صفحه 16 از 21

Re: برابر هاي پارسي براي برخي از واژه هاي بيگانه در فيزيك و رياض

ارسال شده: جمعه ۱۳۸۷/۵/۱۱ - ۲۳:۴۶
توسط خروش
پارسی=تازی=آلمانی=انگليسی
بـَهرآور = مقسوم= dividend=Dividend
بهرگیر= مقسوم عليه= divisor =Divisor
بــَهر =خارج قسمت = quotient=Quotient
مانده = باقي مانده= remainder=Rest
بخشياب=عامل =factor=Teiler
بخش كردن= تقسيم كردن = divide= teilen,dividieren
-----------------
پي نوشت
در واژه "باقي مانده"، تنها "باقي" تازي است.

Re: برابر هاي پارسي براي برخي از واژه هاي بيگانه در فيزيك و رياض

ارسال شده: شنبه ۱۳۸۷/۵/۱۲ - ۱۵:۰۳
توسط rrkh
سلام
هم = co
cosin - cotan و ... هم از این پیروی می کنند؟

در پناه خدا

Re: برابر هاي پارسي براي برخي از واژه هاي بيگانه در فيزيك و رياض

ارسال شده: شنبه ۱۳۸۷/۵/۱۲ - ۲۱:۳۶
توسط Whisper
rrkh نوشته شده:سلام
هم = co
cosin - cotan و ... هم از این پیروی می کنند؟

در پناه خدا
خوب اگه اینجوری باشه معنی sin و cos چی میشه؟

Re: برابر هاي پارسي براي برخي از واژه هاي بيگانه در فيزيك و رياض

ارسال شده: شنبه ۱۳۸۷/۵/۱۲ - ۲۳:۳۴
توسط خروش
ويكيپديا آلماني مي گويد كه در زبان سانسكريت واژه jiva به چم زه (وتر)ِ كمان بوده
و رياضيدانان هندي اين واژه را بكار مي بردند، سپس تازيان اين واژه را از آنان وام
گرفته و به jiba "جيب" دگرش دادند، همانند جيب شلوار.
نمي دانم واژه جيب عربي است؟ يا اين واژه فارسي است و اروپائيان همانند هميشه
رياضيدانان ايراني را به شمار رياضيدانان عرب و اسلام مي گذارند؟
سپس اروپائيان، گمان مي بردند كه اين واژه به چم كمان، خم و پستان است، آنرا
به لاتين "سينوس" sinus برگرداندند.
پرويز شهرياري مي گويد:
نكته اي درباره واژه سينوس
به اعتقاد من سينوس لفظي فرانسوي است كه ترجمه واژه «جيب» عربي است كه به معني گريبان است . اما من نمي دانم كلمه سينوس با گريبان چه ارتباطي دارد . اعتقاد من اين است كه خوارزمي «جيب» به كار نبرده است ، بلكه از واژه «جيپ»، كه كلمه اي پهلوي و به معني «ديرك » است ؛ يعني چيزي كه عمود بر زمين فرو مي كنند و از روي سايه آن مي توانند موقع روز را تشخيص دهند ، استفاده كرده است ؛ اما نسخه نويسان كتاب خوارزمي كه معني جيپ را نمي فهميدند ، چون «پ» عربي نبود ، با خود فكر كردند «جيب» درست است و آ‹ را به فرانسه ترجمه كردند و سينوس گذاشتند . به هر حال ، فرقي نمي كند چه جيب باشد و چه جيپ ؛ چون همين كلمه به فرانسه ترجمه شده است ، پس واژه سينوس از ايران پخش و در دنيا متداول شده است.
http://www.koodakan.org/group/math/moarefi/03.htm

كوسينوس cosinus از واژه complementi sinus ساخته شده و آرش ِ آن
سينوس گوشه رساساز (زاويه متمم) است.

