اشعار شهریار

مدیران انجمن: parse, javad123javad

نمایه کاربر
*شارش*

نام: فاطمه غمكده

محل اقامت: بلبلان

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۱/۶/۲۰ - ۱۱:۳۰


پست: 1076

سپاس: 595

جنسیت:

اشعار شهریار

پست توسط *شارش* »

کس نیست در این گوشه فراموشتر از من
وز گوشه نشینان توخاموشتر از من
هر کس به خیالیست هم آغوش و کسی نیست
ای گل به خیال تو هم آغوشتر از من
می*نوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق
اما که در این میکده غم نوشتر از من
افتاده جهانی همه مدهوش تو لیکن
افتاده*تر از من نه و مدهوشتر از من
بی ماه رخ تو شب من هست سیه*پوش
اما شب من هم نه سیه*پوشتر از من
گفتی تو نه گوشی که سخن گویمت از عشق
ای نادره گفتار کجا گوشتر از من
بیژن*تر از آنم که بچاهم کنی ای ترک
خونم بفشان کیست سیاوشتر از من
با لعل تو گفتم که علاجم لب نوشی است
بشکفت که یارب چه لبی نوشتر از من
آخر چه گلابی است به از اشک من ای گل؟
دیگی نه در این بادیه پرجوشتر از من

نمایه کاربر
*شارش*

نام: فاطمه غمكده

محل اقامت: بلبلان

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۱/۶/۲۰ - ۱۱:۳۰


پست: 1076

سپاس: 595

جنسیت:

Re: اشعار شهریار

پست توسط *شارش* »

این همه جلوه و در پرده نهانی گل من
وین همه پرده و از جلوه عیانی گل من
آن تجلی که به عشق است و جلالست و جمال
و آن ندانیم که خود چیست تو آنی گل من
از صلای ازلی تا به سکوت ابدی
یک دهن وصف تو هر دل به زبانی گل من
اشک من نامه نویس است وبجز قاصد راه
نیست در کوی توام نامه رسانی گل من
گاه به مهر عروسان بهاری مه من
گاه با قهر عبوسان خزانی گل من
همره همهمه*ی گله و همپای سکوت
همدم زمزمه*ی نای شبانی گل من
دم خورشید و نم ابری و با قوس قزح
شهسواری و به رنگینه کمانی گل من
گه همه آشتی و گه همه جنگی شه من
گه به خونم خط و گه خط امانی گل من
سر سوداگریت با سر سودایی ماست
وه که سرمایه هر سود و زیانی گل من
طرح و تصویر مکانی و به رنگ*آمیزی
طرفه پیچیده به طومار زمانی گل من
شهریار این همه کوشد به بیان تو ولی
چه به از عمق سکوت تو بیانی گل من

نمایه کاربر
*شارش*

نام: فاطمه غمكده

محل اقامت: بلبلان

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۱/۶/۲۰ - ۱۱:۳۰


پست: 1076

سپاس: 595

جنسیت:

Re: اشعار شهریار

پست توسط *شارش* »

امروز روز شعرو ادب فارسي هست وبزرگداشت شهريار.تبريك ميگم

نمایه کاربر
Cartouche

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۹/۷/۲۹ - ۱۹:۳۶


پست: 1197

سپاس: 957

Re: اشعار شهریار

پست توسط Cartouche »

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟

وه که با این عمر های کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟

آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند
درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟

بی مونس و تنها چرا ؟
تنها چرا ؟ حالا چرا
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد

ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند

z.azad

نام: زهرا

عضویت : یک‌شنبه ۱۳۹۱/۴/۱۸ - ۱۲:۴۲


پست: 47

سپاس: 22

Re: اشعار شهریار

پست توسط z.azad »

هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید نوکرد داغ و ماتم یاران رفته را
خورشید تا بنده نشد تابنده نشد

z.azad

نام: زهرا

عضویت : یک‌شنبه ۱۳۹۱/۴/۱۸ - ۱۲:۴۲


پست: 47

سپاس: 22

Re: اشعار شهریار

پست توسط z.azad »

شعر حالا چرا بیت آخرش این طوری درست تر نیست :
شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر................ این سفر راه قیامت میروی تنها چرا؟
خورشید تا بنده نشد تابنده نشد

