پارسی را پاس بداریم
Re: پارسی را پاس بداریم
چندینهسازی
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست
Re: پارسی را پاس بداریم
چون بگو مگوهائی پیرامون چکامه سرای بلندآوازه شیرازی در گرفته است؛ پندم این است که دو نوشته گران سنگ آموزگار چیره دست، خوش زبان و شیرین گفتار ادب پارسی، دکتر میر جلال الدین کزازی، به نام های "پند و پیوند" و "دیر مغان" ، پیرامون سروده های وی را بخوانید تا با شیرینی سخن راندن با کاربست درست گل واژگان باغ کهن شکرستان ادب پارسی بیشتر آشنا شوید.
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.
اگر دانش را به خاطر کسب درآمد فرا میگیرید؛ به حق آنهایی که به خاطر خود، علم و دانش اندوختهاند تجاوز کردهاید - آندره ژید
Re: پارسی را پاس بداریم
.
.
یه سوال داشتم از استادان بزرگ:
از زبانشناسان مدرن که پرسیدم چند تا واژه عربی به کار بردن که خندم گرفت. همونطور که میدونین در اکثر زبانهای مختلف ما چهار حالت زمانی داریم؛ گذشته، حال، آینده، آینده در گذشته.
می خواستم بدونم در زبان پارسی کهن معادل این "آینده در گذشته" چی بوده و چطور استفاده می شده؟
سپاس.
.
.
.
یه سوال داشتم از استادان بزرگ:
از زبانشناسان مدرن که پرسیدم چند تا واژه عربی به کار بردن که خندم گرفت. همونطور که میدونین در اکثر زبانهای مختلف ما چهار حالت زمانی داریم؛ گذشته، حال، آینده، آینده در گذشته.
می خواستم بدونم در زبان پارسی کهن معادل این "آینده در گذشته" چی بوده و چطور استفاده می شده؟
سپاس.
.
.
Re: پارسی را پاس بداریم
Empty نوشته شده:.
.
یه سوال داشتم از استادان بزرگ:
از زبانشناسان مدرن که پرسیدم چند تا واژه عربی به کار بردن که خندم گرفت. همونطور که میدونین در اکثر زبانهای مختلف ما چهار حالت زمانی داریم؛ گذشته، حال، آینده، آینده در گذشته.
می خواستم بدونم در زبان پارسی کهن معادل این "آینده در گذشته" چی بوده و چطور استفاده می شده؟
سپاس.
.
.
یکی خنجری آبگون برکشید ... همی خواست از تن سرش را برید
به سهراب گفت ای یل شیرگیر ... کمندافگن و گرد و شمشیرگیر
موجیم که آسودگی ما عدم ماست ... ما زنده به آنیم که آرام نگیریم ...
Re: پارسی را پاس بداریم
.ADMIN نوشته شده:Empty نوشته شده:.
.
یه سوال داشتم از استادان بزرگ:
از زبانشناسان مدرن که پرسیدم چند تا واژه عربی به کار بردن که خندم گرفت. همونطور که میدونین در اکثر زبانهای مختلف ما چهار حالت زمانی داریم؛ گذشته، حال، آینده، آینده در گذشته.
می خواستم بدونم در زبان پارسی کهن معادل این "آینده در گذشته" چی بوده و چطور استفاده می شده؟
سپاس.
.
.
یکی خنجری آبگون برکشید ... همی خواست از تن سرش را برید
به سهراب گفت ای یل شیرگیر ... کمندافگن و گرد و شمشیرگیر
.
.
ادمین عزیز بابت جوابی که چطور استفاده میشده سپاس؛
ولی از نظر دستور زبان آیا جایگاهی داشته، تعریفی داشته یا مثل فارسی الان که زبان شناسان معتقدن آینده در گذشته معادل فارسی نداره، پارسی کهن نیز همچین نقصی داشته!!
.
.
Re: پارسی را پاس بداریم
با سلام و احترامADMIN نوشته شده:Empty نوشته شده:.
.
یه سوال داشتم از استادان بزرگ:
از زبانشناسان مدرن که پرسیدم چند تا واژه عربی به کار بردن که خندم گرفت. همونطور که میدونین در اکثر زبانهای مختلف ما چهار حالت زمانی داریم؛ گذشته، حال، آینده، آینده در گذشته.
می خواستم بدونم در زبان پارسی کهن معادل این "آینده در گذشته" چی بوده و چطور استفاده می شده؟
سپاس.
.
.
یکی خنجری آبگون برکشید ... همی خواست از تن سرش را برید
به سهراب گفت ای یل شیرگیر ... کمندافگن و گرد و شمشیرگیر
آنچه که از دوران مدرسه به یاد دارم این است که «همی» و «می» یکسان هستند. هر دو پیشوند برای ساخت زمان گذشته استمراری استفاده می شوند. پس «همی خواست» یعنی «می خواست». اینها دو شکل (از 3 شکل) گذشته استمراری هستند.
ما در فارسی زمان آینده در گذشته نداریم.
توی نت گشتم، تاییدی برای این حرف پیدا کردم:
زمان گذشته
آنچه دانه را شکافت، آن خدای من است.
Re: پارسی را پاس بداریم
دوست عزیز اینکه میگید زمان اینده در گدشته معادل فارسی نداره رو من متوجه نمیشم! لطفا اگر معادل فارسی نداره یه نمونه انگلیسی بیارید تا ببنیم دقیقا منظورتون چه فعل و زمانیه!
Re: پارسی را پاس بداریم
نمونه هایی از آینده در گذشته در چامه پارسی:Empty نوشته شده:.ADMIN نوشته شده:Empty نوشته شده:.
.
یه سوال داشتم از استادان بزرگ:
از زبانشناسان مدرن که پرسیدم چند تا واژه عربی به کار بردن که خندم گرفت. همونطور که میدونین در اکثر زبانهای مختلف ما چهار حالت زمانی داریم؛ گذشته، حال، آینده، آینده در گذشته.
می خواستم بدونم در زبان پارسی کهن معادل این "آینده در گذشته" چی بوده و چطور استفاده می شده؟
سپاس.
.
.
یکی خنجری آبگون برکشید ... همی خواست از تن سرش را برید
به سهراب گفت ای یل شیرگیر ... کمندافگن و گرد و شمشیرگیر
.
.
ادمین عزیز بابت جوابی که چطور استفاده میشده سپاس؛
ولی از نظر دستور زبان آیا جایگاهی داشته، تعریفی داشته یا مثل فارسی الان که زبان شناسان معتقدن آینده در گذشته معادل فارسی نداره، پارسی کهن نیز همچین نقصی داشته!!
.
.
-----
کاشکی جز تو کسی داشتمی / یا به تو دسترسی داشتمی
یا در این غم که مرا هر دم هست / همدم خویش کسی داشتمی
کی غمم بودی اگر در غم تو / نفسی، همنفسی داشتمی
گر لبت آن منستی ز جهان / کافرم گر هوس داشتمی
خوان عیسی بر من وانگه من / باک هر خرمگسی داشتمی
سر و زر ریختمی در پایت / گر از این دست، بسی داشتمی
گرنه عشق تو بدی لعب فلک / هر رخی را فرسی داشتمی
گرنه خاقانی خاک تو شدی / کی جهان را به خسی داشتمی
خاقانی
----
درآتشکده آب در بستمی
تن موبدان را همی خستمی
فردوسی
-----
سلاح من ار با منستی کنون
بر و یال تو کردمی غرق خون
به تیغ نبردی ترا خستمی
وزین گفت بیهوده وارستمی
فردوسی
--------
گر به رخسار تو، ای دوست، نظر داشتمی / نظر از روی خوشت بهر چه برداشتمی؟
چون من بیخبر از دوست دهندم خبری / باری، از بیخبری کاش خبر داشتمی؟
در میان آمدمی چون سر زلفت با تو / از سر زلف تو گر هیچ کمر داشتمی؟
گر ندادی جگرم وعدهی وصلت هر دم / کی دل و دیده پر از خون جگر داشتمی؟
گفتیم: صبر کن، از صبر برآید کارت / کردمی صبر ز روی تو، اگر داشتمی
خود کجا آمدی اندر نظرم آب روان؟ / گر ز خاک در تو کحل بصر داشتمی
دل گم گشتهی خود بار دگر یافتمی / بر سر کوی تو گر هیچ گذر داشتمی
گر ز روی و لب تو هیچ نصیبم بودی / بهر بیماری دل گل بشکر داشتمی
کردمی بر سر کویت گهرافشانیها / بجز از اشک اگر هیچ گهر داشتمی
گر عراقی نشدی پردهی روی نظرم / به رخ خوب تو هر لحظه نظر داشتمی
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست
Re: پارسی را پاس بداریم
چشم. البته من در حضور بزرگان درس پس می دهم.Hydrogen نوشته شده:دوست عزیز اینکه میگید زمان اینده در گدشته معادل فارسی نداره رو من متوجه نمیشم! لطفا اگر معادل فارسی نداره یه نمونه انگلیسی بیارید تا ببنیم دقیقا منظورتون چه فعل و زمانیه!
زمان آینده در گذشته در زبان انگلیسی 2 شکل دارد. شکل مهم آن این طوری است:
You should study harder.
معنی اش هم از اسم آینده در گذشته معلومه.وقتی عرض کردم «ما در فارسی زمان آینده در گذشته نداریم»، قطعا منظورم این نبود که در ترجمه جمله بالا برفک پخش می کنیم! بلکه آن جمله را با گذشته استمراری بیان می کنیم.
ترجمه فارسی جمله بالا: تو باید سخت تر درس می خواندی.
در ترجمه از گذشته استمراری استفاده شده. پس جمله فارسی من در واقع ترجمه این جمله انگلیسی است:
You were studying harder.
منبع جهت تایید ساختار گرامر آینده در گذشته انگلیسی:http://grammar.about.com/od/fh/g/Future-In-The-Past.htm
http://teachingtranslation.mihanblog.com/post/44
آنچه دانه را شکافت، آن خدای من است.
Re: پارسی را پاس بداریم
عرض سلام و ادبخروش نوشته شده:نمونه هایی از آینده در گذشته در چامه پارسی:Empty نوشته شده:.ADMIN نوشته شده:Empty نوشته شده:.
.
یه سوال داشتم از استادان بزرگ:
از زبانشناسان مدرن که پرسیدم چند تا واژه عربی به کار بردن که خندم گرفت. همونطور که میدونین در اکثر زبانهای مختلف ما چهار حالت زمانی داریم؛ گذشته، حال، آینده، آینده در گذشته.
می خواستم بدونم در زبان پارسی کهن معادل این "آینده در گذشته" چی بوده و چطور استفاده می شده؟
سپاس.
.
.
یکی خنجری آبگون برکشید ... همی خواست از تن سرش را برید
به سهراب گفت ای یل شیرگیر ... کمندافگن و گرد و شمشیرگیر
.
.
ادمین عزیز بابت جوابی که چطور استفاده میشده سپاس؛
ولی از نظر دستور زبان آیا جایگاهی داشته، تعریفی داشته یا مثل فارسی الان که زبان شناسان معتقدن آینده در گذشته معادل فارسی نداره، پارسی کهن نیز همچین نقصی داشته!!
.
.
-----
کاشکی جز تو کسی داشتمی / یا به تو دسترسی داشتمی
یا در این غم که مرا هر دم هست / همدم خویش کسی داشتمی
کی غمم بودی اگر در غم تو / نفسی، همنفسی داشتمی
گر لبت آن منستی ز جهان / کافرم گر هوس داشتمی
خوان عیسی بر من وانگه من / باک هر خرمگسی داشتمی
سر و زر ریختمی در پایت / گر از این دست، بسی داشتمی
گرنه عشق تو بدی لعب فلک / هر رخی را فرسی داشتمی
گرنه خاقانی خاک تو شدی / کی جهان را به خسی داشتمی
خاقانی
----
درآتشکده آب در بستمی
تن موبدان را همی خستمی
فردوسی
-----
سلاح من ار با منستی کنون
بر و یال تو کردمی غرق خون
به تیغ نبردی ترا خستمی
وزین گفت بیهوده وارستمی
فردوسی
--------
گر به رخسار تو، ای دوست، نظر داشتمی / نظر از روی خوشت بهر چه برداشتمی؟
چون من بیخبر از دوست دهندم خبری / باری، از بیخبری کاش خبر داشتمی؟
در میان آمدمی چون سر زلفت با تو / از سر زلف تو گر هیچ کمر داشتمی؟
گر ندادی جگرم وعدهی وصلت هر دم / کی دل و دیده پر از خون جگر داشتمی؟
گفتیم: صبر کن، از صبر برآید کارت / کردمی صبر ز روی تو، اگر داشتمی
خود کجا آمدی اندر نظرم آب روان؟ / گر ز خاک در تو کحل بصر داشتمی
دل گم گشتهی خود بار دگر یافتمی / بر سر کوی تو گر هیچ گذر داشتمی
گر ز روی و لب تو هیچ نصیبم بودی / بهر بیماری دل گل بشکر داشتمی
کردمی بر سر کویت گهرافشانیها / بجز از اشک اگر هیچ گهر داشتمی
گر عراقی نشدی پردهی روی نظرم / به رخ خوب تو هر لحظه نظر داشتمی
در زبان فارسی گذشته استمراری به 3 شکل ساخته می شود.
1- می + گذشته ساده: می رفت، می گفت و...
2- همی + گذشته ساده: همی خواندم، همی نوشت
3- گذشته ساده + ی: مُردمی، داشتمی
هر سه شکل از نظر معنا یکسان هستند. مثلا رفتمی یعنی می رفتم.
ر.ک. کتاب های ادبیات دوره دبیرستان
همچنین: http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D9% ... %A7%D9%86)
آنچه دانه را شکافت، آن خدای من است.
Re: پارسی را پاس بداریم
@mrfane
در چامه های که نمونه آوردم. سخن بر سر آرزوست. اگر داشتمی (که ندارم)؛ کاشکی میلیونر بودمی (که نیستم)؛
اگر آنزمان میدانستم، آنچه را که امروز می دانم، دارا و مایه دار بودمی.
گر آنها که خود گفتمی، کردمی/نکو سیرت و پارسا بودمی (سعدی)
---
پرسش:
برای شماره ۳ نمونه ای هم دارید؟
(که اگر، گر، ار، کاشکی، دریغ، خواب ... در آن نباشد)
در چامه های که نمونه آوردم. سخن بر سر آرزوست. اگر داشتمی (که ندارم)؛ کاشکی میلیونر بودمی (که نیستم)؛
اگر آنزمان میدانستم، آنچه را که امروز می دانم، دارا و مایه دار بودمی.
گر آنها که خود گفتمی، کردمی/نکو سیرت و پارسا بودمی (سعدی)
---
پرسش:
برای شماره ۳ نمونه ای هم دارید؟
(که اگر، گر، ار، کاشکی، دریغ، خواب ... در آن نباشد)
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست
Re: پارسی را پاس بداریم
بله. شعر زیر از مولویخروش نوشته شده:@mrfane
در چامه های که نمونه آوردم. سخن بر سر آرزوست. اگر داشتمی (که ندارم)؛ کاشکی میلیونر بودمی (که نیستم)؛
اگر آنزمان میدانستم، آنچه را که امروز می دانم، دارا و مایه دار بودمی.
گر آنها که خود کردمی/نکو سیرت و پارسا بودمی (سعدی)
---
پرسش:
برای شماره ۳ نمونه ای هم دارید؟
(که اگر، گر، ار، کاشکی، دریغ، خواب ... در آن نباشد)
من ز وصلت چون به هجران می روم
در بیابان مغیلان می روم
من به خود کی رفتمی او می کشد
تا نپنداری که خواهان می روم
اگر و کاشکی ندارد. ضمنا از سیاق مصراع های قبل و بعد زمان گذشته استمراری مشخص است.در بیابان مغیلان می روم
من به خود کی رفتمی او می کشد
تا نپنداری که خواهان می روم
آنچه دانه را شکافت، آن خدای من است.
Re: پارسی را پاس بداریم
ولی به گمانم،mrfane نوشته شده:بله. شعر زیر از مولویخروش نوشته شده:@mrfane
در چامه های که نمونه آوردم. سخن بر سر آرزوست. اگر داشتمی (که ندارم)؛ کاشکی میلیونر بودمی (که نیستم)؛
اگر آنزمان میدانستم، آنچه را که امروز می دانم، دارا و مایه دار بودمی.
گر آنها که خود کردمی/نکو سیرت و پارسا بودمی (سعدی)
---
پرسش:
برای شماره ۳ نمونه ای هم دارید؟
(که اگر، گر، ار، کاشکی، دریغ، خواب ... در آن نباشد)من ز وصلت چون به هجران می روماگر و کاشکی ندارد. ضمنا از سیاق مصراع های قبل و بعد زمان گذشته استمراری مشخص است.
در بیابان مغیلان می روم
من به خود کی رفتمی او می کشد
تا نپنداری که خواهان می روم
اگر در چامه پنهان است. من کی می رفتم، اگر او مرا نمی کشید.
ناتل خانلری این گونه چامه ها را در بخش "وجه تردیدی و شرطی در فارسی قدیم" بررسیده.
و چم (معنی) این گزاره ها همان است که در گزاره های "آرزویی و اگر ..." در زبان های اروپایی گفته می شود
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست
Re: پارسی را پاس بداریم
از عنایت شما ممنونم.خروش نوشته شده:ولی به گمانم،mrfane نوشته شده:بله. شعر زیر از مولویخروش نوشته شده:@mrfane
در چامه های که نمونه آوردم. سخن بر سر آرزوست. اگر داشتمی (که ندارم)؛ کاشکی میلیونر بودمی (که نیستم)؛
اگر آنزمان میدانستم، آنچه را که امروز می دانم، دارا و مایه دار بودمی.
گر آنها که خود کردمی/نکو سیرت و پارسا بودمی (سعدی)
---
پرسش:
برای شماره ۳ نمونه ای هم دارید؟
(که اگر، گر، ار، کاشکی، دریغ، خواب ... در آن نباشد)من ز وصلت چون به هجران می روماگر و کاشکی ندارد. ضمنا از سیاق مصراع های قبل و بعد زمان گذشته استمراری مشخص است.
در بیابان مغیلان می روم
من به خود کی رفتمی او می کشد
تا نپنداری که خواهان می روم
اگر در چامه پنهان است. من کی می رفتم، اگر او مرا نمی کشید.
ناتل خانلری این گونه چامه ها را در بخش "وجه تردیدی و شرطی در فارسی قدیم" بررسیده.
و چم (معنی) این گزاره ها همان است که در گزاره های "آرزویی و اگر ..." در زبان های اروپایی گفته می شود
اگر اجازه دهید دو نکته را عرض کنم:
1- من تا به حال در هیچ دستور زبان فارسی ای زمان «آینده در گذشته» ندیده ام. آیا ممکن است منبعی در این زمینه ارائه فرمایید؟ (من منابع خودم را ارائه دادم که در آنها اثر از چنین فعلی نیست)
2- جملات استفهامی در فارسی کاربردهای متعددی دارند که یکی هم بیان شرط است. اما نمونه ای که در بالا تقدیم شد مصداق آن به نظر نمی رسد؛ بلکه اینجا «استفهام انکاری» است. معنی مصراع:
من به (اختیار) خود نمی روم. او (من را) می کشد.
آنچه دانه را شکافت، آن خدای من است.
Re: پارسی را پاس بداریم
این چامه ها از پارسی کهن می باشند (فردوسی، خاقانی، سعدی، حافظ، ...) و اگر بخواهیم آنها را به زبان انگلیسی یا آلمانی برگردانیم باید از "آینده در گذشته" بهره ببریم!mrfane نوشته شده:از عنایت شما ممنونم.خروش نوشته شده:ولی به گمانم،mrfane نوشته شده:بله. شعر زیر از مولویخروش نوشته شده:@mrfane
در چامه های که نمونه آوردم. سخن بر سر آرزوست. اگر داشتمی (که ندارم)؛ کاشکی میلیونر بودمی (که نیستم)؛
اگر آنزمان میدانستم، آنچه را که امروز می دانم، دارا و مایه دار بودمی.
گر آنها که خود کردمی/نکو سیرت و پارسا بودمی (سعدی)
---
پرسش:
برای شماره ۳ نمونه ای هم دارید؟
(که اگر، گر، ار، کاشکی، دریغ، خواب ... در آن نباشد)من ز وصلت چون به هجران می روماگر و کاشکی ندارد. ضمنا از سیاق مصراع های قبل و بعد زمان گذشته استمراری مشخص است.
در بیابان مغیلان می روم
من به خود کی رفتمی او می کشد
تا نپنداری که خواهان می روم
اگر در چامه پنهان است. من کی می رفتم، اگر او مرا نمی کشید.
ناتل خانلری این گونه چامه ها را در بخش "وجه تردیدی و شرطی در فارسی قدیم" بررسیده.
و چم (معنی) این گزاره ها همان است که در گزاره های "آرزویی و اگر ..." در زبان های اروپایی گفته می شود
اگر اجازه دهید دو نکته را عرض کنم:
1- من تا به حال در هیچ دستور زبان فارسی ای زمان «آینده در گذشته» ندیده ام. آیا ممکن است منبعی در این زمینه ارائه فرمایید؟ (من منابع خودم را ارائه دادم که در آنها اثر از چنین فعلی نیست)
2- جملات استفهامی در فارسی کاربردهای متعددی دارند که یکی هم بیان شرط است. اما نمونه ای که در بالا تقدیم شد مصداق آن به نظر نمی رسد؛ بلکه اینجا «استفهام انکاری» است. معنی مصراع:
من به (اختیار) خود نمی روم. او (من را) می کشد.
- بنمایه برای نمونه همان دستور زبان پارسی زنده یاد خانلری است که این چامه ها را در بخش "وجه تردیدی و شرطی" جای داده. این کارواژه ها (فعل) ها گاهی در زمان گذشته به کار می روند:
گر آنها که خود گفتمی، کردمی/نکو سیرت و پارسا بودمی (سعدی)
اگر من میدان داری دانستمی با تو درآویختمی (کتاب سمک عیار)
گر دیگری به شیوه حافظ زدی رقم/مقبول طبع شاه هنر پرور آمدی (حافظ)
گر دست من به چرخ رسیدی چنانکه آه/ بند و طلسم او همه در هم شکستمی (خاقانی)
و گاهی هم در زمان کنون (حال) و آینده:
اگر مملکت را زبان باشدی / ثنا گوی شاه جهان باشدی
گر کار به عزم استی اسکندرمی من / ور معجزه شعر استی پیغمبرمی من (سنایی)
....
به رخ چو مهر فلک بی نظیر آفاق است/ به دل دریغ! که یک ذره مهربان بودی (حافظ)
"در فارسی قدیم برای فعلهایی که وقوع آنها مسلم نیست وجه خاصی بوده است که آن را "وجه تردیدی" می خوانیم.
وجه تردیدی در جمله "مرکب شرطی" نیز بکار می رفته و در فعل پایه و فراکرد پیرو هر دو معمول بوده است.
وجه تردیدی گذشته از بیان شرط برای بیان فعلی که فرض شده یا در خواب دیده شده یا آرزوی وقوع فعل یا تاسف از انجام نیافتن آن نیز متداول بوده است.
این وجه که در شعر و نثر بزرگان ادبیات فارسی قدیم بسیار استعمال داشته است در فارسی امروز بکار نمی رود."
دستور زبان فارسی- دکتر پرویز ناتل خانلری- انتشارات توس-چاپ بیست و سوم بهار ١۳۹١-ص ١۵۴
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست