MA102 نوشته شده:
تز برتر بودن نظریه های ساده تر، از ویلیام آکمی فیلسوف انگلیسی است.
اما این نظریه، همانند استدلال استقرائی، غیر استنتاجی است، و از مقدمات، نتیجه را استلزام نمی کند. جالب است که از ویژگی غیر استنتاجی بودن این استدلال در فلسفه دین هم در جهت اثبات وجود خدا و هم در جهت نفی وجود او استفاده شدهاست. از طرفی ریچارد داوکینز استدلال میکند که باور به خدا کمکی به فهم جهان نمیکند و تنها چیزی اضافی و زاید است، و بنابراین باید حذف شود.از طرف دیگر ریچارد سوئین برن وجود خدا را سادهترین توضیح برای تجربههای مذهبی میداند.
اما در حقیقت از آنجائی که این استدلال هم غیر استنتاجی است، همانند استدلال استقرائی برخلاف تصور عده ای، چیزی را اثبات نمی کند.
در دفاع از تیغ آکم، این گونه دفاع شده است: درست است که این استدلال نتیجه را استلزام نمی کند، اما دانشمندان از این استدلال استفاده می کنند و به نتایج چشمگیری نیز دست پیدا کرده اند، پس این استدلال صحیح است و نظریه های ساده تر برتری دارند بر نظریه های پیچیده تر. و عده ای نیز پا را فراتر نهاده ادعا کرده اند نظریه های ساده تر حقیقتگو هستند.
اما در این دفاع به این نکته از منطق توجه نشده است که صحت نتیجه، صحت فرضیه ها و نظریات را تضمین نمی کند. اینکه اگر به فرض دانشمندان همواره با استفاده از تیغ آکم به نتایج درخشان نائل گشته اند، نمی تواند این نتیجه را به بار بیاورد که تیغ آکم حقیقتگو بوده و نظریه های ساده تر برتر هستند.
اما از طرف دیگر حتی دانشمندان نیز از آن به عنوان قانونی تخطی ناپذیر استفاده نمی کنند. تاریخ علم پر است از انتخاب نظریه های پیچیده که بر نظریه های ساده تر رجحان یافته اند.
یک نمونه نظریه نسبیت خاص است که با پیچیدگی بیشترش نسبت به مکانیک نیوتونی، بر نظریه نیوتونی فائق آمد. نمونه دیگر نظریه نسبیت عام است که بعد از شکست تقریبی نظریه گرانش نیوتن بر سایر نظریه های ارائه شده از سوی دانشمندان، حتی با پیچیده تر بودن فوق العاده اش نسبت به تمامی نظریه های رقیب بر تمامی آنها رجحان یافت.
فکر کنم این نمونه ها کافی باشند تا بر ادعای استفاده دائمی دانشمندان از تیغ آکمی، و همچنین حقیقت گو بودن نظریه های ساده تر کافی باشد.
اما به هر حال دانشمندان گاهی اوقات از تیغ آکم استفاده می کنند، نه به خاطر اینکه ادعاهای مطرح شده برای تیغ آکم را پذیرفته اند، بلکه به جهت اینکه نظریه های ساده تر را راحت تر می توان درک کرد و به مسائلی که قرار است با آنها مواجه شوند، آشنائی یابند، اما هر گاه که نیاز باشد که نظریه ساده تر را به نفع نظریه پیچیده تر رها کنند، چنین کاری را انجام می دهند.
بیجاست بیسواد!
نگره پیچیده تر انشتینی
تنها برای این جای نگره ی نیوتونی را گرفت
که نگره نیوتونی، به برخی از پرسش هایی که با سود بردن از
ابزار نوین آروین ، پیش امده بود،
پاسخ نمیداد.
پس چون درستی
این نگره ی نیوتونی ، به زیر گمان و پرسش رفت، انگیزه ای برای
پیچیده تر کردن آن پیدا شد و پارامتر های دیگری بدان افزوده شدند
وگرنه
افزایش پارامتر ها، بی اینکه چیزی را به گستره ی یک نگره
بیفزاید، همچنان کاری نابخردانه میباشد. از سوی دیگر همواره نیز
این پارامتر ها "
مادی" بوده اند، مانند تندای نور و .. هیچ پارامتر
فرامادی (خدا و اجنه و روح و اسپاگتی پرنده) هرگز به هیچ نگره
افزوده نشده و نمیشود، چرا که "پژوهش پذیر" نیست. مانند اینکه
بگوییم که "
باد سرد به ابر میخورد و باران میبارد " و سپس مسلمین
بگویند که "
باد سرد به اذن الهی ! به ابر میخورد و باران می بارد"
از آنجاییکه هیچ آزمایشی نیست که در آن بتوان کنار نهادن "اذن الهی"
را آزمون نمود، این پارامتر بیجا افزوده شده و میتوان بجای آن هر
چیز دیگری مانند " اذن اسپاگتی پرنده" را هم آورد!
پس تنها آنگاه یک پارامتر افزوده میشود که نیاز بایسته برای
فرزام تر کردن یک نگره ای باشد که دچار نادرستی شده است
و نه جز آن ! پس تا زمانی که یک نگره پاسخ میدهد و درست
است، پارامتر افزوده بر نمیدارد !
پس این کوشش های عمله ی جهل برای شکستن مهاد تیغ اوکهام
با این نوشته های بی سر و ته و سفسته آمیز شدنی نیست و راه را
برای الله و بخور بخور آخونـدی نمیگشاید! (= کور خواندید)
•
فرزام = کامل