پارسی را پاس بداریم

مدیران انجمن: parse, javad123javad

نمایه کاربر
هرمز پگاه

محل اقامت: پاريس

عضویت : جمعه ۱۳۸۴/۶/۱۸ - ۱۹:۲۷


پست: 7238

سپاس: 978


تماس:

واژگان پارسی

پست توسط هرمز پگاه »

پیش از تازیان و پیش از انگلوساکسون، ایرانیان دارای دانش و فند و
اندیشه بوده اند و با زبان پارسی بیش از هزار سال، ایران را یکی از
دو اَبَرکشور های جهان شهرمند، نموده بودند. پس از تازش ها و آلودگی
زبان، اندیشه ورزی ما کاشته شد و خوشبختانه در سده ی پیش، فرهنگستان
زبان فارسی پدید امد تا کاراآیی زبان مارا افزایش دهد. شوربختانه این کار
با پیش آمدن فرهنگستان نوین اسلامی، یکسویه شده و تنها به پاکسازی و
برابر سازی واژگان فرنگی پرداخت. من در اینجا فهرستی از واژگان پارسی
را شاید در چنین تالارهایی در میان باشند را آهسته آهسته در اینجا خواهم
نهاد تا هرکس که به زبان پارسی دلبسته است، از ان به دلخواه سود جوید.
خرد، زنده ی جــاودانی شنــاس
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد

نمایه کاربر
هرمز پگاه

محل اقامت: پاريس

عضویت : جمعه ۱۳۸۴/۶/۱۸ - ۱۹:۲۷


پست: 7238

سپاس: 978


تماس:

Re: واژگان پارسی

پست توسط هرمز پگاه »

تجربه = آروین
experience
Erfahrung
واجب است كه فرضیه ها به طریق تجربی، امتحان و اثبات گردند=
بایسته است كه نگره ها، به شیوه ی آروینی، آزمون و پایوَر شوند.
با تجربه = آروینمند، كاركــُـشته، ...
تصویر
پایور paayvar = ثابت
پایور کردن = ثابت کردن
----
بایسته = واجب
بایستگی = وجوب
بایا = اجباری
----
بلندا= ارتفاع
پهنا = عرض
درازا = طول
ژرفا = عمق
گـُنجا = حجم
گـُنجایش = ظرفیت
پهنه = مساحت
تصویر
آخرین ویرایش توسط هرمز پگاه سه‌شنبه ۱۳۹۱/۳/۳۰ - ۰۰:۰۸, ویرایش شده کلا 1 بار
خرد، زنده ی جــاودانی شنــاس
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد

نمایه کاربر
هرمز پگاه

محل اقامت: پاريس

عضویت : جمعه ۱۳۸۴/۶/۱۸ - ۱۹:۲۷


پست: 7238

سپاس: 978


تماس:

Re: واژگان پارسی

پست توسط هرمز پگاه »

جرم = تنمایه ( تن + مایه)
انرژی =کارمایه /توانمایه
(پتانسیل = توانمایه)
اختلاف سطح پتانسیل(انرژی) = ناترازی توانمایه

----
الکترومغناطیس= آهنکهربا
امواج الکترومغناطیسی = خیزه های آهنکهربایی
موج = خیزه
موج آب/دریا = خیزاب
--
آخرین ویرایش توسط هرمز پگاه سه‌شنبه ۱۳۹۱/۳/۳۰ - ۰۰:۲۶, ویرایش شده کلا 1 بار
خرد، زنده ی جــاودانی شنــاس
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد

نمایه کاربر
Angel!

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۱۸ - ۲۱:۴۳


پست: 2552

سپاس: 955

Re: واژگان پارسی

پست توسط Angel! »

هرمز جان واژگان بیشتری قرار دهیدچشم به راه هستیم
smile124

نمایه کاربر
اماتور

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۵ - ۱۲:۴۳


پست: 2909

سپاس: 2151

جنسیت:

تماس:

Re: واژگان پارسی

پست توسط اماتور »

هرمز پگاه نوشته شده:جرم = تنمایه ( تن + مایه)
انرژی =کارمایه /توانمایه
(پتانسیل = توانمایه)
اختلاف سطح پتانسیل(انرژی) = ناترازی توانمایه
ببین کار بسیار جالبیه ولی تاحالا به این نکته توجه کردی که خیلی ها این زبان رو یاد ندارن مثل شما حرفه ای نیستن

مخصوصا که مثلا به جای پتانسیل توانمایه نوشته یا یکسری از کلماتی که در فیزیک به صورت عمومی خونده میشه به طور ناگهای

معادل پارسیش نوشته بشه خب اگه در مسائل فیزیکی و ریاضی به کار برده بشه فهم مسائل بسیار سخت میشه چون باید به نوعی

اموزش و یاد گرفت . کمی مشکل ساز میشه

نمایه کاربر
هرمز پگاه

محل اقامت: پاريس

عضویت : جمعه ۱۳۸۴/۶/۱۸ - ۱۹:۲۷


پست: 7238

سپاس: 978


تماس:

Re: واژگان پارسی

پست توسط هرمز پگاه »

