منو

نگاهی نو به فیزیک هستی

 

نگاهی نو به فیزیک هستی

مقدمه: ما در مطالعه خود و محیطمان از چه روشی استفاده می کنیم ؟  فرض کنید میخواهید با شهری آشنا شوید که برای شما ناشناخته هست ، برای آشنایی ، هم میتوانید با اتومبیل در خیابانهای اصلی و فرعی و کوچه پس کوچه های آن بگردید و یا اینکه از نقشه استفاده کرده یا بر فراز شهر پرواز کنید . درحالت اول شما قبل از اشراف به کلیت شهر وارد آن شده اید ، در نتیجه گم شدن در شهر و عدم درک صحیح از جهات و ارتباط میان خیابانهای شهر بدیهی ترین نتیجه خواهد بود و اگر در نقطه ای رها شوید پیدا کردن مسیر برایتان ممکن نیست ، اما استفاده از روش دوم ابتدا به شما اشراف میدهد ، جهات اصلی ، کلیت شهر و ارتباط خیابانهای اصلی و فرعی را می شناسید و سپس با گردش در شهر ، هر لحظه موقعیت خودتان را به خوبی خواهید دانست و با آسودگی می توانید از نزدیک به مطالعه جزئیات بپردازید .

 

     حال فرض کنید شهر مورد نظر ، شهر فیزیک باشد ، هم می توانید از ابتدا به دل جزئیات بزنید و مثلا حرکت بر روی خط راست را مطالعه کنید بدون اینکه بدانید حرکت بر روی خط راست چه جایگاهی در فیزیک دارد و در کجای آن قرار گرفته است و هم میتوانید ابتدا به شهر فیزیک اشراف پیدا کنید و بر فراز آن پرواز کنید و ببینید که مثلا فیزیک دارای خیابانهای اصلی مکانیک ، الکتریسیته ، صوت (آکوستیک) ، نور ، کوانتوم ، اختر فیزیک و ... است ، مکانیک در باره حرکت بحث میکند و خود شامل دو خیابان فرعی تری بنامهای سینماتیک و دینامیک است ، سینماتیک خود حرکت را فی نفسه بررسی میکند و دینامیک به علت حرکت میپردازد ، سینماتیک برای بررسی حرکت آنها را تقسیم بندی نموده است که یکی از آنها حرکت بر روی خط راست هست ، با این پرواز دیگر می دانیم جایگاه حرکت بر روی خط راست کجای این شهر است ، میدانیم چرا مطالعه فیزیک را با آن شروع می کنیم و میدانیم مسیر آینده چگونه خواهد بود . این نگاه را بسط دهید . ( قیاس و استقرا )

     وقتی برای اولین بار کتاب فیزیک را در دبیرستان باز می کنیم ، اولین نوشته ای که با آن برخورد می کنیم حرکت بر روی خط راست است ، هیچکس از خود یا از دبیرش نپرسید چرا حرکت بر روی خط راست ؟ یا اصلا چرا حرکت ؟ و چرا باید حرکت را در فیزیک مطالعه کنیم ؟ قبول کنیم که جهش های علمی همیشه با سؤال در مورد ریشه ها و باورها بوجود می آید . مثلا تا هفتاد سال هیچکس نپرسید آیا پلانک درست می گفت که نور را نمیتوان همزمان در حالت موجی و ذره ای اش بررسی کرد . این نظریه یک باور شده بود . اما کسی که با این باور چالش کند به جهش دست خواهد یافت . سالها بود مرکزیت زمین یک باور بود . کسی که در باره این باور پرسش کرد در تاریخ زنده ماند .

     ما در ااینجا قصد داریم جلوی باورهای اساسی فیزیک مانند تعریف ماده ، انرژی ، قانون بقای ماده و انرژی ، فرضیه نسبیت ، تبدیل ماده به انرژی ، تکانه گمشده ، ماهیت نور و ..... یک علامت سؤال بزرگ بگذاریم . با ما باشید .

 

سرن

اهالی فیزیک حتما CERN را می شناسند ، مرکز تحقیقات هسته ای اروپا یا بزرگترین مرکز تحقیقات هسته ای جهان ( Central European Research Nuclear ) به آدرس www.cern.ch  .

