زمان یک مفهوم ذهنی است و وجود خارجی ندارد
ارسال شده: پنجشنبه ۱۳۸۹/۳/۲۷ - ۰۲:۲۶
تا کنون هیچ تعریف دقیقی از زمان ارائه نشده است و یا اگر شده به نوعی از مفاهیم وابسته به زمان کمک گرفته شده است.
ذهن بشر به گونه ای تکامل یافته که او برای سهولت در بازخوانی رویداد ها مفهومی انتزاعی را خلق کرده و هر رویداد در فضای خارجی را رو ساختار ذهنی که خودش ساخته(به اصطلاح زمان) تصویر می کند و موقعیت آنرا نسبت به دیگر وقایع می سنجد .
حال اگر نوع بشر به گونه ای تکامل می یافت که این فرایند فرایند مغزی در او حذف می شد و او نیازی به سنجش موقعیت رویداد ها نداشت و درکی از ترتیب آنها پیدا نمی کرد هیچ گاه چنین مفهومی خلق نمی شد .
زمان نوعی فرض و تلقین است که ذهن به کمک آن توانسته ترتیبی برای رویداد هایی که شاهد آنها بوده قائل شود پس نه در حال گذر است و نه در قابل تند یا کند شدن و میدان گرانشی بر چیزی که در ذهن ساخته ایم تاثیر ندارد و ماهیت ساختار ذهنی(زمان) به گون ای است که معمولا از عوامل غیر ذهنی تاثیر نمی پذیرد جز چند مورد که در ادامه به طور خلاصه بررسی می کنم*.
حال با این دیدگاه به توجیه پدیده ای می پردازم ک غالبا با آن مواجه شده ایم .
گاهی اوقات احساس می کنیم که یک رویداد زود تر یا آهسته تر رخ داده (نسبت به رویداد های مشابه یا نسبت به آنچه انتظار داشته ایم)
مثلا کلاس ریاضی ریاضی خیلی طولانی و کلاس ادبیات بسیار زود گذر است که در مورد آن با با دو عامل مواجه ایم:
1)تعامل ذهن شخص و رویداد در حال رخ دادن
2)توان تفکیکی ذهن برای درک متمایز رویداد ها
تاثیر عامل اول بدین گونه است که ذهن بیشتر -خود را معطوف رویداد و افکار متعامل با خویش می سازد و از فعالیت های جانبی اش(مثل تصویر کردن رویداد ها بر پیوستار ذهنی یا همان زمان) کوتاهی می کند.نتیجه این است که ترتیب ثبت وقایع از روند معمول خود خارج شده و جسته گریخته ثبت میکند (برای کسی که ریداد را سریع حس کرده)و یا مازاد بر وقایع ثبت شده جزئیات غیر معمول و نا خواسته ای را ثبت میکند(برای کسی مه رویداد را آهسته تر احساس کرده) و همین طور است که در هنگام خواب بعضی از خواب هارا طولانی و بعضی دیگر را کوتاه احساس می کنیم.بنابرین زمان و همه ی وابستگانش نسبی اند اما وجه نسبیت آن تفاوت مکانیزم ثبت رویداد ها در اذهان مختلف بر روی پیویتار و ساختار ذهنی(زمان) می باشد.
*(استفاده از داروهای آرامبخش و روانگردان و ... درک و روش ثبت وقایع و بسیاری از فعالیت های مغز را دچار اختلالی که در بالا گفتم میکند)
پس می توان گفت بنابه ادله ی فوق تعریف و ماهیت زمان نه یک بعد فیزیکی بلکه یک مفهوم و مکانیزم ذهنی است و چون اکثر انسانها
دارای خصوصیات فکری و ذهنی مشترک هستندتا حدودی در واحد و یکتایی از آنچه ذهنشان ساخته(زمان) دارند.
هر رویداد یک پیوستار است و ذهن بسته به توان تفکیکی اش گاهی جسته گریخته از روی آن می پرد و گاهی حلزون وار عبور میکند.به طور مثال اگر حرکت جسمی را از نقطه ی A به B را رویداد K بنامیم و ذهن شخص X در حال مشاهده یا تصور و یا... رویداد K باشد بین A و B رویدادهایی وجود دارد که که ذهن شروع به ثبت آنها می کند. حال با در نظر گرفتن توان تفکیکی ذهن یا تاثیرات عوامل دیگر(داروها یا اختلالات عصبی و...) ذهن رویداد هارا بینهایت فشرده ویا بسیار منبسط (جسته و گریخته)تصویر می کند بنابراین زمان رویدادK نسبت به ذهن های مختلف نسبی است و می توان گفت درک مطلقی از آن وجود ندارد.ولی آنچه فراگیر شده همان درک تقریبا هماهنگ از زمان است که واحدی به نام ثانیه را تعریف کرده است و ذهن ما هم بر حسب عادت تعدادی رویداد ثبت شده را یک ثانیه در نظر می گیرد و اگر برای اشخاصی یک ثانیه را با رویداد های بیشتری که ثبت شده تعریف کنیم یک ثانیه ی او با ما فرق دارد و این همان نسبی بودن است.
نسبیت همزمانی یا هر پدیده ی دیگری که به زمان وابسته است از آن جهت نسبی است که با در نظر گرفتن هر ذهن به عنوان مبدا نتایج متفاوتی برای زمان و حتی درک زمان بدست می آید.آزمودن نسبیت زمان(با شرایط ذکر شده )توسط ساعت های اتمی و غیره خطاست زیرا تابش های گسیل شده از هسته ها یا رفت و برگشت نور بین دو آیینه یا ... ربطی به ساخطار و مکانیزم ذهنی انسان ندارد و زمان برای غیر از انسان(نماینده ی موجدی دارای حس یا درک یا اندیشه ) وجود ندارد.
ساعت ها هیچ درکی از زمان ندارند و ما آهرا طوری ساخته ایم که تعارضی با درک خودمان از آن مفهوم ذهنی(زمان) نداشته باشد بنابراین چیزی جز آنچه که ما خواسته ایم نشان دهند-نشان نمی دهند و غیر از این هم نمیتوانست باشد چراکه زمان (مفهومی در ذهن ما) هیچ تاثیری بر عوامل خارجی ندارد که با استفاده از آن بشود وسیله ای برای سنجش آن ساخت و زمان در ابعا فیزیکی ذی نفوذ و موثر نمی باشد.پس مفهوم فضا زمان دچار تحول اساسی می شود و درک سابقی که از آن وجود داشته فرو می ریزد و همچنین تاثیر گرانش بر زمان و نور و ... در مواجهه با این تعریف متفاوت از زمان معانی خود را از دست می دهند و دامنه ی این فرو پاشی به نظریه ی نسبیت اینشتین هم خواهد رسید.
نگاه ما به علم و جهان مانن مصریان و یونانی ها و چینی های باستان نیست- همین طور افراد و اقوام بعد از ما مانند ما به عالم نگه نخواهند کرد . ممکن است برداشت ما از جهان بسیار محدود و پر از تصورات غلط باشد اما به احتمال زیاد روشن تر از دیدگاه پیشینیان ماست.
وقتی تفکر نیوتون و گالیله و بسیاری دیگر از دانشمندان با تفکرات نسبیت و کوانتوم اصلاح یا جای گزین شد امکان جای گزینی این نظریات با نظریات جدید تر و کارامد تر وجود دارد.
ذهن بشر به گونه ای تکامل یافته که او برای سهولت در بازخوانی رویداد ها مفهومی انتزاعی را خلق کرده و هر رویداد در فضای خارجی را رو ساختار ذهنی که خودش ساخته(به اصطلاح زمان) تصویر می کند و موقعیت آنرا نسبت به دیگر وقایع می سنجد .
حال اگر نوع بشر به گونه ای تکامل می یافت که این فرایند فرایند مغزی در او حذف می شد و او نیازی به سنجش موقعیت رویداد ها نداشت و درکی از ترتیب آنها پیدا نمی کرد هیچ گاه چنین مفهومی خلق نمی شد .
زمان نوعی فرض و تلقین است که ذهن به کمک آن توانسته ترتیبی برای رویداد هایی که شاهد آنها بوده قائل شود پس نه در حال گذر است و نه در قابل تند یا کند شدن و میدان گرانشی بر چیزی که در ذهن ساخته ایم تاثیر ندارد و ماهیت ساختار ذهنی(زمان) به گون ای است که معمولا از عوامل غیر ذهنی تاثیر نمی پذیرد جز چند مورد که در ادامه به طور خلاصه بررسی می کنم*.
حال با این دیدگاه به توجیه پدیده ای می پردازم ک غالبا با آن مواجه شده ایم .
گاهی اوقات احساس می کنیم که یک رویداد زود تر یا آهسته تر رخ داده (نسبت به رویداد های مشابه یا نسبت به آنچه انتظار داشته ایم)
مثلا کلاس ریاضی ریاضی خیلی طولانی و کلاس ادبیات بسیار زود گذر است که در مورد آن با با دو عامل مواجه ایم:
1)تعامل ذهن شخص و رویداد در حال رخ دادن
2)توان تفکیکی ذهن برای درک متمایز رویداد ها
تاثیر عامل اول بدین گونه است که ذهن بیشتر -خود را معطوف رویداد و افکار متعامل با خویش می سازد و از فعالیت های جانبی اش(مثل تصویر کردن رویداد ها بر پیوستار ذهنی یا همان زمان) کوتاهی می کند.نتیجه این است که ترتیب ثبت وقایع از روند معمول خود خارج شده و جسته گریخته ثبت میکند (برای کسی که ریداد را سریع حس کرده)و یا مازاد بر وقایع ثبت شده جزئیات غیر معمول و نا خواسته ای را ثبت میکند(برای کسی مه رویداد را آهسته تر احساس کرده) و همین طور است که در هنگام خواب بعضی از خواب هارا طولانی و بعضی دیگر را کوتاه احساس می کنیم.بنابرین زمان و همه ی وابستگانش نسبی اند اما وجه نسبیت آن تفاوت مکانیزم ثبت رویداد ها در اذهان مختلف بر روی پیویتار و ساختار ذهنی(زمان) می باشد.
