مردي صبح از خواب بيدار شد وديد تبرش ناپديد شده ، شك كرد كه همسايه اش آن را دزديده باشد. براي همين تمام روز او را زير نظر گرفت.
متوجه شد كه همسايه اش در دزدي مهارت دارد مثل يك دزد راه مي رود، مثل دزدي كه مي خواهد چيزي را پنهان كند، پچ پچ مي كند.
آن قدر از شكش مطمئن شد كه تصميم گرفت به خانه اش برگردد لباسش را عوض كند و نزد قاضي برود و از او شكايت كند.
اما همين كه وارد خانه شد تبرش راپيدا كرد.
زنش آن را جابه جا كرده بود
.مرد از خانه بيرون رفت و دوباره همسايه اش را زير نظر گرفت و دريافت كه او مثل يك آدم شريف راه ميرود ، حرف ميزند و رفتار مي كند.
پائلو کوئیلو
همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم!
جاده جوانی لغزنده است زنجیر ایمان را ببندید
صلوات شاه کلید همه قفل های بسته است.
آدم بد را هرطور که هست تحمل می کنم کاسه صبرم از آدم هایی لبریز است که با ادعای خوب بودن بدی می کنند
روزی دختر شیخ یک تبلت گوگل نکسوس بخرید و بر شیخ عرضه نمود!
شیخ بگفت: این تبلت که خریدی اولین کار چه کردی؟
عرض نمود: یا شیخ بر صفحه اش برچسب زدم و دور آن کاوری بس محکم قرار دادم.
شیخ فرمود: ایا کسی تورا به این کار مجبور کرد؟
- خیر
فرمود: ایا تو به شرکت گوگل توهین کردی که چنین کاور بر آن نهادی؟
- خیر. اتفاقاً خود گوگل که آن را ساخته توصیه نماید که بر آن کاور نهیم.
- ایا چون این تبلت چیپ و درپیت است کاورش کردی؟
- خیر. بلکه چون ارزشمند است و کلی تکنولوژی صرف آن شده چنین کردم.
- ایا کاور از جمال تبلت نکاهد و به وزنش نیفزاید؟
- باکی نیست. به دوامش نیز بیفزاید.
شیخ صیحه ای بزد و فرمود: پس بدان که آنکه مرا و تو را ساخته ما را به عفاف و حجاب ، توصیه نموده است که عفاف نه دست وپاگیراست و نه موجب عذاب بلکه ضمانت ماندگاریست.
89.jpg
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.
جاده جوانی لغزنده است زنجیر ایمان را ببندید
صلوات شاه کلید همه قفل های بسته است.
آدم بد را هرطور که هست تحمل می کنم کاسه صبرم از آدم هایی لبریز است که با ادعای خوب بودن بدی می کنند
ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول
میکنم که مامانت به عروسی نیاید آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود
رفت و با خجالت چنین گفت: در سن یک سالگی پدرم مرد ومادرم برا اینکه خرج زندگیمان
را تامین کند در خونه های مردم رخت و لباس میشست حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط
کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است نه فقط این بلکه این گذشته
مادرم مرا خجالت زده کرده است به نظرتان چکار کنم استاد به او گفت:از تو خواسته ای
دارم به منزل برو و دست مامانت را بشور، فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی و
جوان به منزل رفت و اینکار را کرد ولی با حوصله دستای مادرش را در حالی که اشک بر
روی گونه هایش سرازیر شده بود انجام داد زیرا اولین بار بود که دستان مامانش درحالی
که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده وتماما تاول زده و ترک برداشته اند را دید ،
طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرز میفتاد. پس از شستن دستان
مادرش نتونست تا فردا صبر کند و همون موقع به استاد خود زنگ زد و گفت: ممنونم که
راه درست را بهم نشون دادی من مادرم را به امروزم نمیفروشم چون اون زندگی را برای
آینده من تباه کرد
اگر جایی که ایستاده اید را نمی پسندید، عوضش کنید. شما درخت نیستید(جیم ران) بهتــــــرین معلم شما، آخریـــن اشتباه شماست.