     این مرکز در مرز بین سوئیس و فرانسه قرار دارد و بزرگترین سیکلوترون ( شتاب دهنده ) دنیا را در اعماق زمین ایجاد کرده است ، این مرکز را شاید بتوان بزرگترین مرکز تحقیقات علوم نام نهاد ، کشور ما نیز هر چند اندک ولی در ساخت این مرکز مشارکت داشته است .

     بیشترین حجم تحقیقات این مرکز را تحقیق در مورد ذرات بنیادی ( Particles ) تشکیل میدهد . به این معنی که با استفاده از شتاب دهنده های بسیار بسیار قوی رفتار ذرات بنیادی را در وضعیت های مختلف بررسی میکنند تا به نتایج جدیدتر دست پیدا کرده و به پاسخ سؤالات بی شمار و بی جواب خود برسند .

     می دانید شتاب دهنده ها ذرات بنیادی را به سرعتی بسیار نزدیک به سرعت نور می رسانند و سپس آنها را با هم برخورد داده و با آشکارسازها  ( Detector )اثرات حاصل از این برخورد را بررسی می کنند . ( برای آشنایی بیشتر می توانید از سایت فوق اطلاعات جالبی دریافت کنید ) .

     اگر این روش برای شناسایی رفتار ذرات بنیادی پاسخ بدهد خیلی از سؤالات مانند منشاء پیدایش جهان به پاسخ می رسند . به نظر شما آیا بررسی رفتار ذرات بنیادی و اخذ نتیجه می تواند جهش بزرگی در علم بوجود آورد ؟ اگر پاسخ مثبت است آیا دانشمندان سرن راه درستی را ( استفاده از شتاب دهنده ها ) در پیش گرفته اند ؟ در این وبلاگ کوچک دانشمندان بزرگی که خیلی هایشان نوبل هم گرفته اند را به چالش بکشیم . در یادداشتهای بعدی این سؤالات را عمیق تر می کنیم تا بفهمیم فیزیک ( فیزیکدانان ) از کدام اشتباه بنیادی رنج می برد ( می برند ) ؟

 

چهار تئوری

دوستداران فیزیک می دانند که در حال حاضر فیزیکدانان به کمک چهار تئوری اساسی فیزیک می توانند تمام پدیده های موجود فیزیک را تحلیل کنند . همه در تلاشند که تا بتوانند این تئوری ها را به وحدت رسانده و در آینده بتوانند از آنها یک تئوری واحد استخراج کنند که بوسیله آن همه پدیده ها توجیه شود . به نظر شما آیا چنانچه فعالیت دانشمندان در cern در مورد ذرات بنیادی به نتیجه برسد می تواند از تئوری های چهارگانه فیزیک یک تئوری بسازد ؟ در این صورت چه تحولی در علم ایجاد خواهد شد ؟ آیا منشاء آفرینش مشخص خواهد شد ؟ آیا تئوری نسبیت تحت الشعاع قرار خواهد گرفت ؟ در یادداشتهای آینده باز هم سؤالات را عمیق تر کرده و ارتباط جالب و باور نکردنی این مسائل را با یکدیگر بررسی خواهیم کرد . آیا با راهی که فیزیک در پیش گرفته این مسائل حل خواهند شد ؟ با ما باشید .

 

واقعیت این است که همه این مسائل با هم مرتبط هستند . به شرطی که به فیزیک هستی همانند شهر مورد اشاره در یادداشت اول نگاه کنیم . اما نقطه ارتباط این قطعات پازل ما چیست ؟ لطفا به این مثال توجه کنید :

     اهالی فیزیک باز هم می دانند که در واکنشهای هسته ای شکافت ( همان چیزی که اکنون در دنیا برای تولید انرژی رایج است ) جرم بجا مانده از نتیجه واکنش ( شکافت هسته ) با جرم اولیه برابر نیست و به این تفاوت جرم ، جرم یا تکانه گمشده می گویند و استدلال موجود این است که آن تفاوت جرم بر اساس قانون معروف تبدیل ماده به انرژی e=mc^2 کاملا به انرژی تبدیل شده و همین باعث تولید انرژی فوق العاده ای می شود . اما آیا این می تواند درست باشد ؟ ما تعریفمان از ماده چیست ؟ آیا این تعریف درست است ؟ مثلا اگر الکترون را ماده می دانیم ، همراه با بار الکتریکی اش ماده می دانیم ؟ آیا بار الکتریکی جزء لایتجزی برای الکترون یا هر ذره بنیادی دیگری است ؟ سؤال در مورد تعریف فیزیک از ماده و انرژی اساسی ترین سؤال از فیزیک هست . به این سؤالات در آینده پاسخ خواهیم داد و مهمترین تئوری های فیزیک را به چالش خواهیم کشاند .

 

آشکارسازی و بار الکتریکی

مگر شتاب دهنده ها بر اساس کدام معیار ، ذرات بنیادی را آشکار (detect) می کنند ؟ آیا جز بر اساس بار الکتریکی آنها ؟ اگر ذره ای فاقد هر گونه بار باشد ، شتاب دهنده ها که اساس کارشان میدانهای الکترومغناطیسی قوی هست قادر به شناسایی آن خواهند بود ؟ البته پاسخ منفی است . یعنی قوی ترین شتاب دهنده ها هم هنگامی قادرند یک ذره را شناسایی کنند که آن ذره دارای حداقل بار الکتریکی باشد تا بر اساس بار و حرکت سریع خود در حوزه میدان شدید الکترومغناطیسی شتاب دهنده تغییر ایجاد کرده و به اصطلاح detect  شود . اینجاست که تعریف فیزیک از ماده به چالش کشیده می شود !!!!! آیا هر ماده ای باید دارای حداقل بار باشد ؟ آیا ماده بی بار وجود ندارد ؟ اگر وجود داشته باشد بیشتر تئوری ها یا قوانین فیزیک به هم خواهد ریخت . دیگر تبدیل ماده به انرژی بی معنا خواهد بود . جرم ( تکانه ) گمشده غلط خواهد بود . تئوری نسبیت زیر علامت سؤال قرار می گیرد و اگر تعریف ما از ماده اصلاح شود تئوریهای چهار گانه فیزیک به وحدت می رسند و منشاء آفرینش رخ می نمایاند . اگر جرم گمشده مورد نظر فیزیک در واکنشهای هسته ای بار خود را همراه با انرژی اش رها کرده باشد و تبدیل به ماده ای کاملا بی بار شده باشد ، کدام سیکلوترون آنرا کشف خواهد کرد ؟ با این توصیف ، چون سیکلوترون ما قادر به شناسایی آن نشد پس گمشده است ؟ این قصه سر دراز دارد ...... فیزیک باید تعریف خودش را از ماده اصلاح کند تا بن بستهایش گشوده شود .

 

ماده بدون بار

اگر ثابت شود ماده بدون شارژ ( بار ) وجود دارد ، بسیاری از باورهای فیزیک به هم خواهد ریخت . در همین حال بسیاری از مسائل حل نشده نیز راه حل پیدا خواهند کرد . مهمترین باوری که دچار چالش خواهد شد قانون تبدیل ماده به انرژی و بالعکس خواهد بود . اساسا آیا این باور درست است ؟ آیا امکان تبدیل این دو به یکدیگر وجود دارد ؟ اگر آن انرژی که ما آنرا حاصل تبدیل ماده می دانیم فقط در اثر از دست دادن بار ماده بوجود آمده باشد و آنچه باقی می ماند ماده ای کاملا بی بار و بی خاصیت باشد و بخاطر این بی باری توسط میدانهای الکترومغناطیسی کشف نشود ، پاسخ چیست ؟ واقعیت این است که ما ابزار کشف ماده خالص حاصل از تخلیه کامل انرژی را در دست نداریم ، ما ابزارمان میدانها هستند که ماده را بواسطه بارش کشف می کنند و اگر ماده از بار تخلیه شود دیگر در این میدانها قابل آشکارسازی نیست . پس ما ماده خالص را بگونه دیگری تعریف میکنیم : ماده ای که فاقد هر گونه خاصیت و آثار کیفی همانند بار الکتریکی است . بار الکتریکی جزء لاینفک ماده نیست ، بلکه از آن قابل سلب و اثبات است . پس ماده بار دار دیگر ماده نیست بلکه ماده شارژ شده هست که چیزی به آن اضافه شده و اگر بارش را بگیریم به ماده خالص برگشت خواهد کرد . در یادداشتهای بعدی آثار این تعریف جدید از ماده را بررسی خواهیم کرد .

 

دو صفات اصلی

قبل از ادامه بحث ضروری است دو واژه را بطور دقیق تعریف کنیم : خواص یا صفات ذاتی و خواص یا صفات عرضی ( ثانوی ) .

     یک اصل ( ذات ) را در نظر بگیرید ، صفات مربوط به این ذات قائم به وجود ذات هستند یعنی وجود صفت بدون وجود ذات ( اصل ) غیر ممکن است ( مثل وجود فرع بدون وجود اصل ) . آیا بر عکس هم غیر ممکن است ؟ یک مثال :

     خودتان را بعنوان یک اصل در نظر بگیرید ، آیا ممکن است شما باشید اما ناطق نباشید ؟ جواب البته مثبت است . اما آیا ممکن است باشید ولی ابعاد نداشته باشید ؟ وجود ابعاد برای شما یک صفت ذاتی است . یعنی این صفت عین ذات است ، یعنی به محض وجود ذات ، آن صفت هم وجود خواهد داشت . اما ناطق بودن این خاصیت را ندارد ، ممکن است ذات باشد ولی این صفت نباشد . خدا را با هر تعریفی که دارید در نظر بگیرید . صفاتی مانند علم ، قدرت و حیات باید در این خدا ذاتی باشد ، یعنی تصور وجود خدای مرده یا جاهل غیر ممکن است . اگر خدا هست پس عالم و قادر و حی هم هست . اما آیا الزاما خالق هم هست ؟ آیا ممکن نیست خدا باشد اما خلق نکند ؟ البته ممکن است . اما ممکن نیست خدا باشد اما علم یا قدرت یا حیات نداشته باشد . پس این صفات در خدا ذاتی است ، همانند ابعاد برای ماده . اما خالق بودن مانند ناطق بودن برای ماست . پس صفت ذاتی ملازم ذات است و عین ذات ، وجود ذات بدون وجود آن صفت ممکن نیست . اما صفت عرضی ملازم ذات نیست ، قابل سلب و اثبات است .

     با این توضیح ، ابعاد برای ماده یک صفت ذاتی است یعنی ماده بدون بعد ممکن نیست . حال سؤال اینست ، بار ( شارژ ) چطور ؟ آیا بار الکتریکی هم در ماده یک صفت ذاتی است ؟ آیا ممکن است ماده باشد اما بار نداشته باشد ؟ چالش ما با فیزیک مدرن که نمادش در Cern  هست همین است . اگر بتوان بار ماده را از آن گرفت  و اگر بتوان ماده بی بار را اثبات کرد ، نسبیت ، مکانیک کوانتوم ، تئوری های مربوط به نور و اختر فیزیک و منشاء جهان چه تغییری خواهند کرد ؟

به هزارو یک دلیل ماده بی بار وجود دارد و کیفیت ها همانند بار و شارژ و جاذبه و نور و مغناطیس و غیره در ماده ذاتی نیستند بلکه این خصوصیات صفاتی عرضی و قابل سلب و اثبات در ماده هستند . در این صورت :

-         تبدیل ماده به انرژی و تبدیل انرژی به ماده غلط خواهد بود .

-         سیکلوترونها قادر به شناسایی منشاء پیدایش آفرینش نخواهند بود .

-         روشهای مطالعه فیزیک در مورد ذرات بنیادی باید تغییر کند .

-         ماهیت نور مشخص خواهد شد و تئوری های فعلی غلط از آب در می آید .

-         تئوری نسبیت با چالش مواجه خواهد شد .

-         اینکه سرعت نور بالاترین سرعت دست یافتنی است درست نیست .

-         تکانه گمشده در واکنشهای هسته ای ، گمشده نیست .

-         تئوری های ارائه شده در زمینه اختر فیزیک به چالش کشیده خواهد شد .

-         تئوریهای چهارگانه فیزیک به وحدت خواهند رسید و با یک تئوری همه پدیده های فیزیکی قابل توضیح خواهند شد .

