garfield نوشته شده:
این رو فقط پدر شما نگفتن. تمام این اقایون میگن. ترسشون هم از اینه که اگه قبح قضیه بریزه و تعصب الکی از بین بره منطقی با قضیه برخورد میشه و دیگه کسی برای این اراجیف تره هم خورد نمیکنه.
میدونی این حرفات کی جواب میده اون وقتی که آدم الکی الکی اسلام رو قبول کرده باشه ( مثل این که چون دین پدرانمان بوده منم پذیرفتم ، نه دادا این طوریاهم نیـــــــــــــست
)
garfield نوشته شده:
شما میگی لا اکراه فی الدین؟ یعنی از آیات عظام هم بهتر اسلامو شناختی؟ آیت اله بهجت میدونی کی بود؟ کسی بود که خمی-نی و سیستانی و بقیه پیشش لنگ پهن میکردند. ببین چی گفته:
سوال 379. مسلمانى كه به دين ديگر بپيوندد، حكم دين در مورد او چيست و از لحاظ اخروى چه سرنوشتى دارد؟
ج. حكم او مرتد فطرى است كه
وجوب قتل و جدا شدن زوجه اش و تقسيم مالش بين ورثه از جمله احكام مرتد فطرى است و در آخرت نيز اهل عذاب است.
به اسلام واقعی خوش آمدید.
1 ) من و شما در مقامی نیستیم که به راحتی یه چیز رو انکار کنیم یا رد ، شما با صورت آیات سر و کار داری ولی اون افراد درس قرآن شناسی خوندند ، مگه الکیه
2) شما میگی اگه در دین اجباری نیست چرا کسی بخواد از دین اسلام خارج بشه اعدامش میکنن ؟
اولا اسلام هرگز نگفته که هر کس از اسلام خارج شده مرتد است و باید اعدام بشه .
اگر مسلماني از روى تحقيق (نه هوا و هوس و فرار از تكاليف) به اين نتيجه برسد كه دين ديگرى حق است، امكان خارج شدن از دين براي او وجود دارد ، اما اگر بخواهد در مقابل اسلام موضع گيري و مقابله کند ، مرتد محسوب شده و جامعه اسلامي با وجود شرايطي با اون برخورد خواهد کرد. البته این برخورد الزاما اعدام نیست.
مرتد از نظر اسلام كسي است كه
به مبارزه با عقيده و ايمان و باور مردم در جامعه روي آورده و به اين جهت يك مجرم اجتماعي شناخته مي شود ، نه مجرم اعتقادي. زيرا اعتقاد ، جرم نيست و اين كه آيا در باور خود صداقت دارد يا نه و از روي تحقيق از دين خارج شده ، يا از روي هوا و هوس و با انگيزه هاي ديگر، فقط خداوند مي داند و پاداش و جزاي او در آخرت را خوواهد دید
، اما از اين جهت كه قصد تخريب و تزلزل باور انسان ها را در جامعه داشته و به مقابله با آن برخيزد ، مربوط به جنبه اجتماعي مي شود و حكومت ديني با آن برخورد خواهد كرد
خوب حالا بریم سر دین که چی گفته است
تا آن جا که اطلاعات دینی من خط میدهد
امنيت جانى در قرآن بسيار مورد توجه قرار گرفته است.
برخى از احكام جزايى قرآن با هدف تأمين امنيت جانى فرود آمده است.
براى نمونه بعضى آيات از خودكشى و ديگر كشى و صدمه رساندن به ديگران منع مىكند. اين آيات براى آنان كه ديگران را مصدوم مىسازند و به قتل مىرسانند،
مجازات سنگين قرار مىدهد و اين مجازاتها را
عامل مهم تأمين امنيت ديگران مىخواند(بقره:۱۹۵ و نساء:۲۹) امنيت شناسان، امنيت جانى را بسيار درخور اهميت مىدانند و ناامنى جانى و احساس ناامنى را زمينه آسيب پذيرى اجتماعى مىدانند. در قرآن امنيت جانى بسيار اهميت دارد و كشتن يك فرد مانند كشتن تمام انسانها دانسته شده است. (مائده:۳۲)
( نه فقط مسلمان، که در بعضی صحبتهاتون دیده شده بود که گفتید فقط اسلام به مسلمین اهمیت میده و بقیه ی انسان ها رو برده خودشون میدونن ، این عقیده یهودیانه که در قرآن به صراحت بیان شده است )
ولی هر چند امنيت جانى در قرآن بسيار پر اهميت گفته شده است اما اين
امنيت مطلق نيست. امنيت جانى تا زمانى حق هر شهروند است كه امنيت ديگران را محترم شمارد و از تجاوز به حقوق ديگران خوددارى كند. ( اگر متوجه نمیشید دیگر مشکل بنده نیست مشکل جای دیگریست )
در مورد امنيت عقيده بايد گفت كه تمامى انسانها از جهت باورها و انديشهها
داراى امنيت هستند و نمىتوان او را به سبب باورهايى كه دارند،
تهديد كرد و در
ناامنى قرار داد، چه اين كه باورها و انديشهها خاستگاه زندگى اجتماعى است و بيشترين نقش را در بروز رفتارهاى فردى و اجتماعى دارد. براين اساس در اسلام باورها و عقايد بسيار با ارزش است و صاحبان عقيده در امنيت كامل به سر مىبرند و نمىتوان آن فرد را به پذيرش باورى جديد و ازبین بردن عقيده خود
وادار کرد. ( حالا این که شیعیان در جوامعی امنیت جانی ندارن یا ادیان دیگه که من نمیدونم ، این بر میگرده به روش سیاستمداران وگرنه اسلام این گونه سخن گفته )
آيات جهاد هم درباره مخالفانى است كه براى مسلمانان
ناامنى ايجاد مىكنند. قرآن، تهديد صاحبان عقيده را قبول ندارد و با
هر شكل تهديد مخالفت مىكند، چه اين كه :
اول: از انسان رهايى از تقليد (به عنوان يك عامل درونى بر اكراه) را مىطلبد و تقليد كنندگان را نكوهش مىكند
،(بقره:۱۷۰)
دوم: انسان را به بهرهگيرى از
عقل فرا مىخواند و از آن
تأمل و تدبر در آفرينش و آفريدگار را میخواهد
سوم: عقيده را امرى درونى و
اختيارى و
جبرناپذير معرفى مىكند.(بقره:۲۵۶ ، یوسف ۱۰۸ ، انسان:۳ و کهف:۲۹)
چهارم: ناسازگارىهاى عقيدتى و دينى را خواست خداوند مىداند: «و لو شاء ربك لامن من فى الارض كلّهم؛ [
b]اگر پروردگار تو مىخواست همه كسانى كه روى زمين هستند، (به اجبار) ايمان مىآوردند»[/b](یوسف:۹۹ و انعام: ۱۴۹ و ۳۵)
پنجم: وظيفه پيامبران را تبليغ، بيم و بشارت مىشناسد و اجبار مردم بر پذيرش دين را وظيفه ايشان نمىخواند.(آل عمران:۲۰ و مائده:۹۲ و یونس:۴۱)
ششم: مسلمانان را به
مدارا با مخالفان دعوت مىكند و ايشان را
از درگيرى با كافران باز مىدارد و مخالفان را (به شرط عدم تعرض به مسلمانان و اعلام بى طرفى) در
امنيت مىداند.(انفال:۶۱)
و.............
بنابراين بر طبق آيات قرآن هيچ كس را نمىتوان
بر پذيرش عقيدهاى اجبار كرد و يا فردى را از
باورهايش جدا نمود، زيرا عقيده (دين، مذهبى، سياسى و...) امرى
اختيارى و قلبى است و به هيچ روى اجبار و اكراه نمىپذيرد. شاید اگر مطالب بالا را به خوبی مطالعه کرده باشید متوجه شده باشید که در اسلام کاملا
آزادی عقیده وجود دارد زیرا دين اسلام
فطرى است. اگر فردى به اصول و فروع اسلام آشنا باشد و حالت انكار نداشته باشد، به صورت طبيعى و معمولى به آن ايمان مىآورد. ( اگر هم خواست ایمان نیاورد به کسی ربطی ندارد )
*حالا قرآن مىگد: «لا اكراه فى الدين؛ در پذيرش عقيده ( دین ) اكراه نيست». اصولاً عقيده با اكراه سازگار نيست. اين سخن درستى است، ولى نبايد از اين گزاره، تفسير ناروا کرد و گفت:
هر كه هرگونه دلش بخواهد، آزاد است تا عقايد ديگران را به بازى بگيرد، بلكه قرآن به دنبال سخن مذكور مىگويد:
«قد تبيين الرشد من الغى؛ راه راست از راههاى انحرافى و نادرست روشن است».(بقره:۲۵۶) يعنى وقتى راه رشد و حقيقت آشكار است، دليلى براى اكراه و اجبار وجود ندارد، زيرا عقل سليم بدون داشتن انكار و عناد آن را پذيرا است.
این هم ضمیمه ی سخنان بنده باشد
حال اگر فردى در خانواده مسلمان تشخيص داد كه دين اسلام بر حق نيست، مىتواند دين ديگر را انتخاب كند و در قانون اسلام یا جمهوری اسلامی هیچ حکمی برای آن تعیین نشده تا زمانی که به صورت مقابله با اسلام در نیاید . بدیهی است در جامعهاى كه براساس اعتقادات و باورهاى دينى، قوانين، رفتارهاى اجتماعى و فردى، اميال و آرزوهاى انسانها ارزشهاى اخلاقى شكل گرفته كه هر يك از اين موارد كاركردهاى بسيارى در زندگى فردى و اجتماعى دارد،
کسی حق ندارد به مقابله با دین و اعتقادات دیگران بپردازد و در برابر دين و اعتقادات موضعگيرى نموده و درصدد تخريب آنها باشد، زيرا آثار نامطلوب در زندگى فردى و ا جتماعى ايجاد خواهد كرد و باعث تزلزل اركان اجتماعى خواهد شد، بنابراين
ارتداد از اين جهت كه افكار عمومى و ايمان مردم را متزلزل مىكند، اظهار آن روا و شايسته نيست، و با وجود يك سرى شرايط اسلام با مرتد برخورد مىكند. اما اگر باور خود را رواج نداد و به امنيت فكرى و فرهنگى جامعه آسيبى وارد نكرد، به او كارى ندارند و حكم ارتداد نداشته و عقيدهاش نزد خودش محترم است
. اين كه خدا با او چگونه برخورد مىكند،
تنها خدا مىداند كه وى صداقت دارد يا از روى عناد و لجاجت به اين عقيده روى آورده است. خداوند فرداى قيامت بر پايه عدل و حكمت، با او رفتار خواهد كرد. همو فرموده است:
«اگر حجت بر كسى تمام نشده باشد، مؤاخذهاش نمىكند.»(اسراء:۱۵) در عین حال که منکران حقیقت و رفتارهای ناشایست را مجازات خواهد نمود.
دیدید برای یک سوال یک خطی چقدر اسلام استدلال باید بیاره ، به همان خدایی که خالق ماست برای تمام دلایلش اسلام مدرک و ادله میاره و فقط کافیه که شما تحقیق کنید و بس
بنده اینی که میگم نمیخوام دیگه وارد این بحثها بشم برای این است که 1 ) پدرم دستور داده ( پذیرفتن حرف پدر بر هر فردی واجب است
( خواهشا خرده نگیرید که بازش نکنم .... ) «البته با عقل خود منم جور در میاد » هر چه باشه اون چندتا پیرهن بیشتر از من پاره کرده و میدونه بحث کردن با این جماعت به جایی نمیرسه و فقط باعث ناراحتی فکری و روحی میشه و بس.... ) 2) سخنان شما فقط انکار کردن سخنان منه و این نوع مذاکره ارزشی ندارد 3) .....
موفق و پیروز باشید