پارسی را پاس بداریم

مدیران انجمن: parse, javad123javad

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط خروش »

چندینه‌سازی
chandeenesaazi.jpg
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
candle

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۳/۱/۴ - ۱۷:۱۳


پست: 865

سپاس: 935

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط candle »

چون بگو مگوهائی پیرامون چکامه سرای بلندآوازه شیرازی در گرفته است؛ پندم این است که دو نوشته گران سنگ آموزگار چیره دست، خوش زبان و شیرین گفتار ادب پارسی، دکتر میر جلال الدین کزازی، به نام های "پند و پیوند" و "دیر مغان" ، پیرامون سروده های وی را بخوانید تا با شیرینی سخن راندن با کاربست درست گل واژگان باغ کهن شکرستان ادب پارسی بیشتر آشنا شوید.
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.
اگر دانش را به خاطر کسب درآمد فرا می‌گیرید؛ به حق آنهایی که به خاطر خود، علم و دانش اندوخته‌اند تجاوز کرده‌اید - آندره ژید

Empty

نام: لسيه نچم

عضویت : جمعه ۱۳۹۲/۷/۱۲ - ۲۰:۱۳


پست: 36

سپاس: 8

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط Empty »

.
.

یه سوال داشتم از استادان بزرگ:
از زبانشناسان مدرن که پرسیدم چند تا واژه عربی به کار بردن که خندم گرفت. همونطور که میدونین در اکثر زبانهای مختلف ما چهار حالت زمانی داریم؛ گذشته، حال، آینده، آینده در گذشته.
می خواستم بدونم در زبان پارسی کهن معادل این "آینده در گذشته" چی بوده و چطور استفاده می شده؟
سپاس.
.
.

نمایه کاربر
ADMIN

عضویت : شنبه ۱۳۸۴/۲/۲۴ - ۱۹:۱۷


پست: 2401

سپاس: 560

جنسیت:

تماس:

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط ADMIN »

Empty نوشته شده:.
.

یه سوال داشتم از استادان بزرگ:
از زبانشناسان مدرن که پرسیدم چند تا واژه عربی به کار بردن که خندم گرفت. همونطور که میدونین در اکثر زبانهای مختلف ما چهار حالت زمانی داریم؛ گذشته، حال، آینده، آینده در گذشته.
می خواستم بدونم در زبان پارسی کهن معادل این "آینده در گذشته" چی بوده و چطور استفاده می شده؟
سپاس.
.
.

یکی خنجری آبگون برکشید ... همی خواست از تن سرش را برید

به سهراب گفت ای یل شیرگیر ... کمندافگن و گرد و شمشیرگیر
موجیم که آسودگی ما عدم ماست ... ما زنده به آنیم که آرام نگیریم ...

Empty

نام: لسيه نچم

عضویت : جمعه ۱۳۹۲/۷/۱۲ - ۲۰:۱۳


پست: 36

سپاس: 8

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط Empty »

ADMIN نوشته شده:
Empty نوشته شده:.
.

یه سوال داشتم از استادان بزرگ:
از زبانشناسان مدرن که پرسیدم چند تا واژه عربی به کار بردن که خندم گرفت. همونطور که میدونین در اکثر زبانهای مختلف ما چهار حالت زمانی داریم؛ گذشته، حال، آینده، آینده در گذشته.
می خواستم بدونم در زبان پارسی کهن معادل این "آینده در گذشته" چی بوده و چطور استفاده می شده؟
سپاس.
.
.

یکی خنجری آبگون برکشید ... همی خواست از تن سرش را برید

به سهراب گفت ای یل شیرگیر ... کمندافگن و گرد و شمشیرگیر
.
.
.

ادمین عزیز بابت جوابی که چطور استفاده میشده سپاس؛

ولی از نظر دستور زبان آیا جایگاهی داشته،‌ تعریفی داشته یا مثل فارسی الان که زبان شناسان معتقدن آینده در گذشته معادل فارسی نداره،‌ پارسی کهن نیز همچین نقصی داشته!!
.
.

