صفحه 1 از 4

حقیقت تلخ را چه کنیم؟

ارسال شده: شنبه ۱۳۹۷/۱۱/۲۰ - ۱۱:۰۴
توسط 4you
بعد از مدت ها فرصتی به دست اومد که سراغ جستارهای قدیمی مون برم.
دهنم باز مونده بود از بحث هایی که کرده بودیم، از جوی که داشتیم و...
چقدر خالصانه و بی انتظار هرچی بلد بودیم میریختیم روی میز! چقدر امید
داشتیم که بتونیم آینده رو تغییر بدیم، زندگی رو بسابیم و...

الان همه چی عوض شده و چقدر زود همه چی عوض شد. الان یکی بخواد
درباره دستمال کاغذی هم حرف بزنه، یه کارگاه برگزار میکنه و پول میگیره!
حتی کسایی که به اصطلاح دارن فعالیت های فرهنگی یا صیاصی هم میکنن
بدون پول قدم از قدم برنمی دارن. البته این ها شاید پیامدهای اجتناب ناپذیره
شرایط اقتصادی فعلی مملکته. وقتی کف گیرها به ته دیگ بخوره و منابع محدود
بشه، دیگه سیر کردن شکم در اولویته. آدم میشناسم که قبلاً فعال اجتماعی
بود و دنبال اصلاح وضع جامعه و مملکت، الان داره گارگاه فعالیت اجتماعی میزاره
و از توش پول در میاره!

الان نه تنها حاکمیت و کشور، بلکه جامعه و فرهنگ ما هم به شرایط بحرانی
رسیده. اگر فرهنگ رو چسبِ یک جامعه بدونیم که افراد رو کنار هم نگه میداره
شامل ارزش ها و اهداف مشترکی که اون ها رو به یک جامعه تبدیل میکنه،
الان ما در شرایطی هستیم که دچار فروپاشی فرهنگی و نظام ارزشی شدیم
نه اینکه این فقط مختص به ما باشه، هر جای دنیا و حتی شاید بین همه حیوونا
وقتی منابع محدود بشه، رقابت مسالمت آمیزتر ژن ها اون روی خشن خودشو
نشون میده و زندگی پرده از روی زمخت و بی رحمش برمی داره.

این حقیقتی درباره واقعیت زندگیه و الحق که حقیقت تلخیه. قبلاً خیلی سختتر
می شد راجع به این حقیقت حرف زد، چون شرایط این قدر بحرانی نبود؛ هنوز
یه باوری به انسانیت وجود داشت، به اینکه ما با حیوونا فرق داریم، هنوز گاهی
بدون انتظار کمک میکردیم به کسی و... ولی الان پرده ها افتاده و همه آلت زندگی
رو دیدن! حتی کسایی که سنگ خدا و پیغمبرو به سینه میزنن هم حساب کار
دستشون اومده که خدا نون و آب نمیشه و فقط یه عده دارن به اسمشون منابعو
بالا میکشن و این مقدسات یه پوششه قشنگه برای کثیف کاری.

اگر تا الان به این حقیقت رسیدین و راه حلی برای چسبوندن دوباره جامعه دارید
بگید، شاید کمکی کرد به بهبود این وضع اسفناک. خود من هنوز به جوابی نرسیدم
برای همین دارم بار و بندیلمو میبندم برم یه جای خوش آب و هوا برای خودم زندگی کنم!

Re: حقیقت تلخ را چه کنیم؟

ارسال شده: شنبه ۱۳۹۷/۱۱/۲۰ - ۱۶:۳۴
توسط dabyv
سلام دوست من
شکی نیست که هوا ابری شده و چند سالیه بد جوری ابر ها بالای سرمون رو گرفته
مردم نگران میشن بعضیا دلشون میگیره همیشه هوای ابری دلگیر بوده
همیشه هوای آفتابی باعث میشده مردم روی خوش خودشون رو نشون بدن
ولی خب بزار با یکم واقع بینی بهت بگم این هوا نیاز هست ، لازمه یک هوای آفتابی که دوباره ابری نشه
این قاعده زندگی هست کشور ما نیاز به درمان نداره چون بعد درمان بیماری میاد دوباره
این کشور نیاز به واکسینه شدن داره
و مردم ما هستن که باید دردشو بکشن تا ایشالا کشور واکسینه بشه
تا بفهمن چی به چیه
از من میپرسی میگم تا 3 سال آینده حد اقل خبری از جابجایی اساسی ابر ها نیست اوضا همینه خدا کنه بد تر نشه
ولی خب خورشید یه مدتی پشت ابر میمونه ایشالا که بعد از تحمل این سختیا نور خورشید رو روی زمین آب خورده میبینیم
که نتیجش در اومدن گل هاست و زندگی با نشاط هست
من میگم زیر بارون بمون و صبر داشته باش روزی که آفتاب بالا بیاد بلاخره به خودت افتخار میکنی که روزی که هوا بارونی بود زیر بارون کشورم موندم ...

Re: حقیقت تلخ را چه کنیم؟

ارسال شده: یک‌شنبه ۱۳۹۷/۱۱/۲۱ - ۱۱:۱۴
توسط 4you
سلام
بله هیچ چیز عین یک بحران بزرگ نمی تونه رویه ها و رویکردها رو تغییر بده؛ اما
بحرانی که من دارم ازش حرف میزنم، صرفاً یه بحران صیاصی یا اقتصادی نیست
که دوره ای و موقتی باشه. این بحرانیه که می تونه به فروپاشی جامعه ما منتهی
بشه. بحرانی که الان دیگه به کمبود منابع آب و غذا و آلودگی های محیط زیستی
و... کشیده شده.

جامعه ما از پنجاه شصت سال پیش جلوی موج جهانی فرهنگ غربی قد علم کرد
اولش زور زدیم به فرهنگ ایرانی و هخامنشی خودمون برگردیم و شکست خوردیم
بعد زور زدیم به فرهنگ ایرانی_اسلامی خودمون برگردیم و باز هم داریم شکست
می خوریم. فرهنگ ما همه زور خودشو زد تا توی فرهنگ جهانی حل نشه ولی
داره میشه و این چند دهه تلاش ما فقط مواجهه ما با واقعیت رو به تعویق انداخته
مواجهه با این واقعیت که فرهنگ ما برای دنیای امروز سازگار نشده و دست و پا زدن
روشنفکران ما توی این دهه ها، برای حفظ خدا و خرما راه به جایی نبرده. الان ما
خلع سلاح در برابر فرهنگ غربی قرار داریم که خودش هم به خودش رحم نمیکنه.
ژاپنی ها هم عین ما آخرین زورشون رو توی جنگ جهانی دوم زدند و شکست خوردند
ولی تونستند یه ترکیبی از فرهنگ خودشون و فرهنگ مدرن بسازن که الان تبدیل به
یه الگو شده.

الان ما موندیم و حسرت گذشته ها، نگاه ما به جای جلو رو به عقبه. هویت تاریخی
ما در حال افوله و چسب ایرانی بودن در حال خشک شدنه. اهمیتی که مردم برای
کشور و فرهنگشون قائلند در حال کم شدنه و افراد دارند جمع و جامعه رو به نفع
خودشون کنار میذارند. فردگرایی داره جایگزین جمع گرایی میشه، هر کسی به فکر
بیرون کشیدن گلیم خودش از آبه و کسی دیگه کاری به بقیه نداره و این مهلک ترین
آسیبیه که یه جامعه می تونه ببینه. این تغییرات خیلی ملموسه توی همه جا. مثلاً
قبلاً اینجا یکی میگفت سرم درد میکنه، ده نفر میومدن دلجویی میکردن؛ الان یکی
بیاد بگه دارم خودکشی میکنم هم کسی خم به ابرو نمیاره!

