جملاتی از فیلم هایی که می بینیم ، کتاب هایی که می خوانیم
Re: جملاتی از فیلم هایی که می بینیم ، کتاب هایی که می خوانیم
فیلم در چشم باد :وقتی بیژن کارون را نگاه کرد به مردی که در کنارش ایستاده بود گفت :همیشه جوان است .
آن مرد گفت :حال می دهد ماهی گیری کرد !
بیژن گفت :ماهی گیری !!!!! لذت بخش است با عشقت بر قایقی سوار باشی و غروب را تماشا کنی
آن مرد گفت :حال می دهد ماهی گیری کرد !
بیژن گفت :ماهی گیری !!!!! لذت بخش است با عشقت بر قایقی سوار باشی و غروب را تماشا کنی
Re: جملاتی از فیلم هایی که می بینیم ، کتاب هایی که می خوانیم
ای بابا! فقط اینجا یه عاشق کم داشت که اونم از غیب رسید!! فکر کنم امام زمان, نه که خیلی کل بچه های سایت رو دوست داره, میخواد ارادتشو بهمون نشون بده, هی برامون افراد متنوع در انواع رنگ ها ونژاد ها میفرسته!paliz نوشته شده: لذت بخش است با عشقت بر قایقی سوار باشی و غروب را تماشا کنی
آقا خیلی نوکرتیم!
من زنم و به همان اندازه از هوا سهم میبرم
که ریه های تو!
درد آور است که من آزاد نباشم تا تو به گناه نیفتی!
قوس های بدنم بیشتر از افکارم به چشمهایت ما آیند!
تاسف بار است که باید
لباس هایم را به میزان ایمان تو تنظیم کنم!
سیمین دانشور
که ریه های تو!
درد آور است که من آزاد نباشم تا تو به گناه نیفتی!
قوس های بدنم بیشتر از افکارم به چشمهایت ما آیند!
تاسف بار است که باید
لباس هایم را به میزان ایمان تو تنظیم کنم!
سیمین دانشور
Re: جملاتی از فیلم هایی که می بینیم ، کتاب هایی که می خوانیم
فعلا نه!
آن زاهد ظاهرپرست ندارد خبر از حال ما
Re: جملاتی از فیلم هایی که می بینیم ، کتاب هایی که می خوانیم
"اون شب کنار برکه،من هردم کوچک و کوچک تر می شدم و لابلای علفزارهای تاریک هردم نامرئی تر تا اینکه بالاخره بعد از سی و دو سال به کل ناپدید شدم و حالا اینجا هستم،حالا توی این لحظه.
...
-هرجا که نگاه می کنم نیستش
-گمونم رفته باشه
-شاید برگشته باشه خونه ش."
رمانِ پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد(so the wind wont blow it all away)
ریچارد براتیگان
...
-هرجا که نگاه می کنم نیستش
-گمونم رفته باشه
-شاید برگشته باشه خونه ش."
رمانِ پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد(so the wind wont blow it all away)
ریچارد براتیگان
باید آن شوی که هستی...
Re: جملاتی از فیلم هایی که می بینیم ، کتاب هایی که می خوانیم
-بله؟
--تو که هنوز زنده ای نفله
-بله؟
--این دفه رم شانس اوردی ولی دفه دیگه از این خبرا نیست،به راس میری بهشت
-با کی کار داری؟
--گوش کن ببین چی میگم؛پاتو بکش بیرون از این بازی؛به نفته!
-کودوم بازی!؟
--نانو مالِ ماست!اینو یه بار دیگم گفته بودم،مطمئن باش دفه سومی وحود نداره
-ننه ی من مالِ توــِــ؟نکبت میآم میزنم اونجا شتکت میکنما سیرابی!الو!!
---با ننه؟کی بود؟؟
-هیچی حروم لقمه گیر داده بود به ننمون،بی شرف...
بریده ای از فیلمی ساختِ ایران...
--تو که هنوز زنده ای نفله
-بله؟
--این دفه رم شانس اوردی ولی دفه دیگه از این خبرا نیست،به راس میری بهشت
-با کی کار داری؟
--گوش کن ببین چی میگم؛پاتو بکش بیرون از این بازی؛به نفته!
-کودوم بازی!؟
--نانو مالِ ماست!اینو یه بار دیگم گفته بودم،مطمئن باش دفه سومی وحود نداره
-ننه ی من مالِ توــِــ؟نکبت میآم میزنم اونجا شتکت میکنما سیرابی!الو!!
---با ننه؟کی بود؟؟
-هیچی حروم لقمه گیر داده بود به ننمون،بی شرف...
بریده ای از فیلمی ساختِ ایران...
Re: جملاتی از فیلم هایی که می بینیم ، کتاب هایی که می خوانیم
هنگامی که آرزوی چیزی را داری سراسر کیهان همدست میشوند تا بتوانی این آرزو را تحقق بخشی
پائولو کوئیلو کتاب کیمیاگر
پائولو کوئیلو کتاب کیمیاگر
جانی که اطاعت میکند، پیش از آن که دلیلی در میان باشد قضاوت میکند، در ادراک ثمر بخش و آموختن به رویش بسته است.
***
چه خودخواهی غم انگیزی است اینکه باور کنیم باورهای ما باورهای پاینده اند که بر واقعیت محیط اند. دست از این باور که برداریم مقام امن را یافته ایم.
***
چه خودخواهی غم انگیزی است اینکه باور کنیم باورهای ما باورهای پاینده اند که بر واقعیت محیط اند. دست از این باور که برداریم مقام امن را یافته ایم.
Re: جملاتی از فیلم هایی که می بینیم ، کتاب هایی که می خوانیم
من درمدت عمر خود چیزها دیدم.من مشاهده کردم که پسری مقابل چشم من پدر خود را کشت.
دیدم که فقرا علیه اغنیا ء ،حتی طبقه خدایان قیام کردند .دیدم کسانی که در ظروف زرین شراب می آشامیدند ،کناررودخانه،با
کف دست آب مینوشیدند .دیدم کسانی که زر خود با قپان وزن می کردند ، زن خود را برای یک دستبند مسی به
سیاهپوستان فروختند تا اینکه بتوانند برای اطفال همان زن، نان خریداری کنند.
درگذشته جای من در کاخ فرعون در طرف راست او بود و بزرگانی که صدها غلام داشتند به من تملق می گفتند و برای من
هدایا می فرستادند و دارای گردنبند زر بودم.امروز دراینجا،که نقطه ای واقع درساحل دریای مشرق است،زندگی می کنم ولی
ثروت من از بین نرفته وهم چنان توانگر می باشم و غلامانم دو دست را روی زانو می گذارند و مقابلم سر فرود می آورند.
علت اینکه مرا ازمصروشهرطبس تبعید کردند وبه اینجا فرستادند این است که من درزندگی ،همه چیزداشتم ،میخواستم
چیزی به دست بیاور م ،که لازمه به دست آوردن آن این است که انسان همه چیز را ازدست بدهد .من می خواستم که حقیقت
حکمفرما باشد و ریا و دروغ و ظاهرسازی از بین برود و نمی دانستم که حکمفرمایی حقیقت در زندگی انسا ن ،امری محال
است و هرکس که راستگو باشد و با راستگوی ی زندگی کند باید همه چیز را از دست بدهد و من باید خیلی خوشوقت باشم که
هنوز ثروت خویش را حفظ کرده ام.
قسمتی از مقدمه کتاب سینوهه-میکا والتاری
دیدم که فقرا علیه اغنیا ء ،حتی طبقه خدایان قیام کردند .دیدم کسانی که در ظروف زرین شراب می آشامیدند ،کناررودخانه،با
کف دست آب مینوشیدند .دیدم کسانی که زر خود با قپان وزن می کردند ، زن خود را برای یک دستبند مسی به
سیاهپوستان فروختند تا اینکه بتوانند برای اطفال همان زن، نان خریداری کنند.
درگذشته جای من در کاخ فرعون در طرف راست او بود و بزرگانی که صدها غلام داشتند به من تملق می گفتند و برای من
هدایا می فرستادند و دارای گردنبند زر بودم.امروز دراینجا،که نقطه ای واقع درساحل دریای مشرق است،زندگی می کنم ولی
ثروت من از بین نرفته وهم چنان توانگر می باشم و غلامانم دو دست را روی زانو می گذارند و مقابلم سر فرود می آورند.
علت اینکه مرا ازمصروشهرطبس تبعید کردند وبه اینجا فرستادند این است که من درزندگی ،همه چیزداشتم ،میخواستم
چیزی به دست بیاور م ،که لازمه به دست آوردن آن این است که انسان همه چیز را ازدست بدهد .من می خواستم که حقیقت
حکمفرما باشد و ریا و دروغ و ظاهرسازی از بین برود و نمی دانستم که حکمفرمایی حقیقت در زندگی انسا ن ،امری محال
است و هرکس که راستگو باشد و با راستگوی ی زندگی کند باید همه چیز را از دست بدهد و من باید خیلی خوشوقت باشم که
هنوز ثروت خویش را حفظ کرده ام.