نمایه کاربر
mrfane

محل اقامت: تهران

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۹/۲۴ - ۰۰:۰۵


پست: 814

سپاس: 550

جنسیت:

تماس:

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط mrfane »

ADMIN نوشته شده:
Empty نوشته شده:.
.

یه سوال داشتم از استادان بزرگ:
از زبانشناسان مدرن که پرسیدم چند تا واژه عربی به کار بردن که خندم گرفت. همونطور که میدونین در اکثر زبانهای مختلف ما چهار حالت زمانی داریم؛ گذشته، حال، آینده، آینده در گذشته.
می خواستم بدونم در زبان پارسی کهن معادل این "آینده در گذشته" چی بوده و چطور استفاده می شده؟
سپاس.
.
.

یکی خنجری آبگون برکشید ... همی خواست از تن سرش را برید

به سهراب گفت ای یل شیرگیر ... کمندافگن و گرد و شمشیرگیر
با سلام و احترام
آنچه که از دوران مدرسه به یاد دارم این است که «همی» و «می» یکسان هستند. هر دو پیشوند برای ساخت زمان گذشته استمراری استفاده می شوند. پس «همی خواست» یعنی «می خواست». اینها دو شکل (از 3 شکل) گذشته استمراری هستند.
ما در فارسی زمان آینده در گذشته نداریم.

توی نت گشتم، تاییدی برای این حرف پیدا کردم:
زمان گذشته
آنچه دانه را شکافت، آن خدای من است.

نمایه کاربر
MENERVA

محل اقامت: تهران

عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۲/۲۶ - ۱۷:۱۳


پست: 789

سپاس: 96

جنسیت:

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط MENERVA »

دوست عزیز اینکه میگید زمان اینده در گدشته معادل فارسی نداره رو من متوجه نمیشم! لطفا اگر معادل فارسی نداره یه نمونه انگلیسی بیارید تا ببنیم دقیقا منظورتون چه فعل و زمانیه!

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط خروش »

Empty نوشته شده:
ADMIN نوشته شده:
Empty نوشته شده:.
.

یه سوال داشتم از استادان بزرگ:
از زبانشناسان مدرن که پرسیدم چند تا واژه عربی به کار بردن که خندم گرفت. همونطور که میدونین در اکثر زبانهای مختلف ما چهار حالت زمانی داریم؛ گذشته، حال، آینده، آینده در گذشته.
می خواستم بدونم در زبان پارسی کهن معادل این "آینده در گذشته" چی بوده و چطور استفاده می شده؟
سپاس.
.
.

یکی خنجری آبگون برکشید ... همی خواست از تن سرش را برید

به سهراب گفت ای یل شیرگیر ... کمندافگن و گرد و شمشیرگیر
.
.
.

ادمین عزیز بابت جوابی که چطور استفاده میشده سپاس؛

ولی از نظر دستور زبان آیا جایگاهی داشته،‌ تعریفی داشته یا مثل فارسی الان که زبان شناسان معتقدن آینده در گذشته معادل فارسی نداره،‌ پارسی کهن نیز همچین نقصی داشته!!
.
.
نمونه هایی از آینده در گذشته در چامه پارسی:
-----
کاشکی جز تو کسی داشتمی / یا به تو دسترسی داشتمی
یا در این غم که مرا هر دم هست / هم‌دم خویش کسی داشتمی
کی غمم بودی اگر در غم تو / نفسی، هم‌نفسی داشتمی
گر لبت آن منستی ز جهان / کافرم گر هوس داشتمی
خوان عیسی بر من وانگه من / باک هر خرمگسی داشتمی
سر و زر ریختمی در پایت / گر از این دست، بسی داشتمی
گرنه عشق تو بدی لعب فلک / هر رخی را فرسی داشتمی
گرنه خاقانی خاک تو شدی / کی جهان را به خسی داشتمی
خاقانی
----
درآتشکده آب در بستمی
تن موبدان را همی خستمی
فردوسی
-----
سلاح من ار با منستی کنون
بر و یال تو کردمی غرق خون
به تیغ نبردی ترا خستمی
وزین گفت بیهوده وارستمی
فردوسی
--------
گر به رخسار تو، ای دوست، نظر داشتمی / نظر از روی خوشت بهر چه برداشتمی؟
چون من بی‌خبر از دوست دهندم خبری / باری، از بی‌خبری کاش خبر داشتمی؟
در میان آمدمی چون سر زلفت با تو / از سر زلف تو گر هیچ کمر داشتمی؟
گر ندادی جگرم وعده‌ی وصلت هر دم / کی دل و دیده پر از خون جگر داشتمی؟
گفتیم: صبر کن، از صبر برآید کارت / کردمی صبر ز روی تو، اگر داشتمی
خود کجا آمدی اندر نظرم آب روان؟ / گر ز خاک در تو کحل بصر داشتمی
دل گم گشته‌ی خود بار دگر یافتمی / بر سر کوی تو گر هیچ گذر داشتمی
گر ز روی و لب تو هیچ نصیبم بودی / بهر بیماری دل گل بشکر داشتمی
کردمی بر سر کویت گهرافشانی‌ها / بجز از اشک اگر هیچ گهر داشتمی
گر عراقی نشدی پرده‌ی روی نظرم / به رخ خوب تو هر لحظه نظر داشتمی
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
mrfane

محل اقامت: تهران

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۹/۲۴ - ۰۰:۰۵


پست: 814

سپاس: 550

جنسیت:

تماس:

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط mrfane »

Hydrogen نوشته شده:دوست عزیز اینکه میگید زمان اینده در گدشته معادل فارسی نداره رو من متوجه نمیشم! لطفا اگر معادل فارسی نداره یه نمونه انگلیسی بیارید تا ببنیم دقیقا منظورتون چه فعل و زمانیه!
چشم. البته من در حضور بزرگان درس پس می دهم.
زمان آینده در گذشته در زبان انگلیسی 2 شکل دارد. شکل مهم آن این طوری است:
You should study harder.
معنی اش هم از اسم آینده در گذشته معلومه.
وقتی عرض کردم «ما در فارسی زمان آینده در گذشته نداریم»، قطعا منظورم این نبود که در ترجمه جمله بالا برفک پخش می کنیم! بلکه آن جمله را با گذشته استمراری بیان می کنیم.
ترجمه فارسی جمله بالا: تو باید سخت تر درس می خواندی.

در ترجمه از گذشته استمراری استفاده شده. پس جمله فارسی من در واقع ترجمه این جمله انگلیسی است:
You were studying harder.
منبع جهت تایید ساختار گرامر آینده در گذشته انگلیسی:
http://grammar.about.com/od/fh/g/Future-In-The-Past.htm
http://teachingtranslation.mihanblog.com/post/44
آنچه دانه را شکافت، آن خدای من است.

نمایه کاربر
mrfane

محل اقامت: تهران

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۹/۲۴ - ۰۰:۰۵


پست: 814

سپاس: 550

جنسیت:

تماس:

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط mrfane »

خروش نوشته شده:
Empty نوشته شده:
ADMIN نوشته شده:
Empty نوشته شده:.
.

یه سوال داشتم از استادان بزرگ:
از زبانشناسان مدرن که پرسیدم چند تا واژه عربی به کار بردن که خندم گرفت. همونطور که میدونین در اکثر زبانهای مختلف ما چهار حالت زمانی داریم؛ گذشته، حال، آینده، آینده در گذشته.
می خواستم بدونم در زبان پارسی کهن معادل این "آینده در گذشته" چی بوده و چطور استفاده می شده؟
سپاس.
.
.

یکی خنجری آبگون برکشید ... همی خواست از تن سرش را برید

به سهراب گفت ای یل شیرگیر ... کمندافگن و گرد و شمشیرگیر
.
.
.

ادمین عزیز بابت جوابی که چطور استفاده میشده سپاس؛

ولی از نظر دستور زبان آیا جایگاهی داشته،‌ تعریفی داشته یا مثل فارسی الان که زبان شناسان معتقدن آینده در گذشته معادل فارسی نداره،‌ پارسی کهن نیز همچین نقصی داشته!!
.
.
نمونه هایی از آینده در گذشته در چامه پارسی:
-----
کاشکی جز تو کسی داشتمی / یا به تو دسترسی داشتمی
یا در این غم که مرا هر دم هست / هم‌دم خویش کسی داشتمی
کی غمم بودی اگر در غم تو / نفسی، هم‌نفسی داشتمی
گر لبت آن منستی ز جهان / کافرم گر هوس داشتمی
خوان عیسی بر من وانگه من / باک هر خرمگسی داشتمی
سر و زر ریختمی در پایت / گر از این دست، بسی داشتمی
گرنه عشق تو بدی لعب فلک / هر رخی را فرسی داشتمی
گرنه خاقانی خاک تو شدی / کی جهان را به خسی داشتمی
خاقانی
----
درآتشکده آب در بستمی
تن موبدان را همی خستمی
فردوسی
-----
سلاح من ار با منستی کنون
بر و یال تو کردمی غرق خون
به تیغ نبردی ترا خستمی
وزین گفت بیهوده وارستمی
فردوسی
--------
گر به رخسار تو، ای دوست، نظر داشتمی / نظر از روی خوشت بهر چه برداشتمی؟
چون من بی‌خبر از دوست دهندم خبری / باری، از بی‌خبری کاش خبر داشتمی؟
در میان آمدمی چون سر زلفت با تو / از سر زلف تو گر هیچ کمر داشتمی؟
گر ندادی جگرم وعده‌ی وصلت هر دم / کی دل و دیده پر از خون جگر داشتمی؟
گفتیم: صبر کن، از صبر برآید کارت / کردمی صبر ز روی تو، اگر داشتمی
خود کجا آمدی اندر نظرم آب روان؟ / گر ز خاک در تو کحل بصر داشتمی
دل گم گشته‌ی خود بار دگر یافتمی / بر سر کوی تو گر هیچ گذر داشتمی
گر ز روی و لب تو هیچ نصیبم بودی / بهر بیماری دل گل بشکر داشتمی
کردمی بر سر کویت گهرافشانی‌ها / بجز از اشک اگر هیچ گهر داشتمی
گر عراقی نشدی پرده‌ی روی نظرم / به رخ خوب تو هر لحظه نظر داشتمی
عرض سلام و ادب smile072
در زبان فارسی گذشته استمراری به 3 شکل ساخته می شود.
1- می + گذشته ساده: می رفت، می گفت و...
2- همی + گذشته ساده: همی خواندم، همی نوشت
3- گذشته ساده + ی: مُردمی، داشتمی
هر سه شکل از نظر معنا یکسان هستند. مثلا رفتمی یعنی می رفتم.

ر.ک. کتاب های ادبیات دوره دبیرستان
همچنین: http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D9% ... %A7%D9%86)
آنچه دانه را شکافت، آن خدای من است.

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط خروش »

@mrfane
در چامه های که نمونه آوردم. سخن بر سر آرزوست. اگر داشتمی (که ندارم)؛ کاشکی میلیونر بودمی (که نیستم)؛
اگر آنزمان میدانستم، آنچه را که امروز می دانم، دارا و مایه دار بودمی.
گر آنها که خود گفتمی، کردمی/نکو سیرت و پارسا بودمی (سعدی)
---

پرسش:
برای شماره ۳ نمونه ای هم دارید؟
(که اگر، گر، ار، کاشکی، دریغ، خواب ... در آن نباشد)
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
mrfane

محل اقامت: تهران

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۹/۲۴ - ۰۰:۰۵


پست: 814

سپاس: 550

جنسیت:

تماس:

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط mrfane »

خروش نوشته شده:@mrfane
در چامه های که نمونه آوردم. سخن بر سر آرزوست. اگر داشتمی (که ندارم)؛ کاشکی میلیونر بودمی (که نیستم)؛
اگر آنزمان میدانستم، آنچه را که امروز می دانم، دارا و مایه دار بودمی.
گر آنها که خود کردمی/نکو سیرت و پارسا بودمی (سعدی)
---

پرسش:
برای شماره ۳ نمونه ای هم دارید؟
(که اگر، گر، ار، کاشکی، دریغ، خواب ... در آن نباشد)
بله. شعر زیر از مولوی
من ز وصلت چون به هجران می روم
در بیابان مغیلان می روم
من به خود کی رفتمی او می کشد
تا نپنداری که خواهان می روم
اگر و کاشکی ندارد. ضمنا از سیاق مصراع های قبل و بعد زمان گذشته استمراری مشخص است.
آنچه دانه را شکافت، آن خدای من است.

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط خروش »

mrfane نوشته شده:
خروش نوشته شده:@mrfane
در چامه های که نمونه آوردم. سخن بر سر آرزوست. اگر داشتمی (که ندارم)؛ کاشکی میلیونر بودمی (که نیستم)؛
اگر آنزمان میدانستم، آنچه را که امروز می دانم، دارا و مایه دار بودمی.
گر آنها که خود کردمی/نکو سیرت و پارسا بودمی (سعدی)
---

پرسش:
برای شماره ۳ نمونه ای هم دارید؟
(که اگر، گر، ار، کاشکی، دریغ، خواب ... در آن نباشد)
بله. شعر زیر از مولوی
من ز وصلت چون به هجران می روم
در بیابان مغیلان می روم
من به خود کی رفتمی او می کشد
تا نپنداری که خواهان می روم
اگر و کاشکی ندارد. ضمنا از سیاق مصراع های قبل و بعد زمان گذشته استمراری مشخص است.
ولی به گمانم،
اگر در چامه پنهان است. من کی می رفتم، اگر او مرا نمی کشید.

ناتل خانلری این گونه چامه ها را در بخش "وجه تردیدی و شرطی در فارسی قدیم" بررسیده.
و چم (معنی) این گزاره ها همان است که در گزاره های "آرزویی و اگر ..." در زبان های اروپایی گفته می شود
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
mrfane

محل اقامت: تهران

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۹/۲۴ - ۰۰:۰۵


پست: 814

سپاس: 550

جنسیت:

تماس:

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط mrfane »

خروش نوشته شده:
mrfane نوشته شده:
خروش نوشته شده:@mrfane
در چامه های که نمونه آوردم. سخن بر سر آرزوست. اگر داشتمی (که ندارم)؛ کاشکی میلیونر بودمی (که نیستم)؛
اگر آنزمان میدانستم، آنچه را که امروز می دانم، دارا و مایه دار بودمی.
گر آنها که خود کردمی/نکو سیرت و پارسا بودمی (سعدی)
---

پرسش:
برای شماره ۳ نمونه ای هم دارید؟
(که اگر، گر، ار، کاشکی، دریغ، خواب ... در آن نباشد)
بله. شعر زیر از مولوی
من ز وصلت چون به هجران می روم
در بیابان مغیلان می روم
من به خود کی رفتمی او می کشد
تا نپنداری که خواهان می روم
اگر و کاشکی ندارد. ضمنا از سیاق مصراع های قبل و بعد زمان گذشته استمراری مشخص است.
ولی به گمانم،
اگر در چامه پنهان است. من کی می رفتم، اگر او مرا نمی کشید.

ناتل خانلری این گونه چامه ها را در بخش "وجه تردیدی و شرطی در فارسی قدیم" بررسیده.
و چم (معنی) این گزاره ها همان است که در گزاره های "آرزویی و اگر ..." در زبان های اروپایی گفته می شود
از عنایت شما ممنونم.
اگر اجازه دهید دو نکته را عرض کنم:
1- من تا به حال در هیچ دستور زبان فارسی ای زمان «آینده در گذشته» ندیده ام. آیا ممکن است منبعی در این زمینه ارائه فرمایید؟ (من منابع خودم را ارائه دادم که در آنها اثر از چنین فعلی نیست)
2- جملات استفهامی در فارسی کاربردهای متعددی دارند که یکی هم بیان شرط است. اما نمونه ای که در بالا تقدیم شد مصداق آن به نظر نمی رسد؛ بلکه اینجا «استفهام انکاری» است. معنی مصراع:
من به (اختیار) خود نمی روم. او (من را) می کشد.
آنچه دانه را شکافت، آن خدای من است.

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط خروش »

mrfane نوشته شده:
خروش نوشته شده:
mrfane نوشته شده:
خروش نوشته شده:@mrfane
در چامه های که نمونه آوردم. سخن بر سر آرزوست. اگر داشتمی (که ندارم)؛ کاشکی میلیونر بودمی (که نیستم)؛
اگر آنزمان میدانستم، آنچه را که امروز می دانم، دارا و مایه دار بودمی.
گر آنها که خود کردمی/نکو سیرت و پارسا بودمی (سعدی)
---

پرسش:
برای شماره ۳ نمونه ای هم دارید؟
(که اگر، گر، ار، کاشکی، دریغ، خواب ... در آن نباشد)
بله. شعر زیر از مولوی
من ز وصلت چون به هجران می روم
در بیابان مغیلان می روم
من به خود کی رفتمی او می کشد
تا نپنداری که خواهان می روم
اگر و کاشکی ندارد. ضمنا از سیاق مصراع های قبل و بعد زمان گذشته استمراری مشخص است.
ولی به گمانم،
اگر در چامه پنهان است. من کی می رفتم، اگر او مرا نمی کشید.

ناتل خانلری این گونه چامه ها را در بخش "وجه تردیدی و شرطی در فارسی قدیم" بررسیده.
و چم (معنی) این گزاره ها همان است که در گزاره های "آرزویی و اگر ..." در زبان های اروپایی گفته می شود
از عنایت شما ممنونم.
اگر اجازه دهید دو نکته را عرض کنم:
1- من تا به حال در هیچ دستور زبان فارسی ای زمان «آینده در گذشته» ندیده ام. آیا ممکن است منبعی در این زمینه ارائه فرمایید؟ (من منابع خودم را ارائه دادم که در آنها اثر از چنین فعلی نیست)
2- جملات استفهامی در فارسی کاربردهای متعددی دارند که یکی هم بیان شرط است. اما نمونه ای که در بالا تقدیم شد مصداق آن به نظر نمی رسد؛ بلکه اینجا «استفهام انکاری» است. معنی مصراع:
من به (اختیار) خود نمی روم. او (من را) می کشد.
این چامه ها از پارسی کهن می باشند (فردوسی، خاقانی، سعدی، حافظ، ...) و اگر بخواهیم آنها را به زبان انگلیسی یا آلمانی برگردانیم باید از "آینده در گذشته" بهره ببریم!
- بنمایه برای نمونه همان دستور زبان پارسی زنده یاد خانلری است که این چامه ها را در بخش "وجه تردیدی و شرطی" جای داده. این کارواژه ها (فعل) ها گاهی در زمان گذشته به کار می روند:
گر آنها که خود گفتمی، کردمی/نکو سیرت و پارسا بودمی (سعدی)
اگر من میدان داری دانستمی با تو درآویختمی (کتاب سمک عیار)
گر دیگری به شیوه حافظ زدی رقم/مقبول طبع شاه هنر پرور آمدی (حافظ)
گر دست من به چرخ رسیدی چنانکه آه/ بند و طلسم او همه در هم شکستمی (خاقانی)
و گاهی هم در زمان کنون (حال) و آینده:
اگر مملکت را زبان باشدی / ثنا گوی شاه جهان باشدی
گر کار به عزم استی اسکندرمی من / ور معجزه شعر استی پیغمبرمی من (سنایی)
....
به رخ چو مهر فلک بی نظیر آفاق است/ به دل دریغ! که یک ذره مهربان بودی (حافظ)

"در فارسی قدیم برای فعلهایی که وقوع آنها مسلم نیست وجه خاصی بوده است که آن را "وجه تردیدی" می خوانیم.
وجه تردیدی در جمله "مرکب شرطی" نیز بکار می رفته و در فعل پایه و فراکرد پیرو هر دو معمول بوده است.
وجه تردیدی گذشته از بیان شرط برای بیان فعلی که فرض شده یا در خواب دیده شده یا آرزوی وقوع فعل یا تاسف از انجام نیافتن آن نیز متداول بوده است.
این وجه که در شعر و نثر بزرگان ادبیات فارسی قدیم بسیار استعمال داشته است در فارسی امروز بکار نمی رود."
دستور زبان فارسی- دکتر پرویز ناتل خانلری- انتشارات توس-چاپ بیست و سوم بهار ١۳۹١-ص ١۵۴
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

ارسال پست