داروين چه ميگويد؟نظریه تکامل داروین موضوعی است که معمولا درباره آن پیش داوری می شود. یعنی عده ای آن را قبول کرده اند و در پی اثبات آنند؛ و عده ای برعکس. خلاصه این که نگاه بی طرفانه در موردش کمه.
سایت مشرق نیوز اخیراً به بهانه معرفی مستند «گشایش رمز زندگی» در 2 مقاله به مساله تکامل پرداخته (که البته از موضوعی که در بالا عرض کردم مستثنا نیست) متن زیر را خودم از آن دو مقاله برگزیده ام و طی آن صرفاً به بیان نظریه تکامل داروین می پردازیم. برای مطالعه مقالات اصلی به این دو لینک مراجعه کنید: لینک مقاله اول و لینک مقاله دوم
تئوري درخت زندگي در ذهن يك طبيعتشناس انگليسي شكل گرفت كه نام او چارلز داروين بود. داروين در سال 1831، زماني كه 22 ساله بود عازم يك سفر اكتشافي پنچ ساله، از طرف امپراطوري بريتانيا شد. او سوار بر يك كشتي از دور دماغه جنوبي آمريكا جنوبي گذشت و بعد به سمت شمال به سوي زنجيرهاي از جزاير آتشفشاني در اقيانوس آرام به نام گالاپاگوس رفت.
در اين مجمع الجزاير متروك، در 950 كيلومتري سواحل غربي اكوادور، چارلز داروين با مجموعهاي خارقالعاده از پرندگان، خزندگان و پستانداران روبرو شد؛ جانوراني كه همانند آنها را هرگز نديده بود.
داروين به مدت بيش از يكماه به مطالعه درباره گياهان و جانوران پرداخت و از آنها به دقت ياداشت برداشت. و گونههاي مختلف را جمعآوري كرد. و آنجا را ترك كرد و هرگز بازنگشت.
25 سال گذشت و در اين ميان او به فرضيهاي رسيد كه توضيح ميداد چطور اشكال متنوع حيات بر روي زمين پديد آمدند. داروين در سال 1859، كتابي با عنوان «منشا گونهها Origins of species» نوشت. تاثير اين كتاب بر علم و در نهايت كل فرهنگ غرب بسيار شديد بود. داروين ميگويد تمام اشكال حيات صرفا محصول نيروهاي هدايت نشده طبيعي هستند:
[*]زمان
[*]تصادف
[*]و فرايندي كه او آن را «انتخاب طبيعي» ناميد.
به مدت 2500 سال قبل از داروين، بيشتر دانشمندان و فيلسوفان برجسته و آدمهايي مثل افلاطون، يا نيوتون يا كپلر به جهان به عنوان نوعي محصول طراحي شده و برنامه ريزي شده نگاه ميكردند.
داروين اولين دانشمندي نبود كه تئوري تكامل را پيشنهاد ميداد. اما اولين كسي بود كه يك مكانيزم طبيعي محتمل براي آن ارائه ميداد، كه ميتوانست در دورههاي طولاني باعث تغييرات بيولوژيكي شود.
داروين جمعيت فنچها را زير نظر گرفت تا بفهمد «انتخاب طبيعي» چطور كار ميكند. اما اين كار او يك بُعدي بود براي همين به نتايج كاملي نرسيد.
داروين در جزاير گالاپاگوس با اين پرندگان برخورد كرد. 13 گونه مختلف از فنچها در آنجا زندگي ميكردند و همه آنها از نظر اندازه بدن و منقارشان با هم ديگر تفاوت داشتند. داروين 9 گونه از اين پرندگان را با خودش به انگلستان برد.
مطابق تئوري معاصر داروين، تفاوتها در اندازه و شكل منقار اين پرنده، نتيجه مستقيم «انتخاب طبيعي» هستند. زيرا در پي فصلهاي پر باران، بذرهاي نرم و كوچك در سراسر جزيره به وفور يافت ميشود. فنچهاي با منقار كوتاه ميتوانند به آساني غذا پيدا كنند. اما در طول فصل خشك، تنها بذرهاي قابل دسترس در پوستههاي سفت و محكمي پيدا ميشوند كه از سال قبل بر روي زمين باقي ماندهاند. در اين شرايط تنها پرندگاني كه منقار بلندتر و تيزتر دارند ميتوانند پوستهها را بشكنند و بذرها را بخورند.
آن پرندههايي كه منقار بلندتري دارند زنده ميمانند، چون آنها ميتوانند به منابع غذايي دست پيدا كنند. در حالي كه بقيه پرندگان نميتوانند. بنابراين آن منقار بلند، به آنها فايدهاي ميرساند كه زيستشناسان حالا، به آن «مزيت عملكردي» ميگويند. فنچهايي كه منقار كوچكتري دارند، متاسفانه از گرسنگي ميميرند، چون نميتوانند به منبع غذايي برسند. اگر شرايط خشكي ادامه پيدا كند، محيط باعث ايجاد تغيير در شكل جمعيت فنچها به عنوان يك كل ميشود. در طول زمان، منقارهاي بلند به نسلهاي بعدي منتقل ميشود، چون آن منقارها باعث زنده ماندن اين پرنده ميشود.
به عقيده داروين تفاوتهاي فيزيكي كه موجب مزيتي شوند به نسلهاي بعدي به ارث ميرسند. از طريق اين فرايند، جمعيت گونهها دچار تغيير خواهد شد و در طول زمان، ارگانيسمهاي كاملا متفاوتي پديد خواهند آمد. بدون اينكه هيچ شكلي از هدايت هوشمندانه در كار باشد.
خود داروين با توليد مثل حيوانات اهلي نظير كبوترها آشنا بود. به مدت قرنها پرورش دهندگان توانسته بودند تغييرات فاحشي در جمعيت آنها بدهند. و اين كار را از طريق انتخاب تك به تك براي توليد مثل انجام داده بودند.
داروين پيشنهاد داد كه همين فرآيند در حيات وحش هم عمل ميكند. براي داروين «انتخاب طبيعي» توضيحي براي ظهور طرحي بدون وجود يك طراح بود. ديگر نيازي نبود كه براي پيچيدگي حيات وجود يك دليل هوشمند را دخالت داد.
در واقع فرضيه «انتخاب طبيعي» تبديل به جايگزيني براي وجود طراح شده بود.