تصویر
بجای فلك، بنویسیم سپهر ، آسمان، چرخ
صورت فلكی = نگاره ی سپهری، اخترنگاره

در باستان، ستاره شماران، با دیدن اینكه ماه و خورشید و دیگر پیكره های آسمانی بگرد زمین میگردند، می پنداشتند كه زمین براستی ناف و آژگاه جهان است و همه چیز آفریده شده كه بگرد آن بچرخد. آنها در شگفت بودند كه چرا این پیكره ها، به زمین نمی افتند و این اندیشه به مغزشان رسید كه بیگمان این پیكره ها، به گوی های سفت و بزرگی كه گرد زمین میگردند، چسبیده اند. از سوی دیگر با دانش هندسه و سه گوش سنجی، می دانستند كه این پیكره ها دور و نزدیك اند و اینكه ستارگان از همه دورترند. پس به این فرجام رسیدند كه همه ی این گوی ها، بجز گوی ستارگان كه پس زمینه ی "سیاه" داشت، باید ترانـُما باشند كه پیكره های دور تر را هم از فرای آنها میتوان دید وگفتند كه این گوی ها، از آبگینه و شیشه درست شده اند، این بود كه هفت گوی سفت و آبگینی انگاشتند كه به هركدام، یك پیكره ی آسمانی چسبیده است و همه ی هفت گوی، زیر گوی سیاه و پایانی ستارگان در چرخشند. آنها به این گوی ها سپهر میگفتند و عرب ها بدان فلك نام دادند. در ادبسار پارسی، به آنها چرخ گردون، گردون سپهر، چرخ، چرخ بلند، گردونه ی آسمان و .. هم گفتند و باور باستانیان بر این بود كه چرخش آنها و ستارگان، سرنوشت مارا كلید میزند.
فردوسی چنین سروده:
چنین است آیین چرخ درشت
گهی پشت زین و گهی زین به پشت
ناصر خسرو می سـُراید:
تو چون اختر خویشتن را كـُنی بد
مدار از فلك چشم، نیك اختری را
نزدیك ترین سپهر، سپهر ماه بود و دور ترین آنها، سپهر كیوان ، كه در عربی همان زحل است. خیام می سراید:
از قعر گـِـل سیاه، تا اوج زحل
كردم همه مشكلات گیتی را حل
باور نادرست به هفت آسمان گردنده و یا همین هفت سپهر، تا زمان "گالیله"، دانشمند ایتالیایی، باور همگانی و دینی بیشترینه ی مردم جهان بود و گردش آنهارا از آن میدانستند كه بایستی در فرای سپهر ستارگان، كه مرز میان این جهان و جهان خداوندی است، بازهم دو سه گوی دیگر باشد كه بالاترین آنهارا خدا در روز نخست آفرینش به گردش درآورده و از گردش آن، سپهر های زیرین هم می گردند. آنها همچنین بر این باور بودند كه بهشت و جایگاه خداوند، در بالای همه ی این سپهر هاست و هر كس رستگار شد، می تواند از هوا و آتش و آسمانها گذشته به این بهشت "برین" اندر شود. عرب ها نام این جایگاه خداوندی را عرش نهادند.


ناف= وسط، مركز
آژگاه = مركز
پیكره = جسم،
پیكره ها = اجسام، اجرام
سه‌برسنجی = مثلثات
آبگینه= بلور
ترانـما = شفــّـاف
فرجام = نتیجه ی پایانی
خرد، زنده ی جــاودانی شنــاس
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد

نمایه کاربر
هرمز پگاه

محل اقامت: پاريس

عضویت : جمعه ۱۳۸۴/۶/۱۸ - ۱۹:۲۷


پست: 7238

سپاس: 978


تماس:

Re: واژگان پارسی

پست توسط هرمز پگاه »

مهاد mehaad = اصل
مهاد پایایی ماده = اصل بقای ماده ( انرژی ، جرم ،..)
مهاد پایایی تکانه = اصل بقای ایمپولس
مهاد پایایی گشتاور = اصل بقای مومنتوم چرخشی
هومن = انسان ( هو = خوب + من = از منش، منیدن --> نیک منش، انسان)
هومنی = انسانیت
مهاد های هومنی = اصول انسانی (اخلاقی)
هومن‌ستیز = ضد بشر
آزادی ستیز = ضد آزادی
دادستیز = ضد عدالت
خرد، زنده ی جــاودانی شنــاس
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد

نمایه کاربر
Diana

عضویت : شنبه ۱۳۹۰/۳/۲۱ - ۲۰:۳۵


پست: 154

سپاس: 15


تماس:

Re: واژگان پارسی

پست توسط Diana »

بسیاری از این واژگان در کتاب اوستا وجود داره. ( ضمیمه ای در اخر کتاب شده)
من میدانم که تو کودن نیستی
ولی خود را به کودنی میزنی!!!!

نمایه کاربر
هرمز پگاه

محل اقامت: پاريس

عضویت : جمعه ۱۳۸۴/۶/۱۸ - ۱۹:۲۷


پست: 7238

سپاس: 978


تماس:

Re: واژگان پارسی

پست توسط هرمز پگاه »

Diana نوشته شده:بسیاری از این واژگان در کتاب اوستا وجود داره. ( ضمیمه ای در اخر کتاب شده)
آری ، نیاکان این واژه ها،
چون اینها پارسی دری و یا پهلوی هستند که پدر زبان پارسی کنونی بوده و
اوستایی، پدر زبان پهلوی و یا همان پارسی باستان است که زبان هخامنشیان بوده.
پهلوی هم زبان ساسانیان بوده است و هر دوی این زبان ها از استان پارس و تیره ی پارس،
یکی از تیره های ایرانی ( در کنار مادها و پارت ها و سکاها و ..) بوده است.
smile072
خرد، زنده ی جــاودانی شنــاس
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد

نمایه کاربر
aalireza

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۸/۵/۸ - ۱۴:۵۲


پست: 820

سپاس: 346

جنسیت:

Re: واژگان پارسی

پست توسط aalireza »

هرمزجان چرا باید از لغاتِ فارسی استفاده کنیم؟ به‌محترمانه‌ترین شکلی که بخوام منظورم بگم باید بپرسم که آیا این جنبشِ زامبی‌سازیِ لغاتِ باستانی چیزی بیش از یه‌خودارضاییِ ذهنی هستش یا نه؟

من‌بابِ مرتفع‌ساختنِ‌ شبهاتِ احتمالی:
نگفتم به‌قولِ شاملو فارگلیسی بنویسیم، ولی عربی در فارسی تنیده شده و بهش «عربارسی» نمی‌گیم. استفاده کردن این لغات در فارسی هم به‌معنیِ عربی شدنش نمی‌شه، چون دایره‌یِ لغوی‌ش به عربی نزدیک می‌شه و نه قواعدش. تمرکز رویِ گذشته فقط ما رو از آینده پرت می‌کنه و اگه واقعاً می‌خواییم فارسی رو حفظ کنیم باید ورودِ لغات رو کنترل کنیم نه لغاتی که چند صدساله در زبان تنیده شده‌اند رو دوباره اختراع کنیم.

نمایه کاربر
هرمز پگاه

محل اقامت: پاريس

عضویت : جمعه ۱۳۸۴/۶/۱۸ - ۱۹:۲۷


پست: 7238

سپاس: 978


تماس:

Re: واژگان پارسی

پست توسط هرمز پگاه »

aalireza نوشته شده:هرمزجان چرا باید از لغاتِ فارسی استفاده کنیم؟ به‌محترمانه‌ترین شکلی که بخوام منظورم بگم باید بپرسم که آیا این جنبشِ زامبی‌سازیِ لغاتِ باستانی چیزی بیش از یه‌خودارضاییِ ذهنی هستش یا نه؟

من‌بابِ مرتفع‌ساختنِ‌ شبهاتِ احتمالی:
نگفتم به‌قولِ شاملو فارگلیسی بنویسیم، ولی عربی در فارسی تنیده شده و بهش «عربارسی» نمی‌گیم. استفاده کردن این لغات در فارسی هم به‌معنیِ عربی شدنش نمی‌شه، چون دایره‌یِ لغوی‌ش به عربی نزدیک می‌شه و نه قواعدش. تمرکز رویِ گذشته فقط ما رو از آینده پرت می‌کنه و اگه واقعاً می‌خواییم فارسی رو حفظ کنیم باید ورودِ لغات رو کنترل کنیم نه لغاتی که چند صدساله در زبان تنیده شده‌اند رو دوباره اختراع کنیم.
نه دوست گرامی، ویژگی واژگان تازی این است که با دستور زبان خودشان
و با خانواده ی واژگانی خودشان به زبان ما میتازند، مانند اینکه اگر ما
واژه ی "خاص" را بکار گیریم، به همراه آن، " خاصه، خواص، تخصیص
متخصص، تخصصی، مخصوص، مخصوصا ً، خصوصی، ..." به زبان ما
یورش میبرند. یا برای نمونه، در دستور زبان پارسی، چندینه کردن (جمع)
واژه ها با "ها" و "ان" است ولی به کردها میگویند اکراد ! به میدان که
پارسی است در چندینه ی آن میگویند میادین ! استاد که واژه ناب و بس
کهن است، میشود "اساتید" بجای استادان. از این گذشته زبان پارسی یک
زبان هندواروپایی است که با سامانه ی سراسر جدا از زبان های سامی
کار میکند، برای نمونه با کاربرد وند ها ، مانند پیشوند و پیسوند و میانوند
و چسبانیدن واژه ها مانند: بر+داشتن، دانش+مند، شب+دیز (سیاه به
مانند شب)، تنگ+ا+تنگ، مست+انه، ...
ولی در سامی، کالبدها بکار میروند، مانند استفعال، مفعول، مفاعله، مفعل ...
این دو سامانه با هم نمیخوانند و کار یادگیری و اندیشه پروری را سخت
و گاه نشدنی میکنند. شما نمیتوانید هیچ کتاب فرنگی را به درستی به پارسی
برگردانید و خود عرب هم از ما بدبخت تر است و در واژه سازی، بویژه در
زمینه ی دانش درمانده و در دانشگاه های ترازباای خود عرب، به زبان
انگلیسی آموزش داده میشود. پس از زمان فردوسی که زبان ما آلوده شد،
( اکنون نزدیک ۷۰% واژگان تازی در ان هست)، اندیشه و فرهنگ ما نیز
سترون گردید و هزار سال است که جز آفتابه چیزی بیرون نداده ایم، چرا که
زبان و اندیشه در پیوند دیالکتیکی با هم هستند، ولی همین ایرانیان تا به
اروپا و امریکا رفته و با یک زبان پیشرفته و بسامان آشنا میشوند، فراورده
های اندیشه و دانش از آنها دیده میشود و به رده های بالای آکادمیک میرسند

از سوی دیگر اندر شدن واژه ها از راه داد و ستد فرهنگی هیچ گرفتاری ندارد
همچنان که آنها واژه ی الکل را که ما وایافتیم از ما گرفته اند، ما هم واژه های
تلویزیون و کامیون و سماور و پریز و ... را از آنها گرفته ایم. به این ها میگویند
وام واژه، چون ما در زبان خود نداشتیم، ولکی زمانی که ما واژه ی سپاس
را در زبان خود داریم، چرا باید بگوییم تشکر و ممنون ؟ پس اینها زورواژه هایی
هستند که واژه های بومی ما را از میدان بدر کرده اند و با یورش تازیان به
کشور ما در پیوند هستند و نه با داد و ستد آزادانه ی فرهنگی .
***
من این پاسخ را در جای دیگری برای همه ی فرنود های کسانی که با پاکسازی زبان پارسی
ناسازگار هستند نوشته ام و گمان میکنم که پاسخ شما در یکی دو بخش آن (1,6,7 ? )باشد.

هفت خوان اسپندیاد.

هفت فرنود مهادین (دلیل اصلی) ناسازگاران با پاكسازی زبان پارسی ***

١- زبان، زبان است دیگر چه این، چه آن ، آماج تنها پیوند میان مردم است.
٢- زبان پاك و سره هیچ جای جهان نداریم و داشتن وام واژه یك چیز بهنجار است
۳- نیمی از زبان انگلیسی وام واژه است ولی زبان انگلیسی بسیار كامیاب هم هست.
۴- زبان "فارسی" به انگیزه ی واژه های عربی ، زبانی فاخر است و بی آنها، لخت و برهنه و "الكن" !
۵- زبان پارسی سره خنده دار و ریشخندی است(مسخره است)
۶- زبان چون پویاست، پس ولش كنیم كه واژه ها با روند "طبیعی" بیایند و بروند.
۷- زبان در پیشرفت ویا واپس ماندگی گویندگان آن زبان، هنود (تاثیر) ندارد



١- زبان، زبان است دیگر چه این، چه آن ، آماج تنها پیوند میان مردم است:
---پاسخ:---


آماج یك حاجی، رفتن به مكه است. او هم میتواند از هواپیما و هم از شتر برای اینكار بهره بجوید، هر دوی این ابزار، او را به مكّه می رسانند. پس آیا آن دو ابزار یكسان و هم ارزش اند؟ پاسخ، نه می باشد. در باره ی زبان ها هم همین سخن رواست. كارآیی و توانایی رسانه ای و پرمایگی و آسانی و یا سختی ، زیبایی و .. هر زبانی برابر زبان دیگر نیست. پس این گزاره كه " زبان زبان است، چه این و چه آن" یك سفسته بیش نیست، چرا كه ویژگیهای مهند زبانها را به فراموشی میسپارد. مانند اینكه بگوییم كه موش و نهنگ (وال) یكسان هستند چون هر دو بچه میزایند.

