قرمزی که من میبینم، همون قرمزی هستش که شما میبینید؟

مدیران انجمن: parse, javad123javad

Paradoxy

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۳/۱۰/۲۲ - ۲۲:۱۷


پست: 2211

سپاس: 1012

Re: *گفتگوی آزاد*

پست توسط Paradoxy »

ببین اگه درک ما از هر رنگی مثل قرمز تفاوت داشته باشه خیلی جالب میشه و به ازای هر انسانی که روی زمین هست به همون اندازه هم درک متفاوت از رنگ قرمز هست و در حالت کلی میلیارد ها طیف رنگی که با هم فرق دارن و درک رنگ توی مغز ما مثل اثر انگشت پیدا میکنه که منحصر به فرده. ولی حتی اگه این درست باشه باید یک اختلاف رنگ شبیه به هم داشته باشه تا ما با هم اختلافی سر به هم اومدن رنگ ها پیدا نکنیم. مثلا همین هوپا رو که من چند تا قالب براش درست کردم غیر از قالب دارک که بیشترش سیاه هست بقیه قالب ها دو یا چند تا رنگ در کنار هم استفاده و ترکیب شدن و اگر اون رنگی که من توی مغزم میبینم با رنگی که شما میبینید اختلافشون یکی نباشه قطعا از نظر سلیقه ای هم دچار اختلاف نظر فاحش میشیم. حالا اختلاف نظر همیشه هست ولی فاحش یعنی یه چیز ناجور و غیر قابل تحمل ولی خب یک چنین چیزی نمیبینیم. نمیدونم منظورمو متوجه شدید یا نه. منظورم اینه که همونقدر که قرمز من با قرمز شما اختلاف داره به همون اندازه آبی من با آبی شما اختلاف داره و توی ترکیب رنگ ها مشکلی به وجود نمیاد.
آهان، بحث میخواستم به همین سمت منتهی بشه. منتهی یک جای کار داری اشتباه میکنی ماتریکس جان و اون متفاوت بودن عادته افراده.

صفحه وب سایت بنفشه. اما من توی ذهنم به رنگ q میبینم و تو به رنگ p. منتهی جفتمون از این رنگ خوشمون میاد(من از q خوشم میاد و تو از p. فرض کن p و q اختلافات فاحشی دارند. اما من از q همونطور خوشم میاد که تو از p خوشت میاد. چون عادت متفاوتی نسبت به p و q داریم! ممکنه اگه من q م رو نشونت بدم اصلا بدت بیاد! منتهی هرکدوم رنگ خودمون رو دوست داریم) اصلا عادت متفاوتی پیدا کردیم در طول حیات میدونی؟ نمیدونم تونستم منظورم رو برسونم یا نه. میخوام بگم چون جفتمون به رنگ های متفاوتی عادت کردیم، وقتی صفحه یک وب سایت رو با دو طیف رنگ متفاوت میبینیم، همچنان جفتمون خوشمون میاد مطابق عادتی که کردیم!

فرض کن افراد از رنگ سبز خوششون میاد، چون مثلا رنگ سبز رنگ حیاته. خب من از اول عمرم رنگ سبزی که توی ذهنم دیدم مثلا قهوه ای بوده که توی ذهنت دیدی. جفتمون وقتی رنگ سبز رو بزارن جلومون دوست داریم، منتهی تو داری مثلا بنفش میبینی، من دارم قهوه ای میبینم اصلا! منتهی من سبز خودمو (که قهوه ای تو هستش) به همون علت دوست دارم که تو سبزتو (که بنفش منه) دوست داری. (واسه این جفتمون سبز رو دوست داریم که رنگ حیات و طبیعته)

اگر دیدگاه تورو به من بدن، ممکنه واسه من کاملا غیر قابل تحمل باشه. اما این به این معنی نیست که سلیقه هامون روی رنگ یک وب سایت تفاوت های هنگفتی پیدا میکنه. هرچی نباشه طبق تجربه من همون دیدگاهی رو پیدا کردم نسبت به بنفش خودم، که تو نسبت به بنفش خودت پیدا کردی. مثلا جفتمون دیدیم بنفش رنگ گل هستش. قشنگه. حالا اگر من بیام بنفش خودم رو نشونت بدم ممکنه حالت بد بشه اصلا!

