دیالوگ های ماندگار

مدیران انجمن: parse, javad123javad

نمایه کاربر
Angel!

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۱۸ - ۲۱:۴۳


پست: 2552

سپاس: 955

Re: دیالوگ های ماندگار

پست توسط Angel! »

تصویر
بنجامین روگیرو (آل پاچینو) : بنظرم اونایی که خودکشی میکنن آدمایه ضعیفی نیستن...

فقط از بین دو تا جهنم ,جهنم اونوری رو انتخاب کردن!

Donnie Brasco _ 1997

نمایه کاربر
Angel!

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۱۸ - ۲۱:۴۳


پست: 2552

سپاس: 955

Re: دیالوگ های ماندگار

پست توسط Angel! »

دکتر هافمن(هلنا بونهم کارتر):از اونجا که یه آدم میتونه یه هیولا بشه، یه هیولا هم میتونه یه آدم بشه!


Tim Burton-Dark Shadows-2012
تصویر

نمایه کاربر
Archimedes

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۲/۵/۱۴ - ۱۰:۴۵


پست: 1233

سپاس: 824

Re: دیالوگ های ماندگار

پست توسط Archimedes »

فیلم شوالیه تاریکی
متصدی بانک:تو به چی اعتقاد داری؟
جوکر:من معتقدم چیزی که تو رو به سادگی نکشه باعث میشه که ناشناخته تر بشی!!!

فیلم شوالیه تاریکی برمی خیزد
شخصیت بین:تا زمانی که ماسک نگزاشته بودم کسی بهم اهمیت نمی داد!!!
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

نمایه کاربر
Archimedes

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۲/۵/۱۴ - ۱۰:۴۵


پست: 1233

سپاس: 824

Re: دیالوگ های ماندگار

پست توسط Archimedes »

فیلم فارست گامپ
فارست:شرنوشت من چیه مامان؟
مادر:این چیزیه که خودت باید پیداش کنی. زندگی مثل یه جعبه شکلات میمونه. فارست.
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

نمایه کاربر
TopNotch

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۹۰/۶/۲۲ - ۱۵:۱۴


پست: 693

سپاس: 322

Re: دیالوگ های ماندگار

پست توسط TopNotch »

جول (جیم کری):امروز روز وَلنتاینه، یه روز تعطیلهِ ساختگیه که شرکت‌های کارت تبریک درستش کردن، تا مردم احساس پوچی کنند...!

درخشش ابدی یک ذهن پاک | میشل گوندری | ۲۰۰۴ آمریکا
it is a tale told by an idiot, full of sound and fury, signifying nothing.

پين

محل اقامت: تهران

عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۱۰/۷ - ۰۱:۱۶


پست: 974

سپاس: 611

جنسیت:

Re: دیالوگ های ماندگار

پست توسط پين »

....
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.

نمایه کاربر
DARKENERGY

نام: Melina

محل اقامت: krj_teh

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷


پست: 7033

سپاس: 4152

جنسیت:

تماس:

Re: دیالوگ های ماندگار

پست توسط DARKENERGY »

(هیت لجر) جوکر:
اگه تو کاری تخصص داری هیچوقت اونو مجانی انجام نده...

*

آنکه رفت، به حُرمت آنچه با خود برد حقِ بازگشت ندارد

*

آدمی که از آفتابِ صبح گرم نشه، از آفتاب غروب گرم نمیشه

rappelle_toi: l'amour devrait te faire sentir bien

پين

محل اقامت: تهران

عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۱۰/۷ - ۰۱:۱۶


پست: 974

سپاس: 611

جنسیت:

Re: دیالوگ های ماندگار

پست توسط پين »

DARKENERGY نوشته شده:(هیت لجر) جوکر:
اگه تو کاری تخصص داری هیچوقت اونو مجانی انجام نده...
با این ورژنش بیشتر موافقم (هرچند دیالوگ نیست):
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.

نمایه کاربر
DARKENERGY

نام: Melina

محل اقامت: krj_teh

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷


پست: 7033

سپاس: 4152

جنسیت:

تماس:

Re: دیالوگ های ماندگار

پست توسط DARKENERGY »

مادربزرگم یه جزیره داشت ..
چیز با ارزشی توش نبود ، در عرض 1ساعت میتونستی کل جزیره رو بگردی ، ولی واسه ما مثل بهشت بود.
یه تابستون رفتیم به دیدنش و دیدیم که جزیره پر شده از موش.
با یه قایق ماهیگیری اومده بودند و خودشون رو با نارگیل سیر میکردن.
خوب حالا چطور میشه از شر موش ها توی یه جزیره خلاص شد...مادر بزرگم اینو بهم یاد داد.
ما یه بشکه نفتی رو داخل زمین چال کردیم و نارگیل ها رو طوری چیدیم که اونها رو به سمت بشکه هدایت کنه. پس وقتی اونها میخواستن که نارگیل بخورند میافتادن توی بشکه.
و بعد از یک ماه ، همه موش ها گیر افتادن.
ولی بعدش چیکار میکنی...بشکه رو میندازی تو اقیانوس؟ میسوزونش؟ نه
فقط رهاش میکنی ، و موش ها کم کم گرسنه شدن ، و یکی بعد از دیگری اونها شروع کردن به خوردن همدیگه ، تا زمانی که فقط دوتا ازونا باقی میمونه....دو بازمانده.
و بعدش چی میشه؟ اونها رو میکشی؟ نه
اونها رو میگیری و رهاشون میکنی بین درختها....حالا دیگه اونها نارگیل نمیخورند...اونها فقط موش میخورند...تو طبیعتشون رو تغییر دادی
"دو بازمانده .. این چیزیه که اونها مارو بهش تبدیل کردند!"
bvnty46.jpg
sky fall
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.

*

آنکه رفت، به حُرمت آنچه با خود برد حقِ بازگشت ندارد

*

آدمی که از آفتابِ صبح گرم نشه، از آفتاب غروب گرم نمیشه

rappelle_toi: l'amour devrait te faire sentir bien

نمایه کاربر
DARKENERGY

نام: Melina

محل اقامت: krj_teh

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷


پست: 7033

سپاس: 4152

جنسیت:

تماس:

Re: دیالوگ های ماندگار

پست توسط DARKENERGY »

پين نوشته شده:
DARKENERGY نوشته شده:(هیت لجر) جوکر:
اگه تو کاری تخصص داری هیچوقت اونو مجانی انجام نده...
با این ورژنش بیشتر موافقم (هرچند دیالوگ نیست):
smile072 smile072 smile072

*

آنکه رفت، به حُرمت آنچه با خود برد حقِ بازگشت ندارد

*

آدمی که از آفتابِ صبح گرم نشه، از آفتاب غروب گرم نمیشه

rappelle_toi: l'amour devrait te faire sentir bien

نمایه کاربر
Archimedes

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۲/۵/۱۴ - ۱۰:۴۵


پست: 1233

سپاس: 824

Re: دیالوگ های ماندگار

پست توسط Archimedes »

فیلم شهر گناه:
مارو با بازی میکی رورک: تا وقتی جرمی نباشه عدالتی هم درکار نیست.
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

نمایه کاربر
Archimedes

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۲/۵/۱۴ - ۱۰:۴۵


پست: 1233

سپاس: 824

Re: دیالوگ های ماندگار

پست توسط Archimedes »

the princess birde (1987)
نوه: «صبر کن، صبر کن بابابزرگ، تو قصّه رو اشتباهی خوندی. دختره با هامپردینک ازدواج نکرد، با وستلی ازدواج کرد. من مطمئنم؛ بعد از اون همه کاری که وستلی براش کرد اگه باهاش ازدواج نکنه عادلانه نیست.»
بابابزرگ: «خب کی گفته زندگی عادلانه ‏ست؟ کجا اینو نوشتن؟ زندگی همیشه هم عادلانه نیست.»
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

نمایه کاربر
Undisputed

عضویت : جمعه ۱۳۹۱/۵/۲۰ - ۲۲:۴۸


پست: 231

سپاس: 20

جنسیت:

تماس:

Re: دیالوگ های ماندگار

پست توسط Undisputed »

Scent Of A Woman1992
کریس اودونل: شلیک کن سرهنگ.
آلپاچینو: به دوتامون شلیک می کنم.
کریس اودونل: شلیک کن سرهنگ. من آمادم.
آلپاچینو: تو نمی خوای بمیری.
کریس او دونل: تو هم نمی خوای!
آلپاچینو: دلیلی برام بیار که نخوام بمیرم.
کریس اودونل: دوتا دلیل برات میارم: هم میتونی تانگو برقصی هم میتونی سوار فِراری بشی
بهتر از هرکس دیگه ای که تاحالا دیدم.
آلپاچینو: تو هتا نتونستی کسی رو تا حالا ببینی!
کریس اودونل: تفنگ رو بدید به من سرهنگ.
آلپاچینو: خب بعدش کجا برم چارلی؟
کریس اودونل: ممیتونید برید تانگو برقصید!
آلپاچینو:پس از من می خوای که تانگو برقصم..!؟

Did you ever have the feeling that you want to go
and still have the feeling that you want to stay
To Forgive The Terrorists Is Up To God

But To Send Them To Him Is Up To Us

نمایه کاربر
TopNotch

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۹۰/۶/۲۲ - ۱۵:۱۴


پست: 693

سپاس: 322

Re: دیالوگ های ماندگار

پست توسط TopNotch »

جیکوب: حالا دیگه وقتشه. بنظرم تو دیگه آماده ای.
کل: آمادهء چی؟
جیکوب: که بری توی یه بار، با یه خانم خوشگل صحبت کنی، ببریش خونه و هنرات رو بهش نشون بدی!
کل: نه نه. من آماده نیستم… ببین، اینکه من این مدت دیدم که تو چطور دختر بلند میکنی، معنیش این نیست که منم میتونم دختر بلند کنم.
جیکوب: … وقتی من توی بار یه دختر میبینم، اولین کاری که میکنم چیه؟ براش یه نوشیدنی میگیرم.
کل: دقیقاً ! همیشه! هیچوقت نشده که این کار رو نکنی. حتی وقتی دختره تعارفت رو رد میکنه.
جیکوب: در مورد خودم حرف میزنم؟
کل: هیچوقت! هیچوقت در مورد خودت حرف نمیزنی. فقط در مورد اون صحبت میکنی.
جیکوب: چرا؟
کل: چون نمیخوای حوصله ش سر بره. تمام توجه رو میدی به اون. اونوقت اون کسیه که باید سعی کنه جذاب بنظر بیاد. بعد هر چی میگه تو ازش میخوای که بهترش رو بگه. این درست مثل یه بازی موذیانه س.
جیکوب: خب بعد چی میشه؟ آخرش چه اتفاقی میوفته؟ ازش میخوام که باهام بیاد خونه؟
کل: نه. تو اینو بهش نمیگی. اون دیگه هیچ راهی براشون باقی نمیمونه. چون اینقدر مجذوبت شده که فقط میخواد تو اون لحظه باهات بخوابه.
جیکوب: خیلی خب. گفتم که حاضری! حلقه ازدواجت رو در بیار، بزن بریم!
Crazy, Stupid, Love.
it is a tale told by an idiot, full of sound and fury, signifying nothing.

نمایه کاربر
TopNotch

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۹۰/۶/۲۲ - ۱۵:۱۴


پست: 693

سپاس: 322

Re: دیالوگ های ماندگار

پست توسط TopNotch »

دیوید (ربات انسان نما ): فکر ميکني چرا انسان‌ها منو درست کردن ؟
دکتر هالووی : درستت کرديم چون مي تونستيم
دیوید : ميتونين تصور کنين چقدر براي شما نااميد کننده ميشه، اگر همين حرف رو از خالق خودتون بشنوين ؟
پرمتئوس
smile072 smile072 smile072 smile072
it is a tale told by an idiot, full of sound and fury, signifying nothing.

ارسال پست