-         و غیر قابل باورتر اینکه : آیا می دانید اگر این بحث را گسترش دهیم می توانیم پایان جهان را به میل خود رقم بزنیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یک سؤال ؟ اگر ماده اولیه و ابتدایی بر اساس باور فیزیکدانان بجز ابعاد ، محدودیت و جسمانیت ( که این دو نیز حاصل همان ابعاد است ) دارای خواص کیفی نیز هست . پس فقدان این کیفیت ها از کجاست ؟ مثلا اگر ماده اولیه در ذات خود حرکت است پس سکون از کجا می آید ؟ اگر در ذات خود حیات است موت از کجا می آید ؟ و یا اگر در ذات خود رنگ است پس بی رنگی از کجا می آید ؟ مگر غیر از این است که خاصیت ذاتی هرگز ذات را رها نمی کند . پس اگر رنگ و رونق و حیات و حرکت خصوصیات ذاتی ماده هستند این صفات هیچوقت نباید از ماده سلب شوند ، حال آنکه طبیعت پر است از این تضادها . موت و حیات ، سکون و حرکت ، رنگ و بی رنگی و ....... اساسا تغییرات بر اساس بود و نبود همین کیفیت ها صورت می گیرد . یکی از دوستان پرسیده تعریف بار چیست ؟ جواب همین است . هر کیفیتی که عارض بر ماده شود و به آن حیات و حرکت بدهد ما اسمش را بار گذاشته ایم . بار حقیقتی غیر از ماده است که به ماده حیات می دهد ، حرکت می دهد ، رنگ و رونق می دهد و هر کیفیت دیگری از این قبیل .

سؤال دوم : آیا تغییر در یک اصل بدون دخالت اصل دیگر ممکن است ؟ یک تغییر ساده مانند آب شدن یخ یا یخ بستن آب را در نظر بگیرید . آب یا یخ تنها ، بدون دخالت یک اصل دیگر بنام حرارت می تواند تغییر پیدا کند ؟ یا باید حرارت بگیرد یا آن را از دست بدهد تا تغییری بسیار ساده اتفاق بیفتد . اگر ماده شارژ شده ( بار دار ) را بعنوان یک اصل در نظر بگیریم . این اصل چگونه می تواند بدون دخالت یک اصل دیگر سبب این همه تغییر در طبیعت شود ؟ او باید چیزی را از دست بدهد یا بگیرد تا بتواند سبب تغییر شود . اصل دیگر چیست ؟

یکی از  دوستان نوشتند با فیزیک نمیشه به همه چیز جواب داد . ما هم قصدمان این نیست . ما میخواهیم به این سؤالات پاسخی علمی بدهیم . البته تا تعریف شما از علم چی باشه . اینکه فلسفه علم هست یا خیر خود جای بحث دارد . خواهش میکنم فعلا دیدی علمی داشته باشیم . بعد معلوم میشه ارتباط فلسفه با فیزیک و هر کدام با علم در چیست ؟

سؤال سوم : آیا یک حقیقت به تنهایی صاحب اثر و خاصیتی خواهد بود ؟ حتی اگر آن حقیقت خود خدا هم باشد نیز به تنهایی داری اثر و خاصیتی نخواهد بود ، خدای تنها چگونه ارزشهای وجودی خود را به نمایش بگذارد وقتی هیچکس نیست که حتی به او بگوید خدا ؟ تمام خاصیت ها و آثار در ارتباط با حقیتی غیر از خود نمایش پیدا می کند ، عالم خلقت تمام آثار خود را مدیون ترکیب هست ، بدون این ترکیب هیچ چیز اثر و خاصیتی نخواهد داشت ، بنابراین عالم خلقت ( که در حقیقت عالم ترکیب است و ترکیب هم با یک اصل ممکن نیست ) خودبخود می گوید که اصول اولیه ساخت من متعددند و حداقل دو اصل لازم است تا بتوان با ترکیب آنها این همه تغییر ناشی از آن ترکیب را بوجود آورد . پس ماده به تنهایی قادر به ایجاد این همه تغییر نیست بلکه اصل دیگری لازم است که به ماده خاصیت ( بار ) بدهد و براساس این خاصیت نیز قابل کشف و دخل و تصرف باشد .

 

نظری یا تجربی؟

بدیهی است که در مسیر اثبات این ادعا پژوهشهای آزمایشگاهی چاره ساز نیست بلکه بحثی است که بصورت نظری اثبات می شود ، مهم این است که آیا دلایل علمی هست یا خیر . حال هر اسمی میخواهیم رویش بگذاریم مهم نیست . فیزیک نظری یا فیزیک فلسفی یا هر چیز دیگری . دیدگاه نویسنده این است که علم عبارتست از دانستن هر چیز همانگونه که هست . بر این اساس هر دانسته ما علم نیست بلکه شرط علم بودنش درست بودن آن دانسته هاست نه اسم گذاری آن دانسته ، مثلا ما اسم خودمان را میدانیم ، این دانسته  (Data)علم  (Knowledge)است چون درست است ، اما هر دیتایی ، ناولج نیست ( مکانیسم تبدیل دیتا به ناولج بحث دیگری است ) ، همانطور که بر اسم خودمان علم داریم این علم قابل گسترش است بگونه ای که هر چیز را همانگونه که هست خواهیم دانست ، معیار درست بودن یا نبودن هم فعلا و تا وقتی معیار واقعی اثبات نشده است ، فهم مخاطب و منطق حاکم بر تفکر اوست . اگر نوشته ها توانستند این منطق را به او بقبولانند ، نباید لجاجت کنیم و به دلیل دیگری نپذیریم ، اگر هم نتوانست ممکن است با توضیحات بیشتر این امر ممکن شود . ( در ارتباط با تعریف علم در آینده بیشتر بحث خواهیم کرد )

     تا اینجا سه دلیل ارائه شده که ماده در تعریف فیزیک یک ماده شارژ شده و دارای خاصیت است در حالی که این خاصیت ها جزء ماده نبوده و از آن قابل سلب و اثباتند . ماده خالص جز ابعاد و جسمانیت هیچ خاصیت دیگری ندارد و بر همین اساس هم بوسیله هیچ سیکلوترونی قابلDetect  شدن نیست . پس دنبال اصل دیگری هستیم که در ترکیب با ماده به آن خاصیت می دهد . خواص ماده همانند بار ، جاذبه ، دافعه ، نور ، حرکت ، مغناطیس یا هر خاصیت دیگری حاصل ترکیب دو اصل است که یکی از آنها ماده است و ما به ماده در این حالت ماده خالص می گوییم . حالتی که در آن حد ماده با حجمش برابر است . در یادداشت بعدی خلاصه ای از آنچه تا کنون بیان شده ارائه می شود .

 

ماده و انرژی

اگر با سه دلیل ارائه شده برای شما اثبات شده باشد که تعریف فیزیک از ماده و انرژی تعریفی جامع نیست و چالشهای پیش روی فیزیک ناشی از این تعریف غلط است ، لازم است بدانیم تعریف ارائه شده تا چه اندازه خواهد توانست به این ابهامات پاسخ دهد ؟

     گفتیم ماده ای که فیزیک در اختیار دارد یک ماده ترکیب شده با یک اصل کیفی است که تمام خاصیت های ماده موجود اعم از جرم و جاذبه و حرکت و بار و مغناطیس و روشنایی و هر کیفیت دیگر ناشی از این ترکیب است و ماده به واسطه همین کیفیت هاست که قابل شناسایی برای فیزیک است . ماده خالص در تعریف جدید خود فاقد هر گونه اثر و کیفیت است ، نه بار دارد که در میدان های الکترو مغناطیسی کشف شود و نه جاذبه دارد که در میدانهای جاذبه کشف شود ، تنها خاصیت ماده در این وضعیت ابعاد است که آن هم در یک بعد خلاصه می شود . محدودیت و جسمانیت جهان ناشی از محدودیت این اصل به عنوان یکی از مبادی آفرینش است .

     اصل دوم که در ترکیب با ماده کیفیت ها را آشکار می کند بر خلاف ماده محدود نیست بلکه یک اصل نامتناهی و فاقد ابعاد است ، ترکیبش با ماده از نوع ترکیب ماده با ماده نیست بلکه از نوع تعلق است مثل تعلق الکتریسیته به وسایل الکتریکی .

     این نوع نگاه به مبادی بنیادی آفرینش ( بجای جستجوی ذرات بنیادی باید دنبال مبادی بنیادی باشیم ) این ادعا را دارد که می تواند به همه پرسشهای فیزیک از کوانتوم گرفته تا اختر فیزیک پاسخ دهد . به تدریج در یادداشتهای بعدی به اثبات این ادعای بزرگ می پردازیم .