بعضی ها دارند با این شرایط سازگار میشن و خودشون رو توی لایه های قدرت جا
می کنن و از موقعیت ها استفاده میبرن. بعضیا سرخورده و مایوس شدن و توی لاک
خودشون فرو رفتن و یا حسرت گذشته ها رو میخورن یا هر چه بادابادی زندگی میکنن.
من خودم مدتی از استراتژی دوم به اولی رفتم، سعی کردم جایگاه اجتماعی خودمو
بالا ببرم، کم کم با آدمای گنده دم خور شدم ولی طولی نکشید که جا خوردم! خیلی
زود فهمیدم که برای بالا رفتن توی این هرم باید بازیگر خوبی بود، باید نقش بازی کرد
و دروغ گفت و... این کار اولش سخته ولی مثل هر مهارت دیگه ای با تمرین پیشرفت
میکنه. خیلی زود میشه یاد گرفت که کجاها و با کی ها باید چجور صحبت کرد و... و
کم کم بالا رفت. اما این کار یه هزینه ای داره؛ هر چه دروغگو و بازیگر بهتری بشی
جایگاه بهتری بدست میاری ولی در مقابل ذهن آشفته تری هم پیدا میکنی تا جایی
که دیگه حتی به خودت هم دروغ میگی و خودت رو هم فریب میدی تا بتونی آرامشت
رو حفظ کنی! خیلی ها اینکارو به خوبی میکنن و روز به روز بالاتر میرن ولی من از
پس این کار برنیومدم و برای همین یه راه دیگه رو برای زندگی انتخاب کردم، که البته
زیر بارون همین کشوره نه جای دیگه!

Re: حقیقت تلخ را چه کنیم؟

ارسال شده: یک‌شنبه ۱۳۹۷/۱۱/۲۱ - ۲۱:۱۲
توسط matrix
اونطور که من قبلا دربارش فکر کردم و فور یو هم بهش اشاره کرد موضوع اصلی نقش بازی کردن هست. یک ملت افسرده و درمانده که به خاطر تو خالی بودن به اجبار نقش بازی میکنن و از اون بدتر قدرتمندانی که در راس، صحبت از اقتدار و عزت میزنن اما یک عزت نمایشی و تخیلی. این سیرک بزرگ با یکسری بازیگران ناقص الخلقه در وسط نمایش و افراد تماشاگر منفعل و درمانده چه با عس.لام چه با هر مکتب فکری نمیتونن کار بزرگی انجام بدن.
هیچوقت نتونستم به یک راه حل خوب برای این مشکل برسم. اینکه یک شخص یا یک ملت افسرده و درمانده رو چطور میشه تا حدود زیادی این مشکلشون رو برطرف کرد. تا بخاطر این مشکلشون مجبور نباشن به کشور های دیگه کمک کنن تا شوی خودشون رو اجرا کنن و توی کشور خودشون کلی محتاج وجود داشته باشه. یا خانواده ای که برای دخترشون به اب و آتیش میزنن تا جهیزیه بهتری داشته باشه تا نمایش بهتری ایفا کرده باشن.

موضوع درماندگی آموخته شده رو نمیدونم قبلا توی هوپا گفتم یا نه. خیلی موضوع مهمیه که هرچی جلوتر بریم بیشتر احساس میشه. این مطلب رو بخونید

مارتین سلیگمن و همکارش بر روی حیوانات آزمایش می کردند، پدیده درماندگی آموخته شده را مطرح کردند که وقتی موش ها یا حیوانات دیگر در شرایطی قرار می گرفتند که بر آن کنترل نداشتند رخ می داد. وقتی موش ها در وضعیتی قرار می گرفتند که گهگاه به پای آنها شوک الکتریکی داده می شد، موش ها زمانی می توانستند خوب عمل کنند که یاد می گرفتند با اقدامی برای اجتناب از شوک الکتریکی (مثل فشردن اهرم) می توانند با شوک ها مقابله کنند. اما بعدا یاد گرفتن این رفتار، هیچ تاثیری بر محیط نمی گذاشت یعنی صرف نظر از عملکردشان، گاهی اوقات شوک دریافت می کردند و گاهی اوقات شوک دریافت نمیکردند به این ترتیب، درمانده می شدند؛ یعنی از مقابله دست می کشیدند و دچار معادل حیوانی افسردگی می شدند. به نقل از DSM5

فکر میکنم که این افسردگی و درماندگی باعث خیلی مشکلات چه در سطح کلان و چه در سطح فردی میشه ولی خب موضوع هم به خاطر گستردگیش خیلی پیچیدگی داره. در کل اینکه واقعا در جامعه ای به شدت بیمار و مریض زندگی می کنیم یعنی جامعه ای بر پایه نمایش و رفتار های ضد اجتماعی و پرخاشگری و حتی خود تخریب. روندی که من دارم میبینم به یک خودکشی هویتی میرسه و یه جورایی روی خود منم تاثیر گذاشته چون دیگه نمیخوام اینجا زندگی کنم و میخوام که برم... (البته بیشترش به خاطر فرصت شغلی بهتر هست)

Re: حقیقت تلخ را چه کنیم؟

ارسال شده: یک‌شنبه ۱۳۹۷/۱۱/۲۱ - ۲۳:۰۶
توسط 4you
من فکر می کنم این حقیقت تلخ رو اونقدر در لفافه گفتم که زیاد شفاف نبوده
این حقیقت تلخ اینه که ما هم یک سری حیوانیم و این حیوانیتمون دقیقاً توی
شرایطی که منابع محدود میشه خودش رو بهتر بروز میده و برای همین گفتم
الان میشه این حقیقت رو بهتر درک کرد و راجع بهش حرف زد درحالیکه در شرایط
عادی و موقع رفاه و فراوانی اگه این حرف رو بزنن ممکنه ان قلت بیاریم که نه
این همه کارای انسان دوستانه و... پس چی. این حقیقتیه که حتی توی محافل
آکادمیک هم کسی جرات نمیکنه صراحتاً ابرازش بکنه و حتی داروینست هایی
مثل داوکینز یا دنیل دنت هم با مقادیر زیادی ماست مالی و توی لفافه از این
حقیقت حرف میزنن.

بازیگری به ذات خودش چیز بدی نیست و منم نگفتم بده یا فقط توی جامعه ما
هست. بازیگری و دروغگویی اتفاقاً یه توانایی و مهارته که عده ی محدودی فقط
توش استعداد دارند، چراکه نیاز به هوش بالا، حافظه قوی و... داره.

اما نقش فرهنگ توی جوامع انسانی دقیقاً همینه که جلوی سواستفاده افراد
رو با این بازیگری ها بگیره و اجازه نده یه عده با فریبکاری به منابع دست پیدا
کنن. فرهنگ از این منظر یه قالب اجباریه که افراد جامعه محکوم به پذیرشش
هستند تا بتونن در ساختار اون جامعه باقی بمونن. اما این قالب علی رغم
محدودیت هایی که به دنبال داره، مزایای زیادی هم داره، از جمله اینکه گروه
رو سرپا نگه میداره در مقابل خطرات خارجی یا بلایا و محدودیت های طبیعی و...
از این رو فرهنگ چسب جامعه س و جامعه بدون فرهنگ از هم میپاشه به
اجزای کوچیک و گروه ها و دسته هایی با منافع و مقاصد متعارض که به جون
هم میافتن.

