کمک خزندگان در اثبات داروینیسم
ارسال شده: جمعه ۱۴۰۲/۱/۲۵ - ۱۸:۵۶
قطعاً همه ما دایناسور ها را می شناسیم و می دانیم که دایناسورها قطعاً خزنده بودند. اما چه حسی به شما دست می دهد که بدانید همین خزنده های چند متری مانند پرندگان امروزی پر داشته اند؟
در واقع اولین مدرک داروین برای اثبات نظریهاش فسیل موجودی ماقبل تاریخ به نام «آرکئوپتریکس» بود.
جمجمه نشان داد که این موجود یک دایناسور بوده پس در نتیجه خزنده نیز بوده اما نکته جالب این است که این موجود پر داشته و حتی اثر پرهایش روی سنگ ها نیز باقی مانده. این موجود انگشتان دستش را بالای بال هایش داشت و این اثبات کرد که آرکئوپتریکس به نوعی خزنده ای بود که پرواز میکرده . کم کم فسیل های دیگری از دایناسور های متفاوت تری مانند «ترودون»، «ولاسی رپتور»، «مایکرورپتور» و «داینونیکوس» پیدا شد که نشان داد خیلی از دایناسور های دیگر هم پر داشتند و اثبات شد دایناسور ها با پرندگان امروزی ارتباط تکاملی دارند. پس از برخورد سیارک تنها موجوداتی زنده ماندند که زیر ۲۵ کیلوگرم جرم داشتند و دایناسورهای پردار اکثراً تنها ۱۰ کیلوگرم جرم داشتند پس در نتیجه زنده ماندند و به پرندگان امروزی تکامل پیدا کردند.
شواهد آناتومی به ما نشان داد که تمساح و کروکودیل نزدیکترین اقوام زنده برای پرندگان به شمار می آیند و از آنجایی که تمساح ها بسیار به دایناسورها هم نزدیک بودند این نظریه به یک حقیقت علمی تبدیل شد که پرنده ها از نسل خزندگان هستند.
شاید فکر کنید که یک عقاب با یک تمساح هیچ شباهتی ندارد اما در حقیقت هم پرندگان و هم تمساح ها دارای قلب چهار حفره ای هستند و همچنین لانه سازی میکنند و عملی به نام brooding را انجام می دهند یعنی با بدن خود تخم هایشان را گرم نگه می دارند.
بعد از مدتی شواهدی مبنی بر لانه ساز بودن دایناسورها همانند پرندگان امروزی ارائه شد.
فسیل دایناسوری به نام «oviraptor» در صحرای گبی در مغولستان کشف شد در حالیکه موجود ماده در کنار تخم های خود مرده است ست و شواهد نشان داد که درون لانه خود قرار داشته و این اثبات کرد که دایناسور ها مانند پرندگان امروزی لانه ساز بوده اند پس ارتباط تکاملی میان آنها اثبات شده می باشد.
اما نکته اساسی این است که هر دوی آنها یعنی هم پرندگان و هم دایناسورها با استفاده از عوامل غیر زنده طبیعت مانند چوب و سنگ برای لانه سازی استفاده می کنند.
هرچند که خیلی از دایناسور های عصر ژوراسیک و کرتاسه پر داشتند اما برخی از تروپاد ها (گروه دایناسورهای گوشتخوار) مانند اقوام خود پر نداشتند برای مثال «دایلوفوسورس» که یکی از اولین دایناسور های گوشتخوار غول پیکر در عصر ژوراسیک به حساب می آمده و حدود ۷ متر طول و دو متر ارتفاع داشته است به نحوی دیگر نظریه تکامل را اثبات میکند.
طبق اصل اساسی نظریه تکامل موجودات باید با محیط اطراف خود هماهنگی داشته باشند. شواهد فسیلی نشان داده که در عصر ژوراسیک دایناسورهای گیاهخوار به شدت رشد اندازه داشتند برای مثال دایناسور های بزرگی از قبیل «استگوساروس»، «کنتروساروس»، «براکیوساروس»، «آپارتوساروس» و «دیپلودوکوس» در عصر ژوراسیک زندگی می کردند و زمین زدن آن ها کار راحتی نبوده است. بنابراین موجودی گوشت خوار مانند دایلوفوسورس باید از جثه بزرگتری برخوردار باشد که به آن برای زمین زدن شکار ها کمک کند!
همچنین تاج های روی سر این دایناسور به آن برای سرعت بخشیدن به فرآیند گردش خون در سر و خنک کردن مغز در در هوای گرم و خشک ژوراسیک کمک می کرده که از نمونه های هماهنگی موجودات با محیط اطراف است و نظریه انتخاب طبیعی را اثبات میکند.
از جمله دیگر راه های اثبات نظریه تکامل و انتخاب طبیعی و دایناسورها وجود دایناسوری به نام «اسپاینوسورس» است. این دایناسور در پارک ژوراسیک ۳ به نمایش گذاشته شد اما مدلی که در فیلم دیدیم یک مدل کاملاً غلط و اشتباه بود چرا که این دایناسور یک دایناسور آبدوست بوده و هرگز توانایی کشتن یک تیرکس بالغ را نداشته.
اسپاینوسورس واقعی روی چهار پا را می رفته و سعی میکرده بیشتر روز خود را در آب سپری کند دقیقا مانند تمساح های امروزی. اما این بدان معنی نیست که اسپاینا سروس از اجداد تمساح امروزی است. جد ما قبل تاریخ تمساح امروزی نوعی تمساح ماقبل تاریخ به نام «سارکوسوکوس» است. اما اسپینوساروس به خوبی با محیط اطراف کنار آمده بود دقیقا مانند دایلوفوساروس. همانطور که گفتم این موجود یک موجود آب دوست بوده و سعی می کرد در آب به شکار اره ماهی و «کوئلاکانت» بپردازد. دم بلند و کشیده این دایناسور برای حرکت بهتر در آب به آن کمک می کرده و وجود پره میان پا ها و دستانش به او برای شنای راحتتر کمک میکرده. اما اجداد قدیمی تر اسپاینو سورس یعنی «آریزوناساروس» از دم بلند و پره میان انگشتان دست و پا برخوردار نبوده و در طول زمان اسپاینو سورس این ویژگی ها را در ژنوم خود جا داده است! این اثبات کرد که اسپاینو سورس به خوبی با محیط رودخانه و دریاچه های آب شیرین کنار آمده بود!
بیایید درمورد گونه ای از مارمولک های گکو که در جنگلی تاریک زندگی میکنند حرف بزنیم. مخالفان نظریه تکامل معتقدند که تمام موجودات از ابتدا همان شکلی که هستند بودند و در مدت زمان طولانی همواره یک شکل داشتند.
اما گکو ها این خزندگان کوچک اینجا هستند تا نشان بدهند گونهها در مدت زمان و مختلف قابلیت تغییر را دارند.
پوست گکو ها در صد سال گذشته رنگ ها و بافت های گوناگونی داشت که شامل رنگ زرد، رنگ قهوه ای، بافت صاف و براق ، و بافت زبر و مات می شدند.
این مارمولک ها جزو خزندگان شبگرد به حساب می آیند و در شب هنگام به شکار حشرات می پرداختند و در این میان خودشان طعمی شکارچیانی مانند مار ها و پرندگان می شدند. پیدا کردن و گرفتن گکو های زرد و صاف و براق و یا حتی زبر و مات خیلی راحت تر بود چرا که آنها نور مهتاب را بیشتر بازتاب می کردند و در نتیجه بیشتر شکار می شدند. پس آنهایی که رنگ قهوه ای داشتن غذای بیشتری به دست میآوردند و بیشتر زنده می ماندند چون که راحت تر پنهان می شدند.
آنهایی که قهوه ای بودن بیشتر زنده ماندن و بچه های بیشتری هم خواهند داشت و ژن رنگدانه های قهوه را به نسل های بعد از خود هم منتقل میکنند و کم کم رنگ های دیگر از این گونه حذف میشوند تا جایی که حدود ۵۰ سال پیش دیگر گکوی زرد وجود نداشت همه آنها رنگ قهوهای داشتند.
این اتفاق نتوانست شکارچیان گرسنه را مهار کند پس آنها هنوز هم تعدادی از این مارمولک ها را صید می کردند. اما طی یک جهش ژنتیکی برخی از مارمولک ها شبیه به برگ پژمرده شدند و این را به نسل های بعد از خود هم انتقال دادند و شکار آنها برای پرندگان و مار ها سخت تر بود چرا که تشخیص آنها سخت تر بود و در نتیجه آنهایی که شبیه برگ مرده بودند عمر طولانی تری داشتند و بچه های بیشتری هم به دنیا می آوردند. طی چند نسل و حدود ۱۰ سال پیش رفته رفته این گونه به یک برگ قهوه ای شبیه و شبیه تر شد.
