mulholland drive یا "جاده مالهالند" جزو top10 سینمایی های منه.
کارگردان فیلم استاد صاحب سبک سینما دیوید لینچه
شاید ژانر جاده مالهالند رو عاشقانه نگن ولی من این فیلمو می ذارم جزو فیلم عاشقانه های تاریخ سینما. عاشقانه های دایان و کامیلا یکی از زیباترین عاشقانه های سینماس, داستان پردازی و حس این دوتا دختر به هم خییلی طبیعی و خیلی رمانتیک کار شده و با بازی فوق العاده بازیگراش و اون نگاهای عاشقانه و موسیقی متن شگفت انگیز صحنه های معاشقش قلب هر ادمیو تکون می ده. ولی محتوای فیلم فقط درباره عشق نیس, محتوای خیلی بزرگ تری داره. ژانر اثر سورعاله و فراواقعه, مرز بین واقعیت و رویا به باریکی تار موه و بعضی صحنه ها نمی شه گفت داستان تو خوابه یا واقعیت, خیلی روانشناسانه و دقیقه.
سبک سورعال به معنی فراواقع یا تخیلی نیس (تو فارسی اشتباهی می گن فراواقع) Surrealism درباره
ضمیرناخوداگاه ادمه و فیلمای سورعال درباره خواب, رویا, احساسات درونی انسان و نیمه تاریک و پنهان ادم ینی ذهن انسان یا به اصطلاح غیرفنی روح آدمه. تو کتابا یا فیلمای سورعال, داستان ورای واقعیت اتفاق میفته و به شکل توهم گونه یا دگرگونه بیان می شه (رعال نیس). مثلن تم این فیلم سیاهه ولی سیاهی فیلم واسه خاطر تلخ بودن داستان نیس, واسه خاطر محتوای فیلمه ک تاریکی و تیرگی ضمیر ناخوداگاه و نیمه تاریک ذهن رو نشون بده. ساختار در خدمت محتواس و فیلمبرداری و رنگ پردازی و... همشون عین یه خواب و رویاس. "عشق" چیزیه که همه ما ادما تجربش کردیم, ولی بعضیامون تجربه تلخی ازش داریم و اون تجربه جزوی از ضمیر ناخوداگاهمون شده. عشق یکی از قوی ترین احساسات ادمه و خیلی از گرایشات ناخودگاه ما رو تشکیل می ده.
موضوع این فیلم تجربه عشقی ناکام و اثر تلخ اون تجربه رو ذهن و ناخوداگاه آدمه که تا مرز نابودی اون آدمو جلو می بره, این هسته اصلی فیلمنامس که فیلمساز با این موضوع هدفش رو انجام می ده و هدف فیلمساز "خودشناسی" و سفر کردن به اعماق صمیر ناخوداگاه بوده, دیوید لینچ عقده های عاشقانه (عقده فرویدیستی) و خواهش و ارزوهای ذهنی و غرایز و گرایشای ما رو خعلی دقیق نقد می کنه, حتی جاهایی که قبل تر خودمون نمی شناختیم رو از خودمون به ما نشون می ده. کسی که تجربه شکست عشقی داشته باشه با این فیلم همذات پنداری می کنه چون این فیلم "احساس" رو به شکل "تصویر" درمیاره و هممون اون تصاویر تلخ رو یه جورایی حس می کنیم. با اینکه محتوای فیلم عاشقانس ولی "فیلم عاشقانه" به اون معنی عامیانش نیس, این فیلم خیلی بیشتر از یه فیلم عاشقانه معمولیه, به نظر من ک یکی از بزرگ ترین و هنرمندانه ترین آثار بصریه تاریخ هنره.
موقه دیدن مالهالند انگار داریم یه خواب شیرین می بینیم ولی تو فیلمای لینچ بلخره بیننده از خواب بیدار می شه. کارگردان فیلم خیلی بی رحمه و می دونه که قصر ذهن آدما (mind Palace) جاییه که بهترین تجاربشون رو مجسم می کنن, ما توی قصر ذهن دایان معشوقش رو اونجوری می بینیم که دایان می خواست و این تجربه واسه همه ماها پیش اومده که توی قصر ذهنمون معشوقمون رو اونجوری ک خودمون میخوایم می سازیم واونجور ک ما می خوایم معشوقمون با ما رفتار می کنه, خلی از آدما ک تو واقعیت عاشق شدن اما تو قصر ذهنشون داستان عاشقانه های خودشونو اونجور که خودشون کارگردان باشن می سازن و از واقعیت به رویا پناه می برن, دیوید لینچ با طعنه بهمون می گه قصر ذهنی واقعی نیس و سرانجام ما باید به واقعیت برگردیم, لینچ با بی رحمی ما رو از رویا به دنیای واقعیت پرت می کنه, بعد از سقوط آزاد به دنیای خوداگاه, تنها و سرخورده ما رو ول می کنه. این ماهیت همه فیلمای لینچه....
فیلم مثه پازله و باید قطعه های این پازل رو چید, من این فیلم رو بیشتر از 100بار دیدم و ده ها بار پازل رو تکمیل کردم (اولین بار مدرسه می رفتم دیدمش, بعد از اون تا امروز سالها می گذره و بیشتر از 100 بار دیدمش. کامله کامل ینی از اول تا اخر ده پونزده بار بوده, ولی صحنه هاشو تیکه تیکه بیشتر از صد بار مرور کردم)
تو این فیلم نمادپردازی تو اوجه, رنگ ها معنی خاصی دارن, اشیا نماد مفهومای خاصی ان, باید کتاب فرهنگ سبمبل ها رو ورق زد تا معنی هر کدوم از این سمبل ها رو درک کرد.
پوستر اولیه فیلم به شکل کارتونی بود که بعدن لینچ عوضش کرد:
CvIIQAoWEAEUiUv.jpg