اگر این مسئله درست باشه، منجر به ایجاد شدیدترین حالت نسبی گرایی میشه. یعنی حتی روی چیزایی که توافق داریم هم در واقع توافقی نداریم smile055 یه مدت میخواستم یه داستان کوتاه در مورد دوتا کاراکتر بنویسم که در جهان سیاه و سفید زندگی میکنند، و ذهنیتشون فقط روی رنگ ها برعکسه. منتهی هیچ وقت تنبلیم اجازه نداد.

عبدالرضا علي پور

نام: عبدالرضا علي پور

محل اقامت: بوشهر

عضویت : شنبه ۱۳۹۴/۷/۱۸ - ۰۰:۲۷


پست: 823

سپاس: 142

جنسیت:

Re: *گفتگوی آزاد*

پست توسط عبدالرضا علي پور »

Paradoxy نوشته شده:
جمعه ۱۳۹۹/۷/۴ - ۲۳:۳۸
Realistic نوشته شده:
جمعه ۱۳۹۹/۷/۴ - ۱۵:۵۷
Paradoxy نوشته شده:
جمعه ۱۳۹۹/۷/۴ - ۰۲:۳۷
بله منظورم همین هستش. البته بحثم محدود به رنگ نیست و اصولا به هرچیزی میتونه تعمیم پیدا کنه. مثلا مزه یک خوردنی.
دقیق یادم نیست چه زمانی با همچین سوالی برخورد کردم، ولی به جرئت میتونم بگم این سخت ترین سوال راحتی هستش که تا به حال به گوشم خورده.
البته توجه کنید که بحث "پردازش مغز" خیلی مطرح نیست. بحث خروجی ذهنی ای هست که مغز میده. منظورم چیزی هستش که شما دقیقا در ذهنت مشاهده میکنی. حالا این که اون خروجی ذهنی طی چه پروسه ای استخراج شده هم قابل بحثه.
منم دقیقا نمیدونم چه دلیلی داره که من رنگ قرمز رو به این شکل ببینم, و چرا مغز من رنگ قرمز رو این شکلی به ذهنم ارائه داده.
ولی در مورد مزه فکر نکنم این جوری باشه, مثلا مزه شیرینی مزه ای خوشایند است و تقریبا اکثر جانوران از این مزه خوششان میاید, چون در این مزه ها معمولا انواع کربوهیدارت وجود دارد, و معمولا کربوهیدرات ها هم سوخت اصلی جانداران هستند, پس طبیعت باید مزه ای را برای این ماده آلی برگزیند که برای جاندار خوشایند باشد و به سمت آن جذب شود, و همچنین برای دیگر مزه ها....
اما دقیق نمیدانم آیا جانوران دیگر هم درکی از مزه و رنگ دارند؟! یا فقط انسان این درک را دارد؟!
شما هم به بحث نزدیک شدید، ولی ازش دور شدید. به اون جمله ای که از نوشتتون تیره کردم دقت کنید. اساس بحث اونجا میچرخه. "اون شکلی که از رنگ قرمز در ذهنتون دارید" آیا "همون شکلی هست که من از رنگ قرمز در ذهنم دارم"؟ اگر بله چرا، و اگر نه چرا؟ آقای علیپور میگه چون مغز ما چیز یکسانی رو پردازش میکنه خروجی یکسانی میده. اما کاش مسئله به این راحتی ها بود. اون تصور ذهنی ای که ما از رنگ قرمز داریم، چیزی نیست که صاف چسبیده باشه به یک مشت هورمون و پیام عصبی؛ حتی اگر این هم باشه به نظر من مسئله به این سادگی ها نیست. اساسا من چطوری میتونم بیام شکلی که از رنگ قرمز توی مغزم دارم رو به شما نشون بدم، اشکال ذهنیمون رو مقایسه کنیم، ببینیم یکی هستند یا نه؟ آیا ممکنه؟ آیا ممکن نیست؟ انگار وقتی سعی میکنیم اون شکل ذهنیمتون رو توضیح بدیم بنا به دلایلی ذهنمون از کار میوفته. هرچقدر هم تلاش کنیم تا به یک فرد نابینا توضیح بدیم قرمز چه رنگیه موفق نمیشیم. میتونیم از تشابهات استفاده کنیم، بگیم مثلا قرمز "گرمه" ولی باز اون نابینا نمیتونه قرمز رو توی ذهنش تصور کنه. چرا اینطوره؟
الانه تکنولوژی امروزی چنین دستگاهی را ساخته که میتواند فرد نابینا را بینا کند --کار دستگاه دقیقا کار چشم و اعصاب بینایی را انجام میدهد و سیگنالهای دریافتی به مرکز بینایی مغز ارسال میشود منتها برای اولین بار باید برای شناخت رنگها شخص بیاد بین مرکز شنیداری و بینایی مغز خودش هماهنگی لازم را برقرار کند این برای افراد نابینای مادر زاد است که هیچ تجربه دیداری در طول زندگی نداشتند -ولی اینم باز برداشت دستگاه است که بر اساس دیدار سازنده طراحی شده و دقیقا دید سازنده را به مرکز دیداری شخص نابینا منتقل میکند

نمایه کاربر
Akband

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۹/۵/۳۰ - ۲۱:۲۳


پست: 25

سپاس: 6

جنسیت:

Re: *گفتگوی آزاد*

پست توسط Akband »

Paradoxy نوشته شده:
جمعه ۱۳۹۹/۷/۴ - ۲۳:۳۸
شما هم به بحث نزدیک شدید، ولی ازش دور شدید. به اون جمله ای که از نوشتتون تیره کردم دقت کنید. اساس بحث اونجا میچرخه. "اون شکلی که از رنگ قرمز در ذهنتون دارید" آیا "همون شکلی هست که من از رنگ قرمز در ذهنم دارم"؟ اگر بله چرا، و اگر نه چرا؟ آقای علیپور میگه چون مغز ما چیز یکسانی رو پردازش میکنه خروجی یکسانی میده. اما کاش مسئله به این راحتی ها بود. اون تصور ذهنی ای که ما از رنگ قرمز داریم، چیزی نیست که صاف چسبیده باشه به یک مشت هورمون و پیام عصبی؛ حتی اگر این هم باشه به نظر من مسئله به این سادگی ها نیست. اساسا من چطوری میتونم بیام شکلی که از رنگ قرمز توی مغزم دارم رو به شما نشون بدم، اشکال ذهنیمون رو مقایسه کنیم، ببینیم یکی هستند یا نه؟ آیا ممکنه؟ آیا ممکن نیست؟ انگار وقتی سعی میکنیم اون شکل ذهنیمتون رو توضیح بدیم بنا به دلایلی ذهنمون از کار میوفته. هرچقدر هم تلاش کنیم تا به یک فرد نابینا توضیح بدیم قرمز چه رنگیه موفق نمیشیم. میتونیم از تشابهات استفاده کنیم، بگیم مثلا قرمز "گرمه" ولی باز اون نابینا نمیتونه قرمز رو توی ذهنش تصور کنه. چرا اینطوره؟
اگر بخواهیم با تشبیه به دنیای بیرون دید خودمون رو از یک رنگ,برای یک نفر تشریح کنیم(مثلا گرما,سرما,طبیعت و....) عملا این کار غیر ممکنه. قطعا هر فرد با اون رنگی که از دنیای بیرونش میبینه بزرگ شده و با اون رنگ ها خوی گرفته. اگر فردی قرمز من رو آبی میبیند,شعله های آتیش را دور اطراف رنگ آبی میبیند,پس گرما و داغی برای این فرد رنگ آبی رو تداعی میکند, و وقتی من به او میگویم قرمز گرم است(قرمز او که همان آبی من هست در ذهنش می آید)او حرف من را تایید میکند, پس همه چی طبیعی به نظر میرسد. همانطور که طبیعت برای ما با این رنگ های که می بینیم زیباست, برای فردی هم که یک عمر آتیش را آبی دیده است,آتیش به آبی بودنش برای او زیباست. پس اگر هر فرد دنیا را با یک رنگ ببیند از نظر او این رنگ واقعی دنیا هست و تصور یک رنگ دیگر از این دنیا برای او غیر ممکن است.

به نظر من این یکی از سولات بی جواب است!چطور ما میتونیم تصور هر فرد رو از یک رنگ بفهمیم این غیر ممکنه,به نظر من فعلا این ابهام غیر قابل حل شدنه.

matrix

نام: علیرضا

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۴/۲/۲ - ۲۱:۳۰


پست: 193

سپاس: 31

Re: *گفتگوی آزاد*

پست توسط matrix »

Paradoxy نوشته شده:
شنبه ۱۳۹۹/۷/۵ - ۰۳:۲۷
آهان، بحث میخواستم به همین سمت منتهی بشه. منتهی یک جای کار داری اشتباه میکنی ماتریکس جان و اون متفاوت بودن عادته افراده.

صفحه وب سایت بنفشه. اما من توی ذهنم به رنگ q میبینم و تو به رنگ p. منتهی جفتمون از این رنگ خوشمون میاد(من از q خوشم میاد و تو از p. فرض کن p و q اختلافات فاحشی دارند. اما من از q همونطور خوشم میاد که تو از p خوشت میاد. چون عادت متفاوتی نسبت به p و q داریم! ممکنه اگه من q م رو نشونت بدم اصلا بدت بیاد! منتهی هرکدوم رنگ خودمون رو دوست داریم) اصلا عادت متفاوتی پیدا کردیم در طول حیات میدونی؟ نمیدونم تونستم منظورم رو برسونم یا نه. میخوام بگم چون جفتمون به رنگ های متفاوتی عادت کردیم، وقتی صفحه یک وب سایت رو با دو طیف رنگ متفاوت میبینیم، همچنان جفتمون خوشمون میاد مطابق عادتی که کردیم!

فرض کن افراد از رنگ سبز خوششون میاد، چون مثلا رنگ سبز رنگ حیاته. خب من از اول عمرم رنگ سبزی که توی ذهنم دیدم مثلا قهوه ای بوده که توی ذهنت دیدی. جفتمون وقتی رنگ سبز رو بزارن جلومون دوست داریم، منتهی تو داری مثلا بنفش میبینی، من دارم قهوه ای میبینم اصلا! منتهی من سبز خودمو (که قهوه ای تو هستش) به همون علت دوست دارم که تو سبزتو (که بنفش منه) دوست داری. (واسه این جفتمون سبز رو دوست داریم که رنگ حیات و طبیعته)

اگر دیدگاه تورو به من بدن، ممکنه واسه من کاملا غیر قابل تحمل باشه. اما این به این معنی نیست که سلیقه هامون روی رنگ یک وب سایت تفاوت های هنگفتی پیدا میکنه. هرچی نباشه طبق تجربه من همون دیدگاهی رو پیدا کردم نسبت به بنفش خودم، که تو نسبت به بنفش خودت پیدا کردی. مثلا جفتمون دیدیم بنفش رنگ گل هستش. قشنگه. حالا اگر من بیام بنفش خودم رو نشونت بدم ممکنه حالت بد بشه اصلا!

اگر این مسئله درست باشه، منجر به ایجاد شدیدترین حالت نسبی گرایی میشه. یعنی حتی روی چیزایی که توافق داریم هم در واقع توافقی نداریم smile055 یه مدت میخواستم یه داستان کوتاه در مورد دوتا کاراکتر بنویسم که در جهان سیاه و سفید زندگی میکنند، و ذهنیتشون فقط روی رنگ ها برعکسه. منتهی هیچ وقت تنبلیم اجازه نداد.
اصلا تساوی بین چیزی مغز من درک میکنه و چیزی که مغز تو درک میکنه وجود نداره و نمیتونی بگی قرمز من با آبی تو یکیه. میدونی مثل اینه که من فقط طول موج های مرئی رو ببینم ولی تو نتونی ولی به جاش طول موج پرتوی ایکس رو بتونی ببینی. مسلما چیزایی که تو میبینی توی دنیای ذهنی من اصلا تعریف نشده هستند و از درک من خارجند و همین طور دنیای من برای تو. ولی چیزی که مهمه اینه که چیزی که تو میبینی با چیزی که من میبینم هم ارزند. (کلمه دیگه ای برای توصیفش به ذهنم نمیرسه جز هم ارز. شاید هم استفاده از این کلمه اشتباه باشه. هم ارزی تو ریاضی چی بود؟ یادم رفته smile162 )

وقتی با پرتوی ایکس بیان از بدن یک نفر عکس بگیرن تا استخوان هاشو بررسی کنن و چاپش کنن اون چیزی من میبینم یه تکه پلاستیک سیاه و سفید و خاکستری هست که تبدیل شده به چیزی هست که من میتونم بفهممش ولی خب فقط تبدیل شده هست و نه اون درک اصلی. در واقع تو که پرتوی ایکس رو با چشمات میتونی ببینی اگه اونطرف بدن اون شخص باشی و پرتوی ایکس رو ببینی کلا یه چیزی جدای از اونی هست که من توی اون تیکه پلاستیک سیاه و سفید میبینم.

بخاطر همین هم توی نوشته قبلیم گفتم درک ما از دنیای اطراف و رنگ هایی که میبینیم مثل اثر انگشت منحصر به فرده. دنیای ماتریکس وار اینجوریه
Sad but true

matrix

نام: علیرضا

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۴/۲/۲ - ۲۱:۳۰


پست: 193

سپاس: 31

Re: *گفتگوی آزاد*

پست توسط matrix »

یه چیزی که من هنوزم بهش فکر میکنم اینه پارادوکس ها کجای ماتریکس قرار دارن؟
فعلا دیدی که من به پارادوکس ها دارم چیزایی هست که توسط ماتریکس طراحی شدن تا جلوی صاحبان فکر و اندیشه رو بگیره تا نتونن به لبه ماتریکس برسن
آخرین ویرایش توسط matrix شنبه ۱۳۹۹/۷/۵ - ۲۲:۵۶, ویرایش شده کلا 1 بار
Sad but true

Paradoxy

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۳/۱۰/۲۲ - ۲۲:۱۷


پست: 2211

سپاس: 1012

Re: *گفتگوی آزاد*

پست توسط Paradoxy »

به نظر من این یکی از سولات بی جواب است!چطور ما میتونیم تصور هر فرد رو از یک رنگ بفهمیم این غیر ممکنه,به نظر من فعلا این ابهام غیر قابل حل شدنه.
بخاطر همین هم توی نوشته قبلیم گفتم درک ما از دنیای اطراف و رنگ هایی که میبینیم مثل اثر انگشت منحصر به فرده. دنیای ماتریکس وار اینجوریه
واویلا پس. یعنی کوچکترین صحبتی که در مورد مفاهیم میکنیم، اصلا هر حرفی بهم داریم میزنیم عملا بیخوده... عملا الکیه... چون داریم در مورد تا چیز مختلف صحبت میکنیم و چک و چونه میزنیم.

فعلا دیدی که من به پارادوکس ها دارم چیزایی هست که توسط ماتریکس طراحی شدن تا جلوی صاحبان فکر و اندیشه رو بگیره تا نتونن به لبه ماتریکس برسن
پارادوکس ها شکل دهنده این ماتریکس هستند! فکر نمیکنم اگر پارادوکس ها رو حذف کنیم اصلا ماتریکسی بمونه.

نمایه کاربر
Akband

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۹/۵/۳۰ - ۲۱:۲۳


پست: 25

سپاس: 6

جنسیت:

Re: *گفتگوی آزاد*

پست توسط Akband »

Paradoxy نوشته شده:
یک‌شنبه ۱۳۹۹/۷/۶ - ۰۲:۳۰
واویلا پس. یعنی کوچکترین صحبتی که در مورد مفاهیم میکنیم، اصلا هر حرفی بهم داریم میزنیم عملا بیخوده... عملا الکیه... چون داریم در مورد تا چیز مختلف صحبت میکنیم و چک و چونه میزنیم.
الان که فکر میکنم می بینم ما اشتباه کردیم.فکر کنم تصور ما از بعضی رنگ ها اشتباه بود.
مثلا جسمی که رنگش سیاهه یعنی تو طیف نور های مرئی هیچ طول موجی رو بازتاب نمیکنه که حالا بخواد برسه به چشم و مغز اونو پردازش کنه تا به ذهن ارئه بده, پس قطعا هر فرد از نقطه ای که هیچ نوری بازتاب نمیشه هیچی نمیبینه و در ذهنش جز رنگ سیاهی چیزی نباید تداعی بشه, رنگ سیاه هم فکر نکنم وجود خارجی داشته باشه و ما به آن معنی دادیم چون وقتی از یک جسم هیچ نوری به مغز ما نمیرسه اون جسم در مغز ما کاملا مبهم و تاریکه حالا ما آن را نامیدیم رنگ سیاه.(امکان دارد اینجا به ابهام بخوریم که اگر جسم سیاه هیچ نوری را بازتاب نکند پس چطور امکان دارد ما اون جسم رو ببینیم, دقت کنید که اگر ما جسمی سیاه رو در فضایی کاملا تاریک رها کنیم خب نه اون جسم رو میبینیم نه فضای اطرافش رو, اما وقتی ما این جسم رو در اتاقی که نور دارد میگذاریم و به فرض در جایی بگذاریم که تمام اجسام اطراف اون جسمه سیاه نور را بازتاب کنند ما خیلی راحت در اینجا میتونیم ابعاد و اشکال اون جسمی که نور بازتاب نمیکند در بین اجسامی که نور بازتاب میکنند رو تصور کنیم و بفهمیم اون جسم چه شکلی هست.امیدوارم منظورم رو متوجه شده باشید)
یکم فکر کنیم متوجه میشیم سیاهی رنگ نیست و تنها یک نقطه مبهم برای مغزه,پس نتیجه میگیریم تمام افراد(به فرض رنگ بودن سیاه) سیاه رو سیاه می بینند.(فکر کنم حداقل پرونده یک رنگ بسته شد)

من قدرت بیانم واقعا ضعیفه, شاید نتونسته باشم منظورم رو خوب برسونم اما یکم فکر کنید به این موضوع پی میبرید, به هر حال ببخشید. smile072

Paradoxy

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۳/۱۰/۲۲ - ۲۲:۱۷


پست: 2211

سپاس: 1012

رنگ

پست توسط Paradoxy »

الان که فکر میکنم می بینم ما اشتباه کردیم.فکر کنم تصور ما از بعضی رنگ ها اشتباه بود.
برای همین میگن بالاتر از سیاهی رنگی نیست (البته با hex حساب کنیم، پایین تر از سیاهی رنگی نیست و همه رنگ ها بالای سیاه هستند smile139) بگذریم. اتفاقا خودمم میخواستم رنگ سیاه رو مثال بزنم ولی همونطور که گفتید سیاهی در واقع نبود رنگ هستش. ما روی نبود خیلی چیزا توافق داریم، و از نظر ذهنی میتونیم ادعا کنیم ازین مورد یکی هستیم. مثلا من پیش شما نیستم و ذهن شما هم چیزی بجز این رو نمیگه. منتهی اگر نبود ها رو بزاریم کنار و روی بود ها صحبت کنیم چطور؟ آیا بودی هست که از نظر ذهنی دید یکسانی روش داشته باشیم؟

عبدالرضا علي پور

نام: عبدالرضا علي پور

محل اقامت: بوشهر

عضویت : شنبه ۱۳۹۴/۷/۱۸ - ۰۰:۲۷


پست: 823

سپاس: 142

جنسیت:

Re: *گفتگوی آزاد*

پست توسط عبدالرضا علي پور »

اگر ذهنیت ها همه یکسان بودند که همه میشدند البرت انشتین
ضمنا یه مثل داریم که میگه 5 انگشت دست مثل هم نمیشه این رو بیشتر جایی به کار میبرند که اتفاق نظر رو یه موضع نیست و این بر میگرده به همون ذهنیت های متفاوت و برداشت های متفاوت افراد اگر غیر این باشه همه میشوند یک رباط

Paradoxy

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۳/۱۰/۲۲ - ۲۲:۱۷


پست: 2211

سپاس: 1012

Re: *گفتگوی آزاد*

پست توسط Paradoxy »

مسائل رو با هم قاطی نکنید. حتی اگر همه قرمز رو یک رنگ ببینیم، همچنان میتونیم احساسات مختلفی نسبت بهش داشته باشیم.... مثلا یکی از قرمز بدش میاد،چون اون رو تداعی کننده رنگ خون میبینه و دیگری خوشش میاد، چون اون رو تداعی کننده انرژی، خورشید و ... می‌دونه. حتی اگر حس خام ما از محیط پیرامونمون دقیقا یکی باشه همچنان منجر به ذهنیت یکسان در همه موارد نمیشه، چون تجربه جانبی ای که ازین احساسات خام داریم یکسان نیست.

نمایه کاربر
Akband

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۹/۵/۳۰ - ۲۱:۲۳


پست: 25

سپاس: 6

جنسیت:

Re: *گفتگوی آزاد*

پست توسط Akband »

تونستم تا یه جاهایی یه چیزهایی بفهمم,فهمیدم ما کلا سه رنگ اصلی داریم(آبی-قرمز-زرد) از ترکیب این رنگ ها با هم دیگر رنگ های دیگر تشکیل میشوند اما خود این سه رنگ, رنگ های بنیادی هستند و از ترکیب هیچ رنگی به وجود نمی آیند.اما اگر فردی آبی رو(که یکی از رنگ های بنیادی هست) سبز( آبی+زرد=سبز ) ببینه, این یعنی که این فرد میتواند آبی من رو که بنیادی هست از ترکیب دو رنگ به دست آورد در صورتی که آبی من کاملا یک رنگ بنیادیست و از ترکیب هیچ رنگی بدست نمی آید,و اینجا ما به تناقض میخوریم. به همین دلیل به ناچار همه ما باید بنیادی رو بنیادی ببینیم.


این را هم مطمئن شدم که همه ما سفید رو سفید میبینیم.اما اینو نمی تونم با منطق اثبات کنم اما با شواهد تجربی میشه به این قضیه پی برد, مثلا همه ما میدانیم که جسم سفید زود لکه میکند, چون این رنگ تمام نور رو بازتاب میکند و به دلیل خاصیت سفید بودنش بیشتر از هر رنگ دیگری کوچکترین لکه هارا نشان میدهد و ما هم وقتی لکه های جسم سفید رو می بینیم خیلی زود متوجه میشیم, این نشان میدهد که همه ما سفید را سفید می بینیم. مثال دیگری که میتوان زد در این باب,توافق جهانی بر سفید بودن کاغذ هست, اگر فردی سفید من رو آبی یا هر رنگ دیگری میدید,بین او و کسانی که سفید رو سفید من می بینند نزاع میشئ و اختلافات زیادی پیش میامد.
پس نتیجه می گیریم سفید رو هم همه ما سفید می بینیم

Paradoxy

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۳/۱۰/۲۲ - ۲۲:۱۷


پست: 2211

سپاس: 1012

Re: *گفتگوی آزاد*

پست توسط Paradoxy »

Realistic نوشته شده:
دوشنبه ۱۳۹۹/۷/۷ - ۱۸:۳۴
تونستم تا یه جاهایی یه چیزهایی بفهمم,فهمیدم ما کلا سه رنگ اصلی داریم(آبی-قرمز-زرد) از ترکیب این رنگ ها با هم دیگر رنگ های دیگر تشکیل میشوند اما خود این سه رنگ, رنگ های بنیادی هستند و از ترکیب هیچ رنگی به وجود نمی آیند.اما اگر فردی آبی رو(که یکی از رنگ های بنیادی هست) سبز( آبی+زرد=سبز ) ببینه, این یعنی که این فرد میتواند آبی من رو که بنیادی هست از ترکیب دو رنگ به دست آورد در صورتی که آبی من کاملا یک رنگ بنیادیست و از ترکیب هیچ رنگی بدست نمی آید,و اینجا ما به تناقض میخوریم. به همین دلیل به ناچار همه ما باید بنیادی رو بنیادی ببینیم.


این را هم مطمئن شدم که همه ما سفید رو سفید میبینیم.اما اینو نمی تونم با منطق اثبات کنم اما با شواهد تجربی میشه به این قضیه پی برد, مثلا همه ما میدانیم که جسم سفید زود لکه میکند, چون این رنگ تمام نور رو بازتاب میکند و به دلیل خاصیت سفید بودنش بیشتر از هر رنگ دیگری کوچکترین لکه هارا نشان میدهد و ما هم وقتی لکه های جسم سفید رو می بینیم خیلی زود متوجه میشیم, این نشان میدهد که همه ما سفید را سفید می بینیم. مثال دیگری که میتوان زد در این باب,توافق جهانی بر سفید بودن کاغذ هست, اگر فردی سفید من رو آبی یا هر رنگ دیگری میدید,بین او و کسانی که سفید رو سفید من می بینند نزاع میشئ و اختلافات زیادی پیش میامد.
پس نتیجه می گیریم سفید رو هم همه ما سفید می بینیم
از راه های مختلفی میشه پاسخ این استدلال رو داد. ولی فکر کنم ساده ترینش این باشه که من بیام و بگم از کجا معلوم که رنگ های بنیادی رو جا به جا نمیبینیم؟ مثلا قرمز من آبی شما نباشه؟

عبدالرضا علي پور

نام: عبدالرضا علي پور

محل اقامت: بوشهر

عضویت : شنبه ۱۳۹۴/۷/۱۸ - ۰۰:۲۷


پست: 823

سپاس: 142

جنسیت:

Re: *گفتگوی آزاد*

پست توسط عبدالرضا علي پور »

این رو من خیلی سال پیش تو دانستنی ها خوندم و دانشمندان روش تحقیق کرده بودند و به این نتیجه رسیده بودند که هر کسی یک رنگ متفاوتی میبینه از نظر دیداری ولی به همون دلیلی که گفتم قبلا از کودکی شما انچه را میبینید به رنگی که بقیه به شما معرفی میکنند میشناسید و اینجوری با قسمت شنیداری مغز شما با بقیه افراد از نظر اسمی یکسان سازی میشود -- اگر مثلا شما قرمز را حتا ابی ببینید ولی از روز اول به شما این رنگ را قرمز معرفی کرده اند و هر وقت نگاه میکنی و ابی میبینی میگویی قرمز و دیگران نیز میگویند قرمز حال ممکن است یکی زرد ببیند یکی سبز یکی قرمز و یکی ابی ولی در مجموع همه این را به قرمزی که معرفی شده روز اول میشناسند--- و میگویند قرمزته smile138 smile153

نمایه کاربر
Akband

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۹/۵/۳۰ - ۲۱:۲۳


پست: 25

سپاس: 6

جنسیت:

Re: *گفتگوی آزاد*

پست توسط Akband »

Paradoxy نوشته شده:
سه‌شنبه ۱۳۹۹/۷/۸ - ۱۹:۰۶
از راه های مختلفی میشه پاسخ این استدلال رو داد. ولی فکر کنم ساده ترینش این باشه که من بیام و بگم از کجا معلوم که رنگ های بنیادی رو جا به جا نمیبینیم؟ مثلا قرمز من آبی شما نباشه؟
بله, من هم فقط اثبات کرده ام که همه ی ما بنیادی رو بنیادی می بینیم. یعنی دیگر امکان ندارد فردی آبی رو که یک رنگ بنیادی هست نارنجی ببیند, حتما باید یکی از رنگ های بنیادی بیبند,اما از این سه حالت خارج نیست یا باید آبی ببیند یا قرمز یا زرد. اما قطعا با این اتفاق احتمالات خیلی محدود میشود و از نامتناهی بودن احتمال ها(یعنی این که هر فرد دنیا رو یک رنگ ببیند)در می آید, اما الان کلا شیش حالت بیشتر وجود ندارد و آن شیش حالت هم جا به جا دیدن رنگ های بنیادی هست(مثلا فردی آبی من را زرد ببیندو زرد من را قرمز ببیند و قرمز من را آبی,و یا .... ,و اگر همینجور احتمالات مختلف رو حساب کنیم, کلا جایگشتش شیش تا میشود).و قطعا اگر هر فردی رنگ های بنیادی من را با کوچک ترین جا به جایی ببیند دیگر تمام رنگ های او با من فرق میکند.
Realistic نوشته شده:
دوشنبه ۱۳۹۹/۷/۷ - ۱۸:۳۴
همه ما باید بنیادی رو بنیادی ببینیم.
من صرفا در اینجا اثبات کرده ام,اگر قرار باشد ما رنگ ها را متفاوت ببینیم از شیش حالت بیشتر خارج نیست, این یعنی به فرض متفاوت دیدن رنگ ها, کلا امکان دیدن شیش نوع طراحی متفاوت(در غالب رنگ ها) از دنیا وجود دارد.و اینجا نگفته ام که همه ما آبی رو یکی می بینیم, بلکه گفته ام یک رنگ بنیادی رو حتما باید یکی از رنگ های بنیادی ببینم(یا آبی,یا قرمز,یا زرد).

امیدوارم تونسته باشم منظورم رو خوب برسونم smile072 .
آخرین ویرایش توسط Akband سه‌شنبه ۱۳۹۹/۷/۸ - ۲۱:۵۱, ویرایش شده کلا 2 بار

Paradoxy

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۳/۱۰/۲۲ - ۲۲:۱۷


پست: 2211

سپاس: 1012

Re: *گفتگوی آزاد*

پست توسط Paradoxy »

بلکه گفته ام یک رنگ بنیادی رو حتما باید یکی از رنگ های بنیادی ببینم(یا آبی,یا قرمز,یا زرد).
خب میشه تعریفتون رو از رنگ بنیادی بگید؟ ببینید من نمیتونم هیچ کدوم از رنگ های بنیادی رو توصیف کنم، صرفا قادر به تشبیه هستم. مثلا میتونم بگم آبی سرده، قرمز گرمه و ... . اما در معنای واقعی کلمه، نمیتونم بیام بگم اون قرمزی که توی کله من نمایان شده *این شکلی* هست. از کجا معلوم که به تعداد افراد جهان، رنگ بنیادی نداشته باشیم؟ یعنی من سه رنگ بنیادی توی ذهنم باشه، شما کلا سه رنگ دیگه بنیادی توی ذهنت باشه، و رابطه خطی ای بین این رنگ های بنیادی وجود نداشته باشه. مثلا اگر من رنگ بنیادیمو به شما نشون بدم، برای شما هم جدید باشه. به عبارت دیگه نتونید این رنگ بنیادی رو به رنگ های بنیادی خودتون تجزیه کنید و اصلا با رنگ بنیادی چهارمی آشنا بشید که تاحالا باهاش برخورد نکردید. حتی نمیدونید اسم این رنگ چیه. ولی از من میپرسید این چه رنگیه، میگم این آبیه دیگه!

ارسال پست