تجربیات یک دانشجوی دکترای ریاضی
ارسال شده: چهارشنبه ۱۳۹۴/۱/۲۶ - ۱۹:۴۹
من دانشجوی ترم 8 دکتری ریاضی در یکی از دانشگاه های کشور هستم. نمی خواهم اسمی از خودم و دانشگاهم ببرم. همین قدر بدانید که دانشگاه من در رشته ریاضی در بین 10 دانشگاه برتر ایران است. اصلا اینها مهم نیست. بلکه میخواهم صحبتی را با شما دانشجویان ارشد که اینک در آستانه ورود به دوره دکتری هستید و با شور و شوق فراوان در حال درس خواندنید داشته باشم و تجربیات خودم را در این سالها در اختیار شما قرار دهم. این تجربهها بیشتر از جنس شکست است. البته قصد من ناامید کردن شما نیست بلکه میخواهم اگر بتوانم به شما کمک کنم تا اشتباهات من را تکرار نکنید.
راستش را بخواهید من نیز مثل شما در کارشناسی و ارشد ریاضی شور و شوق فراوانی داشتم و ریاضیات را خیلی دوست داشتم. معدل کارشناسی ارشدم عالی شد. آن روزها همه چیز را خوب میدانستم و اصلا برایم قابل درک نبود که چرا برخی از افراد به خارج از کشور میروند و پدیده فرار مغزها را صرفا یک خودخواهی از سوی افراد میدانستم و این که این افراد حس وطندوستی را در خود ندارند. گمان میکردم همه به حق هستند. گمان میکردم که همه چیز خوب است. ایرادی در فضای بالای سر وجود ندارد. اینها همه از سادهلوحی من بود. آنچه در ادامه میآید شاید باعث خنده شما باشد. شاید اینها برای همه شما واضح باشد اما ممکن هم هست در بین شما یکی دو نفری باشند که مثل من اینها را ندانند. اگر این متن را مفید یافتید نسبت به انتشار آن برای دیگران اقدام کنید.
این ترم(1393) در دانشکده ریاضی دانشگاه ما 53 نفر درس رساله دکتری را ثبت کردهاند! یعنی 53 دانشجوی دکتری ریاضی در یک دانشگاه مشغول به تحصیل هستند! باور کردنی نیست اما واقعیت دارد. البته اگر این را به یکی از همین آقایان مسئول بگویید کلی کیف میکند و میگوید به به چه کشوری داریم. چه پیشرفتی در علم و دانش. اما واقعیت پشت پرده چیز دیگری است. فاجعه از آن جا نمایان است که در دانشگاههای معتبر آمریکا با و جود آن همه امکانات و مهمتر از همه آن همه استاد و پژوهشگر، جذب سالانه دانشجوی دکتری کمتر از 20 نفر است. (دانشگاهی هست که 100 استاد تمام دارد اما امسال فقط 16 دانشجوی دکتری گرفته!) جالب اینجاست که در فراخوان جذب هیئت علمی دانشگاه آزاد در کل ایران فقط 5 نفر در رشته ریاضی (آن هم در گرایش آموزش ریاضی و کاربردی) میخواهند. پس این همه دانشجوی دکتری را برای چی و کجا پرورش میدهیم؟ استادی داشتیم که تعریف میکرد وقتی فوق لیسانس را میخواندند از 3 دانشگاه آنها را برای هیئت علمی میخواستند! حالا مقایسه کنید با الان که فارغ التحصیلهای دکتری ریاضی ما بیکار هستند.
از این بگذریم. ممکن است شما بگویید که ما عاشق ریاضیات هستیم و میخواهیم ادامه دهیم و نبود کار هم مهم نیست (دقت کنید که با توجه به کاهش جمعیت جوان کشور دانشگاهها هم دارند خالی میشوند و خصوصا رشته ریاضی بسیاری از دانشگاهها حداقل در دوره لیسانس در حال تعطیل شدن است!). من هم با شما موافقم و معتقدم که اگر فردی در هر زمینهای خوب کار کنه و حرفی برای گفتن داشته باشه بیکار نمیمونه. در این کشور نشد در کشورهای دیگه! اما میخواهم بگویم که پشت جذب این همه دانشجوی دکتری یک خطر و ایراد وجود دارد. یه عدهای دارند سود میبرند و ضررش میرسه به ما.
اما چرا در کشورهای توسعه یافته با وجود جو علمی و آن همه استاد تمام به اندازه ما دانشجوی دکتری گرفته نمیشه؟ چرا اون جا افرادی با درجه استاد تمامی دانشجوی دکتری نمیگیرند ولی در دانشگاههای ما استادیارهای ما هم سهمیه جذب دانشجوی دکتری دارند؟
واقعیت این جاست که امروزه پژوهش در علم (خصوصا در ریاضیات) کار سادهای نیست. بسیاری از افراد به این حیطه وارد نمیشوند و صرفا کار تدریس را دنبال میکنند. چنین افرادی در اروپا و آمریکا کار تحقیقی نمیکنند و به تبع آن دانشجوی دکتری هم نمیگیرند. چون حرفی برای گفتن به او ندارند. اما در کشور ما این مسئله مطرح نیست. فرد (=استاد) تمام علاقهاش تدریس است، حتی شاید در امور اجرایی باشد و ... اما دانشجوی دکتری میگیرد! چرا؟ بخشی شاید بحث مالی (مثلا هر استاد بابت هر درس دکتری 3 برابر دروس کارشناسی حقوق میگیرد و در پایان هم در درس رساله که 20 واحد است پول ناحق دریافت میکند) و بخشی هم به خاطر پرستیژ که بگوید من هم دانشجوی دکتری دارم و مهمتر از این دو مقالاتی که آن دانشجوی دکتری مینویسد(و مجبور است که بنویسد تا اجازه دفاع پیدا کند) و امتیاز آن استاد را بالا میبرد. یکی از اساتید میگفت که امروزه اساتید و دانشگاهها در «قاپیدن» دانشجوی دکتری بر هم سبقت میگیرند. دانشگاه برای این که از وزارت بابت این دانشجو پول بگیرد و استاد هم نه برای این که بخواهد چیزی به او یاد بدهد (چرا که چیزی بیش از همان دروس کارشناسی و ارشد بلد نیست) بلکه برای اینکه دانشجو برایش مقاله بنویسد و امتیازش را بالا ببرد و ارتقاء رتبه داشته باشد.
دوستان عزیز؛ حداقل 50 درصد اساتیدی که در کشور ما دانشجوی دکتری میگیرند شایستگی این کار را ندارند. اساسا خودشان اهل پژوهش نیستند و پژوهش را هم دوست ندارند. بلکه همه علاقهاشان تدریس دروس پایهای است . بعضیهاشان که کلی هم کار اجرایی دارند. فکر نکنید که دوره پژوهشی مثل همین دوره پاس کردن درسهاست. در پژوهش، شما نیاز به فردی دارید که به شما انگیزه دهد. مدام به تلاشهای شما جهت بدهد. بداند در پژوهشهای روز دنیا چه میگذرد. بتواند بعضی وقتها ایدههای خوب به شما بدهد. 4 درس دوره دکتری را به گونهای ارائه دهد که شما را به زمینه مشخصی برساند نه این که همین جوری 4 تا درس را که مربوط به دوران جهالت خودش است و همواره در ارشد هم درس میدهد اینک یک پیشوند مباحثی (ابتدای هر درس دوره دکترا مینویسند مباحثی. متلا مباحثی در آنالیز و ..) به آن اضافه کند و همان ها را درس دهد و بعد شما را در بحث پژوهش به حال خود رها کند و بگوید که به من ربطی ندارد. خودت برو سوال پیدا کن و مقالهات را بنویس! این به این میماند که به شما مهارت ساختن کالسکه را یاد دهند و بعد شما بخواهید اتومبیل بسازید. یکی از دانشجویان میگفت که از یکی از اساتید متعهد کشورمان که خیلی هم کارش درست است پرسیدند که چرا شما دانشجوی دکتری نمیگیرید؟ گفته بود بالاخره من باید یه سوالی یه موضوعی داشته باشم که به دانشجوی دکترا بدهم. همین طوری که نمیشود!
بیشک کسی که خودش اهل پژوهش نیست و علاقهای به این کار ندارد نمیتواند استاد راهنمای خوبی باشد. البته فقط هم علاقه نیست. استاد راهنما بودن نیازمند زیرکیها و استعدادهای خاصی نیز هست. این صحبت من نیست بلکه آقای صال مصلحیان (حتما به وبلاگ ایشان بروید و مقالات ایشان را خصوصا مقاله «دکترا در ناکجا آباد» ایشان را بخوانید) میگفت که نیمی از اساتید کشور ما که دانشجوی دکتری میگیرند شایستگی استاد راهنما بودن را ندارند.
من اینها را گفتم تا به شما بگویم اگر انشاءالله در آزمون دکترا قبول شدید در انتخاب دانشگاه و استاد راهنما خیلی دقت کنید. این طور نباشد که مثل من «بی گدار به آب بزنید». معیارهای مشخصی را در نظر بگیرید. الان اساتید ناشایسته در دانشگاهها دارند لابی میکنند تا شما را فریب بدهند. دارند تور میاندازند تا پرندههای درشت (در واقع جلسات مصاحبه آزمون دکتری جلساتی است که در آنها دندانهای شما را میشمارند تا ببینند آیا شما میتوانید بدون اینکه دردسر زیادی برایشان داشته باشید یکی دو تا مقاله برای آنها (مقالهای که شما مینویسید ظاهرا برای دفاع شماست اما امتیاز اصلیاش برای استاد راهنماست. دوباره از شما میخواهم که مقاله «دکترا در ناکجا آباد» استاد صال مصلحیان را بخوانید)بنویسید.) را شکار کنند. پس چرا من و شما که از یک کیش هستیم به یاری هم نشتابیم و رسوایشان نسازیم. امیدوارم شاهد روزی باشیم که برای جلسات مصاحبه اساتید ناشایسته حتی یک دانشجو هم حاضر نشود.
منبع:
http://mathematic87.blogfa.com/
راستش را بخواهید من نیز مثل شما در کارشناسی و ارشد ریاضی شور و شوق فراوانی داشتم و ریاضیات را خیلی دوست داشتم. معدل کارشناسی ارشدم عالی شد. آن روزها همه چیز را خوب میدانستم و اصلا برایم قابل درک نبود که چرا برخی از افراد به خارج از کشور میروند و پدیده فرار مغزها را صرفا یک خودخواهی از سوی افراد میدانستم و این که این افراد حس وطندوستی را در خود ندارند. گمان میکردم همه به حق هستند. گمان میکردم که همه چیز خوب است. ایرادی در فضای بالای سر وجود ندارد. اینها همه از سادهلوحی من بود. آنچه در ادامه میآید شاید باعث خنده شما باشد. شاید اینها برای همه شما واضح باشد اما ممکن هم هست در بین شما یکی دو نفری باشند که مثل من اینها را ندانند. اگر این متن را مفید یافتید نسبت به انتشار آن برای دیگران اقدام کنید.
این ترم(1393) در دانشکده ریاضی دانشگاه ما 53 نفر درس رساله دکتری را ثبت کردهاند! یعنی 53 دانشجوی دکتری ریاضی در یک دانشگاه مشغول به تحصیل هستند! باور کردنی نیست اما واقعیت دارد. البته اگر این را به یکی از همین آقایان مسئول بگویید کلی کیف میکند و میگوید به به چه کشوری داریم. چه پیشرفتی در علم و دانش. اما واقعیت پشت پرده چیز دیگری است. فاجعه از آن جا نمایان است که در دانشگاههای معتبر آمریکا با و جود آن همه امکانات و مهمتر از همه آن همه استاد و پژوهشگر، جذب سالانه دانشجوی دکتری کمتر از 20 نفر است. (دانشگاهی هست که 100 استاد تمام دارد اما امسال فقط 16 دانشجوی دکتری گرفته!) جالب اینجاست که در فراخوان جذب هیئت علمی دانشگاه آزاد در کل ایران فقط 5 نفر در رشته ریاضی (آن هم در گرایش آموزش ریاضی و کاربردی) میخواهند. پس این همه دانشجوی دکتری را برای چی و کجا پرورش میدهیم؟ استادی داشتیم که تعریف میکرد وقتی فوق لیسانس را میخواندند از 3 دانشگاه آنها را برای هیئت علمی میخواستند! حالا مقایسه کنید با الان که فارغ التحصیلهای دکتری ریاضی ما بیکار هستند.
از این بگذریم. ممکن است شما بگویید که ما عاشق ریاضیات هستیم و میخواهیم ادامه دهیم و نبود کار هم مهم نیست (دقت کنید که با توجه به کاهش جمعیت جوان کشور دانشگاهها هم دارند خالی میشوند و خصوصا رشته ریاضی بسیاری از دانشگاهها حداقل در دوره لیسانس در حال تعطیل شدن است!). من هم با شما موافقم و معتقدم که اگر فردی در هر زمینهای خوب کار کنه و حرفی برای گفتن داشته باشه بیکار نمیمونه. در این کشور نشد در کشورهای دیگه! اما میخواهم بگویم که پشت جذب این همه دانشجوی دکتری یک خطر و ایراد وجود دارد. یه عدهای دارند سود میبرند و ضررش میرسه به ما.
اما چرا در کشورهای توسعه یافته با وجود جو علمی و آن همه استاد تمام به اندازه ما دانشجوی دکتری گرفته نمیشه؟ چرا اون جا افرادی با درجه استاد تمامی دانشجوی دکتری نمیگیرند ولی در دانشگاههای ما استادیارهای ما هم سهمیه جذب دانشجوی دکتری دارند؟
واقعیت این جاست که امروزه پژوهش در علم (خصوصا در ریاضیات) کار سادهای نیست. بسیاری از افراد به این حیطه وارد نمیشوند و صرفا کار تدریس را دنبال میکنند. چنین افرادی در اروپا و آمریکا کار تحقیقی نمیکنند و به تبع آن دانشجوی دکتری هم نمیگیرند. چون حرفی برای گفتن به او ندارند. اما در کشور ما این مسئله مطرح نیست. فرد (=استاد) تمام علاقهاش تدریس است، حتی شاید در امور اجرایی باشد و ... اما دانشجوی دکتری میگیرد! چرا؟ بخشی شاید بحث مالی (مثلا هر استاد بابت هر درس دکتری 3 برابر دروس کارشناسی حقوق میگیرد و در پایان هم در درس رساله که 20 واحد است پول ناحق دریافت میکند) و بخشی هم به خاطر پرستیژ که بگوید من هم دانشجوی دکتری دارم و مهمتر از این دو مقالاتی که آن دانشجوی دکتری مینویسد(و مجبور است که بنویسد تا اجازه دفاع پیدا کند) و امتیاز آن استاد را بالا میبرد. یکی از اساتید میگفت که امروزه اساتید و دانشگاهها در «قاپیدن» دانشجوی دکتری بر هم سبقت میگیرند. دانشگاه برای این که از وزارت بابت این دانشجو پول بگیرد و استاد هم نه برای این که بخواهد چیزی به او یاد بدهد (چرا که چیزی بیش از همان دروس کارشناسی و ارشد بلد نیست) بلکه برای اینکه دانشجو برایش مقاله بنویسد و امتیازش را بالا ببرد و ارتقاء رتبه داشته باشد.
دوستان عزیز؛ حداقل 50 درصد اساتیدی که در کشور ما دانشجوی دکتری میگیرند شایستگی این کار را ندارند. اساسا خودشان اهل پژوهش نیستند و پژوهش را هم دوست ندارند. بلکه همه علاقهاشان تدریس دروس پایهای است . بعضیهاشان که کلی هم کار اجرایی دارند. فکر نکنید که دوره پژوهشی مثل همین دوره پاس کردن درسهاست. در پژوهش، شما نیاز به فردی دارید که به شما انگیزه دهد. مدام به تلاشهای شما جهت بدهد. بداند در پژوهشهای روز دنیا چه میگذرد. بتواند بعضی وقتها ایدههای خوب به شما بدهد. 4 درس دوره دکتری را به گونهای ارائه دهد که شما را به زمینه مشخصی برساند نه این که همین جوری 4 تا درس را که مربوط به دوران جهالت خودش است و همواره در ارشد هم درس میدهد اینک یک پیشوند مباحثی (ابتدای هر درس دوره دکترا مینویسند مباحثی. متلا مباحثی در آنالیز و ..) به آن اضافه کند و همان ها را درس دهد و بعد شما را در بحث پژوهش به حال خود رها کند و بگوید که به من ربطی ندارد. خودت برو سوال پیدا کن و مقالهات را بنویس! این به این میماند که به شما مهارت ساختن کالسکه را یاد دهند و بعد شما بخواهید اتومبیل بسازید. یکی از دانشجویان میگفت که از یکی از اساتید متعهد کشورمان که خیلی هم کارش درست است پرسیدند که چرا شما دانشجوی دکتری نمیگیرید؟ گفته بود بالاخره من باید یه سوالی یه موضوعی داشته باشم که به دانشجوی دکترا بدهم. همین طوری که نمیشود!
بیشک کسی که خودش اهل پژوهش نیست و علاقهای به این کار ندارد نمیتواند استاد راهنمای خوبی باشد. البته فقط هم علاقه نیست. استاد راهنما بودن نیازمند زیرکیها و استعدادهای خاصی نیز هست. این صحبت من نیست بلکه آقای صال مصلحیان (حتما به وبلاگ ایشان بروید و مقالات ایشان را خصوصا مقاله «دکترا در ناکجا آباد» ایشان را بخوانید) میگفت که نیمی از اساتید کشور ما که دانشجوی دکتری میگیرند شایستگی استاد راهنما بودن را ندارند.
من اینها را گفتم تا به شما بگویم اگر انشاءالله در آزمون دکترا قبول شدید در انتخاب دانشگاه و استاد راهنما خیلی دقت کنید. این طور نباشد که مثل من «بی گدار به آب بزنید». معیارهای مشخصی را در نظر بگیرید. الان اساتید ناشایسته در دانشگاهها دارند لابی میکنند تا شما را فریب بدهند. دارند تور میاندازند تا پرندههای درشت (در واقع جلسات مصاحبه آزمون دکتری جلساتی است که در آنها دندانهای شما را میشمارند تا ببینند آیا شما میتوانید بدون اینکه دردسر زیادی برایشان داشته باشید یکی دو تا مقاله برای آنها (مقالهای که شما مینویسید ظاهرا برای دفاع شماست اما امتیاز اصلیاش برای استاد راهنماست. دوباره از شما میخواهم که مقاله «دکترا در ناکجا آباد» استاد صال مصلحیان را بخوانید)بنویسید.) را شکار کنند. پس چرا من و شما که از یک کیش هستیم به یاری هم نشتابیم و رسوایشان نسازیم. امیدوارم شاهد روزی باشیم که برای جلسات مصاحبه اساتید ناشایسته حتی یک دانشجو هم حاضر نشود.
منبع:
http://mathematic87.blogfa.com/