در محضر حافظ

مدیران انجمن: parse, javad123javad

meaning

عضویت : یک‌شنبه ۱۳۹۰/۱۱/۹ - ۱۳:۵۴


پست: 898

سپاس: 223


تماس:

Re: در محضر حافظ

پست توسط meaning »

furogh نوشته شده:ظاهرا این بیت حافظ ترجمه شاعرانه از آیه 72 سوره احزابه:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا

ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و کوهها عرضه داشتيم ، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند انسان آن امانت بر دوش گرفت ، که او ستمکار و نادان بود

سلام
با پروانه از محضر آقاي علي جوهر !
اين بيت برگردان دقيق همون آيست نيك بنگريد :
furogh نوشته شده:سوال:
1- منظور از بار امانت در شعر حافظ و آیه قرانی چیست؟
تفاسير زيادي شده !
1-عشق
2-ولايت علي بن ابي طالب
3-علم
4-معرفت الله(ماعرفناك حقّ معرفتك)
5-ولايت خود الله
6-...
furogh نوشته شده:2-دیوانگی در شعر حافظ به چه معنی است؟(گاهی به عملی صفت دیوانگی میدیم ولی در این وصف رگه هایی از تحسین هم مورد نظرمونه.گستاخی و جسارت آن عمل یا فرد رو به نوعی میستائیم. آیا چنین معنایی در این اصطلاح حافظ هست؟)
ديوانگي همون تيكه ي آخر آيست :که او ستمکار و نادان بود !
ميگن آدم كه گندم رو خورد گناهكار شد براي همين امام سجاد در صحيفه سجاديه مي گويد : چگونه گناهكار نباشم حال آنكه پدرم گنه كار بود(استدلال حاجي فيروزه)
نادان بود چون خودش قبول كرد؛ و اختيار داشت در حالي كه اين آيه غلطه؛ خداوند قلم را خلق كرد گفت بنويس او هم هر آنچه تا روز قيامت اتفاق مي افتد نوشت : ن والقم و مايسطرون !
furogh نوشته شده:3-چرا پذیرش امانت مستلزم دیوانگی و ستمگری است؟
عارضيدم خدمتتون ! smile072
furogh نوشته شده:4- از حافظ بعید نیست که چنین ترکیبی بسازه یعنی غیر مستقیم و رندانه بگه که از سر دیوانگی خود را در بلا انداخته. آیا در قرآن بعنوان کتابی آسمانی چنین روشی متصوره؟
از اون جايي كه حضرت حافظ ملايي بوده واسه خودش و همه كتب روايي رو حفظ بوده و قرآن رو با 15 نوع كتابت حفظ بوده همين بيت هم متاثر ازآموخته هاش است؛اين بيت يه جورايي بر مي گرده به عالم "ذر" حافظ مي گه ؛ بابا من تو عالم ذر يه لحظه خدا رو ديدم عاشقش شدم پريدم تو آتش(اشاره به داستان عالم ذر) حالا هم موندم زيرش؛ تكيه بر تقوا و دانش در طريقت كافريست راهرو گر صد هنر دارد توكل بايدش !
furogh نوشته شده:5- از دید قرآن آیا اگر انسان عادل و خردمند بود نمی بایستی زیر بار این امانت برود؟
روايت است از رسول الله كه همه به واسطه رحمت الهي به بهاشت مي رن ! فرمودند يا رسول الله حتي شما؛
حضرت فرمود : بله حتي من !
ما همه ظالمييم از آدم تا خاتم ! و لو لا فضل الله عليكم و رحمه ما زكي منكم من احدا ابدا :
اگر فضل و رحمت الله نبود هيچ احدي از شما امكان نداشت پاك بشيد !

furogh

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۷/۳ - ۰۰:۲۵


پست: 667

سپاس: 16


تماس:

Re: در محضر حافظ

پست توسط furogh »

