آرزو های بچگی
Re: آرزو های بچگی
من بجه بودم یکی از آرزوهام این بود که یک اسب سفید داشته باشم. توی بیشتر نقاشیام اسب هم بود. وقتی تو ابتدایی بچه ها یه اسبو به زور میکشیدن من یه گله اسب رو ذهنی و در حالتای مختلف میکشیدم. زحمت رنگ کردن هم نداشتم. چون همشون سفید بودن...
این نیز بگذرد ...
Re: آرزو های بچگی
vahids نوشته شده:من بجه بودم یکی از آرزوهام این بود که یک اسب سفید داشته باشم. توی بیشتر نقاشیام اسب هم بود. وقتی تو ابتدایی بچه ها یه اسبو به زور میکشیدن من یه گله اسب رو ذهنی و در حالتای مختلف میکشیدم. زحمت رنگ کردن هم نداشتم. چون همشون سفید بودن...
پس دوران بچگی هم داشتی.... جالبه..نمی دونستم.
Re: آرزو های بچگی
اول بگم که از نظر من بچگی یعنی زیر هیژده
1- آرزو داشتم خواهر داشته باشم. گاهی یدونه خواهر تو ذهنم تصور می کردم؛ گاهیم چن تا. حتی گاهی تصور می کردم سه قلوییم!
2- با داداشم و بچه های دیگه تیکن بازی می کردم؛ یکی از شخصیتای بازی یه دختر چینی بود به نام لینگ زیاویو که من خیلی دوسش داشتم. گاهی تصور می کردم ما با هم دوستیم و آرزو داشتم واقعاً یه روزی اون بیاد و باهام دوست شه.
3- آرزو داشتم یه اسب سفید داشته باشم؛ چن بارم خوابشو دیدم... ولی هر بار از کفم پرید... نتونستم سوارش شم...
فعلاً اینا یادمه : )
1- آرزو داشتم خواهر داشته باشم. گاهی یدونه خواهر تو ذهنم تصور می کردم؛ گاهیم چن تا. حتی گاهی تصور می کردم سه قلوییم!
2- با داداشم و بچه های دیگه تیکن بازی می کردم؛ یکی از شخصیتای بازی یه دختر چینی بود به نام لینگ زیاویو که من خیلی دوسش داشتم. گاهی تصور می کردم ما با هم دوستیم و آرزو داشتم واقعاً یه روزی اون بیاد و باهام دوست شه.
3- آرزو داشتم یه اسب سفید داشته باشم؛ چن بارم خوابشو دیدم... ولی هر بار از کفم پرید... نتونستم سوارش شم...
فعلاً اینا یادمه : )
Re: آرزو های بچگی
Vita نوشته شده:اول بگم که از نظر من بچگی یعنی زیر هیژده
1- آرزو داشتم خواهر داشته باشم. گاهی یدونه خواهر تو ذهنم تصور می کردم؛ گاهیم چن تا. حتی گاهی تصور می کردم سه قلوییم!
2- با داداشم و بچه های دیگه تیکن بازی می کردم؛ یکی از شخصیتای بازی یه دختر چینی بود به نام لینگ زیاویو که من خیلی دوسش داشتم. گاهی تصور می کردم ما با هم دوستیم و آرزو داشتم واقعاً یه روزی اون بیاد و باهام وست شه.
3- آرزو داشتم یه اسب سفید داشته باشم؛ چن بارم خوابشو دیدم... ولی هر بار از کفم پرید... نتونستم سوارش شم...
فعلاً اینا یادمه : )
بانو هیچ اجباری نیست حتما دوران بچگیتان را به یاد آورید.... این تاپیک محل اعتراف گیری نیست. بر خود فشار نیاورید
Re: آرزو های بچگی
Vita نوشته شده:1- آرزو داشتم خواهر داشته باشم. گاهی یدونه خواهر تو ذهنم تصور می کردم؛ گاهیم چن تا. حتی گاهی تصور می کردم سه قلوییم!
این شاید ریشه ی گرایش فعلیت باشه .شاید.
این نیز بگذرد ...
Re: آرزو های بچگی
من از بچگی آرزو داشتم معلم بشم و هنوزم آرزو دارم....
البته الان آرزوم یکم سطحش بالاتر رفته و آرزو دارم استاد بشم.
البته الان آرزوم یکم سطحش بالاتر رفته و آرزو دارم استاد بشم.
جاده جوانی لغزنده است
زنجیر ایمان را ببندید
صلوات شاه کلید همه قفل های بسته است.
آدم بد را هرطور که هست تحمل می کنم
کاسه صبرم از آدم هایی لبریز است که با ادعای خوب بودن بدی می کنند
زنجیر ایمان را ببندید
صلوات شاه کلید همه قفل های بسته است.
