پارسی را پاس بداریم

مدیران انجمن: parse, javad123javad

نمایه کاربر
Mehrbod

نام: مهربد وارسته

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۲/۱/۸ - ۱۷:۰۰


پست: 7

سپاس: 16

جنسیت:

تماس:

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط Mehrbod »

candle نوشته شده:درود؛
برابر پارسی واژه های تازی «حقیقت» و «واقعیت» چیست؟



PN2 - حقیقت
PN2 - واقعیت

نمایه کاربر
Mehrbod

نام: مهربد وارسته

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۲/۱/۸ - ۱۷:۰۰


پست: 7

سپاس: 16

جنسیت:

تماس:

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط Mehrbod »

DARKENERGY نوشته شده:حقیقت: راستی / درستی / فرهود

واقعیت: راستینه / راستینگی



    هوده = حق
    بیهوده = ناحق
    فرهوده —> فرهود = حقیقت (آنچه بسیار "بحق" باشد)

    فرابود —> فربود = واقعیت (آنچه فرای ما نیز همچنان باشد)



در PN2 همه‌یِ اینها را میتوانید بآسانی بیابید.

نمایه کاربر
Mehrbod

نام: مهربد وارسته

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۲/۱/۸ - ۱۷:۰۰


پست: 7

سپاس: 16

جنسیت:

تماس:

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط Mehrbod »

از راه روبات تلگرام Mehrbot میتوانید واژه‌نامه‌ی بالا را بآسانی جستجو نمایید: https://telegram.me | @paarsig_bot



تصویر

نمایه کاربر
DARKENERGY

نام: Melina

محل اقامت: krj_teh

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷


پست: 7031

سپاس: 4151

جنسیت:

تماس:

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط DARKENERGY »

4356524.png


واژه ی "لایق" مانند بسیاری دیگر از واژگان، بجای چند چیز بکار میرود و زبان مارا کم‌مایه و درشت کرده است
( درست مانند دگرسانی یک قالی ریزباف و یک قالی درشت‌باف)

----------
گزاره ی بسیار عرب زده ای كه در نگاره می بینید، از یكی از روزنامه های كشور برداشته شده:


5665.jpg
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.

*

آنکه رفت، به حُرمت آنچه با خود برد حقِ بازگشت ندارد

*

آدمی که از آفتابِ صبح گرم نشه، از آفتاب غروب گرم نمیشه

نمایه کاربر
DARKENERGY

نام: Melina

محل اقامت: krj_teh

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷


پست: 7031

سپاس: 4151

جنسیت:

تماس:

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط DARKENERGY »

از آنجایی که ما چم درست واژه ی بیگانه ی "دلیل" را نمیدانیم، آنرا به نادرست بجای چند فرایافت (مفهوم) گوناگون بکار میبریم:

43w543g.png


---------------------------------------------------------------
45646.jpg


------------------------------------------------------------------------------
گروهی می پندارند كه درازگویی نشانه ی "سواد" است و یك واژه را دوبار به پارسی و به عربی و یا عربی-عربی می آورند،
مانند: "ضرر و زیان"، " واضح و مبرهن و اظهر من الشمس است كه ..."، " سود و استفاده "
در یك زبان كارآمد، این درازگویی ها نیست.

413424.jpg


------------------------------------------------------------------------------------------------

شوربختانه، كارمندان كشور می پندارند كه هر چه عربی تر بنویسند، "رسمی" تر است!

4h46.jpg


smile072
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.

*

آنکه رفت، به حُرمت آنچه با خود برد حقِ بازگشت ندارد

*

آدمی که از آفتابِ صبح گرم نشه، از آفتاب غروب گرم نمیشه

.venus

نام: علیرضا

عضویت : جمعه ۱۳۹۵/۹/۱۲ - ۲۱:۰۹


پست: 2

سپاس: 4

جنسیت:

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط .venus »

smile072
تصویر

.venus

نام: علیرضا

عضویت : جمعه ۱۳۹۵/۹/۱۲ - ۲۱:۰۹


پست: 2

سپاس: 4

جنسیت:

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط .venus »

تصویر

نمایه کاربر
اماتور

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۵ - ۱۲:۴۳


پست: 2909

سپاس: 2151

جنسیت:

تماس:

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط اماتور »

تعدادی از واژه ها - پیشوند ها - گفته ها و نکته هایی که تا الان در این جستار بهره برده شده smile041 تاحد امکان سعی کردم چیزیو جا نندازم
لینک دانلود در قالب ورد :

http://s8.picofile.com/file/8277847926/ ... .docx.html


تجربه = آروین
experience
Erfahrung
واجب است كه فرضیه ها به طریق تجربی، امتحان و اثبات گردند = بایسته است كه نگره ها، به شیوه ی آروینی، آزمون و پایوَر شوند.
با تجربه = آروینمند، كاركــُـشته، ...
پایور paayvar = ثابت
پایور کردن = ثابت کردن
بایسته = واجب
بایستگی = وجوب
بایا = اجباری
بلندا = ارتفاع
پهنا = عرض
درازا = طول
ژرفا = عمق
گـُنجا = حجم
گـُنجایش = ظرفیت
پهنه = مساحت
جرم = تنمایه ( تن + مایه)
انرژی =کارمایه /توانمایه
(پتانسیل = توانمایه)
اختلاف سطح پتانسیل(انرژی) = ناترازی توانمایه
الکترومغناطیس= آهنکهربا
امواج الکترومغناطیسی = خیزه های آهنکهربایی
موج = خیزه
موج آب/دریا = خیزاب
ناف= وسط، مركز
آژگاه = مركز
پیكره = جسم،
پیكره ها = اجسام، اجرام
سه‌برسنجی = مثلثات
آبگینه= بلور
ترانـما = شفــّـاف
فرجام = نتیجه ی پایانی
مهاد mehaad = اصل
مهاد پایایی ماده = اصل بقای ماده ( انرژی ، جرم ،..)
مهاد پایایی تکانه = اصل بقای ایمپولس
مهاد پایایی گشتاور = اصل بقای مومنتوم چرخشی
هومن = انسان ( هو = خوب + من = از منش، منیدن --> نیک منش، انسان)
هومنی = انسانیت
مهاد های هومنی = اصول انسانی (اخلاقی)
هومن‌ستیز = ضد بشر
آزادی ستیز = ضد آزادی
دادستیز = ضد عدالت
مفتاح = ابزار گشاینده -> کلید
فاتحه = گشاینده ( مادینه)
سؤال = پرسش
کلمه = واژه
کلمات = واژگان
جواب = پاسخ
بعدش = سپس
توضیح = روشنگری
ارائه کردن = نشان دادن، پیش آوردن، در دید نهادن
جـُـستار= مطلب
راستا = جهت
نیا= جد
نیایی = اجدادی
جهت = راستا
جهت(سَمت) = سوی
موازی = همراستا
متنافر = هَم‌گــُـریز
تنافر = همگریزی
تقارن = همسنجی
متقارن = همسنج
نا متقارن = ناهمسنج
ادعیه = نیایش ها
هومن = انسان ( هو = خوب + من = از منش، منیدن --> نیک منش، انسان)
هومنی = انسانیت
مهاد های هومنی = اصول انسانی (اخلاقی)
هومن‌ستیز = ضد بشر
برگی از واژه نامه پهلوی، زبان کهن ایراینان در باره ی ( "هومنی" = انسانیت ( نیکخواهی و نیک منشی ) )
خلیج = شاخاب
موجود : existent = هستومند (Adj.)
موجودات = باشندگان (Nom.)
موجود ( چم مهادین در تازی ) = یافته
موجود بودن = هستی داشتن
ماست موجود است = ماست هست
موجود (زنده) = animal = جانور
موجودات بحری = دریازیان، جانداران آبزی
مجودات برّی = خاکزیان ، جانداران خاکزی
وجود : هستی
علت : انگیزه (Phil.)
معلول : انگیخته (Phil.)
دلیل (بیّنه . حجت) : آوند، نشانه، رهنمون
دلیل : رهنما
واجب : بایسته، بایا
واجب (اجباری) : ناچار، بی گزیر
آپشن : گزینه
فیلتر : پالند
فلان پیج فیلتر است = بهمان تاربرگ، پالند شده
داف : هيهات‌، عند ذلك ضلّ علم العلماء‌»
داف فول آپشن = داف پر گزینه !
واجب الوجود = هستیه بایسته ... یا .... باینده هستی ...
مخش فیلتره = پالاندن خردش را ...
او را در خیال مجسم کردم = او را در پندار، انگاشتم
خیال کردم رفته = گمان کردم رفته
مضر = زیان آور، زیان بخش
مفید= سودآور، سودمند، سود بخش
حركت های آزادیخواهانه در ممالك عربی به نفع ماست؟= جنبش های آزادیخواهانه در كشورهای عربی به سود ماست؟
حركت های آزادیخواهانه در ممالك عربی به نفع ماست؟=جنبش های آزادیخواهانه در كشورهای عربی به سود ماست؟
فواید و مضرات شرابخواری در چیست؟=سود (ها) و زیان (های) باده نوشی در چیست؟
فربود = واقعیت
مطلب = جــُستار
اتمسفر:وای.هوابار.پناد (panaad)
آخرالزمان:پسین زمان
آخه:چون
آدامس:ژاژک.وینجی.ژارک
آدرس:نشانی
اذان:گوش ها
آرمیچر:سیم آسه
ابله:هزاک.نادان.نابخرد.گول.گاوریش.کودن.کم خرد
(" کوا" در کوالیته و " هو" = خوب) از یک ریشه اند
مواقع - بعضی اوقات = گاهی
بعضی = برخی - گروهی
عسل = انگبین انگور - انگوم - انجیر ... ( پیشوند انگ - به چم شیرین بوده )
صبح به خير = بامداد خوش، روزخوش ( پگاه به چم سحر ( فجر) است نه صبح )
جرم = تنمایه tanmaaye
انرژی =توانمایه tavaanmaayeh
فضا= اسپاش spaash
مختصات= (سیستم مختصات = دستگاه همارا)-> دستگاه همارای سپهری = سیستم مختصات کروی hamaaray
مختصات = همارایه
حرکت = جنبش jombesh
سکون = ایستایی، ماند maand
جرم سکون = ماندمایه maandmaaye
ماده = ماده پارسی است ( ماتک) به عربی رفته
جسم = پیکره
ذره = ریزک reezak
نقطه = تیل
خط = رج ( خط راست)
دایره = پرهون parhoon
مساحت = پهنه
حجم = گـُنجا gonjaay
علت = انگیزه
معلول = انگیخته
استدلال = فرنود farnood
برهان = آوند aavand
تعریف = کران‌نمایی
منطق = فرنودسار، چیمیک
فَر داشت = قضیه
بُن داشت = اصل، آكسیوم، پُستولات
همفزود = مجموع
زینه = درجه zine
پهلو = ضلع
ذاتی = سرشتین- زادی
عرضی = دریافتی
نوع = گونه
جنس = عربی نیست از یونانی گنوس است = گـِن gen--> hamgen = hamjens
فصل= بند - بخش - فصل سال- سالگاه
عام = هام
منشور حقوق بشر کوروش کبیر = دادنامه ی هومنی کوروش بزرگ
به باریکی = به دقت
ویر = ذهن
ترزبان = مترجم، ترجمه
فرزان = حکمت
هو = خوب
گاها = گاهی
خواهشا = به خواهش - خواهشنامه
ناچارا = به ناچار
تلگرافا = تلگرافی
تلفنا = تلفنی
خانوادتا = خانوادگی
تکامل طبیعی انواع = فرگشت
انسان در طی میلیونها سال تکامل به مرتبه ی فعلی رسید = هومن در روند میلیونها سال فرگشت به جایگاه کنونی رسید.
مهند = مهم
وقیح = بی شرم
مواد = ماده ها ( ماده های گندزدا ( مواد ضد عفونی ) ، ماده های پرتوزا ( مواد رادیواکتیو ) )
نسل = زادمان
ذخیره = انبار ( این فایل را ذخیره کنید= این فایل را انبار کنید )
ذخیره کردن = انباشتن
اطلاع = آگاهی
اطلاعات = آگاهی، آگاهی ها
مطلع = آگاه
عدم اطلاع! = ناآگاهی
اطلاعات عمومی = آگاهی پایه ای، همگانی
اطلاع موجب قدرت است = آگاهی مایه ی توانایی( سروری) است.
ثروت=دارایی، خواسته، نوا، توانگری
ثروتمند=دارا، دارنده, توانگر، چیزمند
مالكیت= دارندگی
دنیا به دو جمعیت ثروتمندان و فقراء تقیسم میشود = جهان به دو گروه دارا و ندار بخش میشود
کلمه ی عبور = گذرواژه
قوّت - قوّه = نیرو
گاندی: درد من تنهایی نیست؛ بلكه مرگ ملتی است كه گدایی را قناعت، بیعرضگی را صبر، و با تبسمی بر لب این حماقت را
حكمت خداوند مینامند = گاندی : درد من تنهایی نیست، بلكه مرگ زادبـُنی است كه گدایی را خرسندی، ناشایستگی را شكیبایی و با لبخندی بر لب، این بیخردی را فرمان و فرزان یزدان مینامند.
ذلّت - ذلیل = خوار - پست
خلیج فارس = شاخاب پارس
تـَرابـُـردن = انتقال دادن
استفاده = کاربرد
استفاده کردن = بکار بردن - بکار گرفتن - سود جستن
استفاده شد = به کار گرفته شد، بهره برده شد
استفاده کرد = به کار گرفت، بهره گرفت ، بهره برد
مورد استفاده قرار گرفت = به کار برده شد، بهره برده شد
بلا استفاده، غیر قابل استفاده،بی استفاده = ناکار، ناکارا، بیکاربرد، بی بهره
با استفاده = پرسود، پرکاربرد، پربهره
استفاده داشتن = به کار آمدن، توانایی داشتن
مضاف و مضاف الیه = فزوده و برفزوده
حاصلخیز = باروَر
وفور = فراوانی
به وفور = فراوان، بسیار
وبسایت = رایانه جا - تارانه
ایمیل = نامه برقی
مانیتور = نمایانه
کیبورد = دکمه گاه
اسکنر = عکس برگردان
دیسک = گردالی
دیسکت = گردکی
هارد دیسک = سخت گردالی
لینک = چسبانک
فوتوشاپ = عکاسخانه
برهان نظم = پروهان سامان
عزیز = گرامی ، ارجمند
عظیم = بزرگ ، سترگ
تولد = زادروز
قلب = دل
قلبآ = از ته دل
قطره = چکه
مرض = بیماری
مریض = بیمار
منظومه ی شمسی = سامانه ی خورشیدی
کریه = زشت
کسالت = ناخوشی ، نا توانی
کلمه = واژه
ظلم = ستم
ظالم = ستمگر
کذب = دروغ
تکذیب = رد کردن ، دروغ شمردن
مجبور = وادار ، ناگزیر
محبت = مهربانی ، دوستی
محبوب = دوست داشتنی
محترم = بزرگوار ، ارجمند
احترام = گرامی داشت ، ارجمندی
شهادت دادن = گواهی دادن
تفکر = اندیشیدن ، پنداشت
عمامه = دولبند
سلول = ياخته
اولآ = نخست ، نخست اینکه ، یکم
ثانیآ = دوم ، دوم اینکه
ثالثآ = سوم ، سوم این که
جمعآ = روی هم رفته
خداحافظ = خدانگه دار
مزاح = شوخی
مضحک = خنده دار
خوف = ترس ، هراس ، بیم
دنیا = جهان ، گیتی
ظن = گمان
سوء ظن = گمان بد
حریق = آتش سوزی
حزن = اندوه ، افسردگی
تحجر = واپس گرایی ، سنگ شدن
متحجر = واپس گرا ، سنگ شده ، سخت سر
باطل = نادرست ، تباه
بطلان = نادرستی ، تباهی
بطالت = بیهودگی
واجب = ناگزیر ، بایسته ، ناچار ، باید
فقدان = کمبود
حیف = دریغا ,افسوس
صاحب جستار = جستارمند ، پدید آورنده یا آغاز گر جستار , جستاردار
موافق = هم نگر , هم اندیش , هم سو , هماهنگ,همراه
مشابه = همانند , همسان , هم نما
منتقل کردن = بر فرستادن , جابجا کردن
امکان داشتن = شدنی , انجام پذیر
موتور = پیشرانه ,جنباننده
مخفی= نهان پنهان
وب =جهان تار
جذاب = دلربا ، گیرا
جذابیت = گیرایی
مترادف = هم چم ، برابر
آخرین ویرایش توسط اماتور جمعه ۱۳۹۵/۹/۱۹ - ۲۱:۴۳, ویرایش شده کلا 1 بار

نمایه کاربر
اماتور

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۵ - ۱۲:۴۳


پست: 2909

سپاس: 2151

جنسیت:

تماس:

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط اماتور »

محبوب = دوست داشتنی ، نامدار ، دلبر
صراط مستقم = راه راست
تقویم = سالنامه
جاهل = نادان ، بی خرد
بحث = گفتگو ، گفتمان
بحث کردن = گفتگو کردن
ارتجاع = واپس گرایی ، واپس گرا
عزا = سوگ
آپاندیس = فزون روده ,فُزون رودگی,آویز آماس,آماس آویزه
آت = آشغال
آخرین لحظه = واپسیندم,واپسین دم
آداب و رسون = آیین و روش
آدم و حوا = مشی و مشیانه
آرامش طلب = آرامش جو,آسایش خواه
اذان = گوش ها
آلت تناسلی = شرم گاه ,زهار
آلبوم عکس = نگارخانه,نگار نامه,جُنگ
آمبولانس = بیمار بر
آن را باطل کردم = آن را تباه کردم
بمحض = همین که
بموقع = بهنگام , به هنگام
بنّا = والاد گر,گلیگر
به احتمال زیاد = به گمان بسیار
بلیط = گذرانه,پروانک,پته
بلوا = هنگامه,غوغا,آشوب,شورش
بلند مدت = دیر زمان
بنیان = بنیاد
بنوبت = به پستا
بنزین = نفتک
بنا نهادن = بنیان نهادن
بنی آدم = فرزندان آدم,آدمیزانگان
به اشتراک گذاشتن = همخوان کردن,همبهر کردن
به عزم = به باور
به سرعت = به شتاب,به تندی
رآیش = ریاضی
اَنگارِش = ریاضی
رایشگری = ریاضیات
رایشگر = ریاضیدان
رایشمند = ریاضیدان
بَرازه = شعاع
نیمکران = شعاع
کران = قطر
مقیاس = پیمانه - سنجش - سنجه
آمایش = قیاس
آرم = نشانه,سر کاغذ
آرمیچر = سیم آسه
آروغ = باد گلو
آسانسور = بالابر ,آسان بر
آسوده خاطر = دل آرام,آسوده دل
آزمایشات = آزمایش ها
آژانس بین المللی انرژی اتمی = بنگاه جهانی کارمایه هسته ای
آژانس مسافرتی = سفر گذار,گشتگزاری
آسم = شش تنگی,دم تنگی,تنگدمی
آکواریوم = آبزیدان,ماهیخانه
آلت موسیقی = ساز,ساز موسیقی
آیات = نشانی ها
ابتدا = نخست ,سرآغاز,آغازیدن
ابتدایی = ساده,دبستان ,نخستین
ابتذال = بی بندوباری,خوارگرایی
ابداع = نوسازی,نو ساخته,نو آفرینی
ابدیت = جاودانگی,پایندگی
ابهت = شکوه,بزرگی
ابهام = گنگی,سربستگی,پیچیدگی ها
ابراز کردن = نمایان کردن,آشکار کردن
اتم = هسته
اتمام = فرجام
اجابت = پذیرفتن,پاسخ دادن
علم = دانش
عالم = دانشمند
علمی = دانشیک
هرآینه = البته
چم = معنی و مفهوم
تسلّی (تسلّا) = دلداری
تسلیت گفتن = دلداری دادن- همدردی
قدرت = توان
قدرتمند = توانمند، توانا
بوسیله = بدست
حاضر ،موجود = باشنده
اجازه = پَرَک
زینت = آراستن
فارغ التحصیل = دانش آموخته
راضی = خشنود
احساس = سِهیدن ، سهش
تأثیر = فَرجاد
مقدس = ورجاوند ، اسپند ، سپنت ، سپنتا
دلیل و علت : شُوَند
حقیقت = آمیغ
هویت یا ماهیت = چِبود
ضامن = پایندا
تحقیق = پژوهش
تعلیم و تعلم = آموزش و پرورش
استبداد = خودکامگی
مجسمه = تندیس( خود مجسمه را عرب به کار نمی برد و تمثال می گوید.)
منظم = بسامان
عادت = خوی
اجداد = نیاکان
صفحه = سات ، رویه
خصومت = دشمنی ، ستیز
قرن = سده
معما = چیستان
غیر قابل اشتعال = نسوز
غیر قابل معالحه = بی درمان
خلقت = آفرینش
اقتصاد = اندازه داری
نصیحت = اندرز، پند
عضو = اندام ، هموَند
فرضیة = انگاره
خداحافظ = بدرود
سلام علیکم = درود بر شما
استعمال = به کارگیری
اکتفاء = بسنده کردن
جمعیت یا حزب = باهَماد
سوء ظن = بد گمانی
اطراف = پیرامون
مضیقه = تنگنا
ممانعت = جلوگیری
مطبوعات = چاپاک ها
اغماض = چشم پوشی
امواج = خیزاب ها
امضا کردن = دستینه نهادن
عمیق = ژرف ، گود
متشکر = سپاسگزار
طریقه = شیوه
معجزة : نتوانستنی ، نیارستنی
ظهر: نیمروز
فجر: پگاه
صبح: بامداد
خصوصیات: ویژگی ها
خاص: ویژه
اقتدار: یارایی
اول: نخست ، یکم
شبیه: مانند ، همچو ، چون ، به سانِ
التماس: لابه
بشارت: مژده
وساطت: میانجیگری
اجتماعات: گردهمایی ها
علم هیأت: ستاره شناسی
ریاضت: سختی کشی
صورت و ظاهر : رویه
مشکل: دشوار
مبارک : خجسته
مشتق: برگرفته
میثاق: پیمان
حوادث: رویدادها
قابل رؤیت: بیناک
مسؤول: پاسخ ده
تبادل افکار : هم اندیشی
مسألت : درخواست
مرئی/نامرئی : پدیدار / ناپدیدار
رعیت : بازیار
قافیه : پَساوَند
شاعر : چامه گو ، سخن سرا ، سراینده
نقد: دَستادَست
نسیه : پَستادَست
مُقِــرّ/ مُعتَرِف : خُستو
تدریس خصوصی = آموزش (دهی) خودینه
میخواهم با تو صحبت کنم = میخواهم با تو همسخن باشم، همسخنی کنم
میخواهم با تو حرف بزنم = میخواهم با تو سخن بگویم، گفتگو کنم
ذهن = ویر ( برای نمونه تیزویر/کـُـندویر = تیزذهن و تیزهوش /کندذهن )
متجاوز = تاراجگر- چپاولگر
قاعده, فرمول = راهکار- ساختاره
غیر پارسی = ناپارس- بیگانه
ضربه مغزی = سر,مغز کوبش
سونوگرافی لاتین = آوانگاری
متخصص اطفال تازی = ویژه گرا ی کودکان - فرهیخته ی کودکان
حاملگی تازی = بار داری- آبستنی
برادی کاردی لاتین = کند تپشی
شریان تازی = سرخرگ
گلبول لاتین = گویچه
کیسه صفرا تازی = زرداب دان
کبد تازی = جگر
طحال تازی = اسپرز
کلیه تازی = گرده
لیپو ساکشن لاتین = چربی کشی چربی زدایی
ورید تازی = سیه رگ
عضله تازی = ماهیچه
عمل جراحی تازی گزاره ای است دو بخشی که از عمل= کار و جرح= زخم کردن درست شده است
بجای آن بهتر است از تن شکافی بهره گیریم پس عمل جراحی = تن شکافی
تر میم دندان = بهسازی دندان
حالب تازی = میزنای
مثانه تازی = پیشآبدان
فعالیت تازی = پرکاری
غده تازی = دژپیه
غده تیرویید = کار پیه ی پروانه= آژخ پروانه
دیابت = فراکندی
سرطان تازی = خرچنگ- بدخیمی
آپاندیس لاتین= کور رودک
ریه تازی = شش
حلق تازی = گلو
ژنتیکی لاتین= وراثتی تازی = نیاماند
نرمال لاتین = طبیعی تازی= بهنجار - روبراه - درستکار
کروموزوم لاتین = ریخت رشته
مورفولوژی = ریخت شناسی
آل زایمر لاتین = خرد فرسایش
سکته ی قلبی تازی = دل مرگی
احیاء تازی = زنده سازی
دیالیز لاتین = بدن پالایی
توضیح = افزونه
تاندون لاتین = زرد پی
غضروف تازی = نرم سخوان
عصب تازی = پی
فوق تخصص تازی = فرا فرهیخته
جراحی اثنی عشر تازی = شکافتن دوازدهه
مفصل تازی = بند - پیوند
آرتروز لاتین = بند فرسودگی
ژن لاتین = نیا رشته
رحم تازی = زِهدان
جنین تازی = زه
آندوسکپی لاتین = درون بینی
رادیو لوژی لاتین = پرتونگاری
امراض اورژانسی = بیماریهای شتابخواه
آنژیوکت = رگ شکاف
سلول = یاخته
ادم لاتین, تورم تازی = آماس
ماده بی حس کننده = مایه ی کرختگر
متوهم = گمان پریش
دکتر معالج = پزشک درمانگر
مریض = بیمار - درمانجو
نرس = پرستار- داروگر
انما ی لاتین تنقیه تازی = روده روبی , روده شویی
سونداژ = لوله گذاری
غده پروستات = مرد آژخ
واژه ی دین پارسی از دئنا می اید = دین - وجدان یا باور درونی
حرارت = دما - گرما
عذر - معذرت = پوزش
پانصد هزار = کرور
دایره =پرهون
قطر = كران
( اقطار = كران ها)
شعاع ( دایره) = نیمكران
محیط = پیرامون
مساحت = پهنه
سؤال = پرسش
سؤال کردن = پرسیدن
مسئله = پرسمان
هلال احمر = داس سرخ
سيسموني = نوزادافزار - نوزادانه
دایناسور= دیو سوسمار - غول سوسمار
رولت = غلتک - چرخانک
تراکتور= کشت آما
قرینه = یکسنج ( سیم= یک + متری = سنج)
ریاضی = افمار ( مزداهیک هم گفته اند)
مثبت (در افمار) = فزایند
منفی (در افمار) = کاهند
نمونه منفی در مثبت میشود منفی = کاهند در فزایند، میشود کاهند
اگر منفی سه را با منفی دو جمع کنید میشود منهای پنچ = اگر کاهند سه را به کاهند دو بیفزاییم. میشود برابر کاهند پنج
جواب او منفی بود= پاسخ او نایی بود
عکس العمل او مثبت بود= واکنش او هایی بود
نایستن = نفی کردن
بایستن = واجب کردن، واجب شدن
هایستن = تایید کردن و پاسخ مثبت دادن
مثبت به چم اثبات کننده = بایی
مثبت به چم ثبت شده ( در تاریخ و دفتر و ..) = آگاشته
زند ( تفسیر) + ایک = زندیک = زندیق ( کسی که پیرو تفسیر است)
تاژ (= چادر بیابانی) + ایک = تاژیک (تاجیک)/تازی) = چادر نشین
فرزام = کامل، تمام
درازپا = طولانی مدت
تنز = رقص
کارساز =عامل factor
گـُزیردن = تصمیم گرفتن
گـُـزیرش = تصمیم
درونداد = ورودی input
برونداد = خروجی output
بایستگی = لزوم، اجبار
برابرسنگ = هم وزنه، دارای موازنه
زیستبوم = محیط زیست
به نگر آمدن = به نظر رسیدن
گزینش = انتخاب
گرانسنگ = وزین، مهم
گرانسنگی = وزنه و اهمیت
سـَـهیدن /سـُهیدن = احساس کردن
سـَـهش = احساس
تارواره نورونی = شبکه ی نورونی
رجگون = خطی linear
آمودن = ترکیب کردن
آموده = مرکب، ترکیب شده
دِگــَــرسان = متفاوت
هـَـمـسان = شبیه
یکسان = مساوی، دارای شباهت تامّ
دگرسانی = تفاوت
همسانی = شباهت
نصب = کارگذاری ( کارگذاشتن)
نصاب -> حد نصاب = تراز ارزمندی
جسم متحرک --> متحرک؟ = پیکره جنبنده
دقت کنید = بهوشید(هشدار)، دربنگرید(درنگریستن) -- دقت = باریکی (باریک بینی )- دقیقه = باریکه
سطح دسترسی = تراز دسترسی
جامعه‌ی کاربری (Community) = همبود کاربری
شبکه‌ی اجتماعی (Social Network)
نظریه =نگره
قضیه = فرداشت
آکسیم = بـُنداشت
تبریک = شادباش ( شادباش نوروزی)
پیغام خطا (Error) = پیام ایرنگ
مدیریت = گردانندگی - سرپرستی
مدت = دیرا
طولانی = دراز ( مکان)، دیرپا ( زمان)
ترجمه = برگردان، ترزبان
امکان دادن = شایاندن - دادن شایندگی ( امکان داشتن = شایستن)
اجازه دادن = پروانه دادن، روا دیدن- روا داشتن
مثلاً = برای نمونه، نمونه
اعمال کردن = بکار بردن ( کاربرد)
به طور دقیق => به طور => = شیوه -بطور دقیق = باریکبینانه، باریکمندانه
ورود=درون آمدن، اندرشُد-ورودی = اندرگاه
( فیلد = شـَـنـْـب)
تغییر دادن = دگریستن
اختصاص دادن = ویژگی دادن
تعیین کردن = ( مشخص کردن)
پادکست
ویدئوکست
محروم = بی‌بهره
تحریم
مسدود = بند, فروبسته
عضویت =هموندی hamvandi
عضو = هموند hamvandi
عضو شدن
اعتبار = ارزمندی، باورپذیری
استفاده کردن =بکار بردن، بهره جستن، سود بردن
شرایط = سامه ها
شروط (= شرط‌ها) = سامه ها
مشکل (~ مسئله) = دشواری، گرفتاری، گیر، پرسمان (مسئله)
تأیید (~ تصدیق)
تصویر (= عکس) = فرتور ( نگاره = نقاشی)
مرورگر فایرفاکس --> مرورگر؟ = یوزشگر ( دریوزه = جستجوی در ها )
توسط علی --> ‌توسط؟ = بدست، از سوی
به وسیله علی --> به وسیله؟= بدست، از سوی
عبارتند از = چنین هستند
عبارت = گزاره
ذخیره کردن = انباشتن، انبار کردن ( بینبار = ذخیره کن)
توضیح (= شرح)
ممکن = شاینده، شدنی
باقیمانده = بجای مانده، مانده
بقیه (= مابقی) = مانده
فرض = انگار/ انگاشت
پیش‌فرض = پیش‌انگار
مؤلفه => (همنه؟)
ثبت کردن = آگاشتن، /ثبت نام = نام نویسی، / دفترینه کردن
مندرج=آگاشته، درنگاشته
جعبه = تبنگو
البته = هرآینه
پنل= پهنه
فرضیه = انگاره
طولانی = درازمند
قدبلند = درازمند - بالا بُرز
دقیق = موی نگر- موشکاف
دقت کن = نیک بنگر
تنظیم = آراستن
فاصله = دوری
خطا = لغزش
لوگو = نماد -درفش
موردنظر = نامبرده- در پندار
متخصص = ویژه گرا- کار آزموده
تعیین کردن = بر گماشتن - ویژه ی کاری کردن
صدا = دنگ
فقیر = تنگدست
ان شاءالله = به امید خدا - به خواست خدا
حسن عباس زاده = خوشروی اخموزاده
داگ = به پهلوی = روز
اور توپد = استخوان پزشک
اورتو دنسی = دندان آرایی
متخصص جراحی پلاستیک= پیرا پزشک ---چرا که کار پیراستن, سامان دادن و زیبا سازی را انجام می دهد
جراح = کارد پزشک ---تن شکاف
سرم = آب دارو
کیسه صفرا = زردابدان
مرض اورژانسی= بیماری شتابخواه
هد تروما= سر آسیب,--- سر کوبه
طحال = اسپرز
لطفا= مِهر مندانه
ترومبوز = خون بندان
آمبولی = رگ بندان
آریتمی قلبی= دل آشوبه
بطن راست قلب = راست سراچه سراچه ی راست
سونوگرافی = فرا آوانگاری , آوانگاری
پانسمان = زخم بانی , زخم بندی
آنژیوکت = رگ شکاف
سرنگ = آبگیرک, آب دزدک آب کشک
وراثتی= نیاماند , چیزی که از نیاکان برای کسی مانده باشد
تزریق= درون ریزی تهی کردن دارو در رگ یا ماهیچه یا زیر پوست و چون اینها
افتالموسکپ اتو سکپ= چشم نگر گوش نگر, چشم و گوش بین
مریض ویزیت شد = بیمار دیده شد
اطاق انتظار = اتاق چشم براهی
مطب = بیمارگاه
جراح = کارد پزشک - تن شکاف
سرم = آب دارو
مرض اورژانسی = بیماری شتابخواه
متواضع = فروتن
مغرور ( بجا) = فراتن
مغرور ( بیجا) = خودبین، خودفریفته
قناعت=ghann'at=کم هزینگی/خرسندی =kam hizinegi
او به چیزهای گرانبها هیچ دلبستگی ندارد و تنها با کم هزینگی زندگی را می گذراند. خرسندی بهترین شادمانی است.
ورطه=varte=منجلاب=manjalaab
او با کارهای ننگینش به منجلاب رسوایی و بدنامی کشیده شده است.
پارامتر (کمیت متغیر) = پراسنج
يك نكته: وا‍ژه «كنكاش» ، به وارون آنچه در آغاز به ذهن مي رسد، واژه اي پارسي نيست و برگرفته از مغولي است آنهم نه به مفهوم جستجو ؛ بلكه بيشتر در معني «مشورت» و رايزني ( به همين ترتيب، واژگاني مانند بهادر و يا تومان نيز برگرفته از مغولي هستند).
موضوع = فرهشت
،مطلب = جــُـستار
پروفایل = نمایه
شخصی = خودینه
عنوان = فرنام (لقب هم هست)
قلم عربی نیست از یونانی است = نوشته ی ، به کلک، به خامه ی
ایمیل = رایانامه
ادامه = دنباله
تماس = پساوش، پیوند
دو رج همراستا به ان دو رجی میگویند که دورای آنها از هم، همواره یکسان باشد.
رج = خط راست
دورا = فاصله
راستا = جهت
همراستا = موازی
متلاشی = ازهم پاشیدن - فروریختن
شمال = گفته میشود که از ریشه ی "شم" = سرما و پسوند آل است. در پارسی نیز میتوان گفت "اپاختر"(apaakhtar)
جنوب = نیمروز، رپی وین ( rapiwin )
دیکته = فرموده ( از ریشه ی لاتین dictare = گفتن، فرمودن ) --> ( دیکتاتور= فرماوند - فرماینده)
صادرات = در پارسی کنونی این واژه نیست ولی در پّارسی کهن "اوزبـُـرد"(=export ) میشود (ریشه ی واژه پورت در پارسی همان

بـُـرد از بردن است) بدینگونه، واژه ی واردات Import هم در پارسی اندربـُـرد است.

واجب = بایان، بایسته ( بسنجید با: شایان = ممکن، شایسته = مستحب، لایق، دارای امکان )
انشاء = سخن آفرینی (واژه ی انشاء در عربی در بیخ به چم آفریدن و بیرون آوردن و پدید آوردن چیزی است. )
درس انشاء = آیین نگارش
عميق = ژرف - ولی جای عمیق = ژرفنا - همچنین عمق = ژرفا- همچنین: نامواژه ی عمق = ژرفه
قطب = سرگاه : زمین دارای دو سرگاه است، سرگاه کمانیک (arctique) و سرگاه پادکمانیک (antarctique)

چگونه گوناگونی میان واژگان مغولی و پارسی را از هم بدانیم؟

1 راه بهتري از بكارگيري واژه نامه هاي پارسي همانند فرهنگ دهخدا و واكاوي ريشه واژگان، پيش روي نمي بينم.

2 بیشتر واژه هایی که "قاف" دارند ولی در کالبد های تازی نیستند، ترکی-مغولی هستند.از سوی دیگر، یک نسک (کتاب)

گرانمایه بنام " واژه های مغولی در پارسی "، نوشته ی استاد بزرگ آلمانی در دست است که اینگونه واژگان را فهرست نموده.

برای نمونه واژه ی قایق، مغولی است (در زبان اسکیمو ها که آنها هم از نژاد آلتایی/مغولی هستند به آن قایاق میگویند که در

انگلیسی رفته شده "کایاک" )

در جاهایی، "تمام" را می‌توان "همه" نوشت.
تمامِ دوستان = همهِ دوستان، همه ِی دوستان / ( تمام مردم دنیا طالب راحتی اند = همه مردم گیتی خواستار اسایشن اند )

مناطق آزاد = آزادگاه ها
مناظره = گفتمان
منتخب = برگزيده
منتظر =چشم به راه
منتقدان = خرده گيران
منجر شدن = انجاميدن
منجر شده = انجاميده
منجم ب= اختر شناس
منجمد = يخ بسته
منحصر به فرد = بي همتا
منحل شد = برچيده شد
منحل كردن = برچيدن
منزل = خانه
منزه = پاك
منزوي ساختن = گوشه نشين ساختن
منسجم = هماهنگ
منشاء = سرآغاز
منصفانه = دادگرانه
منصوب كردن = گماردن - گماشتن
منطقه آزاد تجاري = آزادگاه بازرگاني
منطقي = بخردانه
منظره = چشم انداز
منظومه شمسي = كهكشان خورشيدي
منع = بازداري
منفعت = سود - هوده
منفك = جدا
منقل = آتشدان
منهدم = نابود
منوط به = وابسته به
منكر شد = زيرش زد
مهاجرت = كوچ
مهارت = چيرگي
مهلك = كشنده
مهيا = آماده
مواجه = روبرو
موازنه = برابري
موازنه قدرت = برابري نيروها
موافقم = همداستانم
موثر = كارساز
موجب = مايه
موجب نگراني شد ب= مايه نگراني شد
موجبات = زمينه ها
موجه = پذيرفتني
مورخ = گذشته نگار
مورد = باره
مورد نظر = دلخواه
موزه =ديرين كده
موسس = بنياد گذار
موسسه = بنياد - نهاد - سازمان
موضوع = جستار
موعد = زمان - سر رسيد
موفق باشيد = پيرزو باشيد
موفق = كامياب

نمایه کاربر
اماتور

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۵ - ۱۲:۴۳


پست: 2909

سپاس: 2151

جنسیت:

تماس:

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط اماتور »