بیشتر مایلم بحث از نقل قول و روایت فراتر بره. واقعا خودت با این تفاسیر راضی میشی؟

روی سوال 4 و 5 تاکید دارم.
کدام پسندیده است : خردمند و عادل بودن و یا پذیرش امانت؟
آیا پذیرش امانت تقدیر بوده؟ پس سرزنش او با عبارات ظلوم و جهول چه جایی داره؟
تن ما به ماه ماند كه ز مهر ميگدازد
دل ما به چنگ زهره كه گسسته تار بادا

نمایه کاربر
هرمز پگاه

محل اقامت: پاريس

عضویت : جمعه ۱۳۸۴/۶/۱۸ - ۱۹:۲۷


پست: 7238

سپاس: 978


تماس:

Re: در محضر حافظ

پست توسط هرمز پگاه »

اکنون این پرسش پیش می اید که :
آدمی نادان بود، الله که گویا دانا بود، پس چرا
این بار امانت را به دوش این نادان افکند؟
بویژه که خودش میدانست که چه گندی آفریده !
من اگر بخواهم اسببا کشی کنم ، بار را می اندازم
روی شرکت اسباب کشی حرفه ای که بارم به
سرای نوین برسد!
خرد، زنده ی جــاودانی شنــاس
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد

نمایه کاربر
*شارش*

نام: فاطمه غمكده

محل اقامت: بلبلان

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۱/۶/۲۰ - ۱۱:۳۰


پست: 1076

سپاس: 595

جنسیت:

Re: در محضر حافظ

پست توسط *شارش* »

حافظ ميگه
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

ساکنان حرم ستر و عفاف و ملکوت
با من راه نشین باد مستانه زدند

شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند

آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند

آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آنست که در خرمن پروانه زدند

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

ما بصد خرمن پند و اندرز ره چون نرویم
چون ره آدم خاکی بیکی دانه زدند

کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند
تحليل كنيد اين از شعرايي هست كه من حفظش كردم و دوسش دارم

نمایه کاربر
alijohar

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۵/۱۶ - ۱۳:۲۲


پست: 3570

سپاس: 94

Re: در محضر حافظ

پست توسط alijohar »

furogh نوشته شده:ظاهرا این بیت حافظ ترجمه شاعرانه از آیه 72 سوره احزابه:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا

ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و کوهها عرضه داشتيم ، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند انسان آن امانت بر دوش گرفت ، که او ستمکار و نادان بود
سوال:
1- منظور از بار امانت در شعر حافظ و آیه قرانی چیست؟.-....
مفهوم امانت ؛ در اسوره های ایران باستان و سایر ملل مطرح است و مخصوص قرآن نیست.

اهورامزدا با گروه امشا سپندان و ایزدان یک سلطنت روحانی که آ ن را « خَشتَر »
گویند آراسته و آنچه در عالم بالا و پایین موجود است در تحت حمایت یکی از کارگزاران و گماشتگان
ایزدي قرار داده است .
پاسبانی هر چیز را به فرشتۀ ویژ ه اي سپرده و نیز در باطنِ هر یک از موجوداتِ
ایزدي، روحی از عالم مینوي که موسوم است به فَرَوهر به امانت گذاشته است ...

پس امانت ؛ همان "روح" است که موجودی است مینوی .
و اسطوره های ایرانی و قرآن و حافظ ،؛ همه یک چیز می گویند و در باره یک چیز سخن می رانند و آن اصلی ترین و کلیدی ترین
مفهوم آفرینش است یعنی : روح
روح و عشق یک چیز هستند.
اصلی ترین و محوری ترین موضوع در اسطوره خلقت آدم چه در قرآن و چه در دیوان حافظ ،
موضوع روح(در قرآن) و عشق(در دیوان) است.
روح ِ خدا که با خود ِ خدا فرق ندارد ؛ پس این خود ِ خدا است که در ما نشسته.
به شاهکاری از حافظ توجه کنید :

smile072

یا رب این شمع ِ دل افروز ، زکاشانه کیست
جان ما سوخت ، بپرسید که جانانه ِ کیست
حالیا خانه بر انداز ِ دل و دین ِ من است
تا در آغوش ِ که می خسبد و همخانه کیست ؟!

روح از کدامین مکان است و به کدامین جان تعلق دارد ؟
روح در آغوش که می خسبد و همخانه چی کسی است ؟
روح موجودی است از جنس پرواز ؛ او پرنده ای است اسیر ، که اسیر آغوش جسمانی ماست.
عقل (من ِ ذهنی ) ؛ دشمن ِ روح است.
خرد ؛ سازوکاری است که از پرواز درآمدن روح جلوگیری می کند.
خرد نوعی ابلیس است.
نادانی انسان ناشی از بکاری گیری خرد و عقل بود.
انسان ِ دانا ؛ تسلیم بی قید و شرط ِ روح است.

توجه کنید : smile072
خرد که قید ِ مجانین ِ عشق می فرمود
به بوی ِ سنبل ِ زلف ِ تو گشت دیوانه !

(خرد که دیوانگان ِ روح را به زنجیر می کشید(نفی می کرد) ؛ در برخورد با روح ؛ دیوانه شد.! )
خرد ِ دیوانه ! روح را تایید می کند.
اين جهان زندان و ما زندانيان
بر شكن زندان و خود را وا رهان

furogh

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۷/۳ - ۰۰:۲۵


پست: 667

سپاس: 16


تماس:

Re: در محضر حافظ

پست توسط furogh »

alijohar نوشته شده: عقل (من ِ ذهنی ) ؛ دشمن ِ روح است.
خرد ؛ سازوکاری است که از پرواز درآمدن روح جلوگیری می کند.
خرد نوعی ابلیس است.
1-نادانی انسان ناشی از بکاری گیری خرد و عقل بود.
2- انسان ِ دانا ؛ تسلیم بی قید و شرط ِ روح است.[/color]
توجه کنید : smile072
خرد که قید ِ مجانین ِ عشق می فرمود
به بوی ِ سنبل ِ زلف ِ تو گشت دیوانه !

(خرد که دیوانگان ِ روح را به زنجیر می کشید(نفی می کرد) ؛ در برخورد با روح ؛ دیوانه شد.! )
خرد ِ دیوانه ! روح را تایید می کند.
1- ولی داستان اینه که نادانی انسان موجب پذیرش امانت(روح) شد. پذیرشی که صفات ظلوم و جهول بودن رو بر او روا کرد.
2-...؟؟؟؟
3- درباره نادانی نوشتی . سهم ستمگری رو هم بپرداز.
تن ما به ماه ماند كه ز مهر ميگدازد
دل ما به چنگ زهره كه گسسته تار بادا

نمایه کاربر
alijohar

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۵/۱۶ - ۱۳:۲۲


پست: 3570

سپاس: 94

Re: در محضر حافظ

پست توسط alijohar »

furogh نوشته شده:
alijohar نوشته شده: عقل (من ِ ذهنی ) ؛ دشمن ِ روح است.
خرد ؛ سازوکاری است که از پرواز درآمدن روح جلوگیری می کند.
خرد نوعی ابلیس است.
1-نادانی انسان ناشی از بکاری گیری خرد و عقل بود.
2- انسان ِ دانا ؛ تسلیم بی قید و شرط ِ روح است.[/color]
توجه کنید : smile072
خرد که قید ِ مجانین ِ عشق می فرمود
به بوی ِ سنبل ِ زلف ِ تو گشت دیوانه !

(خرد که دیوانگان ِ روح را به زنجیر می کشید(نفی می کرد) ؛ در برخورد با روح ؛ دیوانه شد.! )
خرد ِ دیوانه ! روح را تایید می کند.
1- ولی داستان اینه که نادانی انسان موجب پذیرش امانت(روح) شد. پذیرشی که صفات ظلوم و جهول بودن رو بر او روا کرد.
2-...؟؟؟؟
3- درباره نادانی نوشتی . سهم ستمگری رو هم بپرداز.
در اینجا ، اسطوره آدم ؛ دارای ابهام است.
آدم ِ قبل از انتخاب و آدم ِ بعد از انتخاب.
أدم ِ قبل از انتخاب ؛ نادان است ، چون عقل محض است.و از روی همین نادانی است که روح را برگزید.
آدم بعد از انتخاب ؛ چون دارای روح است ؛ دیوانه است.(عقل ِ محض ِ دیوانه)
عقل حسابگر است ؛ فکر کرد انتخاب امانت ؛ به نفعش است ؛ ( و این همان نادانی است. عقل حسابگر =نادانی )
اما بعدا که روح را بهش دادند ؛ یکپارچه دیوانه عشق نشد.
درست است که می گوید "چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی است ! " ،
اما دو دستی به این قفس چسبیده است.
و این یعنی ظلم بر روح
توجه کنید انسان بر خودش ظلم کرد ؛ پس در عین حال که ظالم است ، مظلوم هم هست.
انسان ، مظلوم عشق است.
بخوانید و لذت ببرید :
smile072

عدل ِ سلطان ، گر نپرسد حال ِ مظومان ِ عشق
گوشه گیران را زآسایش ، طمع باید برید...

و چون می بینیم که گوشه گیران را آسایشی نیست ؛ عدل ِ سلطان ِ عادل هم ؛جای تامل دارد !
آدم ؛ مظلوم ِ عشق است.
اين جهان زندان و ما زندانيان
بر شكن زندان و خود را وا رهان

furogh

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۷/۳ - ۰۰:۲۵


پست: 667

سپاس: 16


تماس:

Re: در محضر حافظ

پست توسط furogh »

هنوز هم یک جای کار اشکال داره....
1- انتخاب گر بودن ربطی به روحمند بودن نداره. (حیوانات انتخابگر هستند ولی روحمند نیستند)
2-یعنی میشد به جای آدم موجود دیگری شانه خالی نکند و روح بگیرد که نگرفت و ماند برای آدم.
3- روح یک آدرس است. یک یادگاری یا نشانه. مثل بازوبند رستم بر بازوی سهراب!
4- که چه بشود....؟
تن ما به ماه ماند كه ز مهر ميگدازد
دل ما به چنگ زهره كه گسسته تار بادا

نمایه کاربر
هرمز پگاه

محل اقامت: پاريس

عضویت : جمعه ۱۳۸۴/۶/۱۸ - ۱۹:۲۷


پست: 7238

سپاس: 978


تماس:

Re: در محضر حافظ

پست توسط هرمز پگاه »

furogh نوشته شده:هنوز هم یک جای کار اشکال داره....
1- انتخاب گر بودن ربطی به روحمند بودن نداره. (حیوانات انتخابگر هستند ولی روحمند نیستند)
2-یعنی میشد به جای آدم موجود دیگری شانه خالی نکند و روح بگیرد که نگرفت و ماند برای آدم.
3- روح یک آدرس است. یک یادگاری یا نشانه. مثل بازوبند رستم بر بازوی سهراب!
4- که چه بشود...
smile072
١- بزرگترین گرفتاری اش همین است.
٢- ما خودمان گمان میکنیم که بار امانت بدوش ماست و بدوش شامپانزه و ... نیست،
یک باشنده ی فرازمینی که توان مغزی اش در سنجش با ما ، مانند توان مغزی ما در
برابر میمون است، برای ما این "روح" را پذیرا نیست و خود را بتنها "امانت" دار میداند.
ت‌پ‌ن ...