فرهنگ ما یه زمانی آمیخته به زرتشتیت بوده یه زمانی آمیخته به تشیع و...
و هر کدوم از اینها توی دورانی تونستند جامعه ما رو حفظ کنند از خطرات
و حتی قلمرو ما رو گسترش بدن و... از این منظر هیچ خرده ای به دین نیست
اما مسئله زمانیه که یه فرهنگ به ته خط خودش میرسه و دچار بحران و
آشوب میشه و فرهنگ مهاجمی قراره اونو از پا در بیاره. این دوران ها همیشه
توی طول تاریخ دوران های آشوبناک و آشفته ای بودند. مثل زمان برخورد
فرهنگ اعراب با فرهنگ ایرانی ها و ... و الان فرهنگ ما، که یه آشی از
فرهنگ های مختلفی توی طول تاریخه که پس از مدت ها با هم سازگاری
پیدا کردند، با فرهنگ غرب مواجهه شده. فرهنگی که علم تجربی رو یدک
میکشه و علم تجربی ای که داره میگه ما یک سری حیوانیم و یک باکسی
از اتمیم.

خود غربی ها هم هنوز نتونستند با این مسائل کنار بیان و اینا رو باور کنند
با این حال شرایطی رو ترتیب دادن که بتونن کنار هم مسالمت آمیز زندگی
کنند. اما ما هنوز توی خماری فرهنگ نوستالژیک خودمون هستیم، هنوز
با یه شعر حافظ دست و پامون شل میشه و چقدر حیف که باید از این خواب
بیدار بشیم و این بحران هایی که دیر یا زود بیشتر از این گریبانگیرمون خواهد
بود، ما رو از این خواب شیرین بیدار خواهد کرد.

من می دونم که خیلی از شماها تکامل داروین رو قبول دارید ولی نمی دونم
چقدر به نتایج این نظریه فکر کردید و چقدر درستی این نظریه رو توی زندگی
روزمره خودتون لمس کردید. هدفم از طرح این بحث این بود که ببینم اگر بقیه
هم به این حقیقت رسیدن (که قطعاً خیلی ها رسیدن)، ببینم چه مواجهه ای
با اون داشتن. قبلنا اینجا هم اندیشی میکردیم، اونم درباره مسائلی که هیچ
جای دیگه ای نمیشد دربارشون حرف زد و از این نظر اینجا حیاط خلوت خیلی هامون
بود!

Re: حقیقت تلخ را چه کنیم؟

ارسال شده: یک‌شنبه ۱۳۹۷/۱۱/۲۱ - ۲۳:۵۹
توسط Paradoxy
قبل از هرچیزی بگم من سنم به این حرفا قد نمیده، به سیاستم کمتر از هرچیزی علاقه دارم، با در نظر داشتن این دو مورد متن رو بخونید.

هر پدیده تلخی از دو جنبه قابل بررسیه، روانی و فیزیکی. مثلا جنبه فیزیکی بی پولی میتونه گشنه موندن باشه که خود همین میتونه سبب پدید اومدن مشکل روانی افسردگی و ... بشه. به نظرم هدف سوال این تاپیک از نظر روانی هست بیشتر تا جنبه فیزیکی. چرا؟ چون واضحه که 4 تا هوپایی نمیتونن چنین مشکلات سطح کلانی رو حل کنند یا اونقدر متخصص باشند که نظر واقعا مفیدی بدن راجب اقتصاد و ...در سطح گسترده. البته ممکنه هدف صرفا یک آمارگیری از عقاید مختلف سیاسی هم بوده باشه من نمیدونم. اما به نظرم اگه بخوایم این سوال رو از جنبه روانی بررسی کنیم، دستکم کارایی وجود داره که می تونیم انجامشون بدیم و خودمون رو از نظر روانی ارضا کنیم.شاید شنیده باشید، مثال سادش، مثل کسیه که توی بیابون گیر افتاده و آب زیادی براش باقی نمونده. به چنین فردی توصیه می کنند آبش رو نخوره که صرفا وجود آبه به ذهنش آرامش بده و کمتر درد تشنگی رو حس کنه. صحیح، نخوردن آب و صرفا تصور داشتن مقداری اندک ازش، تشنگی کسی رو برطرف نمیکنه. اما کمک روانیه خوبیه که طرف کمتر درد بکشه. بحث من در ادامه همچین پیشنهاداتیه که مثل مسکن عمل میکنه ولی درمانی انجام نمیده.

خب، حالا چطور پیشنهادی؟ به نظرم هر کسی یه تعریفی از"خوبی" در ذهنش داره که با انجامش از نظر روانی ارضا میشه. منظورم خوردن خاویار های کلاس نیست اینجا، اینم لذت بخشه ولی فکر نمیکنم اثر روانی ماندگاری داشته باشه. منظورم کاری مثل کمک کردن به یه آدم بدبخت تر، برداشتن آشغال از روی زمین و انداختنش دور و چنین کارای نرمالی هست که هرکسی میتونه انجام بده. این بچه های 13-14 ساله رو دیدید یه باری از آشغالای شیشه نوشابه میزارن رو دوششون، دوبرابر خودشون سایز داره؟ دلتون میسوزه‌؟ اگه آره تبریک میگم، میتونید بهش کمک کنید، یا پول بدید یا بارشو بگیرید تا یه جایی برسونید. برای چند دقیقه ای حس خوبی خواهید داشت. این فایده نداره؟ ربطی نداره به صورت سوال؟ چرا، ربط داره توضیح میدم. اگر این کمک عادی برای 5-6 دقیقه میتونه ارضای روانی ایجاد کنه، خب طبیعی هستش که کمک های ماندگار تر، جنبه روانی ماندگار تری دارند. برای کمک ماندگار تر لازم نیست مدرسه بسازید، یا انقدر به پسره پول بدید که بی نیاز بشه. پول دوای خوبیه، ولی گرونه و نداریمش. چیکار میشه کرد؟ خب گزینه های زیادی برای شرایط مختلفی میشه پیدا کرد. در همین مورد، اگه پسره ساکن اون محله و همیشه رفت و آمد داره میتونید هرچندوقت یکبار در چشم عموم بهش کمک کنید. (آره ریا کنید.) که افراد دیگه هم ببینند. شاید یکی دیگه هم دلش سوخت پسره رو یک روز دیگه کمک کرد. (اون هم برای ریا این کارو بکنه، مهم نیست، همه داریم این کارا رو میکنیم که خودمون حس خوبی بدست بیاریم، نه این که به پسره واقعا کمک کنیم). یا میشه با پسره آشنا شد، و بهش کمک کرد که خود خوان تحصیل کنه. قد یک دیپلمه سواد پیدا کنه گزینه های دیگه ای بجز حمالی جلوی پاش قرار میگیره. برحسب اتفاق، این پسره اوضاعش بهتر بشه میره دست چهارتا مثل خودش رو میگیره. (و همه تبدیل میشن به آدمای خوب و قصه به خوبی و خوشی ... نه آقاجون. ازین خبرا نیست. تنها نتیجش این میشه که اون پسره هم سعی میکنه بدبختیاش رو با کارایی که از نظر روانی بهش بار مثبت میدن جبران کنه.) کافی نیست؟ نه. خب میشه کارای بزرگتری هم کرد. دنبال راه انداختن فرهنگ کتابخوانی هستید؟ میرید مترو یک کتاب بگیرید دستتون شروع کنید به خوندن. هم حوصلتون سر نمیره، هم 4 نفر دیگه تشویق میشن که انجامش بدن، یا دستکم یک نگاهی بندازن به لای کتابه از فضولی، یک پاراگراف ببینند. بس نیست؟ به شخصه من غالب اوقات یک کتاب دستمه. افراد مختلفی هم بودن گفتن این چیه داری میخونی کتاب داستانه؟ : )، به افراد هم فکرمم توصیه میکنم اینکارو بکنند. اخیرا دیدم توی متروها افرادی رو که کتاب میگیرن دستشون، لذت میبرم.

دلم هم صحبت برای نسبیت میخواست که با سر و کله زدن باهاش لذت ببرم. پاشدم با 5-6 نفر جداگانه در زمان های مختلف سر و کله زدم که بی علاقه بودند. یکی دوتاشون مقداری علاقه نشون دادن. یکیشون واقعا علاقه مند شد، بعد 2-3 روز صحبت. یکم بعدش نسبیت رو یاد گرفت، و کلی باهاش بحث کردم و حال کردم، شاید برای چند ماه. بعدا به من گفت که به فامیلشون یه چیزایی از نسبیت گفته و اونم علاقه مند شده و حالا خودش داره با اون حرف میزنه. جالب نیست؟ البته میشد جای نسبیت هی بنالم از وضعیت اجتماع و هم صحبت های بیشتری هم پیدا کنم، همه بنالیم باهم و با مازوخیستی که داریم ازش لذت هم ببریم، منتهی من ترجیح میدم از چیزی لذت ببرم که کمی متفاوت هست. با یکی ایده دادیم از طرح بازی نهنگ آبی استفاده کنیم و البته عکسش رو اجرا کنیم، مفهم کلیش به این ترتیب بود که یک اپلیکیشن توسعه بدیم که مردم هر بدبختی رو (در هر زمینه ای، اقتصادی، روحی و ...) میبینند و خودشون نمیتونن کمک کنند، عکس و مدارک لازم و مکان فرد رو بفرستن، شاید یکی نزدیکی پیدا شد که تونست کمک کنه. (چه ربطی به نهنگ آبی داشت؟ خب نهنگ آبی هم به تدریج مراحلش سخت تر میشد و فرد رو عادت میداد به کاری که می خواست، توی طرحمون میخواستیم مردم رو عادت بدیم به کارای مثبت تر؛ نه با امتیاز دهی بلکه بیشتر با معتاد کردنش به انجام کاری که ازش لذت میبره، بگذریم.) البته آخرش من ترجیح دادم بشینم بازیمو کنم طرفم بیخیالش شد، ولی جالب این که توی گوگل پلی من اپلیکیشن خارجی نسبتا مشابهی رو دیدم برای افراد نابینا توسعه داده شده بود و مردم داوطلب میتونست افراد نزدیک خودشون که مشکلی دارن، مثلا در عبور از خیابون و ... کمک کنند. کنجکاوم ببینیم کی ایرانیا اینو میسازن، من که همتشو نداشتم.

خیلی خوبه میشینیم هی مینالیم که چقدر بدبختیم و فلان. حال هم میده، انگار دردای آدم سبک تر میشه. اما خب، روشای دیگه ای هم هست که آدم از نظر روانی حال کنه. ‌گاهی خوندن یک کتاب خوب، شنیدن یک موزیک قشنگ، یا داشتن یک سکس اصولی و درست حسابی! (تقصیر اینترنته که ذهن بچه ای مثل منو خراب کرده، بیگناهم) هم میتونه اثر ماندگار بزاره. لازم نیست حتما کار مثبتی در جهت اجتماع باشه، ولی خب اگه بتونیم مردم رو قانع کنیم که برای لذت خودشون، قدم مثبتی در جهت اجتماع بردارن، اون موقع مشکلات اجتماع هم حل می ش... نه جانم، صرفا دیگه نق نمیزنیم، عصبانی ترین کشور دنیا شناخته نمیشیم و روحیه خودمون و اطرافیانمون بهتر میشه و بس. در کل اثر خاصی پدید نمیاد. مسکنه.

زیاد روده درازی کردم و چیزایی که همه میدونن رو بازگو کردم، که چی بشه؟ خب حال کردم که بنویسم! ننوشتم که تغییری ایجاد بشه، ننوشتم که کسی تا آخرش رو بخونه، ننوشتم چون حس کردم وظیفه دارم که بگم. نوشتم، چون لذت بردم حین نوشتن.

Re: حقیقت تلخ را چه کنیم؟

ارسال شده: دوشنبه ۱۳۹۷/۱۱/۲۲ - ۰۸:۵۴
توسط 4you
نه هدفم این نبود که بشینیم سر این قبری که مرده نداره گریه کنیم و با
آه و ناله کردن ارضا بشیم! هدفم این بود که اولاً مسئله ی اصلی ای که
الان و در آینده با اون دست به گریبان هستیم رو مطرح کنم و دوم اینکه
نظرات بقیه رو هم بشنوم.

مسئله ی اصلی جامعه ما الان نه مکانیک کوانتومی و نسبیته نه ریاضیات
و منطق پیشرفته و نه خیلی از چیزهای دیگه و یکی از ضعف های حاکمیت
توی حوزه آموزش هم این بوده که به جای سوق دادنِ حداقل بخشی از
مغزها به سمت علوم انسانی و..، اونها رو رها کرده و هر کدوم علاقمند به
مسائلی شدند که الان مشکل ما نیست، بلکه مشکل جهان پیشرفته ی
غربیه و ما خیلی داوطلبانه داریم مسائل اونها رو حل میکنیم و حتی با
التماس مقاله مینویسیم براشون و از اون بدتر مغزهامون رو به اونجا صادر
میکنیم. حتی توی علوم انسانی هم تا حد زیادی همینطوره و مثلاً طرف
میاد درباره مسائلی تحقیق میکنه که حداقل تا چند دهه ی دیگه مشکل ما
نیست، بلکه مشکل فعلی جهان اوله.

ورود نکردن استعدادهای ما توی این حوزه باعث شده فقط عده ی محدودی
و عمدتاً با جهت گیری های ایدئولوژیک به مسائل فرهنگی و اجتماعی ما
بپردازند که غالباً هم نمی تونن و نتونستن گره ای از کار باز کنند. به همین
خاطر فقط در حال ترجمه آثار متفکرای غربی و قالب کردن مدل ها و راه حل های
اونها به جامعه خودمون هستیم. بگذریم.

فکر نمی کنم از دوستان قدیمی کسی وارد این بحث بشه و گویا همه مهاجرت
کردیم ولی امیدوارم کسایی که هنوز هستند، این مسئله رو جدی بگیرند و
قبل از اینکه تحصیلاتشون تموم بشه و از زیر چتر حمایتی خانواده هاشون بیرون
بیان، با این واقعیت چشم تو چشم بشن و به این مسائل هم فکر کنند که چه
طور باید زندگی کرد؟ چکار باید کرد برای جامعه ای که در حال از هم گسیختنه؟
یا حداقل چطور باید توی همچین جامعه ای دووم آورد؟ داروین رو چه کنیم؟ و...

خب دیگه من برم برای یوم الله آماده بشم! از نظراتتون استفاده کردم

Re: حقیقت تلخ را چه کنیم؟

ارسال شده: دوشنبه ۱۳۹۷/۱۱/۲۲ - ۱۲:۳۳
توسط Vahid75
خب تا این آش سرد نشده ما هم یه نخودی توش بندازیم smile055

اینکه جامعه در ورطه سقوط و اضمحلال کامل قرار گرفته رو نمیشه به طور مطلق دونست یک برآورد نسبی میشه تصور کرد که هر شخص به فراخور شرایط فردی خودش از جامعه متصور هست.