موفقيت = كاميابي
موقت = گذرا - زودگذر
موقع = هنگام
مولود = فرزند
مومن = باورمند
مونث = ماده
مكانيزم = ساز وكار
مكث = درنگ
مكرمه = گرامي
مكروه = ناپسند - زشت
مكشوف = يافته
مكشوفه = نو يافته
مكلف = ناچار - وادار
ميادين = ميدان ها
ميسر است = شدني ست
ميلاد = زادروز
مينياتور = ريز نگاره
مينياتوري = ريز نگارگي
مينياتوريست = ريز نگارنده
مسلط = چيره
مسلما = بي گمان
مسوولان = كارگزاران
مسكن (دارو ) = آرام بخش
مسير = راه - گذرگاه
مسيل = خشك رود
مشابه = همانند
مشاراليه = نامبرده
مشاركت = همكاري
مشاهده = نگريستن - تماشا
مشاهده كردن = تماشا كردن - در نگريستن
مشاهير = نام آوران
مشاور = رايزن
مشترك المنافع = هم سود
مشتمل بر ... = در بردارنده ...
مشخصه = ويژگي – شناسه
مشرق = خاور
مشغله = كار و بار
مشقت = رنج
مشهور = نامي - نامدار - ناشناس
مشورت = رايزني
مشكل است = سخت است
مشكل = دشوار
مشكلات = دشواري ها
مصالح ساختماني = ساختمايه ها
مصدوم = آسيب ديده
مصلي = نمازگاه
مضايقه نمي كنم = خودداري نمي كنم - فرو گذاري نمي كنم
مضطرب = پريشان
مضطرب هستم = پريشانم
مضيقه = تنگنا
مطالبات = خواسته ها
مطالعات = پژوهش ها
مطبخ = آشپزخانه
مطبوع = دلنشين - دلپذير
مطرح كردن = در ميان گذاشتن
مطرود = رانده شده
مطلع = آگاه
مطلوب = دلخواه
مطمئنا = بي گمان
مطيع = فرمانبردار
مظلوم = ستم ديده
مظهر يا سمبول (لاتين ) = نماد
مع الوصف = با اين همه
مع هذا ب= با اين همه
معاد ب= رستاخيز
معادل = برابر
معاش = روزي
معاشرت = رفت و آمد
معاصر = امروزين – امروزي
مد نظر = دلخواه
مداخله = پادرمياني
مداوم = هميشگي
مدت مديد = ديرگاه
مدتي است = چندي است
مدد = ياري
مدرس = استاد - آموزگار
مدرسين = آموزگاران
مدرن ب= نوين - امروزين
مدعوين = مهمانان
مدفون كردن = به خاك سپردن
مدل (اروپايي) = الگو
مدينه فاضله = آرمان شهر
مذاكره = گفتگو
مذبوحانه = نافرجام
مذمت كردن ب= نكوهيدن
مذهب - دين = كيش - آيين
مذكر = نر
به جاي مراجعت = بازگشت
به جاي مربع = چهار گوش
به جاي مرتبا = پي در پي
به جاي مرتبط = پيوسته
به جاي مرتجع = واپسگرا
به جاي مرتع = چراگاه
به جاي مرتعش = لرزان
به جاي مرحله دوم = گام دوم
به جاي مرحوم = شادروان
به جاي مرحومه = شادروان
به جاي مرسوله پستي = بسته پستي
به جاي مرسي (فرانسوي) = سپاس
به جاي مرض = بيماري
به جاي مرطوب = نمناك - نمور - نمدار
به جاي مرفه = با نوا
به جاي مرور = بازبيني
به جاي مركز تحقيقات = پژوهشگاه
به جاي مركز ثقل = گرانيگاه
به جاي مريخ = بهرام
به جاي مريد = پيرو
به جاي مريض = بيمار
به جاي مريض خانه = بيمارستان
به جاي مريضي = بيماري
به جاي مزاح = شوخي
به جاي مزاحم شدن = دردسر دادن
به جاي مزخرف ب= سخن بي هوده
به جاي مزرعه ب= كشت زار
به جاي مزيت = برتري
به جاي مزين = آراسته
به جاي مسابقه = پيكار
به جاي مسافر = رهنورد - رهسپار
به جاي مساوات = برابري
به جاي مساوي ب= برابر
به جاي مستبد = خودكامه
به جاي مستبدان = خودكامگان
به جاي مستتر = نهان
به جاي مستحضر = آگاه
به جاي مستحق = سزاوار
به جاي مستراح = دستشويي - آبخانه - دست به آب
به جاي مستشرق = خاورشناس
به جاي مستضعف بي نوا
به جاي مستعمل = كاركرده
به جاي مستفيض = بهره مند
به جاي مستقيم = سرراست
به جاي مستقيما = آشكارا - يك راست
به جاي مستمر = پيوسته
به جاي مستمعين = شنوندگان
به جاي مستهلك = فرسوده
به جاي مسخره است = خنده دار است
به جاي مسقط الراس = زادگاه
به جاي مسلخ = كشتارگاه
به جاي متوقف شد = باز ايستاد
به جاي متوقف شدن = باز ايستادن
به جاي متولد شده = زاده شده
به جاي متولي = دست اندر كار - سرپرست
به جاي متوليان = دست اندر كاران
به جاي مثال = نمونه
به جاي مثلث = سه گوش - لچك
به جاي مثلثي = لچكي
به جاي مثمر ثمر = كارساز
به جاي مثمر ثمر واقع شد = كارساز شد
به جاي مجاني = رايگان
به جاي مجبور = ناچار
به جاي مجتمع = همتافت
به جاي مجدد = دوباره
به جاي مجددا = دوباره
به جاي مجذوب = شيفه - شيدا
به جاي مجرب = كار آزموده
به جاي مجرم = بزهكار
به جاي مجروح = زخمي
به جاي مجسمه = تنديس
به جاي مجلس = انجمن
به جاي مجلل = پرشكوه - پرنما
به جاي مجله = گاهنامه
به جاي مجمع = گردهمايي
به جاي مجموعا = روي هم
به جاي مجموعه = گردآور
به جاي مجنون = ديوانه - شيدا
به جاي مجهول الهويه = ناشناس
به جاي مجوز = پروانه
به جاي محاسبه نشده = نسنجيده
به جاي محافظ = نگهبان
به جاي محبس = زندان
به جاي محبوب = دوست داشتني
به جاي محبوس = زنداني
به جاي محترم = ارجمند - گرامي
به جاي محتوا = درون مايه
به جاي محتويات = درون مايه
به جاي محدود = اندك
به جاي معذوريت = تنگنا
به جاي محرم = رازدار
به جاي محروم = بي بهره
به جاي محرك = جنباننده
به جاي محسوس = چشم گير
به جاي محشر ب= رستاخيز
به جاي محصل = دانش آموز
به جاي محصول = فرآورده
به جاي محضر اسناد رسمي = دفترخانه
به جاي محضر = پيشگاه
به جاي محفوظ = نگاهداشته
به جاي محقق = پژوهنده يا پژوهشگر
به جاي محققانه = پژوهشگرانه
به جاي محل اكتشاف = يافتگاه
به جاي محل تلاقي = پيوند گاه
به جاي محله = برزن
به جاي محكم = استوار
به جاي محيط = پيرامون
به جاي مخاصمه = رزم
به جاي مخبر = خبر نگار - خبر رسان
به جاي مختصر = ناچيز
به جاي مختلط = درهم
به جاي مختلف = گوناگون
به جاي مخرب = ويران گر
به جاي مخزن =انبار - انباشتگاه - اندوختگاه
به جاي مخصوص = ويژه
به جاي مخفي = نهان - پنهان
به جاي مخفيانه = پنهاني
به جاي مخفيگاه = نهانگاه
به جاي مخلوط = درهم - آميخته
به جاي مخلوط كردن = آميختن – درآميختن
به جاي مخلوق = آفريده
به جاي مخمصه = هچل
به جاي مد (در دريا) = خيزآب
به جاي مبارك باد = خجسته باد
به جاي مبارك = فرخنده
مبتدي = تازه كار - نو آموز
مبتلا = دچار
مبتلا به مريضي = دچار بيماري
مبتني بر = بر پايه
مبتكر = نو آور
مبتكرانه = نو آورانه
مبحث = جستار
مبدا ب= آغاز - خاستگاه
مبهوت = گيج
مبين = بازگو كننده
متاثر = دل آزرده
متاركه = جدايي
متاسفانه = بدبختانه - شوربختانه
متبحر = چيره دست - زبر دست
متحد = همبسته
متخصص = كارآزموده
متخصصان بگو كار آزمودگان
مترادف = هم چم (ham cham)
متراكم = چگال
مترجم = برگرداننده
مترقي = پيش رفته
متزلزل = لرزان
متسلسل = زنجير وار
متشكرم = سپاسگزارم
متشكريم = سپاسگزاريم
متشكل = از دربرگيرنده
متعادل = تراز مند
متعاقب = به دنبال - در پي
متعاقبا = پس از اين
متعجب = شگفت زده
متعجب شد = شگفت زده شد
متعدد = انبوه
متعصب = خشك سر
متعلق به = از آن
متعهد = پايبند
متفرق كردن = پراكنده كردن - پراكندن
متفق القول = يك زبان - هم زبان
متفكران = انديشمندان
متقاضي = درخواست كننده
متلاشي = فروريخته
متمايز = جدا
متمول = توانگر
متنوع = گوناگون
متواتر = پي در پي
متواضع = فروتن
متوالي = پياپي
متوسط = ميانه
كابوس = بختك
كابينت (فرانسه) = گنجه
كاتاليزور (اروپايي) = كنشيار
كاذب = دروغين
كار مشكلي ست = كار دشواري ست
كارخانه جات = كارخانه ها
كاسب = سودا گر
كاشف = يابنده
كافي است = بس است
كامپيوتر = رايانه
كانديدا = نامزد
كبد = جگر
كبير = بزرگ
كثرت = فراواني
كثير الانتشار = پر شمارگان
كثيف = ناپاك
كدورت = دلگيري
كذاب = دروغ گو
كذب = دروغ
كسب علم = دانش اندوزي
كسب و كار = سودا گري
كسر كردن = كاستن
كسوف = خورشيد گرفتگي
كفاش = كفشگر
كفاشي = كفش گري
كفايت = بسنده - بسندگي
كفايت مي كند = بسنده مي كند
كفن و دفن = خاك سپاري
كل = همه
كلا = روي هم رفته
كلام = سخن
كلام خدا = سخن خدا
كلاه مال من است = كلاه از من است
كلمات = واژه ها
كلمه = واژه
كلمه عبور = گذر واژه
كليپ = نماهنگ
كليت = همگي
كم نظير = كم مانند - بي مانند
كم و كيف = چند و چون
كمالات = شايستگي - شايستگي ها
كماكان = همچنان
كن فيكون = زير و رو - زير و زبر
كنترل = مهار
كنتور (اروپايي) = شمارنده
كنگره = همايش
كهولت = پيري
كوپن = كالا برگ
كياست = زيركي - هوشياري
گالري (اروپايي) = نگار خانه
گرامر زبان (انگليسي) = دستور زبان
گريم (اروپايي) = چهره پردازي
گريمور = چهره پرداز
گزارشات = گزارش ها
گمرك = باژ گاه
گيشه = باجه
قابل انجام = شدني
قابل پيش بيني = پيش بيني كردني
قابل تامل = درنگ كردني
قابل توجه = چشمگير
قابل دسترس = دست يافتني
قابل ذكر است = گفتني ست
قابل شما را ندراد = سزاوارتان است
قابل قبول = پذيرفتني
قابل قسمت = بخش پذير
قابل مطالعه = خواندني
قابل مهار = مهار شدني
قابل كنترل = مهار شدني
قابله = ماما
قابليت قسمت = بخش پذيري
قاتل = آدم كش
قاجاريه = قاجاريان - قاجار
قادر = توانا
قاضي = دادرس - داور
قاطر = استر
قافله = كاروان
قبايل = تيره ها
قبر = گور
قبرستان = گورستان
قبض انبار = رسيد انبار
قبض = رسيد
قبل = پيش
قبلا = پيشتر
قبلي = پيشين
قبول مي كنم = مي پذيرم
قبيح = زشت
قتل عام = كشتار
قد علم كردن = سر بر افراشتن
قدح = سبو
قدرت بالقوه = توان نهفته
قدرت = نيرو - توان
قدرت طلب = جاه پرست - فزون خواه
قدرتمند = نيرومند
قدرداني = سپاس داري
قدم دوم = گام دوم
قدما ب= پيشينيان
قدما = پيشينيان
قدمت = ديرينگي
قديم الايام = پيشترها
قديمي = باستاني - كهن - كهنه
قرار = پيمان
قرار دادن = نهادن
قرار مي داد = مي نهاد
قرار داد = پيمان نامه
قرار دادن = گذاشتن
قرض الحسنه = وام بي بهره
قرن = سده
قرون = سده ها
قرون وسطايي = ميان سده اي
قرون وسطي = سده هاي مياني
قره قروت (تركي ) = ترف (tarf)
قريب الوقوع = زود هنگام
قريب = نزديك
قسم = سوگند
قسمت دوم = بخش دوم
قسي القلب = سنگدل
قصد دارند = بر آنند
قصر = كاخ
قصه = داستان
قصور = كوتاهي
قصيده = چكامه
قضا و قدر ب= سرنوشت
قضائيه = دادگستري
قضات = داوران
قضاوت = داوري
قطع درختان = بريدن درختان
قطع كردن = بريدن
قطعا = بي گمان
قطعه = تكه
قفسه = گنجه
قلاع = دژها
قلمرو ب= گستره
قله = چكاد (chekad)
قمر مصنوعي = ماهواره
قنات = كاريز
قناعت كردن = بسنده كردن
قنات = كاريز
قهر آميز = خشونت آميز
قواي = نيروهاي
قوز ب= گوژ
قوس = كمان
قوم = تيره
قوه = نيرو - توان
قوي = نيرومند
قيافه = چهره
قيام = شورش - خيزش
قيامت = رستاخيز
به جاي = بگو سرپرست
قيمت = بها
قيموميت = سرپرستي
ساده‌لوح = ساده‌دل؛ ساده‌اندیش؛ ساده‌نگر
کلمه‌ی عبور = گُـذرواژه
مَعبَر = گُـذرگاه
معابر = گُذرگاه‌ها
عبور و مرور = آمد‌و‌رفت
سد معبر = راه‌بندان
عبور کردن = گذشتن
بجای "طرف" و "سمت" واژه های پارسی " سو، سویه ، ور ( بر )، پهلو ، .. " را همچو نمونه های زیر بكار ببریم.
خیلی ==> بسیار، بس، فراوان
کثیر ==> بسیار، فراوان
تعداد کثیری ==> شمار بسیاری
متعدد/عدیده ==> پُرشمار، بسیار، فراوان
اصرار کردن ==> پا/پای‌فشردن/فشاردن، پافشاری کردن
شلاق ==> تازیانه
تحقیر کردن ==> خوارداشتن
تحقیر ==> خوارداشت
آب "شرب" = آب آشامیدنی
(شُرب = آشامیدن، نوشیدن)
احسنت ==> آفرین
ماشأاﷲ ==> بنام‌ایزد
مشروع در دو چم (معنی) بکار میرود و زبان مارا کم مایه کرده است
١- legitimate (دارای مشروعیت قانونی/دینی- معتدل) = دادوَند
٢: legal (قانونی) = دادمَند (دارای قانون)/ دادین ( زاب قانونی)
مشروعیت = legitimity/ legitimacy = دادوَندی
غیر مشروع = illegitimate = نادادوَند، (ناروا)
مشروع کردن = to legitimate = دادوَندیدن
غیرقانونی = illegal = نادادمند / نادادین
قانونی کردن = to legalize = دادمندیدن
واژه مشروع، از شرع = (راه، هنجار) میاید ولی پیوندی سرراست با شریعت دین ندارد.
چیزی مشروع است که از راه درست و قانونی و مردم‌پسند (مقبول) ،
سزاواری و سزامندی (حقانیت) خود را بدست آورده باشد.
این واژه در لاتین همان legitimus ( = انگلیسی lawful) است که از ریشه ی lex، به چم قانون است.
قانون در پارسی کهن همان "دات" است که امروزه میگویند "داد". از سوی دیگر، پسوند "وند"، نشانگر پیوند
و همبستگی بوده و گاه نیز پایبندی را میرساند، مانند "شهروَند" که همان "تبعه ی کشور" است.
پس مشروع همان "دادوَند" است، چیزی که پایبند به قانون است
و آنهم قانونی که دادگرانه (=معتدل=عادلانه)، مردمی و مردم‌پسند باشد.
نمونه:
رژیم فلان، مشروعیت خود را با قتل عام مخالفان از دست داد =
رژیم بهمان، دادوَندی خود را با کشتار ناهم‌سویان از دست داد.
قتل برای دفاع از خود مشروع (قانونی) است ولی جز آن، نامشروع میباشد =
کشتن، برای پدافند از خود، دادمند است ولی جز آن، دادمند نیست.
برای منافع نامشروع خود، هر جنایتی (را) مرتکب شد =
برای بهره‌وری‌ نادادوَند خود، دست به هر تبهکاری زد.
برای سودجویی ناروای خود، دست به هر تباهی یازید.
حقیقت: راستی / درستی / فرهود
واقعیت: راستینه / راستینگی
هوده = حق
بیهوده = ناحق
فرهوده —> فرهود = حقیقت (آنچه بسیار "بحق" باشد)
فرابود —> فربود = واقعیت (آنچه فرای ما نیز همچنان باشد)
اژه های پارسی را با دستور زبان عربی چندینه ( جمع) نکنیم:
"اساتید" نادرست است، "استادان/استادها" باید گفت، یا "گزارشات" نادرست است، "گزارشها" باید گفت.
تازه خود واژه های عربی هم باید زیر دستور زبان پارسی باشند: "اثر"-> "اثر ها" ، و نه "آثار"!
ا بودن واژه های "دلیر" و "دل‌آور" نیازی به واژه‌ی بیگانه "شجاع" نیست.
نشان شجاعت = نشان دلیری/ دلاوری
میشه بجای استفاده از نامهای اربیه"خلیج فارس...خلیج همیشه فارس" از نامهای کاملا پارسیه "شاخاب پارس...شاخاب همیشه پارس" استفاده کرد.
متعجب شدن؛ تعجب نمودن؛ حیران گشتن = شگفتن، شگفتیدن
عجیب؛ تعجب انگیز = شگفت‌آور
عجایب = شگفتی‌ها
عجب! = شگفتا!
جدایی‌طلب = جدایی‌خواه
انزوا‌طلب = گوشه‌گیر، مردم‌گریز