نویسنده : البرز امیدی شاه آباد
محقق خزندگان و دایناسورها
در واقع اولین مدرک داروین برای اثبات نظریهاش فسیل موجودی ماقبل تاریخ به نام «آرکئوپتریکس» بود.
جمجمه نشان داد که این موجود یک دایناسور بوده پس در نتیجه خزنده نیز بوده اما نکته جالب این است که این موجود پر داشته و حتی اثر پرهایش روی سنگ ها نیز باقی مانده. این موجود انگشتان دستش را بالای بال هایش داشت و این اثبات کرد که آرکئوپتریکس به نوعی خزنده ای بود که پرواز میکرده . کم کم فسیل های دیگری از دایناسور های متفاوت تری مانند «ترودون»، «ولاسی رپتور»، «مایکرورپتور» و «داینونیکوس» پیدا شد که نشان داد خیلی از دایناسور های دیگر هم پر داشتند و اثبات شد دایناسور ها با پرندگان امروزی ارتباط تکاملی دارند. پس از برخورد سیارک تنها موجوداتی زنده ماندند که زیر ۲۵ کیلوگرم جرم داشتند و دایناسورهای پردار اکثراً تنها ۱۰ کیلوگرم جرم داشتند پس در نتیجه زنده ماندند و به پرندگان امروزی تکامل پیدا کردند.
شواهد آناتومی به ما نشان داد که تمساح و کروکودیل نزدیکترین اقوام زنده برای پرندگان به شمار می آیند و از آنجایی که تمساح ها بسیار به دایناسورها هم نزدیک بودند این نظریه به یک حقیقت علمی تبدیل شد که پرنده ها از نسل خزندگان هستند.
شاید فکر کنید که یک عقاب با یک تمساح هیچ شباهتی ندارد اما در حقیقت هم پرندگان و هم تمساح ها دارای قلب چهار حفره ای هستند و همچنین لانه سازی میکنند و عملی به نام brooding را انجام می دهند یعنی با بدن خود تخم هایشان را گرم نگه می دارند.
بعد از مدتی شواهدی مبنی بر لانه ساز بودن دایناسورها همانند پرندگان امروزی ارائه شد.
فسیل دایناسوری به نام «oviraptor» در صحرای گبی در مغولستان کشف شد در حالیکه موجود ماده در کنار تخم های خود مرده است ست و شواهد نشان داد که درون لانه خود قرار داشته و این اثبات کرد که دایناسور ها مانند پرندگان امروزی لانه ساز بوده اند پس ارتباط تکاملی میان آنها اثبات شده می باشد.
اما نکته اساسی این است که هر دوی آنها یعنی هم پرندگان و هم دایناسورها با استفاده از عوامل غیر زنده طبیعت مانند چوب و سنگ برای لانه سازی استفاده می کنند.
هرچند که خیلی از دایناسور های عصر ژوراسیک و کرتاسه پر داشتند اما برخی از تروپاد ها (گروه دایناسورهای گوشتخوار) مانند اقوام خود پر نداشتند برای مثال «دایلوفوسورس» که یکی از اولین دایناسور های گوشتخوار غول پیکر در عصر ژوراسیک به حساب می آمده و حدود ۷ متر طول و دو متر ارتفاع داشته است به نحوی دیگر نظریه تکامل را اثبات میکند.
طبق اصل اساسی نظریه تکامل موجودات باید با محیط اطراف خود هماهنگی داشته باشند. شواهد فسیلی نشان داده که در عصر ژوراسیک دایناسورهای گیاهخوار به شدت رشد اندازه داشتند برای مثال دایناسور های بزرگی از قبیل «استگوساروس»، «کنتروساروس»، «براکیوساروس»، «آپارتوساروس» و «دیپلودوکوس» در عصر ژوراسیک زندگی می کردند و زمین زدن آن ها کار راحتی نبوده است. بنابراین موجودی گوشت خوار مانند دایلوفوسورس باید از جثه بزرگتری برخوردار باشد که به آن برای زمین زدن شکار ها کمک کند!
همچنین تاج های روی سر این دایناسور به آن برای سرعت بخشیدن به فرآیند گردش خون در سر و خنک کردن مغز در در هوای گرم و خشک ژوراسیک کمک می کرده که از نمونه های هماهنگی موجودات با محیط اطراف است و نظریه انتخاب طبیعی را اثبات میکند.
از جمله دیگر راه های اثبات نظریه تکامل و انتخاب طبیعی و دایناسورها وجود دایناسوری به نام «اسپاینوسورس» است. این دایناسور در پارک ژوراسیک ۳ به نمایش گذاشته شد اما مدلی که در فیلم دیدیم یک مدل کاملاً غلط و اشتباه بود چرا که این دایناسور یک دایناسور آبدوست بوده و هرگز توانایی کشتن یک تیرکس بالغ را نداشته.
اسپاینوسورس واقعی روی چهار پا را می رفته و سعی میکرده بیشتر روز خود را در آب سپری کند دقیقا مانند تمساح های امروزی. اما این بدان معنی نیست که اسپاینا سروس از اجداد تمساح امروزی است. جد ما قبل تاریخ تمساح امروزی نوعی تمساح ماقبل تاریخ به نام «سارکوسوکوس» است. اما اسپینوساروس به خوبی با محیط اطراف کنار آمده بود دقیقا مانند دایلوفوساروس. همانطور که گفتم این موجود یک موجود آب دوست بوده و سعی می کرد در آب به شکار اره ماهی و «کوئلاکانت» بپردازد. دم بلند و کشیده این دایناسور برای حرکت بهتر در آب به آن کمک می کرده و وجود پره میان پا ها و دستانش به او برای شنای راحتتر کمک میکرده. اما اجداد قدیمی تر اسپاینو سورس یعنی «آریزوناساروس» از دم بلند و پره میان انگشتان دست و پا برخوردار نبوده و در طول زمان اسپاینو سورس این ویژگی ها را در ژنوم خود جا داده است! این اثبات کرد که اسپاینو سورس به خوبی با محیط رودخانه و دریاچه های آب شیرین کنار آمده بود!
بیایید درمورد گونه ای از مارمولک های گکو که در جنگلی تاریک زندگی میکنند حرف بزنیم. مخالفان نظریه تکامل معتقدند که تمام موجودات از ابتدا همان شکلی که هستند بودند و در مدت زمان طولانی همواره یک شکل داشتند.
اما گکو ها این خزندگان کوچک اینجا هستند تا نشان بدهند گونهها در مدت زمان و مختلف قابلیت تغییر را دارند.
پوست گکو ها در صد سال گذشته رنگ ها و بافت های گوناگونی داشت که شامل رنگ زرد، رنگ قهوه ای، بافت صاف و براق ، و بافت زبر و مات می شدند.
این مارمولک ها جزو خزندگان شبگرد به حساب می آیند و در شب هنگام به شکار حشرات می پرداختند و در این میان خودشان طعمی شکارچیانی مانند مار ها و پرندگان می شدند. پیدا کردن و گرفتن گکو های زرد و صاف و براق و یا حتی زبر و مات خیلی راحت تر بود چرا که آنها نور مهتاب را بیشتر بازتاب می کردند و در نتیجه بیشتر شکار می شدند. پس آنهایی که رنگ قهوه ای داشتن غذای بیشتری به دست میآوردند و بیشتر زنده می ماندند چون که راحت تر پنهان می شدند.
آنهایی که قهوه ای بودن بیشتر زنده ماندن و بچه های بیشتری هم خواهند داشت و ژن رنگدانه های قهوه را به نسل های بعد از خود هم منتقل میکنند و کم کم رنگ های دیگر از این گونه حذف میشوند تا جایی که حدود ۵۰ سال پیش دیگر گکوی زرد وجود نداشت همه آنها رنگ قهوهای داشتند.
این اتفاق نتوانست شکارچیان گرسنه را مهار کند پس آنها هنوز هم تعدادی از این مارمولک ها را صید می کردند. اما طی یک جهش ژنتیکی برخی از مارمولک ها شبیه به برگ پژمرده شدند و این را به نسل های بعد از خود هم انتقال دادند و شکار آنها برای پرندگان و مار ها سخت تر بود چرا که تشخیص آنها سخت تر بود و در نتیجه آنهایی که شبیه برگ مرده بودند عمر طولانی تری داشتند و بچه های بیشتری هم به دنیا می آوردند. طی چند نسل و حدود ۱۰ سال پیش رفته رفته این گونه به یک برگ قهوه ای شبیه و شبیه تر شد.
نویسنده : البرز امیدی شاه آباد
محقق خزندگان و دایناسورها