مشاعره
Re: مشاعره
امشب ای ماه به درد ِ دل ِ من تسکینی
آخر ای ماه تو هم درد ِ من ِ مسکینی
کاهش ِ جان ِ تو من دارم و من میدانم
که تو از دوری ِ خورشید چه ها می بینی
"شهریار"
آخر ای ماه تو هم درد ِ من ِ مسکینی
کاهش ِ جان ِ تو من دارم و من میدانم
که تو از دوری ِ خورشید چه ها می بینی
"شهریار"
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
- ashkanOo
نام: اشکان
محل اقامت: تهران
عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۰/۹/۳۰ - ۱۵:۱۱
پست: 733-
سپاس: 414
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
یکی قطره آب بود با دریا شد
یکی ذره خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست
آمد مگسی. پدید و ناپیدا شد
یکی ذره خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست
آمد مگسی. پدید و ناپیدا شد
B.Sc physics at amirkabir university of tehran
-
نام: علیرضا
عضویت : جمعه ۱۳۹۱/۸/۵ - ۱۹:۴۹
پست: 135-
سپاس: 115
- جنسیت:
Re: مشاعره
دل میرود زدستم صاحب دلان خدارا.......................درداکه راز پنهان خواهد شد آشکاراashkanisbest نوشته شده:یکی قطره آب بود با دریا شد
یکی ذره خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست
آمد مگسی. پدید و ناپیدا شد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست رد آمد و بر سینه ی نامحرم زد
دست رد آمد و بر سینه ی نامحرم زد
Re: مشاعره
از این مارخوار اهرمن چهرگان ...
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست
-
نام: علیرضا
عضویت : جمعه ۱۳۹۱/۸/۵ - ۱۹:۴۹
پست: 135-
سپاس: 115
- جنسیت:
Re: مشاعره
در خانقه نگنجد اسرار عشقبازی........جام می مغانه هم با مغان توان زد
بابا مردیم انقد با د دادیم یه چیز دیگه بگید
بابا مردیم انقد با د دادیم یه چیز دیگه بگید
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست رد آمد و بر سینه ی نامحرم زد
دست رد آمد و بر سینه ی نامحرم زد
Re: مشاعره
دانه ی برفی و آن قدر ظریفی که فقط
باید از این طرف شیشه تماشا بشوی
گره ای بود که تا باز شود فهمیدم
تو خودت خواسته بودی که معما بشوی...
------------------------------------------------
مهدی فرجی
باید از این طرف شیشه تماشا بشوی
گره ای بود که تا باز شود فهمیدم
تو خودت خواسته بودی که معما بشوی...
------------------------------------------------
مهدی فرجی
به قول حسین پناهی:
نیستیم !
به دنیا می آییم...
عکس ِ یک نفره می گیریم !
بزرگ می شویم ،
عکس ِ دو نفره می گیریم !
پیر می شویم ،
عکس ِ یک نفره می گیریم …
و بعد...
دوباره باز نیستیم ...
نیستیم !
به دنیا می آییم...
عکس ِ یک نفره می گیریم !
بزرگ می شویم ،
عکس ِ دو نفره می گیریم !
پیر می شویم ،
عکس ِ یک نفره می گیریم …
و بعد...
دوباره باز نیستیم ...