اگر خواسته باشیم شرایط کنونی جامعه ایرانی خودمون رو واکاوی کنیم و نگاهی هم به عقبه و تاریخ داشته باشیم به خوبی متوجه میشیم که شرایط خیلی حادتر و بغرنج تری هم در دوره هایی از تاریخ بر ایران و ایرانی حاکم بوده مثل قحطی ها و جنگ های ناخواسته و کشتارهای جمعی

مثل حمله مغول ها و یا اعراب به ایران و ...

اما جامعه ایرانی اثبات کرده همواره به دنبال اجرای عدالت بوده حتی در تاریک ترین قسمتهای تاریخ خودش از قیام سربداران و یا بابک خرمدین گرفته تا انقلاب مشروطه و عصر کنونی
حال اینکه این قیامها و عدالت خواهیها چه فرجامی داشته بحث جداگانه ای هست.

بعد از اتمام جنگ جهانی دوم نشستی در سانفرانسیسکوی آمریکا برگزار شد تا کشورهای مختلف راهکارهای خودشون رو جهت جلوگیری از وقوع جنگ جهانی سوم و کشتار مردم بیگناه ارائه دهند و در خلال این نشست باز هم یک ایرانی به نام دکتر سیاسی بهترین راهکار رو ارائه داد:

جنگ و بی عدالتی نه مربوط به ثروت و نه مرز و نه شکم است.
جنگ و بی عدالتی محصول جهل و عدم شناخت مردم نسبت به یکدیگر است.
مردم با فرهنگ هم آشنایی ندارند و چون بدرستی هم را نمی شناسند به هم احترام نمی گذارند و در نتیجه به هم توهین کرده و سبب بروز جنگ و بی عدالتی میشوند.
پس باید کاری کنیم که سطح دانش و شناخت مردم از هم بالا برود در این صورت شاید بتوانیم از بروز جنگ و بی عدالتی در جامعه اندکی بکاهیم.

از سوی دیگه هم نمیشه یک جامعه آرمانی و عاری از هر گونه ناهنجاری تصور کنیم چون چنین جامعه ای هم در حالت سکون قرار گرفته و محکوم به فناست.
قدرت طلبی و برتری جویی خودش باعث پیشرفت در سطوح مختلف میشه هر چند این پیشرفت در بعضی مواقع بهای سنگینی داره که باز هم به ضعیف ترین قشر جامعه تحمیل میشه.

در کل اگه بخواییم نتیجه گیری داشته باشیم میشه گفت این تقابل تا آخر عمر این کره خاکی وجود خواهد داشت و زمانی به اون جامعه آرمانی میرسیم که عمر کره زمین هم به پایان برسه و یا اینکه نسل بشر منقرض شده باشه

در این بین ما تنها میتونیم نقش خودمون رو بازی کنیم و تنها تاثیرگذاری ما هم در همین حد و حدوده و اینکه نقش خودمون رو به بهترین وجه ایفا کنیم.

آخ آخ انگشتم درد گرفت داود تو چطوری این همه تایپ میکنی smile033

Re: حقیقت تلخ را چه کنیم؟

ارسال شده: سه‌شنبه ۱۳۹۷/۱۱/۲۳ - ۰۵:۴۲
توسط 4you
واقعیت اینه که ژن موجود خودخواهیه و یه میل ذاتی به بقا و تکثیر شدن داره
این میل ذاتی جاندارو وادار به هر کاری میکنه تا زنده بمونه و منابع رو در اختیار
بگیره تا بتونه تکثیر بشه.

اما همین خودخواهی ژن، جاهایی به دیگرخواهی منجر میشه. وقتی خود جاندار
به تنهایی نمی تونه بقا پیدا کنه همکاری کردن با بقیه بقا اون رو تضمین میکنه و
اجتماعی بودن خیلی از گونه ها هم به همین خاطره، در حالی که بعضی گونه ها
مثل عقاب ها یا ببرها و... چون به تنهایی از پس بقا بر میان، اجتماعی نیستند.

شاید مهم ترین تفاوت گونه ما با بقیه گونه ها در اینه که زبان ما قابلیت های بیشتری
داره و به این خاطر ما می تونیم درباره خیلی چیزها با هم دیگه ارتباط برقرار کنیم
تجربیاتمون رو به اشتراک بزاریم و... و یک فرهنگ رو بسازیم. فرهنگ باعث میشه
ماها تشکیل یه شبکه رو بدیم و به همدیگه لینک بشیم و با این کار منافعمون رو
به همدیگه گره بزنیم. وقتی این اتفاق میافته دیگه این فقط خودمون تنها نیستیم
که اهمیت داریم، بلکه بقیه هم مهم میشن و این درهم تنیدگی و پیوستگی اعضا
با هم بستگی به قدرت چسبندگی اون فرهنگ داره. طبیعتاً وقتی چسبندگی یه
فرهنگ کم بشه، اعضا وابستگی شون رو از هم کم میکنن و اهمیتشون برای همدیگه
کمتر میشه و اگر این روند ادامه دار بشه و این فرهنگ نتونه خودشو ترمیم بکنه
دیر یا زود اون شبکه از هم میپاشه و جامعه تجزیه میشه.

اینکه میگم فرهنگ جامعه ما داره از بین میره، شاهدش اینه که همبستگی و وابستگی
ما به هم داره کم میشه و نمی دونم بقیه چقدر شاهد همچین اتفاقی بودند. یکی از
مصادیقش همین مهاجرت هاست، کسایی که حاضر میشن برن توی یه کشور غریبه
زندگی کنن و حتی با تنهایی و خیلی چیزای دیگه کنار بیاند، ولی توی این جامعه نمونن.
یا خیلی از کسایی که می مونن، چون نمی تونن جایگاهی توی این جامعه پیدا کنند سرخورده
و افسرده میشن و هزار مصیبت دیگه و دیگه پشیزی برای این جامعه ارزش قائل نیستند.
البته همه افراد جامعه ما اینطور نشدند، در واقع قشری که نماینده تفکر حاکمه، چون خوش به حالشه
هنوز منسجمه ولی الباقی دارند پراکنده میشن(گرچه حتی همون قشر حاکم هم داره ریزش میکنه)
بخشی از این الباقی ناسیونالیستن، بخشی سوسیالیست و... و میشه گفت یه بخشی از اونها
هم داروینیستن! این بخش از جامعه که توی اکثر جوامع بطور پراکنده حضور دارند و در حال افزایش
هم هستند، حامل یه جهان بینی جدیدند. جهان بینی ای که همه این ایدئولوژی ها رو زیر سوال
میبره و بخاطر همین خیلی ها باهاش دشمنند و این یکی از چالش های عجیب و بزرگ قرن ماست؛
اگر داروین غلط کرد، چرا غلط کرد!؟ و اگر درست کرد، حالا چه کنیم با این زندگی؟!

اینجا یه پیشنهاد شد و اون اینکه کار خوب رو بخاطر لذتش بکنیم. اما اگر لذت رو مبنا قرار بدیم، خیلی
از کارای بد هم لذت بخشند! این مسئله مهمیه برای فکر کردن و اگر آدم به یه جواب رضایت بخشی
براش برسه زندگی نامتلاطم تری خواهد داشت و اگر این جواب به اندازه کافی قانع کننده و دلپذیر
باشه می تونه حتی یه چسبی باشه برای جامعه. بنابراین ارزش فکر کردن رو داره.

Re: حقیقت تلخ را چه کنیم؟

ارسال شده: سه‌شنبه ۱۳۹۷/۱۱/۲۳ - ۱۲:۴۶
توسط Paradoxy
خوبی و بدی نسبی هست و برای هرکس به یک شکل تعریف میشه هرچند شباهت هایی ممکنه بین کد اخلاقی من و شما باشه، اما شکی نیست که یکی نخواهد بود. با این حال یک چیز مسلمه، اون چیزی که شما بد میدونی و حتی ازش لذت میبری رو ترجیح میدی دیگران انجام ندند. مثلا اگه یک دزد، خود فعل دزدی رو بد بدونه دوست نداره دیگران هم دزد بشن، البته یه دزد ممکنه دزدی رو کار معمولی و شاید خوب هم بدونه، برای این فرد داستان متفاوته. توی مباحث اخلاقی قطعا نمیشه یه دارو برای همه تجویز کرد اما توجه به این نکته که دوست نداریم بعضی کارای لذت بخش رو دیگران انجام بدند هم مهمه و میشه ازش استفاده کرد و دامنه کار هارو محدود تر کرد. من عمدا نسبیت رو مثال زدم که بگم حتی یک مفهوم محض رو هم میشه در سطوح کوچک گسترش داد. چون چیزی که در همه ی ما اشتراک داره همین مفهوم لذت هست.

خوردن خاویار یا یک سک..س خوب هم لذت بخشه، شاید حتی موندگار هم بشه، اما به نظرم چیزی نیست که آدم بره تبلیغش رو کنه (زبانا یا عملا)، چون خود مردم اتوماتیک تواناییش رو داشته باشند می کنند. اما برعکس خیلی کارا مثل کتاب خوانی و ... هست که عموم مردم واقعا میتونن ازش لذت ببرن، اما به علت جو رایج انجامش نمیدن. به گدا کمک نمیکنه چون فکر میکنه طرف حقه بازه (حقم دارن البته)، آشغال میندازه زمین چون همه می کنند و ... . خب چطوری میشه درستش کرد؟ هیچ طوری! در سطوح کلان من و شما و صد نفر دیگه هیچ کاری نمیتونیم کنیم، بجز این که نزدیکانمون رو متقاعد کنیم که کاریو انجام بدند که ازش لذت میبرند (و در عین حال اون کار به ما هم نفعی، مستقیم یا غیر مستقیم میرسونه و ما هم ازین تبلیغ لذت ببریم، مثلاً الان من دارم لذت میبرم). بحث اینه که جو حاکم رو (فرهنگی، اقتصادی و ...) نمیشه تغییر داد، اما میشه در سطوح کوچیک زیر پا گذاشت. چرا بکنیم؟ چون محیط اطراف خودمون رو که میتونیم بهتر کنیم با این کار. انجام میدیم برای خودمون. یک مثال ساده رو تو همین ایران خودمون بزنم. مسئله حجاب! کمی بعد از انقلاب، پوشش خانوم ها به حدی اجباری شد که پونز روسری یا چادر رو میزدن به سر بد یا بی حجاب ها. فیلمش رو همین اخیرا ساختن خود ایرانیا، سن من که قد نمیده به این حرفا. چند سال بعد که الان باشه چی شد؟ در طول این سال ها به تدریج اونایی که جرئت بیشتری داشتن حتی ملال گشت ارشادم به تنشون خریدن و کاری که خواستن کردن، الان بد حجابی دستکم تو تهران که من زندگی میکنم در اکثر نقاطش یک امر معمول و حتی رایجه. یا بعضی پسرا موی سرشون رو بلند میکنند. تا همین چند سال پیش وقتی ما یکیو اینطوری میدیدیم چشامون گرد میشد، دستکم شخص خود من. اما الان خیلی طبیعی تر شده چنین چیزی، بازم دستکم در تهران. نمیگم این حجاب یا مو بلند کردن پسرا خوبه یا بده یا هرچی، این کاملا بر میگرده به دیدگاه شخص، بحثم اینه که اونایی که میخواستن کردند و در سطوح کوچک خودشون تغییر رو ایجاد کردند، بر حسب اتفاق این به سطوح کلان هم رسید اما همه چیز اینطوری نمیشه. بازم روده درازی کردم اما یک کلام:

اگر چیزی هست که ازش لذت میبرید، میخواید دیگران هم انجامش بدن، اما چون جو رایج اجازه ش رو نمیده، در جمع انجامش بدید تا خودتون لذت ببرید، شاید شانستونم گرفت و تونستید چهار نفر مثل خودتونم پیدا کنید یا ایجاد کنید و در نتیجه کمی محیط زندگیتون رو بهتر کنید، بله بهتر از دید خودتون، چون این صرفا یک مسکنه که قرار نیست جامعه رو درست کنه، قراره شمارو شادتر کنه.

Re: حقیقت تلخ را چه کنیم؟

ارسال شده: سه‌شنبه ۱۳۹۷/۱۱/۲۳ - ۲۰:۵۵
توسط 4you
من منظورت رو فهمیدم ولی فکر می کنم منظور من رو هنوز نفهمیدی. نمی دونم
شاید چون هنوز وارد بازار کار و دنیای واقعی نشدی. دنیای مدرسه و دانشگاه
با دنیای بیرون یه فرق هایی داره که متاسفانه ماهایی که عمر زیادتری رو توی
مدرسه و دانشگاه گذروندیم باهاش بیگانه ایم و واقعیت دنیای بیرون رو وقتی
درک میکنیم که از محیط فانتزی دانشگاه و اون فضا پا رو میذاریم توی دنیای واقعی.

توی دنیای واقعی خیلی زود با این واقعیت مواجه میشیم که منابع محدوده،
منابعی که لذت بخش هستند. اونجا دیگه اگه بخوایید سخاوتمندانه دیگران
رو هم به لذتی که میبرید تشویق کنید، خیلی زود خواهید دید که دیگه چیزی
گیر خودتون نمیاد! در واقع این به نفع شما نیست که برای خودتون رقیب پرورش
بدید. این اتفاق در زمانی که منابع خیلی محدود میشه، مثل الان که اوضاع
اقتصادی خیته، شدت بیشتری پیدا میکنه. حتی تو حوزه ی علم، شما اگه
بخوای یه استاد شاخ فیزیک بشی و توی دانشگاه های رده اول تدریس کنی
یا تز بدی، اگه بیای منابع و تحقیقاتتو لو بدی، یکی دیگه اونو میقاپه و جای
تو رو میگیره! بله، جامعه علمی هم به اندازه خودش کثیفه، ولی یه تقدسی
بهش دادند، مثل جامعه روحانیت، که مردم فکر میکنن مثلاً دانشمندا یه مشت
آدم فرهیخته اند که فقط دنبال حقیقتند و این خزعبلات.

همونطور که گفتی افراد ترجیح میدن بعضی لذتا رو خودشون ببرن ولی بقیه
نبرن! مثلاً این آدمایی که اختلاس میکنن، خیلی کیف میکنن از این کارشون
ولی دوست ندارند کسی از خودشون دزدی کنه، بنابراین باید یجوری بقیه
رو فریب بدن. میان میگن دزدی کار بدیه، ولی خودشون دزدی میکنن! دروغ
بده ولی خودشون دروغ میگن و... در نتیجه این توصیه های اخلاقی برای
بقیه س نه برای خود فرد! یه آدم بیچاره از بخشندگی و سخاوت تجلیل میکنه
تا اینطوری پولدارا رو تشویق به پول دادن به خودش بکنه، در حالی که یه
آدم پولدار چندان فضیلتی توی سخاوت نمی بینه ولی برای حفظ جایگاهش
بین ضعفا، گاهی یه سور یا در واقع یه باجی میده بهشون.

حالا لذت کتابخونی چیزی نیست که محدودیتی داشته باشه و مردم بخوان
سرش گلاویز همدیگه بشن ولی حتی همین کتاب هم اگه خیلی نادر بشه
اون موقع توی مترو کتابو که بیرون نمیاری هیچ، اگه یکی پرسید کتاب میخونی
هم میگی نه بابا کی دیگه کتاب میخونه تو این دوره زمونه!
---------

اگر دقیق نگاه کنیم میبینیم همین قواعد اخلاقی ای که انقدر بهشون مینازیم و
اونا رو وجه تمایز خودمون با حیوونا میدونیم چیزی جز یک سری استراتژی بقا
نیستند.
میدونم اینا حقایق خیلی کثیفی هستند! و برای همین هم هیچ کس، حتی
کسایی که میدونن اینا رو، نمیان مستقیماً بیانشون کنن ولی من خودم خیلی
دوست داشتم قبل از اینکه اینا رو خودم به تجربه بفهمم یکی بهم گفته بودشون
تا زودتر دست از ایده آل گرایی و... بر می داشتم.

من چیزای تلخ زیاد خوردم ولی این حقیقت، تلخ ترینش بوده! و اینکه بعد از
مدت ها اومدم اینجا چیزی نوشتم هم شاید ناشی از بدمستیِ بعدِ اینه!
الان یه مسیری انتخاب کردم برای زندگیم که امیدوارم وقتی رسیدم بهش
اگه دیدم موفقیت آمیزه و ممکنه بدرد بقیه هم بخوره (البته اگه نیایین جامو
تنگ کنین!) بیام تعریفیش کنم.

سلامتی همه ی رفقا

Re: حقیقت تلخ را چه کنیم؟

ارسال شده: چهارشنبه ۱۳۹۷/۱۱/۲۴ - ۲۱:۰۱
توسط Paradoxy
پوینت من اینه که شما چطور "نفع" رو میبینی؟ آیا واقعا نفع خودت رو در این میبینی که مقاله چرت و پرت تند تند بنویسی که h-index ت بره بالا که راحت تر مقالاتت چاپ بشه و تبدیل بشی به محقق نمونه جایزه بگیری؟ یا نفع رو در این میبینی که پولت رو برای خودت نگه داری و به کسی کمک نکنی، به قیمت نابود شدن اقتصاد حجم زیادی از محصول x رو بخری و بعدا چوبله بفروشی که پولت بره بالا؟ اگر اینطوره، خیلیم عالی، هیچ کس نمیتونه دیدگاه شما یا کسی که اینطوری فکر میکنه رو زیر سوال ببره (ولی میتونه مانع شما بشه)، هرچی نباشه اخلاق نسبیه. اما ممکنه یکی نفع خودش رو در این ببینه که جامعه علمی رو ببره جلو. نه، عجیب نیست، طرف از گمنام موندن خودش لذت میبره، یه حس معنوی خوبی پیدا میکنه که چقدر آدم خوبیه که بر خلاف آدمای دیگه، دنبال سود شخصیش نیست و همین میشه منفعتش. (هرچند واضحه که حتی ایشون هم برای "لذت" خودش، داره چنین ایثاری رو میکنه و تهش عمل ایشونم خودخواهنست، اما در نهایت حاصل کار ایشون با اختلاس کننده متفاوت خواهد بود)

اما بحثم اینه که خب عیبی نداره که اون پولدار به چه دلیلی میخواد به فقیره سالی 1 دفعه کمک کنه. طرف برای ریا میکنه؟ بکنه. طرف میخواد وژدان درد نگیره؟ بکنه. به هر دلیل کثیفی که باشه، تهش اینه که فقیره یه پولی میاد دستش! بهتر از هیچی نیست؟ ما معمولی ترین کارها که هیچ منابعی رو محدود نمی کنند نمی کنیم، کتاب خوندن پیشکش. یه آشغال ریختن ساده کف خیابون رو هنوز داریم انجام میدیم. الان یارو آشغال نریزه تو جوب، چیزی ازش کم میشه؟ یه کمکی به بچه کار بکنه، ضرر اقتصادی/جانی میکنه یا چیزی ازش کم میشه؟ (تازه لذتم که میبره، حس میکنه آدم خوبیه) ما توی معمولی هاش موندیم، نیازی نیست که کار های "متعالی" که در گستره ایثار قرار می گیرن رو انجام بدیم. اگر یک دزد میاد نصیحت اخلاقی میکنه که سود خودش رو ببره، اما در نتیجه این نصیحت اخلاقیش چهار نفر کمتر دزدی کنند به نظرم خیلی عالیه. واضحا اخلاق یک side effect تکامله، و مهم تر ازون این نکته که اصلا درش توافقی نیست. اما به هر صورت، دست آویز خوبیه برای خر کردن خودمون و دیگران که رفاه کلی و جمع رو بالا ببریم. تبلیغ، خواه ناخواه اثر خودش رو میزاره. دوباره همین مترو رو مثال میزنم، من از پایانه جنوب میام توپ خونه و بعد ازونجا میام صادقیه. نمیدونم متروی توپ خونه رو تجربه کردید یا نه، ولی هر ساعتی که آدم بره، خیلی خیلی شلوغه (دروازه دولتم همینطور). قبلا هر بار میرفتم یک دعوا میدیدم درش به خاطر هل دادن. یکم بعد کم کم دیدم بالای درب های مترو چیزی نوشتن با این مفهوم که نکنید آقا! کار خوبی نیست. خود مردم هم دیدم که جلوی خودشون رو میگیرن که هل ندن، و بزارن اول ملت پیاده شن و بعد سوار شن. با همین کارای معمولی، که خود مردم و شهرداری انجام داده، الان سوار شدن خیلی ساده تر شده. شاید مسئله خیلی مهمی نبوده باشه، اما بهرحال یک تغییره که نمیشه نادیدش گرفت. والله این حقیقت اونقدرا هم تلخ نیست اگر ازش به شکل درست استفاده شه و باهاش بشه افراد رو بازی داد، چه در جهت درست و چه غلط.

Re: حقیقت تلخ را چه کنیم؟

ارسال شده: جمعه ۱۳۹۷/۱۱/۲۶ - ۰۰:۱۶
توسط 4you
من فکر نمی کنم چیزی تلخ تر از این وجود داشته باشه که ما
یک مشت حیوانیم که اگه پاش بیافته همدیگه رو می خوریم!
و فکر میکنم هیچ معیاری برای حقیقت داشتن یک عقیده، معتبرتر
از «تلخ بودن» اون نیست و بر همین اساس احتمال کذب عقاید
شیرین خیلی بالاست. مثل این عقیده که دنیا نهایتاً به دست
مستضعفین میافته و یکی ظهور میکنه که همه چی رو اوکی
میکنه، ماها برتر از حیواناتیم و...

همه چیزای قشنگی که درباره انسان می دونیم مال وقتیه که
منابع به اندازه همه هست و دست کم نیازهای اساسی مون
برطرف میشه، ولی اون خوی حیوانی ما دقیقاً خودش رو وقتی
نشون میده که به تنگنا می افتیم و این حقیقت حتی توی ضرب المثل های
ما هم بازتاب پیدا کرده، مثلاً میگن گشنگی نکشیدی تا عاشقی
از یادت بره! ولی فقط عاشقی نیست که بعد از گشنگی از یاد آدم
میره، بلکه رفاقت، آرمان های علمی و عرفانی و معنوی و...
همه از یاد آدم میره وقتی به حد مرگ برسیم. اونجاست که
تلاش برای حفظ بقا دیگه دین و ایمان برای کسی باقی نمیزاره.

عرفا کسایی بودند که بهتر از هر کسی به این حقیقت رسیده بودند
و زور میزدند تا نه تنها بر غرایز جنسی و.. شون غلبه کنند، بلکه
بر غریزه حفظ بقا هم سلطه پیدا کنند و برای همین خودشون رو
تا حد مرگ زجر میدادند و به خودشون امتحان پس میدادند. اما
همه این تلاش ها سعی بی حاصلی بودند و هستند برای فرار از این
حقیقت که ما هم حیوانیم و چه بسا درنده ترین و وحشی ترینِ
حیوانات. به حدی که کل تاریخ حیات چنین موجودی با این حجم
از درندگی و خشونت به خودش ندیده.

فرهنگ ها همیشه این وحشی گری ما رو تعدیل و کنترل
می کردند. مثلاً توی دوران های خشکسالی و قحطی فرهنگ
قناعت و درویشی یه استراتژی سازگار با شرایط بوده و...
و ما ایرانیا مخصوصاً به خاطر زندگی توی منطقه ی خشکی
از دنیا، همچین فرهنگ هایی رو پرورش دادیم توی تاریخمون
اما نکته ای وجود داره و مسئله اصلی ای که من قصد طرحش
رو اینجا داشتم این بود که الان این فرهنگ های ما با هجوم
فرهنگ های دیگه، رو به نابودیه و جامعه ما در نبودِ یک
فرهنگ سازگار با این شرایط بحرانی، ممکنه تا آستانه ی
فروپاشی پیش بره. من نمی دونم این اتفاق کی رخ میده ولی
با توجه به افزایش شدید جمعیت، کمبود منابع آبی و به خطر
افتادن کشاورزی و دامپروری و... خیلی هم دور از انتظار
نیست. الان خیلی ها با وجود اینکه میدونن آب نیست، چاه های
غیرقانونی و غیراصولی میزنن، مراتع رو با چرای غیراصولی
نابود میکنن و... گوشت خر و سگ میدن دست مردم و بی شمار
پدرسوخته بازی که توی همه زمینه ها و همه جا داره رواج
پیدا میکنه و اصلاً توی تصور آدم نمیگنجه.

خیلی از متفکرای ما هم متاسفانه از مرحله پرتند و هنوز
به عمق این فاجعه پی نبردند.مثلاً الان بحث محیط زیست یکی از
مهم ترین مسائل دنیا شده و حتی کشورهایی که از این بابت
خیلی اوضاعشون از ما بهتره دارند روی این موضوع کار
میکنند ولی اینجا متفکرای ما هنوز توی باغ نیستند و حکمران ها
هم بی توجه به این مسئله، هنوز توی رویای تمدن سازی سیر
می کنند، غافل از اینکه دارند به سمت تمدن سوزی پیش میرند.

راهی که من انتخاب کردم تا حد زیادی خودخواهانه ست
و البته دلیلش هم اینه که می بینیم کاری از دستم بر نمیاد که
بخوام برای حل این معضل توی ابعاد بزرگ انجام بدم. با
این وجود قصدم اینه که اول گلیم خودمو از آب بیرون بکشم
تا کمتر مجبور به گرایش به حیوانیت بشم! و تا جای ممکن
از این حقیقت تلخ فرار کنم و بعد بین کارهام سعی کنم روی
این مسئله فکر کنم و اگه راهی به ذهنم رسید به جامعه ارائه
بدم و امیدوارم بقیه هم به این مسائل فکر کنند تا در آینده به
جای اینکه به جون همدیگه بیافتیم، بتونیم باز مثل قبل کنار
هم زنده بمونیم و از زندگی لذت ببریم!

Re: حقیقت تلخ را چه کنیم؟

ارسال شده: جمعه ۱۳۹۷/۱۱/۲۶ - ۱۰:۵۶
توسط Vahid75
در واقع وجود همین منابع طبیعی سبب بروز اینهمه فساد در سیستم کشور شده
اقتصادی که بدست عده ای بیسواد اداره بشه جز خام فروشی و از دست دادن سرمایه واقعی ثمره ای نداره هر چه زودتر منابع نفت و گاز رو از دست بدیم زودتر به روی کار آمدن افراد مفید و کارامد در رده های بالا نزدیک میشیم چون افرادی که در شرایط بحران و کمبود منابع و پول سرکار میان قطعا بر اساس شایستگی و کارامد بودن عهده دار مسولیت میشن نه برای غیب کردن دکل

یادمه یکی از دوستانم در یکی از شهرستانهای مشهد اقدام به راه اندازی سالن پرورش زالو کرده بود حالا گرفتن مجوزات لازم که اون عده از دوستانی که اقدام کردن میدونن چه پیری از آدم در میاره به کنار روز افتتاحیه قرار بود چند تا از مسولین و مقامات رو به هزینه خودش دعوت کنه بعد از صرف ناهار رئیس اداره ب-----وق برگشته بهش گفته:این چه کاری بود برای چهار تا دبه و سطل این همه آدم رو علاف کردین؟که چی بشه؟

وقتی این افراد در مسند قدرت قرار بگیرن چه انتظاری میشه داشت؟


Re: حقیقت تلخ را چه کنیم؟

ارسال شده: شنبه ۱۳۹۷/۱۱/۲۷ - ۰۳:۰۹
توسط jhvh
همیشه تاریخ مردمان داستان هایی که بوی امید درشون بوده پروروندن ....من تو جامعه ای که وارد شدم کلی دغل و کلک و ناانصافی و ....میبینم ...مثال میزنم برای کنترل پنجاه پزشک متخصص شهر . بیست پزشک فوق تخصص لازمه . یعنی فساد تو شهر رایج بشه یه فاجعه بسیار عجیبی میشه . راحت ترین کار اینه که فاسد و منفی و خودمحور بود ...اصلا فکرش رو هم نکنید که قدیس بودن چقدر سخته ... لازم نیست خیلی دور بریم. تاریخ پره از جنایت های خبیثانه که کشورها رو به ویرانگی می کشید . طمع ها کمتر نشده. رسانه ها قدرتمندتر می تونن دروغ بگن و زرق و برق بیشتر ... دنیا خاطره تلخی از جنگ جهانی داره . شاید وقتی مثل همیشه تاریخ چند نسل عوض شد دوباره شاهد تکرار تلخ تاریخ خواهیم بود ...کاش مشکلمون منابع بود . یه زمانی هر زن ده فرزند اورده بود ..الان یکی به زور..... طبیعت و انسان میفهمه که با منابع کم چجور بسازه ... پس مشکل ازین جهت زیاد بزرگ نیست ....مثلا ده سال همه جمع میشیم و اب شیرین کن و سیستم پخش میسازیم...حتی به نظر من بروز خون وحشی( نه حیوانی) در شرایط قحطی هم از سر تکامله....نمیشه همه با هم بمیرن .... اما مسیله اصلی که مثل اب خوردن می تونه پنجاه میلیون کشته بر جا بذاره دیوونه هایین که با حرفشون جنگ و ترور و بمب گذاری و ... ایجاد میشه ....قطعا ما در حال حاضر در وضعیت تهدید هستیم ... تاریخ تمدن می نویسن اسم ایران و کوروش رو نمیارن
این طور بگم مردم جهان یا خوبن یا متوسطن یا نسبتا بدن . و تو فاز خودشون می مونن ... بلد نیستن پلید شن (مگر اینکه خیلی گشنه شن و مردم طفلی افریقا فعلا این پتانسیلشون رو عرضه نکردن) وای به روزی که یک درصد پلید شروع به رشد کنن . یا افسار کارشون رو بدن به دست پلیدها ....اونایی که جنگ جهانی راه میندازن
من به شخصه خیلی ریلکس و نه از روی هذیان نیستی و مرگ و ترس . اتفاقات وحشتناکی رو چشم به راهم