این سوال را از کتاب مسئله های آها نوشته ی جلیل صمد آقایی نقل می کنم { این کتاب واقعا مسائل زیبایی داره که هیچ یک دانش ریاضی خاصی نمی خواهند و در راستای پرورش خلاقیت هستند. }
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
در یک صومعه صد نفر راهب وجود دارند . آنها نذر کرده اند روزه سکوت بگیرند و با یکدیگر حرف نزنند . یک روز آنها برای عبادت جمع شده بودند که راهب بزرگ آمد و گفت که تعداد مشخصی از شما مریض شده اید که با این مریضی صورتتان سبز می شود . اگر کسی فهمید که مریض شده است باید همان شب خودش را بکشد تا دیگران مریض نشوند شما می دانید که هفت نفر از آنها مریض اند . اما آنها نمی دانند .
به نظر شما چند روز طول می کشد تا هفت نفرشان خودشان را بکشند ؟
درویشی در آن میان از او پرسید که:((عشق چیست؟)) گفت: ((امروز بینی و فردا و پس فردا.)) آن روز بکشتند و دیگر روز بسوختند و سیوم روز خاکسترش به باد دادند. گزیده ای از داستان حسین بن منصور حلاج به نقل از تذکره الاولیا
سلام؛
من با این فرض که همه باهم صورت هاشون سبز میشه میگم
در این زمان هر یک از مریض ها می بینه 6 نفر دیگه دور و برش صورتشون سبزه و دیگه نیست
بنابراین می فهمه خودشه و برای بقیه هم همینطور و همه
همون شب اول می فهمند.
فلیپ نوشته شده:اولا: اگه 100 راهب قصد دارند روزه سکوت بگیرند، پس چرا راهببزرگ حرف زده ؟!؟!؟!؟!
بعدشم: کسی که روزه سکوت میگیره ، منعی نداره توی آینه نگاه کنه. ÷س اگه بخواد خودکشی کنه همون شب اول این کار رو میکنه.
راستی راهبه ها تو آینه نگاه نمی کنند!
من اکنون در این شرایط سخت میگویم خدایی هست
میرحسین موسوی خامنه
آنگاه که غرور کسي را له مي کني، آنگاه که کاخ آرزوهاي کسي را ويران مي کني، آنگاه که شمع اميد کسي را خاموش مي کني، آنگاه که بنده اي را ناديده مي انگاري ، آنگاه که حتي گوشت را مي بندي تا صداي خرد شدن غرورش را نشنوي، آنگاه که خدا را مي بيني و بنده خدا را ناديده مي گيري ، مي خواهم بدانم، دستانت را بسوي کدام آسمان دراز مي کني تا براي خوشبختي خودت دعا کني؟. بسوي کدام قبله نماز مي گزاري که ديگران نگزارده اند؟
فلیپ نوشته شده:اگه 100 راهب قصد دارند روزه سکوت بگیرند، پس چرا راهببزرگ حرف زده ؟!؟!؟!؟!
htvhn
راهب ها ( البته تا انجا که من می دانم ) افرادی هستند که خود را صرف دعا و عبادت می کنند و دیگر از صومعه خارج نمی شوند .
پس برای بر طرف کردن نیاز هایی مانند آب و غذا به کسی احتیاج دارند که با بیرون صومعه در ارتباط باشه . حال فرض می کنیم این شخص همان راهب بزرگه .
درویشی در آن میان از او پرسید که:((عشق چیست؟)) گفت: ((امروز بینی و فردا و پس فردا.)) آن روز بکشتند و دیگر روز بسوختند و سیوم روز خاکسترش به باد دادند. گزیده ای از داستان حسین بن منصور حلاج به نقل از تذکره الاولیا
دوست عزیز جناب M R N
متاسفانه جواب شما غلط است .
توجه داشته باشید آنها نمی دانند که چه تعداد از آنها مریض شده اند .
درویشی در آن میان از او پرسید که:((عشق چیست؟)) گفت: ((امروز بینی و فردا و پس فردا.)) آن روز بکشتند و دیگر روز بسوختند و سیوم روز خاکسترش به باد دادند. گزیده ای از داستان حسین بن منصور حلاج به نقل از تذکره الاولیا
حالا به فرض اینکه توی آینه نگاه نکنند و راهب بزرگ هم بهشون نگه. بقیه راهب ها حرف نمی زنند. به همدیگه اشاره که می تونند بکنند. با اشاره به همدیگه حالی می کنند که صورت طرفشون سبزه.
یا حتی می تونند تو چشای هم نگاه کنند .
اگه هیچ کدوم اینا میسر نباشه، همون شب هر 100 نفر خودشون رو می کشند. تا بقیه رو مریض نکنه.
فلیپ نوشته شده:اگه هیچ کدوم اینا میسر نباشه، همون شب هر 100 نفر خودشون رو می کشند. تا بقیه رو مریض نکنه.
اون حدسیات بالا اصلا میسر نیست. (اشاره و نگاه کردن و ...)
قراره فقط هفت نفر بمیرن و بقیه الکی خیال فداکاری ندارن . ( بازم تاکید می کنم خودشون نمی دونن چند نفر مریض اند. )
درویشی در آن میان از او پرسید که:((عشق چیست؟)) گفت: ((امروز بینی و فردا و پس فردا.)) آن روز بکشتند و دیگر روز بسوختند و سیوم روز خاکسترش به باد دادند. گزیده ای از داستان حسین بن منصور حلاج به نقل از تذکره الاولیا
با سلام و درود بر شما
ماکسیمم 7 شب به بعد اگر در 7 شب به آینه یا آب نگاه نکنند.اما اگر اشتباه نکنم در هر شب اگر یک نفر هم خودش را بکشد بنا به این فزض که
مورای گل_مان نوشته شده:باید همان شب خودش را بکشد
پس 7 شب اگر شدت شیوع بیماری هر روز یکی را بگیرد.
اگر سوال سر کاری نباشد .
دوست عزیز جناب گ.ن.ا
اولا سوال به هیچ وجه سر کاری نیست پس با خیال راحت دنبال جواب و استدلال های درست بگردید.
دوما جواب قاطع است و ماکسیمم یا مینیمم ندارد .
سوما هر هفت نفر در همان روز اول مبتلا می شوند و دیگر کسی به انها اضافه نمی شود با این حال ...
درویشی در آن میان از او پرسید که:((عشق چیست؟)) گفت: ((امروز بینی و فردا و پس فردا.)) آن روز بکشتند و دیگر روز بسوختند و سیوم روز خاکسترش به باد دادند. گزیده ای از داستان حسین بن منصور حلاج به نقل از تذکره الاولیا
