بچه ها تو رو خدا اين دو تا مقاله رو بخونيد .بعد اگر خوشتون نيامد هر چي خواستيد بگيد.
-
عضویت : یکشنبه ۱۳۸۵/۴/۴ - ۲۳:۰۰
پست: 814-
سپاس: 6
بچه ها تو رو خدا اين دو تا مقاله رو بخونيد .بعد اگر خوشتون نيامد هر چي خواستيد بگيد.
سلام
علت بحث هاي متفاوت ما در مورد خدا دين و آفرينش و پايان سر اينه كه من يك نفر ديگه هستم و شما شخص ديگه با فكر ديگه
اين مقاله ميگه هر كس هر چيز فكر كنه همونه حتما شما رو به خوندن اين دو مقاله دعوت ميكنم :اگر نيم ساعت وقت بزاريد به نظرم من در عمرتون اتفاق عجيبي مي افته مثل من يعني
درك عميق از بودن و زندگي و آينده . زندگي عجيب تر از اين حرفاست
اگر خوشتون نيامد هر چيز خواستيد بگيد من اين امر رو قبول مي كنم و از هيچ كس ناراحت نميشم
موج کوانتومی
در مکان و زمانی که احتمال وقوع یک رویداد میرود نمایان می شود.
یه تعبیر شگفت انگیز اینه که بگیم این احتمال نه تنها در ذهن ما وجود داره بلکه در فضا و زمان هم حرکت میکنه. به عبارت دیگر این موج هم درون ذهن ما و هم خارج از آن در جهان قرارداره. بطور خلاصه موج کوانتومی موجی از احتمال است که با سرعتی بیش از سرعت نور حرکت میکنه و ذهن ما رو به جهان مادی پیوند میده.
موج کوانتومی می تونه سریعتر از نور حرکت کنه و این یعنی میتونه در لحظه در چند جا وجود داشته باشه این موج میتونه رابطی باشه بین دو شی یا دوشخص دور از هم.
تصور کنید موج کوانتومی از یک رویداد در بخشی از جهان به شخصی برسه در بخش دیگری از جهان (در فاصله زیاد)... یعنی شخص در لحظه وقوع اتفاق، ازاتفاقی خبر دار میشه که کیلومترها از اون دور بوده... و این یعنی شهود یا فهم آنی...
چون
توابع کوانتومی نسبت به جهان واکنشهای آنی از خود نشان میدهند.
اما چه چیزی رو میتونیم تصور کنیم که سرعتی بیش از نور داشته باشه... و بتونه در زمان رو به عقب و جلو حرکت کنه؟!
من فکر میکنم اندیشه یا فکر میتونه همچین خاصیتی داشته باشه..
ما میتونیم فکر کنیم راجع به چیزهایی که هنوز به وجود نیومده... و یا میتونیم خاطرات گذشته رو بازبینی کنیم، این یعنی... ذهن، فکر و اندیشه که میتونه در زمان به عقب بره و خاطرات رو بازبینی کنه... و میتونه درباره آیندهای که هنوز نیومده... فکر کنه... حتی پیشبینی کنه...
میتونه تلهپاتیک داشته باشه،
ارتباطی بدون واسطه مادی با شخصی در فاصله زیاد!
از طرفی میگن ذرات در مقیاس کوانتومی رفتاری غیر طبیعی دارند، ممکن است در جایی بدون هیچ علتی ظاهر یا از جایی ناپدید شوند. شاید این چیزی رو که ما بدون علت میدونیم در حقیقیت از علتهای شناخته شده ما تبعیت نمی کنند... شاید بشه گفت ذرات در مقیاس کوانتومی چیزی دارند مثل شعور یا اندیشه... یا بهتره بگیم با هوشند... و میتونند تصمیمگیری کنند... میتونند با فکر عمل کنند...
با این تعبیر عجیب نیست که بگیم
اندیشه انسان هم از ذرات کوانتومی تشکیل شده...
در حقیقت مجموعهای از اجزای با شعور و باهوش که همگی تحت تأثیر یک شعور کل، فکر و اندیشه انسان رو تشکیل میدن...
و به این دلیله که انسان موجودی باشعور و با قدرت تصمیم گیریه...
اینا شواهدی هستند که میتونیم براساس اونا بگیم ذهن میتونه از موج کوانتومی تشکیل شده باشه... یا نه... از ذراتی که میتونن با سرعت بیش از نور حرکت کنن (همون تاکیونها).
تو بحث عدم قطعیت گفتیم که ذهن آزمایشگر میتونه روی موضوع مورد مشاهده تأثیر بذاره... به تعبیر فیزیک کوانتوم... تجزیهناپذیری سیستمهای کوانتومی یا به تعبیر عرفان اتحاد شاهد و مشهود... یا ناظر و منظور...
یعنی هنگام مطالعه پدیدههای کوانتومی... آزمایشگر، وسایل آزمایش و موضوع مورد آزمایش یه کل رو تشکیل میدن... یه سیستم که جداییناپذیرند و قطعاً میتونند روی هم تاثیر بذارن.
و اگر بپذیریم که ذهن انسان تشکیل شده از امواج کوانتومی یا همون فاز پیش – ماده پس میتونه روی دنیای اطرافش تأثیر بذاره، میتونه نه تنها با سیستمهای کوانتومی که با سیستمهای بزرگتری مثل جهان هستی یگانه بشه.
اگه بتونیم بگیم که ماده چیزی نیست جز نور (انرژی) به دام گرانش افتاده... پس میتونیم با متمرکز کردن انرژی فکر یا همون امواج فکر، ماده رو ایجاد کنیم. البته مطمئناً احتیاج به انرژی زیادی داره.
به تعبیر دیگه میتونیم بگیم اندیشه میتونه باعث تغییر شدت موج کوانتومی بشه... و از اونجائیکه شدت موج کوانتومی معیاری برای احتمال وقوع رویدادهاست، تغییرفکر... تغییر معیار احتمال وقوع رویدادها رو در پی خواهد داشت و این یعنی میشه به کمک اندیشه، احتمالات وقوع رو دستکاری کرد، یا به عبارتی اتفاقات رو تغییر داد.
البته همه اینها فعلاً در سطح کوانتومی معتبر هستند، اما نمیتونیم بگیم در سطوح بزرگتر معتبر نیستند. فقط شاید هنوز... شاهدی معتبر براش پیدا نشده باشه.
خب وقتی میتونیم با اندیشه رویدادها رو تغییر بدیم، پس میتونیم رویدادهای دلخواه رو ایجاد... و رویدادهای بد رو حذف کنیم. میتونیم با کمک فکر حوادث رو پایه ریزی کنیم.
شواهدی هست که با نیروی فکر حتی اجسام رو جابجا میکنند. نوعی تغییر در سطح ماده که بدون واسطه مادی انجام میشه
قسمت دوم
بد نیست یه نگاهی هم به واقعیت بندازیم... واقعیت چیه؟!
چیزی که می بینیم... یا چیزی که میخواهیم ببینیم... آیا اصلاً چیزی که میبینیم با چیزی که میخواهیم ببینیم فرق داره؟... یا ما دقیقاً همون چیزهایی رو میبینیم که میخواهیم؟... آیا دنیای مادی خارج از ذهن وجود داره؟ یا همه چیز تو ذهن ماست؟ اصلاً ذهن چیه؟
گفتیم، میتونیم ذهن رو تشکیل شده از موج کوانتومی بدونیم و وقتی این موج بدام گرانش میفته اسمش رو میذاریم ماده... این ماده همون جهان اطراف ماست... همون چیزی که ما میبینیم... و به تعبیری اون چیزی که میخواهیم ببینیم. شاید به نظر قدری پیچیده بیاد... اما میشه توضیحش داد.
رئالیستها میگن :«جهان مادی خارج از ذهن وجود داره». چه ما باشیم چه نباشیم .. اما ایدهآلیستها میگن:«جهان همون چیزیه که تو ذهن ما وجود داره... چیزی به اسم واقعیت خارجی نداریم... »
شاید هر دوشون به نحوی درست بگن... جهان بدون حضور ما وجود داره... این درسته، اگه روزی هر یک از ما از این دنیا بریم، جهان هنوز به زندگیش ادامه میده... و از بین نمیره... اما آیا همین جهان برای شخص از دنیا رفته هم وجود داره؟! یا جهان او عوض شده... تا زمانی که توی این دنیا بود و جسم مادی داشت جهان پیرامونش هم جهان مادی بود، که همه ما میبینیم... اما وقتی از دنیا رفت و جسمش متلاشی شد چطور؟!!!!!!!!!!
آیا هنوز همون دنیای مادی ما رو تجربه میکنه، یا جهانش هم مثل ساختار ذهنی و وجودیش تغییر کرده؟!
بهتره بگیم جهان برای هر شخص متناسب با ساختار ذهنیش وجود داره... جهان مادی وجود داره ولی برای هر کس با توجه به ساختار متفاوت ذهنیش متفاوته...
نمونه بارز این واقعیت رو تو زندگی روزمره میبینیم.
مثلاً یه موضوع واحد... یا حتی یک شی برای هر کس بنا به ساختار اندیشه و ذهنیش میتونه تعابیر متفاوتی داشته باشه.
مثلاً یه کتاب برای نویسنده کتاب وسیلهای برای انتقال اطلاعات و تجربیاتش، برای کتابفروش جنسی که با فروش اون میتونه کسب در آمد کنه... برای یه دانشجو چیزیه که با خرید و خوندن اون میتونه یه واحد درسی رو پاس کنه، برای دانشجوی دیگهای میتونه پر از مفاهیم و اطلاعات و شناخت باشه راجع به چیزهای جدید... حتی برای یه بچه میتونه تبدیل بشه به دفتر نقاشی.....
این کتاب وجود داره، وجود خارجی و فیزیکی (به تعبیر رئالیستها)... اما برای هر کس بنا به ساختار ذهنیش کارکرد متفاوتی داره (به تعبیر ایدهآلیستها).
همینجا میتونیم به یه تعریف دیگه هم برسیم...
جهانهای موازی یا دنیاهای موازی
«برای هر یک از ما تعداد نامحدودی جهان بطور همزمان وجود دارد».
«ممکن است هر یک از جهانها با جهان بعدی اختلافی جزئی داشته باشد، یا بطور کلی بی ارتباط باشد».
این میتونه یکی از هیجانانگیزترین نتایج بدست اومده از فیزیک کوانتومی باشه...
از اونجائیکه معیار وقوع اتفاقات چیزی نیست جز احتمال... اورت پیش بینی میکنه که ممکنه همه احتمالات ممکن اتفاق بیفته، منتها در جهان هایی متفاوت.
مثلا هنگام پرتاب سکه... هر دو روی شیر و خط همزمان اتفاق بیفتد، منتها در دوجهان مجزا... و جالبتر اینکه ما در هر دو جهان نظارهگر این اتفاق باشیم.
این موضوع علاوه بر هیجان انگیز بودن از عجیبترین نتایج بدست اومده از فیزیک کوانتومی است... جهانهای موازی... دنیاهایی که میتونن با هم اختاف جزئی داشته باشند یا حتی بطور کلی با هم بیارتباط باشند و ما در هر دو جهان حضور داریم...!
شاید با دیدگاه مادی نشه به این پدیده نگاه کرد... یا بهتره بگم این جهانها از جنس ماده... یا حداقل اون نوع ماده که ما میشناسیم نباشند، شاید حتی از قوانین فیزیکی که ما میشناسیم هم تبعیت نکنند. اما این پدیده رو هم میشه با کمک کوانتوم قدری توضیح داد.
در بحث قبلی گفتیم که دنیای اطراف ما بنا به ساختار ذهنیمون ساخته شده... و هر کس دنیا رو طوری میبینه که میخواد یا ساختار ذهنیش بهش اجازه میده...
اینطور اگه به دنیا نگاه کنیم... عملاً دنیاهای متفاوتی خواهیم داشت و باز هم عملاً در همه دنیاها حاضر خواهیم بود... حتی با ارزشهای متفاوت... مثلاً در پرتاب سکه، اگر شیر آمدن سکه موفقیت ما و خط آمدن سکه موفقیت طرف مقابل ما باشد، اگر احتمال مطلوب را موفقیت تعیین کنیم... حتی با خط آمدن سکه ما در دنیای احتمال موفقیت حضور داشتهایم منتها این دنیای مطلوب ما نیست... و دنیای مطلوب طرف مقابل ماست...
از طرفی گفتیم دنیای هر کس بنا به ساختار ذهنیش متفاوته و همینطور اندیشه و فکر از امواج کوانتومی تشکیل شده اند... و از طرفی شدت موج کوانتومی... یا انرژی موج کوانتومی... معیاریست برای احتمال وقوع...
پس میتونیم بگیم دنیای هر کس بنا به شدت انرژی فکريش متفاوته... اینجوری عملاً در دنیایی زندگی میکنیم که هر کس بنا به انرژی فکر و قدرت اندیشه خودش دنیای منحصر بفرد خودش رو داره...
حتی میتونیم دنیاهایی رو تعریف کنیم که هر کدوم مقدار انرژی کوانتیده و مشخصی دارند... و هر کس بسته به میزان انرژی اندیشه خودش میتونه وارد این دنیاها بشه و اینجوریه که افراد با سطح معلومات یکسان مثلاً اغلب کسانی که یه رشته تحصیلی خوندند یا علائق مشترکی دارند دنیا رو یه جور می بینند، یا به عبارتی حرف همدیگه رو خوب میفهمند و میتونن همدیگه رو خوب درک کنند. چون در یک دنیا زندگی میکنند و قوانین دنیایی خاص روی اونها اثر میذاره...
همینکه با بالا رفتن سطح معلومات، درک و فهممون از دنیای اطرافمون تغییر میکنه و مسائل رو جور دیگهای میبینیم... در حالیکه دنیای مادی اطرافمون تغییر نکرده گواهیست بر وجود این جهانها...
بارها پیش اومده که دو یا چند دانشمند همزمان در نقاط مختلف دنیا به یه رابطه علمی رسیدند... فکر میکنم دلیلش این باشه که هر دو دانشمند همزمان به سطح آگاهی برتری که لازمه درک مفهوم جدید از دنیا بوده رسیدند... و این اتفاق واقعاً نیاز به این نداره که دو دانشمند با هم در تماس باشند... کافیه هر دو مطالعات و یا افکاری جهت حل موضوع داشته باشند، تا سطح انرژی و آگاهیشون بالا بره...
نه تنها این موضوع که فکر میکنم حتی تمام کشفیات علمی، از اونجائیکه مرهون ریاضتهای علمی بوده... تونسته سطح درک وآگاهی دانشمند رو بالا ببره تا جائیکه رابطه رو درک کرده...
میتونیم یه قدم جلوتر بریم و بگیم این دنیاها درست در همین مکان – زمانی که ما هستیم وجود دارند... و چه بسا توی این دنیاها موجودات دیگهای هم زندگی میکنن که قدرت درک اونا رو نداریم... موجوداتی با سطح انرژی بالاتر یا حتی پایینتر...
موجوداتی که از جنس ما نیستند... یا شاید هم روزی بودند... ولی با بالا رفتن سطح انرژی به موجودات دیگهای تبدیل شدند...
اینجوری میتونیم بگیم
تولد و مرگ هم چیزی نیست جز سفر در جهانهای موازی...
وارد دنیای مادی میشیم... سالها زندگی میکنیم... یادگیری و تجربه باعث تغییر در موج اندیشه ما میشه، تغییر موج اندیشه دنیای اطرافمون رو تغییر میده... نگاهمون رو به دنیا تغییر میده... و زمانی میرسه که شدت موج اندیشهمون دیگه در سطح درک دنیای مادی نیست بلکه بالاتره یا حتی پایینتره... و به سطح درک دنیای دیگهای رسیده... اونموقع دیگه موندنمون در این دنیا بیفایده است و به سطح آگاهی برتر تغییر موضع میدیم...
و مرگ عملاً چیزی نیست جز درک دنیای موازی با سطح انرژی بالاتر... درست مثل زمانی که تو مدرسه درس میخونیم، وقتی چیزهایی که لازم بوده تو یه پایه یاد بگیریم، یاد گرفتیم... مجوز ورود به دنیای بالاتر رو پیدا میکنیم...
اما اگه نتونیم تو این دنیا انرژی رو جذب کنیم و سطح درک وآگاهیمون رو افزایش بدیم... شاید حتی نزول کنیم به سطح انرژی پایینتر و بعد از مرگ به جهان پایینتری بریم.
این میتونه جلوهای باشه از بهشت و دوزخ... بهشت همیشه تو آسمونا بوده... و مرکز انرژی برتر هم تو مرکز کیهانه... و اما دوزخ همیشه پایینتر بوده... (سطح انرژی پایینتر)...
پس بیراه نگفتیم اگه بگیم عرفان و کوانتوم رابطه نزدیکی با هم دارند.
هدف نهایی عرفان یکی شدن با روح جهان یا همون فناست
و کوانتوم هم تأکید داره بر اتحاد ناظر و منظور...
از همه چیز بگذریم... تأثیری که اندیشه های کوانتومی میتونه روی زندگی بذاره قابل تأمله...
اگه بیاموزیم که به روش منطق کوانتومی فکر کنیم... میتونیم
از کارهای به ظاهر کوچک نتایج بزرگی بگیریم.
وقتی بدونیم افکار ما... روی زندگیمون تأثیر میذاره، یاد میگیریم مسئولانهتر فکر کنیم... و اندیشههای خوبی داشته باشیم، تا توی زندگی خوبی برامون پیش بیاد و همیشه انتظار خوبیها رو داشته باشیم...
اگر بپذیریم وجود جهانهای موازی رو... و اینکه ما در همه جهانها شاهد و ناظر همه اتفاقات هستیم، میپذیریم که هراتفاقی میتونه جنبههای مثبت و منفی داشته باشه و ما میتونیم همیشه جنبه مثبت رو ببینیم... و میفهمیم که نوع نگاه ما به اتفاقاته که خوب و بد بودن رو مشخص میکنه...
یعنی خوبی و بدی هم جدا از ناظر و دیدگاه ناظر یا بهتر بگم اندیشه و فکر ما نیستند.
اگه دنیای پس از مرگ رو دنیای با سطح انرژی بالاتر بدونیم نه تنها از مرگ نمیترسیم
بلکه برای بالا بردن انرژیمون تلاش میکنیم تا به سطح درک آگاهی برتر برسیم
و یاد میگیریم که تمام اشتباهات و کجرویها تو زندگی
میتونن ما رو از رسیدن به این سطح انرژی دورتر کنند.
میتونیم یاد بگیریم خودمون رو در بند ماده اسیر ندونیم، میتونیم به اندیشهمون اجازه پرواز بدیم و از حصار ماده عبور کنیم، میتونیم با جهان یگانه بشیم، روح هستی رو درک کنیم... یاد میگیریم دنیا ارزشش بیشتر از اینه که از دریچه کوچک چشمای مادیمون بهش نگاه کنیم.
«وقتی بر بلندا باشیم هر چیز دیگری را کوچک می بینیم. افتخار و اندوه ما معنایش را از دست میدهد. هر آنچه بدست آوردهایم یا از دست دادهایم، همان پایین میماند. از بالای کوه میبینی که دنیا چه بزرگ است وافقهایش چه وسیع »
«روزی خواهد رسید که تئوری کوانتوم بهتر از هر مذهبی مردم رو راهنمایی خواهد کرد ».
و سخن آخر اینکه:
هنگامی که آرزوی چیزی را در سر داری،
سراسر کیهان همدست میشود تا بتوانی این آرزو را تحقق ببخشی،
چرا که باجهان یگانه می شوی
علت بحث هاي متفاوت ما در مورد خدا دين و آفرينش و پايان سر اينه كه من يك نفر ديگه هستم و شما شخص ديگه با فكر ديگه
اين مقاله ميگه هر كس هر چيز فكر كنه همونه حتما شما رو به خوندن اين دو مقاله دعوت ميكنم :اگر نيم ساعت وقت بزاريد به نظرم من در عمرتون اتفاق عجيبي مي افته مثل من يعني
درك عميق از بودن و زندگي و آينده . زندگي عجيب تر از اين حرفاست
اگر خوشتون نيامد هر چيز خواستيد بگيد من اين امر رو قبول مي كنم و از هيچ كس ناراحت نميشم
موج کوانتومی
در مکان و زمانی که احتمال وقوع یک رویداد میرود نمایان می شود.
یه تعبیر شگفت انگیز اینه که بگیم این احتمال نه تنها در ذهن ما وجود داره بلکه در فضا و زمان هم حرکت میکنه. به عبارت دیگر این موج هم درون ذهن ما و هم خارج از آن در جهان قرارداره. بطور خلاصه موج کوانتومی موجی از احتمال است که با سرعتی بیش از سرعت نور حرکت میکنه و ذهن ما رو به جهان مادی پیوند میده.
موج کوانتومی می تونه سریعتر از نور حرکت کنه و این یعنی میتونه در لحظه در چند جا وجود داشته باشه این موج میتونه رابطی باشه بین دو شی یا دوشخص دور از هم.
تصور کنید موج کوانتومی از یک رویداد در بخشی از جهان به شخصی برسه در بخش دیگری از جهان (در فاصله زیاد)... یعنی شخص در لحظه وقوع اتفاق، ازاتفاقی خبر دار میشه که کیلومترها از اون دور بوده... و این یعنی شهود یا فهم آنی...
چون
توابع کوانتومی نسبت به جهان واکنشهای آنی از خود نشان میدهند.
اما چه چیزی رو میتونیم تصور کنیم که سرعتی بیش از نور داشته باشه... و بتونه در زمان رو به عقب و جلو حرکت کنه؟!
من فکر میکنم اندیشه یا فکر میتونه همچین خاصیتی داشته باشه..
ما میتونیم فکر کنیم راجع به چیزهایی که هنوز به وجود نیومده... و یا میتونیم خاطرات گذشته رو بازبینی کنیم، این یعنی... ذهن، فکر و اندیشه که میتونه در زمان به عقب بره و خاطرات رو بازبینی کنه... و میتونه درباره آیندهای که هنوز نیومده... فکر کنه... حتی پیشبینی کنه...
میتونه تلهپاتیک داشته باشه،
ارتباطی بدون واسطه مادی با شخصی در فاصله زیاد!
از طرفی میگن ذرات در مقیاس کوانتومی رفتاری غیر طبیعی دارند، ممکن است در جایی بدون هیچ علتی ظاهر یا از جایی ناپدید شوند. شاید این چیزی رو که ما بدون علت میدونیم در حقیقیت از علتهای شناخته شده ما تبعیت نمی کنند... شاید بشه گفت ذرات در مقیاس کوانتومی چیزی دارند مثل شعور یا اندیشه... یا بهتره بگیم با هوشند... و میتونند تصمیمگیری کنند... میتونند با فکر عمل کنند...
با این تعبیر عجیب نیست که بگیم
اندیشه انسان هم از ذرات کوانتومی تشکیل شده...
در حقیقت مجموعهای از اجزای با شعور و باهوش که همگی تحت تأثیر یک شعور کل، فکر و اندیشه انسان رو تشکیل میدن...
و به این دلیله که انسان موجودی باشعور و با قدرت تصمیم گیریه...
اینا شواهدی هستند که میتونیم براساس اونا بگیم ذهن میتونه از موج کوانتومی تشکیل شده باشه... یا نه... از ذراتی که میتونن با سرعت بیش از نور حرکت کنن (همون تاکیونها).
تو بحث عدم قطعیت گفتیم که ذهن آزمایشگر میتونه روی موضوع مورد مشاهده تأثیر بذاره... به تعبیر فیزیک کوانتوم... تجزیهناپذیری سیستمهای کوانتومی یا به تعبیر عرفان اتحاد شاهد و مشهود... یا ناظر و منظور...
یعنی هنگام مطالعه پدیدههای کوانتومی... آزمایشگر، وسایل آزمایش و موضوع مورد آزمایش یه کل رو تشکیل میدن... یه سیستم که جداییناپذیرند و قطعاً میتونند روی هم تاثیر بذارن.
و اگر بپذیریم که ذهن انسان تشکیل شده از امواج کوانتومی یا همون فاز پیش – ماده پس میتونه روی دنیای اطرافش تأثیر بذاره، میتونه نه تنها با سیستمهای کوانتومی که با سیستمهای بزرگتری مثل جهان هستی یگانه بشه.
اگه بتونیم بگیم که ماده چیزی نیست جز نور (انرژی) به دام گرانش افتاده... پس میتونیم با متمرکز کردن انرژی فکر یا همون امواج فکر، ماده رو ایجاد کنیم. البته مطمئناً احتیاج به انرژی زیادی داره.
به تعبیر دیگه میتونیم بگیم اندیشه میتونه باعث تغییر شدت موج کوانتومی بشه... و از اونجائیکه شدت موج کوانتومی معیاری برای احتمال وقوع رویدادهاست، تغییرفکر... تغییر معیار احتمال وقوع رویدادها رو در پی خواهد داشت و این یعنی میشه به کمک اندیشه، احتمالات وقوع رو دستکاری کرد، یا به عبارتی اتفاقات رو تغییر داد.
البته همه اینها فعلاً در سطح کوانتومی معتبر هستند، اما نمیتونیم بگیم در سطوح بزرگتر معتبر نیستند. فقط شاید هنوز... شاهدی معتبر براش پیدا نشده باشه.
خب وقتی میتونیم با اندیشه رویدادها رو تغییر بدیم، پس میتونیم رویدادهای دلخواه رو ایجاد... و رویدادهای بد رو حذف کنیم. میتونیم با کمک فکر حوادث رو پایه ریزی کنیم.
شواهدی هست که با نیروی فکر حتی اجسام رو جابجا میکنند. نوعی تغییر در سطح ماده که بدون واسطه مادی انجام میشه
قسمت دوم
بد نیست یه نگاهی هم به واقعیت بندازیم... واقعیت چیه؟!
چیزی که می بینیم... یا چیزی که میخواهیم ببینیم... آیا اصلاً چیزی که میبینیم با چیزی که میخواهیم ببینیم فرق داره؟... یا ما دقیقاً همون چیزهایی رو میبینیم که میخواهیم؟... آیا دنیای مادی خارج از ذهن وجود داره؟ یا همه چیز تو ذهن ماست؟ اصلاً ذهن چیه؟
گفتیم، میتونیم ذهن رو تشکیل شده از موج کوانتومی بدونیم و وقتی این موج بدام گرانش میفته اسمش رو میذاریم ماده... این ماده همون جهان اطراف ماست... همون چیزی که ما میبینیم... و به تعبیری اون چیزی که میخواهیم ببینیم. شاید به نظر قدری پیچیده بیاد... اما میشه توضیحش داد.
رئالیستها میگن :«جهان مادی خارج از ذهن وجود داره». چه ما باشیم چه نباشیم .. اما ایدهآلیستها میگن:«جهان همون چیزیه که تو ذهن ما وجود داره... چیزی به اسم واقعیت خارجی نداریم... »
شاید هر دوشون به نحوی درست بگن... جهان بدون حضور ما وجود داره... این درسته، اگه روزی هر یک از ما از این دنیا بریم، جهان هنوز به زندگیش ادامه میده... و از بین نمیره... اما آیا همین جهان برای شخص از دنیا رفته هم وجود داره؟! یا جهان او عوض شده... تا زمانی که توی این دنیا بود و جسم مادی داشت جهان پیرامونش هم جهان مادی بود، که همه ما میبینیم... اما وقتی از دنیا رفت و جسمش متلاشی شد چطور؟!!!!!!!!!!
آیا هنوز همون دنیای مادی ما رو تجربه میکنه، یا جهانش هم مثل ساختار ذهنی و وجودیش تغییر کرده؟!
بهتره بگیم جهان برای هر شخص متناسب با ساختار ذهنیش وجود داره... جهان مادی وجود داره ولی برای هر کس با توجه به ساختار متفاوت ذهنیش متفاوته...
نمونه بارز این واقعیت رو تو زندگی روزمره میبینیم.
مثلاً یه موضوع واحد... یا حتی یک شی برای هر کس بنا به ساختار اندیشه و ذهنیش میتونه تعابیر متفاوتی داشته باشه.
مثلاً یه کتاب برای نویسنده کتاب وسیلهای برای انتقال اطلاعات و تجربیاتش، برای کتابفروش جنسی که با فروش اون میتونه کسب در آمد کنه... برای یه دانشجو چیزیه که با خرید و خوندن اون میتونه یه واحد درسی رو پاس کنه، برای دانشجوی دیگهای میتونه پر از مفاهیم و اطلاعات و شناخت باشه راجع به چیزهای جدید... حتی برای یه بچه میتونه تبدیل بشه به دفتر نقاشی.....
