مشاعره
Re: مشاعره
ما کار و دکان و تیشه را سوخته ایم
شعر و غزل و دو بیتی آموخته ایم
شعر و غزل و دو بیتی آموخته ایم
در ساحل امن عقل بودم که جنون
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت
Re: مشاعره
من آن پیرم که شیران را به بازی برنمیگیرم
تو آهووش چنان شوخی که با من میکنی بازی
تو آهووش چنان شوخی که با من میکنی بازی
من میدانم که تو کودن نیستی
ولی خود را به کودنی میزنی!!!!
ولی خود را به کودنی میزنی!!!!
Re: مشاعره
یاران چه غریبانه رفتند از این خانه
کلیه شعاری که نیاز مندید را به ما بسپارید
(اشعار مندرآوردی های دوستان)
شماره تماس0000000زمان تماس ساعت25:30روزهای تماس اخر هفته ،اول هفته ،وسطهای هفته و همه روزهای هفته
اشعاری صد درصد مجاز (تایید اداره ارشاد، بهداشت ،فرهنگ و ورزش و ادارات علوم و بازرگانی و صنایع و معادن و....)
کلیه شعاری که نیاز مندید را به ما بسپارید
(اشعار مندرآوردی های دوستان)
شماره تماس0000000زمان تماس ساعت25:30روزهای تماس اخر هفته ،اول هفته ،وسطهای هفته و همه روزهای هفته
اشعاری صد درصد مجاز (تایید اداره ارشاد، بهداشت ،فرهنگ و ورزش و ادارات علوم و بازرگانی و صنایع و معادن و....)
مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند و حال آنكه خدا گر چه كافران را ناخوش افتد نور خود را كامل خواهد گردانيد
و كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند به تدريج از جايى كه نمىدانند گريبانشان را خواهيم گرفت
خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريد قطعا در اين [آفرينش] براى مؤمنان عبرتى است
آيا در [معانى] قرآن نمىانديشند اگر از جانب غير خدا بود قطعا در آن اختلاف بسيارى مىيافتند (قرآن کریم
کمترین حق خداوند بر انسان این است که در گناهان از نعمات خداوند استفاده نکنیم امام علی(ع)
و كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند به تدريج از جايى كه نمىدانند گريبانشان را خواهيم گرفت
خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريد قطعا در اين [آفرينش] براى مؤمنان عبرتى است
آيا در [معانى] قرآن نمىانديشند اگر از جانب غير خدا بود قطعا در آن اختلاف بسيارى مىيافتند (قرآن کریم
کمترین حق خداوند بر انسان این است که در گناهان از نعمات خداوند استفاده نکنیم امام علی(ع)
- Sina Asadi
نام: سینا اسدی
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۳:۲۲
پست: 365-
سپاس: 50
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
یوسفِ مُلک،به زندان بَلا مانده اسیرsomayee نوشته شده:من آن پیرم که شیران را به بازی برنمیگیرم
تو آهووش چنان شوخی که با من میکنی بازی
بر رُخِ مهر سیه پرده ی شام افتاده است.
You know!....the purpose should be somewhere beyond the impossible limits.
- anTi-ИeuTЯin0
عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۱/۷ - ۱۵:۱۵
پست: 774-
سپاس: 239
Re: مشاعره
تا حرف من پذيرد آخر كه :زندگيSina Asadi نوشته شده: یوسفِ مُلک،به زندان بَلا مانده اسیر
بر رُخِ مهر سیه پرده ی شام افتاده است.
رنگ خيال بر رخ تصوير خواب بود
"سهراب"
- Sina Asadi
نام: سینا اسدی
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۳:۲۲
پست: 365-
سپاس: 50
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
داری فراغتی اگر ای تازه گل ز ماپاد نوترينو نوشته شده:تا حرف من پذيرد آخر كه :زندگي
رنگ خيال بر رخ تصوير خواب بود
"سهراب"
ما را به دوری تو مجال فراغ نیست.
You know!....the purpose should be somewhere beyond the impossible limits.
- alisafasafa
نام: alisafa
عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۱/۲۸ - ۱۳:۳۹
پست: 166-
سپاس: 46
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
تو اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
علییییییییییی......................هورااااااااااااااا
mohandeseelectronic.blogfa.com
mohandeseelectronic.blogfa.com
- Sina Asadi
نام: سینا اسدی
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۳:۲۲
پست: 365-
سپاس: 50
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
اگر گویم به گل ماند جمال او،خطا باشدalisafasafa نوشته شده: تو اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
که روی گل ندارد،رنگ و بوی آن گل رو را.
You know!....the purpose should be somewhere beyond the impossible limits.
- anTi-ИeuTЯin0
عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۱/۷ - ۱۵:۱۵
پست: 774-
سپاس: 239
Re: مشاعره
آب را گل نكنيمSina Asadi نوشته شده:اگر گویم به گل ماند جمال او،خطا باشدalisafasafa نوشته شده: تو اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
که روی گل ندارد،رنگ و بوی آن گل رو را.
در فرو دست انگار كفتري ميخورد آب
يا كه در بيشه اي دور سيره اي پر ميشويد
يا در آبادي كوزه اي پر ميگردد
آب را گل نكنيم
شايد اين آب روان ميرود پاي سپيداري تا فرو شويد اندوه دلي...
- Sina Asadi
نام: سینا اسدی
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۳:۲۲
پست: 365-
سپاس: 50
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخورپاد نوترينو نوشته شده:آب را گل نكنيم
در فرو دست انگار كفتري ميخورد آب
يا كه در بيشه اي دور سيره اي پر ميشويد
يا در آبادي كوزه اي پر ميگردد
آب را گل نكنيم
شايد اين آب روان ميرود پاي سپيداري تا فرو شويد اندوه دلي
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور.
You know!....the purpose should be somewhere beyond the impossible limits.
- anTi-ИeuTЯin0
عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۱/۷ - ۱۵:۱۵
پست: 774-
سپاس: 239
Re: مشاعره
روی زیبا دوبرابر شده استSina Asadi نوشته شده:یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخورپاد نوترينو نوشته شده:آب را گل نكنيم
در فرو دست انگار كفتري ميخورد آب
يا كه در بيشه اي دور سيره اي پر ميشويد
يا در آبادي كوزه اي پر ميگردد
آب را گل نكنيم
شايد اين آب روان ميرود پاي سپيداري تا فرو شويد اندوه دلي
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور.
چه گوارا این آب
چه زلال این رود
مردم بالا دست چه صفایی دارند
چشمه هاشان جوشان گاوهاشان شیرافشان باد
من ندیدم دهشان
بی گمان پای چپرهاشان جا پای خداست
ماهتاب آنجا می کند روشن پهنای کلام
بی گمان در ده بالا دست چینه ها کوتاه است
مردمش می دانند که شقایق چه گلی است
بی گمان آنجا آبی آبی است...
Re: مشاعره
تورا در آینه دیدند جمال طروت خویش *** بیان کنند که چه بودست ناشکیبا را
من میدانم که تو کودن نیستی
ولی خود را به کودنی میزنی!!!!
ولی خود را به کودنی میزنی!!!!
- شلغم الدین
عضویت : شنبه ۱۳۸۹/۱۱/۲ - ۱۸:۳۹
پست: 589-
سپاس: 111
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
آن زمره که از منطقِ ما بیخبرندsomayee نوشته شده:تورا در آینه دیدند جمال طروت خویش *** بیان کنند که چه بودست ناشکیبا را
سد نغمهٔ ما به بانگ زاغی نخرند
زاغیم شده به عندلیبی مشهور
ما دیگر و مرغان خوش الحان دگرند
وحشی بافقی/رباعیات
«موآیِ» قبیلهی بغلی در تلفظ «ر» مشکل دارد
املت نامه
«صلام بر تو باد. من سهشنبه به رم خواهم آمد تا به حضور پاپ شرفیاب شوم...» امضاء: مسیح مصلوب
نیچه
املت نامه
«صلام بر تو باد. من سهشنبه به رم خواهم آمد تا به حضور پاپ شرفیاب شوم...» امضاء: مسیح مصلوب
نیچه
Re: مشاعره
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
در ساحل امن عقل بودم که جنون
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت