
بلبل اگه تو قفس طلا هم بمونه، زندونیه،
می خونه!
ولی داره ادایِ خوندن رو در میاره...!
قارچ سمی
---------------
میترا حجار

دیالوگ های ماندگارRe: دیالوگ های ماندگار![]() بلبل اگه تو قفس طلا هم بمونه، زندونیه، می خونه! ولی داره ادایِ خوندن رو در میاره...! قارچ سمی --------------- میترا حجار ![]()
Re: دیالوگ های ماندگار![]() فرنکی: تو حتی نمیشناختیش، ولی داشتی براش گریه میکردی. جانی: لازم نیست برای غمگین بودن کسیو بشناسی، بهش میگن همدلی... Frankie and Johnny
Re: دیالوگ های ماندگارمیدونی قشنگی زدن کسی تا سر حد مرگ چیه ؟ اینه که هیچکس متوجه یک زخم اضافه تر نمیشه. Sicario 2015 -------- این فیلم فوق العاده بود. بازیه benicio del toro و امیلی بلانت یه چیزی بیشتر از معرکه بود! ![]() ![]() "گوش کن... هیچی اینجا با منطق آمریکایی تو جور در نمیاد! و تو به تمام کارهایی که ما میکنیم شک خواهی کرد... اما آخرش... بالاخره درک میکنی..." کل فیلم ماجرای همین دیالوگِ
Re: دیالوگ های ماندگار![]() هدیه تهرانی : وقتی کسی هنوز تو ذهنت تموم نشده به زور نمی شه تمومش کرد (پل چوبی)
Re: دیالوگ های ماندگار![]() ﻣﻦ ﺻﺒﺢ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺎ ﻣیشم ﺩﻟﻢ میخواد ﻛﺴﯽ ﻧﺒﺎﺷﻪ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ؛ میخوام ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﻣیرم ﺑﻴﺮﻭﻥ، ﻛﺴﯽ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻧﺒﺎﺷﻪ ﺗﺎ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ﺩﻝ ﻛﺴﯽ ﺗﻨﮓ ﻧﺸﻪ ﻭﺍﺳﻢ؛ ﻛﺴﯽ ﻣﻨﻮ ﻧﺨﻮﺍﺩ؛ ﻣیخوام ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎﺷﻢ ﻣیخوام ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﻨﻌﺎﻥ
Re: دیالوگ های ماندگار![]() من میخوام برُم جایی که هشت ساعت کار کنُم، هشت ساعت بخوابُم و هشت ساعت تفریح... ارتفاع پست
Re: دیالوگ های ماندگار![]() لئون: اگه نمیتونستی خانوادتو تحمل کنی پس چرا داری گریه میکنی؟ ماتیلدا: چون اونا برادرمو کشتن، مگه چی کار کرده بود؟ فقط چهار سالش بود. هیچوقت گریه نمیکرد. فقط کنار من مینشست و منو بغل میکرد. من براش بیشتر مادر بودم تا اون خوک کثیف لئون: درباره خوکا اینجوری حرف نزن. از اکثر آدما بهترن Leon The Professional
Re: دیالوگ های ماندگار![]() تئودور: بعضی وقت ها ... بعضی وقت ها فکر می کنم همه احساس هایی رو که لازمه رو تجربه کردم. و از اینجا به بعد دیگه احساس جدیدی نخواهم داشت. هر چی هست فقط یه نسخه ضعیف تر از احساساتیه که قبلا داشتم. her
Re: دیالوگ های ماندگارمرد بادیه نشین:تو پیش از این نصرانی بودی هفت روز پیش حسین بن علی تقریبا جایی ایستاده بود که اینک تو ایستادی
این سنگی ست که او بر آن پا نهاد این تیرکی ست که ذوالجناح را به آن بستند این جایی ست که زینب نماز خواند. این دلوی ست که عباس علمدار دو دست خود را در آن شست. عبدالله:آیا از این سفر چیزی نگفت؟ مرد بادیه نشین:شنیدم که فریاد کرد عبدالله:آیا چیزی گفت؟ مرد بادیه نشین:ندیدم سری به سرداری مگر بسیار سرها در زیر پایش افتاده خودستایان تکیه بر اریکه ها زده اند کتاب خدا را چنان میخوانند که سود ایشان در آن است آنان که طیلسان زهد پوشیده اند تک پیرهنان را پیرهن بر تن میدرند آنان که دستار بر سر مینهند سر از گردن خداترسان می اندازند اینان سپاه آز می آرایند و کوشک های غرور می سازند و انبانشان را از انباشتن پایانی نیست. این نیست آنچه ما می گفتیم. چون هنگام رفتن شد ما را گفت هفت روز بعد جوانی به جستجوی ما می آید تشنگی اش را بنشانید و اسبی به او دهید. ایام عزا داری و سوگواری سید و سالار آزاد مردان تسلیت باد. آنچه مخالفان نظریه تکامل از آن می هراسند علم به معنای واقعی کلمه نیست.