قسمتی از مقدمه کتاب سینوهه-میکا والتاری
گرم بیایی و پرسی چه بردی اندر خاک؟ .................... ز خاک نعره برآرم که آرزوی تو را
Re: جملاتی از فیلم هایی که می بینیم ، کتاب هایی که می خوانیم
آخرین فصل سینوهه قسمت های آخرش هم زیبا بود.الآن ندارمش وگرنه می نوشتم1300144 نوشته شده:من درمدت عمر خود چیزها دیدم.من مشاهده کردم که پسری مقابل چشم من پدر خود را کشت.
دیدم که فقرا علیه اغنیا ء ،حتی طبقه خدایان قیام کردند .دیدم کسانی که در ظروف زرین شراب می آشامیدند ،کناررودخانه،با
کف دست آب مینوشیدند .دیدم کسانی که زر خود با قپان وزن می کردند ، زن خود را برای یک دستبند مسی به
سیاهپوستان فروختند تا اینکه بتوانند برای اطفال همان زن، نان خریداری کنند.
درگذشته جای من در کاخ فرعون در طرف راست او بود و بزرگانی که صدها غلام داشتند به من تملق می گفتند و برای من
هدایا می فرستادند و دارای گردنبند زر بودم.امروز دراینجا،که نقطه ای واقع درساحل دریای مشرق است،زندگی می کنم ولی
ثروت من از بین نرفته وهم چنان توانگر می باشم و غلامانم دو دست را روی زانو می گذارند و مقابلم سر فرود می آورند.
علت اینکه مرا ازمصروشهرطبس تبعید کردند وبه اینجا فرستادند این است که من درزندگی ،همه چیزداشتم ،میخواستم
چیزی به دست بیاور م ،که لازمه به دست آوردن آن این است که انسان همه چیز را ازدست بدهد .من می خواستم که حقیقت
حکمفرما باشد و ریا و دروغ و ظاهرسازی از بین برود و نمی دانستم که حکمفرمایی حقیقت در زندگی انسا ن ،امری محال
است و هرکس که راستگو باشد و با راستگوی ی زندگی کند باید همه چیز را از دست بدهد و من باید خیلی خوشوقت باشم که
هنوز ثروت خویش را حفظ کرده ام.
قسمتی از مقدمه کتاب سینوهه-میکا والتاری
باید آن شوی که هستی...
Re: جملاتی از فیلم هایی که می بینیم ، کتاب هایی که می خوانیم
بله..در واقع کل کتابش خیلی ارزشمند بود و پر از درسRoghaye_M نوشته شده:آخرین فصل سینوهه قسمت های آخرش هم زیبا بود.الآن ندارمش وگرنه می نوشتم1300144 نوشته شده:من درمدت عمر خود چیزها دیدم.من مشاهده کردم که پسری مقابل چشم من پدر خود را کشت.
دیدم که فقرا علیه اغنیا ء ،حتی طبقه خدایان قیام کردند .دیدم کسانی که در ظروف زرین شراب می آشامیدند ،کناررودخانه،با
کف دست آب مینوشیدند .دیدم کسانی که زر خود با قپان وزن می کردند ، زن خود را برای یک دستبند مسی به
سیاهپوستان فروختند تا اینکه بتوانند برای اطفال همان زن، نان خریداری کنند.
درگذشته جای من در کاخ فرعون در طرف راست او بود و بزرگانی که صدها غلام داشتند به من تملق می گفتند و برای من
هدایا می فرستادند و دارای گردنبند زر بودم.امروز دراینجا،که نقطه ای واقع درساحل دریای مشرق است،زندگی می کنم ولی
ثروت من از بین نرفته وهم چنان توانگر می باشم و غلامانم دو دست را روی زانو می گذارند و مقابلم سر فرود می آورند.
علت اینکه مرا ازمصروشهرطبس تبعید کردند وبه اینجا فرستادند این است که من درزندگی ،همه چیزداشتم ،میخواستم
چیزی به دست بیاور م ،که لازمه به دست آوردن آن این است که انسان همه چیز را ازدست بدهد .من می خواستم که حقیقت
حکمفرما باشد و ریا و دروغ و ظاهرسازی از بین برود و نمی دانستم که حکمفرمایی حقیقت در زندگی انسا ن ،امری محال
است و هرکس که راستگو باشد و با راستگوی ی زندگی کند باید همه چیز را از دست بدهد و من باید خیلی خوشوقت باشم که
هنوز ثروت خویش را حفظ کرده ام.
قسمتی از مقدمه کتاب سینوهه-میکا والتاری
گرم بیایی و پرسی چه بردی اندر خاک؟ .................... ز خاک نعره برآرم که آرزوی تو را
- professor.freak
نام: پویان
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۶:۰۵
پست: 611-
سپاس: 19
- جنسیت:
تماس:
Re: جملاتی از فیلم هایی که می بینیم ، کتاب هایی که می خوانیم
چرا این تاپیک دکمه سپاس نداره ؟حالا من چطور uta و آقا سعید سپاسم رو بگم ؟(اینی که گفتم خودش یعنی سپاس)
زندگی تنها سایه ای گذرا و بازیگری بی نوا است که ساعتی بر صحنه می خرامد و به شور و هیجان می آید و سپس دیگر آوایی به گوش نمی رسد .افسانه ای خشم آلود و پر خروش که ابلهی حکایت می کند و هیچ معنایی ندارد.(مکبث-شکسپیر)
انسان حیوان غمگینی است که فقط اعجاز به هیجان می آوردش ،یا کشتار.(هفت دیوانه -روبرتو آرلت)
انسان حیوان غمگینی است که فقط اعجاز به هیجان می آوردش ،یا کشتار.(هفت دیوانه -روبرتو آرلت)
Re: جملاتی از فیلم هایی که می بینیم ، کتاب هایی که می خوانیم
"خرگوش سفیدی از کلاه شعبده باز درمی آید.از آنجا که خرگوشی بی اندازه بزرگ است این شعبده بازی میلیاردها سال طول می کشد.آدمیزاد در نوک موی نازک این خرگوش چشم به جهان گشود،و به همین جهت از ناممکنی این تردستی حیران است.ولی رفته رفته پا که به سن می گذارد از موها پایین و پایین تر می خزد، و در همانجا باقی می ماند ، و دیگر خود را به خطر نمی اندازد ، و به نوک شکننده ی مو نزدیک نمی شود.فقط فیلسوفان اند که تن به این راه پرمخاطره می دهند و دورترین زوایای زبان و هستی را می کاوند.بعضی البته فرومی افتند اما دیگران دودستی صخره ها را می چسبند و به سوی کسانی که گرم و نرم در ژرفا جا خوش کرده اند و مدام تنور شکم می تابند،فریاد می زنند:
"خانم ها، آقایان،ما در فضا، در وسط زمین و هوا معلق ایم!"ولی کسی این پایین ها به آنها اعتنا نمی کند.و در بین خود می گویند:"چه مردمان مزاحمی!" و صحبتهای همیشگی خود ادامه می دهند:لطفا آن ظرف کره را بده به من.سهام شما امروز چقدر بالا رفت؟گوجه فرنگی کیلویی چند است؟شنیده اید پرنسس دایانا دوباره آبستن است؟"
کتابِ دنیای سوفی،بوستین گردر
"خانم ها، آقایان،ما در فضا، در وسط زمین و هوا معلق ایم!"ولی کسی این پایین ها به آنها اعتنا نمی کند.و در بین خود می گویند:"چه مردمان مزاحمی!" و صحبتهای همیشگی خود ادامه می دهند:لطفا آن ظرف کره را بده به من.سهام شما امروز چقدر بالا رفت؟گوجه فرنگی کیلویی چند است؟شنیده اید پرنسس دایانا دوباره آبستن است؟"
کتابِ دنیای سوفی،بوستین گردر
باید آن شوی که هستی...