نمایه کاربر
Cartouche

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۹/۷/۲۹ - ۱۹:۳۶


پست: 1197

سپاس: 957

Re: اشعار شهریار

پست توسط Cartouche »

z.azad نوشته شده:شعر حالا چرا بیت آخرش این طوری درست تر نیست :
شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر................ این سفر راه قیامت میروی تنها چرا؟
فکر میکنم این شعر رو ایشون دو بار سرودن. یکبار در جوانی که هنگام بیماری با دیدن معشوق گفتن. یکبار هم بعدا اونرو دوباره هنگامی که شاعری ماهر شدند (احتمالا با تغییراتی) سرودن. برای همین احتمالا نسخه های مختلفی ازش هست.

---------------------------
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما كردي .............. تو بمان و دگران واي بحال دگران
آخرین ویرایش توسط Cartouche سه‌شنبه ۱۳۹۱/۶/۲۸ - ۱۸:۰۶, ویرایش شده کلا 1 بار
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد

ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند

z.azad

نام: زهرا

عضویت : یک‌شنبه ۱۳۹۱/۴/۱۸ - ۱۲:۴۲


پست: 47

سپاس: 22

Re: اشعار شهریار

پست توسط z.azad »

Cartouche نوشته شده:
z.azad نوشته شده:شعر حالا چرا بیت آخرش این طوری درست تر نیست :
شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر................ این سفر راه قیامت میروی تنها چرا؟
فکر میکنم این شعر رو ایشون دو بار سرودن. یکبار در جوانی که هنگام بیماری با دیدن معشوق گفتن. یکبار هم بعدا اونرو دوباره هنگامی که شاعری ماهر شدند (احتمالا با تغییراتی) سرودن. برای همین احتمالا نسخه های مختلفی ازش هست.
اینم حرفیه ولی من تو کتابش این طوری خونده بودم گفتم شاید دهن به دهن چرخیده تغییر کرده smile072
خورشید تا بنده نشد تابنده نشد

نمایه کاربر
Cartouche

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۹/۷/۲۹ - ۱۹:۳۶


پست: 1197

سپاس: 957

Re: اشعار شهریار

پست توسط Cartouche »

بعد از فوت ِ استاد ابوالحسن صبا در 29 آذر 1336 ، شهریار که روابط نزدیکی با او داشت این شعر رو سرود:

عمر دنيا به سر آمد كه صبا مي ميرد.....................ورنه آتشكده ي عشق كجا مي ميرد
صبر كردم به همه داغ عزيزان يا رب.....................اين صبوري نتوانم كه صبا مي ميرد
غسلش از اشك دهيد و كفن از آب كنيد.....................اين عزيزي است كه با وي دل ما مي ميرد
به غم انگيز ترين نوحه بنالي اي دل.....................كه دل انگيز ترين نغمه سرا مي ميرد
دگر آوازه ي بلقيس و سليمان هيهات.....................هد هد خوش خبر شهر سبا مي ميرد
شمع دلها همه گو اشك شو از ديده بريز.....................كاخرين كوكبه ي ذوق و صفا مي ميرد
خود در آفاق مگر چشم خدابيني نيست.....................كاين همه مظهر آيات خدا مي ميرد
هر كجا درد و غمي هست بميرد به دوا.....................اين چه دردي است خدايا كه دوا مي ميرد
قدما زنده بدو بود خدا را ياران.....................هم صبا مي رود و هم قدما مي ميرد
از گريبان غم و ماتم سنتور حبيب .....................سر نياورده برون ساز صبا مي ميرد
عمر شهنازي و استاد عبادي باقي.....................قمريان زنده اگر بلبل ما مي ميرد
ضرب تهراني و آواز بنان را برسيد.....................گو كجاييد كه استاد شما مي ميرد
آخر اين شور و نوا بدرقه ي راه صبا.....................كه هنر مي رود و شور و نوا مي ميرد
از وفاداري اين قبله ي ارباب هنر.....................رخ نتابيد خدا را كه وفا مي ميرد
از محيط خفقان آور تهران پرسيد.....................كه هنر پيشه اش از غصه چرا مي ميرد
عمر جاويد به هر بي هنر ارزاني نيست.....................علت آن است كه خود آب بقا مي ميرد
مرگ و ميري عجب افتاد در آفاق هنر.....................كه همه شاهد انگشت نما مي ميرد
مردن مرد هنرمند نه چندان دردست.....................اين قضايي است كه هر شاه و گدا مي ميرد
ليكن آن جا كه غرض روي هنر پرده كشيد.....................دين و دل مي رمد و ذوق و ذكاء مي ميرد
باغبان تا سر مهرش همه با هرزه گياست.....................گل خزان مي شود و مهر گياه مي ميرد
رنج هايي همه بيهوده كه در آخر كار.....................عشق مي ماند و هر حرص و هوا مي ميرد
شهريارا نه صبا مرده خدا را بس كن.....................آن كه شد زنده ي جاويد كجا مي ميرد
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد

ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند

نمایه کاربر
slice_of_god

عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۲/۱۲ - ۱۸:۱۲


پست: 1163

سپاس: 654

Re: اشعار شهریار

پست توسط slice_of_god »

شاهکاری از شهریار
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشــق نمی شوی کـه ببینی چــه می کشم

با عقل آب عشق به یک جو نمــی رود
بیــچاره مــن ، کــه ساخــته از آب و آتــشم

دیشب سرم به بالــش ناز وصـال و باز
صبح است و سیل اشک به خون شسته بالشم

پروانه را شکایتی از جـور شمـع نیست
عمری است در هوای تو می سوزم و خوشم

خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست
شاهــد شــو ای شــرار محــبت کــه بیغــشم

بـــاور مکن که طـعنه طــوفان روزگار
جــز در هــوای زلــف تــو دارد مشــوشــم

سـروی شدم به دولت آزادگی کــه سر
بــا کـس فــرو نیــاورد ایـن طــبع سـرکشم

دارم چو شمـع ، سرّ غمش بر سر زبان
لب می گزد چو غــنچه خـندان کـه خامــشم

هر شب چـو ماهـتاب به بالین من بتاب
ای آفــــتاب دلــکش و مــــاه پــــریوشــم

گـر زیر پیرهن شــده ، پنهان کـنم تو را
ســـحر پـــری دمــیده بــه پیــراهن کـــشم

لب بر لـبم بنه بنــوازش دمی چـو نی
تــا بشــنوی نــــوای غــزل های دلکشـــم

ساز صبا به نــاله شــبی گفت شهریــار
این کار توست من همه جور تـــو می کشم
کسی که سکوت می کند
بازی را مسخره کرده
ما که حرف می زنیم
باخته ایم .

نمایه کاربر
*شارش*

نام: فاطمه غمكده

محل اقامت: بلبلان

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۱/۶/۲۰ - ۱۱:۳۰


پست: 1076

سپاس: 595

جنسیت:

Re: اشعار شهریار

پست توسط *شارش* »

سیزلاییر احوالیما صبحه قدر تاریم منیم

تکجه تاریم دیر قارا گونلرده غم‌خواریم منیم

چوخ وفالی دوستلاریم واردیر، یامان گون گلجه‌یین

تاردان اوزگه قالماییر یار وفاداریم منیم

یئر توتوب غمخانه ده، قیلدیم فراموش عالمی

من تارین غمخواری اولدوم، تار غم‌خواریم منیم

گوزلریمه هر تبسم سانجیلیر نئشتر کیمی

کیپریگی خنجردی، آه، اول بی وفا یاریم منیم

آسمان آلدی کناریمدان آی اوزلو یاریمی

یاش توکر اولدوز کیمی بو چشم خون‌باریم منیم

ای بو غملی کونلومون تاب و توانی، سویله بیر

عهد و پیمانین نه اولدو، نولدو ایلغاریم منیم

شهریارم گر چی من سوز مولکونون سلطانی‌یم

گوز یاشیمدان باشقا یوخدور در شهواریم منیم

استاد محمدحسین شهریار


smile021

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: اشعار شهریار

پست توسط خروش »

غوغا می کنی

ای غنچهً خندان چرا خون در دل ما می کنی
خاری به خود می بندی و ما را ز سر وا می کنی

از تیر کجتابی تو آخر کمان شد قامتم
کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا می کنی

ای شمع رقصان با نسیم اتش مزن پروانه را
با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا میکنی

