كيا ميگن زمان بعده ؟كيا ميگن نيست؟
باشه . شما درست ميگيد. فكر مي كني من مثل شما فطق يك كتاب دبيرستان خوندم ميام اينجا؟
اگر فقط يك كم ژورنال ها روز رو مطالعه كنيد متوجه حرف مي مي شويد. بفرماييد.
اگر فقط يك كم ژورنال ها روز رو مطالعه كنيد متوجه حرف مي مي شويد. بفرماييد.
And to You, O Ye Bountiful Immortals! Ye who rule aright, and dispose (of all) aright, I offer the flesh of my very frame, and all the blessings of my life.Thus the two spirits thought, thus they spoke, and thus they did;
-
efg
اگر خوانده باشيد. مي گويند ديگر تعريف نكنيد.
زمان بعد نيست. چون برايش جايگزين نداشتند هنوز مي گويند بعد است. اما دليلي بر بعد بودن زمان نيست.
بعد در تعريف فعلي پارامتر اندازه گيري ويژگيهاي جسم است. ولي الان زمان خاصيت چندگانه داره. يك بار اين عمل رو انجام ميده و در شرايطي ديگر خير.
زمان بعد نيست. چون برايش جايگزين نداشتند هنوز مي گويند بعد است. اما دليلي بر بعد بودن زمان نيست.
بعد در تعريف فعلي پارامتر اندازه گيري ويژگيهاي جسم است. ولي الان زمان خاصيت چندگانه داره. يك بار اين عمل رو انجام ميده و در شرايطي ديگر خير.
And to You, O Ye Bountiful Immortals! Ye who rule aright, and dispose (of all) aright, I offer the flesh of my very frame, and all the blessings of my life.Thus the two spirits thought, thus they spoke, and thus they did;
يكي از اون شرايط مهبانگ هست. اگر بعد هست. بعد كه نابود نميشه و يا ايجاد نميشه. چطور در بيگ بنگ تازه اعلام وجوديت كرد؟ كه البته اين هم در موردش فرضيات زيادي هست.
And to You, O Ye Bountiful Immortals! Ye who rule aright, and dispose (of all) aright, I offer the flesh of my very frame, and all the blessings of my life.Thus the two spirits thought, thus they spoke, and thus they did;
-
نام: محمد هادی جال
محل اقامت: قم
عضویت : دوشنبه ۱۳۸۶/۵/۱۵ - ۱۴:۰۷
پست: 25-
- جنسیت:
تماس:
مردم قبل از انيشتين مي پنداشتند كه زمان براي همه يكسان است. همچنين آنها معنقد بودند فضا آكنده از واسطه غير مادي به نام اتر است. آنها معتقد بودند چنين چيزي براي انتشار پرتو الكترومغناطيس ضروري است.با سلام
كسي چيزي درباره خميدگي فضا زمان واصلا مفهوم زمان در نسبيت عام به عنوان بعد ميدونه؟
لطفا راهنمايي كنيد
_________________
محمد هادي جال
بر پايه ازمايش مايكلسون-مورلي، جرج فیتز جرالد و هندریک لورنتس، آنها پیشنهاد کردند که اجسام متحرک در اتر دچار انقباض و ساعنها کند می شوند. این انقباض اجسام و کند شدن ساعنها چنان خواهد بود که مردم همگی صرفنظر از چگونگی حرکت خود نسبت به اتر، سرعن یکسانی برای نور اندازه خواهند گرفت. با اینحال آینشتین در ژوئن 1905 طی مقاله ای خاطرنشان ساخت که اگر کسی نمی تواند آشکار سازد چیزی درون فضا در حال حرکت است یا نه، مفهوم اتر، مفهومی زاید است.
به جای آن، او از این اصل موضوع را آغاز کرد که قوانین علم برای همه ناظرانی که به طور آزاد در حرکتند باید یکسان باشد. به ویژه آنان باید صرفنظر از اینکه سرعت حرکتشان چقدر است، سرعت نور را یکسان اندازه گیری کنند. سرعت نور از حرکت آنان مستقل است و در همه جهات یکسان می باشد.
این مستلزم آن بود که پندار کمیتی جهانی به نام زمان که همه ساعتها آن را می سنجند، کنار گذاشته شود. به جای آن، هرکس زمان شخصی خود را دارد. زمانهای دو نفر در صورتی یکسان است که آن دو نسبت به یکدیگر بی حرکت باشند و چنانچه نسبت به هم در حرکت باشند، یکسان نیست.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
اگر زمین تخت و مسطح بود، می شد گفت که سیب به خاطر گرانش روی سر نیوتن افتاد...ویا به همان درستی می توان گفت نیوتن و سطح زمین به طرف بالا شتاب گرفته بودند.
با اینهمه، به نظر می رسید این هم ارزی میان شتاب و گرانش در مورد یک زمین گرد کارا نیست-مردمان در طرفهای مقابل کره زمین باید در جهتهای متضاد شتاب بگیرند اما در فاصله یکسان و ثابتی از یکدیگر باید قرار گرفته باشند.
اما آینشتین در سال 1912 دریافت که اگر هندسه فضازمان خمیده، و نه آنچنان که تا آن زمان می پنداشتند تخت، باشد هم ارزی موثر واقع خواهد گردید. اندیشه او آن بود که جرم و انرژی، فضازمان را به گونه ای که می بایست تعیین گردد پیچ و تاب می دهد. چیزهایی مانند سیبها و سیاره ها می کوشند تا از میان فضا زمان در طول خطوط راست حرکت کنند، اما به نظر می رسد مسیرشان توسط یک میدان گرانشی خمیده شده است چرا که فضازمان خمیده است.
آینشتین به کنک دوستش مارسل گروسمان نظریه فضاها و رویه های خمیده را که پیشتر توسط جرج فردریش ریمان گسترش یافته بود مطالعه کرد. اما ریمان تنها به فضای خمیده می اندیشید. زمانی سپری شد تا آینشتین دریابد که این فضازمان است که خمیده است. آینشتین و گروسمان در مقاله مشترکی که در سال 1913 نگاشتند بیان داشتند که آنچه ما نیروهای گرانشی می نامیم، صرفا نمادی از واقعیت فضازمان است.
نظریه نوین فضازمان خمیده نسبیت عام نام گرفن تا از نظریه نخستین که گرانش را در نظر نمی گرفت و نسبیت خاص نامیده می شد متمایز شود.
Relativity applies to physics, not ethics
Albert Einstein
Albert Einstein
Re: كيا ميگن زمان بعده ؟كيا ميگن نيست؟
به نظر من زمان مثل یه سیاله که سه بعد قابل لمس در اون شناور هستند
با توجه به خط جهانی برای اجسام در حال حرکت و اینکه این خط برای اجسام ساکن به صورت یک مجانب افقیه میتوان نتیجه گرفت که زمان میتونه مثل یه سیال باشه.
پس با تقریب خوب میتوان گفت زمان یک بعد است.
با توجه به خط جهانی برای اجسام در حال حرکت و اینکه این خط برای اجسام ساکن به صورت یک مجانب افقیه میتوان نتیجه گرفت که زمان میتونه مثل یه سیال باشه.
پس با تقریب خوب میتوان گفت زمان یک بعد است.
سپیده که سر بزند در این بیشه زار خزان زده شاید گلی بروید همانند آنچه در بهار بوئیدیم.پس به نام زندگی هرگز مگو هرگز.
Re:
اون طوري كه من توي كتابا خوندم نوشته شده بود كه وقتي كه هنوز مهبانگ رخ نداده بود هيچ كدوم از ابعاد هم نبودن يعني نه فقط زمان كه هر سه بعد ديگه هم با مهبانگ شروع به كار كردن اينجوري نبوده كه اون تكينگي ابتدايي توي يه فضايي حضور داشته و بعد تو همون فضا منفجر شده بلكه اون انفجار خودش فضا و البته زمان رو به وجود اورده. پس اين دليل نمي تونه زياد معتبر باشه.ARYT نوشته شده:يكي از اون شرايط مهبانگ هست. اگر بعد هست. بعد كه نابود نميشه و يا ايجاد نميشه. چطور در بيگ بنگ تازه اعلام وجوديت كرد؟ كه البته اين هم در موردش فرضيات زيادي هست.
در مورد تعريف بعد: يه تعريف ساده و قابل فهم اينجوريه كه يك موجود دو بعدي رو در نظر بگيرين كه مثل يك خط توي يه صفحه وجود داره اين موجود نمي تونه تصور اين رو بكنه كه بر يك نقطه ازش بيشتر از يك خط عمود بشه اما در صورتي كه بعد سوم اين رو واسش قابل فهم مي كنه يعني بعد سوم غير ممكن ها رو براي اون موجود ممكن مي كنه. اما به نظر من زمان اندازه گيري ما از حركته. يعني همون طوري كه متر اندازه گيري ما از طولِ. اون موجود دو بعدي در صفحه توي همون فضاي دو بعدي مي تونه حركت داشته باشه و ما حركتش رو ثانيه بندي كنيم. همونطوري كه اجسام در فضاي سه بعدي مي تونن حركت داشته باشن و ما حركاتشون رو مدرج مي كنيم و اسمش رو ثانيه، دقيقه و ... ميذاريم. پس وارد بعد جديدي نمي شيم. از يه نظر ديگه خط در فضاي يك بعدي وقتي وارد فضاي دو بعدي مي شه تبديل به صفحه مي شه و در فضاي سه بعدي تبديل به مكعب مي شه اما اگه زمان بعد باشه ما بايد براي مكعب در زمان يه شكل جديدي داشته باشيم كه نداريم. پس بياييد گول تقسيم بندي هاي خودمون از حركت رو نخوريم و اسمش رو بعد نذاريم.
اين نيز بگذرد
-
عضویت : سهشنبه ۱۳۸۸/۶/۳ - ۱۶:۰۱
پست: 379-
سپاس: 13
Re: كيا ميگن زمان بعده ؟كيا ميگن نيست؟
زمان بعد نيست و زمان اصلا وجود ندارد.
گروهي از دانشمندان مي خواستند كوانتوم و نسبيت را مرتبط كنند كه فهميدند زمان مشكل اصليه.
حالا با معادلاتي توانستند زمانو از ميان بردارند و به فرضيه ي زمان گرمايي برسند.
و به اين نتيجه رسيدند كه زمان توهم انساني بوده و وجود ندارد.
باتشكر
گروهي از دانشمندان مي خواستند كوانتوم و نسبيت را مرتبط كنند كه فهميدند زمان مشكل اصليه.
حالا با معادلاتي توانستند زمانو از ميان بردارند و به فرضيه ي زمان گرمايي برسند.
و به اين نتيجه رسيدند كه زمان توهم انساني بوده و وجود ندارد.
باتشكر
Re: كيا ميگن زمان بعده ؟كيا ميگن نيست؟
بعد یک شی ریاضی است که در جبر خطی به کار می رود.هنگامی که بخواهیم روابط پارامتری در هندسه بدست اوریم مجبوریم ان را با جبر خطی ترکیب کنیم(کاری که اولین با دکارت انجام داد.البته به قولی اولین بار خوارزمی انجام داده است).
و هنگامی که این هندسه ی پارامتری را به جهان مادی نسبت دهیم مجبوریم توضیح دهیم که هر بعد معرف کدام کمیت فیزیکی است.زیرا بعد به خودی خود یک شی ریاضی است.هنگامی که نقطه ای با مختضات (الف ،ب ، پ ،ت ) معرفی می شود هر کدام از این چهار حرف یک بعد هندسه ای است که این نقطه در ان وجود دارد.
نکته ی مهم این است که بعد اگر چه برای ریاضیات یک شی شناخته شده است اما برای فیزیک صرفا یک تصور است.انچه برای فیزیک شناخته شده است کمیت است.به همین دلیل است که در فیزیک زمان جایگزین بعد چهارم می شود.بنابراین زمان برای جهان مادی بعد محسوب می شود اما برای ریاضیات نه.
در واقع اگر بعد را موجودی ریاضی بدانیم، بعد ،بعد است با همان تعریفش در جبر خطی.اما اگر بعد را به فیزیک نسبت دهیم مجبوریم یک کمیت را برای تعریف ان انتخاب کنیم که در این صورت زمان می تواند بعد باشد.
پس پاسخ این سوال که زمان بعد است یا نه اینگونه می شود:
تا هنگامی که هندسه ای را به جهان نسبت دهیم و یکی از ابعاد این هندسه را زمان بدانیم زمان در فیزیک یک بعد است.
اما اگر روزی هندسه ی بی بعد ابداع شود دیگر زمان بعد نیست.(دیگر هیچ چیز در فیزیک بعد نیست!)
یا اگر روزی پی ببریم که زمان مفهومی است که وجود خارجی ندارد و یک مفهوم جدید به جای ان کشف شود بازهم زمان بعد نیست.
تا هنگامی که هندسه ی ما هندسه ی بعد دار است و مفهومی جایگزین زمان نشده زمان یکی از ابعاد جهان ماست.
و هنگامی که این هندسه ی پارامتری را به جهان مادی نسبت دهیم مجبوریم توضیح دهیم که هر بعد معرف کدام کمیت فیزیکی است.زیرا بعد به خودی خود یک شی ریاضی است.هنگامی که نقطه ای با مختضات (الف ،ب ، پ ،ت ) معرفی می شود هر کدام از این چهار حرف یک بعد هندسه ای است که این نقطه در ان وجود دارد.
نکته ی مهم این است که بعد اگر چه برای ریاضیات یک شی شناخته شده است اما برای فیزیک صرفا یک تصور است.انچه برای فیزیک شناخته شده است کمیت است.به همین دلیل است که در فیزیک زمان جایگزین بعد چهارم می شود.بنابراین زمان برای جهان مادی بعد محسوب می شود اما برای ریاضیات نه.
در واقع اگر بعد را موجودی ریاضی بدانیم، بعد ،بعد است با همان تعریفش در جبر خطی.اما اگر بعد را به فیزیک نسبت دهیم مجبوریم یک کمیت را برای تعریف ان انتخاب کنیم که در این صورت زمان می تواند بعد باشد.
پس پاسخ این سوال که زمان بعد است یا نه اینگونه می شود:
تا هنگامی که هندسه ای را به جهان نسبت دهیم و یکی از ابعاد این هندسه را زمان بدانیم زمان در فیزیک یک بعد است.
اما اگر روزی هندسه ی بی بعد ابداع شود دیگر زمان بعد نیست.(دیگر هیچ چیز در فیزیک بعد نیست!)
یا اگر روزی پی ببریم که زمان مفهومی است که وجود خارجی ندارد و یک مفهوم جدید به جای ان کشف شود بازهم زمان بعد نیست.
تا هنگامی که هندسه ی ما هندسه ی بعد دار است و مفهومی جایگزین زمان نشده زمان یکی از ابعاد جهان ماست.
Re: كيا ميگن زمان بعده ؟كيا ميگن نيست؟
این درست است زمان فعلا یک دید کاملا ریاضی است و مفهومی نیست و تا زمانی که ریاضی است برای ثابت ماندن قوانین نیاز است تا به زمان هم یک بعد دهیم که نمی توانین در این بعد به عقب بر گردیم ( بنابر فرضیه های اگر به سرعت نور برسیم می توانیم جهت نمودار زمان را بر عکس کنیم یا نمودار را انقدر خم کنیم تا به هم برسند و دوار باشند یا زمانی وارد ابعاد دیگری شویم و بهد زمانی دوم را عمود بر ان با سرعت خود رسم کنیم و این بعد خود دوار است که نشان دهنده ی ایستایی ما در زمان است ولی این را تا حدی شک دارم)