Vahed75 نوشته شده:وقتی ارنست چگوارا را در پناهگاهش با کمک چوپان خبرچین دستگیر کردند، یکی از چوپان پرسید: چرا خبرچینی کردی درحالی که چگوارا برای آزادی شماها مبارزه میکرد!!؟ چوپان جواب داد که او باجنگهایش گوسفندان مرا میترساند!
بعداز مقاومت محمدکریم درمقابل فرانسویها در مصر و شکست او، قرار براعدامش شد، که ناپلئون او را فراخواند و گفت: سخت است برایم کسی را اعدام کنم که برای آزادی وطنش مبارزه میکرد، من به تو فرصتی میدهم تا ده هزارسکه طلا بابت غرامت سربازهای کشته شده به من بدهی... محمدکریم گفت: من اکنون این پول را ندارم اما صدهزارسکه از تاجران میخواهم، میروم تهیه میکنم و باز میگردم... محمدکریم به مدت چندروز در بازارها با زنجیر برای تهیه پول گردانیده میشد اما هیچ تاجری حاضر به پراخت پولی جهت ازادی او نبود و حتی بعضی طلبکارانه میگفتند که با جنگهایش وضعیت اقتصادی را نابسامان کرد پس نزد ناپلئون برگشت.!! ناپلئون به او گفت: چاره ایی جز اعدام تو ندارم، نه بخاطر کشتن سربازهایم، بلکه بدلیل جنگیدن برای مردمی که پول را مقدم بر وطن خود میدانند.
محمد رشید میگوید: آدم دانا که برای جامعه ای نادان مجاهدت میکند مانند کسی است که خودش را آتش میزند تا روشنایی را برای آدم نابینافراهم سازد!!
اين همان حكايت سقراط است كه ويل دورانت در پايان داستانش وقتی او را جام شوكران می دهند و می كشند، می گويد: « بدا به حال آدمی كه بخواهد جامعه ای را پيش از آن كه موعد بيدار شدنش فرا رسيده باشد، بيداركند!!! »
عالی بود اون ور می زارم
درون سینه هر آدمی یک خاورمیانه پنهان است. پر از شر، شور، شراب، خدا، گناه، صلح، گُل، گلوله
دل نبستن به کسی و عدم اعتمام مهم ترین تجربه هایی که با اینکه سن زیادی ندارم اما بدست آوردم با اینکه ۱۸ سالم بیشتر نیست اما بزرگترین ضربه های عمرمو از دو تا رفیقای صمیمیم خوردم دیگه باید برای هر چی تو زندگی آماده بود...
saeedparach نوشته شده:دل نبستن به کسی و عدم اعتمام مهم ترین تجربه هایی که با اینکه سن زیادی ندارم اما بدست آوردم با اینکه ۱۸ سالم بیشتر نیست اما بزرگترین ضربه های عمرمو از دو تا رفیقای صمیمیم خوردم دیگه باید برای هر چی تو زندگی آماده بود...
saeedparach نوشته شده:دل نبستن به کسی و عدم اعتمام مهم ترین تجربه هایی که با اینکه سن زیادی ندارم اما بدست آوردم با اینکه ۱۸ سالم بیشتر نیست اما بزرگترین ضربه های عمرمو از دو تا رفیقای صمیمیم خوردم دیگه باید برای هر چی تو زندگی آماده بود...
زیاد سخت نگیر عمو سعید، تازه اولِ راهی!
آره هنوز کجاشو دیدی! بذار وقتش برسه یه چیزایی خواهی دید که دو تا شاخ که هیچ چهار تا شاخ روی کله ت در میاری
حسرت نبرم به خواب آن مرداب کارام درون دشت شب خفته است
دریایم و نیست باکم از طوفان دریا همه عمر خوابش آشفته است.
saeedparach نوشته شده:دل نبستن به کسی و عدم اعتمام مهم ترین تجربه هایی که با اینکه سن زیادی ندارم اما بدست آوردم با اینکه ۱۸ سالم بیشتر نیست اما بزرگترین ضربه های عمرمو از دو تا رفیقای صمیمیم خوردم دیگه باید برای هر چی تو زندگی آماده بود...
saeedparach نوشته شده:دل نبستن به کسی و عدم اعتمام مهم ترین تجربه هایی که با اینکه سن زیادی ندارم اما بدست آوردم با اینکه ۱۸ سالم بیشتر نیست اما بزرگترین ضربه های عمرمو از دو تا رفیقای صمیمیم خوردم دیگه باید برای هر چی تو زندگی آماده بود...
زیاد سخت نگیر عمو سعید، تازه اولِ راهی!
آره هنوز کجاشو دیدی! بذار وقتش برسه یه چیزایی خواهی دید که دو تا شاخ که هیچ چهار تا شاخ روی کله ت در میاری