در چند یادداشت بر اثر گذاری این تعریف از ماده و انرژی در انگارهای فیزیک می پردازیم . یکی از این نقاط تاریک در فیزیک بحث نور و ماهیت آن است . میدانید که دو نظریه در مورد ماهیت نور میدانداری می کنند که یکی بر ماهیت ذره ای و دیگری بر ماهیت موجی آن صحه می گذارد . حدود هفتاد سال نظریه پلانک در این عرصه تکتازی می کرد که می گفت همزمان این دو رفتار از نور قابل مشاهد نیست .

     طرفداران نظریه ذره ای بودن نور مجبور به تعریف مفهومی بنام فوتون شده اند که جرم سکونش برابر صفر است . در مورد سرعت نور نیز آن را سرعت حد در هستی میدانند که برای رساندن ذره ای هر چند کوچک ( مثلا الکترون ) به سرعت نور بینهایت انرژی نیاز است و بنابراین رساندن سرعت ذرات به سرعت نور محال است و به همین دلیل فوتون به عنوان ذره ای با جرم سکون صفر تعریف شده است . سرعت نور پایه تعداد زیادی از تئوری های فیزیک شده است که نسبیت یکی از مهمترین آنهاست و بر اساس آن ، این سرعت در کمیت های مکانیک کلاسیک و قوانین حاکم بر آن تغییرات اساسی ایجاد کرده و مکانیک کوانتوم را پایه گذاری کرده است . کوانتیزه بوده اساس فیزیک مدرن است . حال ببینیم این حرفها با تعریف جدید مبادی بنیادی آفرینش یعنی ماده و انرژی چگونه خواهند شد ؟

     با این سؤال شروع می کنم . آیا فضای بین زمین و خورشید پر از نور خورشید هست یا خیر ؟ جواب البته مثبت است . با این حساب چرا فقط چهره ماه روشن است ؟ با اینکه نور هست چرا بقیه فضا برای ما روشن نیست ؟ پاسخ به این سؤال در همین واقعیت نهفته است که نور بدون تعلق به یک جسم مادی نه خودش را نشان می دهد و نه ماده را و در تعلق ، هم خود و هم ماده را نمایش می دهد . یعنی اثر آن ( روشنایی ) در ترکیبش با ماده ظاهر می شود . با اینکه هست ولی بدون وجود ماده نمایشی ندارد . پس باید بین نور و روشنایی یک تفاوت اساسی قائل شویم . فیزیک این دو را با هم اشتباه گرفته است و چون نور را بصورت خالص در اختیار ندارد فکر می کند روشنایی همان نور است و این مبنای به خطا رفتن فیزیک در این زمینه شده است .

میدان و سرعت نور

لطفا خیلی دقت کنید : فیزیک می گوید ، میدان الکتریکی با سرعت نور منتشر می شود ، یعنی مثلا اگر همین الان یک گلوله را باردار کنیم میدان الکتریکی حاصل از آن با سرعت نور در محیط منتشر می شود ، یا مثلا اگر همین الان نیروگاهی در خوزستان وارد شبکه شود میدان الکتریکی با سرعت نور در سیم منتشر می شود تا به تهران برسد .

     میدان مغناطیسی هم همینطور ، اگر همین الان در یک آهنربای الکتریکی میدان مغناطیسی ایجاد کنیم این میدان با سرعت نور منتشر می شود . میدان الکترومغناطیسی یک آنتن و یا میدان جاذبه جرم هم همینطور ، همه این میدانها با سرعت نور منتشر می شوند . این واقعیت برای شما چه حقیقتی را تداعی می کند ؟

     این سرعت مرموز ، واقعیتی بنام میدان ، اینها چه ارتباطی با هم دارند ؟ کمی فکر کنید !! همه اینها شما را به یک اصل می رساند . نور نه ذره است نه موج و اصلا نور حرکت ندارد ، آنچه حرکت و در نتیجه سرعت دارد چیز دیگری است .

ماهیت نور

آیا حرکت می تواند خاصیت ذاتی هر یک از مبادی آفرینش باشد یا حرکت نتیجه تعلق و ترکیب آن دو اصل است ؟ یعنی اگر بار الکترون را از آن بگیریم آیا همزمان حرکتش را هم گرفته ایم ؟ همانطور که قبلا هم نوشتیم تمام خاصیت ها و آثار نتیجه ترکیب هستند والا مبادی ( ذرات ) بنیادی بخودی خود هیچ اثر و خاصیتی مانند حرکت و روشنایی و میدان و غیره ندارند . پس آنچه ما بعنوان نور و حرکت آن در طبیعت می بینیم حرکت نور نیست بلکه زمانبری تعلق نور به ماده است که از آن تعبیر به حرکت نور می کنیم . از آنجایی که این تعلق بعلت وضعیت ماده زمانبر است ( البته فعلا ، چون این زمانبری قابل رفع است ) ، ما آن را با حرکت نور اشتباه می گیریم . والا نور هم مانند جاذبه ، مغناطیس و یا الکتریسیته یک میدان است ، نه ذره .

     فیزیک ( فیزیکدانان ) کافی است به این فکر کنند که وقتی ما برای توجیه یک پدیده جدید در حوزه های کوانتوم گرفته تا اخترفیزیک مجبور می شویم تعاریف جدید ارائه کنیم یعنی داریم راه غلطی را می رویم . مثلا وقتی پدیده انبساط کرات را می بینیم برای توجیهش باید انرژی تاریک تعریف کنیم . برای پدیده دیگری باید ماده تاریک یا مثلا ضد ماده یا اتر تعریف کنیم ، بعد می آییم ماده ای تعریف می کنیم که جرم سکونش صفر باشد ، یا مثلا در حوزه اختر فیزیک سیاهچاله تعریف می کنیم که هیچ چیز قادر به فرار از جاذبه اش نیست . این فرضیه سی سال حکمرانی می کند و سپس نظریه پرداز آن ( هاوکینگ ) با خود می گوید اگر چیزی قادر به فرار از سیاهچاله نباشد پس ما این اطلاعات مربوط به سیاهچاله را از کجا داریم ؟ پس اطلاعات توانسته است از سیاهچاله فرار کند ، این سؤال پیش می آید که اصلا سیاهچاله ای در کار هست ؟ همه این تعاریف جدید که برای توجیه پدیده های جدید صورت می گیرد ما را از اصل به وحدت رساندن تئوری های توجیه کننده همه پدیده های آفرینش دور می کند در حالی که این امر باید اتفاق بیفتد تا فیزیک جهش پیدا کند .

     ببینید ما وقتی ستاره ای را در فاصله چند میلیون سال نوری مشاهد میکنیم ، براستی چه چیزی را مشاهد می کنیم ؟ واقعیت این است که داریم چند میلیون سال قبل آن ستاره را مشاهده می کنیم ، نه وضع فعلی آن را ، یعنی ممکن است آن ستاره اکنون مرده باشد . با این حساب از روی زمین هیچ وقت قادر به ترسیم وضعیت فعلی آفرینش نیستیم . پس مسائلی همچون انبساط یا انقباض آفرینش و یا ثابت کیهانی انیشتین زیر علامت سؤال بزرگی قرار دارند . واقعیت این است که اصلا اینها نیست ، کائنات به گونه ای دیگر کنار هم چیده شده اند . این قصه سر دراز دارد ......

سرن و سرنوشت فیزیک

هیچ تردیدی نیست که سرنوشت فیزیک در CERN رقم خواهد خورد . سرن یا فیزیک را به قتلگاه می برد یا به اوج می رساند . سرن مرز فیزیک است به دنیایی دیگر ، آیا این جهش صورت خواهد گرفت ؟ شتابدهند ال اچ سی البته ساخته خواهد شد ، ولی اینکه بتواند راز هستی را بگشاید یا نه یک معمای بزرگ و یک رؤیای بلند پروازانه است ، پاسخ به این سؤال البته منفی است ، نه شتابدهنده ال اچ سی و نه شتابدهنده های بزرگ تر و پر سرعت تر قادر به کشف این راز نیستند ، اشکال اینجاست که سرعت نور را راز ناگشوده خلقت می دانند و تصور می کنند هر چه سرعت را به سرعت نور نزدیکتر کنند به حقیقت نزدیکتر شده اند ، یک زنجیره اشتباه از تئوری های مختلف که هر کدام برای رفع سد معبر واژه و مفهومی جدید تعریف کرده اند و این ما را به وحدت نخواهد رساند . به وحدت تئوری ها بیشتر فکر کنیم ...........

 منبع : /cph-theory.persiangig.ir

ارسال شده توسط بهزاد طهماسب زاده