نمایه کاربر
اماتور

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۵ - ۱۲:۴۳


پست: 2909

سپاس: 2151

جنسیت:

تماس:

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط اماتور »

طلبکار = بستانکار
جاه طلب = جاه جوی
فاضل‌آب = پس‌آب؛ گندآب؛ چرک‌آب
پس‌آب‌ها/گندآب‌ها را به رود و دریا نریزید!
تاجر = بازرگان
تُجّـار = بازرگانان
تجارت = بازرگانی
قرارداد تجاری = پیمان‌‌نامه بازرگانی، پیمان بازرگانی
آگهی تجاری = آگهی بازرگانی
واژه‌ی <استاد> پارسی است، از زبان پارسی به زبان عربی رفته؛ عرب‌ها از آن "اساتید" ساختند؛
تا اینجای کار هیچ گرفتاری ندارد. گرفتاری آنجاست که بسیاری از نویسندگان ما، کسانی که باید در زبان پارسی چیره باشند،
واژه‌ی <استادان> یا <استادها> را کنار گذاشته و از دستور زبان عربی برای یک واژه‌ی پارسی پیروی می‌کنند!
اساتید = استادان، استادها
عبور = گذر، گذشتن، برگذشتن
معبر = گذرگاه
معابر = گذرگاه‌ها
عابر = رهگذر
خَیر = نیکویی، خوبی
خَـیّــر = نیکوکار
موسسه خیریه = بنیاد نیکوکاری
عضله = ماهیچه
عضلات = ماهیچه‌ها
اقلیم ( واژه‌ی اقلیم از ریشه یونانی ست) = آب‌و‌هوا
تغییرات اقلیمی = دگرگونی‌های آب‌و‌هوایی
منفعت کشور در این است = سود کشور در این است
... پرسید که تلقی او از تغییر اقلیم چیست؟ = ... پرسید که برداشت او از دگرگونی آب‌وهوا چیست؟
چه کسی متولی اقلیم است؟ = چه کسی سرپرست آب‌و‌هوا ست؟
این روزها در پاریس مکررا گفته می‌شود که تغییر اقلیم ... =
این روزها در پاریس بارها/پی‌در‌پی/پشت‌سر‌هم گفته می‌شود که دگرگونی آب‌و‌هوا ...
خود را مهیای آن کرده باشند = خود را آماده آن کرده باشند
متعاقب معاهده کیوتو = بدنبال پیمان کیوتو
استطاعت توسعه انرژی پاک = توانایی گسترش انرژی/کارمایه پاک
صدمه = آسیب
صدمه وارد آوردن = آسیب‌رساندن
مصدوم = آسیب‌دیده
جراحت = زخم
مجروح = زخمی
تحصیل = آموزش، دانش اندوزی
فارغ التحصیل = دانش‌آموخته
محصل = دانش‌آموز
ثبت‌نام فارغ التحصیلان فلان دانشگاه = نام‌نویسی دانش‌آموختگان بَـهمان دانشگاه
دو بار الکتریکی همنام (غیرهمنام) همدیگر را دفع می‌کنند (جذب می‌کنند)
دو بار کهربایی همنام (ناهمنام) همدیگر را می‌رانند (می‌ربایند)
سیستان و بلوچستان «یکصد هزار کودک بازمانده از تحصیل» دارد =سیستان و بلوچستان »یک‌سد هزار کودک بازمانده از آموزش» دارد
حیوانات را اذیت نکنیم = جانوران را نیازاریم
حیوان = جانور
وطن = میهن، زادگاه
هم‌وطنان محترم سلام = هم‌میهنان ارجمند درود
به دشت دل، گیاهی جز گُل رویت نمی‌روید،

من این زیبا زمین را آزمودم، میهن، ای میهن
ابولقاسم لاهوتی
صبح = بامداد، بام
صبح بخیر = بامداد خوش، بام خوش
از صبح تا غروب = از بام تا شام
ستاره‌ صبح = ستاره بام
نماز صبح = نماز بام
(در تاریخ سیستان نوشته شده)
دنیای بدون جنگ و خونریزی = جهانی بی جنگ و خونریزی
لعنت بر جنگ = نفرین بر جنگ
سلاح (اسلحه) = جنگ‌افزار(جنگ‌افزارها/جنگ‌افزار)
علم = دانش ( ساینس)
عالم = دانشمند ( ساینتیست)
علمی = (سانتیفیك ) = دانشیك
برای همین نیز دانشگاه در چم یك آموزشگاه "علمی" است.
هرآینه در گذشته، علم را تنها به چم علم الادیان ( فقه و ..) بكار
...میبردند و علماء همان روحانیون تراز بالا بودند.
دانا = كسی كه ( بسیار) میداند، امّا بایسته نیست كه دانشمند باشد،
وی داری دانایی ( نالج) است .
در طی این سه روز فقط خودروهای امداد و حمل و نقل عمومی اجازه تردد دارند
در این سه روز تنها خودروهای یاری‌رسان و ترابری همگانی پروانه رفت‌آمد دارند.
ادبیات = ادبسار
قید = بَرواژه
فعل = کارواژه
اسم = نامواژه
صفت = زاب
مصدر = بُن‌واژه
حال = کنون
استمراری = روان
ماضی = گذشته
فاعل = کاروَر
مفعول = کارگیر
در زبان فارسی واژه "راجب" نداریم!
"راجع" به ... = درباره ...
مزرعه = کشتزار
مزارع = کشتزارها
زرع = کاشتن، کشاورزی، برزگری، برزیگری
زارع = کشاورز
زراعت = کشاورزی، برزگری، کشت و کشتکاری
فلاحت = کشاورزی، برزگری
فلاح = کشاورز، برزگر
توسعه اراضی زراعی ==> گسترش زمین‌های کشاورزی
تخریب جنگل‌ها ==> ویرانی/نابودی جنگل‌ها
حیوان ==> جانور
حیوانات ==> جانوران
حمایت از حیوانات ==> پشتیبانی از جانوران
اسم ==> نام
اسامی ==> نام‌ها
اسم (دستور زبان) ==> نامواژه
اسم‌نویسی ==> نام‌نویسی
ثبت‌نام کردن ==> نام‌نوشتن
به یاد بسپاریم:
ظلم ==> ستم
ظالم ==> ستمگر، ستمکار
مظلوم ==> ستمدیده
ظلم کردن ==> ستمیدن، (ستم کردن)
تظلم ==> دادخواهی
وسط ==> میانه، میان
بی واسطه ==> بی میانجی
بین النهرین ==> میان‌رودان
از بین بردن ==> از میان بردن
دبنگ = "احمق"، بی مغز، كودن، نادان، "ابله"، گول
زنهار دادن = از كشتار و "مجازات" كسی در گذشتن
شرزه = تند و تیزو خشمگین (برای شیر و پلنگ بكار می رود)
نارویی = "خیانت"، نارو زدن= "خیانت" ورزیدن؛ ناروزن = "خائن"
در حفظ محیط زیست کوشا باشیم.
در پاسداشت زیست‌بوم بکوشیم.
قدم ==> گام
پیش قدم ==> پیش گام
خوش قدم ==> خوش گام
قدم به قدم ==> گام به گا
بعد ==> پس، سپس
بعدا ==> سپس، دیرتر
قبل ==> پیش
قبلا ==> پیشتر، پیش از این
فرض کردن ==> انگاشتن
حدود ۶۰۰۰ واژه = نزدیک به ۶۰۰۰ واژه
بین مکالمات مردم = میان گفتگوهای مردم
رد و بدل شدن = داد و ستد شدن
هجمه فرهنگی = تاخت و تاز فرهنگی
معادل سازی = همتاسازی، برابرسازی
اما = ولی
متولی = سرپرست، دست اندر کار
گرچه قابل تحسین است = گرچه ستودنی ست
موانع زیادی = بازدارنده های بسیاری
مقاومت = پایداری
استفاده از این واژه ها = به کار بردن این واژه ها
خصوصا = به ویژه
در مقابل = در برابر
حال سوال اینجاست = کنون پرسش اینجاست
معرفی می‌شوند = شناسانده می‌شوند
انتخاب یک واژه = گزینش یک واژه
متخصصان = کارشناسان
عرض اندام = خودنمایی
تصدیق: پروانه، گواهی، گواهینامه
مصداق: راستگوی ، راست نماد
صدق: راستی و درستی
صادق: راستگو، پاکدل، درستکار
میزان واژه ی عربی است و در بیخ برابر "ترازو" میباشد ولی ما از آن بجای اندازه و تراز سود میجوییم.
تصدیق = راست نمایی - راست گفت -
مصداق = نماد- نمونه - گواه – گویا
لیاقت = شایستگی، کاردانی، سزاواری
هستی = وجود
هَستان = موجودات
ﺧﺮﺩ ( ﭘﺎﺭﺳﻲ) = ﻋﻘﻞ ( ﻋﺮﺑﻲ)
مشارالیه = نامبرده
بالاخص = بویژه
مُعمر = سالخورده
خیلی تنزل می‌یافت = بسیار کاهش می‌یافت
حب و بغض خاصی = مهر و کین ویژه‌ای؛ مهر و دشمنی ویژه‌ای
متواضعانه‌ = فروتنانه
کسب کند = بدست آورد
نصف به اضافه یک = یکی بیش از نیم
ایضا = و نیز؛ همچنین
به وجود آورده = پدید آورده
فقط = تنها
بالاخره = سرانجام
وّت = نیرو، زور
قوی = نیرومند، زورمند
الغ بر(عربی): افزون بر، بیش از (پارسی)
هال واژه ای پارسی است:
هال : قرار، آرامش ، سکون ، اکنون
بی هال : ناخوش ، نا آرام ، بی قرار
هال و روز : وضعیت ، حالت
هال ندار: بیمار ، ناخوش
در این هال : در این وضعیت
هال : حالا
تا به هال : تا این زمان ، تا کنون ، تا این زمان
ارسی نخبه =برگزیده و گزیده
پارسی خبره = زبر دست - کارشناس - کار کشته – آزموده
قیمت (عربی) = بها (پارسی)
افزایش قیمت نان = افزایش بهای نان
[بهاء (عربی) = روشنی، درخشندگی، زیبایی، ...]
رسش به عمل آورید ==> بپرسید
وقتی = هرگاه
ضلع = بَر
مثلث = سه‌گوش
مساوی = برابر
متساوی الساقین = برابرپای
منطبق = هم‌نهشت
فعل = کارواژه
اسم = نامواژه
صفت = زاب
ماضی = گذشته
حال = کنون
مستقبل = آینده
با بودن واژه‌های آغاز و آغازیدن، نیازی به واژه "شروع" (در زبان پارسی) نیست.
شروع = آغاز
شروع کردن = آغازیدن
شروع کننده = آغازگر
اجازه : پروانه، روادید، پَرَک، دستوری و بار
احساس : سِهیدن ، سهش
تأثیر: فَرجاد
مقدس: ورجاوند ، اسپند ، سپنت ، سپنتا و پاک
دلیل و علت : شُوَند
حقیقت: آمیغ
هویت یا ماهیت : چِبود
ضامن : پایندا
اقتصاد: هوده گردانی
حسابداری: اندازه داری
عضو: اندام ، هموَند
تئوری یا فرضیه : انگاره
استفاده و استعمال : به کارگیری
جمعیت یا حزب: باهَماد
مطبوعات : چاپاک ها
امواج: خیزاب ها
امضا کردن: دستینه نهادن
معجزة : نتوانستنی ، نیارستنی
التماس: لابه
بشارت: مژده
صورت و ظاهر : رویه، چهره
مبارک : خجسته، پدرام، همایون و فرخنده
مشتق: برگرفته
قابل رؤیت: بیناک
مسؤول: پاسخ ده
رعیت : بازیار
قافیه : پَساوَند
شاعر : چامه گو، چکامه سرا و سراینده
نقد: دَستادَست
نسیه : پَستادَست
مُقِــرّ/ مُعتَرِف : خُستو
( ز آز و فُزونی به یک سو شویم به نادانی خویش خُستو شویم)
محدودیت: بازه مندی
هواپیما سقوط کرد = هواپیما سرنگون شد
قیمت نفت سقوط کرد = بهای نفت فروافتاد
سقوط آزاد = اُفت آزاد
فعال متعدی و لازم = کارواژه‌های گذرا و ناگذرا
در این "خصوص"/"مورد" = در این باره
در نوشتارهای ادبی: در این رهگذر
به جای "جراید"، "مجلات" و "مطبوعات" از واژه های <روزنامه>، <گاهنامه> و <چاپنامه> سود ببریم
انشتین گفت: تن‌مایه و کارمایه هم ارز هستند: E=mC²
انرژی (در فیزیک) = کارمایه
( از فرهنگستان)
جرم ( در فیزیک) = تـَــن‌مایه
انرژی پتانسیل = توان‌مایه
"كماكان" یا "كما فی السابق" را كنار نهاده و بگوییم " همچنان"
اطلاع = آگاهی، گزارش
اطلاعات = آگاهی‌ها
اطلاعات عمومی = آگاهی‌های همگانی
اطلاعیه = آگهی
مُطلع = آگاه
اطلاع رسانی = آگاهی رسانی
اطلاع دادن = آگاهانیدن، آگاهاندن
ه "ثَمَن بَخس" خرید/فروخت = به بهای ناچیز/اندک خرید/فروخت
ثَمَن = بها
بخس = کم و اندک
منظره = چشم انداز
چه منظره‌ی روح انگیزی = چه چشم انداز دل‌انگیزی
نظر = نگر، دید، نگاه
به نظر من = به نگر من، به دید من
منظور = فردید، آماج، خواست
پیش از به کار بردن واژه های "ممکن" و "امکان"، لختی بیاندیشیم
که آیا نمی‌توان به جای آنها واژ های 'شدنی' یا 'شاید' را به کار برد:
ممکن = شدنی
غیرممکن = ناشدنی، نشدنی
امکان ندارد، ممکن نیست = شدنی نیست
ممکن است بیایم = شاید بیایم
هیچ واژه‌ای ( بویژه اگر آن واژه عربی نباشد) را با "ات" "جمع" نبندیم
سوالات و پیشنهادات = پرسش ها و پیشنهادها
سوال و جواب = پرسش و پاسخ
دراویش گنابادی = درویشان/درویش‌های گنابادی
ضیافت = مهمانی، جشن، سور، بزم
ضیافت شام = مهمانی شام
ظلم = ستم، بیداد
ظالم = ستمگر، ستمکار، ستم پیشه
مظلوم = ستمدیده
اضافه کردن = افزودن
ذوب کردن = گداختن
نازل کردن = فروفرستادن
لمس کردن = بساویدن
مطلع کردن = آگاهانیدن
رشد و نمو کردن = بالیدن
حذر کردن = پرهیزیدن
محو کردن = ستردن
فرض کردن = انگاشتن
سعی کردن = کوشیدن
مدح کردن = ستودن
طلوع کردن = برآمدن
عجله کردن = شتافتن
جنگوجدال کردن = ستیزیدن
گردآوری کردن = گردآوردن
گریه کردن = گریستن
کاوش کردن = کاویدن
شکیبایی کردن = شکیبیدن
پالایش کردن = پالاییدن
آزمایش کردن = آزمودن
اندیشه کردن = اندیشیدن
پرهیز کردن = پرهیزیدن
خشک کردن = خشکاندن
کوشش کردن = کوشیدن
بررسی کردن = بررسیدن
نگاه کردن = نگریستن
شتاب کردن = شتافتن
کم کردن = کاستن
کبد = جگر
حلق = گلو
عضله = ماهیچه
دوا = دارو
حامله = آبستن، باردار
ریه = شُش
معالجه = درمان
مریض = بیمار
اثنی‌عشر = دَوازدَهه
اسم = نام
اسامی = نام‌ها
اسم‌نویسی، ثبت‌نام = نام‌نویسی
اصل جمع آثار: اصل برهم نهی
موازی = همراستا
هم‌جهت = هم‌سو
دوطرفه = دوسویه
خراب = ویران
خرابه = ویرانه
مُخرب = ویرانگر، ویرانساز
تخریب = ویرانگری، ویرانسازی
تخریب مراتع/ مزارع/ اراضی
ویرانسازی چراگاه‌ها/ کشتزارها/ زمین‌ها
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
کتمان( عربی) یا پنهان (پارسی)
کتمان: پنهان، نهفتگی، پوشیدگی
کتمان کردن: پنهان کردن، پوشاندن
بـُعد:
١- گُسترا، دورامون، در فیزیك و شمارگری.
نمونه: جهان دارای ۳ گسترای جایمان(مكان) و یك گسترای زمان است
٢- زمینه ، در بستر فرهنگی و ادبی
۳- گستره، در زمینه های همگانی
۴- بستر
۵- دورا ( اگر بُعد مسافت باشد)
جدید = نو، تازه، نوین
جدیدا = به تازگی
تجدید = نوسازی؛ تجدید چاپ = بازچاپ، دوباره‌چاپ
مجدداّ =دوباره، باز، از نو
تجدد/مدرنیسم = نوگرایی
متجدد = نوگرا، نوخواه
رعد = تندر / صاعقه = آذرخش
آذرخش = آذر ( = آتش) + رخش (= برق) (در آسمان)
و دِگـَـرْسانی (تفاوت) "صاعقه" و "برق" این است كه "صاعقه" همان است
كه به چیزی و یا كسی روی زمین می خورد ولی "برق" در آسمان و ابرهاست.
رعد و برق = تــُـندَرَخش
صبح امروز - همایش تکریم خیرین مدرسه‌ساز =
بامداد امروز- همایش بزرگداشت نیکوکاران آموزشگاه‌ساز
خیّر = نیکوکار
تکریم = بزرگداشت، گرامی‌داشت
فضا‌پیمای بدون سرنشین امریکایی بعد از دو سال فرود‌آمد. =
کیهان‌پیمای بی‌سرنشین امریکایی پس از دو سال فرود‌آمد.
بدون = بی
بعد = پس
فضا = (در اینجا) کیهان، اسپاش
فضانورد = کیهان‌نورد
فضاپیما = کیهان پیما
درباره "فضا" :
واژه ی عربي "فضا" در پارسی به چند چم بكار میرود:
١- space/Weltall = اسپاش، مانند فضای میان ستارگان = اسپاش میان ستاره ای
٢- cosmos، universe/Kosmos = كیهان، مانند فضا نورد= كیهان نورد
۳- room/Raum = (مكان) جا، جایگاه فراخنا، مانند فضای سبز = فراخی سبز
۴- ambience/Ambiente = پیرامون ، هوا، سپهر ، ( همان جو و اتمسفر) مانند فضای تاریك این خانه = سپهر تاریك این خانه
۵- place/Platz = میدان، جا، گنجا ، مانند فضایی برای هنرمندان واقعی نیست= میدانی برای هنرمندان راستین نیست
سفینه ی فضایی = اسپاشناو، كیهان پیما / موجودات فضایی = فرا-زمینیان ، باشندگان كیهانی ، كیهانیان
در سقوط سفینه فضایی توریستی یک نفر کشته شد
در پی سرنگونی کیهان‌پیمای گردشگری یک تن کشته شد
در این حادثه خلبان نیز به شدت زخمی شد.
آخرین ویرایش توسط اماتور جمعه ۱۳۹۵/۹/۱۹ - ۱۷:۵۴, ویرایش شده کلا 1 بار

نمایه کاربر
اماتور

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۵ - ۱۲:۴۳


پست: 2909

سپاس: 2151

جنسیت:

تماس:

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط اماتور »

در این رویداد خلبان نیز سخت زخمی شد.
سفینه فضایی = کیهان‌پیما، اسپاش‌ناو
نافع = سودمند
نفع/منفعت = سود
نمونه:
کلّی منفعت کردیم = سود فراوانی بردیم.
تبلت = رو دستی
اَجنه :
برهم (جمع ) واژه ی *جنین در عربی که به نادرستی، مردم آن را برهمِ دیو و پری (جن ) میشناسند.
جنین (عربی ) : رویان (پارسی )
جمع كثيری از مردم مقابل بيمارستان جمع شدند
شمار فراوانی از مردم روبروی بیمارستان گردآمدند
تجمعات خودجوش طرفداران مرتضی پاشایی در شهرهای مختلف
گردهمایی‌های خودجوش هواداران مرتضی پاشایی در شهرهای گوناگون
جای واژه ی بیگانه ی "بدیهی" میتوان گفت روشن، آشکار.
لازم = بایسته، بایا، دربایست
ضروریات = دربایست‌ها
لزوم = بایستگی
نهضت = جنبش
مبارزه = پیکار، نبرد، ستیز
نهضت مبارزه با ... = جنبش پیکار با ...
"فكر" یك واژه ی عربي است كه جای چند واژه را گرفته و زبان ما را كم مایه كرده = اندیشه، پندار، گمان
مثال = نمونه
مثلاً = برای نمونه‌
مِثل = مانند
ضرب المثل = زبانزد
ملت=مردم
رفیق=دوست
رفاقت=دوستی
محبت=مهر
عشق=دلدادگی
عاشق=دلداده
بی نظیر=بی همتا
شلوغ..پر سر و صدا=پر هیاهو
بچه شیطون=بچه پر جنب و جوش...بازیگوش
وظیفه=خویش کاری..
عصر=پسین.
رفیق=دوست
رفاقت=دوستی
آدرس=نشانی

قیمت=بها.
ضرر=زیان
علامت=نشانه
سوال=پرسش
جواب=پاسخ
علامت سوال=نشانه پرسش
اطلاع=آگاهی
عمومی=همگانی
مبارک=خجسته
حرکت=جنب و جوش...تکان ...براه افتادن..؟
سلامتی=تندرستی
تمیز=پاکیزه
کثیف=آلوده
محترم=گرامی
چطوری=چه جوری
مجبور=ناچار
خیر=خوبی...نیکی
شر=بدی..پلیدی
ضرر=زیان
خرج=هزینه
خاص...مخصوص=ویژه
فوق العاده=ویژه
خدمت نظام وظیفه=سربازی
نظر=دیدگاه
مبارک=خجسته
ملاقات=دیدار
تعویض=جابجایی
صبحانه=ناشتایی
حیوانات=جانوران
مملکت=کشور
احتیاج=نیاز
عقل=مغز ، مخ
عاقل=دانا
احمق=ابله ، نادان
تحقیق=بررسی
کافی=بس
حاضر=آماده
وطن=میهن
اعتقاد=باور
تطابق=هماهنگی
مذاکره، بحث=گفتگو
طرفدار=هوادار
مقابل=روبرو
مساوی=برابر
لباس=رخت
علامت سوال=نشانه پرسش
سوال=پرسش
جواب=پاسخ
علامت=نشانه
سنت=آیین
از طریق= از راه ... از روش
تبلیغات=آگهی..پیام بازرگانی
تاجر=بازرگان
تجارت=دادو ستد...بارزگانی...خرید و فروش
سلامتی=تندرستی
عدد=شماره
تمیز=پاک...پاکیزه
متمدن = civilized/ziviliziert = شهرمند ( بر پاد ناشهرمند = "بربر"، بیابانی )
مصر مهد مدنیت قدیم بود = مصر، گهواره ی شهرمندی باستان بود.
نافرمانی مدنی = نافرمانی شهرمندانه ( و نه بیابان منشانه)
حركت> = جنبیدن، جنبش، براه افتادن، انگیخته شدن

خواجه نصیر طوسی هولاگو را <تحریك> كرد كه بغداد را <فتح> كند
= خواجه نصیر توسی هولاگو را بر انگیخت كه بغداد را بگیرد.


باهاشون <تماس> گرفتم، <حركت> كردن امشب میرسن
= بهشون زنگ زدم، راه افتادن امشب میرسن

دگمه شو زدم <اصلا ً><حركت> نمیكنه = دگمشو زدم هیچ تكون نمیخوره

این چیزا <خیلی><تحریك كننده> اند = این چیزها <خیلی> بر انگیزنده اند

از تنبلی افتاده یه جا <اصلا ً><تحرّكی> نداره =
از تنبلی افتاده یه جا هیچ جنب و جوشی نداره

این <شیئی> <بلا تحرّك> است =
این چیز بی جنبش است= جنبندگی ندارد= ایستاده است=ایستاست
انرژی <محرّك> هر <متحركی> است.
انرژی جنباننده ی هر جنبنده ای است، یا
انرژی جنبش انگیز هر جنبشمندی است، یا
كارمایه، جنبشگر هر جنبان است.
حركت><جوهره ی><ذاتی><عالم> است> = جنبش گوهره ی سرشتین جهان است.
طاقت دیدن این منظره ی فجیع را ندارم = تاب دیدن این دیدار دلخراش را ندارم.
طاقتم طاق شد = دیگر تاب ندارم.
بی طاقتی نكن = بی تابی نكن.
الان تموم میشه، كمی طاقت بیارید = بزودی پایان میگیرد، كمی تاب بیاورید
طاقت : توان، توانایی، توش، یارایی، یاره، یارگی، نا // بردباری
طاقت آوردن : تاب آوردن، بتابیدن، برتابیدن، بتاویدن، بردباری کردن، توانایی داشتن
طاقت داشتن: تاب داشتن// توانایی داشتن، توانستن، یارستن، توانا بودن، یاراداشتن،
طاقت نیاوردن: تاب نیاوردن، برنتافتن، نتابیدن
دفعه = بار، باره
دفعات = بارها
دفعه قبل سوال کردم = بار پیش پرسیدم
دفعه بعد که دیدمت، ... = بار آینده/ دو باره/ بار دیگر که دیدمت، ...
یکدفعه بگو قرض نمی‌دهم = یکباره بگو وام نمی‌دهم
یکدفعه عصبانی شد = ناگهان خشمگین شد
افتخار، فخر = سربلندی، نازش، سرافرازی، بالندگی
افتخار کردن = بخود بالیدن، بخود نازیدن
باعث افتخار ست که ... = مایه سربلندی ست که ...
مفتخر = سربلند، سرفراز، بالنده
قطه، خال = تیل
مرئی = پدیدار، نمایان، آشکار
سطح (در اینجا) = رویه
همچناکه قبلا/سابقا/فوقا گفته شده = همچنانکه گفته شده
از نقطه نظر میهن دوستی = از نگر میهن دوستی
ا آنکه کوشش بسیار شد، معذالک/معهذا/مع الوصف کامیابی بدست نیامد
= با آنکه کوشش بسیار شد، کامیابی بدست نیامد
در سن ٢۰ سالگی به دانشگاه رفت = در ٢۰ سالگی به دانشگاه رفت
بنا به نوشته تاریخ نویسان مدت ۸۵ سال زندگی کرد = به نوشته تاریخ نویسان ۸۵ سال زندگی کرد
در جهان هیچ چیز پایدار باقی نمی‌ماند = در جهان هیچ چیز پایدار نمی‌ماند
ساختمان چندین دبستان و بهبود برنامه های آموزشی از جمله کارهای ارزنده اوست
= ساختمان چندین دبستان و بهبود برنامه های آموزشی از کارهای ارزنده اوست
چنانکه امید می رفت، کماکان در جای خود ماندگارشد = چنانکه امید می رفت، در جای خود ماندگار شد
همه گفته های او را کلا/ بالکل/ بکلی پذیرفت = همه گفته های او راپذیرفت
سقوط = افتادن، فرو افتادن، سرنگونی
ساقط = سرنگون، افتاده
سقط جنین = افتادن-انداختن بچه
ظالمان دائما در وحشت سقوط اند = ستمگران پیوسته در هراس سرنگونی اند
از حـَـیـّـِـز اعتبار ساقط است = از جایگاه ارزش فرو افتاده
از حیز انتفاع ساقط شده اند = از جایگاه كاربــُـرد افتاده اند
سقوط آزاد = اُفت آزاد
تفکیک = جداسازی
عمق = ژرفا
عمیق = ژرف
مجهز = بسیجیده، آماده
تمساح ( = نهنگ در پارسی كهن)، برگرفته از مصری باستان ( مـِـسـِــح)،
نیازی به بازگردان ندارد و میتوان "تمسا" هم نوشت خندق = معرب کَندَه (دهخدا)
تپیدن و تپش عربی نیستند، آنها را با "ط" ننویسیم.
طپیدن، طبیدن = تپیدن
این كار خیلی مشكلی است = این كار بسیار سختی است.
باز هم مشكل پیدا شد = باز هم گرفتاری پیدا شد. باز هم دشواری پیدا شد.
زندگی مشكل شد = زندگی دشوار شد / زندگی سخت شد.
مشكلات ما كه یكی دو تا نیست = گرفتاری ما كه یكی دوتا نیست
مشكل این كار كجاست؟ = گیر این كار كجاست؟
كارمان به مشكل خورده = كارمان گره خورده
مشكلی نیست كه آسان نشود = هیچ سختی نیست كه آسان نشود
هیچ گیری نیست كه آسان نشود هیچ گرهی نیست كه باز نشود
مشكل ندارد = گیر ندارد.
به مشكل عجیبی گرفتار شدیم = به گرفتاری شگفتی دچار شدیم
به بد جور سختی افتادی بد جور گرفتار شدیم
فیزیك اتمی مشكل است = فیزیك اتمی پیچیده است
رد و غبار و گرمای شدید در شرق و غرب ایران
گرد و خاک و گرمای سخت در خاور و باختر ایران
واژه الكترون ریشه در زبان یونانی دارد و به چم (معنی) كهرباست و ما این را در دبیرستان آموختیم.
واژه های الكتریسته، الكترونیك، الكترو... همه از الكترون یونانی گرفته شدند.
عرب ها به جای آن واژه پارسی 'كهربا' را به کار می‌برند.
درست آن است که ما به جای برق و الکتریسته واژه 'کهربا' را به کار بریم
مغناطیس/مغناتیس = آهن‌ربا
جریان الکتریکی ، جریان برق = شارش کهربایی
جریان مغناتیسی (مغناطیسی) = شارش آهن‌ربایی
امواج الکترومگنتیک/الکترومغناتیسی = خیزه های کاهنربایی ( آهنکهربایی)
در فیزیک: برق = کهربا، در جاهای دیگر برق = رخش؛ برق زدن = درخشیدن
جدید التأسیس = نوبنیاد
موسسه = نهاد، بنیاد
موسس = پایه گذار
اساس = پایه، شالوده، گوهر
عنقریب = بزودی
با داشتن واژه های گوش آشنای 'تازه، نو، نوین'، نیازی به واژه "جدید" نیست.
جدید = نو، تازه، نوین
جدیدا = به تازگی
تجدید = نوسازی؛ تجدید چاپ = بازچاپ، دوباره‌چاپ
مجدداّ = دوباره، باز، از نو
تجدد/مدرنیسم = نوگرایی
متجدد = نوگرا، نوخواه
بجای سرویس یا خدمت/خدمات بگوییم کاریاری
بخش خدمات در ایران چند درصد است؟
بخش کاریاری در ایران چند درسد است؟
امیرکبیر یکی از خادمین بزرگ ملت ایران بود.
امیر کبیر یکی از کاریاران بزرگ مردم ایران بود.
عجله کردن = شتافتن، شتابیدن
عجله = شتاب
با عجله = شتابان
شتاب‌زده، تند، شتاب‌آلود
سه گوش، سه‌کُنجه (در تاجیکستان) = مثلث
همفزود = مجموع
بُن‌داشت = اصل، اکسیوم
فَرداشت = قضیه
بَر = ضلع
تارک = رأس
اعتماد = استواری -باور – پشتگرمی - سپردن - واگذاری - واگذاشتن
پُرگاه (اغلب) می‌توان به جای "اخیر" و "اخیرا" واژه های گوش‌آشنای پارسی به کار برد:
اخیرا = به تازگی
اخیر = بازپسین، واپسین، گذشته، فرجامین، تازه، پایانی، کنونی
در دو سال اخیر = در دو سال گذشته
اظهارات اخیر رییس جمهور فرانسه = سخنان تازه کشوردار فرانسه
انعکاس مذاکرات هسته‌ای اخیر = بازتاب واپسین گفتگوهای هسته‌ای
اخیرا شنیدم که، ... = (به) تازگی شنیدم که، ...
کشوردار (پرزیدنت)، همسان استاندار، شهردار، بخشدار، دهدار
حراست >>> پاسداري
او این پول را از من دریغ کرد/دریغ داشت (= از دادن پول خودداری کرد چون دلش نمیخواست من داشته باشم)
هت تریک Hat Trick = سه کوبه ( سه بار کوبیدن هماورد در بازی ) - سه گوشمال - سه پوزمال ( این سه مورد پیشنهاد یکی از دوستان بود )
تفاوت = دگرسانی
آیا این دو با هم متفاوت هستند؟ = آیا این دو با هم دگرسان هستند؟
لطفاً = بمهر، خواهشمندم - مهرمندانه
لطفاً این را بگویید = بمهر این را بگویید - خواهشمندم این را بگویید.
متفاوت= ناهمگون
شبیه= همانند هم نما
حیاء دریاچه ی اورمیه = باز یافت / باز گردانی / زنده سازی / باز نشانی/ دریاچه اورمیه
تیم مذاکره کننده = کار گرو ه/ جر گه / گفتگو گر
ایران صعود کرد = ایران بالا رفت
با چشم غیر مسلح = با چشم تنها
بازی فینال کی برگزار می شود = بازی فرجام ( فرجامین ) کی بر گزار می شود
نظر مراجع تقیلد در باره ایام روزه و عید فطر = نگرش دین فرمایان درباره ی روزهای روزه داری و جشن پایان روزه
مجامع بین المللی = انجمن های میان کشورها
ین دشواری رو به این سادگی ها حل(؟) کرد!= این دشواری رو به این آسانی ها بزداییم این گره را به آسانی باز کنیم

مشخص کردن = نمایاندن - نشانه کردن - بر شمردن -
ماخوذ = بر گرفته(که خود هم نوشته اید ) - بدست آمده
بجای "طرف" و "سمت" واژه های پارسی
" سو، سویه ، ور ( بر )، پهلو ، .. " را همچو نمونه های زیر بكار ببریم:
از كدام طرف باید بریم = از كدام سو باید برویم= از كدام ور باید برویم؟
از اینطرف خیابان = از این بر خیابان = از این ور خیابان
شما طرفدار كی هستین؟ = شما هوادار كی هستین؟
شما كدام طرفی هستید = شما كدام وری هستید؟
بپیچید به سمت چپ = بپیچید به چپ!
سمت راست، یك مغازه هست = دست راست، یك فروشگاه است
سمت و سوی سیاست كشور .. = راستای "سیاست" كشور ..
من بی طرف هستم = من به هیچ سویی نیستم، من بیسویه هستم.
راه دو طرفه = راه دوسویه
یكطرفه قضاوت نكنید = یك سویه داوری نكنید
بیا طرف من بشین = بیا پهلوی من بشین= بیا پیشم بشین
میدونی با كی طرف شدی؟ = میدونی با كی سروكار داری؟
با من طرف نشو = با من در نیفت، با من رودررو نشو.
طرف سخنم با شماست = روی سخنم با شماست
طرف ،آدم بدی نبود = یارو آدم بدی نبود
اشتغال: نان آوری
تریف (تعریف): شناسان
محصول: سازوند
تولید کردن: ساخت آوری
حافظه: یاد انگاره
الزامات: نیازواره ها
تقویت: افزون سازی
خوش شانسی: بلند اخگری
طول جغرافیائی: درازای گیتیائی
ارتفاع: بلندا
ایده: اندیشواره
استراکچر: سازه
فونداسیون: پی ریخت، نهندار
فیلتر کردن (غربال): پالاگری
اختراع: پدیدآوری
رونق، رواج: پا گرفتن
مایع: آبگون
جامد: سنگون
گاز: هواگون
شمال: اَپاختَر
قطب: داک
ادامه تحصیل: فرآموزی
پروژه: پیرنگ
برخی از زبان شناسان 'شمال' را واژه‌ای پارسی می دانند.
'زَم' یا 'زِم' یا 'شم' یا 'شِمی' به چم (معنی) سرد است. 'آل' هم پسوندیست که در واژه های چنگال، توفال، ... به کار رفته:
پس شم+ال ==> شمال جایی سرد.
شم + شاد ==> شمشاد، در سرما شاد (نام گیاهی ست که در زمستان سبز است)
شمیران = جای خنک
زم+ ستان = زمستان
زم+ین = زمین
سرما نیز نخست زما (زم+ا) بوده مانند گرم+ا (گرما). رفته رفته با گذشت زمان 'زما' به سرما دگرگون شد.
برای شرح===> گزاره ; بازگويي : گزارش
نمونه : شرح حال ===> سرگذشت
طبيعت ===> سرشت ; خوی
وجود ===> هست ; هستي
کوشش کردن ==> کوشیدن
اندیشه کردن ==> اندیشیدن
بررسی کردن ==> بررسیدن
"حل" کردن ==> واگشودن، گشودن، چاره جستن
نوامبر==> نوفمبر
ویتنام ==> فیتنام
گـُساردن = مصرف کردن
از تولید به مصرف = از فراورش به گـُسارش
مصرف دخانیات = دودگـُساری
شمار مبتلایان به ویروس کرونا در ایران به ۶ نفر رسید.
شمار دچار‌شدگان به ویروس کرونا در ایران به ۶ تَن رسید.
مبتلا (عربی) = دچار، گرفتار ‌‌|| دلباخته || بیمار
گاهی <== گاهاً
به‌خواهش/خواهشانه/خواهشمندم <== خواهشاً
به‌ناچار <== ناچاراً
تلگرافی <== تلگرافاً
تلفنی <== تلفناً
خانوادگی <== خانوادتاً
دوم اینکه/ دو دیگر <== دوماً
سوم اینکه/ سه دیگر <== سوماً
ریز آسه = آفت و انگل ریز
کرونا ( Corona)= تاج
میمون (عربی) = خجسته، فرخنده، همایون
میمون (پارسی) = بوزینه
بله (از عربی) = آری
چرا به مجلس اربی نگوییم جرگه - انجمن
چرا به محیط زیست نگوییم زیستگاه
چرا به شبیه سازی نگوییم همانند سازی
چرا به ثانیه ( اربی second) نگوییم تپش
نِبشت افزار = لوازم تحریری
ستاوین = مغازه ی قصابی
درزی = خیاط
درود گری = نجاری
چلنگری = قفلسازی. مغازه ای که کالای ریز وخُرد آهنی میفروشد چون: پیچ و میخ و قفل وکلید و...
خنیاگری = مُطرب
سامانه ی خورشیدی = منظومه ی شمسی
تیر = عطارد
ناهید = زهره
بهرام = مریخ
برجیس _ هُرمز= مشتری (هرمز دگرگون شده ی اهورامزدا نیز هست)
کیوان = زحل
مِهبانگ = بیگ بنگ
گرزه مار _ تیرمار = افعی
مهین مار = کبری
کارتَنه _ کارتن = عنکبوت
کژدم = عقرب
به جای انحرافات بگو کژی ها
قند به پارسی میشود پانیذ پس : آبِ قند میشود --> آب پانیذ
به جای در نتیجه بگو بنا بر این
زرع (عربي) = کـِشت (پارسی)
زراعت = کشاورزی - کـِـشت‌وکار
زارع = کشاورز - بـَرزگر
مزرعه = کشتزار
زباله (عربی) = آشغال
بِرَند:نما نام
بی ریائی = یکرنگی
صفت متعالی = فروزه
اجتناب (کردن) = دوری کردن، کناره گـُزیدن ، پرهیختن (پرهیز) («to avoid» )
غیرقابل اجتناب = ناگـُزیر، گــُریزناپذیر-دوری‌ناپذیر – پرهیزناپذیر ( «unavoidable» + «inevitable» )
ضرورت غیر قابل اجتناب = بایستگی ناگـُزیر - نیاز ناچار
اصلاحیه = بازنويسي - ویرایش - بهسازی - باز نگری - آک زدایی ( غلط گیری - عیب زدایی)
اژه ی "خاص" و خویشاوندان آن ( خاصه، مخصوص، تخصیص، ..) با واژه ی پارسی 'ویژه' و خانواده ی آن جایگزین می‌شوند.
برخی پیشوند های كارواژه ای ( فعل) :
بر: از پایین به بالا
خاستن و برخاستن، داشتن و برداشتن، آوردن و برآوردن
آهی از سینه برآورد. چنان تاخت تا گرد از زمین برآمد. چون بزرگمهر را دانا یافت، او را بركشید و وزیر كرد.
فرو: از بالا به پایین :
دادن و فرودادن(بلع)، رفتن و فرو رفتن، نوشتن و فرونوشتن، شدن و فروشدن (غرق شدن)
وا( باز):
١- دوباره و چند باره كردن: بازگو، بازجو، بازپرداخت، بازسازی، بازگشت
٢-گشودن و ازهم باز كردن : واگرایی، وانمود، واكاوی ، وامانده
در :
١-بدر (pad dar) ، از درون به بیرون :(به) درآوردن، (به) درآمد، ( به) درخواست
٢- اندر ( en dar )، از بیرون به درون :اندر شدن (داخل شدن)، (ان) دریافتن = درك كردن
پر، پرا : از میانه به پیرامون و اینور و آنور:كندن و پراكندن
(= چیزی را كه یكجا است به این جا و انجا پخش كردن)
هیختن و پرهیختن (هیختن= هشتن = گذاشتن) =
گذاشتن چیز ها به جای های دور از خود = پرهیز كردن.
پرداختن ، پراش..
هم، هما ، هن، ان : یكجا و باهم و در كنار هم آوردن:
انبار = یكجا بار كردن، اندوختن = یكجا دوختن، هنباختن، هنباز = هم بازی = شریك
سر : به پایان و مرز :
سرآمدن، سررسیدن، سر رفتن، ..
انعکاس = بازتاب (پارسی)
انعکاس صوت = پژواک (پارسی)
بجای واژه ی "طرفدار" ( که نیمی عربی است) میتوان گاهی نیز واژه ی "هوادار" را بکار برد.
یکی از واژه هایی که میتواند جانشین "منظره" بشود، واژه ی زیبای پارسی "چشم‌انداز" است.
واژه ی پارسی "تندیس" گاهی جانشین خوبی برای واژه ی "مجسمه" است.
بجای " به مراتب" ، میتوان گفت "بارها"
سهل = آسان
سهولت = آسانی
تسهیل (کردن) = آسان سازی، آسان ساختن
تسهیلات = آسانش ها
آگاهی – آگهی- پیام - تازه - رسیده – نوداد
براي نمونه: خبر داشتن: آگاه بودن
محقق = پژوهشگر، پژوهنده
در مورد = در باره‌ی
لوازم التحریر = نوشت افراز
اشتباه ، غلط=نادرست
مخصوص=ویژه
لطفا=خواهشمندم
قسمت=بخش
انتخاب=گزینش
ممکن=شدنی
غیر ممکن=نشدنی
داخل=تو
خارج=بیرون
صفحه=برگ ، برگه
نحوه=راه ، روش
تغییر=دگرگونی
دین=آئین، باور
استقبال=پیشواز
غریبه=ناآشنا
تقلید=پیروی، دنباله روی
انعکاس: بازتاب
انفجار : پکیدن - پکش (pokesh) در اصفهان اینگونه می گویند
انفرادی: تنهایی
انفصال : جدایی
انهار: رودها
انهدام : نابودی
انواع : گونه ها
اهالی بوشهر : مردمان بوشهر
اهتمام : کوشش
اهدا کردن: پیشکش کردن
اواسط : میانه ها
اوباش : ناکس
اول : نخست
اولا : نخست
اولاد : فرزندان
اولویت : نخستینگی
اولین: نخستین
اکاذیب : دروغ ها
اکتفاء : بسنده
اکتفاء کردن : بسنده کردن
اکثر قریب اتفاق : بیشتر
اکثرا : بیشتر
اکثریت : بیشتری
ایاب و ذهاب :رفت و آمد
ایالت: استان - فرمانروایی
ایام :روزها
ایجاد : برپایی
ایجاد اشتغال : کارآفرینی
ایجاد شده: برپاشده
ایجاد کردن : پدید آوردن
ایده آل : آرمانی (فرانسوی)
ایده آلیست: آرمان گرا (فرانسوی)
ایده آلیسم: آرمان گرایی (فرانسوی)
ایرانی الاصل : ایرانی تبار
ایرانیت : ایرانی گری
ایمان : باور - باورداشت
این طور : اینگونه
ایندکس :نمایه (اروپایی )
حکاک=کنده کار
حرافی=فره گویی
مقابل=برابر
نقاش=نگارگر
شان یا شوکت=شکوه
لحظه=دم
نادم =پشیمان
طلب عفو کردن=پوزش خواستن
معرفی کردن = شناساندن، شناسانیدن، آشنا کردن
یوسف خود را به برادرانش معرفی کرد = یوسف خود را به برادرانش شناسانید
خوشحال می‌شوم اگر ایشان را به ما معرفی کنید = شادمان می‌شوم اگر ایشان را با ما آشنا کنید
خورشید برای همه‌ی پارسی‌زبانان آشناست، پس نیازی به "شمس" نیست!
شمس= خورشید
تاریخ شمسی= تاریخ خورشیدی
منظومه‌ی شمسی = سامانه‌ی خورشیدی
عاقلانه (عربی)= خردمندانه (پارسی)
این عملی که مرتکب شدید اصلا ًعاقلانه نبود(عربی)
این کاری که انجام دادید هیچ خردمندانه نبود(پارسی)
جاي ازدواج فاميلي بگوييم پيوند خويشاوندي
بجاي مدير سايت بگوييم كار گردان پايگاه
بجاي روز بخيربگوييم نيك روز
بجاي كليك كردن بگوييم تلنگ زدن
بجاي حالا ؛ هم اكنون
بجاي مسئول ؛ كار گزار - سرپرست
بجاي شخصي ؛ خويش تني
بجاي فيزيك ؛ گيتيك
بجاي تلسكوپ؛ گيتي بين
خداحافظ :خدانگهدار یا بدرود
احسنت، برکه‏ الله، براوو(فرانسه)یاباریکلا :آفرین
بسمه تعالی : به نام خدا
شمسی :خورشیدی
استدعا می کنم :خواهش می کنم
درخواست می کنم
وطن: میهن
شب بخیر :شب خوش
سئوال کردن :پرسیدن
اسم شما چیست؟ : نام شما چیست؟
روز بخیر : روزخوش
استفاده : کاربرد
استفاده از: به کارگیری
استقامت : پایداری
استقبال : پیشباز
استقرار : برپایی
استقلال : خودسالاری
استمرار : ادامه - پیوستگی
اصرار: پافشاری
اصطلاحات: واژگان
اصطکاک : سایش
اصفهان : اسپهان - اسپاهان
اصل: ریشه-بن-بیخ
اصولی : بنیادی - بنیادین
اصیل: ریشه دار
اضافه کردن: افزودن
اضطراب : پریشانی
آمپول زدن = سوزن زدن
آمپول = آوندک
آمپول زدن = سوزن زدن
سرنگ = آبکشک
معما = چیستان
تربیت کردن=پروش دادن
تربیت=پرودن
آمپول هم آوندک
داروهای دوپینگ = داروهای نیروبخش نا روا ( غیر مجاز)- نیروزا
دوپینگی = دروغ زور !- دارو زور!
به پیل می‌گوییم: فیل
به پلپل می‌گوییم: فلفل
به پهلویات باباطاهر می‌گوییم: فهلویات باباطاهر
به سپیدرود می‌گوییم: سفیدرود
به سپاهان می‌گوییم: اصفهان
به پردیس می‌گوییم: فردوس
به پلاتون می‌گوییم: افلاطون
به تهماسپ می‌گوییم: تهماسب
به پارس می‌گوییم: فارس
به پساوند می‌گوییم: بساوند
به پارسی می‌گوییم: فارسی!
به پادافره می‌گوییم: مجازات،مکافات، تعزیر، جزا، تنبیه...
به پاداش هم می‌گوییم: جایزه
چون عرب‌ها نمی‌توانند «گ» را برزبان بیاورند، بنابراین ما ایرانی‌ها:
به گرگانی می‌گوییم: جرجانی
به بزرگمهر می‌گوییم: بوذرجمهر
به لشگری می‌گوییم: لشکری
به گرچک می‌گوییم: قرجک
به گاسپین می‌گوییم: قزوین!
به پاسارگاد هم می‌گوییم: تخت سلیمان‌نبی!
چون عرب‌ها نمی‌توانند «چ» را برزبان بیاورند، ما ایرانی‌ها:
به چمکران می‌گوییم: جمکران
به چاچ‌رود می‌گوییم: جاجرود
به چزاندن می‌گوییم: جزاندن
چون عرب‌ها نمی‌توانند «ژ» را بیان کنند، ما ایرانی‌ها:
به دژ می‌گوییم: سد دز
به کژ می‌گوییم: :کج
به مژ می‌گوییم: مج
به کژآئین می‌گوییم: کج‌آئین
به کژدُم می‌گوییم : کج دم یا عقرب!
به لاژورد می‌گوییم: لاجورد
فردوسی فرماید:
به پیمان که در شهر هاماوران سپهبد دهد ساو و باژ گران
اما مابه باژ می‌گوییم: باج
فردوسی فرماید:
پیاده شد از اسپ و ژوپین به دست همی رفت شیدا به کردار مست
اما ما به اسپ می‌گوییم: اسب
به ژوپین می‌گوییم: زوبین
و چون در زبان پارسی واژه‌هائی مانند چرکابه، پس‌آب، گنداب... نداریم، نام این چیزها را گذاشته‌ایم فاضل‌آب
چون مردمی سخندان هستیم و از نوادگان فردوسی:
به ویرانه می‌گوییم : خرابه
به ابریشم می‌گوییم: حریر
به یاران می‌گوییم : صحابه!
به ناشتا وچاشت بامدادی می‌گوییم : صبحانه یا سحری!
به خوراک و خورش می‌گوییم: غذا و اغذیه و تغذیه ومغذی !
به آرامگاه می‌گوییم: مقبره
به گور می‌گوییم: قبر
به برادر می‌گوییم: اخوی
به پدر می‌گوییم: ابوی
صحیح = درست
حقیقی = راستین
نگوییم '' وب سایت '' بگوییم : رایانه جا یا تارانه
نگوییم '' وب '' بگوییم : جایانه یا تار
نگوییم '' وب مستر '' بگوییم : صاحب تار یا تارزن
نگوییم '' ایمیل '' بگوییم : نامه برقی
نگوییم '' ایمیل آدرس '' بگوییم : نشاننامه برقی
نگوییم '' مانیتور '' بگوییم : نمایانه
نگوییم '' كی بورد '' بگوییم : دكمه گاه
نگوییم '' اسكنر '' بگوییم : عكس برگردان
نگوییم '' پرینتر '' بگوییم : چاپانه یا چاپگر
نگوییم '' ماوس '' بگوییم : موش
نگوییم '' دیسك '' بگوییم : گردالی
نگوییم '' سی دی (كامپكت دیسك) '' بگوییم : كامل گردانه یا كاف گاف
نگوییم '' دیسكت '' بگوییم : گردكی
نگوییم '' هارد دیسك '' بگوییم : سخت گردالی
نگوییم '' نوت بوك '' بگوییم : رایانه رو
نگوییم '' لینك '' بگوییم : چسبانك
نگوییم '' مایكروسافت '' بگوییم : كوچك نرم یا نرم بچه
نگوییم '' اكانت '' بگوییم : برات
نگوییم '' ماوس پد '' بگوییم : خرش گاه
نگوییم '' فوتوشاپ '' بگوییم : عكاسخانه
نگوییم '' اینترنت '' بگوییم : جهان شبكه
نگوییم '' اینترانت '' بگوییم : درون شبكه
نگوییم '' اینترنت اكسپلورر '' بگوییم : جهانگرد شبكه
نگوییم '' وب براوزر '' بگوییم : تاریاب
نگوییم '' كرسر '' بگوییم : ریزینه
نگوییم '' بیل گیتس '' بگوییم : حساب دروازه
نگوییم '' هات میل '' بگوییم : داغنامه
کهکشان (کوتاه شده ی کاه کشان)، سیاهچاله، دوتایی؛ خود پارسی اند.
سیاره = گویال
شهاب = نیزک (عرب ها واژه ی پارسی نیزک را به کار می برند، ولی ما واژه ی عربی شهاب را)
سحاب = ولد = زادروز
تولدت مبارک = زادروزت فرخنده/خجسته/همایون ابر
فقط = تنها
نیایش نوگشت سال ( از هرمز پگاه عزیز )
(دعای تحویل سال)
سال نو آمد، سپاس ! ای جاودان
جـــان ما آسوده دار و شـــــادمان
هم خـِرَد افزای و هم مهر و توان
روز نــــو، امـّــید نو بر دل نشـــان
جرم = تنمایه
اژه ی"عکاس" در "عکاسخانه" تازیست.
عکس (فوتو) = فرتور
عکس = وارون
نقاشی = نگاره، نگارگری

نمایه کاربر
اماتور

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۵ - ۱۲:۴۳


پست: 2909

سپاس: 2151

جنسیت:

تماس:

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط اماتور »

دوستان اگر متوجه نادرستی در واژه ها شدید ( جا افتادگی حرفی ) بی زحمت درستشو ...

با سپاس smile026

نمایه کاربر
Mehrbod

نام: مهربد وارسته

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۲/۱/۸ - ۱۷:۰۰


پست: 7

سپاس: 16

جنسیت:

تماس:

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط Mehrbod »

روبات تلگرام Mehrbot هر چه پیشرفته‌تر شد:


تصویر


با مهربت میتوانید:
[indent]
• بیش از ۱۲,۰۰۰ واژه را جستجو کنید!
• پژوهشمایه‌یِ (references) گوناگون هر واژه به همراه ریشه‌شناسی آن را دارید.
• درخواست خود را برای افزودن برابرنهادها را بفرستید!
• واژه‌یِ پارسی خود را در سه زبان انگلیسی, آلمانی و فرانسوی داشته باشید.
• ...
[/indent]

نمایه کاربر
candle

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۳/۱/۴ - ۱۷:۱۳


پست: 865

سپاس: 935

Re: پارسی را پاس بداریم

پست توسط candle »

ربات (Robot) : آدم واره، هومان نما، آدم آهنی، هوشمان

رباتیک (Robotic): هوشمان وری، هومان نما سازی

ارسال پست