Re: مشاعره
یار ما رندست و با او یار میباید شدن
غمزهاش مست است هان، هوشیار میباید شدن
تا ز لعل آتشین بر ما فشاند جرعهای
سالها خاک در خمار میباید شدن
بر سر انکار ما گر رفت زاهد باش گو
عاشقان را در سر این کار میباید شدن
در صوامع خود پرستان را چه سود از زهد خشک
پای کوبان بر سر بازار میباید شدن
نامه چنگت همی باید شنید از گوش سر
محرم این پرده اسرار میباید شدن
هفت عضو دیده را میبایدت شستن به آب
بعد از آنت طالب دیدار میباید شدن
با تو تا مویی ز هستی هست هستی در حجاب
بر سر کویش قلندر وار میباید شدن
من نمیرفتم به کویش دل کشید آنجا مرا
هر کجا دل میکشد ناچار میباید شدن
آه من بیدار میدارد همه شب خلق را
خلق را از آه من بیدار میباید شدن
گر تو میخواهی که در چشم آیی ای سلمان چو اشک
اولت در چشم مردم خوار میباید شدن
غمزهاش مست است هان، هوشیار میباید شدن
تا ز لعل آتشین بر ما فشاند جرعهای
سالها خاک در خمار میباید شدن
بر سر انکار ما گر رفت زاهد باش گو
عاشقان را در سر این کار میباید شدن
در صوامع خود پرستان را چه سود از زهد خشک
پای کوبان بر سر بازار میباید شدن
نامه چنگت همی باید شنید از گوش سر
محرم این پرده اسرار میباید شدن
هفت عضو دیده را میبایدت شستن به آب
بعد از آنت طالب دیدار میباید شدن
با تو تا مویی ز هستی هست هستی در حجاب
بر سر کویش قلندر وار میباید شدن
من نمیرفتم به کویش دل کشید آنجا مرا
هر کجا دل میکشد ناچار میباید شدن
آه من بیدار میدارد همه شب خلق را
خلق را از آه من بیدار میباید شدن
گر تو میخواهی که در چشم آیی ای سلمان چو اشک
اولت در چشم مردم خوار میباید شدن
-
نام: علیرضا
عضویت : جمعه ۱۳۹۱/۸/۵ - ۱۹:۴۹
پست: 135-
سپاس: 115
- جنسیت:
Re: مشاعره
من ارچه عاشقم و رند ومست و نامه سیاه
هزار شکر که یاران شهر بی گنهند
هزار شکر که یاران شهر بی گنهند
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست رد آمد و بر سینه ی نامحرم زد
دست رد آمد و بر سینه ی نامحرم زد
Re: مشاعره
دی میشد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست
هر انسانی یا مشهور است یا گمنام کننده ی یک مشهور
عظیم بودن یا یک عظمت را کشتن
جفای انسان به خود یعنی کشتن یک عظمت!!!
عظیم بودن یا یک عظمت را کشتن
جفای انسان به خود یعنی کشتن یک عظمت!!!
Re: مشاعره
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
هر چه از دست می رود ، بگذار برود ..!
چیزی که به التماس آلوده باشد نمی خواهم ، هر چه باشد ...
حتی زندگی
چیزی که به التماس آلوده باشد نمی خواهم ، هر چه باشد ...
حتی زندگی
Ernesto Rafael Guevara de la serna
Re: مشاعره
این جا کسی صدای من را پس نمی دهد
پای کدام کوه بخوانم ترانه ای؟
------------------------------------------------
مهدی فرجی
پای کدام کوه بخوانم ترانه ای؟
------------------------------------------------
مهدی فرجی
به قول حسین پناهی:
نیستیم !
به دنیا می آییم...
عکس ِ یک نفره می گیریم !
بزرگ می شویم ،
عکس ِ دو نفره می گیریم !
پیر می شویم ،
عکس ِ یک نفره می گیریم …
و بعد...
دوباره باز نیستیم ...
نیستیم !
به دنیا می آییم...
عکس ِ یک نفره می گیریم !
بزرگ می شویم ،
عکس ِ دو نفره می گیریم !
پیر می شویم ،
عکس ِ یک نفره می گیریم …
و بعد...
دوباره باز نیستیم ...
Re: مشاعره
يـكچـند بـه كودكي به استاد شديم
يـكچـند ز استادی خـود شاد شديم
پايان سخن شنو كه ما را چه رسيد
چـون آب برآمديم و چـون باد شديم!
"خیام"
يـكچـند ز استادی خـود شاد شديم
پايان سخن شنو كه ما را چه رسيد
چـون آب برآمديم و چـون باد شديم!
"خیام"
شک و شکاکیت نخستین گام بسوی حقیقت است.
"دنیس دیدرو"
"دنیس دیدرو"
-
نام: علیرضا
عضویت : جمعه ۱۳۹۱/۸/۵ - ۱۹:۴۹
پست: 135-
سپاس: 115
- جنسیت:
Re: مشاعره
M a n i a نوشته شده:يـكچـند بـه كودكي به استاد شديم
يـكچـند ز استادی خـود شاد شديم
پايان سخن شنو كه ما را چه رسيد
چـون آب برآمديم و چـون باد شديم!
"خیام"
من اگر کام روا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و ابنها به زکاتم دادند
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست رد آمد و بر سینه ی نامحرم زد
دست رد آمد و بر سینه ی نامحرم زد
Re: مشاعره
تو را خبر ز دل ِ بیقرار باید و نیست
غم ِ تو هست ولی غمگسار باید و نیست
اسیر ِ گریهٔ ِ بیاختیار ِ خویشتنم
فغان که در کف ِ من اختیار باید و نیست
"رهی"
غم ِ تو هست ولی غمگسار باید و نیست
اسیر ِ گریهٔ ِ بیاختیار ِ خویشتنم
فغان که در کف ِ من اختیار باید و نیست
"رهی"
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند