مشاعره
-
عضویت : جمعه ۱۳۹۴/۴/۱۹ - ۲۳:۵۴
پست: 50-
سپاس: 1
Re: مشاعره
تا چند زنم بروی دریاها خشت
بیزار شدم ز بت پرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت
خیام
بیزار شدم ز بت پرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت
خیام
Re: مشاعره
تو خوش میباش با حافظ برو گو خصم جان میده
چو گرمی از تو میبینم چه باک از خصم دم سردم
چو گرمی از تو میبینم چه باک از خصم دم سردم
انسانی معمولی.
ایده بزن ببر! [url]anidea.ir[/url]
ایده بزن ببر! [url]anidea.ir[/url]
Re: مشاعره
من تجربه کردم صنم خوشخو را
سیلاب سیه تیره نکرد آنجو را
یک روز گره نبست او ابرو را
دارم بیمرگ و زندگانی او را
سیلاب سیه تیره نکرد آنجو را
یک روز گره نبست او ابرو را
دارم بیمرگ و زندگانی او را
- Archimedes
عضویت : دوشنبه ۱۳۹۲/۵/۱۴ - ۱۰:۴۵
پست: 1233-
سپاس: 824
Re: مشاعره
دود دل ما نشان سوداست دلا
و اندود که از دل است پیداست دلا
هر موج که میزند دل از خون ای دل
آن دل نبود مگر که دریاست دلا
و اندود که از دل است پیداست دلا
هر موج که میزند دل از خون ای دل
آن دل نبود مگر که دریاست دلا
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
- Archimedes
عضویت : دوشنبه ۱۳۹۲/۵/۱۴ - ۱۰:۴۵
پست: 1233-
سپاس: 824
Re: مشاعره
در کارگه کوزه گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
-
عضویت : جمعه ۱۳۹۴/۴/۱۹ - ۲۳:۵۴
پست: 50-
سپاس: 1
Re: مشاعره
دیدیم تمام هرچه در عالم بود
چیزی که ندیدیم همین آدم بود
چیزی که ندیدیم همین آدم بود
“ Two things awe me most, the starry sky above me and the moral law within me“.
Immanuel Kant
Critique of Practical Reason, 1788
Immanuel Kant
Critique of Practical Reason, 1788
- Archimedes
عضویت : دوشنبه ۱۳۹۲/۵/۱۴ - ۱۰:۴۵
پست: 1233-
سپاس: 824
Re: مشاعره
دوش از سر عاشقی و از مشتاقی
میکردم التماس می از ساقی
چون جاه و جمال خویش بنمود به من
من نیست شدم بماند ساقی ساقی
میکردم التماس می از ساقی
چون جاه و جمال خویش بنمود به من
من نیست شدم بماند ساقی ساقی
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
- Archimedes
عضویت : دوشنبه ۱۳۹۲/۵/۱۴ - ۱۰:۴۵
پست: 1233-
سپاس: 824
Re: مشاعره
در باغ چو شد باد صبا دایهٔ گل
بربست مشاطهوار پیرایهٔ گل
از سایه به خورشید اگرت هست امان
خورشید رخی طلب کن و سایهٔ گل
بربست مشاطهوار پیرایهٔ گل
از سایه به خورشید اگرت هست امان
خورشید رخی طلب کن و سایهٔ گل
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست