تكامل انسان بعد از مليونها سال !
تكامل انسان بعد از مليونها سال !
ايا تكامل نهايتي دارد؟ اكر ندارد انسان بعد از مليون ها سال بطور طبيعي جكونه خواهد بيد ؟
Re: تكامل انسان بعد از مليونها سال !
نمیدونم فکر نکنم تا اون موقع دووم بیاریمآهن نوشته شده:ايا تكامل نهايتي دارد؟ اكر ندارد انسان بعد از مليون ها سال بطور طبيعي جكونه خواهد بيد ؟
تکامل کامل یعنی یه چیزی مثله خدا
it is a tale told by an idiot, full of sound and fury, signifying nothing.
Re: تكامل انسان بعد از مليونها سال !
یقینا انسان تا چند سال آینده با کالبد فیزیکیش خداحافظی می کنه و به صورت اطلاعات در میاد و می تونه تو کالبد روبات ها و یا حتی در کامپیوتر ها زندگی گنه. بدون نیاز به اکسیژن و آب و خوردن وخوابیدن.آهن نوشته شده:ايا تكامل نهايتي دارد؟ اكر ندارد انسان بعد از مليون ها سال بطور طبيعي جكونه خواهد بيد ؟
انسان به زودی از این بافت زنده فنا پذیر و ضعیف خداحافظی میکنه و تکامل ممتیکی تکام زنتیکی رو در می نورده
-
نام: رامین
عضویت : جمعه ۱۳۹۱/۶/۱۷ - ۰۱:۴۲
پست: 5-
سپاس: 2
Re: تكامل انسان بعد از مليونها سال !
بهتره سوالتونو عمومی تر و اینطوری بپرسین:
تکامل مهره داران از ماهیها شروع شده (قلبهای دو حفره ای)، بعد از اونا دوزیستان بوجود آمدن (قلبهای سه حفره ای ناقص)، خزندگان بعد از دوزیستان بوجود آمدن (قلبهای سه حفره ای)، پستانداران و پرندگان با قلبهای چهار حفره ای، آخر از همه بوجود آمدن!
سوال: ردهء جدید بعدی کدام و چگونه خواهد بود؟
سوال: چرا قلب مهره داران در طول زمان مجبور بوده قویتر بشه؟
سوال: قلب رده جدید بعدی چطور خواهد بود؟ و دستگاه گردش خون مهره داران در آینده به چه شکلی تکامل پیدا خواهد کرد؟
سوال: آیا مقدمات ساخته شدن قلب جدید فراهم شده؟ و آیا جانوران ابتدایی ردهء جدید ، اکنون قابل مشاهده هستن؟
برای مشاهده سوالات بیشتر وپاسخ آنها می توانید به این سایتها مراجعه کنید.
http://mardfar.blogdoon.com/
http://www.geocities.ws/ramin1102000/bookpage.html
http://mardfar.webs.com/
تکامل مهره داران از ماهیها شروع شده (قلبهای دو حفره ای)، بعد از اونا دوزیستان بوجود آمدن (قلبهای سه حفره ای ناقص)، خزندگان بعد از دوزیستان بوجود آمدن (قلبهای سه حفره ای)، پستانداران و پرندگان با قلبهای چهار حفره ای، آخر از همه بوجود آمدن!
سوال: ردهء جدید بعدی کدام و چگونه خواهد بود؟
سوال: چرا قلب مهره داران در طول زمان مجبور بوده قویتر بشه؟
سوال: قلب رده جدید بعدی چطور خواهد بود؟ و دستگاه گردش خون مهره داران در آینده به چه شکلی تکامل پیدا خواهد کرد؟
سوال: آیا مقدمات ساخته شدن قلب جدید فراهم شده؟ و آیا جانوران ابتدایی ردهء جدید ، اکنون قابل مشاهده هستن؟
برای مشاهده سوالات بیشتر وپاسخ آنها می توانید به این سایتها مراجعه کنید.
http://mardfar.blogdoon.com/
http://www.geocities.ws/ramin1102000/bookpage.html
http://mardfar.webs.com/
- شلغم الدین
عضویت : شنبه ۱۳۸۹/۱۱/۲ - ۱۸:۳۹
پست: 589-
سپاس: 111
- جنسیت:
تماس:
Re: تكامل انسان بعد از مليونها سال !
فرگشت پایانپذیر نیست. بلکه «انتخابِ طبیعی» نقش اصلی را در سوال شما ایفا میکند. اینکه طبیعت در «میلیونها سال» آینده چه انتخابی برای تغییر ساختاری، بیوشیمیایی و رفتاری انسان خواهد کرد تمامن مربوط به «طبیعت» انسان در آن زمان است و مطمئنن دورهی پیشینِ آنهاست.آهن نوشته شده:ايا تكامل نهايتي دارد؟ اكر ندارد انسان بعد از مليون ها سال بطور طبيعي جكونه خواهد بيد ؟
«موآیِ» قبیلهی بغلی در تلفظ «ر» مشکل دارد
املت نامه
«صلام بر تو باد. من سهشنبه به رم خواهم آمد تا به حضور پاپ شرفیاب شوم...» امضاء: مسیح مصلوب
نیچه
املت نامه
«صلام بر تو باد. من سهشنبه به رم خواهم آمد تا به حضور پاپ شرفیاب شوم...» امضاء: مسیح مصلوب
نیچه
-
نام: رامین
عضویت : جمعه ۱۳۹۱/۶/۱۷ - ۰۱:۴۲
پست: 5-
سپاس: 2
Re: تكامل انسان بعد از مليونها سال !
روند تکامل مثل حرکت یک روخونه هست که تمام جانوران وگیاهان همانند قطرات آب، داخل آن حرکت می کنند. انسان هم یک پستانداره و همانند دیگر پستانداران و جانوران در داخل این روند تکاملی حرکت میکنه. اگه بخواهیم آیندرو پیشبینی کنیم و بدونیم که در آینده این رودخونه به کدام سمت حرکت خواهد کرد ، اول باید در مورد مبدا رودخونه و مسیر و نحوه حرکت آن در گذشته مطالعه کنیم. یعنی بدونیم که مبدا جانوران از کجاست و تکامل جانوران در چه مسیری حرکت میکنه. همانطور که هیچ قطره ای از آب رودخونه به تنهایی ارزشی نداره و نمیشه آنرا به تنهایی مطالعه کرد. برای پیش بینی آینده رودخونه باید در مورد رود خونه تحقیق کنیم نه تک تک قطرات آنرا. برای پیشبینی تکامل جانوران هم باید کل آنهارا مطالعه کنیم نه یک گونهء مشخص را.
تکامل مهره داران از ماهیها شروع شده (قلبهای دو حفره ای)، بعد از اونا دوزیستان بوجود آمدن (قلبهای سه حفره ای ناقص)، خزندگان بعد از دوزیستان بوجود آمدن (قلبهای سه حفره ای)، پستانداران و پرندگان با قلبهای چهار حفره ای، آخر از همه بوجود آمدن!
سوال: ردهء جدید بعدی کدام و چگونه خواهد بود؟
سوال: چرا قلب مهره داران در طول زمان مجبور بوده قویتر بشه؟
سوال: قلب رده جدید بعدی چطور خواهد بود؟ و دستگاه گردش خون مهره داران در آینده به چه شکلی تکامل پیدا خواهد کرد؟
سوال: آیا مقدمات ساخته شدن قلب جدید فراهم شده؟ و آیا جانوران ابتدایی ردهء جدید ، اکنون قابل مشاهده هستن؟
برای مشاهده سوالات بیشتر وپاسخ آنها می توانید به این سایتها مراجعه کنید.
http://mardfar.blogdoon.com/
http://www.geocities.ws/ramin1102000/bookpage.html
http://mardfar.webs.com/
تکامل مهره داران از ماهیها شروع شده (قلبهای دو حفره ای)، بعد از اونا دوزیستان بوجود آمدن (قلبهای سه حفره ای ناقص)، خزندگان بعد از دوزیستان بوجود آمدن (قلبهای سه حفره ای)، پستانداران و پرندگان با قلبهای چهار حفره ای، آخر از همه بوجود آمدن!
سوال: ردهء جدید بعدی کدام و چگونه خواهد بود؟
سوال: چرا قلب مهره داران در طول زمان مجبور بوده قویتر بشه؟
سوال: قلب رده جدید بعدی چطور خواهد بود؟ و دستگاه گردش خون مهره داران در آینده به چه شکلی تکامل پیدا خواهد کرد؟
سوال: آیا مقدمات ساخته شدن قلب جدید فراهم شده؟ و آیا جانوران ابتدایی ردهء جدید ، اکنون قابل مشاهده هستن؟
برای مشاهده سوالات بیشتر وپاسخ آنها می توانید به این سایتها مراجعه کنید.
http://mardfar.blogdoon.com/
http://www.geocities.ws/ramin1102000/bookpage.html
http://mardfar.webs.com/
Re: تكامل انسان بعد از مليونها سال !
ايا غربيها تكامل يافته تر هستند ؟ممكن هست تكامل برعكس بشه ؟ جرا بعض ها خيلي باهوش هستند ايا ممكن هست تكامل برش هم داشته باشد شايد اين عكس تكامل انسان بعد از ميليونها سال بعد بطور طبيعي باشد
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.
Re: تكامل انسان بعد از مليونها سال !
کاملا موافقم. به نظر من انسان یه روز از کالبد فیزیکیش جدا میشه و به شکل انرژی خالص درمیاد. در واقع شاید یه جورایی به اصل خودمون، که به اعتقاد من یه نوع حیات ابدی و خاصه بر می گردهsaeedfa نوشته شده:یقینا انسان تا چند سال آینده با کالبد فیزیکیش خداحافظی می کنه و به صورت اطلاعات در میاد و می تونه تو کالبد روبات ها و یا حتی در کامپیوتر ها زندگی گنه. بدون نیاز به اکسیژن و آب و خوردن وخوابیدن.آهن نوشته شده:ايا تكامل نهايتي دارد؟ اكر ندارد انسان بعد از مليون ها سال بطور طبيعي جكونه خواهد بيد ؟
انسان به زودی از این بافت زنده فنا پذیر و ضعیف خداحافظی میکنه و تکامل ممتیکی تکام زنتیکی رو در می نورده
یه داستان کوتاه هست که من خیلی دوست دارم و دقیقا به این موضوع اشاره می کنه. بخونیدش و لذت ببرید :
http://www.fantasy.ir/fantasy/index.php ... &Itemid=90
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند
پر پروازم نیست
تا بگویم که در این تنگ قفس
چه به مرغان چمن می گذرد
فرصت آوازم نیست...
خواب در چشم ترم می شکند
پر پروازم نیست
تا بگویم که در این تنگ قفس
چه به مرغان چمن می گذرد
فرصت آوازم نیست...
Re: تكامل انسان بعد از مليونها سال !
دقیقا به نظر من حیات زیستی انسان اینقدری ادامه نخواهد داشت که بتونه تغییر خاصی در کالبد فیزیکی ما به وجود بیاد. شما در نظر بگیرید که انسان 25 ملیون سال پیش از میمون جدا شده، 10000 سال پیش کشاورزی رو شروع کرده 4 5 هزار سال پیش اولین امپراتوری ها و جنگ ها اتفاق افتاده، ادیان 2 3 هزار سال پیش اومدن .trantor نوشته شده:کاملا موافقم. به نظر من انسان یه روز از کالبد فیزیکیش جدا میشه و به شکل انرژی خالص درمیاد. در واقع شاید یه جورایی به اصل خودمون، که به اعتقاد من یه نوع حیات ابدی و خاصه بر می گردهsaeedfa نوشته شده:یقینا انسان تا چند سال آینده با کالبد فیزیکیش خداحافظی می کنه و به صورت اطلاعات در میاد و می تونه تو کالبد روبات ها و یا حتی در کامپیوتر ها زندگی گنه. بدون نیاز به اکسیژن و آب و خوردن وخوابیدن.آهن نوشته شده:ايا تكامل نهايتي دارد؟ اكر ندارد انسان بعد از مليون ها سال بطور طبيعي جكونه خواهد بيد ؟
انسان به زودی از این بافت زنده فنا پذیر و ضعیف خداحافظی میکنه و تکامل ممتیکی تکام زنتیکی رو در می نورده
یه داستان کوتاه هست که من خیلی دوست دارم و دقیقا به این موضوع اشاره می کنه. بخونیدش و لذت ببرید :
http://www.fantasy.ir/fantasy/index.php ... &Itemid=90
از همه هیجان انگیز تر اینکه فقط و فقط 300 سال از عمر دانش مدرن بشری می گذره . تو این 200 300 سال چهره زمین تغییر کرده . اینو مقایسه کنید با عمر 4.5 ملیار سال زمین و 3.5 ملیار سال حیات در زمین .
در تکامل مقیاس زمانی خیلی فراتر از زمان هایی است که ما در طول عمر 70 80 سالمون با اونا سرو کار داریم و زمان هایی در حد ملیون سال لازمه تا یک تغییر اساسی به وجود بیاد. البته در برخی موارد در مدت زمان های کوتاه تری مثلا 10 نسل که خودش می شه حدود 400 500 سال تغییراتی شدید اتفاق می افته ولی با توجه به پیشرفت پزشکی و علم بشر در این مدت کوتاه 300 ساله به نوعی تکامل طبیعی دستش بسته شده. و کاره ای نیست !
از طرفی تکنولوژی به سرعت در حال رشد و پیشرفته و سرعت پیشرفت تکنولوژی هم در حال افزایشه یعنی تغییراتی که تو این 20 سال اتفاق افتاده خیلی خیلی بیشتر از 20 سال قبله. بنابراین من کاملا بعید می دونم که تکاملی در کالبد فیزیکی انسان اتفاق بیوفته. ما به شکل آگاهی در خواهیم آمد . ما در ربات ها و کامپیوتر ها زندگی ابدی خواهیم داشت. تا زندگی ابدی 50 سال بیشتر نمونده . تا 50 سال آینده علم می تونه انسانو از مرگ نجات بده . ما به تکنولوژی ذخیره اطلاعات مغز در یک رایانه نزدیک شدیم . ما ربات هایی رو ساختیم که می تونن نیم حیوان و نیم ربات باشن . تا 200 سال آینده چهره انسان ها بسیار بسیار بسیار متفاوت از این چهره ی زیستی و کربنی خواهد بود. حیات سیلیکونی تکامل بعدی انسان است . بحث در مورد تکامل زیستی یک بحث فرعی و انتزاعی هست که برای تمرین یادگیری روند تکامل خوبه ولی در عمل هیچ گاه اتفاق نخواهد افتاد
آخرین ویرایش توسط saeedfa شنبه ۱۳۹۱/۶/۲۵ - ۰۸:۳۴, ویرایش شده کلا 1 بار
-
نام: رامین
عضویت : جمعه ۱۳۹۱/۶/۱۷ - ۰۱:۴۲
پست: 5-
سپاس: 2
Re: تكامل انسان بعد از مليونها سال !
" شما در نظر بگیرید که انسان 250 ملیون سال پیش از میمون جدا شده، "
250 میلیون سال پیش دایناسورا هم وجود نداشتن. انسان کمتر از 1 میلیون سال پیش بوجود آمده!
250 میلیون سال پیش دایناسورا هم وجود نداشتن. انسان کمتر از 1 میلیون سال پیش بوجود آمده!
Re: تكامل انسان بعد از مليونها سال !
تصحیح می کنم یه صفر زیاد خورده. 25 ملیون سال . نه یک ملیون سال عزیزآقا رامین آقا نوشته شده:" شما در نظر بگیرید که انسان 250 ملیون سال پیش از میمون جدا شده، "
250 میلیون سال پیش دایناسورا هم وجود نداشتن. انسان کمتر از 1 میلیون سال پیش بوجود آمده!
fa.wikipedia.org/wiki/تکامل_انسان
البته بستگی داره به چی بگیم انسان. ولی جدا از بحث اعداد با دیدن این زمان های طولانی در تکامل به این نتیجه می رسیم که با سرعت شگفت انگیز علم و تکنولوژی مجالی برای انتخاب طبیعی باقی نمی مونه که بخواد کاری روی نژاد بشر انجام بده . انسان با تبدیل شدن به موجود کاملا سیلیکونی چند صد سال بیشتر فاصله نداره. تکامل همین چند سال رو فرصت داره
Re: تكامل انسان بعد از مليونها سال !
نظریه تکامل که رد شده.....
دروغي به نام تكامل !
دكتر پل راجرز
در سميناري كه در دانشگاه شيكاگو در زمينه مورفولوژي تكاملي برگزار شد، دانشمند برجسته، دكتر پاترسون، سؤال سادهاي مطرح كرد: آيا در اينجا كسي هست كه بتواند در مورد تكامل، نكتهاي قطعي و ثابتشده را عنوان كند؟? سكوتي طولاني بر فضاي تالار حكمفرما شد. سرانجام شخصي از گوشهاي گفت: ?من يك چيز را با قطع و يقين ميدانم: اينكه تكامل را نبايد در مدارس تدريس كرد !?
با اينكه بسياري از مردم عادي بر اين باورند كه تكامل پديدهاي علمي و اثباتشده ميباشد، واقعيت اين است كه بعد از گذشت 150 سال، تكامل فرضيهاي است اثباتنشده و بدون سنديت. در واقع بايد گفت كه قرائن و شواهد بسياري تكامل را رد ميكنند.
فرضيه تكامل كه نخستين بار توسط چارلز داروين در كتابش بهنام "اصل انواع" مطرح شد، اين نظر را پيش مينهد كه موجودات زنده از اَشكال ساده نظير باكتري، به اَشكال پيچيدهتر نظير انسان تكامل يافتهاند. اين تحول و تكامل زاييده تصادف بوده است؛ نخستين مولكول نيز در اثر تصادم اتمها در يك ملغمه ابتدايي بهوجود آمده است. نتيجه اين امر پيدايي موجودات زنده بوده است.
نابسندگي شواهد و دلايل
تأثير و نفود فرضيه تكامل را نميتوان دستكم گرفت؛ اين فرضيه طرز تفكر انسانها را درباره جهان و وجود خودشان دگرگون كرده است. اما اكنون بعد از گذشت 150 سال، تكامل هنوز در سطح يك فرضيه باقي مانده است، و هنگاميكه شواهد و دلايل مطرحشده را موشكافانه بررسي ميكنيد، پي ميبريد كه چقدر نابسنده و غيرقطعي هستند.
فسيلها تكامل را اثبات نميكنند
?فسيلها گواه بر تكامل ميباشند!? اين ادعايي بوده كه دانشمندان با صدايي بلند عنوان ميكردند. اما مشكلي كه در مورد فسيلها وجود دارد، اين است كه ميان حيواناتي كه فسيلها گواه بر وجود آنها هستند، و حيوانات همنوعشان در عصر ما، هيچ فسيلِ مياني وجود ندارد، گويي حيوانات اوليه ناگهان بهصورت حيوانات امروزي تحول و تكامل يافتهاند. داروين نيز خود متوجه اين نقصان در فرضيه خود بود، اما بر اين باور بود كه يك روز فسيلهاي مياني يافت خواهند شد. هنوز بعد از گذشت 150 سال، فسيلي دال بر وجود حيوانات مياني و در حال تكامل يافت نشده است.
دانشمندان معتقد به تكامل براي رفع اين نقيصه، اين نظر را مطرح كردند كه تحول با چنان سرعتي رخ داد كه فسيلي از آنها باقي نمانده است. طبعاً دليل و مدركي علمي در اين زمينه وجود ندارد.
"هومولوژي" تكامل را اثبات نميكند
هومولوژي نظريهاي است كه معتقد است ارگانيزمهاي زندهاي كه از ساختاري همسان برخوردارند، از يك اصل واحد ناشي شدهاند و به اين ترتيب اين نظريه، تكامل را اثبات ميكند.
مشكل در اينجاست كه نمونههاي فراواني با اين نظريه تناقض دارند. بهعنوان مثال، بافت كليوي جانداران را در نظر بگيريد. كليههاي ماهي داراي شكل جنيني كاملاً متفاوتي با خزندگان و پستانداران ميباشند. ممكن نيست كه آنها از يك ساختار ناشي شده باشند.
يا به دستگاه گوارش توجه كنيم. اگر همه جانداران از يك اصل ناشي شدهاند، تكامل و تحول اين دستگاه در جانداران مختلف نيز ميبايست يكسان باشد. اما عكس اين صادق است. كوسه، قورباغه، خزندگان، و پرندگان، داراي دستگاه گوارشياي هستند كه بهگونهاي متفاوت تحول يافتهاند. نمونههاي بسيار ديگري ميتوان براي اين امر آورد.
زائدهها تكامل را اثبات نميكنند
تكاملگرايان بر اين نظر پا ميفشردند كه بدن جانداران داراي اندامهايي است كه امروز ديگر كاربردي ندارند. اندامهايي مثل آپانديس و لايههاي نيمهكروي در چشم زائده ناميد شدهاند زيرا در زمان داروين تصور ميشد كه اينها بلامصرف ميباشند. طبق اين نظريه، اين اندامها در دورههاي اوليه هستي كاربردي داشتهاند، اما بهتدريج كه انسان خود را با محيط سازگار ساخت، كاربرد خود را از دست دادند. بهعقيده اين دسته از دانشمندان، آنها اكنون شاهدي هستند بر آنچه قبلاً بوديم.
باز در اين مورد هم شواهد، عليه اين نظريه هستند. تمام آنچه كه زائده ناميده شده، امروز نيز كاربردي مفيد دارند. آپانديس در واقع غدهاي است لنفاوي، و لايه نيمهكروي نيز همچون يك قاشقك، اشياء خارجي را از داخل چشم جمعآوري ميكند. بسياري از ما شنيدهايم كه انسان قبلاً دُم داشته است. اين حرف خندهدار است. ستون فقرات انسان داراي 33 مهره است. هيچ شاهدي بر اين مدعا وجود ندارد كه او قبلاً 34 مهره داشته است. فردي بهاسم هِكل بود كه نظريه دم انسان را پيش نهاد؛ او بعدها توسط دانشگاه خودش محكوم به تقلب شد!
زيستشناسي مولكولي بيش از ساير عوامل، تكامل را رد ميكند!
چيزي بهنام شكل ساده حيات وجود ندارد
در روزگار داروين اين عقيده رواج داشت كه حيات از اَشكال سادهتر بهسوي اشكال پيچيدهتر حركت ميكند. علم امروزه ثابت كرده است كه چيزي بهنام ? شكل ساده حيات ? وجود ندارد. حتي سادهترين سلول باكتري بهگونهاي باورنكردني پيچيده است. آنچه كه سلولهاي ساده ناميده ميشود، شامل DNA و RNA و پروتئين ميباشد كه به يكديگر وابسته و مرتبط هستند. در واقع، تمام سيستمهاي بيوشيميايي و فيزيولوژيكي به يكديگر وابسته ميباشند. لذا اين تصور تكاملگرايان كه اندامها بهگونهاي مستقل تحول مييابند، پذيرفتني نيست.
اَشكال مياني وجود ندارد
نه فقط فسيلهاي مياني يافت نشده، بلكه زيستشناسي مولكولي نيز با قطعيت ثابت كرده كه در سطح بيوشيمي نيز شكل مياني وجود ندارد.
بهاين ترتيب، مثلاً پروتئينها هيچگاه از يك مرحله تا مرحله ديگر تحول نمييابند، بلكه هميشه از نوع تا نوع ديگر تحول پيدا ميكنند. پروتئينها از اسيد آمينه درست شدهاند. اگر آنها مانند مهرههاي رنگي در يك گردنبند تصور كنيم، طبق نظر تكاملگرايان، پروتئين وقتي به انواع پيشرفتهتر تبديل شود، بايد مهرهاي به اين "گردنبند" پروتئين اضافه شود. بنابراين، بايد طبعاً انتظار داشت كه در جانداران پيشرفتهتر، مهرههاي بيشتري بر گردنبند پروتئيني وجود داشته باشد. اما در عمل اينطور نيست. مثلاً بياييد انسان را با دو نوع ماهي مقايسه كنيم (با توجه به اينكه ماهي در طرح تكاملي، پيش از انسان بهوجود آمده است): ماهي بدون آرواره (كه در سير تكامل بسيار قديميتر است) و ماهي آروارهدار كه جديدتر است. با كمال تعجب ميبينيم كه پروتئين موجود در هموگلوبين انسان به پروتئين ماهي بدون آرواره بيشتر شبيه است تا به ماهي آروارهدار، در حاليكه طبق نظر تكاملگرايان ميبايست عكس اين باشد.
سه ميخ واپسين بر تابوت تكامل
1 - عدم قطعيت در اثبات شواهد
همه شواهدي كه مخالفين تكامل در دست دارند، تكامل را رد ميكند. اما هيچيك از شواهدي كه طرفداران تكامل ميكوشند ارائه دهند، قطعيت ندارد زيرا هيچگاه نميتوان آنها را در سير طولاني تكامل اثبات كرد. مثلاً نميتوان يك باكتري و يك ماهي را گرفت و گفت كه آنها به مراحل مختلف تكامل تعلق دارند، زيرا طبق نظر تكاملگرايان، حيات از 300 ميليون سال پيش آغاز شده، و در اين مدت هم باكتري تحول يافته و هم ماهي. هيچكس نميتواند بگويد كه باكتري ساده قبلاً چطور بوده، چون باكتري هم مانند ماهي تحول يافته است. اين فرض كه باكتري موجود سادهتري است، بياساس است.
2 - نظم هرگز از بينظمي ناشي نشده
طبق نظر تكاملگرايان، نظم از بينظمي اوليه بهوجود آمده است. اين ادعا كاملاً برخلاف قانون دوم ترموديناميك است كه ميگويد هر سيستمي بهسوي بينظمي و اضمحلال فزاينده پيش ميرود. اين اصطلاحات بسيار علمي ميباشند، اما ما خودمان در زندگي روزمره شاهد آن هستيم. هيچ استثناي شناختهشدهاي در مورد اين قانون وجود ندارد. اما تكاملگرايان ميكوشند تمام نظريه خود را بر يك استثناء استوار سازند.
3 - تصادفي استهزاءآميز
فرضيه تكامل، پيدايي حيات را يك تصادف ميداند. از نظر آماري پيدايي حيات در اثر تصادف امري محال است. مثلاً در مورد پروتئيني كه در هموگلوبين وجود دارد، اين احتمال كه اسيدهاي آمينه بهطرزي درست تركيب شوند، 1 در 10 به توان 167 ميباشد، چيزي كه از نظر رياضي غيرممكن است. تازه اين فقط در مورد پروتئين موجود در هموگلوبين است.
كاهن اعظمِ تكامل، ريچارد داوكينز، خودش پذيرفته كه ?هر سلول شامل اطلاعات كدبنديشده ديجيتالي است كه اطلاعات موجود در آن، بيشتر از مجموعه سي جلدي دائرهالمعارف بريتانيكا است.? او اين را ميپذيرد، با اينحال معتقد است كه بايد انتظار داشت كه افراد هوشمند باور كنند كه كتاب پرحجمي چون دائرهالمعارف بريتانيكا در اثر يك تصادف بهوجود آمده باشد!
فرضيه تكامل در دادگاه دانش محكوم است. ما مسيحيان ميتوانيم مطمئن باشيم كه تعليم كلام خدا در مورد خلقت بسي متقاعدكنندهتر از فرضيه تكامل است. معتقدين به خلقت الهي نبايد منتظر كشف فسيلهاي مياني باشند زيرا مخلوقات هر يك در نوع و جنس خود آفريده شدهاند (پيدايش 1:21 و 24 و 25). معتقدين به خلقت الهي انتظار دارند كه براي هر نوع و هر جنس از جانداران، ژن خاص خود آنها يافت شود. ايشان به بعضي از اندامهاي انسان بهعنوان زائده نگاه نميكنند. ايشان از پيچيدگي سلولها آشفتهخاطر نميشوند بلكه از مهارت و عظمت خالقي كه آنها را ساخته است در حيرت ميافتند. و سرانجام، معتقدين به خلقت نيازي ندارند كه منتظر تصادف و شانس شوند، زيرا ميدانند كه ? در ابتدا خدا آسمانها و زمين را آفريد . ?.
منبع :www.kalameh.com
دروغي به نام تكامل !
دكتر پل راجرز
در سميناري كه در دانشگاه شيكاگو در زمينه مورفولوژي تكاملي برگزار شد، دانشمند برجسته، دكتر پاترسون، سؤال سادهاي مطرح كرد: آيا در اينجا كسي هست كه بتواند در مورد تكامل، نكتهاي قطعي و ثابتشده را عنوان كند؟? سكوتي طولاني بر فضاي تالار حكمفرما شد. سرانجام شخصي از گوشهاي گفت: ?من يك چيز را با قطع و يقين ميدانم: اينكه تكامل را نبايد در مدارس تدريس كرد !?
با اينكه بسياري از مردم عادي بر اين باورند كه تكامل پديدهاي علمي و اثباتشده ميباشد، واقعيت اين است كه بعد از گذشت 150 سال، تكامل فرضيهاي است اثباتنشده و بدون سنديت. در واقع بايد گفت كه قرائن و شواهد بسياري تكامل را رد ميكنند.
فرضيه تكامل كه نخستين بار توسط چارلز داروين در كتابش بهنام "اصل انواع" مطرح شد، اين نظر را پيش مينهد كه موجودات زنده از اَشكال ساده نظير باكتري، به اَشكال پيچيدهتر نظير انسان تكامل يافتهاند. اين تحول و تكامل زاييده تصادف بوده است؛ نخستين مولكول نيز در اثر تصادم اتمها در يك ملغمه ابتدايي بهوجود آمده است. نتيجه اين امر پيدايي موجودات زنده بوده است.
نابسندگي شواهد و دلايل
تأثير و نفود فرضيه تكامل را نميتوان دستكم گرفت؛ اين فرضيه طرز تفكر انسانها را درباره جهان و وجود خودشان دگرگون كرده است. اما اكنون بعد از گذشت 150 سال، تكامل هنوز در سطح يك فرضيه باقي مانده است، و هنگاميكه شواهد و دلايل مطرحشده را موشكافانه بررسي ميكنيد، پي ميبريد كه چقدر نابسنده و غيرقطعي هستند.
فسيلها تكامل را اثبات نميكنند
?فسيلها گواه بر تكامل ميباشند!? اين ادعايي بوده كه دانشمندان با صدايي بلند عنوان ميكردند. اما مشكلي كه در مورد فسيلها وجود دارد، اين است كه ميان حيواناتي كه فسيلها گواه بر وجود آنها هستند، و حيوانات همنوعشان در عصر ما، هيچ فسيلِ مياني وجود ندارد، گويي حيوانات اوليه ناگهان بهصورت حيوانات امروزي تحول و تكامل يافتهاند. داروين نيز خود متوجه اين نقصان در فرضيه خود بود، اما بر اين باور بود كه يك روز فسيلهاي مياني يافت خواهند شد. هنوز بعد از گذشت 150 سال، فسيلي دال بر وجود حيوانات مياني و در حال تكامل يافت نشده است.
دانشمندان معتقد به تكامل براي رفع اين نقيصه، اين نظر را مطرح كردند كه تحول با چنان سرعتي رخ داد كه فسيلي از آنها باقي نمانده است. طبعاً دليل و مدركي علمي در اين زمينه وجود ندارد.
"هومولوژي" تكامل را اثبات نميكند
هومولوژي نظريهاي است كه معتقد است ارگانيزمهاي زندهاي كه از ساختاري همسان برخوردارند، از يك اصل واحد ناشي شدهاند و به اين ترتيب اين نظريه، تكامل را اثبات ميكند.
مشكل در اينجاست كه نمونههاي فراواني با اين نظريه تناقض دارند. بهعنوان مثال، بافت كليوي جانداران را در نظر بگيريد. كليههاي ماهي داراي شكل جنيني كاملاً متفاوتي با خزندگان و پستانداران ميباشند. ممكن نيست كه آنها از يك ساختار ناشي شده باشند.
يا به دستگاه گوارش توجه كنيم. اگر همه جانداران از يك اصل ناشي شدهاند، تكامل و تحول اين دستگاه در جانداران مختلف نيز ميبايست يكسان باشد. اما عكس اين صادق است. كوسه، قورباغه، خزندگان، و پرندگان، داراي دستگاه گوارشياي هستند كه بهگونهاي متفاوت تحول يافتهاند. نمونههاي بسيار ديگري ميتوان براي اين امر آورد.
زائدهها تكامل را اثبات نميكنند
تكاملگرايان بر اين نظر پا ميفشردند كه بدن جانداران داراي اندامهايي است كه امروز ديگر كاربردي ندارند. اندامهايي مثل آپانديس و لايههاي نيمهكروي در چشم زائده ناميد شدهاند زيرا در زمان داروين تصور ميشد كه اينها بلامصرف ميباشند. طبق اين نظريه، اين اندامها در دورههاي اوليه هستي كاربردي داشتهاند، اما بهتدريج كه انسان خود را با محيط سازگار ساخت، كاربرد خود را از دست دادند. بهعقيده اين دسته از دانشمندان، آنها اكنون شاهدي هستند بر آنچه قبلاً بوديم.
باز در اين مورد هم شواهد، عليه اين نظريه هستند. تمام آنچه كه زائده ناميده شده، امروز نيز كاربردي مفيد دارند. آپانديس در واقع غدهاي است لنفاوي، و لايه نيمهكروي نيز همچون يك قاشقك، اشياء خارجي را از داخل چشم جمعآوري ميكند. بسياري از ما شنيدهايم كه انسان قبلاً دُم داشته است. اين حرف خندهدار است. ستون فقرات انسان داراي 33 مهره است. هيچ شاهدي بر اين مدعا وجود ندارد كه او قبلاً 34 مهره داشته است. فردي بهاسم هِكل بود كه نظريه دم انسان را پيش نهاد؛ او بعدها توسط دانشگاه خودش محكوم به تقلب شد!
زيستشناسي مولكولي بيش از ساير عوامل، تكامل را رد ميكند!
چيزي بهنام شكل ساده حيات وجود ندارد
در روزگار داروين اين عقيده رواج داشت كه حيات از اَشكال سادهتر بهسوي اشكال پيچيدهتر حركت ميكند. علم امروزه ثابت كرده است كه چيزي بهنام ? شكل ساده حيات ? وجود ندارد. حتي سادهترين سلول باكتري بهگونهاي باورنكردني پيچيده است. آنچه كه سلولهاي ساده ناميده ميشود، شامل DNA و RNA و پروتئين ميباشد كه به يكديگر وابسته و مرتبط هستند. در واقع، تمام سيستمهاي بيوشيميايي و فيزيولوژيكي به يكديگر وابسته ميباشند. لذا اين تصور تكاملگرايان كه اندامها بهگونهاي مستقل تحول مييابند، پذيرفتني نيست.
اَشكال مياني وجود ندارد
نه فقط فسيلهاي مياني يافت نشده، بلكه زيستشناسي مولكولي نيز با قطعيت ثابت كرده كه در سطح بيوشيمي نيز شكل مياني وجود ندارد.
بهاين ترتيب، مثلاً پروتئينها هيچگاه از يك مرحله تا مرحله ديگر تحول نمييابند، بلكه هميشه از نوع تا نوع ديگر تحول پيدا ميكنند. پروتئينها از اسيد آمينه درست شدهاند. اگر آنها مانند مهرههاي رنگي در يك گردنبند تصور كنيم، طبق نظر تكاملگرايان، پروتئين وقتي به انواع پيشرفتهتر تبديل شود، بايد مهرهاي به اين "گردنبند" پروتئين اضافه شود. بنابراين، بايد طبعاً انتظار داشت كه در جانداران پيشرفتهتر، مهرههاي بيشتري بر گردنبند پروتئيني وجود داشته باشد. اما در عمل اينطور نيست. مثلاً بياييد انسان را با دو نوع ماهي مقايسه كنيم (با توجه به اينكه ماهي در طرح تكاملي، پيش از انسان بهوجود آمده است): ماهي بدون آرواره (كه در سير تكامل بسيار قديميتر است) و ماهي آروارهدار كه جديدتر است. با كمال تعجب ميبينيم كه پروتئين موجود در هموگلوبين انسان به پروتئين ماهي بدون آرواره بيشتر شبيه است تا به ماهي آروارهدار، در حاليكه طبق نظر تكاملگرايان ميبايست عكس اين باشد.
سه ميخ واپسين بر تابوت تكامل
1 - عدم قطعيت در اثبات شواهد
همه شواهدي كه مخالفين تكامل در دست دارند، تكامل را رد ميكند. اما هيچيك از شواهدي كه طرفداران تكامل ميكوشند ارائه دهند، قطعيت ندارد زيرا هيچگاه نميتوان آنها را در سير طولاني تكامل اثبات كرد. مثلاً نميتوان يك باكتري و يك ماهي را گرفت و گفت كه آنها به مراحل مختلف تكامل تعلق دارند، زيرا طبق نظر تكاملگرايان، حيات از 300 ميليون سال پيش آغاز شده، و در اين مدت هم باكتري تحول يافته و هم ماهي. هيچكس نميتواند بگويد كه باكتري ساده قبلاً چطور بوده، چون باكتري هم مانند ماهي تحول يافته است. اين فرض كه باكتري موجود سادهتري است، بياساس است.
2 - نظم هرگز از بينظمي ناشي نشده
طبق نظر تكاملگرايان، نظم از بينظمي اوليه بهوجود آمده است. اين ادعا كاملاً برخلاف قانون دوم ترموديناميك است كه ميگويد هر سيستمي بهسوي بينظمي و اضمحلال فزاينده پيش ميرود. اين اصطلاحات بسيار علمي ميباشند، اما ما خودمان در زندگي روزمره شاهد آن هستيم. هيچ استثناي شناختهشدهاي در مورد اين قانون وجود ندارد. اما تكاملگرايان ميكوشند تمام نظريه خود را بر يك استثناء استوار سازند.
3 - تصادفي استهزاءآميز
فرضيه تكامل، پيدايي حيات را يك تصادف ميداند. از نظر آماري پيدايي حيات در اثر تصادف امري محال است. مثلاً در مورد پروتئيني كه در هموگلوبين وجود دارد، اين احتمال كه اسيدهاي آمينه بهطرزي درست تركيب شوند، 1 در 10 به توان 167 ميباشد، چيزي كه از نظر رياضي غيرممكن است. تازه اين فقط در مورد پروتئين موجود در هموگلوبين است.
كاهن اعظمِ تكامل، ريچارد داوكينز، خودش پذيرفته كه ?هر سلول شامل اطلاعات كدبنديشده ديجيتالي است كه اطلاعات موجود در آن، بيشتر از مجموعه سي جلدي دائرهالمعارف بريتانيكا است.? او اين را ميپذيرد، با اينحال معتقد است كه بايد انتظار داشت كه افراد هوشمند باور كنند كه كتاب پرحجمي چون دائرهالمعارف بريتانيكا در اثر يك تصادف بهوجود آمده باشد!
فرضيه تكامل در دادگاه دانش محكوم است. ما مسيحيان ميتوانيم مطمئن باشيم كه تعليم كلام خدا در مورد خلقت بسي متقاعدكنندهتر از فرضيه تكامل است. معتقدين به خلقت الهي نبايد منتظر كشف فسيلهاي مياني باشند زيرا مخلوقات هر يك در نوع و جنس خود آفريده شدهاند (پيدايش 1:21 و 24 و 25). معتقدين به خلقت الهي انتظار دارند كه براي هر نوع و هر جنس از جانداران، ژن خاص خود آنها يافت شود. ايشان به بعضي از اندامهاي انسان بهعنوان زائده نگاه نميكنند. ايشان از پيچيدگي سلولها آشفتهخاطر نميشوند بلكه از مهارت و عظمت خالقي كه آنها را ساخته است در حيرت ميافتند. و سرانجام، معتقدين به خلقت نيازي ندارند كه منتظر تصادف و شانس شوند، زيرا ميدانند كه ? در ابتدا خدا آسمانها و زمين را آفريد . ?.
منبع :www.kalameh.com
خداونددر آیه ۱۸ سوره زمر می فرماید
کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین سخن پیروی میکنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند.
کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین سخن پیروی میکنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند.
Re: تكامل انسان بعد از مليونها سال !
کسی که این حرفا رو زده یه قرون تکاملو نفهمیده و هر خطش یه اشتباه داره. داوکینز تو ساعت ساز نابینا تمام اینا رو جواب داده . منم می تونم جواب بدم ولی وقت نوشتنشو ندارم موردی اگر کسی بخواد می تونم رفع کنم اشکالشو.علی... نوشته شده:نظریه تکامل که رد شده.....
دروغي به نام تكامل !
دكتر پل راجرز
در سميناري كه در دانشگاه شيكاگو در زمينه مورفولوژي تكاملي برگزار شد، دانشمند برجسته، دكتر پاترسون، سؤال سادهاي مطرح كرد: آيا در اينجا كسي هست كه بتواند در مورد تكامل، نكتهاي قطعي و ثابتشده را عنوان كند؟? سكوتي طولاني بر فضاي تالار حكمفرما شد. سرانجام شخصي از گوشهاي گفت: ?من يك چيز را با قطع و يقين ميدانم: اينكه تكامل را نبايد در مدارس تدريس كرد !?
با اينكه بسياري از مردم عادي بر اين باورند كه تكامل پديدهاي علمي و اثباتشده ميباشد، واقعيت اين است كه بعد از گذشت 150 سال، تكامل فرضيهاي است اثباتنشده و بدون سنديت. در واقع بايد گفت كه قرائن و شواهد بسياري تكامل را رد ميكنند.
فرضيه تكامل كه نخستين بار توسط چارلز داروين در كتابش بهنام "اصل انواع" مطرح شد، اين نظر را پيش مينهد كه موجودات زنده از اَشكال ساده نظير باكتري، به اَشكال پيچيدهتر نظير انسان تكامل يافتهاند. اين تحول و تكامل زاييده تصادف بوده است؛ نخستين مولكول نيز در اثر تصادم اتمها در يك ملغمه ابتدايي بهوجود آمده است. نتيجه اين امر پيدايي موجودات زنده بوده است.
نابسندگي شواهد و دلايل
تأثير و نفود فرضيه تكامل را نميتوان دستكم گرفت؛ اين فرضيه طرز تفكر انسانها را درباره جهان و وجود خودشان دگرگون كرده است. اما اكنون بعد از گذشت 150 سال، تكامل هنوز در سطح يك فرضيه باقي مانده است، و هنگاميكه شواهد و دلايل مطرحشده را موشكافانه بررسي ميكنيد، پي ميبريد كه چقدر نابسنده و غيرقطعي هستند.
فسيلها تكامل را اثبات نميكنند
?فسيلها گواه بر تكامل ميباشند!? اين ادعايي بوده كه دانشمندان با صدايي بلند عنوان ميكردند. اما مشكلي كه در مورد فسيلها وجود دارد، اين است كه ميان حيواناتي كه فسيلها گواه بر وجود آنها هستند، و حيوانات همنوعشان در عصر ما، هيچ فسيلِ مياني وجود ندارد، گويي حيوانات اوليه ناگهان بهصورت حيوانات امروزي تحول و تكامل يافتهاند. داروين نيز خود متوجه اين نقصان در فرضيه خود بود، اما بر اين باور بود كه يك روز فسيلهاي مياني يافت خواهند شد. هنوز بعد از گذشت 150 سال، فسيلي دال بر وجود حيوانات مياني و در حال تكامل يافت نشده است.
دانشمندان معتقد به تكامل براي رفع اين نقيصه، اين نظر را مطرح كردند كه تحول با چنان سرعتي رخ داد كه فسيلي از آنها باقي نمانده است. طبعاً دليل و مدركي علمي در اين زمينه وجود ندارد.
"هومولوژي" تكامل را اثبات نميكند
هومولوژي نظريهاي است كه معتقد است ارگانيزمهاي زندهاي كه از ساختاري همسان برخوردارند، از يك اصل واحد ناشي شدهاند و به اين ترتيب اين نظريه، تكامل را اثبات ميكند.
مشكل در اينجاست كه نمونههاي فراواني با اين نظريه تناقض دارند. بهعنوان مثال، بافت كليوي جانداران را در نظر بگيريد. كليههاي ماهي داراي شكل جنيني كاملاً متفاوتي با خزندگان و پستانداران ميباشند. ممكن نيست كه آنها از يك ساختار ناشي شده باشند.
يا به دستگاه گوارش توجه كنيم. اگر همه جانداران از يك اصل ناشي شدهاند، تكامل و تحول اين دستگاه در جانداران مختلف نيز ميبايست يكسان باشد. اما عكس اين صادق است. كوسه، قورباغه، خزندگان، و پرندگان، داراي دستگاه گوارشياي هستند كه بهگونهاي متفاوت تحول يافتهاند. نمونههاي بسيار ديگري ميتوان براي اين امر آورد.
زائدهها تكامل را اثبات نميكنند
تكاملگرايان بر اين نظر پا ميفشردند كه بدن جانداران داراي اندامهايي است كه امروز ديگر كاربردي ندارند. اندامهايي مثل آپانديس و لايههاي نيمهكروي در چشم زائده ناميد شدهاند زيرا در زمان داروين تصور ميشد كه اينها بلامصرف ميباشند. طبق اين نظريه، اين اندامها در دورههاي اوليه هستي كاربردي داشتهاند، اما بهتدريج كه انسان خود را با محيط سازگار ساخت، كاربرد خود را از دست دادند. بهعقيده اين دسته از دانشمندان، آنها اكنون شاهدي هستند بر آنچه قبلاً بوديم.
باز در اين مورد هم شواهد، عليه اين نظريه هستند. تمام آنچه كه زائده ناميده شده، امروز نيز كاربردي مفيد دارند. آپانديس در واقع غدهاي است لنفاوي، و لايه نيمهكروي نيز همچون يك قاشقك، اشياء خارجي را از داخل چشم جمعآوري ميكند. بسياري از ما شنيدهايم كه انسان قبلاً دُم داشته است. اين حرف خندهدار است. ستون فقرات انسان داراي 33 مهره است. هيچ شاهدي بر اين مدعا وجود ندارد كه او قبلاً 34 مهره داشته است. فردي بهاسم هِكل بود كه نظريه دم انسان را پيش نهاد؛ او بعدها توسط دانشگاه خودش محكوم به تقلب شد!
زيستشناسي مولكولي بيش از ساير عوامل، تكامل را رد ميكند!
چيزي بهنام شكل ساده حيات وجود ندارد
در روزگار داروين اين عقيده رواج داشت كه حيات از اَشكال سادهتر بهسوي اشكال پيچيدهتر حركت ميكند. علم امروزه ثابت كرده است كه چيزي بهنام ? شكل ساده حيات ? وجود ندارد. حتي سادهترين سلول باكتري بهگونهاي باورنكردني پيچيده است. آنچه كه سلولهاي ساده ناميده ميشود، شامل DNA و RNA و پروتئين ميباشد كه به يكديگر وابسته و مرتبط هستند. در واقع، تمام سيستمهاي بيوشيميايي و فيزيولوژيكي به يكديگر وابسته ميباشند. لذا اين تصور تكاملگرايان كه اندامها بهگونهاي مستقل تحول مييابند، پذيرفتني نيست.
اَشكال مياني وجود ندارد
نه فقط فسيلهاي مياني يافت نشده، بلكه زيستشناسي مولكولي نيز با قطعيت ثابت كرده كه در سطح بيوشيمي نيز شكل مياني وجود ندارد.
بهاين ترتيب، مثلاً پروتئينها هيچگاه از يك مرحله تا مرحله ديگر تحول نمييابند، بلكه هميشه از نوع تا نوع ديگر تحول پيدا ميكنند. پروتئينها از اسيد آمينه درست شدهاند. اگر آنها مانند مهرههاي رنگي در يك گردنبند تصور كنيم، طبق نظر تكاملگرايان، پروتئين وقتي به انواع پيشرفتهتر تبديل شود، بايد مهرهاي به اين "گردنبند" پروتئين اضافه شود. بنابراين، بايد طبعاً انتظار داشت كه در جانداران پيشرفتهتر، مهرههاي بيشتري بر گردنبند پروتئيني وجود داشته باشد. اما در عمل اينطور نيست. مثلاً بياييد انسان را با دو نوع ماهي مقايسه كنيم (با توجه به اينكه ماهي در طرح تكاملي، پيش از انسان بهوجود آمده است): ماهي بدون آرواره (كه در سير تكامل بسيار قديميتر است) و ماهي آروارهدار كه جديدتر است. با كمال تعجب ميبينيم كه پروتئين موجود در هموگلوبين انسان به پروتئين ماهي بدون آرواره بيشتر شبيه است تا به ماهي آروارهدار، در حاليكه طبق نظر تكاملگرايان ميبايست عكس اين باشد.
سه ميخ واپسين بر تابوت تكامل
1 - عدم قطعيت در اثبات شواهد
همه شواهدي كه مخالفين تكامل در دست دارند، تكامل را رد ميكند. اما هيچيك از شواهدي كه طرفداران تكامل ميكوشند ارائه دهند، قطعيت ندارد زيرا هيچگاه نميتوان آنها را در سير طولاني تكامل اثبات كرد. مثلاً نميتوان يك باكتري و يك ماهي را گرفت و گفت كه آنها به مراحل مختلف تكامل تعلق دارند، زيرا طبق نظر تكاملگرايان، حيات از 300 ميليون سال پيش آغاز شده، و در اين مدت هم باكتري تحول يافته و هم ماهي. هيچكس نميتواند بگويد كه باكتري ساده قبلاً چطور بوده، چون باكتري هم مانند ماهي تحول يافته است. اين فرض كه باكتري موجود سادهتري است، بياساس است.
2 - نظم هرگز از بينظمي ناشي نشده
طبق نظر تكاملگرايان، نظم از بينظمي اوليه بهوجود آمده است. اين ادعا كاملاً برخلاف قانون دوم ترموديناميك است كه ميگويد هر سيستمي بهسوي بينظمي و اضمحلال فزاينده پيش ميرود. اين اصطلاحات بسيار علمي ميباشند، اما ما خودمان در زندگي روزمره شاهد آن هستيم. هيچ استثناي شناختهشدهاي در مورد اين قانون وجود ندارد. اما تكاملگرايان ميكوشند تمام نظريه خود را بر يك استثناء استوار سازند.
3 - تصادفي استهزاءآميز
فرضيه تكامل، پيدايي حيات را يك تصادف ميداند. از نظر آماري پيدايي حيات در اثر تصادف امري محال است. مثلاً در مورد پروتئيني كه در هموگلوبين وجود دارد، اين احتمال كه اسيدهاي آمينه بهطرزي درست تركيب شوند، 1 در 10 به توان 167 ميباشد، چيزي كه از نظر رياضي غيرممكن است. تازه اين فقط در مورد پروتئين موجود در هموگلوبين است.
كاهن اعظمِ تكامل، ريچارد داوكينز، خودش پذيرفته كه ?هر سلول شامل اطلاعات كدبنديشده ديجيتالي است كه اطلاعات موجود در آن، بيشتر از مجموعه سي جلدي دائرهالمعارف بريتانيكا است.? او اين را ميپذيرد، با اينحال معتقد است كه بايد انتظار داشت كه افراد هوشمند باور كنند كه كتاب پرحجمي چون دائرهالمعارف بريتانيكا در اثر يك تصادف بهوجود آمده باشد!
فرضيه تكامل در دادگاه دانش محكوم است. ما مسيحيان ميتوانيم مطمئن باشيم كه تعليم كلام خدا در مورد خلقت بسي متقاعدكنندهتر از فرضيه تكامل است. معتقدين به خلقت الهي نبايد منتظر كشف فسيلهاي مياني باشند زيرا مخلوقات هر يك در نوع و جنس خود آفريده شدهاند (پيدايش 1:21 و 24 و 25). معتقدين به خلقت الهي انتظار دارند كه براي هر نوع و هر جنس از جانداران، ژن خاص خود آنها يافت شود. ايشان به بعضي از اندامهاي انسان بهعنوان زائده نگاه نميكنند. ايشان از پيچيدگي سلولها آشفتهخاطر نميشوند بلكه از مهارت و عظمت خالقي كه آنها را ساخته است در حيرت ميافتند. و سرانجام، معتقدين به خلقت نيازي ندارند كه منتظر تصادف و شانس شوند، زيرا ميدانند كه ? در ابتدا خدا آسمانها و زمين را آفريد . ?.
منبع :www.kalameh.com
تکامل تضادی با خلقت نداره . کسی که اینا رو گفته مثل همون کسایی هست که گالیله رو تو دادگاه محکوم کردن
Re: تكامل انسان بعد از مليونها سال !
شما خدا پرستید؟+اینو از سایت هوپا گرفتم
خداونددر آیه ۱۸ سوره زمر می فرماید
کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین سخن پیروی میکنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند.
کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین سخن پیروی میکنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند.
Re: تكامل انسان بعد از مليونها سال !
دلایل دیگری در رد فرگشت
صفات اکتسابی
داروین به اشتباه فکر میکرد که ویژگیهای به ارث رسیدنی محصولی از استفاده یا عدم استفاده بوده، و اینکه ویژگیهایی که توسط یک سیستم حیاتی در طول حیاتش کسب میشود به فرزندانش منتقل میشود. داروین به دنبال مثالهایی مانند پرندگانی که از روی زمین تغذیه میکنند پاهای قوی تری به خاطر تمرین بدست میآورند، و بالهای ضعیف تری به دلیل پرواز نکردن بدست میآورند تا آنجا که بطور مثال شتر مرغ اصلاً پرواز نمیتوانست بکند، بود. این اشتباه «به ارث رسیدن ویژگیهای کسب شده» خوانده میشود و بخشی از نظریه قلب ماهیت گونهها بود که در سال ۱۱۱۸ هجری شمسی توسط ژان لامارک ارائه شد. در اواخر قرن۱۹ میلادی این نظریه به لامارکیسم شهرت یافته بود بیان میکرد که ویژگیهای کسب شده توسط یک سیستم حیاتی در طول حیاتش قابل به ارث رسیدن هستند. داروین پیشنهاداتی غیر موفق ارایه داد که سعی در توضیح نحوه عملکرد نظریه لامارکیسم داشت . در سال ۱۲۵۹ هجری شمسی، آزمایشهای آگوست ویسمن نشان داد که تغیراتی که در یک شخص به دلیل استفاده یا عدم استفاده به وجود میآیند نمیتوانند به ارث برسند. این باعث شد که نظریه لامارکیسم طرفدارانش را به تدریج از دست بدهد.
نظریه لامارک بیان می کند موجودات زنده از هر عضوی که بیشتر استفاده می کنند ان عضو قویتر میشود و رفته رفته تخصص یافته تر میشود و از هر عضوی که کمتر استفاده شود یا استفاده نشود ان عصو ضعیف شده یا در طول زمان از بدن ان موجود حذف میگرددبهطور مثال یک بوکسور که از دستهای خود زیاد استفاده می کند دستان قویتر و درشتتری نسبت به دیگران داردیا پاهای فوتبالیستها قویتر است یا بسگتبالیستها قد بلندی دارند به نظر لامارک چون از این اندامها بیشتر استفاده میکنند ان اندام قویتر شده است لاماک مثال میزند که قد زرافه ها اول به بلندی قد زرافه های کنونی نبوده است یعنی به مرور زمان بر اثر بالا کشیدن بدن برای خوردن برگ های بالای درختان نسل به نسل بر قد زرافه افزوده شده است یا مارها نیز مانند موجودات شبیه به خود پا داشته اند اما هیچگاه مار برای حرکت از پاها استفاده نکرد و پا از بدن مارها حذ ف شد.
قسمت دوم نظریه لامارک می گوید این صفت اکتسابی قابل انتقال به نسل بعد است. بهتر است برای یادگیری این بخش ابتدا چند واژه را توضیح بدهم. صفات یا اکتسابی هستند یا ارثی، صفات اکتسابی را در اثر گذر زمان خودمان کسب میکنیم اما صفات ارثی از پدر یا مادر به ما به ارث میرسند مانند رنگ پوست و چشم .
انتخاب طبیعی فرایندی است که در طی نسلهای پیاپی، سبب شیوع آن دسته از صفات ارثی میشود که احتمال زنده ماندن و موفقیت زاد و ولد یک ارگانیسم را در یک جمعیت افزایش میدهند . این فرایند از مکانیسمهای کلیدی تکامل محسوب میگردد. درون یک جمعیت از موجودات زنده، تنوع ژنتیکی سبب میشود که در زیستگاه کنونی آن جمعیت، بعضی از افراد گروه برای بقا و زاد و ولد احتمال موفقیت بیشتری نسبت به دیگران داشته باشند. انتخاب طبیعی یکی از بنیانهای اساسی زیست شناسی است. این واژه توسط چالز داروین در کتاب معروفش "اصل انواع"یا " خاستگاه گونه ها" در سال ۱۸۵۹ معرفی شد.
بررسی علت دراز شدن گردن زرافه ها:
لامارک بر این عقیده بود که صفات اکتسابی میتوانند به نسل های بعدی منتقل شوند یعنی اگر زرافه ای در طول عمرش 3 سانتیمتر بر طول قدش(افزایش قد نسبت به والدین خود در سن مساوی) اضافه شود در موقع به دنیا امدن فرزندش قد فرزند 3 سانتیمتر نسبت به روز اول تولد خودش بلند تر خواهد بود.و این افزایش قد در نسل های بعدی نیز صورت می گیرد و قد زرافه طی سالیان درازی به این حد میرسد.
لذا لامارك معتقد است كه تغير گونه ها نتيجه بر هم كنش بين آنها و محيط اطرافشان است . اصول نظزيه لامارك عبارتند از :1- موجودات زنده ذاتاً استعداد سازش با محيط دارند . 2- سازش موجودات زنده در جهت افزايش توان حياتي و كارايي آنهاست . 3-صفات اكتسابي تبديل به صفات ارثي مي شوند .
نظريه لامارك در مورد پيداش زرافه هاي گردن دراز شامل مراحل زير است :
1-گردن اجداد زرافه كوتاه بود و آنها براي رسيدن به برگ درختان مرتباً گردن خود را بالا مي كشاندند .
2- زرافه هاي نسل بعدي هم به دليل كاهش گياهان سطح زمين مجبور بودند گردن خود را بالاتر بكشند و همين كوشش موجب افزايش طول گردن آنها شده است و اين سازش هر بار به نسل بعد منتقل مي شد (ارثي شدن صفات اكتسابي ) و سرانجام تجمع اين سازشها در طول نسل هاي مكرر موجب پديد آمدن زرافه هاي كنوني با گردن هاي دراز شده است .
نظريه داروين در مورد پيدايش زرافه هاي گردن دراز شامل مراحل زیر است :
1- اجداد زرافه هاي امروزي در گذشته هاي دور احتمالاً گردنهايي به طول نامساوي داشتند و اين تفاوتهاي ژنتيكي (ارثي) بوده است يا به عبارتي تفاوتهاي فردي بين افراد يك گونه بوده كه منشاء ژنتيكي داشته اند .( هر چند داروين نتوانست علت اين تفاوتهاي فردي را توضيح دهد )
2- رقابت و انتخاب طبيعي سبب پيروزي نسل زرافه هاي گردن دراز كه در استفاده از منابع موفق تر از گردن كوتاه ها بوده اند شد.
3- تا آنكه بالاخره فقط زرافه هاي گردن دراز باقی ماندند .
امروزه نظریه لامارک بدلیل ضعف هایی که دارد رد شده است . البته دانشمند بنام ویسمن این کار را انجام داد او با ازمایشهای خود بر روی چند نسل موش متوجه شد . صفات اکتسابی هیچگاه قابل انتقال به نسل بعدی نیستند. ولی اشتباه لامارک در این بود که بر خلاف عقیده او صفات اکتسابی به ارث نمیرسند . یکی از تلاشهای آزمایشی مشهور که لامارکسیم را باطل ساخت، بهوسیله واهیمان، زیست شناس قرن ۱۹ صورت گرفت، که نشان داد از تولید مثل موشهایی که دمشان را بریدهاند، موشهای دارای دم طبیعی ایجاد میشود.
البته برای رد نظریه لامارک مثال: قوس کف پای انسان، را می زنم. انسان ها بر اساس نظر تکامل گراها: 5.4 میلیون سال است که بر روی پا های خود راه می روند. با این همه فشاری که بر قوس کف پای انسان در طول زندگی اعمال می شود طبیعتا حتی اگر یک میکرون این قوسی کم شود و این به فرزندان منتقل شود لذا در طی زمان 5.4 میلیون سال انتظار می رود که این قوسی به طور کامل از بین برود. اما چرا چنین نشده است؟ چگونه است که تلاش زرافه برای رسیدن به برگ های بالایی درختان باعث دراز شدن گردنشان شده است. اما این همه فشاری که بر روی قوس کف پای انسان وارد می شود نتوانسته است که قوس کف پای انسان را از بین ببرد؟!
در مورد نظریه داروین نیز این سوال مهم پیش می آید که تناسب بین اعضای بدن همیشه وجود دارد. یک انسان بلند قد تمام اعضای بدنش به طور متناسب بلند تر است و اینگونه نیست که این تناسب وجود نداشته باشد. آیا در بین میلیاردها انسانی که وجود دارد انسانی که گردنش به طور غیر متناسب بزرگ تر باشد دیده شده است. آیا در بین موجودات یک گونه تا کنون دیده اید که تعدادی از آن ها دارای گردن بلند و تعدادی دیگر با گردن کوتاه متولد بشوند تا در شرایطی که رقابت بوجود بیاید گردن بلندها در رقابت برای بقا پیروز شوند؟! چرا فقط گردن زرافه ها دراز شده است و گردن هیچ حیوان دیگری دراز نشده است. بزها نیز از برگ درختان تغذیه می کنند، پس چرا بزهای گردن دراز در این رقابت باقی نمانده اند؟!
از طرف دیگر گردن یک عضو است که در طول قد در مقایسه با سایر اعضای بدن نقش بسیار کمی دارد. به این معنا که طبیعتا زرافه هایی که دارای پاهای بلند تر بوده اند می بایست در این رقابت پیروز می شده اند، نه آنهایی که دارای گردن کمی بلند تر بوده اند.
همانطور که ملاحظه می فرمائید: نه نظریه لامارک و نه نظریه داروین، هیچکدام نمی تواند حتی دراز شدن گردن زرافه را توجیح کند. براستی وقتی تکامل قادر به پاسخ گویی به سوال ساده ای همچون علت افزایش گردن زرافه ها نیست. چگونه می تواند مکانیسم پیچیده حیات را پاسخ گو باشد.
صفات اکتسابی
داروین به اشتباه فکر میکرد که ویژگیهای به ارث رسیدنی محصولی از استفاده یا عدم استفاده بوده، و اینکه ویژگیهایی که توسط یک سیستم حیاتی در طول حیاتش کسب میشود به فرزندانش منتقل میشود. داروین به دنبال مثالهایی مانند پرندگانی که از روی زمین تغذیه میکنند پاهای قوی تری به خاطر تمرین بدست میآورند، و بالهای ضعیف تری به دلیل پرواز نکردن بدست میآورند تا آنجا که بطور مثال شتر مرغ اصلاً پرواز نمیتوانست بکند، بود. این اشتباه «به ارث رسیدن ویژگیهای کسب شده» خوانده میشود و بخشی از نظریه قلب ماهیت گونهها بود که در سال ۱۱۱۸ هجری شمسی توسط ژان لامارک ارائه شد. در اواخر قرن۱۹ میلادی این نظریه به لامارکیسم شهرت یافته بود بیان میکرد که ویژگیهای کسب شده توسط یک سیستم حیاتی در طول حیاتش قابل به ارث رسیدن هستند. داروین پیشنهاداتی غیر موفق ارایه داد که سعی در توضیح نحوه عملکرد نظریه لامارکیسم داشت . در سال ۱۲۵۹ هجری شمسی، آزمایشهای آگوست ویسمن نشان داد که تغیراتی که در یک شخص به دلیل استفاده یا عدم استفاده به وجود میآیند نمیتوانند به ارث برسند. این باعث شد که نظریه لامارکیسم طرفدارانش را به تدریج از دست بدهد.
نظریه لامارک بیان می کند موجودات زنده از هر عضوی که بیشتر استفاده می کنند ان عضو قویتر میشود و رفته رفته تخصص یافته تر میشود و از هر عضوی که کمتر استفاده شود یا استفاده نشود ان عصو ضعیف شده یا در طول زمان از بدن ان موجود حذف میگرددبهطور مثال یک بوکسور که از دستهای خود زیاد استفاده می کند دستان قویتر و درشتتری نسبت به دیگران داردیا پاهای فوتبالیستها قویتر است یا بسگتبالیستها قد بلندی دارند به نظر لامارک چون از این اندامها بیشتر استفاده میکنند ان اندام قویتر شده است لاماک مثال میزند که قد زرافه ها اول به بلندی قد زرافه های کنونی نبوده است یعنی به مرور زمان بر اثر بالا کشیدن بدن برای خوردن برگ های بالای درختان نسل به نسل بر قد زرافه افزوده شده است یا مارها نیز مانند موجودات شبیه به خود پا داشته اند اما هیچگاه مار برای حرکت از پاها استفاده نکرد و پا از بدن مارها حذ ف شد.
قسمت دوم نظریه لامارک می گوید این صفت اکتسابی قابل انتقال به نسل بعد است. بهتر است برای یادگیری این بخش ابتدا چند واژه را توضیح بدهم. صفات یا اکتسابی هستند یا ارثی، صفات اکتسابی را در اثر گذر زمان خودمان کسب میکنیم اما صفات ارثی از پدر یا مادر به ما به ارث میرسند مانند رنگ پوست و چشم .
انتخاب طبیعی فرایندی است که در طی نسلهای پیاپی، سبب شیوع آن دسته از صفات ارثی میشود که احتمال زنده ماندن و موفقیت زاد و ولد یک ارگانیسم را در یک جمعیت افزایش میدهند . این فرایند از مکانیسمهای کلیدی تکامل محسوب میگردد. درون یک جمعیت از موجودات زنده، تنوع ژنتیکی سبب میشود که در زیستگاه کنونی آن جمعیت، بعضی از افراد گروه برای بقا و زاد و ولد احتمال موفقیت بیشتری نسبت به دیگران داشته باشند. انتخاب طبیعی یکی از بنیانهای اساسی زیست شناسی است. این واژه توسط چالز داروین در کتاب معروفش "اصل انواع"یا " خاستگاه گونه ها" در سال ۱۸۵۹ معرفی شد.
بررسی علت دراز شدن گردن زرافه ها:
لامارک بر این عقیده بود که صفات اکتسابی میتوانند به نسل های بعدی منتقل شوند یعنی اگر زرافه ای در طول عمرش 3 سانتیمتر بر طول قدش(افزایش قد نسبت به والدین خود در سن مساوی) اضافه شود در موقع به دنیا امدن فرزندش قد فرزند 3 سانتیمتر نسبت به روز اول تولد خودش بلند تر خواهد بود.و این افزایش قد در نسل های بعدی نیز صورت می گیرد و قد زرافه طی سالیان درازی به این حد میرسد.
لذا لامارك معتقد است كه تغير گونه ها نتيجه بر هم كنش بين آنها و محيط اطرافشان است . اصول نظزيه لامارك عبارتند از :1- موجودات زنده ذاتاً استعداد سازش با محيط دارند . 2- سازش موجودات زنده در جهت افزايش توان حياتي و كارايي آنهاست . 3-صفات اكتسابي تبديل به صفات ارثي مي شوند .
نظريه لامارك در مورد پيداش زرافه هاي گردن دراز شامل مراحل زير است :
1-گردن اجداد زرافه كوتاه بود و آنها براي رسيدن به برگ درختان مرتباً گردن خود را بالا مي كشاندند .
2- زرافه هاي نسل بعدي هم به دليل كاهش گياهان سطح زمين مجبور بودند گردن خود را بالاتر بكشند و همين كوشش موجب افزايش طول گردن آنها شده است و اين سازش هر بار به نسل بعد منتقل مي شد (ارثي شدن صفات اكتسابي ) و سرانجام تجمع اين سازشها در طول نسل هاي مكرر موجب پديد آمدن زرافه هاي كنوني با گردن هاي دراز شده است .
نظريه داروين در مورد پيدايش زرافه هاي گردن دراز شامل مراحل زیر است :
1- اجداد زرافه هاي امروزي در گذشته هاي دور احتمالاً گردنهايي به طول نامساوي داشتند و اين تفاوتهاي ژنتيكي (ارثي) بوده است يا به عبارتي تفاوتهاي فردي بين افراد يك گونه بوده كه منشاء ژنتيكي داشته اند .( هر چند داروين نتوانست علت اين تفاوتهاي فردي را توضيح دهد )
2- رقابت و انتخاب طبيعي سبب پيروزي نسل زرافه هاي گردن دراز كه در استفاده از منابع موفق تر از گردن كوتاه ها بوده اند شد.
3- تا آنكه بالاخره فقط زرافه هاي گردن دراز باقی ماندند .
امروزه نظریه لامارک بدلیل ضعف هایی که دارد رد شده است . البته دانشمند بنام ویسمن این کار را انجام داد او با ازمایشهای خود بر روی چند نسل موش متوجه شد . صفات اکتسابی هیچگاه قابل انتقال به نسل بعدی نیستند. ولی اشتباه لامارک در این بود که بر خلاف عقیده او صفات اکتسابی به ارث نمیرسند . یکی از تلاشهای آزمایشی مشهور که لامارکسیم را باطل ساخت، بهوسیله واهیمان، زیست شناس قرن ۱۹ صورت گرفت، که نشان داد از تولید مثل موشهایی که دمشان را بریدهاند، موشهای دارای دم طبیعی ایجاد میشود.
البته برای رد نظریه لامارک مثال: قوس کف پای انسان، را می زنم. انسان ها بر اساس نظر تکامل گراها: 5.4 میلیون سال است که بر روی پا های خود راه می روند. با این همه فشاری که بر قوس کف پای انسان در طول زندگی اعمال می شود طبیعتا حتی اگر یک میکرون این قوسی کم شود و این به فرزندان منتقل شود لذا در طی زمان 5.4 میلیون سال انتظار می رود که این قوسی به طور کامل از بین برود. اما چرا چنین نشده است؟ چگونه است که تلاش زرافه برای رسیدن به برگ های بالایی درختان باعث دراز شدن گردنشان شده است. اما این همه فشاری که بر روی قوس کف پای انسان وارد می شود نتوانسته است که قوس کف پای انسان را از بین ببرد؟!
در مورد نظریه داروین نیز این سوال مهم پیش می آید که تناسب بین اعضای بدن همیشه وجود دارد. یک انسان بلند قد تمام اعضای بدنش به طور متناسب بلند تر است و اینگونه نیست که این تناسب وجود نداشته باشد. آیا در بین میلیاردها انسانی که وجود دارد انسانی که گردنش به طور غیر متناسب بزرگ تر باشد دیده شده است. آیا در بین موجودات یک گونه تا کنون دیده اید که تعدادی از آن ها دارای گردن بلند و تعدادی دیگر با گردن کوتاه متولد بشوند تا در شرایطی که رقابت بوجود بیاید گردن بلندها در رقابت برای بقا پیروز شوند؟! چرا فقط گردن زرافه ها دراز شده است و گردن هیچ حیوان دیگری دراز نشده است. بزها نیز از برگ درختان تغذیه می کنند، پس چرا بزهای گردن دراز در این رقابت باقی نمانده اند؟!
از طرف دیگر گردن یک عضو است که در طول قد در مقایسه با سایر اعضای بدن نقش بسیار کمی دارد. به این معنا که طبیعتا زرافه هایی که دارای پاهای بلند تر بوده اند می بایست در این رقابت پیروز می شده اند، نه آنهایی که دارای گردن کمی بلند تر بوده اند.
همانطور که ملاحظه می فرمائید: نه نظریه لامارک و نه نظریه داروین، هیچکدام نمی تواند حتی دراز شدن گردن زرافه را توجیح کند. براستی وقتی تکامل قادر به پاسخ گویی به سوال ساده ای همچون علت افزایش گردن زرافه ها نیست. چگونه می تواند مکانیسم پیچیده حیات را پاسخ گو باشد.
آخرین ویرایش توسط علی... شنبه ۱۳۹۱/۶/۲۵ - ۱۱:۲۸, ویرایش شده کلا 1 بار
خداونددر آیه ۱۸ سوره زمر می فرماید
کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین سخن پیروی میکنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند.
کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین سخن پیروی میکنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند.