بُرد و يا باخت ِ جاويد ليلاج

مدیران انجمن: parse, javad123javad

ارسال پست
نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

بُرد و يا باخت ِ جاويد ليلاج

پست توسط خروش »

جاويد ليلاج با x دلار پول سری به كازينو مي زند و 2n بار بازی مي كند.
او هر بار با q درسد پولی را كه در همان هنگام دارد، بازی مي كند.
مي دانيم كه او n بار بازي را بُرد و n بار هم باخت. در باره ترتيب بُرد و يا باخت،
هيچ نمي دانيم.
پرسش: آيا روي هم رفته جاويد ليلاج بُرد و يا باخت؟ چرا؟
آخرین ویرایش توسط خروش دوشنبه ۱۳۸۷/۸/۲۰ - ۱۳:۳۴, ویرایش شده کلا 1 بار
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
ADMIN

عضویت : شنبه ۱۳۸۴/۲/۲۴ - ۱۹:۱۷


پست: 2401

سپاس: 560

جنسیت:

تماس:

Re: بُرد و يا باخت جاويد ليلاج

پست توسط ADMIN »

به نظرم ترتیب برد و باخت ها در سود یا ضررش موثر هست. هر چه برد ها در دفعات آخر بازی بیشتر بوده باشه جمعا شانس سود کردنش هم بیشتر میشه. ولی اگر به شکل منظمی برد و باخت ها تقسیم بشه عملا سود و ضرری نمیکنه.
درسته ؟
موجیم که آسودگی ما عدم ماست ... ما زنده به آنیم که آرام نگیریم ...

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: بُرد و يا باخت جاويد ليلاج

پست توسط خروش »

اشكان عزيز،
مايل نيستم به شما نه بگويم، چه كنم كه ناچارم. ;-)

لطفا به نمونه های زير نگاه كنيد:
1- جاويد خان ما اگر هر بار 10% دارائي اش را بازی كند و براي مثال با 100 دلار
به كازينو رفته و چهار بار بازی كند و دو بار نخست را ببرد و سپس دو بار ببازد داريم:

100--->110 ---> 121 ---> 108،90 --->98،01

==> باخت
2- كنون اگر دو بار نخست را ببازد:
100--->90--->81--->89،10 ---> 98،01
==> باخت

نمونه های ديگر را خود بررسی كنيد و آنگاه پاسخ را در حالت كلي بدست آوريد.

با سپاس
خروش
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
mmeftahpour

نام: مسعود مفتاح پور

عضویت : یک‌شنبه ۱۳۸۶/۱۰/۲ - ۱۲:۴۲


پست: 457

سپاس: 394

Re: بُرد و يا باخت جاويد ليلاج

پست توسط mmeftahpour »

P4.jpg
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.

Retin_69

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۴/۱۲ - ۲۱:۲۵


پست: 1971

سپاس: 10

Re: بُرد و يا باخت جاويد ليلاج

پست توسط Retin_69 »

واقعا زیبا حل کردید جناب مفتاح پور .
خروش عزیز ، خسته نباشید .
پرسش زیبایی بود .
من از ريشه ي گياهان گوشتخوار مي آيم
ومغز من هنوز
لبريز از صداي وحشت پروانه ايست كه اورا
در دفتري به سنجاقي
مصلوب كرده بودند...

کمرنگ

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: بُرد و يا باخت جاويد ليلاج

پست توسط خروش »

mmeftahpour نوشته شده:
[img]http://i34.tinypic.com/286wbqo.jpg[/img]
آفرين!

بنمايه:
http://www.gzg.fn.bw.schule.de/mathe/La ... tt2006.pdf
آخرین ویرایش توسط خروش یک‌شنبه ۱۳۸۷/۸/۱۹ - ۱۵:۲۷, ویرایش شده کلا 1 بار
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
rrkh

محل اقامت: اتاق

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۶/۲۹ - ۱۲:۲۷


پست: 1514

سپاس: 13

Re: بُرد و يا باخت جاويد ليلاج

پست توسط rrkh »

واقعا روش زیبایی بود.
مرسی
تصویر
خدا در محیط استبداد پرستیده نمی شود.استبداد از کفر هم بدتر است
(مهندس مهدی بازرگان)

نمایه کاربر
ADMIN

عضویت : شنبه ۱۳۸۴/۲/۲۴ - ۱۹:۱۷


پست: 2401

سپاس: 560

جنسیت:

تماس:

Re: بُرد و يا باخت جاويد ليلاج

پست توسط ADMIN »

خروش عزیز ممنون از طرح سوال بسیار جالب و پاسخ جالب تر آن. واقعا آموزنده بود.

فقط یک سوال : چطور این شخصیت تا جایی که من شنیده ام همیشه برنده بود و اسمش به شکل یک اسطوره در این زمینه! در آمده ؟
موجیم که آسودگی ما عدم ماست ... ما زنده به آنیم که آرام نگیریم ...

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: بُرد و يا باخت جاويد ليلاج

پست توسط خروش »

اشكان عزيز سپاس بر تو،
نام جاويد ليلاج را، من به دلبخواه خود بر گزيدم. به هنگام برگردان تمرين های
رياضي نام ها را اغلب پارسی مي نويسم. ليلاج (فرهنگ معين: قمارباز ماهر)
و جاويد را براي واج آرایی Alliteration با هم آوردم.
از اسطوره اي به اين نام آگاه نيستم.
جاويد خان، ليلاج خودخوانده بود و بهتر است بگويم كه دلش مي خواست ليلاج
باشد، وگرنه با پيش نياز (شرط ) بالا هيچ خردمندی بازی نخواهد كرد. البته سيستم هاي
هست كه اگر پول بسنده و روان نيرومند داشته باشي و به هنگام بتوانی از بازی دست
بكشي می توانی برد داشته باشی، اما اين سه را يكجا، گفتند يافت می نشود جسته ايم ما...
نزديك به 15 سال پيش در هفته نامه دانشيك Bild der Wissenschaft خوانده بودم كه
چگونه دانشجويان فيزيك برلين توانستند "كران دار" برنده شوند. اما ديگر ريزكاری هاي
آنرا بياد ندارم.
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

nejati

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۶/۷/۲۵ - ۱۲:۰۸


پست: 247

سپاس: 1


تماس:

Re: بُرد و يا باخت جاويد ليلاج

پست توسط nejati »

جالب بود smile015

نمایه کاربر
ADMIN

عضویت : شنبه ۱۳۸۴/۲/۲۴ - ۱۹:۱۷


پست: 2401

سپاس: 560

جنسیت:

تماس:

Re: بُرد و يا باخت جاويد ليلاج

پست توسط ADMIN »

ممنون خروش عزیز

طبق آنچه که من شنیده بودم عنوان لیلاج، هم اکنون در زبان فارسی مترادف با عنوان قمار باز به کار می رود ولی ریشه اصلی این کلمه یا به عبارتی مثل ؛ نام مستعار قماربازی معروف بنام ابو الفرج محمد بن عبدالله معروف به لجلاح بوده که در نزد مردم به لیلاج معروف بوده است.

لیلاج دراواخرقرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری می زیست و دربازیهای شطرنج و نرد و سه قاپ استاد مسلم بود. به روایتی وی مخترع شطرنج و هم عصر ابن سینا بوده.


ما بقی متن را از سایت آریا بوم پیدا کردم که عینا در زیر کپی میکنم.

پدرش صقة بن داهرو یا به قولی صفة بن داهرازحکمای هند واز ندیمان خلفای بنی عباس بود که به آنان آیین جهانداری و رموز کشورداری می آموخت. چون حکیمی وارسته بود مال ومنالی نیندوخت و پس از مرگش جز پلاس مستعمل و چند جلد کتاب از خود چیزی باقی نگذاشت.

لیلاج پس از مرگ پدر متکفل عائله شد ولی نه هنری داشت و نه میراثی از پدر مانده بود تا برادران و خواهران صغیر را کفالت نماید. به حکم ضرورت در همان اوان طفولیت بچه های همسایه را که دینار و درمی داشتند به قمار تشویق می کرد و از آنان می برد.

اتفاقاً سرهنگی در همسایگی لیلاج سکونت داشت که چون لیلاج را در قمار بازی محتاج و مستعد دید تمام فوت و فن و نیز نگهای قمار را به وی آموخت و لیلاج هوشمند و با استعداد در عنفوان جوانی به دقایق و حقه بازیهای قمار چنان دست یافت که نکته ابهام و تاریکی از نیرنگهای طاس و برگ و سه قاپ بر او پوشیده نمانده تا آنجا پیش رفت که می گویند بعدها شطرنج را اختراع کرد و به قولی پدرش واضع و او شاطر شطرنج بود.

علی کل حال در نرد و شطرنج آنچنان استادانه بازی می کرد که هیچ کس را دل و جرأت نبود با وی همبازی شود به قسمی که شعرای ایران نیز در ارسال مثل از مهارت و استادی او غافل نبوده اند.

من سخن راست نوشتم تو اگر راست بخوانی

جرم لجلاج نباشد چون تو شطرنج ندانی
(سعدی)
همچو فرزین کجر و است و رخ سیه برنطع شاه

آنکه تلقین می کند شطرنج مر لیلاج را
(مولوی)

ردای شید قناعت بدوش دارم لیک

زنم به نرد طعمه تخته بر سر لیلاج
(ظهوری)
لیلاج در بازی تخته نرد چون کعبتین (طاس) می انداخت هر چه می خواست می آمد منتها در اوایل بازی چند دور می باخت تا حریف تشجیع شود و از نقدینه و دارایی هر چه دارد به اصطلاح رو کند.

آن گاه چند طاس مساعد می ریخت و آن بیچاره را در ششدر بدبختی و افلاس دچار می کرد. در بازی سه قاپ نظیر نداشت و هر کس با او بازی می کرد در همان دقایق اول مغلوب می شد. در بازی سه قاپ که آن را به هوا می اندازند تا در وسط سفره بنشیند سه اسب را نقش و دو خر و یک اسب را اصطلاحاً سه پلشت می گویند.

لیلاج همیشه نقش می آورد زیرا قاپها در میان انگشتانش چون مومی بودند که به شکل دلخواه بر روی سفره می نشستند. در بازی ورق گنجفه هزار حقه و نیرنگ بلد بود و پنجاه و دو برگ بازی را از پشت می شناخت. بعلاوه در قیافه شناسی به قدری استاد بود که از لب و دهان و اعوجاج صورت و طرز نگاه و کیفیت توپ زدن حریف تشخیص می داد که دست پر دارد یا توپ خالی (بلوف) می زند.

لیلاج با این خصوصیات در سنین جوانی از شیراز به همدان آمد و آوازه شهرتش در تمام اطراف و اکناف پیچید. قماربازان ماهر و کهنه کار همدان و سایر بلاد غرب ایران را به سوی خود جلب کرد و هر چه داشتند از کفشان ربود و آنها را به خاک سیاه نشانید. کار به جایی کشید که عده ی کثیری از قماربازان و حیثیت و حتی همسران و دختران خود را در بازی قمار به لیلاج باخته بودند از فرط غصه و کدورت خودکشی کردند. دیری نگذشت که معاریف و ثروتمندان آن سامان از جمله قاضی همدان که فرزندانشان را لیلاج از راه به در برده بود کمر به قتلش بستند و او را به اتهام جنایتی در بند کردند.
این زمان مقارن با سلطنت شمس الدوله دیلمی در همدان و اصفهان بود و شیخ الرییس ابوعلی سینا در دربارش سمت وزارت داشت.
لیلاج از ابوعلی سینا استمداد کرد و متعهد شد که دیگر قمار نکند. فیلسوف شهیر ایران تنها کاری که می توانست بکند این بود که او را از کشته شدن نجات بخشید ولی به فرمان شمس الدوله دست چپش را به جرم تصرف مال مردم از طریق قمار که خود نوعی سرقت تلقی می شود قطع کردند.

لیلاج چند سالی ترک قمار کرد و با اندوخته ای که داشت امرار حیات می نمود تا اینکه سه نفر قمار باز حقه باز که از او کهنه کارتر بودند به خانه اش آمدند و با لطایف الحیل و شمش های طلا که همراه آورده بودند او را فریب دادند.
دیدگان لیلاج از مشاهده شمشهای طلا خیره شد و ترک و توبه را از یاد برده با آنان به بازی مشغول گردید. سه نفر قمارباز نامبرده با طاسهای تقلبی و برگهای شناخته شده و هزار دوز و کلک دیگر که لیلاج از آنها بی اطلاع بود تمام ثروت و اندوخته لیلاج و حتی لباسهایش را بردند. سپس او را بی هوش کرده از خانه خارج شدند.
لیلاج هنگامی که خود آمد که مال و ثروت باد آورده همه بر باد رفت و سرمایه ای جز یک عده دشمنان سر سخت و کینه توز در همدان برایش باقی نمانده بود. به قول سیف اسفرنگ:

همچو لیلاج ز بازیچه برگ

عاقبت جان بسلامت نبری

بار دیگر از ابوعلی سینا چاره جویی کرد و به دستور و دلالت او راه شیراز را در پیش گرفت و یکسر به گلخن یکی از حمامهای کهنه و قدیمی رفت و در آنجا ساکن شد.

با وجود آنکه ناشناخته داخل شهر شد و سعی داشت که او را نشناسند مع هذا قماربازان شیراز از ورودش مطلع گردیدند و دسته دسته به سراغش شتافتند ولی این بار توبه لیلاج بر اثر مواعظ حکیمانه شیخ الرییس ابوعلی سینا به منزله توبه نصوح بود و هیچ تحبیب و تهدیدی او را از تصمیم راسخ و اراده آهنینش باز نداشت. همه را جواب کرد و به کفاره گناهان گذشته بقیت عمر را در گلخن حمام به طاعت و عبادت پرداخت.

امیر فارس که مردی صالح و شایسته بود فرزندی داشت که بر اثر معاشرت و مجالست با افراد ناباب و فاسد الاخلاق به کلی منحرف شده بود. قماربازی می کرد، شراب می نوشید و آخر شب به محله های معروف و فاسد می رفت. امیر فارس هر قدر فرزند را پند و نصیحت کرد سودی نبخشید و چون از ماجرا و فرجام زندگی لیلاج آگاهی یافت دست توسل و استمداد به جانب وی دراز کرد تا با تجارب تلخ و ناگواری که از این رهگذر تحصیل کرده است فرزندش را از منجلابی که در آن غوطه می خورد نجات بخشد.

لیلاج خواهش امیر را پذیرفت و فرزندش را به محل سکونت خویش یعنی گلخن حمام دعوت کرد. فرزند امیر دعوت لیلاج را به جان پذیرفت و به عشق و سودای قمار به جانب گلخن شتافت. لیلاج مقدمش را گرامی شمرده مانند بعضی ناصحان و واعظان ناپخته که بدون تمهید مقدمه در نهی و نکوهش و سرزنش بر می آیند عمل نکرده بلکه با ملایمت و خوشرویی به فرزند امیر فارس گفت:«چه نوع قمار می دانی؟» جواب داد:«همه نوع.»

لیلاج ابتدا با او به شطرنج پرداخت و با چند حرکت او را مات کرد زیرا لیلاج در بازی شطرنج به قدری استاد بود که قصیده سرای معاصر ادیب الممالک فراهانی در این مورد گفته:


از آن به نام مهلب مهلبیه بماند

چنانکه ماند ز لجلاج در جهان شطرنج

سپس تخته نرد را جلو کشید و در یک چشم بر هم زدن با گشادبازی و طاسهای مساعد انداختن که شیوه نردبازان کهنه کار است او را در ششدر انداخت. آن گاه سه قاپ را در دست گرفت و گفت:«نقش یا سه پلشت کدام را می خواهی تا همان را بیندازم؟» فرزند امیر گفت:«نقش می خواهم.»

لیلاج گفت:«من این سه قاپ را در مقابل چشمان تو از سوراخ سقف این گلخن به هوا می اندازم. تو برو پشت بام و آن سه را بر روی زمین ببین.» امیر قبول کرد و لیلاج با سر انگشت سحارش قاپها را از سوراخ سقف به پشت بام انداخت. چون فرزند امیر فارس بر روی بام حمام رفت و قاپها را دید از فرط تعجب و حیرت دهانش باز ماند زیرا همان طوری که خواسته بود سه قاپ به صورت نقش بر روی بام گرمابه جای گرفته بود. فرزند امیر طاقت نیاورده و پرسید:«استاد لیلاج، تو که در همه نوع قمار تا این اندازه استادانه بازی می کنی پس چرا ثروت و اندوخته ای نداری و بر اثر فقر و مسکنت در گلخن حمام کهنه شیراز جای گرفته ای؟» لیلاج گفت:«پسر جان، من همه چیز داشتم و با این بازیهایی لعنتی خانواده های بسیاری را به خاک سیاه نشانده ام ولی باید بدانی عاقبت قماربازی همین است که می بینی. وقتی که لیلاج چیره دست پس از سالها بازی در تون حمام مسکن گزیند فرجام زندگی رقت بار تو و امثال تو که هنوز الفبای قمار را نیاموخته اید معلوم است که به کجا منتهی خواهد شد.»


قمار برد ندارد چرا که از اول

قماربازی گفتند نی قماربری

آن گاه فرزند امیر را در نیمه های شب به میخانه برد و حرکات ناهنجار و الفاظ رکیک و مستهجن افراد مست و لایعقل را که مانند دیوانگان سر از پا نشناخته به جان یکدیگر افتاده بودند از نظرش گذرانید.

بامدادان که هنوز هوا گرگ و میش نشده بود او را به یکی از معروفه خانه راهنمای کرد و قیافه های کریه و بدمنظر و چشمان قی کرده فواحش را که اوایل شب به زور وسایل آرایش و به مصداق شب گربه سمور می نماید خویشتن را حور بهشتی و لعبت طناز جلوه می دهند به فرزند امیر نشان داد و فرزند امیر از دیدن آن صحنه های موحش و مهوع چنان مشمئز و ناراحت شد که از فرط ناراحتی و پشیمانی اشک از دیدگانش جاری گردید. لیلاج چون مقصود خویش را به هدف اجابت مقرون دید سر بر داشت و گفت:«فرزندم، این صحنه های جان دار را از آن جهت در مقابل دیدگانت مجسم کردم تا بدانی که در چه ورطه هولناکی دست و پا می زنی و تمنیات و خواهشهای نفس را با چه سموم جانگزایی برآورده می کنی. افراد عاقل و اندیشمند هرگز در چنین محلی و چنین راههایی گام بر نمی دارند و خواهش نفس را جز در طریق تفریحات سالم و درک لذات معنوی ارضا نمی کنند. تا زود است برگرد و راه عاقلان را در پیش گیر، و گرنه بعید نیست به سرنوشت من دچار شوی و به این روز افتی که می بینی.»
فرزند امیر که این کلمات آموزنده چون پتکی بر مغز و اعصابش فرود می آمد در مقابل لیلاج رنج دیده گلخن نشین متعهد گردید که دیگر گرد این امور نگردد و برای امیر فارس فرزندی صالح و شایسته باشد.
موجیم که آسودگی ما عدم ماست ... ما زنده به آنیم که آرام نگیریم ...

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: بُرد و يا باخت جاويد ليلاج

پست توسط خروش »

اشكان جان،
نوشته با ارزشی بود، چيزها آموختم، پس سپاس بر تو.

اينك بسيار گذرا، سفرنگ (تفسير) من
نكته های مثبت:
-داستان سه پلشت را هم نمي دانستم. آفرين بر زبردستی شيرازی ها.
-واژه "توپ خالی" هم خوب بود.
- بزرگی پورسينا هم با دگر نوشته ها
هم خوانی دارد. ( Der Medicus = The Physician رمان تاريخی از Noah Gordon نمي دانم به پارسی برگردانده شده يا نه.


)
-نشان دادن بيماری"اعتياد" قمار، شمش زر در همدان...
-نشان دادن اينكه اين بيماری درمان هم دارد

نكته هاي منفی و يا نادقيق:
- به گمانم بازی شترنج سده ها پيش از او و در هند بود. بازی آن كمی با بازی امروز فرق داشت و
چار مهره شتر هم گويا داشت و تخته آن 10 در 10 بود- البته در اين باره
پژوهش نكردم، شايد اشتباه از من باشد.
- واژه "بازی" در "قماربازی" از بازی كردن می آيد و آنرا پيوندی با باختن نيست.

اما برگرديم به فرهشت ِ (موضوع) جستار ِ (تاپيك) ما،
برپايه اين داستان هم جاويد بايد مي باخت :-)
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

ارسال پست