این کتاب وجود داره، وجود خارجی و فیزیکی (به تعبیر رئالیستها)... اما برای هر کس بنا به ساختار ذهنیش کارکرد متفاوتی داره (به تعبیر ایدهآلیستها).
همینجا میتونیم به یه تعریف دیگه هم برسیم...
جهانهای موازی یا دنیاهای موازی
«برای هر یک از ما تعداد نامحدودی جهان بطور همزمان وجود دارد».
«ممکن است هر یک از جهانها با جهان بعدی اختلافی جزئی داشته باشد، یا بطور کلی بی ارتباط باشد».
این میتونه یکی از هیجانانگیزترین نتایج بدست اومده از فیزیک کوانتومی باشه...
از اونجائیکه معیار وقوع اتفاقات چیزی نیست جز احتمال... اورت پیش بینی میکنه که ممکنه همه احتمالات ممکن اتفاق بیفته، منتها در جهان هایی متفاوت.
مثلا هنگام پرتاب سکه... هر دو روی شیر و خط همزمان اتفاق بیفتد، منتها در دوجهان مجزا... و جالبتر اینکه ما در هر دو جهان نظارهگر این اتفاق باشیم.
این موضوع علاوه بر هیجان انگیز بودن از عجیبترین نتایج بدست اومده از فیزیک کوانتومی است... جهانهای موازی... دنیاهایی که میتونن با هم اختاف جزئی داشته باشند یا حتی بطور کلی با هم بیارتباط باشند و ما در هر دو جهان حضور داریم...!
شاید با دیدگاه مادی نشه به این پدیده نگاه کرد... یا بهتره بگم این جهانها از جنس ماده... یا حداقل اون نوع ماده که ما میشناسیم نباشند، شاید حتی از قوانین فیزیکی که ما میشناسیم هم تبعیت نکنند. اما این پدیده رو هم میشه با کمک کوانتوم قدری توضیح داد.
در بحث قبلی گفتیم که دنیای اطراف ما بنا به ساختار ذهنیمون ساخته شده... و هر کس دنیا رو طوری میبینه که میخواد یا ساختار ذهنیش بهش اجازه میده...
اینطور اگه به دنیا نگاه کنیم... عملاً دنیاهای متفاوتی خواهیم داشت و باز هم عملاً در همه دنیاها حاضر خواهیم بود... حتی با ارزشهای متفاوت... مثلاً در پرتاب سکه، اگر شیر آمدن سکه موفقیت ما و خط آمدن سکه موفقیت طرف مقابل ما باشد، اگر احتمال مطلوب را موفقیت تعیین کنیم... حتی با خط آمدن سکه ما در دنیای احتمال موفقیت حضور داشتهایم منتها این دنیای مطلوب ما نیست... و دنیای مطلوب طرف مقابل ماست...
از طرفی گفتیم دنیای هر کس بنا به ساختار ذهنیش متفاوته و همینطور اندیشه و فکر از امواج کوانتومی تشکیل شده اند... و از طرفی شدت موج کوانتومی... یا انرژی موج کوانتومی... معیاریست برای احتمال وقوع...
پس میتونیم بگیم دنیای هر کس بنا به شدت انرژی فکريش متفاوته... اینجوری عملاً در دنیایی زندگی میکنیم که هر کس بنا به انرژی فکر و قدرت اندیشه خودش دنیای منحصر بفرد خودش رو داره...
حتی میتونیم دنیاهایی رو تعریف کنیم که هر کدوم مقدار انرژی کوانتیده و مشخصی دارند... و هر کس بسته به میزان انرژی اندیشه خودش میتونه وارد این دنیاها بشه و اینجوریه که افراد با سطح معلومات یکسان مثلاً اغلب کسانی که یه رشته تحصیلی خوندند یا علائق مشترکی دارند دنیا رو یه جور می بینند، یا به عبارتی حرف همدیگه رو خوب میفهمند و میتونن همدیگه رو خوب درک کنند. چون در یک دنیا زندگی میکنند و قوانین دنیایی خاص روی اونها اثر میذاره...
همینکه با بالا رفتن سطح معلومات، درک و فهممون از دنیای اطرافمون تغییر میکنه و مسائل رو جور دیگهای میبینیم... در حالیکه دنیای مادی اطرافمون تغییر نکرده گواهیست بر وجود این جهانها...
بارها پیش اومده که دو یا چند دانشمند همزمان در نقاط مختلف دنیا به یه رابطه علمی رسیدند... فکر میکنم دلیلش این باشه که هر دو دانشمند همزمان به سطح آگاهی برتری که لازمه درک مفهوم جدید از دنیا بوده رسیدند... و این اتفاق واقعاً نیاز به این نداره که دو دانشمند با هم در تماس باشند... کافیه هر دو مطالعات و یا افکاری جهت حل موضوع داشته باشند، تا سطح انرژی و آگاهیشون بالا بره...
نه تنها این موضوع که فکر میکنم حتی تمام کشفیات علمی، از اونجائیکه مرهون ریاضتهای علمی بوده... تونسته سطح درک وآگاهی دانشمند رو بالا ببره تا جائیکه رابطه رو درک کرده...
میتونیم یه قدم جلوتر بریم و بگیم این دنیاها درست در همین مکان – زمانی که ما هستیم وجود دارند... و چه بسا توی این دنیاها موجودات دیگهای هم زندگی میکنن که قدرت درک اونا رو نداریم... موجوداتی با سطح انرژی بالاتر یا حتی پایینتر...
موجوداتی که از جنس ما نیستند... یا شاید هم روزی بودند... ولی با بالا رفتن سطح انرژی به موجودات دیگهای تبدیل شدند...
اینجوری میتونیم بگیم
تولد و مرگ هم چیزی نیست جز سفر در جهانهای موازی...
وارد دنیای مادی میشیم... سالها زندگی میکنیم... یادگیری و تجربه باعث تغییر در موج اندیشه ما میشه، تغییر موج اندیشه دنیای اطرافمون رو تغییر میده... نگاهمون رو به دنیا تغییر میده... و زمانی میرسه که شدت موج اندیشهمون دیگه در سطح درک دنیای مادی نیست بلکه بالاتره یا حتی پایینتره... و به سطح درک دنیای دیگهای رسیده... اونموقع دیگه موندنمون در این دنیا بیفایده است و به سطح آگاهی برتر تغییر موضع میدیم...
و مرگ عملاً چیزی نیست جز درک دنیای موازی با سطح انرژی بالاتر... درست مثل زمانی که تو مدرسه درس میخونیم، وقتی چیزهایی که لازم بوده تو یه پایه یاد بگیریم، یاد گرفتیم... مجوز ورود به دنیای بالاتر رو پیدا میکنیم...
اما اگه نتونیم تو این دنیا انرژی رو جذب کنیم و سطح درک وآگاهیمون رو افزایش بدیم... شاید حتی نزول کنیم به سطح انرژی پایینتر و بعد از مرگ به جهان پایینتری بریم.
این میتونه جلوهای باشه از بهشت و دوزخ... بهشت همیشه تو آسمونا بوده... و مرکز انرژی برتر هم تو مرکز کیهانه... و اما دوزخ همیشه پایینتر بوده... (سطح انرژی پایینتر)...
پس بیراه نگفتیم اگه بگیم عرفان و کوانتوم رابطه نزدیکی با هم دارند.
هدف نهایی عرفان یکی شدن با روح جهان یا همون فناست
و کوانتوم هم تأکید داره بر اتحاد ناظر و منظور...
از همه چیز بگذریم... تأثیری که اندیشه های کوانتومی میتونه روی زندگی بذاره قابل تأمله...
اگه بیاموزیم که به روش منطق کوانتومی فکر کنیم... میتونیم
از کارهای به ظاهر کوچک نتایج بزرگی بگیریم.
وقتی بدونیم افکار ما... روی زندگیمون تأثیر میذاره، یاد میگیریم مسئولانهتر فکر کنیم... و اندیشههای خوبی داشته باشیم، تا توی زندگی خوبی برامون پیش بیاد و همیشه انتظار خوبیها رو داشته باشیم...
اگر بپذیریم وجود جهانهای موازی رو... و اینکه ما در همه جهانها شاهد و ناظر همه اتفاقات هستیم، میپذیریم که هراتفاقی میتونه جنبههای مثبت و منفی داشته باشه و ما میتونیم همیشه جنبه مثبت رو ببینیم... و میفهمیم که نوع نگاه ما به اتفاقاته که خوب و بد بودن رو مشخص میکنه...
یعنی خوبی و بدی هم جدا از ناظر و دیدگاه ناظر یا بهتر بگم اندیشه و فکر ما نیستند.
اگه دنیای پس از مرگ رو دنیای با سطح انرژی بالاتر بدونیم نه تنها از مرگ نمیترسیم
بلکه برای بالا بردن انرژیمون تلاش میکنیم تا به سطح درک آگاهی برتر برسیم
و یاد میگیریم که تمام اشتباهات و کجرویها تو زندگی
میتونن ما رو از رسیدن به این سطح انرژی دورتر کنند.
میتونیم یاد بگیریم خودمون رو در بند ماده اسیر ندونیم، میتونیم به اندیشهمون اجازه پرواز بدیم و از حصار ماده عبور کنیم، میتونیم با جهان یگانه بشیم، روح هستی رو درک کنیم... یاد میگیریم دنیا ارزشش بیشتر از اینه که از دریچه کوچک چشمای مادیمون بهش نگاه کنیم.
«وقتی بر بلندا باشیم هر چیز دیگری را کوچک می بینیم. افتخار و اندوه ما معنایش را از دست میدهد. هر آنچه بدست آوردهایم یا از دست دادهایم، همان پایین میماند. از بالای کوه میبینی که دنیا چه بزرگ است وافقهایش چه وسیع »
«روزی خواهد رسید که تئوری کوانتوم بهتر از هر مذهبی مردم رو راهنمایی خواهد کرد ».
و سخن آخر اینکه:
هنگامی که آرزوی چیزی را در سر داری،
سراسر کیهان همدست میشود تا بتوانی این آرزو را تحقق ببخشی،
چرا که باجهان یگانه می شوی
-
عضویت : یکشنبه ۱۳۸۵/۴/۴ - ۲۳:۰۰
پست: 814-
سپاس: 6
مقاله جالبي بود آمما....!
اين مقاله مطلب را به جايي پيش ميبرد كه قبلا آنرا هدف گيري كرده ؛ يعني ارتباط فيزيك با متا فيزيك ؛ بدي آنهم به نظر من اينست كه نتيجه گيري را خود انجام ميدهد و جايي براي كنكاش ذهن خواننده باقي نمي گذارد ؛ دقيقا همان اصلي كه در مقاله بدان پرداخته در مورد خواننده اجرا ميكند!
از جناب آشويس, نيز بخاطر زحمتشان تشكر مي كنم.
راستي موج كوانتومي چه صيغه ايست؟!
اين مقاله مطلب را به جايي پيش ميبرد كه قبلا آنرا هدف گيري كرده ؛ يعني ارتباط فيزيك با متا فيزيك ؛ بدي آنهم به نظر من اينست كه نتيجه گيري را خود انجام ميدهد و جايي براي كنكاش ذهن خواننده باقي نمي گذارد ؛ دقيقا همان اصلي كه در مقاله بدان پرداخته در مورد خواننده اجرا ميكند!
ناظر يك اتفاق يكتا در نظر گرفته مي شود و محدود در زمان اندازه گيري خود. (ساعت شخصي)ما در هر دو جهان نظارهگر این اتفاق باشیم.
بله ميتوانيم فرض كنيم دنيايي هست كه 2 ضربدر 2 مساوي 4.5 شود ؛ ولي در حال حاضر ديگر ما در آن دنيا نيستيم كه آنرا درك كنيم.این دنیاها درست در همین مکان – زمانی که ما هستیم وجود دارند... و چه بسا توی این دنیاها موجودات دیگهای هم زندگی میکنن که قدرت درک اونا رو نداریم... موجوداتی با سطح انرژی بالاتر یا حتی پایینتر...
از جناب آشويس, نيز بخاطر زحمتشان تشكر مي كنم.
راستي موج كوانتومي چه صيغه ايست؟!
آخرین ویرایش توسط نوترينو0 پنجشنبه ۱۳۸۶/۳/۱۷ - ۱۰:۵۸, ویرایش شده کلا 1 بار
آنكس كه نداند و بداند كه نداند
-
عضویت : یکشنبه ۱۳۸۵/۴/۴ - ۲۳:۰۰
پست: 814-
سپاس: 6
نوترينو0, خوب موج كوانتومي همون احتمال اتفاق يعني به تعبيري علت احتمال است
خوب من گفتم نتيجه با خودتون ديگه هر جوري خودتون بخواهيد
خوب من گفتم نتيجه با خودتون ديگه هر جوري خودتون بخواهيد
اون نيرويي كه تو رو به بالا يا پايين مي بره خداست .همينمرگ عملاً چیزی نیست جز درک دنیای موازی با سطح انرژی بالاتر
بله خدا قابل لمسه ولي با انرژي فوق العاده بالا بازم همينپس حداقل يك خداي مادي مفروض است!
اوكيخدا قابل لمسه ولي با انرژي فوق العاده بالا
من هم هنوز كشف و شهود را براي خودم رد نكرده ام ولي متاسفانه دليل علمي نيست.
من هم خوابهاي صادقه مي بينم و اتفاقات بي توجيه را تجربه ميكنم ولي قانع نمي شوم. احساس ميكنم يك جاي كار ميلنگد. فكر ميكنم اطلاعات ما راجع به پديده هاي فيزيكي بسيار ناچيز است. وگرنه براي توجيه هر پديده هر چند بسيار عجيب و غريب توضيح فيزيكي خوبي هست. بخاطر اطلاعات كم ؛ خودم را با متافيزيك راضي نميكنم.
به قول شما شايد پديده هايي در ابعاد فيزيكي وسيعتر باشند كه روي جهان ما تاثير مي گذارند و ما از درك آن عاجزيم. البته اين دليل نمي شود كه آنرا به موجودات متافيزيكي ارتباط بدهيم و به دنبال دليل آن نباشيم. ممكن است ابعاد دنياي ما ؛ مانند ابعاد كوانتومي در قالب ابعاد وسيعتر غرق باشند. ولي اگر آن ابعاد روي جهان ما تاثير بگذارند بايد قابل مشاهده و اندازه گيري باشند كه سرانجام كشف خواهند شد. ولي اگر اينطور نباشند براي ما هم اهميتي ندارند و ما ميتوانيم آنها را در حكم عدم بگيريم.
آنكس كه نداند و بداند كه نداند
سلام آقا محسن
قبل از هرچيز شما بايد مشخص مي كرديد كه به اصالت وجود اعتقاد داريد يا به اصالت ماهيت.
واز مقاله ي شما اين برمي آيد كه به اصالت ماهيت اعتقاد داريد.چرا كه از ماهيت كوانتومي بودم انديشه صحبت كرديد.
ببينيد شما مي گوييد كه هركس بر اساس ماهيت ذهني خود به درك وشهود مي پردازد اما همين مسايلي كه شما از كوانتوم گفتيد:خب بر اساس صحبت شما شايد من كوانتوم را به گونه اي ديگر بفهمم.اين يعني اين كه صحبت هاي شما هم مي تواند درست باشد هم غلط.يعني يك فيزيك دان مي گويد درست است وديگري مي گويد نه غلط است.
اما بايد دقت كرد كه نظريه ي اصالت وجود اين را رد مي كند چرا كهاين نظريه مي گويد كه يك وجود است وجز او نيست و اكر موجوداتي هستند به دليل مراتب مختلف وجود است.پس يك حقيقت مشخص داريم و ديگر حقايق در مراتب بعدي قرار دارند.يعني يك چيز يا هست يا نيست.مهم نيست كه ماهيت آن چه باشد.
شما از نسبي بودن وجود سخن مي گوييد:مثالي برايتان مي اورم
اگر شخصي در لبه ي يك سياه چاله قرار گيرد چه مي شود؟ دو جواب مي شود داد اولي از نظر كساني كه در خارج سياه چاله ايستده اند و دومي از نظر خود شخص.
كساني كه در خارج سياه چاله ايستاده اند مي بيند كه شخص به مولكول ها وبعد به اتم ها وبعد زير ذرات و آخر به كوارك و....تبديل مي شود.ودر آخر محو مي شود.
اما كسي كه در داخل سياه چاله است فكر مي كند كه هنوز زنده است وباقي.
اين به چه معناست؟
اين يعني آن كه وجود و اين كه بداني هستي به ماهيت و ذرات تشكيل دهنده ي تو ربطي ندارد.
البته اين كه شما به مرگ و زندگي نگاه كوانتومي كرديد بسيار جالب بود اما هر دو مي دانيم كه امواج كوانتوم هم ماده هستند و اگر ماهيت ما ماده باشد ديگر نمي توانيم از روح صحبت كنيم و در اين جا به تناقض مي رسيم كه ماده جوهر است و هم مركب واين امكان پذير نيست.
مورد ديگري كه به فكرم رسيد آن بود كه شما گفتيد كه
«از طرفی میگن ذرات در مقیاس کوانتومی رفتاری غیر طبیعی دارند، ممکن است در جایی بدون هیچ علتی ظاهر یا از جایی ناپدید شوند. شاید این چیزی رو که ما بدون علت میدونیم در حقیقیت از علتهای شناخته شده ما تبعیت نمی کنند»
شما مي گوييد كه
به تعبیر دیگه میتونیم بگیم اندیشه میتونه باعث تغییر شدت موج کوانتومی بشه... و از اونجائیکه شدت موج کوانتومی معیاری برای احتمال وقوع رویدادهاست، تغییرفکر... تغییر معیار احتمال وقوع رویدادها رو در پی خواهد داشت و این یعنی میشه به کمک اندیشه، احتمالات وقوع رو دستکاری کرد، یا به عبارتی اتفاقات رو تغییر داد
اما اين احتمالي كه شما از ان سخن مي گوييد چيست؟
و يك سوال ديگر يك موج واقعي است يا ابزاري براي مرتب كردن وسازماندهي كردن تفكرات ما؟
شما در واقع از موج احتمال مي گوييد در حالي كه آيا واقعا مي شود از موج يك مفهوم سخن به ميان آورد؟
شما از آزمايش سخن مي گوييد واحتمال٬بله كاملا درست اما وقتي كه آزمايش تمام شد احتمال هم بي معني مي شود.يعني شما نتيجه اي قطعي خواهيد داشت.
پس بازهم رسيديم سر جاي اول يا صفر يا يك.
احتمال بي معني است بعد از آزمايش.
وجود مطلق است.و ماهيت تنها فصلي از ان.
و جهان هاي موازي هم مي توانند مراتبي از جهان كل باشند كه ماهيت اشيا در آن ها متفاوت است نه وجودشان.
مي بينيد كه يك حقيقت وجود دارد و نمي شود گفت كه تفكر (هرچه باشد)مي تواند حقايق گوناگون به وجود اورد.البته من از واقعيت صحبت نمي كنم من از حقيقت سخن مي گويم.
كه اگر بخواهيد يك روز گرم تابستاني را به صحبت درباره ي اصالت وجود و ماهيت و واقيت وحقيقت و رپاليسم و ايدياليسم صحبت مي كنيم.
اما يك مورد بسيار مهم اين است كه اگر نظر شما را مبني بر اين كه حقيقت نسبي است بپذيريم بايد بگويم كه در اين صورت سخن شما هم درست است هم نادرست قوانين فيزيك هم درست است هم نادرست همين نظريه ي موج احتمالي كه شما از آن استفاده كرديد هم درست است هم نادرست.
آيا چنين چيزي امكان پذير است؟
بله٬در دنياهاي موازي كه ماهيت ونظم متفاوت دارد درست است اما آيا مي توان گفت كه در دنيايي كه ما اكنون در آن حظور داريم چنين چيزي امكان پذير است؟
البته مي دانم شما اين جا از كوانتوم براي اثبات اين كه يك ذره مي تواند در دوجا حظور داشته باشد و احتمال ان كمك خواهيد گرفت.اما اگر نسبي بودن حقيقت درست باشد خب٬اين حقيقت براي شما درست است نه براي من.
اما ترجيح مي دهم يك روز قرار بگذاريد به صورت حضوري در اين باره صحبت كنيم چون من هم به اين موضوع بسيار علاقه دارم.
قبل از هرچيز شما بايد مشخص مي كرديد كه به اصالت وجود اعتقاد داريد يا به اصالت ماهيت.
واز مقاله ي شما اين برمي آيد كه به اصالت ماهيت اعتقاد داريد.چرا كه از ماهيت كوانتومي بودم انديشه صحبت كرديد.
ببينيد شما مي گوييد كه هركس بر اساس ماهيت ذهني خود به درك وشهود مي پردازد اما همين مسايلي كه شما از كوانتوم گفتيد:خب بر اساس صحبت شما شايد من كوانتوم را به گونه اي ديگر بفهمم.اين يعني اين كه صحبت هاي شما هم مي تواند درست باشد هم غلط.يعني يك فيزيك دان مي گويد درست است وديگري مي گويد نه غلط است.
اما بايد دقت كرد كه نظريه ي اصالت وجود اين را رد مي كند چرا كهاين نظريه مي گويد كه يك وجود است وجز او نيست و اكر موجوداتي هستند به دليل مراتب مختلف وجود است.پس يك حقيقت مشخص داريم و ديگر حقايق در مراتب بعدي قرار دارند.يعني يك چيز يا هست يا نيست.مهم نيست كه ماهيت آن چه باشد.
شما از نسبي بودن وجود سخن مي گوييد:مثالي برايتان مي اورم
اگر شخصي در لبه ي يك سياه چاله قرار گيرد چه مي شود؟ دو جواب مي شود داد اولي از نظر كساني كه در خارج سياه چاله ايستده اند و دومي از نظر خود شخص.
كساني كه در خارج سياه چاله ايستاده اند مي بيند كه شخص به مولكول ها وبعد به اتم ها وبعد زير ذرات و آخر به كوارك و....تبديل مي شود.ودر آخر محو مي شود.
اما كسي كه در داخل سياه چاله است فكر مي كند كه هنوز زنده است وباقي.
اين به چه معناست؟
اين يعني آن كه وجود و اين كه بداني هستي به ماهيت و ذرات تشكيل دهنده ي تو ربطي ندارد.
البته اين كه شما به مرگ و زندگي نگاه كوانتومي كرديد بسيار جالب بود اما هر دو مي دانيم كه امواج كوانتوم هم ماده هستند و اگر ماهيت ما ماده باشد ديگر نمي توانيم از روح صحبت كنيم و در اين جا به تناقض مي رسيم كه ماده جوهر است و هم مركب واين امكان پذير نيست.
مورد ديگري كه به فكرم رسيد آن بود كه شما گفتيد كه
«از طرفی میگن ذرات در مقیاس کوانتومی رفتاری غیر طبیعی دارند، ممکن است در جایی بدون هیچ علتی ظاهر یا از جایی ناپدید شوند. شاید این چیزی رو که ما بدون علت میدونیم در حقیقیت از علتهای شناخته شده ما تبعیت نمی کنند»
شما مي گوييد كه
به تعبیر دیگه میتونیم بگیم اندیشه میتونه باعث تغییر شدت موج کوانتومی بشه... و از اونجائیکه شدت موج کوانتومی معیاری برای احتمال وقوع رویدادهاست، تغییرفکر... تغییر معیار احتمال وقوع رویدادها رو در پی خواهد داشت و این یعنی میشه به کمک اندیشه، احتمالات وقوع رو دستکاری کرد، یا به عبارتی اتفاقات رو تغییر داد
اما اين احتمالي كه شما از ان سخن مي گوييد چيست؟
و يك سوال ديگر يك موج واقعي است يا ابزاري براي مرتب كردن وسازماندهي كردن تفكرات ما؟
شما در واقع از موج احتمال مي گوييد در حالي كه آيا واقعا مي شود از موج يك مفهوم سخن به ميان آورد؟
شما از آزمايش سخن مي گوييد واحتمال٬بله كاملا درست اما وقتي كه آزمايش تمام شد احتمال هم بي معني مي شود.يعني شما نتيجه اي قطعي خواهيد داشت.
پس بازهم رسيديم سر جاي اول يا صفر يا يك.
احتمال بي معني است بعد از آزمايش.
وجود مطلق است.و ماهيت تنها فصلي از ان.
و جهان هاي موازي هم مي توانند مراتبي از جهان كل باشند كه ماهيت اشيا در آن ها متفاوت است نه وجودشان.
مي بينيد كه يك حقيقت وجود دارد و نمي شود گفت كه تفكر (هرچه باشد)مي تواند حقايق گوناگون به وجود اورد.البته من از واقعيت صحبت نمي كنم من از حقيقت سخن مي گويم.
كه اگر بخواهيد يك روز گرم تابستاني را به صحبت درباره ي اصالت وجود و ماهيت و واقيت وحقيقت و رپاليسم و ايدياليسم صحبت مي كنيم.
اما يك مورد بسيار مهم اين است كه اگر نظر شما را مبني بر اين كه حقيقت نسبي است بپذيريم بايد بگويم كه در اين صورت سخن شما هم درست است هم نادرست قوانين فيزيك هم درست است هم نادرست همين نظريه ي موج احتمالي كه شما از آن استفاده كرديد هم درست است هم نادرست.
آيا چنين چيزي امكان پذير است؟
بله٬در دنياهاي موازي كه ماهيت ونظم متفاوت دارد درست است اما آيا مي توان گفت كه در دنيايي كه ما اكنون در آن حظور داريم چنين چيزي امكان پذير است؟
البته مي دانم شما اين جا از كوانتوم براي اثبات اين كه يك ذره مي تواند در دوجا حظور داشته باشد و احتمال ان كمك خواهيد گرفت.اما اگر نسبي بودن حقيقت درست باشد خب٬اين حقيقت براي شما درست است نه براي من.
اما ترجيح مي دهم يك روز قرار بگذاريد به صورت حضوري در اين باره صحبت كنيم چون من هم به اين موضوع بسيار علاقه دارم.
لا الله الا اله
به عدد تمام موجودات عالم
به عدد تمام موجودات عالم
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
من برگشتم
-
عضویت : یکشنبه ۱۳۸۵/۴/۴ - ۲۳:۰۰
پست: 814-
سپاس: 6
-
عضویت : یکشنبه ۱۳۸۵/۴/۴ - ۲۳:۰۰
پست: 814-
سپاس: 6
سلام رفيق
ببين من هم به خاطر همين مي گم كه امكان نداره هركسي حقيقت رو يه جور ببينه.
وحدت با خدا يك حقسقت مطلق و وجود هم ثابت و لايتغير
خوب حالا بله شما از دوباره داريد از ماهيت صحبت مي كنيد
مثلا خانه ي معشوق من !!!!
ببين براي من اونجا فرق مي كنه كه چه جوريه
مثلا من احساس خاصي بهم دست مي ده اما تو نه
اما آيا توي اين قضيه كه اون خونه وجود داره يانه من با تو اختلافي ندارم
و اين مي شه حقيقت مطلق
البته من در يك جهان با نظم معين حرف مي زنم
نه دوجهان
رفيق جان
واقعا دلم مي خواديه روز قرار بزاريم
خيلي اين بحث خاصيه البته به نظر من چون حرف هاي خيلي خاصي دارم
(به سوالاي من جواب ندادي ها !!)
ببين من هم به خاطر همين مي گم كه امكان نداره هركسي حقيقت رو يه جور ببينه.
وحدت با خدا يك حقسقت مطلق و وجود هم ثابت و لايتغير
خوب حالا بله شما از دوباره داريد از ماهيت صحبت مي كنيد
مثلا خانه ي معشوق من !!!!
ببين براي من اونجا فرق مي كنه كه چه جوريه
مثلا من احساس خاصي بهم دست مي ده اما تو نه
اما آيا توي اين قضيه كه اون خونه وجود داره يانه من با تو اختلافي ندارم
و اين مي شه حقيقت مطلق
البته من در يك جهان با نظم معين حرف مي زنم
نه دوجهان
رفيق جان
واقعا دلم مي خواديه روز قرار بزاريم
خيلي اين بحث خاصيه البته به نظر من چون حرف هاي خيلي خاصي دارم
(به سوالاي من جواب ندادي ها !!)
لا الله الا اله
به عدد تمام موجودات عالم
به عدد تمام موجودات عالم
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
من برگشتم