در محضر حافظ
Re: در محضر حافظ
شاهکاری از حافظ ، بخوانید و لذت ببرید :
خیز و در کاسه ِ زر ؛ آب ِ طربناک انداز
پیشتر زانکه شود ، کاسه ِ سر ، خاک انداز !
برخیز ! و در کاسه ای که از جنس طلاست ؛ شراب بریز !
قبل از آنکه ؛ کاسه ِ سرت به خاک تبدیل شود ، این کار را بکن.
* نوشیدن آب ِ حلال در ظرف ِ طلا مکروه و حرام است ؛ چه برسد به نوشیدن باده حرام در ظرف طلا که حرام در حرام است.
* تعبیر دیگر در بیت دوم اینست که کاسه سر به خاک انداز تبدیل شود. آیا کاسه سر می تواند خاک انداز شود.؟
* انداختن آب طربناک در کاسه زر ؛(در اختیار آدمی )
و افتادن ِ خاک در کاسه سر و یا انداختن کاسه سر در خاک (اجبار و تقدیر)
* هنرنمایی شاعر بزرگ ما در بازی با کلمات کاسه و انداختن.
* باور شناسی :
* نوشیدن باده و مستی همان و راستی همان.
درک ِ طربناک و شادی آفرین "حضور" و "در حال زیستن" ؛ دوری از "من ذهنی" ؛ که همواره باعث "هم هویتی" ما با "رنج" می گردد ؛ مراد شاعر ماست.
رنج ساخته و پرداخته تصورات ماست.
رنج اصیل نیست.آنچه اصالت دارد و و اقعی است شادی است.
دوری از تصورات و خشم ها و کینه های گذشته(همه خیالی ) ؛ و ترس ها و اضطراب های آینده (باز هم همه خیالی ) ، و شناخت "حال"
(همه واقعی) ؛ شادی وصف ناپذیر حضور را به ارمغان می آورد.
خیز و در کاسه ِ زر ؛ آب ِ طربناک انداز
پیشتر زانکه شود ، کاسه ِ سر ، خاک انداز !
برخیز ! و در کاسه ای که از جنس طلاست ؛ شراب بریز !
قبل از آنکه ؛ کاسه ِ سرت به خاک تبدیل شود ، این کار را بکن.
* نوشیدن آب ِ حلال در ظرف ِ طلا مکروه و حرام است ؛ چه برسد به نوشیدن باده حرام در ظرف طلا که حرام در حرام است.
* تعبیر دیگر در بیت دوم اینست که کاسه سر به خاک انداز تبدیل شود. آیا کاسه سر می تواند خاک انداز شود.؟
* انداختن آب طربناک در کاسه زر ؛(در اختیار آدمی )
و افتادن ِ خاک در کاسه سر و یا انداختن کاسه سر در خاک (اجبار و تقدیر)
* هنرنمایی شاعر بزرگ ما در بازی با کلمات کاسه و انداختن.
* باور شناسی :
* نوشیدن باده و مستی همان و راستی همان.
درک ِ طربناک و شادی آفرین "حضور" و "در حال زیستن" ؛ دوری از "من ذهنی" ؛ که همواره باعث "هم هویتی" ما با "رنج" می گردد ؛ مراد شاعر ماست.
رنج ساخته و پرداخته تصورات ماست.
رنج اصیل نیست.آنچه اصالت دارد و و اقعی است شادی است.
دوری از تصورات و خشم ها و کینه های گذشته(همه خیالی ) ؛ و ترس ها و اضطراب های آینده (باز هم همه خیالی ) ، و شناخت "حال"
(همه واقعی) ؛ شادی وصف ناپذیر حضور را به ارمغان می آورد.
اين جهان زندان و ما زندانيان
بر شكن زندان و خود را وا رهان
بر شكن زندان و خود را وا رهان
- anTi-ИeuTЯin0
عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۱/۷ - ۱۵:۱۵
پست: 774-
سپاس: 239
Re: در محضر حافظ
alijohar نوشته شده:شاهکاری از حافظ ، بخوانید و لذت ببرید :
خیز و در کاسه ِ زر ؛ آب ِ طربناک انداز
پیشتر زانکه شود ، کاسه ِ سر ، خاک انداز !
برخیز ! و در کاسه ای که از جنس طلاست ؛ شراب بریز !
قبل از آنکه ؛ کاسه ِ سرت به خاک تبدیل شود ، این کار را بکن.
* نوشیدن آب ِ حلال در ظرف ِ طلا مکروه و حرام است ؛ چه برسد به نوشیدن باده حرام در ظرف طلا که حرام در حرام است.
* تعبیر دیگر در بیت دوم اینست که کاسه سر به خاک انداز تبدیل شود. آیا کاسه سر می تواند خاک انداز شود.؟
* انداختن آب طربناک در کاسه زر ؛(در اختیار آدمی )
و افتادن ِ خاک در کاسه سر و یا انداختن کاسه سر در خاک (اجبار و تقدیر)
* هنرنمایی شاعر بزرگ ما در بازی با کلمات کاسه و انداختن.
* باور شناسی :
* نوشیدن باده و مستی همان و راستی همان.
درک ِ طربناک و شادی آفرین "حضور" و "در حال زیستن" ؛ دوری از "من ذهنی" ؛ که همواره باعث "هم هویتی" ما با "رنج" می گردد ؛ مراد شاعر ماست.
رنج ساخته و پرداخته تصورات ماست.
رنج اصیل نیست.آنچه اصالت دارد و و اقعی است شادی است.
دوری از تصورات و خشم ها و کینه های گذشته(همه خیالی ) ؛ و ترس ها و اضطراب های آینده (باز هم همه خیالی ) ، و شناخت "حال"
(همه واقعی) ؛ شادی وصف ناپذیر حضور را به ارمغان می آورد.
شراب تلخ میخواهَم كه مَرد افكن بود زورش
كه تا یك دم بیاسـآیم ز دنیــا و شـر و شورش
دُرود بر تو علیجوهرآ..
"رنج" و "شادی" چه تفاوتی دارند که یکی ساختهء ذهن است و دیگری اصالت دارد و واقعی..
"حضور" با "رنج در حال" چطور شادی وصف ناپذیر داشته باشد...
Re: در محضر حافظ
anTi-ИeuTЯin0 نوشته شده:alijohar نوشته شده:شاهکاری از حافظ ، بخوانید و لذت ببرید :
خیز و در کاسه ِ زر ؛ آب ِ طربناک انداز
پیشتر زانکه شود ، کاسه ِ سر ، خاک انداز !
برخیز ! و در کاسه ای که از جنس طلاست ؛ شراب بریز !
قبل از آنکه ؛ کاسه ِ سرت به خاک تبدیل شود ، این کار را بکن.
* نوشیدن آب ِ حلال در ظرف ِ طلا مکروه و حرام است ؛ چه برسد به نوشیدن باده حرام در ظرف طلا که حرام در حرام است.
* تعبیر دیگر در بیت دوم اینست که کاسه سر به خاک انداز تبدیل شود. آیا کاسه سر می تواند خاک انداز شود.؟
* انداختن آب طربناک در کاسه زر ؛(در اختیار آدمی )
و افتادن ِ خاک در کاسه سر و یا انداختن کاسه سر در خاک (اجبار و تقدیر)
* هنرنمایی شاعر بزرگ ما در بازی با کلمات کاسه و انداختن.
* باور شناسی :
* نوشیدن باده و مستی همان و راستی همان.
درک ِ طربناک و شادی آفرین "حضور" و "در حال زیستن" ؛ دوری از "من ذهنی" ؛ که همواره باعث "هم هویتی" ما با "رنج" می گردد ؛ مراد شاعر ماست.
رنج ساخته و پرداخته تصورات ماست.
رنج اصیل نیست.آنچه اصالت دارد و و اقعی است شادی است.
دوری از تصورات و خشم ها و کینه های گذشته(همه خیالی ) ؛ و ترس ها و اضطراب های آینده (باز هم همه خیالی ) ، و شناخت "حال"
(همه واقعی) ؛ شادی وصف ناپذیر حضور را به ارمغان می آورد.
شراب تلخ میخواهَم كه مَرد افكن بود زورش
كه تا یك دم بیاسـآیم ز دنیــا و شـر و شورش
دُرود بر تو علیجوهرآ..
"رنج" و "شادی" چه تفاوتی دارند که یکی ساختهء ذهن است و دیگری اصالت دارد و واقعی..
"حضور" با "رنج در حال" چطور شادی وصف ناپذیر داشته باشد...
تن ما به ماه ماند كه ز مهر ميگدازد
دل ما به چنگ زهره كه گسسته تار بادا
دل ما به چنگ زهره كه گسسته تار بادا
Re: در محضر حافظ
alijohar نوشته شده:شاهکاری از حافظ ، بخوانید و لذت ببرید :
خیز و در کاسه ِ زر ؛ آب ِ طربناک انداز
پیشتر زانکه شود ، کاسه ِ سر ، خاک انداز !
برخیز ! و در کاسه ای که از جنس طلاست ؛ شراب بریز !
قبل از آنکه ؛ کاسه ِ سرت به خاک تبدیل شود ، این کار را بکن.
* نوشیدن آب ِ حلال در ظرف ِ طلا مکروه و حرام است ؛ چه برسد به نوشیدن باده حرام در ظرف طلا که حرام در حرام است.
* تعبیر دیگر در بیت دوم اینست که کاسه سر به خاک انداز تبدیل شود. آیا کاسه سر می تواند خاک انداز شود.؟
* انداختن آب طربناک در کاسه زر ؛(در اختیار آدمی )
و افتادن ِ خاک در کاسه سر و یا انداختن کاسه سر در خاک (اجبار و تقدیر)
* هنرنمایی شاعر بزرگ ما در بازی با کلمات کاسه و انداختن.
* باور شناسی :
* نوشیدن باده و مستی همان و راستی همان.
درک ِ طربناک و شادی آفرین "حضور" و "در حال زیستن" ؛ دوری از "من ذهنی" ؛ که همواره باعث "هم هویتی" ما با "رنج" می گردد ؛ مراد شاعر ماست.
رنج ساخته و پرداخته تصورات ماست.
رنج اصیل نیست.آنچه اصالت دارد و و اقعی است شادی است.
دوری از تصورات و خشم ها و کینه های گذشته(همه خیالی ) ؛ و ترس ها و اضطراب های آینده (باز هم همه خیالی ) ، و شناخت "حال"
(همه واقعی) ؛ شادی وصف ناپذیر حضور را به ارمغان می آورد.
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد
گر برگ عیش میطلبی ترک خواب کن
روزی که چرخ از گل ما کوزهها کند
زنهار کاسه سر ما پرشراب کن
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم
با ما به جام باده صافی خطاب کن
کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
تن ما به ماه ماند كه ز مهر ميگدازد
دل ما به چنگ زهره كه گسسته تار بادا
دل ما به چنگ زهره كه گسسته تار بادا
Re: در محضر حافظ
anTi-ИeuTЯin0 نوشته شده:alijohar نوشته شده:شاهکاری از حافظ ، بخوانید و لذت ببرید :
خیز و در کاسه ِ زر ؛ آب ِ طربناک انداز
پیشتر زانکه شود ، کاسه ِ سر ، خاک انداز !
برخیز ! و در کاسه ای که از جنس طلاست ؛ شراب بریز !
قبل از آنکه ؛ کاسه ِ سرت به خاک تبدیل شود ، این کار را بکن.
* نوشیدن آب ِ حلال در ظرف ِ طلا مکروه و حرام است ؛ چه برسد به نوشیدن باده حرام در ظرف طلا که حرام در حرام است.
* تعبیر دیگر در بیت دوم اینست که کاسه سر به خاک انداز تبدیل شود. آیا کاسه سر می تواند خاک انداز شود.؟
* انداختن آب طربناک در کاسه زر ؛(در اختیار آدمی )
و افتادن ِ خاک در کاسه سر و یا انداختن کاسه سر در خاک (اجبار و تقدیر)
* هنرنمایی شاعر بزرگ ما در بازی با کلمات کاسه و انداختن.
* باور شناسی :
* نوشیدن باده و مستی همان و راستی همان.
درک ِ طربناک و شادی آفرین "حضور" و "در حال زیستن" ؛ دوری از "من ذهنی" ؛ که همواره باعث "هم هویتی" ما با "رنج" می گردد ؛ مراد شاعر ماست.
رنج ساخته و پرداخته تصورات ماست.
رنج اصیل نیست.آنچه اصالت دارد و و اقعی است شادی است.
دوری از تصورات و خشم ها و کینه های گذشته(همه خیالی ) ؛ و ترس ها و اضطراب های آینده (باز هم همه خیالی ) ، و شناخت "حال"
(همه واقعی) ؛ شادی وصف ناپذیر حضور را به ارمغان می آورد.
شراب تلخ میخواهَم كه مَرد افكن بود زورش
كه تا یك دم بیاسـآیم ز دنیــا و شـر و شورش
دُرود بر تو علیجوهرآ..
"رنج" و "شادی" چه تفاوتی دارند که یکی ساختهء ذهن است و دیگری اصالت دارد و واقعی..
"حضور" با "رنج در حال" چطور شادی وصف ناپذیر داشته باشد...
اگر تعریفی از رنج را "خشم و کین از گذشته و ترس از آینده" در نظر بگیریم ،
گذشته و آینده مجازی هستند و و جود خارجی ندارند.
تنها چیزی که در هر لحظه وجود دارد "اکنون" است.
پس حال ، حقیقی و غیر حال ، مجازی است.
وقتی به حال می اندیشیم و در اکنون بسر می بریم ؛ من ِ حقیقی ِ ما فعال است ؛ و وقتی به گذشته و اینده می اندیشیم
"من ِ ذهنی " فعال است.
خشم از گذشته و ترس از آینده ؛ ساخته و پرداخته "من ِ مجازی و ذهنی " است.
پس من ِ حقیقی چه رنجی بکشد ؟ او بغیر از طرب ؛ احساسی ندارد ؛ شادی مربوط به من حقیقی است.
از 2500 سال پیش ؛ بر روی این نکته تاکید کرده اند و فکر کنم این راز را بودا کشف کرد.
حافظ ؛ در یک شاهکار بی مانند در بیتی تمام مطلب را به زیباترین و عمیق ترین شکل ممکن بیان فرموده است.
بخوانید و لذت ببرید :
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب ِ خودی حافظ ، از میان بر خیز !
میان انسان و شادی همیشگی ؛ تنها ؛ من ِ ذهنی ، مانع است ؛ او را بردار .
اين جهان زندان و ما زندانيان
بر شكن زندان و خود را وا رهان
بر شكن زندان و خود را وا رهان
Re: در محضر حافظ
من در حجاب عشقم و او در نقاب شرم
ای وای اگر قدم ننهد در میان شراب
ای وای اگر قدم ننهد در میان شراب
تن ما به ماه ماند كه ز مهر ميگدازد
دل ما به چنگ زهره كه گسسته تار بادا
دل ما به چنگ زهره كه گسسته تار بادا
Re: در محضر حافظ
صائبalijohar نوشته شده:از کیست ؟furogh نوشته شده:من در حجاب عشقم و او در نقاب شرم
ای وای اگر قدم ننهد در میان شراب
تن ما به ماه ماند كه ز مهر ميگدازد
دل ما به چنگ زهره كه گسسته تار بادا
دل ما به چنگ زهره كه گسسته تار بادا
Re: در محضر حافظ
عجب مضمون عجیبی داره ؛ لطفا یه توضیحی چیزی ؟furogh نوشته شده:صائبalijohar نوشته شده:از کیست ؟furogh نوشته شده:من در حجاب عشقم و او در نقاب شرم
ای وای اگر قدم ننهد در میان شراب
حجاب عشق و نقاب شرم ؟ این محال .
پا نهادن در میان شراب ؟
اين جهان زندان و ما زندانيان
بر شكن زندان و خود را وا رهان
بر شكن زندان و خود را وا رهان
- anTi-ИeuTЯin0
عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۱/۷ - ۱۵:۱۵
پست: 774-
سپاس: 239
Re: در محضر حافظ
بانو فروغfurogh نوشته شده:anTi-ИeuTЯin0 نوشته شده:alijohar نوشته شده:شاهکاری از حافظ ، بخوانید و لذت ببرید :
خیز و در کاسه ِ زر ؛ آب ِ طربناک انداز
پیشتر زانکه شود ، کاسه ِ سر ، خاک انداز !
برخیز ! و در کاسه ای که از جنس طلاست ؛ شراب بریز !
قبل از آنکه ؛ کاسه ِ سرت به خاک تبدیل شود ، این کار را بکن.
* نوشیدن آب ِ حلال در ظرف ِ طلا مکروه و حرام است ؛ چه برسد به نوشیدن باده حرام در ظرف طلا که حرام در حرام است.
* تعبیر دیگر در بیت دوم اینست که کاسه سر به خاک انداز تبدیل شود. آیا کاسه سر می تواند خاک انداز شود.؟
* انداختن آب طربناک در کاسه زر ؛(در اختیار آدمی )
و افتادن ِ خاک در کاسه سر و یا انداختن کاسه سر در خاک (اجبار و تقدیر)
* هنرنمایی شاعر بزرگ ما در بازی با کلمات کاسه و انداختن.
* باور شناسی :
* نوشیدن باده و مستی همان و راستی همان.
درک ِ طربناک و شادی آفرین "حضور" و "در حال زیستن" ؛ دوری از "من ذهنی" ؛ که همواره باعث "هم هویتی" ما با "رنج" می گردد ؛ مراد شاعر ماست.
رنج ساخته و پرداخته تصورات ماست.
رنج اصیل نیست.آنچه اصالت دارد و و اقعی است شادی است.
دوری از تصورات و خشم ها و کینه های گذشته(همه خیالی ) ؛ و ترس ها و اضطراب های آینده (باز هم همه خیالی ) ، و شناخت "حال"
(همه واقعی) ؛ شادی وصف ناپذیر حضور را به ارمغان می آورد.
شراب تلخ میخواهَم كه مَرد افكن بود زورش
كه تا یك دم بیاسـآیم ز دنیــا و شـر و شورش
دُرود بر تو علیجوهرآ..
"رنج" و "شادی" چه تفاوتی دارند که یکی ساختهء ذهن است و دیگری اصالت دارد و واقعی..
"حضور" با "رنج در حال" چطور شادی وصف ناپذیر داشته باشد...
Re: در محضر حافظ
furogh نوشته شده:من در حجاب عشقم و او در نقاب شرم
ای وای اگر قدم ننهد در میان شراب
روايت است از سيّدنا رسول الله كه ميان عبد و پروردگار 70 حجاب ظلماني و 70 حجاب نوراني
باشد كه ظاهرا حضرت رسول اين پرده هاي حجاب را شب عروج دريده است و او را از پس نقاب
شرم كه همانا " هو اهل التقوي و اهل المغفره " هست به ديده سر ديده است!قطعا "نقاب شرم"
همان مقام تقوايي است كه ايزد در آن مقام گذيده است؛ و الا ما زود تر اين به ديدار محبوب
نائل آمده بوديم؛ تقوا يعني "شرم" از گزند شومي عاقبت اما تو كه خدايي از بهر چه شرم داري؟؟
-عرفان93-
- anTi-ИeuTЯin0
عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۱/۷ - ۱۵:۱۵
پست: 774-
سپاس: 239
Re: در محضر حافظ
سپاس...alijohar نوشته شده:anTi-ИeuTЯin0 نوشته شده:alijohar نوشته شده:شاهکاری از حافظ ، بخوانید و لذت ببرید :
خیز و در کاسه ِ زر ؛ آب ِ طربناک انداز
پیشتر زانکه شود ، کاسه ِ سر ، خاک انداز !
برخیز ! و در کاسه ای که از جنس طلاست ؛ شراب بریز !
قبل از آنکه ؛ کاسه ِ سرت به خاک تبدیل شود ، این کار را بکن.
* نوشیدن آب ِ حلال در ظرف ِ طلا مکروه و حرام است ؛ چه برسد به نوشیدن باده حرام در ظرف طلا که حرام در حرام است.
* تعبیر دیگر در بیت دوم اینست که کاسه سر به خاک انداز تبدیل شود. آیا کاسه سر می تواند خاک انداز شود.؟
* انداختن آب طربناک در کاسه زر ؛(در اختیار آدمی )
و افتادن ِ خاک در کاسه سر و یا انداختن کاسه سر در خاک (اجبار و تقدیر)
* هنرنمایی شاعر بزرگ ما در بازی با کلمات کاسه و انداختن.
* باور شناسی :
* نوشیدن باده و مستی همان و راستی همان.
درک ِ طربناک و شادی آفرین "حضور" و "در حال زیستن" ؛ دوری از "من ذهنی" ؛ که همواره باعث "هم هویتی" ما با "رنج" می گردد ؛ مراد شاعر ماست.
رنج ساخته و پرداخته تصورات ماست.
رنج اصیل نیست.آنچه اصالت دارد و و اقعی است شادی است.
دوری از تصورات و خشم ها و کینه های گذشته(همه خیالی ) ؛ و ترس ها و اضطراب های آینده (باز هم همه خیالی ) ، و شناخت "حال"
(همه واقعی) ؛ شادی وصف ناپذیر حضور را به ارمغان می آورد.
شراب تلخ میخواهَم كه مَرد افكن بود زورش
كه تا یك دم بیاسـآیم ز دنیــا و شـر و شورش
دُرود بر تو علیجوهرآ..
"رنج" و "شادی" چه تفاوتی دارند که یکی ساختهء ذهن است و دیگری اصالت دارد و واقعی..
"حضور" با "رنج در حال" چطور شادی وصف ناپذیر داشته باشد...
اگر تعریفی از رنج را "خشم و کین از گذشته و ترس از آینده" در نظر بگیریم ،
گذشته و آینده مجازی هستند و و جود خارجی ندارند.
تنها چیزی که در هر لحظه وجود دارد "اکنون" است.
پس حال ، حقیقی و غیر حال ، مجازی است.
وقتی به حال می اندیشیم و در اکنون بسر می بریم ؛ من ِ حقیقی ِ ما فعال است ؛ و وقتی به گذشته و اینده می اندیشیم
"من ِ ذهنی " فعال است.
خشم از گذشته و ترس از آینده ؛ ساخته و پرداخته "من ِ مجازی و ذهنی " است.
پس من ِ حقیقی چه رنجی بکشد ؟ او بغیر از طرب ؛ احساسی ندارد ؛ شادی مربوط به من حقیقی است.
از 2500 سال پیش ؛ بر روی این نکته تاکید کرده اند و فکر کنم این راز را بودا کشف کرد.
حافظ ؛ در یک شاهکار بی مانند در بیتی تمام مطلب را به زیباترین و عمیق ترین شکل ممکن بیان فرموده است.
بخوانید و لذت ببرید :
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب ِ خودی حافظ ، از میان بر خیز !
میان انسان و شادی همیشگی ؛ تنها ؛ من ِ ذهنی ، مانع است ؛ او را بردار .
امّا ببخشید متوجه نشدم اندکی!!
رنجهای گذشته روزی دَر "لحظه ها" ساخته شدند! و چگونه "لحظه" چیزی جُز "اکنون" نیست!
Re: در محضر حافظ
اگر رنجی در "اکنون" رسید ؛ رسید !anTi-ИeuTЯin0 نوشته شده:سپاس...alijohar نوشته شده:anTi-ИeuTЯin0 نوشته شده:alijohar نوشته شده:شاهکاری از حافظ ، بخوانید و لذت ببرید :
خیز و در کاسه ِ زر ؛ آب ِ طربناک انداز
پیشتر زانکه شود ، کاسه ِ سر ، خاک انداز !
برخیز ! و در کاسه ای که از جنس طلاست ؛ شراب بریز !
قبل از آنکه ؛ کاسه ِ سرت به خاک تبدیل شود ، این کار را بکن.
* نوشیدن آب ِ حلال در ظرف ِ طلا مکروه و حرام است ؛ چه برسد به نوشیدن باده حرام در ظرف طلا که حرام در حرام است.
* تعبیر دیگر در بیت دوم اینست که کاسه سر به خاک انداز تبدیل شود. آیا کاسه سر می تواند خاک انداز شود.؟
* انداختن آب طربناک در کاسه زر ؛(در اختیار آدمی )
و افتادن ِ خاک در کاسه سر و یا انداختن کاسه سر در خاک (اجبار و تقدیر)
* هنرنمایی شاعر بزرگ ما در بازی با کلمات کاسه و انداختن.
* باور شناسی :
* نوشیدن باده و مستی همان و راستی همان.
درک ِ طربناک و شادی آفرین "حضور" و "در حال زیستن" ؛ دوری از "من ذهنی" ؛ که همواره باعث "هم هویتی" ما با "رنج" می گردد ؛ مراد شاعر ماست.
رنج ساخته و پرداخته تصورات ماست.
رنج اصیل نیست.آنچه اصالت دارد و و اقعی است شادی است.
دوری از تصورات و خشم ها و کینه های گذشته(همه خیالی ) ؛ و ترس ها و اضطراب های آینده (باز هم همه خیالی ) ، و شناخت "حال"
(همه واقعی) ؛ شادی وصف ناپذیر حضور را به ارمغان می آورد.
شراب تلخ میخواهَم كه مَرد افكن بود زورش
كه تا یك دم بیاسـآیم ز دنیــا و شـر و شورش
دُرود بر تو علیجوهرآ..
"رنج" و "شادی" چه تفاوتی دارند که یکی ساختهء ذهن است و دیگری اصالت دارد و واقعی..
"حضور" با "رنج در حال" چطور شادی وصف ناپذیر داشته باشد...
اگر تعریفی از رنج را "خشم و کین از گذشته و ترس از آینده" در نظر بگیریم ،
گذشته و آینده مجازی هستند و و جود خارجی ندارند.
تنها چیزی که در هر لحظه وجود دارد "اکنون" است.
پس حال ، حقیقی و غیر حال ، مجازی است.
وقتی به حال می اندیشیم و در اکنون بسر می بریم ؛ من ِ حقیقی ِ ما فعال است ؛ و وقتی به گذشته و اینده می اندیشیم
"من ِ ذهنی " فعال است.
خشم از گذشته و ترس از آینده ؛ ساخته و پرداخته "من ِ مجازی و ذهنی " است.
پس من ِ حقیقی چه رنجی بکشد ؟ او بغیر از طرب ؛ احساسی ندارد ؛ شادی مربوط به من حقیقی است.
از 2500 سال پیش ؛ بر روی این نکته تاکید کرده اند و فکر کنم این راز را بودا کشف کرد.
حافظ ؛ در یک شاهکار بی مانند در بیتی تمام مطلب را به زیباترین و عمیق ترین شکل ممکن بیان فرموده است.
بخوانید و لذت ببرید :
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب ِ خودی حافظ ، از میان بر خیز !
میان انسان و شادی همیشگی ؛ تنها ؛ من ِ ذهنی ، مانع است ؛ او را بردار .
امّا ببخشید متوجه نشدم اندکی!!
رنجهای گذشته روزی دَر "لحظه ها" ساخته شدند! و چگونه "لحظه" چیزی جُز "اکنون" نیست!
زمانه گر بزند خرمنم به آتش ِ عمر
بگو "بسوز ! " ، که بر من به برگ کاهی نیست ....!
اما عمر ِ اکنون کوتاه است ، و رنج بلافاصله مربوط به گذشته می شود.
و لحظه ِ اکنون ؛ مجددا از آن ِ شادی است.
عرفای ایرانی مسلمان ؛ نظیر ابوسعید ابولخیر ؛ سماع را از آن جهت می پسندیدند که ما را در "وفت" نگاه می داشتند.
"مصلحت ِ وقت " ؛همواره در طرب بوده است.
مثال :
فردی چیزی به شما می گوید. در لحظه اکنون تیری به قلب شما فرو می رود. بسیار ناراحت می شوید ؛ اما اکنون بلافاصله به
گذشته تبدیل می شود ، "خود ِ مجازی " شما ، اکنون فعال است ؛ شما را به گذشته می برد ؛ با بازنوازی صحنه ، مجددا تیری به شما اصابت می کند ! چرا ؟ چون من ِ ذهنی ، شما را به گذشته برد. شما را با گذشته هم هویت کرد ، شما بار ها و بار ها خودت را زخمی می کنی ؛ رنج یعنی همین.
گرچه ؛ بزرگانی چون حافظ و مولانا قادر بودند ؛ در همان لحظه اکنون هم ؛ هر تیری را به هیچ بگیرند :
ما که دادیم دل و دیده به طوفان ِ بلا
گو بیا سیل ِ غم و خانه ز بنیاد ببر !
و
هر "وقت ِ خوش" که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام ِ کار چیست.
و زمانی را که "اکنون=وقت" را بی جهت از دست می دهد و رنج می کشد ، می فرماید :
"وقت ِ عزیز" رفت ، بیاد تا قضا کنیم
عمری که بی حضور ِ صراحی و جام رفت
اکنون را پاس داشتن با صراحی و جام ممکن است ؛ و صراحی و جام یعنی " خویشتن حقیقی " ؛
باید "قدر ِ وقت" را دانست :
الا ای دولتی طالع ، که "قدر وقت" می دانی
گوارا بادت این عشرت ! که داری روزگاری خوش
باید بدانیم که این تفکرات شعر و شعار نیستند ؛ در سطح روانشناختی نیز ؛ بر اهمیت دادن به "اکنون" بحث های زیادی وجود دارد.
یکی از رنج های بزرگ آدمی ؛ ترس ِ از آینده است ؛ روانشناسان متد های زیادی برای غلبه بر این ترس ها ارائه داده اند.
یکی از متد های بسیار موثر در کنترل ذهن و جلوگیری از هم هویتی با گذشته و اینده ؛ مراقبه است.
مراقبه ؛ تمرینی روزانه برای کنترل ذهن است. بخش عمده ای از رنج ها را با مراقبه می توان از بین برد.
خلاصه اینکه ، دمی با غم بسر بردن جهان یکسر نمی ارزد
اين جهان زندان و ما زندانيان
بر شكن زندان و خود را وا رهان
بر شكن زندان و خود را وا رهان
Re: در محضر حافظ
من در حجاب عشقم و او در نقاب شرم
ای وای اگر قدم ننهد در میان شراب
از این بهتر چه توضیحی:
ای وای اگر قدم ننهد در میان شراب
از این بهتر چه توضیحی:
اکنون را پاس داشتن با صراحی و جام ممکن است ؛ و صراحی و جام یعنی " خویشتن حقیقی " ؛
تن ما به ماه ماند كه ز مهر ميگدازد
دل ما به چنگ زهره كه گسسته تار بادا
دل ما به چنگ زهره كه گسسته تار بادا
Re: در محضر حافظ
از صدای ِ سخن ِ عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد ِ دوار، بماند
------------
فکر میکنم اونقدر بیت ساده هست که نیازی به معنی و بیان آرایه ها نیست. در عین ِ سادگی بسیار هنرمندانه و زیبا.
این بیت چندین سال بود که روی ِ تابلویی بر دیوار ِ اتاق ِمن نصب بود، اما من تازه زیبایی و ظرافتش رو کشف کردم.
یادگاری که در این گنبد ِ دوار، بماند
------------
فکر میکنم اونقدر بیت ساده هست که نیازی به معنی و بیان آرایه ها نیست. در عین ِ سادگی بسیار هنرمندانه و زیبا.
این بیت چندین سال بود که روی ِ تابلویی بر دیوار ِ اتاق ِمن نصب بود، اما من تازه زیبایی و ظرافتش رو کشف کردم.
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
- anTi-ИeuTЯin0
عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۱/۷ - ۱۵:۱۵
پست: 774-
سپاس: 239
Re: در محضر حافظ
مُتشکرم...alijohar نوشته شده:
اگر رنجی در "اکنون" رسید ؛ رسید !
زمانه گر بزند خرمنم به آتش ِ عمر
بگو "بسوز ! " ، که بر من به برگ کاهی نیست ....!
اما عمر ِ اکنون کوتاه است ، و رنج بلافاصله مربوط به گذشته می شود.
و لحظه ِ اکنون ؛ مجددا از آن ِ شادی است.
عرفای ایرانی مسلمان ؛ نظیر ابوسعید ابولخیر ؛ سماع را از آن جهت می پسندیدند که ما را در "وفت" نگاه می داشتند.
"مصلحت ِ وقت " ؛همواره در طرب بوده است.
مثال :
فردی چیزی به شما می گوید. در لحظه اکنون تیری به قلب شما فرو می رود. بسیار ناراحت می شوید ؛ اما اکنون بلافاصله به
گذشته تبدیل می شود ، "خود ِ مجازی " شما ، اکنون فعال است ؛ شما را به گذشته می برد ؛ با بازنوازی صحنه ، مجددا تیری به شما اصابت می کند ! چرا ؟ چون من ِ ذهنی ، شما را به گذشته برد. شما را با گذشته هم هویت کرد ، شما بار ها و بار ها خودت را زخمی می کنی ؛ رنج یعنی همین.
گرچه ؛ بزرگانی چون حافظ و مولانا قادر بودند ؛ در همان لحظه اکنون هم ؛ هر تیری را به هیچ بگیرند :
ما که دادیم دل و دیده به طوفان ِ بلا
گو بیا سیل ِ غم و خانه ز بنیاد ببر !
و
هر "وقت ِ خوش" که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام ِ کار چیست.
و زمانی را که "اکنون=وقت" را بی جهت از دست می دهد و رنج می کشد ، می فرماید :
"وقت ِ عزیز" رفت ، بیاد تا قضا کنیم
عمری که بی حضور ِ صراحی و جام رفت
اکنون را پاس داشتن با صراحی و جام ممکن است ؛ و صراحی و جام یعنی " خویشتن حقیقی " ؛
باید "قدر ِ وقت" را دانست :
الا ای دولتی طالع ، که "قدر وقت" می دانی
گوارا بادت این عشرت ! که داری روزگاری خوش
باید بدانیم که این تفکرات شعر و شعار نیستند ؛ در سطح روانشناختی نیز ؛ بر اهمیت دادن به "اکنون" بحث های زیادی وجود دارد.
یکی از رنج های بزرگ آدمی ؛ ترس ِ از آینده است ؛ روانشناسان متد های زیادی برای غلبه بر این ترس ها ارائه داده اند.
یکی از متد های بسیار موثر در کنترل ذهن و جلوگیری از هم هویتی با گذشته و اینده ؛ مراقبه است.
مراقبه ؛ تمرینی روزانه برای کنترل ذهن است. بخش عمده ای از رنج ها را با مراقبه می توان از بین برد.
بنشین بَر لبِ جوی و گذر عُمر ببینخلاصه اینکه ، دمی با غم بسر بردن جهان یکسر نمی ارزد
کاین إشارت ز جهان گذران مآ را بس