با سپاس
خروش

Re: برابر هاي پارسي براي برخي از واژه هاي بيگانه در فيزيك و رياض

ارسال شده: شنبه ۱۳۸۷/۵/۱۲ - ۲۳:۴۵
توسط خروش
پارسی: گِردپيچ = آلماني : vortex = Wirbel : انگليسي
----------------------
پارسی: بزرگترين بخشياب همباز (ب.ب.ه)
تازي: بزرگترين مقسوم​عليه مشترک (ب.م.م)

انگليسي: ( greatest common divisor (gcd
آلماني: ( Der größte gemeinsame Teiler ( ggT

----------------------
پارسی: كوچكترين چندبارهء همباز (ك.چ.ه)
تازي: كوچكترين مضرب مشترك (ك.م.م)

انگليسي: (least common multiple(lcm
آلماني: ( Das kleinste gemeinsame Vielfache ( kgV

Re: برابر هاي پارسي براي برخي از واژه هاي بيگانه در فيزيك و رياض

ارسال شده: شنبه ۱۳۸۷/۵/۱۲ - ۲۳:۴۷
توسط خروش
دو پهلو برابر = متوازي الاضلاع= parallelogram = Parallelogramm
خَرَك= ذوزنقه trapezoid (in North America) or trapezium (in Britain and elsewhere) = Trapez
بادامك = لوزي = rhombus(from Ancient Greek ῥόμβος - rrhombos, “rhombus, spinning top”) Raute oder Rhombus

Re: برابر هاي پارسي براي برخي از واژه هاي بيگانه در فيزيك و رياض

ارسال شده: یک‌شنبه ۱۳۸۷/۵/۱۳ - ۱۷:۵۶
توسط Whisper
از خروش عزیز بدلیل بیان تاریخچه و اکتفا نکردن به بیان تنها معنی ، سپاسگزارم!

Re: برابر هاي پارسي براي برخي از واژه هاي بيگانه در فيزيك و رياض

ارسال شده: یک‌شنبه ۱۳۸۷/۵/۱۳ - ۲۰:۵۸
توسط خروش
پِيگر =تابع= Funktion = function
دگرور= متغير Variabel = variable =
جایسار = مكان هندسي = geometrischer Ort = locus =

Re: برابر هاي پارسي براي برخي از واژه هاي بيگانه در فيزيك و رياض

ارسال شده: سه‌شنبه ۱۳۸۷/۵/۱۵ - ۱۸:۵۷
توسط Kheng Khoda
خروش نوشته شده:پارسی: گِردپيچ = آلماني : vortex = Wirbel : انگليسي
----------------------
پارسی: بزرگترين بخشياب همباز (ب.ب.ه)
تازي: بزرگترين مخرج مشترك (ب.م.م)

انگليسي: ( greatest common divisor (gcd
آلماني: ( Der größte gemeinsame Teiler ( ggT

----------------------
پارسی: كوچكترين چندبارهء همباز (ك.چ.ه)
تازي: كوچكترين مضرب مشترك (ك.م.م)

انگليسي: (least common multiple(lcm
آلماني: ( Das kleinste gemeinsame Vielfache ( kgV


دوست گرامی تا جايی که من می​دانم ب.م.م بزرگترين مقسوم​عليه مشترک است. از آنجايی که واژه​ی هم​ارز پيشنهادی برای مقسوم​عليه، بهرگیر است پس بايد گفت:
پارسی: بزرگترين بهرگير همباز
تازی: بزرگترين مقسوم​عليه مشترک

Re: برابر هاي پارسي براي برخي از واژه هاي بيگانه در فيزيك و رياض

ارسال شده: سه‌شنبه ۱۳۸۷/۵/۱۵ - ۲۰:۴۸
توسط خروش
Kheng Khoda ِ گرامي، سپاس بر شما كه پرسش بسيار بجايي كرديد.

"بهرگير" ("مقسوم عليه") و "بخشياب" ("فاكتور") يكي نيستند. به نمونه هاي
زير نگاه كنيد:

نمونه يكم: 3 = 5 : 16 مانده آن 1 مي باشد. شمارك 5 در اينجا يك "بهرگير" است،
اما بخشياب 16 نيست.

نمونه دوم: 2 = 8 : 16
شمارك 8 در نمونه دوم هم بهرگير و هم بخشياب شمارك 16 است.


از اينرو به ديد من
"بزرگترين بخشياب همباز (ب.ب.ه )"
برابري درخورتر و موشكافانه تر براي " بزرگ‌ترین مقسوم علیه مشترك " است.

بزرگ ترين بخشياب همباز _ ب. ب.ه دو شمارك m و n،
بزرگترين سرشماركي است، كه m و n در بخش به آن، مانده
نداشته باشند.

--------------
سرشمارك= عدد طبيعي

پي نوشت:
در چند پيك پيشين لغزشي از سوي من رخ داد و بجاي
"بزرگترين مقسوم عليه مشترك"، "بزرگترين مخرج مشترك"
نوشتم كه در بازنگري آنرا درست كردم.

Re: برابر هاي پارسي براي برخي از واژه هاي بيگانه در فيزيك و رياض

ارسال شده: چهارشنبه ۱۳۸۷/۵/۱۶ - ۲۳:۱۵
توسط خروش
دوچارگوش Biquadrat : به يك شمارك ِ توان چار مي گويند x^4 زيرا quadrat
برابر چارگوش (مربع) است، و Bi همان دو است.
در انگليسي biquadrate = دوچارگوش

Re: برابر هاي پارسي براي برخي از واژه هاي بيگانه در فيزيك و رياض

ارسال شده: چهارشنبه ۱۳۸۷/۵/۳۰ - ۰۱:۰۷
توسط Kheng Khoda
دوستان گرامی کسی واژه​ی پارسی هم​ارز برای واژه​های زير سراغ دارد:

صفر
مثبت
منفی
جذر
مجذور

شاد باشيد

Re: برابر هاي پارسي براي برخي از واژه هاي بيگانه در فيزيك و رياض

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۸۷/۵/۳۱ - ۰۰:۰۵
توسط پين
درود خروش گرامي

من هم كنجكاوم كه آيا ميتوان (يا لازم است) ،براي درك بهتر از واحدها،برابر هايي براي "سانتي" در عباراتي چون سانتيمتر/سانتي گراد در نظر گرفت؟*

*البته شايد چنين آشتي تا به حال در فارسي برقرار نبوده به عنوان مثال واژه هزارپا را در انگليسي صدپا ميگويند

متشكرم-پين

Re: برابر هاي پارسي براي برخي از واژه هاي بيگانه در فيزيك و رياض

ارسال شده: جمعه ۱۳۸۷/۶/۱ - ۲۲:۴۶
توسط خروش
Kheng Khoda نوشته شده:دوستان گرامی کسی واژه​ی پارسی هم​ارز برای واژه​های زير سراغ دارد:

صفر
مثبت
منفی
جذر
مجذور

شاد باشيد
ريشه دوم = جذر
توان دوم = چارگوش (مربع) = مجذور
كاهند = منفی
فزايند = مثبت
فرهنگ پايه واژه هايی "پوچ"، "تهی" و "هيچ" را برابر صفر
آورده است. كداميك از اين سه و يا كدام واژه ديگر برای "صفر"
در اَفمارش (حساب) درخوراست، هنوز نمي دانم، به زبان ديگر
هنوز دل استوار نيستم.

فرهنگ دهخدا در باره صفر مي نويسد:
قدما علامت صفريعني نماينده هيچ نداشتند. اين علامت را هنديان اختراع کردند بنام صونيا يعني تهي و ايرانيان که کتب رياضي هندي را به عربي ترجمه و نقل کرده اند، آن را به صفر عربي که هم بمعني تهي است ترجمه کردند و چون ترجمه آنان به لاتيني برگشت ، صفر عربي را در لاتيني شکسته و از آن زرو ساختند.
http://mibosearch.com/Dictionary.aspx?w ... 9%81%d8%b1

Re: برابر هاي پارسي براي برخي از واژه هاي بيگانه در فيزيك و رياض

ارسال شده: جمعه ۱۳۸۷/۶/۱ - ۲۳:۲۰
توسط rrkh
سلام

اگر بخواهیم بگوییم:
هوا منفی 5 درجه است چه بگوییم؟

در پناه خدا