- professor.freak
نام: پویان
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۶:۰۵
پست: 611-
سپاس: 19
- جنسیت:
تماس:
Re: جملاتی از فیلم هایی که می بینیم ، کتاب هایی که می خوانیم
ممنون . عالی بود . لذت بردم ذوباره منو برد توی حال و هوای اون موقع که داشتم میخوندمشRoghaye_M نوشته شده:"خرگوش سفیدی از کلاه شعبده باز درمی آید.از آنجا که خرگوشی بی اندازه بزرگ است این شعبده بازی میلیاردها سال طول می کشد.آدمیزاد در نوک موی نازک این خرگوش چشم به جهان گشود،و به همین جهت از ناممکنی این تردستی حیران است.ولی رفته رفته پا که به سن می گذارد از موها پایین و پایین تر می خزد، و در همانجا باقی می ماند ، و دیگر خود را به خطر نمی اندازد ، و به نوک شکننده ی مو نزدیک نمی شود.فقط فیلسوفان اند که تن به این راه پرمخاطره می دهند و دورترین زوایای زبان و هستی را می کاوند.بعضی البته فرومی افتند اما دیگران دودستی صخره ها را می چسبند و به سوی کسانی که گرم و نرم در ژرفا جا خوش کرده اند و مدام تنور شکم می تابند،فریاد می زنند:
"خانم ها، آقایان،ما در فضا، در وسط زمین و هوا معلق ایم!"ولی کسی این پایین ها به آنها اعتنا نمی کند.و در بین خود می گویند:"چه مردمان مزاحمی!" و صحبتهای همیشگی خود ادامه می دهند:لطفا آن ظرف کره را بده به من.سهام شما امروز چقدر بالا رفت؟گوجه فرنگی کیلویی چند است؟شنیده اید پرنسس دایانا دوباره آبستن است؟"
کتابِ دنیای سوفی،بوستین گردر
زندگی تنها سایه ای گذرا و بازیگری بی نوا است که ساعتی بر صحنه می خرامد و به شور و هیجان می آید و سپس دیگر آوایی به گوش نمی رسد .افسانه ای خشم آلود و پر خروش که ابلهی حکایت می کند و هیچ معنایی ندارد.(مکبث-شکسپیر)
انسان حیوان غمگینی است که فقط اعجاز به هیجان می آوردش ،یا کشتار.(هفت دیوانه -روبرتو آرلت)
انسان حیوان غمگینی است که فقط اعجاز به هیجان می آوردش ،یا کشتار.(هفت دیوانه -روبرتو آرلت)
Re: جملاتی از فیلم هایی که می بینیم ، کتاب هایی که می خوانیم
چیزی که آدمو نکشه اونو قوی تر میکنه
نقاب آنالیا
نقاب آنالیا
جانی که اطاعت میکند، پیش از آن که دلیلی در میان باشد قضاوت میکند، در ادراک ثمر بخش و آموختن به رویش بسته است.
***
چه خودخواهی غم انگیزی است اینکه باور کنیم باورهای ما باورهای پاینده اند که بر واقعیت محیط اند. دست از این باور که برداریم مقام امن را یافته ایم.
***
چه خودخواهی غم انگیزی است اینکه باور کنیم باورهای ما باورهای پاینده اند که بر واقعیت محیط اند. دست از این باور که برداریم مقام امن را یافته ایم.
- professor.freak
نام: پویان
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۶:۰۵
پست: 611-
سپاس: 19
- جنسیت:
تماس:
Re: جملاتی از فیلم هایی که می بینیم ، کتاب هایی که می خوانیم
اه اه اه .... اینجا هم اسم این فیلما رو شنیدم .uta نوشته شده:چیزی که آدمو نکشه اونو قوی تر میکنه
نقاب آنالیا
و این جمله رو من یک بار توی یکی از کتابای نیچه دیده بودم . احتمالا اصلش اونجاس.
زندگی تنها سایه ای گذرا و بازیگری بی نوا است که ساعتی بر صحنه می خرامد و به شور و هیجان می آید و سپس دیگر آوایی به گوش نمی رسد .افسانه ای خشم آلود و پر خروش که ابلهی حکایت می کند و هیچ معنایی ندارد.(مکبث-شکسپیر)
انسان حیوان غمگینی است که فقط اعجاز به هیجان می آوردش ،یا کشتار.(هفت دیوانه -روبرتو آرلت)
انسان حیوان غمگینی است که فقط اعجاز به هیجان می آوردش ،یا کشتار.(هفت دیوانه -روبرتو آرلت)
Re: جملاتی از فیلم هایی که می بینیم ، کتاب هایی که می خوانیم
میتونم اسم کتابو بدونم؟ اگه شد برم بخرمشprofessor.freak نوشته شده:اه اه اه .... اینجا هم اسم این فیلما رو شنیدم .uta نوشته شده:چیزی که آدمو نکشه اونو قوی تر میکنه
نقاب آنالیا
و این جمله رو من یک بار توی یکی از کتابای نیچه دیده بودم . احتمالا اصلش اونجاس.
جانی که اطاعت میکند، پیش از آن که دلیلی در میان باشد قضاوت میکند، در ادراک ثمر بخش و آموختن به رویش بسته است.
***
چه خودخواهی غم انگیزی است اینکه باور کنیم باورهای ما باورهای پاینده اند که بر واقعیت محیط اند. دست از این باور که برداریم مقام امن را یافته ایم.
***
چه خودخواهی غم انگیزی است اینکه باور کنیم باورهای ما باورهای پاینده اند که بر واقعیت محیط اند. دست از این باور که برداریم مقام امن را یافته ایم.