آدم بد را هرطور که هست تحمل می کنم
کاسه صبرم از آدم هایی لبریز است که با ادعای خوب بودن بدی می کنند
my physic channel ID : @physicGV
Re: آرزو های بچگی
vahids نوشته شده:Vita نوشته شده:1- آرزو داشتم خواهر داشته باشم. گاهی یدونه خواهر تو ذهنم تصور می کردم؛ گاهیم چن تا. حتی گاهی تصور می کردم سه قلوییم!
این شاید ریشه ی گرایش فعلیت باشه .شاید.
دقیقاً برعکس، ریشه ی این احساس به گرایشم برمی گرده؛
و گرایش من فعلی نیست.
Re: آرزو های بچگی
چه ارزو های با حالی داشتین خیلی جالب بود برام ..من که هنوز بچه ام پس ارزوی الانم رو می گم.. ارزو دارم زود تر بتونم برنامه ای که دارم مینویسم برای اندروید رو زود تر تموم کنم و اون یکی ارزوم اینه یه ازمایشگاه بزززززززززززززززززرگ شیمی و فیزیک داشتم و اون یکی ارزوم فقط اینه بتونم واسه المپیاد فیزیک رتبه بیارمممم....تورو خدا برام دعا کنید سالی دیگه المپیاد دارم ..سال بعدش هم دارم
-
عضویت : جمعه ۱۳۹۳/۶/۱۴ - ۲۰:۰۸
پست: 48-
سپاس: 53
- جنسیت:
Re: آرزو های بچگی
کوچولو که بودم دوست داشتم یه داداش بزرگتر داشته باشم نه واسه خودم واسه بابام که وقتی پسرهای فامیل رو میدید یواشکی از ته دل میخواست که پسری داشته باشه که بهش توکارهای مردونه کمک کنه.واسه اینکه بابام غصه نخوره کوچولو بودم باش میرفتم ماشین بشورم یازیر ماشین گریس دستم میگرفتم که ماشینش رو روغن کاری کنم.یه بارم موتورماشینش رو چندتا پله به سختی توچند ساعت جابه جاکردم که خودش میگفت سه تا مرد اونو روپله ها جابه جا کردن،خلاصه کوچولوکه بودم بیشتر پسربابا بودم تا دختر
سر تا پاي خودم را كه خلاصه ميكنم، ميشوم قد يك كف دست خاك كه ممكن بود يك تكه آجر باشد توي ديوار يك خانه، يا يك قلوه سنگ روي شانه يك كوه، يا مشتي سنگريزه، تهته اقيانوس؛ يا حتي خاك يك گلدان باشد؛ خاك همين گلدان پشت پنجره.
يك كف دست خاك ممكن است هيچ وقت، هيچ اسمي نداشته باشد و تا هميشه، خاك باقي بماند، فقط خاك.
يك كف دست خاك ممكن است هيچ وقت، هيچ اسمي نداشته باشد و تا هميشه، خاك باقي بماند، فقط خاك.
Re: آرزو های بچگی
همون بچه هم که بودم از رفتاری که دیگران باهام داشتن فهمیدم که ادم نیستم . دوست داشتم ادم بشم . ادم نشدم . هنوز که هنوزه . شما برام ارزو کنید ادم شم . می گن ارزوی بچه ها زود براورده میشه .
Re: آرزو های بچگی
من اولش ارزو داشتم
شوفر مینی بوس بشم
بعدش اروز داشتم قصاب بشم
ولی الان سر از فیزیک در اوردم و ارزو دارم,فیزیک پزشکی بخونم
در کنار خواهر دوقلویی که همیشه تو ارزو هام بودند
شوفر مینی بوس بشم
بعدش اروز داشتم قصاب بشم
ولی الان سر از فیزیک در اوردم و ارزو دارم,فیزیک پزشکی بخونم
در کنار خواهر دوقلویی که همیشه تو ارزو هام بودند
امیدواری به خداوند، ارزشمندترین چیزها و نردبان عزت است. "امام جواد(ع)"
سرگشته بودن در وادی امید، بهتر از بدبینی است. "ویل دورانت"
سرگشته بودن در وادی امید، بهتر از بدبینی است. "ویل دورانت"
Re: آرزو های بچگی
میدونید اولین ارزوی من این بود که با دامن برقصم
در اخرین مراحل به اروزهای مثل خلبان شدنو - نجومو این حرفا رسیدم :دی
در اخرین مراحل به اروزهای مثل خلبان شدنو - نجومو این حرفا رسیدم :دی