صفحه 375 از 377
Re: مشاعره
ارسال شده: جمعه ۱۳۹۶/۳/۵ - ۰۱:۴۲
توسط einstein313
ماه رمضان آمد آن بند دهان آمد
زد بر دهن بسته تا لذت لب بیند
بلخی
Re: مشاعره
ارسال شده: جمعه ۱۳۹۶/۳/۵ - ۰۱:۴۸
توسط Litmus
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن بر آید
Re: مشاعره
ارسال شده: جمعه ۱۳۹۶/۳/۵ - ۰۱:۵۵
توسط einstein313
درد شیرین دوای فرهاد است
غم لیلی نشاط مجنون است
Re: مشاعره
ارسال شده: جمعه ۱۳۹۶/۳/۵ - ۰۲:۰۳
توسط Litmus
تابوت من از چوبه ی انگور بسازید
تا مستیم از سر نرود روز جدایی
S.D
Re: مشاعره
ارسال شده: جمعه ۱۳۹۶/۳/۵ - ۱۴:۱۰
توسط einstein313
یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست
خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست
وحشی
Re: مشاعره
ارسال شده: شنبه ۱۳۹۶/۳/۶ - ۱۳:۳۱
توسط Litmus
تا شنیدم قصه هایی از دیار کوی دوست
بی محابا پرکشیدم در لقای روی دوست
Re: مشاعره
ارسال شده: یکشنبه ۱۳۹۶/۵/۸ - ۲۱:۲۵
توسط einstein313
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند
غلام همت آن رند عافیت سوزم
که در گداصفتی کیمیاگری داند
حافظ
Re: مشاعره
ارسال شده: شنبه ۱۳۹۶/۷/۲۹ - ۲۱:۰۶
توسط DARKENERGY
دلی که پیش تو ره یافت
باز پَس نرود
هوا گرفته عشق
از پیِ هوس نرود
_____________________
یادی کنیم از خروش عزیز
چندماهی میشه سر نزدن
امیدوارم در سلامت کامل باشند.
Re: مشاعره
ارسال شده: یکشنبه ۱۳۹۶/۸/۷ - ۲۰:۴۶
توسط einstein313
در عشق نمی دانم درمان دل خویش
خواهم که کنم صبر ولی دست رسم نیست
خواهم که به شادی نفسی با تو برآرم
از تنگ دلی جانا جای نفسم نیست
سنایی
Re: مشاعره
ارسال شده: یکشنبه ۱۳۹۶/۸/۱۴ - ۰۱:۱۲
توسط metra70
تو شنیدی که دلم گفت: بمان ایست نرو...؟
بخدا وقت خداحافظیت نیست نرو...
نکند فکر کنی در دل من مهر تو نیست،
گوش کن نبض دلم زمزمه اش چیست نرو...
صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو،
یا دل از دیدن تو سیر شود بعد برو،
تو اگر کوچ کنی بغض دلم میشکند،
صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو،
بخدا وقت خداحافظیت نیست نرو...
به یاد مادرم که 20 روز پیش آسمونی شد
Re: مشاعره
ارسال شده: سهشنبه ۱۳۹۶/۸/۱۶ - ۰۰:۴۰
توسط einstein313
خداوند قرین رحمتش کند ان شاالله ..
-------------------------------
وجودی دارم از مهرت گدازان
وجودم رفت و مهرت همچنان هست
مبر ظن کز سرم سودای عشقت
رود تا بر زمینم استخوان هست
سعدی
Re: مشاعره
ارسال شده: شنبه ۱۳۹۶/۸/۲۷ - ۲۲:۵۳
توسط DARKENERGY
تا چنــد باشــی درد مــن؟ درمان من شو ساعتی
چون جانـم آوردی بـه لـب، جانـان من شو ساعتی
نظامی
Re: مشاعره
ارسال شده: پنجشنبه ۱۳۹۶/۹/۲ - ۰۰:۲۶
توسط einstein313
یار نخواهم که بود بدخو و غمخوار و ترش
چون لحد و گور مغان تنگ و دل افشار و ترش
هر کی بود عاشق خود پنج نشان دارد بد
سخت دل و سست قدم کاهل و بیکار و ترش
بلخی
Re: مشاعره
ارسال شده: چهارشنبه ۱۳۹۷/۷/۱۱ - ۰۱:۱۸
توسط آرشام
شیخی به زن فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پابستی
گفت شیخا هر آنچه گویی هستم
لیکن تو چنان که می نمایی هستی
Re: مشاعره
ارسال شده: چهارشنبه ۱۳۹۸/۵/۹ - ۱۹:۲۸
توسط einstein313
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
وز لب ساقی شرابم در مذاق افتاده بود
در مقامات طریقت هر کجا کردیم سیر
عافیت را با نظربازی فراق افتاده بود
حافظ