بلکه بسته ارزشهای سکولار است که در اسب تروای نظریه تکامل پنهان شده است.
Re: دیالوگ های ماندگارمهدی فتحی :ابا یزید!!!
برای پیروزی در این جنگ نه به نیرنگ و خدعه های من امیدوار باش نه به قدرت و شجاعت شمشیر زنانت برای پیروزی در این جنگ فقط و فقط به جهل این جماعت امیدوار باش. آنچه مخالفان نظریه تکامل از آن می هراسند علم به معنای واقعی کلمه نیست.
بلکه بسته ارزشهای سکولار است که در اسب تروای نظریه تکامل پنهان شده است.
Re: دیالوگ های ماندگارحسین پناهی:پدرانم متولیان معابد بودند و من اکنون گناه ایشان میخرم
علیرضا شجاع نوری:ایکاش می دانستم حسین بن علی درباره ایشان چه گفت حسین پناهی:چگونه بر بتهای مرده سنگی بیندازم حال آنکه بتهای زنده هنوز بر روی زمینند. اگر راه کوفه را میجویی از بیراه برو آنچه مخالفان نظریه تکامل از آن می هراسند علم به معنای واقعی کلمه نیست.
بلکه بسته ارزشهای سکولار است که در اسب تروای نظریه تکامل پنهان شده است.
Re: دیالوگ های ماندگارسخت ترین موقع واسه دروغ گفتن به کسی
وقتیه که میدونه قراره بهش دروغ بگی. The Imitation Game
Re: دیالوگ های ماندگارمرضیه :
این دنیا ب هیچ بنی بشری وفا نکرده هاشم: نه نکرده ... اینو وقتی فهمیدم که یه عزیزی رو از دست دادم ... همینجوریاس که قلب آدما هی ته میگیره ....هی ته میگیره تا بالاخره یه جا میسوزه و تموم میشه اونوقت دیگه حتی حوصله خودتم نداری ! شهرزاد
Re: دیالوگ های ماندگارسه تا قورباغه رو انداختند تو یه وان آب جوش قورباغه ها فهمیدند پریدند بیرون، نمردند...
همون قورباغه ها رو انداختند تو یه وان آب سرد کم کم آب جوش ریختند قورباغه ها نفهمیدند،مردند. ----- آفریقا 1389 هومن سیدی
Re: دیالوگ های ماندگارپلیس: پاشو ببینم... اینجا چی میخوای؟! واسه چی خوابیدی؟!
منصور: منتظر کسی ام پلیس: ماشین مال کیه؟ منصور: مال خودمه. پلیس: چرا دم خوابگاه دخترا؟! منصور: منتظر خواهرمم پلیس: دروغ نگیا... دروغ بگی، میزنم تو گوشتا ! منصور: نه بابا دروغ نمیگم ... واسه چی دروغ بگم؟! پلیس: چون قیافت داره نشون میده که داری دروغ میگی منصور: ایناهاش اومد آیدا: چیزی شده؟! پلیس: سلام خانوم ایشون چیکارتونه؟ آیدا: نامزدمه ! پلیس: نامزدتونه؟! مسئول خوابگاه: سلام جناب سروان خسته نباشین پلیس: قربون شما مسئول خوابگاه: این آقا مورد نداره پسر خالشه اونم دانشجوی اینجاس! پلیس: مطمئن باشم پسر خالشه؟! مسئول خوابگاه: بله جناب سروان پلیس (خطاب به همکارش): بریم آقا جون... بریم... اینا همه باهمن ! نفس عمیق، پرویز شهبازی
چه کسی هم اکنون اینجاست ؟کاربرانی که در این تالار هستند: بدون کاربران عضو شده و 9 مهمان |