترون ها، اون ها رو به ذراتی با بار الکتریکی دائماً منفی تبدیل کنه و باعث شه که پروتون های مجاور به سمت اونها سقوط کرده و با ادغام ماده و پادماده،انرژی زیادی آزاد بشه.
البته همه ی این ها فرضه و جای بحث داره... [باور کنید که این فکرا همین الان به ذهنم رسید! smile039 ]

mehdi_so نوشته شده:بر مبنای گفته جنابعالی که زمین و خورشید و کل اجرام منظومه شمسی بواسطه چرخش باردار هستند پس باید بواسطه نیروی دافعه و یا جاذبه بین بارهای الکتریکی آنها مدار آنها دچار تغییرات تدریجی شود چنین چیزی که مشاهده نشده.

من مقدار نیروی کولنی و گرانشی بین زمین و خورشید رو محاسبه و با هم مقایسه کردم. نیروی کولنی شد [tex]0.1 N[/tex] و نیروی گرانشی شد [tex]10^{22} N[/tex] . بعید می دونم که این نیروی کولنیه ناچیز حداقل در کوتاه مدت بتونه کاری کنه.

mehdi_so نوشته شده:در ضمن ادعای شما اصل بقای انرژی را هم نیست و نابود میکند زیرا اگر فرض کنیم دو جسم که در حال چرخش نسبت به هم هستند چون دارای بار الکتریکی میشوند دارای انرژی الکترواستاتیکی هم خواهند شد و غیر از انرژی جنبشی که دارند دچار پتانسیل کولنی هم خواهند شد. میتوان سیستمی را تصور کرد که بواسطه ادعای شما از انرژی محدود به نا محدود برسد مانند استفاده از اثر فیدبکی دو پدیده بروی یکدیگر یعنی چرخش باعث ایجاد بار بشود و با استفاده از دافعه یا جاذبه کولنی بار، چرخش تقویت شود در این صورت میتوان دید که کار به کجا خواهد انجامید. بار چرخان باعث ایجاد میدان مغناطیسی شده و بار متحرک در معرض این میدان در جهت عمود بر حرکت و عمود بر میدان تغییر مسیر خواهد یعنی چرخش آن تغییر میکند در این صورت میتوان باز هم فیدبک مثبت دو اثر بر یکدیگر را متصور بود و بقای انرژی نقض خواهد شد.

ببینید شاید علت برخی از تناقضات توی اصول بقای انرژی و بار الکتریکی مربوط به این باشه که ما باید از قانون بقای جرم-انرژی-بار استفاده کنیم که فعلاً هم این قانون مشخص نیست. منظورتون از اثر فیدبکی رو متوجه نمی شم. به نظر نمی رسه که بتونیم چرخش رو با استفاده از جاذبه یا دافعه ی کولنی تغییر بدیم. مثلاً شما با ریختنه تعداد زیادی الکترون روی جسم دوار نمی تونید سرعت چرخشش رو زیاد کنید! راجع به اثر میدان ها و بارها ممکنه قانون لنز جلوی افزایش افسارگسیخته ی چرخش جسم یا تولید بار رو بگیره راجع به این موضوع باید بیشتر توضیح بدید. منم باید بیشتر فکر کنم! smile023

mehdi_so نوشته شده:این دو سیاهچاله در رقصی چرخان بدور یکدیگر ادغام شدند به دلیلی که اینها بواسطه جرم وحشتناک خود و چرخش دارای بار الکتریکی شدند و ازقضا چون چرخش آنها نیز هم جهت بوده پس بار آنها هم نوع بوده پس بواسطه دافعه کولنی ناشی از این بارها که هر لحظه بواسطه افزایش چرخش بیشتر میشده، نباید این ادغام صورت بگیرد و سیاهچاله ها در وضعیت لا اقل پایداری به دور هم بچرخند ولی چنین نشد و در صورت درستی ادعای شما باید امواج رادیویی بسیار قوی همزمان با این ادغام مشاهده میشد که به نوعی با امواج گرانشی کشف شده همبستگی داشته باشد حال کشف شد یا نشد رو کاری ندارم.

معلوم نیست که توی سیاهچاله ها حتماً دافعه ی کولنی مانع از ادغام ناشی از نیروی گرانشی بشه. کما اینکه قبلاً هم در مورد زمین و خورشید به این نتیجه رسیدیم که این نیروی کولنی به مراتب کمتر از نیروی گرانشیه. این نظریه، برای دسته ای از ستاره های نوترونی، میدان مغناطیسی بالغ بر [tex]10^{8} T[/tex] رو پیشگویی می کنه که در توافق با نتایج مشاهده شده ست. برای حدود 80 درصد سیارات منظومه ی شمسی هم نتایج سازگارن.
mehdi_so نوشته شده:یه مسئله دیگه اینکه خوب خورشید به ادعای شما بار کولنی عظیمی که محاسبه کردید رو داره با این احتساب خورشید باید بواسطه دافعه کولنی که ناشی از بار ایجاد شده بواسطه چرخش است از هم متلاشی شود ولی خورشید پایدار است. بار تولیدی توسط چرخش به فرکانس زاویه ای مرتبط هست یا به سرعت زاویه ای؟ یعنی مثلا اگر خورشید را یک جسم صلب در نظر بگیریم اگر بار به فرکانس زاویه ای مرتبط باشد پس به طور یکنواخت در کل خورشید توزیع شده و اگر به سرعت زاویه ای مرتبط باشه خوب قاعدتا بار با فاصله از مرکز خورشید متناسب خواهد بود.

ببینید، این مقدار [tex]10^{9} C[/tex] بارِ خالص برای حجم عظیم خورشید، بار بزرگی نیست. برای زمین هم این مقدار بارِ خالص حدود [tex]210 C[/tex] هست. برخی از فرضیه ها تا [tex]100 C[/tex] بار خالص رو برای زمین پیشگویی کردن، که فاصله ی زیادی از پیشگویی نظریه نداره. منظورتون رو از فرکانس زاویه ای نمی فهمم ولی بله به سرعت زاویه ای وابسته ست و این توزیع بار احتمالاً غیر یکنواخت هست. البته من توی محاسبات، برای سادگی، فرض کردم این توزیع یکنواخته. smile072

mehdi_so

عضویت : جمعه ۱۳۹۲/۷/۵ - ۰۲:۲۳


پست: 5

سپاس: 4

Re: انتشار کتاب ((نظریه ی غلظت)) در نیویورک-آمریکا

پست توسط mehdi_so »

خوب مشکل دیگه ای رو در تئوری شما نشان میدم. بر طبق گفته شما که چرخش باعث بار الکتریکی میشه میتوان فرض کرد که شتاب هم باعث ایجاد بار الکتریکی خواهد شد. چرخش خود نوعی حرکت شتابدار است و شما مثلا در چرخش انتقالی در واقع این شتاب را تجربه میکنید من تفاوتی بین چرخش و شتاب در اینجا نمیبینم، پس شتاب را هم میتوانید به عنوان عامل ایجاد بار در نظر بگیرید با این فرض هر جسم شتابداری را میتوان باردار در نظر گرفت و تبعات این فرض پیچیدگی بسیاری دارد که باید آنرا بررسی کنید. راجع به نقض بقای انرژی این مسئله واضح است اولا کاری ندارد که با دافع یا جاذبه کولنی حرکت چرخشی هم ایجاد کرد. میتوان همچین ماشینی را در نظر گرفت و جهت چرخش آنرا به دلخواه تغییر داد در این صورت با توجه به تئوری شما که چرخش و بار به نوعی با هم تناسب دارند میتوان نقض بقای انرژی را دید. اگر بار الکتریکی وارد میدان مغناطیسی یکنواختی شود که جهت حرکت آن با میدان همراستا نباشد بار الکتریکی شروع به چرخش در صفحه ای عمود بر راستای میدان خواهد کرد چرخش باعث افزایش بار شده و افزایش بار باعث افزایش ممان مغناطیسی شده و چرخش را سریعتر میکند این فیدبک مثبت دو اثر بر یکدیگر میتواند ناقض بقای انرژی شود. دو جسم خنثی که به دور یکدیگر بچرخند باردار خواهند شد در نتیجه انرژی الکترواستاتیکی هم به سیستم اضافه خواهد شد چه مکانیسمی برای تبدیل انرژی جنبشی این سیستم به الکترواستاتیکی میتوان در نظر گرفت که ناقض قانون بقای انرژی نشود.میتوان سیستمی را در نظر گرفت که از دو جرم چرخان به دور یکدیگر تشکیل شده اند فرض کنید جرم مرکزی دارای اسپینی به دور خود باشد و جرم بیرونی با فرکانس زاویه ای معادل با فرکانس زاویه جرم مرکزی و هم جهت با جسم مرکزی بچرخد (مانند سیستم زمین و ماهواره های مدار ژئو سنکرون) در این صورت این دو جرم هیچ باری نسبت به یکدیگر نخواهند داشت و هیچ نیروی کولنی احساس نخواهند کرد ولی ناظر سوم که از بیرون این سیستم را مشاهده میکند هر دو جرم را باردار دیده و نیروی کولنی بین آنها را هم مشاهده میکند در این صورت تغییر مسیر فاصله آنها نسبت به یکدیگر را هم خواهد دید در حالی که دو جرم از منظر دید خود نسبت به یکدیگر ساکنند این تناقض را چه طور توجیح میکنید شاید بگویید که از دید آنها ناظر سوم باردار خواهد بود ولی در این صورت نیروهای متفاوتی را از جانب ناظر سوم دریافت خواهند کرد مگر اینکه بگویید بارهایی که از سوی ناظر سوم میبینند متفاوت باشد که اشتباه به نظر می آید زیرا شاید دو ناظر مسیر متفاوتی را در چرخش ناظر سوم ببینند ولی فرکانس زاویه ای یکسانی را در جسم سوم خواهند دید پس قاعدتا بار یکسانی از طرف جسم سوم مشاهده میکنند ولی فاصله یکسانی با جسم سوم نخواهند داشت که باعث دریافت نیروهای متفاوتی از جانب جسم سوم میشود و وضعیت آنها را به طور متفاوتی تغییر خواهد داد به علاوه اگر هر دو نسبت به جسم سوم بار مثلا مثبت یک کولن را مشاهده کنند یعنی بار آنها به اندازه یک کولن از جسم سوم بیشتر خواهد بود ولی نسبت به یکدیگر هم خنثی نیستند زیرا هر کدام نسبت به جسم سوم باردار هستند پس بار خالصی خواهند داشت و این بار باید وضعیت آنها را نسبت به یکدیگر تغییر دهد. قانون بقای بار الکتریکی برای سازگاری فیزیک توصیف گر طبیعت و به وجود نیامدن تناقض حیاتی است و الکی به وجود نیامده بلکه طبیعت آنرا به فیزیک تحمیل کرده است. لطفا واضح توضیح دهید و توضیحات کیفی بپرهیزید و محاسبات خود را اینجا قرار دهید.
آخرین ویرایش توسط mehdi_so سه‌شنبه ۱۳۹۷/۱/۷ - ۱۷:۳۸, ویرایش شده کلا 1 بار

ارسال پست