-----------

٢- زبان پاك و سره هیچ جای جهان نداریم و داشتن وام واژه یك چیز بهنجار است.
پاسخ:

وام واژه، چنان كه از نامش پیداست، واژه ای بوده كه یك زبان نداشته و ناچار آنرا وام گرفته، آنهم از راه داد و ستد فرهنگی و دانشیك و فندی. مانند تلویزیون، كامیون، سماور، ...

واژه ای كه جای یك واژه همسان را گرفته باشد ( مانند تشكر كه جای سپاس را گرفته و این واژه را بیرون كرده) وام واژه نیست و از راه دادو ستد فرهنگی هم نیامده، بساكه زورواژه است كه با شمشیر آمده و با زبان و كلك چاپلوسان بیگانه پرست گسترش یافته.
از این گذشته، ۷۰% زبان ما واژه های تازی اند، پس این دیگر داد و ستد فرهنگی نبوده، "یورش" بیابانی بوده است.
پس این سخن هم سفسته ی سنجش نابرابر ( قیاس مع الفارق) است.

----------

۳- نیمی از زبان انگلیسی وام واژه است ولی زبان انگلیسی بسیار كامیاب هم هست.
---پاسخ:----


زبان انگلیسی یك زبان با ریشه ی میانه ای ژرمنیك و از ریشه ی بنیادین هندواروپایی است. وام واژه های زبان انگلیسی نیز كمابیش از هند و اروپایی ( لاتین) هستند. پس این وام از یك زبان همساز و هم ساختار و نزدیك و همریشه ی انگلیسی گرفته شده و نه از یك زبان سراسر بیگانه و ناهمریشه، مانند زبان سامی عربی كه ناهمساختار باشد و ناساز. اگر ما هم وام واژه از هندی و یا كوردی و سغدی كهن گرفته بودیم ( كه گرفتیم) هیچ باكی نبود چون خار در تن زبان ما نیستند ، بساكه برادران و خواهران زبان پارسی اند.

پس این سخن هم باز سفسته ی سنجش نابرابر بود كه "نابرابری" در آن، همان سامانه و ساختار و ناهمسازی یا همسازی این "وام واژه" هاست.

-----------

۴- زبان "فارسی" به انگیزه ی واژه های عربی ، زبانی فاخر است و بی آنها، لخت و برهنه و "الكن" !
---پاسخ:---


فردوسی با سرودن شاهنامه پاسخی در خور به این سخن بیهوده داده است، با كمترین كاربرد واژه های تازی، بالاترین شاهكار زبان پارسی را آفریده كه سرشار از پنداره و گوهر است. رودكی و بلعمی و دیگران هم نوشته های پارسی كمابیش سره دارند كه گویایی توانایی زبان پارسی بوده. ولی گروهی تازی پرست و شیفتگان به دشمنان پیروزمند ، جامه ی باشكوه خودی زبان پارسی را از تنش درآوردند و جامه ی بیگانه ی تازی را بر او پوشانیدند. ( چرا كه از دید روانی، مردم شكست خورده، دشمن پیروزمند را در روان ناخودآگاه خود برتر از خود دانسته و میكوشند خود را به آنها ببندند، كه این هم همواره بجا نیست.)

آماج ما هم بیرون كردن این جامه ی ناجور و ناروا و بدرد نخور بیگانه است كه ما پس از پوشیدن آن، هیچ دستاورد اندیشه و دانش و فند و .. نداشته ایم كه شایان یادآوری باشد و جز آفتابه به جایی نرسیده ایم، چنان كه میبینید، و پوشانیدن دوباره ی جامه ی خودمان است كه با آن، برترین اندیشه ها از "منشور حقوق بشر" كوروش و خردگرایی زرتشت گرفته تا سوسیالیسم مزدك و اندیشه ی مانی و پند بزرگمهر و دانشگاه گـُندی شاپور و شاهنامه را پدید آورده و هزار سال، همواره یكی از دو كشور نیرومند جهان، در كنار یونان/روم بودیم.

پس اینهم باز سخن بیهوده ی كسانی است كه شیفته ی این جامه ی بیگانه اند و چنان می نمایند كه ما پیش از این وام جامه ی زورچپان، برهنه و بی زبان ( عجمی و الكن!) بوده ایم.

--٢-ب--
با پارسی سازی، حافظ و خیام را از دست میدهیم !؟

یكی دیگر از سفسته های دشمنان پارسی سازی این است كه گویا با پارسی سازی، حافظ و خیام (!) و سعدی و .. را از دست می دهیم چون آنها چند درسدی واژگان تازی بكار برده اند كه یاوه ای بیش نیست. هم اكنون هم برای خواندن سعدی نیاز به واژه نامه است. پارسی سازی ، كنار نهادن واژگان تازی، در گفتار روزانه و در دانش و فرهنگ و نوشتار است و نه ناروا (ممنوع) كردن آن . روشن است كه كسی كه فقه می خواند بخواند، یا چامه های پر از واژگان عربی، میتواند این واژگان را برای كار خودش یاد بگیرد. نه اینكه به وارونه، به انگیزه ی اینگونه كاربرد های اندك مانند فقه و چند تا دیوان، زبان پارسی را از مدرن شدن و زایا شدن بازداریم. در كشور های اروپایی هم ادبسار "كلاسیك" كه واژه های كهن لاتین و .. دارد، جای خودش را نسكخانه ها و موزه ها دارد و كسی را از خواندن آنها بازنداشته اند. روشن است كه اگر اندیشه ی درخشانی در دیوان ها باشد، خود بخود رو میاید و بر سر زبانهاست، هرچند كه واژگان تازی در ان بكار رفته باشد، وگرنه نمی توان مرده را بزور زنده نگه داشت.

-----------

۵- زبان پارسی سره خنده دار و ریشخندی است(مسخره است)

-----پاسخ:-----

هر سخن و واژه ی ناآشنا ، خنده دار می نماید ولی مردم دو گروهند، گروه فرهنگیده ( فرهیخته) كه پیش از خنده، كمی هم اندیشه شان را بكار می اندازند كه آیا به واژه های زبان مهادین و خودی ام و زبان نیاكانم بخندم یا نه، و گروهی بی فرهنگ و ناآگاه هرزخند كه برای انها زبان و فرهنگ بی ارزش بوده و یا ارزشی برابر یك "اس ام اس " خنده دار دارد. در گذشته هم گروهی از این بی فرهنگان و تازی پرستان به واژه هایی چون "دادگستری" بجای "عدلیه" و "شهربانی" به جای "نظمیه" و "بازنشسته" به جای "متقاعد"! و "دبستان" بجای "مكتب" و .. اینها می خندیدند. اگر ما به ریشخند اینگونه بی فرهنگان و دشمن پرستان بها میدادیم، هنوز هم نام" تهران"، "دارالخلافه ی طهران" بود و هنوز هم در دبستان ( ببخشید مكتبخانه!) به "دماسنج" میگفتیم " میزان الحرارة"
پس این سخن هم تنها گویای بی فرهنگی یا ناآگاهی گوینده ی آن است.

------------

۶- زبان چون پویاست، ، پس ولش كنیم كه واژه ها با روند "طبیعی" بیایند و بروند.

----پاسخ:----

آدمی و سازمانهای همبودین ( اجتماعی) نیز بخشی از "طبیعت" هستند. امروز ما ما با دستكاری ژن ها و .. گندم و گوجه فرنگی بهتری درست میكنیم و یا داروهای كارساز فرامی اوریم (تولید میكنیم) و با ساختن كانال ها، از تنداب های ویرانگر پیشگیری می كنیم و با ساختن آب بند ها، انرژی پدید می اوریم كه همه ی اینها، كاریار بهزیستی ما و در راستای خوشبختی هرچه بیشتر مردمانند. اگر می خواستیم كه در هر جایی به روند "طبیعی" میدان بدهیم، بایستی پزشكان را از كار برداریم كه هر كودكی كه بیمار شد و خودش بهبود نیافت، به گونه ی "طبیعی" بمیرد و هر كه از پس سرماخوردگی اش برنیامد، بگونه ی "طبیعی" بمیرد و دیگر بایستی دست از پنی سیلین ، كه دستبرد در كار "طبیعت" است، بر میداشتیم. زبان پارسی هم یك پدیده ی پویا و جاندار مانند یك كودك است و بر ماست كه از آگاهی ها و ابزار خود سود ببریم كه این زبان "دیمی" نشود و از بیماری ها و كژی ها بركنار بماند. در پی همین اندیشه های خردمندانه بود كه در ایران ( و در بسیاری از كشورهای جهان) فرهنگستان زبان پدید آمد كه پزشك و راهنمایی برای زبان باشد ( اگر بز را باغبان نكنیم !).

خود فرهنگستان كنونی هم درست دارد همین كار پاكسازی را انجام میدهد ولی خب، به جان وام واژه ی فرنگی افتاده كه بیشتر به انگیزه ی "تعهد است تا تخصص" !

از اینرو، این سخن ناسازگاران با پالایش زبان نیز ، برخاسته از ناآگاهی و یا اگر از روی آگاهی است، همان زبانزد " یك بام و دو هواست"

-------------

۷- زبان در پیشرفت ویا واپس ماندگی گویندگان آن زبان، هنود (تاثیر) ندارد
----پاسخ:---

زبان بخش بسیار بزرگی از فرهنگ است و پایه ی اندیشه به شمار میرود. زبان و اندیشه در پیوند دوسویه ی دیالكتیكی با هم هستند. واژه ها به اندیشه های پیكر میدهند و باز این اندیشه است كه به پیدایی واژه های نوین می انجامد. مغز آدمی میتواند با آمایش (تركیب) پنداره ها، پنداره های نوینی كه نیازش را برآورده میكنند و یا به انگارش پرو بال می بخشند پدید بیاورد. مغز مانند یك مهراز (معمار) است كه نه تنها از آجر ها سود میجوید كه ساختمانی را بسازد، بساكه آجر های نوینی نیز پدید میاورد. او "اسب و "بال" را با هم آموده و "پگاسوس" ( اسب بالدار) را در ویر خود پدید میاورد و برای آن داستان میبافد و از روی این الگو ، زمانی هم به اندیشه ی ساختن هواپیما می افتد. ژول ورن توانست پنداره ی زیردریایی های نوین اتمی را پیش از پدید آنها در داستان "بیست هزار فرسنگ زیردریا" پدید بیاورد چون مغز و اندیشه ی او به پنداره های زیرساختی فندی و فیزیكی و .. آشنا بود. روشن است كه اگر ژول ورن در عربستان زاده شده و زبان او دارای واژه ها و پنداره هایی مانند پیستون و موتور و فشار آب و پروانه ی چرخشی و نور فسفری و كارواژه های دریانوردی و ناوبری و ده ها و سد ها واژه ی بایسته ی دیگر نبود، شتر چران خوبی از آب در میامد و شاید داستان "لیلی و مجنون" را می نوشت ولی نه "پیرامون جهان در ۸۰ روز" و یا " آبخست رازآمیز".

*

كمابیش همه ی آفریده های فلسفی جهان به زبان های هندواروپایی هستند ( آنهم كه پور سینا و ... به عربی نوشته، برگردان از یونانی و .. بوده و تازه زبان مادری خود پورسینا و خیام و رازی و فارابی و ابوریحان بیرونی و .. همه پارسی كمابیش سره بوده است)
آیا از خود پرسیدیم چرا؟
چرا نمی توان پنداره های سخن نیچه را هتّا با بهترین بازگردان ها، آنچنان دریافت كه با زبان مهادین آن ، آلمانی؟ چون در آن زبان واژه هایی هستند كه نماینگر پنداره های ویژه هستد كه در زبان های دیگر همتا ندارد.

یا در فیزیك كوانتوم، هتّا انگلیسی ها هم واژه هایی مانند
Eigenwert
را از آلمانی گرفته اند و همانگونه بكار میبرند چون برابری گویا در زبان خود نیافتند.*

رایانه ای بنام مغز، از كودكی با روش و سامانه ی زبان مادری خود آشنا میشود و آن " الگوریتم" و "فرنودسار" ( منطق) كه در زبان نهفته است در مغز او جایگزین شده و مانند چوبی كه در كنار نهال نونشانده فرو میكنند كه به رویش او راستا بدهد، راستای و توان اندیشه ی زندگی او را راستا می بخشد. ما ایرانی ها مانند انگلیسی ها "به پایین نمی افتیم"، ما " زمین میخوریم". انگلیسی ها "سرما را میگیرند"، آلمانی ها "خود رابه سرما میدهند" و ما " سرما می خوریم"

اندیشه ی یك كودك عرب، گرفتار همان كالبد های زبان اش هم هست. در زبان عربی ریشه ها در كالبد ها ( قالب) ها ریخته می شوند و كسی نمیتواند كالبدشكنی كرده و یا كالبد تازه ای بسازد. برای نمونه ریشه " ك ت ب" در كالبد كارگیری " مفعول" ریخته می شود و می شود مكتوب. كسی نمیتواند برای نمونه، واژه ی كتمب بسازد چون كالبد "فعمل" ندارند. ب.ن. آنها برای نام جایگاه، یك كالبد دارند، برای نمونه مستراح = جای استراحت، مدرسه = جای درس. دیگر كالبد دیگری در دست نیست. اگر این جای آموزش بزرگ باشد، همان مدرسه است و كوچك هم باشد همچنین. آموزشگاه و آموزشكده و آموزش سرای و .. همه مدرسه اند.

برای هر كار و پنداره ی نوین كه در جهان پدید اید، عرب ناچار از گذاشتن یك چم فراتر بر یك ریشه ی در دسترس، یا یافتن یك ریشه ی نوین است ، چرا كه آمایش (تركیب) در آن زبان روا نیست و جایی ندارد. برای نمونه، واژه ی فروبار (داونلود) كردن، در عربی نیست و بایستی ریشه ای بسازند و یا بر یك ریشه ی كهن، یك چم دیگر بیفزایند. از همین روست كه بسیاری از ریشه های زبان عربی، دارای چندین بارِ پنداره ای هستند كه تنها در بافتار سخن و یا نوشته، میتوان گمان برد كه كدام پنداره در آنجا ، بكار رفته است.

برای نمونه، "كارآگاه"( دتكتیو) یك پیشه و یك پنداره ی نوین است. ما از واژه ی پهلوی كارآگاه (= استاد در كارخود) كه آموده ای از كار و آگاهی است سود جستیم، ولی عرب چون كارواژه ی برای این كار ندارد، برابر های زیر را بكار برده:
رَجُلُ التَّحَرِّي ، أو المَبَاحِث ، مُخْبِرُ تَحَرٍّ(القوامیس
یا ما برای كارواژه های نوین داونلود و آپلود می توانیم به آسانی بگوییم "فروبار" كردن و "فرابار" كردن، ولی عرب گیر میكند چون ریشه ای كه این كار را برساند ندارد و باید یا بسازد و یا یك ریشه ی دیگر را بازهم با این چم نوین، سنگین تر سازد.

نبودن شایند آمایش ( امكان تركیب) در زبان تازی، دست و پای زبان و اندیشه ی انان را بسته و مغز به آمایش پنداره ها خوی نگرفته و انچه را كه ما با یك واژه می نمایانیم، انها در دو یا چند واژه انجام میدهند. برای نمونه، انگلیسی می گوید "ایرمیل" كه ما در پارسی می توانیم بگوییم "هواپست" ولی اندیشه ی عربی تنها میتوان بگوید "پست هوایی" ( افزایش دو واژه به هم ) = البرید جوّی.

پس میبینیم كه در جایی كه زبانهای هند و اروپایی دستكم دو گزینه دارند: هواپُست و پست هوایی، عربی یك گزینه بیشتر ندارد.

یكی دیگر از كاستی های اندیشه ی كالبدی این است كه اگر پنداره ای فرای كالبد ها هم باشد، بایستی آنرا بزور در یك كالبد نزدیك تر چپاند.
برای نمونه، در زبان های هندواروپایی، به "مثلث" میگویند "تری انگل" سه كنج یا سه گوشه ، ( سه گوش). اكنون دو كودك تازه دبستانی ، یكی عربی و یكی هندواروپایی را بینگارید كه هنوز هندسه نخوانده اند و پنداره ی هندسی " مثلث" را نمی شناسند .

كودك عرب به كالبد ها آشناست و می داند كه كالبد "مفعّل" مانند مشبك (شبكه شبكه)، یا مشجر (درخت دار) چه بر می اورد. و ریشه ی ثلث را هم می شناسد (= سه). كودك هندواروپایی هم میداند كه سه، كدام پنداره است و كنج و گوشه هم چیست. پس كودك عرب دو آگاهی دارد، یكی چم ریشه و دیگری كار كالبد; و با شنیدن نام مثلث، میداند كه این یك "چیزی" ست كه "سه تایی" است. كودك هند و اروپایی هم میداند كه چم ریشه ها چیستند. اكنون اگر به ایندو كه هرگز تاكنون یك مثلث هندسی ندیده ایند، هركدام یك برگ بدهیم كه در ان ، نگاره های گوناگون، مانند گیاه سه برگ، نردبان سه پله، و ... و سرنجام یك مثلث هندسی هم در ان باشد، كودك هند و اروپایی با داشتن آگاهی بیشتر كه سه گوشه، چیزی است كه سه تا گوشه دارد، زودتر سراغ ریخت هندسی سه گوش میرود ، در جاییكه كودك عرب كه از واژه ی مثلث تنها میداند یك چیز سه تایی را باید بیابد، گیر میكند چون نمیداند سه تا چی؟ سه تا پله؟ سه تا گوشه، سه تا پایه؟

ب.ن. ما به "تریپود" می گوییم سه پایه (تری = سه + پود = پای). عرب چون مثلث را برای هندسه بكار برده و سه و پا را نمیتواند با هم بیاماید، ناچار است روی به همتاهای دیگر آورده و بر چم یك یا چند واژه ی كهن بیفزاید:
حَمَّالَة ، سِيبَة ، مِحَفَّة ، مَحْمَل ، مَحْمِل ، مِنْصَب ، نَقَّالَة
( القوامیس)

ب.ن. ما به آسانی بجای اكتاپوس همانگونه میگوییم هشت پا (اُكت = هشت + پوس= پا) . عرب در اینجا گیر میكند چون بسادگی نمیتواند هشت را با پا در یك واژه بیاماید. اینست كه میگوید: أُخْطُبُوط !!( القوامیس) (عربی شده ی اوکتاپوس)

برای نمونه در زبان آلمانی كارواژه ی
umdenken= um + denken ~ rethink
(denken = اندیشیدن )

هست كه به چم دگرگون ساختن اندیشه است و زبان آلوده ی ما توانایی یافتن یك برابر گویای یك واژه ای را برای ان ندارد و شاید بتوان با چشم پوشی، كارواژه ی نزدیك "بازاندیشیدن" را بجای ان نهاد، ولی در عربی همین اندك هم شدنی نیست چون چنین ریشه ای در زبانشان یافت نمیشود و بایستی بگویند "تغییر تفكر "و یا چیزی همانند این و یا یكی از ریشه های دیگرشان را بجای این هم به گاری شكسته ی زبان "كامل" عربی ببندند.

برای نمونه، واژه ی "مراجعه". یك دوجین چم گوناگون دارد:
http://dictionary.sakhr.com/SearchResul ... =مُراجَعَة
*(چم = معنی)
تصویر
پس اندیشه ی هندواروپایی كه هم كالبدواره های آزاد را دارد [ مانند ریشه ی كارواژه + نده = كارور(فاعل)، نمونه گوینده = گوی + نده = كسی كه میگوید] و هم توان آمایش را دارد، رایانه نورونی مغز را با توان آمایشی، با راه های پرشمار آمایشیك ( كمبیناتوریك) پرورش میدهد و زبان عربی، اندیشه را در زنجیر كالبد ها در بند میكشد.

شاید گفته شود كه ما در زبان كنونی، هر دوی این " برتری ها" ! را داریم، نه چنین نیست. چون ایندو دو روند در راستاهای ستیزنده هستند، كار كودك ایرانی از عرب هم سخت تر است و میان دو راه گیر كرده: نشسته ام به میان دو دلبر و دو دلم

یك مغز مانند یك رایانه، یك توان شمارگری مرزمند دارد و اگر توان آن در چند شاخه و برای چند گماشتگی (تسك) در راه باشد، هرگز توان ١۰۰% خود را در راستا بكار نمی برد و همین كاهش توان ، برای شمارگری زباله های تازی، به كاهش توان سراسری می انجامد.

میدانیم كه دگرسانی میان یك آدم و یك میمون هم تنها در كمتر از یك درسد ژن های آنهاست و در میان آدم ها هم، كسی كه ١۰۰% توان مغزی را در یك راستا بكار می برد، همواره پیشرو تر از كسی است كه همان مغز را دارد ولی توان آنرا برای چند كار ( تاسك) بخش كرده و نمی تواند در یك راستا، توان ١۰۰% را بكار گیرد.

به گواهی تاریخ هم می بینیم كه عرب در ٢۰۰۰ سال هیچ نوآوری، اندیشه ی نوین، یافته ی نوین، ساخته ی نوین و چیزی كه باری از دوش مردمان و جهانیان بردارد پدید نیاورده و همواره گسارنده ( مصرف كننده) و یا چپاولگر بوده. ایرانیان هم از هزار سال پیش كه الودگی زبانشان آغازید، به جز آفتابه چیزی برای جهانیان، یا دستكم برای خودشان بدست نیاورده اند.

كودك ایرانی كه تازه پای در كلاس هندسه مینهد، با واژه های چون "مثلث متساوی الاضلاع" ! رودرو میشود و گریزان از هندسه و دستور زبان (ماضی التزامی !) و ادبسار یا همان "ادبیات" ( تجزیه و تحلیل ، نكره، معرفه، شبه جمله ! ) و مزداهیك یا همان "ریاضیات" ( مشتق ثانی منحنی هذلولی مماس بر ..) و فلسفه و منطق ( علة العلل، واجب الوجود! قیاس مع الفارق!..) و من پیمان میبندم كه بیشتر خوانندگان هتا دانش آموخته هم هنوز نمیدانند كه "سفسطه ی قیاس مع الفارق " به چه چمی است و از بیخ به چی میگویند!.

این گرفتاری اندیشه در كالبد ها و ریخت ها چنان میان ما بیداد می كرده و می كند كه در گذشته، كسانی بنام "عریضه نویس" ها باید یك نامه ی دیوانی و درخواست ساده را در كالبد های پیش ساخته میریختند كه دیوانیان دستكم یك نگاهی به ان بیندازند.

كوتاه سخن، زمانی كه توان آمایشگری و پردازشگری مغز كاستی می یابد، توان نوآوری و توان انگار و پندار و نوپندار (ایماژیناسیون ، فانتزی، اننوواسیون) از میان می رود. همان توان نوآفرینی و نوآوری، كه پایه ی اندیشه ی های نو، ساخته های نو، فند های نو، دانشهای نو و هنر های نوین است.

این است كه هیچ چیز نوی " به فكرمان " نمیرسد و همواره با پیروی و برگردان ها و ترزبان ها از بیگانه زنده ایم و در "كپی " كردن استاد شده ایم، آنهم پس از سالها دیركرد.از روس و كره و اینجا و آنجا، چیز هایی می خریم و یا می دزدیم و نامش را می گذاریم "فنّاوری شگفت انگیز دانشمندان متعهد كشور"

*

از سوی دیگر، همانگونه كه گفتیم، فرنودسار ( منطق) و ساختار درونی زبان هم یك كارگزار ( فاكتور، عامل) دیگر است كه با پیشرفت و نوآوری و اندیشه پروری سروكار دارد. برای نمونه، ما در پارسی كارواژه ی "پرسیدن" را داریم، همچنین كارواژه ی "بازپرسیدن" و درمغز خود میدانیم كه" بازپرسیدن"، یك جوری از "پرسیدن" است و اگر هم تا كنون واژه ی "بازپرسی" و یا "همه پرسی" را ندانسته باشیم، بازهم مغز ما به آسانی "همه" را با "پرسیدن" می آماید ( تركیب می كند) و كمابیش در می یابیم كه این یك جور پرسیدن است از همه، یا اینكه همه چیزی را میپرسند و سرانجام به آن چم میرسیم، ولی زبان تازی برای هركدام از اینها، یك ریشه نیاز دارد كه هیچگونه پیوند واژگانی هم باهم ندارند ، یكی هست سؤال، یا استسفار ! یكی هست اِسْتَقْصَى و دیگری میشود ااِسْتَطْلَعَ رَأْيَ الجُمْهُورِ!!(= همه پرسی).( القوامیس)

پس در اینجا یك مغز كه با زبان هندواروپای پرورش یافته، میان واژگان كه چم های نزدیك دارند، از بخش های خود همان واژه، پیوند میان واژگان را برپا میسازد و همواره یك شبكه ی واژگانی كه به هم پیوسته اند( لینك شده اند) در ویر او آماده است. او می تواند در گاه نیاز به تندی یك سازه ی دیگر را پدید بیاورد و یا دگرگون كند. برای نمونه، كارواژه ی "هرزپـُـرسی" را بسازد. شما هم تا كنون این واژه را نشنیده اید چون من همین اكنون ساختم!! ، ولی بیدرنگ میدانید كه این به چم پرسش بیهوده و پوچ است !!

ولی آلودگی با روش اندیشه و زبان عرب، بسیاری از مارا هم از اینكار بازداشته و مغزمان را كند كرده است و اینكه اكنون اینجور نوآوری ها افزایش یافته، بیشتر در پی كوشش های سره گویان و پارسی دوستان است و گرنه هنوز بیشترینه ی مردم گرفتار این زندانند .

در پی آلودگی هرچه بیشتر به واژه های و اندیشار تازی، اكنون ما بیشتر كارواژه ها را در دو یا چند بخش، با "كردن " بكار می بریم: تخریب كردن ! (آنهم در جاییكه تخریب خودش همان "خراب كردن" است) !، تشویق كردن، تقاضا كردن، توزیع كردن، تاسیس كردن، .. كار بجایی رسیده كه بجای "گریستن" پارسی هم میگوییم "گریه كردن" ! نوشته ها و گفته های ما پر از "كردن" و "به عمل آوردن" است! كارواژه ای را كه همچون زبان های نیالوده ی هندواروپایی دیگر، یكپارچه میتوانستیم بگوییم، مانند پرسیدن ( اسك در انگلیسی) میگوییم پرسش كردن، سؤال كردن ! اینگونه بازهم، بار و رنج شمارگری رایانه ی مغزی خودمان را افزایش داده و كارآیی انرا میكاهیم.

درازنوشت و كوتاه سخن :

* زبان تازی، گرفتار كالبد هاست و اندیشه را نیز ناگزیر در همان مرز گرفتار كرده.
* سازه های زبان تازی، گویایی سازه های زبان های هندواروپایی را ندارند
* واژگان تازی به انگیزه نبودن نوآوری هركدام با چند چم بار شده اند كه زبان را گنگ كرده.
* زبان تازی جای آمایش پنداره ها را در واژگان ندارد و توان آمایشگری اندیشه را از میان میبرد.
* زبان تازی، توان نوآوری و كالبد شكنی را از میان میبرد.
*آلودگی زبان تازی، مغز مارا از كاركرد ١۰۰% در یك راستا بازداشته
* آلودگی زبان تازی، توان پیوندسازی میان واژگان/كارواژگان را از ما گرفته.
( تا جاییكه یك فرهنگستانی ما هم نمیدانست كه فرسایش با سایش درپیوند است!)
* آلودگی زبان تازی، فروزه های روشن گویی و كوتاه گویی زبان پارسی را كاسته(= تقلیل داده است!!!)


Mazdak e Baamdaad

تصویر
خرد، زنده ی جــاودانی شنــاس
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد

نمایه کاربر
Roamer

عضویت : جمعه ۱۳۸۷/۷/۱۲ - ۲۰:۲۵


پست: 1658

سپاس: 44

Re: واژگان پارسی

پست توسط Roamer »

جالب بود ... smile072
برای اینکه بهم نریزه اینجا میگم ..... عالی بود smile072
----
استاد گرامی این تصاویر رو بارگذاری بفرمایید ; تارنمایی که می گمارید ;
فیلتر (پارسی !!!؟؟؟؟) است . smile124
آخرین ویرایش توسط Roamer چهارشنبه ۱۳۹۱/۳/۳۱ - ۱۸:۲۱, ویرایش شده کلا 1 بار

نمایه کاربر
هرمز پگاه

محل اقامت: پاريس

عضویت : جمعه ۱۳۸۴/۶/۱۸ - ۱۹:۲۷


پست: 7238

سپاس: 978


تماس:

Re: واژگان پارسی

پست توسط هرمز پگاه »

375516_288453494523189_1352741815_n.jpg
375432_288445401190665_222826781_n.jpg
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.
خرد، زنده ی جــاودانی شنــاس
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد

نمایه کاربر
Diana

عضویت : شنبه ۱۳۹۰/۳/۲۱ - ۲۰:۳۵


پست: 154

سپاس: 15


تماس:

Re: واژگان پارسی

پست توسط Diana »

من سوالی دارم ایا "گشودن"عربی ست یا خیر ؟
من میدانم که تو کودن نیستی
ولی خود را به کودنی میزنی!!!!

نمایه کاربر
هرمز پگاه

محل اقامت: پاريس

عضویت : جمعه ۱۳۸۴/۶/۱۸ - ۱۹:۲۷


پست: 7238

سپاس: 978


تماس:

Re: واژگان پارسی

پست توسط هرمز پگاه »

Diana نوشته شده:من سوالی دارم ایا "گشودن"عربی ست یا خیر ؟
نه عربی ان میشود" فتح"
برای نمونه:
مفتاح = ابزار گشاینده -> کلید
فاتحه = گشاینده ( مادینه)
smile072
سؤال = پرسش
خرد، زنده ی جــاودانی شنــاس
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد

ارسال پست