صفحه 13 از 17

Re: هنر نقاشی

ارسال شده: یک‌شنبه ۱۳۹۵/۴/۲۰ - ۱۱:۴۷
توسط Q2w2hddjjb
اونجا چی میگذره , طوفانه یا شبه ؟
نزدیک بیا , بیا جلو

سینه به سینه شیم
می خوام خودت نگی , قلبت بهم بگه

اونجا چی میگذره , طاعونه یا غمه ؟

تصویر

Re: هنر نقاشی

ارسال شده: سه‌شنبه ۱۳۹۵/۴/۲۲ - ۱۵:۳۵
توسط fatemeh_yal
ممنون که این تصاویر رو قرار میدی smile072 آدم هوش از سرش میپره با دیدنشون smile072 smile072

Re: هنر نقاشی

ارسال شده: سه‌شنبه ۱۳۹۵/۴/۲۲ - ۱۶:۴۱
توسط ross
این منم نوشته شده:ممنون که این تصاویر رو قرار میدی smile072 آدم هوش از سرش میپره با دیدنشون smile072 smile072

واقعا smile072
کاملا باهات موافقم smile072

Re: هنر نقاشی

ارسال شده: جمعه ۱۳۹۵/۶/۵ - ۲۱:۳۷
توسط stanly
تاپیک فوق العادیه smile021.پس هوپایی ها هنر دوست هم هستن smile038
مریم و عیسی(کمی متفاوت!)
اثر کریس مارس
تصویر

Re: هنر نقاشی

ارسال شده: سه‌شنبه ۱۳۹۵/۶/۹ - ۰۴:۰۴
توسط Q2w2hddjjb
بسوزون
گذشته ها رو
گذشته ای که جلوی دیدن آینده رو گرفته
و حالی رو که داره شبیه گذشته میشه

بسوزون
همه چیزای نافرمو
همیشه از دست دادن , معنیش شکست نیست
فرسوده شدن تو یه دور باطل , یه تلاش بی حاصل
یه زندگیِ به انتها رسیده , یه خونه ی پر از دعوا
تموم شدنش , شروع یه آرامشه

بسوزون
بزار چیزای از دست رفتنی از دست برن
بعضی آدما تو زندگی باید یکم دور وایسن تا خوب بنظر بیان
مثل صدای دهل

بسوزون
و روی خاکستر مرگ گذشته
آینده رو دریاب . آینده ای که نباید شبیه گذشته ها باشه


تصویر
Keep It Burning
by nanomortis

Re: هنر نقاشی

ارسال شده: چهارشنبه ۱۳۹۵/۶/۳۱ - ۲۳:۴۸
توسط Q2w2hddjjb
رابطه ای که تموم شده
دیگه مثل اولش نمیشه

مثل شمعی که سوخته
و استخونی که شکسته

میگن این یه قانونه ,قانون آنتروپی!

تصویر

Re: هنر نقاشی

ارسال شده: جمعه ۱۳۹۵/۷/۹ - ۱۴:۵۲
توسط Q2w2hddjjb
میخواهم ..
اما نمی توانم ..
چون هنوز هم درمان نشده
زخم خواستن پیشینم!

شاید در پایان دنیا
در آن لحظه ای که بعدی ندارد,
تا زخم دیگری داشته باشد

صدایت کردم
و گفتم آنچه را سالها در ذهن حمل میکردم ..

تصویر

Re: هنر نقاشی

ارسال شده: یک‌شنبه ۱۳۹۵/۷/۱۸ - ۱۸:۰۰
توسط Q2w2hddjjb
شده بودم مثل روشنفکرانی که میخواهند در جریان مدرنیته سنت را زنده کنند!
من اما تنها میخواستم گذشته ی خودم را زنده کنم , گذشته ای که هرچه نداشت
معنا داشت

اما همچنان که آنها نتوانستند , من هم نتوانستم!
شاید بهترست گذشته را در آلبوم هایمان نگه داریم
گاهی آنرا ورق بزنیم و بیاد روزهای خوب و بدش ...

تصویر

Last Train
by Kai Carpenter

Re: هنر نقاشی

ارسال شده: سه‌شنبه ۱۳۹۵/۷/۲۰ - ۱۵:۴۵
توسط Q2w2hddjjb
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش , چه گویم؟ چون نخواهد شد...


تصویر

Re: هنر نقاشی

ارسال شده: دوشنبه ۱۳۹۵/۷/۲۶ - ۰۲:۵۰
توسط Q2w2hddjjb
هر کدوم ما زندگی و شرایط خودشو داره ,اما اینترنت ما رو از فرهنگ ها و جوامع متفاوتی بهم نزدیک کرده
در حالیکه هیچکدوم نمی دونه اون یکی واقعاً توی چه شرایطیه و چه زندگی ای داره , چه درکی از زندگی
از آدم بودن , از رابطه و... داره . و این ..

تکنولوژی ما رو ب_گا داده ..

کتاب خوبیه:
تصویر

*
درسته این پست مربوط به نقاشی نمیشه ولی جای دیگه ای براش پیدا نکردم
که موندگار باشه و فراموش نشه

Re: هنر نقاشی

ارسال شده: شنبه ۱۳۹۵/۸/۸ - ۱۶:۳۵
توسط Q2w2hddjjb
برای فهمیدن اینکه " زندگی ایده آل چیست؟ و انسان ایده آل کیست؟ "
نظر لقمان* خیلی راه گشاست;
با حذف چیزهای نامطلوب به ایده آل نزدیک شدن
یعنی اینکه اول ببینیم از کدام رفتار دیگران متنفریم و از چه جور
زندگی ای بیزاریم و بعد آن ویژگی ها و آن شیوه های زندگی را
از شخصیت و سبک زندگیمان حذف کنیم .



تصویر

* ادب از که آموختی ,از بی ادبان!

Re: هنر نقاشی

ارسال شده: دوشنبه ۱۳۹۵/۸/۱۰ - ۰۱:۱۳
توسط Q2w2hddjjb
بگمانم هزاران سال بعد
در دورانی که شاید هیچ چیزش شبیه عصر ما نیست
حسرت عشق را خواهند خورد
ای کاش هیچگاه طعم آنرا نچشیده بودیم

ما برای فرار از واقعیت به مواد رو می آوریم . بی خبر از اینکه
بعد از تجربه ی دنیای فراواقعی آن, تحمل دنیای واقعی دشوار تر میشود
این است که باز به سراغ آن میرویم و میرویم تا جاییکه واقعیت بر ما چیره میشود
آن را ترک میکنیم در حالیکه حسرت یکبار تجربه ی دیگر آن را مدام با خود داریم

و همینطورست عشق..
عاشق در دنیایی فراواقعی سیر میکند , در دنیایی که هر چیز معنایی متفاوت دارد
گویی دنیا برای او و معشوقش ساخته شده و جهان حول آن دو می گردد
گویی دو نفر در هم فرو رفته اند و دنیا را با چشمان هم می بینند و..
آنها دائم الخمرند . با یاد هم مست میشوند و واقعیات دیگر را نمی بینند

میگویند عشق نتیجه ی ترشح مشتی هورمون است , سازوکاریست برای بقاء نوع و..
هرچه میخواهد باشد , اصلاً ما حیوانیم ! این چیزی از احساس بینظیر عاشقی نمی کاهد
مگر باقیِ فعالیت های انسانی نتیجه ی ترشح هورمون ها و فعالیت سلول های بیشعور
یا جبر نهادهای اجتماعی نیستند؟!

این چیزی از معنا بخشی و زندگی بخشی آن کم نمی کند
عاشقی نامعقول است همانطور که مصرف مواد اینطورست
پس یا نباید هیچگاه آنها را تجربه کرد یا باید تا همیشه عاشق پیشه و معتاد بود!

اما باید انتظار رسیدن کسی را کشید که ارزشش را داشته باشد
همانطور که مشروب بد سردرد می آورد , عشق بد هم ویرانگرست
همانگونه که حال بد مواد را با ضدش از بین میبرند, عشق بد هم با نفرت پایان میابد
همانطور که مصرف مواد آدابی دارد , عشق ورزی هم طریقی دارد
خیلی از ما طریق عاشقی نمی دانیم و خیلی ها هم بلد نیستند معشوق باشند

حتی نفرتِ بعد از عشقِ بد هم انگیزه بخش است!
مثل این انگیزه که باید به آن مرحله ی از موفقیت و پیشرفت و زندگی مرفه و ایده آل
و به آن مرحله از تکامل جسم و روان و شخصیت برسی که چشمان معشوق بدت با
دیدن آن از حدقه در بیاید و لبش را گاز بگیرد!
با نفرت زیستن چه بسا از زندگی یکریخت و زمخت بی احساس, با معنا تر است



تصویر

Re: هنر نقاشی

ارسال شده: سه‌شنبه ۱۳۹۵/۸/۱۱ - ۰۰:۰۶
توسط Q2w2hddjjb

عقلانیَت منجر به زوال آزادی و از دست رفتن معنای زندگی میشود.
بنابراین، انسان غربی از این دیدگاه به عقلانیَتی غیر عقلانی رسیده است.
ماکس وبر

عقل ابزاری , تاجایی پیش میرود که نه فقط طبیعت را که انسان را هم ابزار می بیند


تصویر

Re: هنر نقاشی

ارسال شده: سه‌شنبه ۱۳۹۵/۸/۱۱ - ۰۰:۱۴
توسط Q2w2hddjjb
میان اشتیاق من و انتظار تو
دیواریست بنام عقل

میان اظهار من و انکار تو
دیواریست بنام عقل

و ما یا پشت این دیوار خواهیم مرد
یا خواهیم پرید از روی آن!


تصویر

Re: هنر نقاشی

ارسال شده: چهارشنبه ۱۳۹۵/۸/۱۲ - ۱۵:۰۴
توسط Q2w2hddjjb
تا کی میخواهی به جبر سنگین اجتماع تن دهی؟
تا کی میخواهی تسلیم واقعیات شوی؟
تا کی میخواهی مثل همه زندگی کنی؟
تا کی میخواهیم دنبال آرمان هایی باشیم که از
خواست خودمان سر بر نیاورده اند و جامعه آنها را
برای ما ایده آل کرده .رقابت افسارگسیخته ای
برای ثروت اندوزی , علم آموزی , تجمل گرایی و..
برای ما چراغ راه شده اند .آرمان هایی که سرمایه داری
بر ما حمل کرده . زندگی ایده آل, شده زندگی ای مرفه و
استفاده ی حداکثری از فرآورده های صنعت و تکنولوژی و لذت گرایی
محض و هر کس نخواهد یا نتواند این طور زندگی کند , محکوم
به خارج شدن از بازی و گوشه گیرست , بازی ای که فرهنگ رقابت
جوی سرمایه داری بروی اذهان مردمش نصب کرده .

باید لحظه ای درنگ کرد . اهدافی که به دنبال آنیم
, آرمان ها و ایده آل های ما از کجا آمده اند ؟ آیا خودمان
آنها را برگزیده ایم یا جامعه ما را به طلب آنها سوق داده
آیا این جامعه نبوده که علی رغم میل بسیاری , ارزش را
در تحصیلات بالا دانسته و افراد بسیاری را علی رغم میلشان
مجبور به ادامه تحصیل دادن در بنگاه های علمی ,دانشگاه ها,
کرده تا نیازهای خودش (جامعه) را برای رسیدن به آرمان هایش
برطرف سازد ؟ آیا همه ی پزشکان بخاطر علاقه به پزشکی به
این رشته رفته اند ؟ آیا قضات و وکلا و مهندسین بخاطر علاقه
به این سمت کشیده شده اند ؟ یا جامعه بخاطر نیازهایش و
ارزش هایی که با سیاست گذاری ها به این رشته ها داده باعث
ایجاد این گرایش و حتی علاقمند کردن افراد به این رشته ها
شده ؟

آیا کار بی وفقه برای ثروت اندوزیِ بیشتر , چیزی بوده که افراد
به خواست خود آنرا انتخاب کرده اند یا جامعه بخاطر جایگاهی
که به ثروتمندان داده , و ثروت اندوزی و سرمایه داری را آرمانی والا
دانسته , باعث شده افراد علی رغم میلیشان بیش از آنچه
نیاز دارند و بیش از آنکه بخواهند کار کنند و حریصانه بدنبال
کسب سود و سرمایه ی بیشتر باشند ؟

تصویر

درنگ باید کرد .آیا دوست داشتن و عشق , آیا فداکاری و همدلی
در فرهنگی که آرمان و ایده آل آن رسیدن به رفاه و لذت بیشتر
و بیشتر است و همه چیز و همه کس را وسیله ای برای رسیدن
به این آرمان میداند , میتواند زنده بماند ؟ چرا من باید نگران تو
باشم وقتی این نگرانی جلوی پیشرفت و رسیدنم به این آرمان
را می گیرد . چرا تو باید مرا دوست داشته باشی وقتی از طریق
من نمی توانی به این اهداف برسی ؟ چرا من باید برای تو فداکاری
کنم و به زیان خودم راضی شوم وقتی اینکار با آن آرمان در تناقض
است ؟ این است که در چنین فرهنگی , کسی نمی تواند باور
کند که دیگری بخاطر خودش به او کمک میکند , نه بخاطر دستیابی
به سود . نمی تواند باور کند دیگری برایش فداکاری کند بدون اینکه
انتظار دریافت نتیجه ی آن فداکاری را داشته باشد . در چنین فرهنگی
ابراز عشق هم تبدیل به استراتژی ای برای رسیدن به سود و لذت
میشود و کسیکه ابراز عشق میکند فریبکاریست که میخواهد به لذت
جنسی یا ثروت و مقامی دست یابد.

تنهایی , نتیجه ی گریز ناپذیر چنین نگرشیست . هر فرد با
خودش تنهاست , حتی اگر در رابطه با دیگران باشد. آنچه
افراد را کنار هم میاورد این است که هر کدام میتوانند دیگری
را برای رسیدن به آرمان مقدس این سیستم , یاری کند و
پس از آن دیگر دلیلی نیست که این دو کنار هم بمانند. .