*(استفاده از داروهای آرامبخش و روانگردان و ... درک و روش ثبت وقایع و بسیاری از فعالیت های مغز را دچار اختلالی که در بالا گفتم میکند)
پس می توان گفت بنابه ادله ی فوق تعریف و ماهیت زمان نه یک بعد فیزیکی بلکه یک مفهوم و مکانیزم ذهنی است و چون اکثر انسانها
دارای خصوصیات فکری و ذهنی مشترک هستندتا حدودی در واحد و یکتایی از آنچه ذهنشان ساخته(زمان) دارند.
هر رویداد یک پیوستار است و ذهن بسته به توان تفکیکی اش گاهی جسته گریخته از روی آن می پرد و گاهی حلزون وار عبور میکند.به طور مثال اگر حرکت جسمی را از نقطه ی A به B را رویداد K بنامیم و ذهن شخص X در حال مشاهده یا تصور و یا... رویداد K باشد بین A و B رویدادهایی وجود دارد که که ذهن شروع به ثبت آنها می کند. حال با در نظر گرفتن توان تفکیکی ذهن یا تاثیرات عوامل دیگر(داروها یا اختلالات عصبی و...) ذهن رویداد هارا بینهایت فشرده ویا بسیار منبسط (جسته و گریخته)تصویر می کند بنابراین زمان رویدادK نسبت به ذهن های مختلف نسبی است و می توان گفت درک مطلقی از آن وجود ندارد.ولی آنچه فراگیر شده همان درک تقریبا هماهنگ از زمان است که واحدی به نام ثانیه را تعریف کرده است و ذهن ما هم بر حسب عادت تعدادی رویداد ثبت شده را یک ثانیه در نظر می گیرد و اگر برای اشخاصی یک ثانیه را با رویداد های بیشتری که ثبت شده تعریف کنیم یک ثانیه ی او با ما فرق دارد و این همان نسبی بودن است.
نسبیت همزمانی یا هر پدیده ی دیگری که به زمان وابسته است از آن جهت نسبی است که با در نظر گرفتن هر ذهن به عنوان مبدا نتایج متفاوتی برای زمان و حتی درک زمان بدست می آید.آزمودن نسبیت زمان(با شرایط ذکر شده )توسط ساعت های اتمی و غیره خطاست زیرا تابش های گسیل شده از هسته ها یا رفت و برگشت نور بین دو آیینه یا ... ربطی به ساخطار و مکانیزم ذهنی انسان ندارد و زمان برای غیر از انسان(نماینده ی موجدی دارای حس یا درک یا اندیشه ) وجود ندارد.
ساعت ها هیچ درکی از زمان ندارند و ما آهرا طوری ساخته ایم که تعارضی با درک خودمان از آن مفهوم ذهنی(زمان) نداشته باشد بنابراین چیزی جز آنچه که ما خواسته ایم نشان دهند-نشان نمی دهند و غیر از این هم نمیتوانست باشد چراکه زمان (مفهومی در ذهن ما) هیچ تاثیری بر عوامل خارجی ندارد که با استفاده از آن بشود وسیله ای برای سنجش آن ساخت و زمان در ابعا فیزیکی ذی نفوذ و موثر نمی باشد.پس مفهوم فضا زمان دچار تحول اساسی می شود و درک سابقی که از آن وجود داشته فرو می ریزد و همچنین تاثیر گرانش بر زمان و نور و ... در مواجهه با این تعریف متفاوت از زمان معانی خود را از دست می دهند و دامنه ی این فرو پاشی به نظریه ی نسبیت اینشتین هم خواهد رسید.
نگاه ما به علم و جهان مانن مصریان و یونانی ها و چینی های باستان نیست- همین طور افراد و اقوام بعد از ما مانند ما به عالم نگه نخواهند کرد . ممکن است برداشت ما از جهان بسیار محدود و پر از تصورات غلط باشد اما به احتمال زیاد روشن تر از دیدگاه پیشینیان ماست.
وقتی تفکر نیوتون و گالیله و بسیاری دیگر از دانشمندان با تفکرات نسبیت و کوانتوم اصلاح یا جای گزین شد امکان جای گزینی این نظریات با نظریات جدید تر و کارامد تر وجود دارد.