صفحه 109 از 110

Re: عکسخانه!

ارسال شده: دوشنبه ۱۳۹۴/۴/۲۲ - ۱۲:۰۵
توسط mohsen2545
کسی می دونه اینجا کجاست؟ smile022

11403050_10205458148507477_764854859826064990_n.jpg

Re: عکسخانه!

ارسال شده: دوشنبه ۱۳۹۴/۴/۲۲ - ۲۰:۰۱
توسط mycolony
تصویر

Re: عکسخانه!

ارسال شده: شنبه ۱۳۹۴/۶/۷ - ۱۹:۲۴
توسط DARKENERGY
پاریس، 1950

p1950.jpg

Re: عکسخانه!

ارسال شده: شنبه ۱۳۹۴/۶/۷ - ۱۹:۲۶
توسط DARKENERGY
خیابان عباس آباد اصفهان - ۱۳۵۶

es56.jpg

Re: عکسخانه!

ارسال شده: چهارشنبه ۱۳۹۴/۶/۱۸ - ۱۵:۵۴
توسط DARKENERGY
بازار رشت در سال 1280 خورشیدی
عکاس :آنتوان سوروگین


بازار رشت.jpg

Re: عکسخانه!

ارسال شده: یک‌شنبه ۱۳۹۴/۱۲/۹ - ۲۲:۵۴
توسط Q2w2hddjjb
تصویر

تصویر

تصویر

تصویر

تصویر

تصویر

Re: عکسخانه!

ارسال شده: دوشنبه ۱۳۹۵/۶/۸ - ۰۰:۵۸
توسط stanly
جنایت هولوکاست smile037

Re: عکسخانه!

ارسال شده: دوشنبه ۱۳۹۶/۵/۳۰ - ۰۰:۲۴
توسط DARKENERGY
قرن 14 ق
عکس عروسی فرنگیس خبیر
دختر گوهرتاج جاویدان و علی خبیر محسنی (خبیرالسلطنه)


تصویر

Re: عکسخانه!

ارسال شده: جمعه ۱۳۹۶/۶/۳ - ۱۷:۰۶
توسط 1300144
must-see-black-and-white-historic-moments-17.jpg


اندازه گیری میزان کوتاهی لباس شنا و جریمه برای لباسهایی که بیش از حد(پانزده سانت بالای زانو) کوتاه بودن -1920

_برای مردها هم تا سال 1939 درآوردن پیراهن خلاف قانون بوده _ smile020

Re: عکسخانه!

ارسال شده: جمعه ۱۳۹۶/۶/۳ - ۱۹:۴۱
توسط ali shariei
محل سخنرانی هیتلر در نورنبرگ در سال 1935 و اکنون


هرکه آمد در غم آباد جهان چون گرد باد

روزگاری خاک خورد آخر به خود پیچید و رفت

Re: عکسخانه!

ارسال شده: شنبه ۱۳۹۶/۶/۴ - ۲۲:۲۸
توسط 1300144
Macro-Photography-of-Snowflakes-using-normal-camera-2.jpg

Re: عکسخانه!

ارسال شده: شنبه ۱۳۹۶/۷/۲۹ - ۲۱:۱۳
توسط DARKENERGY
تصویر

Re: عکسخانه!

ارسال شده: شنبه ۱۳۹۶/۸/۲۰ - ۰۱:۰۳
توسط DARKENERGY
نه نغمه ی نی خواهم و نه طرف چمن
نه یار جوان ، نه باده ی صاف کهن

خواهم که به خَلوتکده ای از همه دور
من باشم و من باشم و من باشم و من ...


تصویر

Re: عکسخانه!

ارسال شده: شنبه ۱۳۹۶/۹/۴ - ۱۶:۳۴
توسط DARKENERGY
تصویر


فقط نگاه کن و بعد هیچ چیز نپرس
به خواب رفتمت از بسته های خالی قرص

به دوست داشتنم بین ِ دوستش داری!
به خواب رفتمت از گریـــــه های تکراری

تماس های کسی ناشناس از خطّ ِ ...
بــــه استخوان ِ سرم زیر حرکت ِ مته

که می شود به رگ و پوست، از تو تیغ کشید
که می شود بـــه تو چسبید و بعد جیغ کشید

که می شود وسط ِ وان، دچار فلسفه شد
که زیر آب فرو رفت... واقـــعا خفـــــــه شد!

که مثل من، ته ِ آهنگ ِ «راک» گریه کنی!
جلوی پاش بیفتی به خاک... گریه کنــی

که می شود چمدانت شد و مسافر شد
میان دست تو سیگار بـــود و شاعر شد

که می شود وسط سینه ات مواد کشید
کــــه بعد، زیر پتو رفت و بعد داد کشید...

به چشم های من ِ بی قرار تکیه زد و
به این توهّــــم دیوانـــــه وار تکیه زد و

که دیر باشم و از چشم هات زود شود
که مته بر وسط ِ مغز من، عمود شود!

که هی کشیده شوم، در کشاکشت بکشم
کــــــه هرچه بود و نخواهد نبود، دود شود...

قرار بود همین شب قرارمان باشد
که روز خوب تو در انتظارمان باشد

قرار شد که از این مستطیل در بروی
قرار شد بــــــه سفرهای دورتر بروی

قرار شد دل من، مُهر ِ روی نامه شود
که در توهّــــــم این دودها ادامه شود

که نیست باشم و از آرزوت هست شوم
عرق بریزم و از تــــو نخورده مست شوم

که به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ
که به سلامتی گوسفند قبل از مرگ

که به سلامتی جام بعدی و گیجی
که به سلامتی مرگ های تدریجی

که به سلامتی خواب های نیمه تمام
که بـه سلامتی من... که واقعا تنهام!

که به سلامتی سال هـــــای دربدری
که به سلامتی تو که راهی ِ سفری...

صدای گریه ی من پشت سال ها غم بود
صدای مته می آمد کـــــه تـوی مغــزم بود

صدای عطر تو که توی خانه ات هستی
صدای گریـــــه ی من در میان بدمستی

صدای گریـــه ی من توی خنده ی سلاخ!
صدای پرت شدن از سه شنبه ی سوراخ

صدای جر خوردن روی خاطراتی که...
ادامه دادن ِ قلبـم بـه ارتباطـــی که...

به ارتباط تو با یک خدای تک نفره
بــــه دستگیری تو با مواد منفجره

به ارتباط تو با سوسک های در تختم
که حس کنی چقدَر مثل قبل بدبختم

کــــه ترس دارم از ایـــن جنّ داخل کمـدم
جنون گرفته ام و مشت می زنم به خودم

دلم گرفته و می خواهمت چه کار کنم؟!
که از خودم که تویی تا کجا فرار کنم؟!

غریبگی ِ تنم در اتاق خوابی که...
به نیمه شب، «اس ام اس»های بی جوابی که...

به عشق توی توهّم... به دود و شک که تویی
به یک ترانه ی غمگین ِ مشترک که تویی

به حسّ تیره ی پشتت به لغزش ِ ناخن
به فال های بد و خوب پشت یک تلفن

فرار می کنم از تو به تو به درد شدن
به گریه های نکرده، به حسّ مرد شدن

فرار می کنم از این سه شنبه ی مسموم
فرار می کنم از یک جواب نامعلوم

سوال کردن ِ من از دلیل هایی که...
فرار می کنم از مستطیل هایی که...

فرار کردن ِ از این چهاردیواری
به یک جهان غم انگیزتر، به بیداری...

دو چشم باز به یک سقف ِ خالی از همه چیز
فقط نگاه کن و هیچ چی نپرس عزیز!

به خواب رفتنم از حسرت ِ هماغوشی ست
که بهترین هدیه، واقعا ً فراموشی ست...




سید مهدی موسوی

Re: عکسخانه!

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۶/۹/۹ - ۰۰:۵۳
توسط DARKENERGY
تصویر


ميخندم به كسی كه بخواهد
بعدِ تو مرا از هر رفتنی بترساند ... !