كميت هاي قابل اندازه گيري حركت جسم در محاسبه اندازه حركت و انرژي وارد شده اند بنابراين اعتبار آنها سوالي اساسي است.
مساله بر سر نگاه ناظر است .
شما ناظر را می توانید همه جا قرار دهید اما در دنیا معمولا کمتر حالتی را پیدا می کنید که بتوانید شما هم در همان دستگاهی باشید که جسم نسبت به آن ساکن است .
درست است، حركت نسبي است و بايد گفته شود نسبت به چه دستگاه مرجعي. ولي در فيزيك از ابتدا حركت به صورت جابجايي و انتقال جسم در فضا تعريف شده و اين به ما اجازه نمي دهد براي كميتهاي قابل اندازه گيري حركت جسم در دستگاه مرجع اعتبار قائل شويم چون در نظر گرفتن حركت به صورت جابجايي و انتقال جسم در نقاط مشخص شده توسط دستگاه مرجع به تناقضي منجر مي شود كه در مسئله پارادوكس حركت توضيح داده شده است.اساس بحث من به همان مسئله تناقض ذكر شده برميگردد. خواهش مي كنم مسئله پارادوكس حركت را به شكل جديد آن كه در پاسخ به آن توضيح داده ام مطالعه كنيد.
دوست عزیز بحث آن تاپیک را در همان تاپیک ادامه می دهیم .
باز هم يادآوري مي كنم زياد شدن جرم و يا اتساع زمان فقط و فقط به صورت رياضياتي و به دليل به كارگيري تبديلات لورنتس در اين كميت ها وارد مي شود و اعتبار آن به اين بر مي گردد كه آيا تبديلات لورنتس معتبر هستند يا نه
به طور عکس آنچه که گفتید درست است .
ببینید اصولا در یک مدل تناقضی نیست ( ریاضیاتی ) و ما صد ها مدل داریم که بنا به دید خود به زور به خورد طبیعت می دهیم اما این خود طبیعت است که خود را نشان می دهد .
به همین خاطر اعتبار تبدیلات لورنتس به دست آزمایشاتی است که نتایج آن را تایید می کند که تا به حال هم تایید کرده است .
اصولاً در تبديلات مختصات ما حركت را به صورت جابجايي و انتقال جسم متحرك در يك دستگاه و جابجايي و انتقال دستگاه ديگري نسبت به اين دستگاه در نظر مي گيريم و سعي مي كنيم مختصات مكاني جسم متحرك را كه در دستگاه اول معلوم فرض مي شود در دستگاه ديگري كه نسبت به اين دستگاه متحرك است بدست آوريم و همانگونه كه گفتم در نظر گرفتن حركت به صورت جابجايي و انتقال جسم در فضا به تناقض روشني منجر مي شود.
کاملا صحیح است اما چیزی را بیان نکردید این است که خود طبیعت نشان می دهد که واحد ها زمان و مکانی این دستگاه ها با یکدیگر متفاوت است و چون قالب کلی وجود ندارد که بتواند دستگاه معیاری را بیان کند همگی این تبدیلات درستند ( برای خود ناظر ) و همگی نادرست ( برای دیگران ) .
من فرض مي كنمO كه به عنوان مرجع در نظر گرفته ايد جسم فيزيكي است و نه نقطه اي در فضا چون نمي توانيم نقطه اي از فضا را به عنوان مرجع در نظر بگيريم. مفهوم كلي چيزي كه شما مي گوييد اين است كه با مراجعه به دستگاه O جسم A متحرك و جسم B ساكن است بنابراين در واقع اين A است كه دچار اضافه جرم يا اتساع زمان مي شود ونه B به عبارت ديگر ناظري كه روي O قرار گرفته B را ساكن ديده و A را در حال حركت.از نظر شما بعد از قطع نيرو مفهوم سكون جسم B نسبت به O اين است كه فاصله آن تا O ثابت مي ماند و مفهوم حركت A نسبت به O اين است كه در فضا با سرعت v از آن دور شده و به طور پيوسته از نقطه اي از فضا به نقطه ديگر منتقل مي شود. اگر دقت كنيد اين برداشت از حركت به اين منتهي مي شود كه جسمA از يك سري نقاط عبور مي كند كه مسير آن را تشكيل مي دهند و اين نقاط از نظر ناظر روي O نسبت به او ثابت هستند و اين يعني ناظر روي O خود را نسبت به مجموعه اي از نقاط كه تعدادي از آنها مسير جسم A را تشكيل داده اند ساكن حساب كرده است تا حركت جسم A به معني جابجايي و انتقال آن درون محيط انتقال يعني فضا معني پيدا كند. اكنون ناظر روي جسم A را در نظر بگيريد كه او نيز از هنگامي كه متحمل شتاب شده تا كنون حركت را فقط در وجود OوB ديده و به جز احساس سنگيني ناشي از شتاب به ناچار براي اين كه حركت OوB را به صورت جابجايي و انتقال در محيط انتقال تفسير كند كه از لحاظ سينماتيكي راهي جز آن ندارد، درست مانند ناظر رويO خود را نسبت به محيط انتقال يا همان فضاي متصور براي خودش كه خود و اجسامOوB را در هر لحظه قرار گرفته در نقاطي از آن مي بيند،ساكن حساب مي كند. مي بينيد كه هردو ناظرين روي A و روي O خود را همزمان نسبت به فضا ساكن حساب مي كنند كه در نتيجه نسبت به هم ساكن مي شوند ولي از ابتدا فرض براين بود كه نسبت به هم در حال حركت هستند.بنابراين حرفي كه شما مي زنيد به طور بنيادي مشكل دارد و ناظر روي O نمي تواند چنان كه در بالا اشاره شد قضاوت كند كه B نسبت به او ساكن و A در حال حركت واقعي است و اين علتي باشد بر اين كه Aحقيقتاً اضافه جرم پيدا مي كند و Bنه.
دید خوبی به مساله دارید اما یک اشتباه کاملا ریشه ای در بیان شما وجود دارد .
چه کسی به شما گفته است هر دو یک فضا را دارند ؟
هر ناظر بنا سرعت خود هر پدیده را یک جور تفسیر می کند یکی زمین را نصف آنچه که هست و دیگری شاید دو برابر سنگین تر و برزگتر از آنچه که هست ببیندد ( در مورد ابعاد در فضا هم همین گونه است ) .
شما قالبی خالی را در نظر می گیرید و بعد فرض می کنید که نقطه را به عنوان مبدا برای ناظر ها می توان در نظر گرفت و بعد محور ها را کشید و بعد درجه گذاری کرد اما مشکل این دیگاه این است که قالب مرجع و همین طور واحد مرجع دارید که وجود چنین چیزی نادرست است .
از لحاظ سينماتيكي يعني دركي كه از راه چشم حاصل مي شود هيچ شكي در اين نيست كه هر كدام از ناظرين شتاب را به معني حركت تند شونده در وجود ديگري مي بيند و هيچ نشانه اي از اينكه خود و دستگاهش در حال حركت هستند نمي يابد به جز اين كه ناظري كه به او نيرو وارد مي شود احساس سنگيني مي كند دقيقاً مانند ناظري كه روي سطح زمين ايستاده و به يك جسم در حال سقط مي نگرد .
درست است كه B نسبت بهO ساكن است ولي نسبت به A متحرك است. اينجا باز هم تلقي شما از حركت A و سكونB نسبت به O به همان تناقضي كه در بالا ذكر شد مي انجامد.
دوست عزیز ابتدا دستگاه مرجع را از ذهن خود حذف کنید .
در
هر دستگاه اگر جسمی سرعتش افزایش یابد ، جرمش بیشتر خواهد شد .
حال شما می پرسید خوب چرا جسم ناظری که در دستگاه ساکن است بیشتر نشده است ؟
پاسخ این است که
بحث ما در همان دستگاه است و تمام این افزایش جرم و .... در همان دستگاه و بنا به ناظر همان دستگاه است پس اصولا به کار بردن کلمه ای مانند
واقعا در این میان معنایی ندارد .
به علاوه دستگاه های شتاب دار را می توان از دستگاه های لخت تشخیص داد ( البته نه در شرایط تاریکی و ... شما زیرا باید حد اقل پرتو های نوری وجود داشته باشد )
همانطور كه گفتم اساساً ما نمي توانيم با هيچگونه تبديلي كميات مربوط به حركت يك جسم را از يك دستگاه به دستگاه ديگري منتقل كنيم، چون ذات اين تبديلات ما را در موضعي قرار مي دهد كه حركت را به صورت جابجايي و انتقال جسم در فضا در نظر بگيريم و همانطور كه گفتم اين به يك تناقض روشن مي انجامد.
تبدیلات استوارند .
بحث تبدیلات اصلا ارتباطی به فیزیک ندارد .
و تبدیلات لورنتس هم ارتباطی به فیزیک ندارد بلکه تمامی این ها مباحث ریاضیاتی هستند و تمامی آنها اثبات های خود را دارند و همگی درستند .
اما باید دید که این تبدیلات درست به کار رفته اند یا خیر ؟
فرض کنید که من لباس برای خرید می خواهم و با شما و جمعی از دوستان به خرید رفته ایم . هر کدام از دوستان یک لباس را پیشنهاد می دهند که اندازه من است اما دست آخر من ( بدن من ) نشان می دهد که کدام لباس اندازه است . در فیزیک هم این گونه است .
ایده های خود را به جهان نسبت می دهیم و رفتار جهان درست و نادرست را از هم نشان می دهد .
یا اگر خیلی ریاضی تر بگویم . تمام تبدیلات این گونه اند که
اگر p آنگه q به این معنا که پیش شرط را دارند .مانند تبدیلات لورنتس که در 4 بعدی تخت هستند ( اگر p ) آنگاه تبدیلات لورنتس معتبرند ( آنگاه q ) یا فضا های خیمده ی ریمن و بعد تبدیلات و ........
تبدیلات هم همواره درستند اما باید p انها بر قرار باشد که برای این کار نمی توان نشست و پشت در بسته و روی صندلی تصمیم گرفت بلکه باید به چیزی که برای او تصمیم می گیریم مراجعه کنیم که به قول بعضی ها : علف باید به دهن بزی شیرین بیاد که گویا آمده است و نتایج آن را هم تایید می کند .
بایت تاخیری که به وجود آمد عذر می خواهم .
با سپاس