اتش پرید از تیشه ات امشب مگر ای کوهکن
از دست شیرین درد دل با سنگ خارا می کنی

با چون منی نازک خیال ابرو کشیدن از ملال
زشت است ای وحشی غزال اما چه زیبا میکنی

امروز ما بیچارگان امید فرداییش نیست
این دانی و با ما هنوز امروز و فردا می کنی

دیدم به آتش بازیت شوق تماشایی به سر
آتش زدم در خود بیا گر خود تماشا میکنی

آه سحر گاه تو را ای شمع مشتاقم به جان
باری بیا گر آه خود با ناله سودا میکنی

ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن
در گوشه میخانه هم مارا تو پیدا می کنی

ما شهریارا بلبلان دیدیم بر طرف چمن
شور افکن و شیرین سخن اما تو غوغا میکنی
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
*شارش*

نام: فاطمه غمكده

محل اقامت: بلبلان

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۱/۶/۲۰ - ۱۱:۳۰


پست: 1076

سپاس: 595

جنسیت:

Re: اشعار شهریار

پست توسط *شارش* »

تورکون دیلی تک سئوگیلی ایسته کلی دیل اولماز
اؤزگه دیله قاتسان بو اصیل دیل اصیل اولماز
اؤز شعرینی فارسا – عربه قاتماسا شاعیر
شعری اوخویانلار ، ائشیدنلر کسیل اولماز
فارس شاعری چوخ سؤزلرینی بیزدن آپارمیش
« صابیر » کیمی بیر سفره لی شاعیر پخیل اولماز
تورکون مثلی ، فولکلوری دونیادا تک دیر
خان یورقانی ، کند ایچره مثل دیر ، میتیل اولماز
آذر قوشونو ، قیصر رومی اسیر ائتمیش
کسری سؤزودور بیر بئله تاریخ ناغیل اولماز
پیشمیش کیمی شعرین ده گرک داد دوزو اولسون
کند اهلی بیلرلر کی دوشابسیز خشیل اولماز
سؤزلرده جواهیر کیمی دیر ، اصلی بدلدن
تشخیص وئره ن اولسا بو قدیر زیر – زیبیل اولماز
شاعیر اولابیلمزسن ، آنان دوغماسا شاعیر
مس سن ، آبالام ، هر ساری کؤینک قیزیل اولماز
چوخ قیسسا بوی اولسان اولیسان جن کیمی شئیطان
چوق دا اوزون اولما ، کی اوزوندا عاغیل اولماز
مندن ده نه ظالیم چیخار ، اوغلوم ، نه قیصاص چی
بیر دفعه بونی قان کی ایپکدن قزیل اولماز
آزاد قوی اوغول عشقی طبیعتده بولونسون
داغ – داشدا دوغولموش ده لی جیران حمیل اولماز
انسان اودی دوتسون بو ذلیل خلقین الیندن
الله هی سئوه رسن ، بئله انسان ذلیل اولماز
چوق دا کی سرابین سویی وار یاغ – بالی واردیر
باش عرشه ده چاتدیرسا ، سراب اردبیل اولماز
ملت غمی اولسا ، بو جوجوقلار چؤپه دؤنمه ز
اربابلاریمیزدان دا قارینلار طبیل اولماز
دوز واختا دولار تاختا – طاباق ادویه ایله
اونداکی ننه م سانجیلانار زنجفیل اولماز
بو « شهریار » ین طبعی کیمی چیممه لی چشمه
کوثر اولا بیلسه دئمیرم ، سلسبیل اولماز


نمایه کاربر
*شارش*

نام: فاطمه غمكده

محل اقامت: بلبلان

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۱/۶/۲۰ - ۱۱:۳۰


پست: 1076

سپاس: 595

جنسیت:

Re: اشعار شهریار

پست توسط *شارش* »

سن وطندن ساری قلبین دویونورسه،مارالیم!
وطنین ده مارالیندان ساری قلبی دویونور.
وطنی باغریوا باسسان سه وینرسن ینه سن
که وطن ده بالاسین باغرینا باسسا سه وینر.
منیم عشقیم اوجالیب غوربت اولوب دنیا منه
دوست دویانمیر دویونور،دشمن اویانمیر اونور
smile022

father

عضویت : جمعه ۱۳۹۱/۴/۹ - ۰۱:۳۱


پست: 152

سپاس: 2

جنسیت:

Re: اشعار شهریار

پست توسط father »

بوغولورام ایچیمنن
کرانه سیز یانیرام

ارسال پست