ت‌پ‌ن = تا به پایان = الی آخر = الخ
خرد، زنده ی جــاودانی شنــاس
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد

نمایه کاربر
alijohar

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۵/۱۶ - ۱۳:۲۲


پست: 3570

سپاس: 94

Re: در محضر حافظ

پست توسط alijohar »

furogh نوشته شده:هنوز هم یک جای کار اشکال داره....
1- انتخاب گر بودن ربطی به روحمند بودن نداره. (حیوانات انتخابگر هستند ولی روحمند نیستند)
2-یعنی میشد به جای آدم موجود دیگری شانه خالی نکند و روح بگیرد که نگرفت و ماند برای آدم.
3- روح یک آدرس است. یک یادگاری یا نشانه. مثل بازوبند رستم بر بازوی سهراب!
4- که چه بشود....؟
ببینید ؛ یک سناریویی خدا چیده ؛ گریز نا پذیر هم هست.
یکی باید روح را بپذیرد.
یکی باید شیطان شود.
یکی باید فرشته بماند.
یکی باید هبوط کند.
یکی باید میوه ممنوعه بخورد.
جایی که خدا هست ؛ اختیاری در کار نیست.
اختیاری تصویری مجازی و خیالی است. همش باید است.
تصمیم ازلی خدا اینست که نه آسمان و نه ملک ؛ آدم روح بپذیرد.
برای تصمیم ازلی هم چرا ؛ منتفی است.
نمی توانیم برای اراده ازلی ؛ چرا قائل شویم.(پاسخ استاد هرمز)
هنرپیشه ؛ از کارگردان نمی پرسد چرا ؟!

خدا قرعه کشی کرده ؛ بنام آدم زده شده.
روح را داده به آدم ؛ حالا می گه برش گردون !
شیطان هم باید سجده نمی کرد ؛ اگر سجده می کرد ؛ برخلاف سناریوی از پیش تعیین شده بود.
برو ای ناصح و بر درد کشان خرده مگیر
کارفرمای ِ قدر می کند این ، من چه کنم !؟
smile072
به زور روح را به آدم داده اند ؛ بعد می گن ای دیوانه ظلوم ِ جهول !
ما که فیلم را نگاه می کنیم می گیم چرا آرتیست فلان کرد بهمان کرد ؟ ؛ خوب فیلم نامه نویس اینطوری خواسته.
شما می پرسی به آدم امانت را دادند که چه بشه ؟!
- که سناریو تکمیل بشه.
- فیلم جذاب بشه !
- فیلم آرتیست پیدا بکنه !
- اکشن داشته باشه ؛ عشقی هم باشه.
در این فیلم ؛ کارگردان برای خودش هم نقشی درنظر گرفته
خودش هم عین یک بازیگر آمده تو فیلم.
خودش در نقش معشوق ظاهر شده/.
شیطان بدبخت هم بازیگره هم بازیچه
آدمو کرده عاشق

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

تماشاگه رازی بود.
قرار نبود مدعیان از اسرار سر درآورند.
همواره دست غیب ؛ بر سینه نامحرمان می زد(مثل هرمز)
اما معلوم نشد چی شد ؟
کی در سناریو تغییراتی دادند.
وسط کار ؛ ماجرای فیلم را عوض کردند.
غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد !

ماجرای عشقی بین دو تا از بازیگران , که قرار بود تا پایان فیلم مکتوم بماند ؛ لو رفته !
سریال دنباله داری که باید تغییراتی درش بدن.
اين جهان زندان و ما زندانيان
بر شكن زندان و خود را وا رهان

furogh

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۷/۳ - ۰۰:۲۵


پست: 667

سپاس: 16


تماس:

Re: در محضر حافظ

پست توسط furogh »

alijohar نوشته شده:
furogh نوشته شده:هنوز هم یک جای کار اشکال داره....
1- انتخاب گر بودن ربطی به روحمند بودن نداره. (حیوانات انتخابگر هستند ولی روحمند نیستند)
2-یعنی میشد به جای آدم موجود دیگری شانه خالی نکند و روح بگیرد که نگرفت و ماند برای آدم.
3- روح یک آدرس است. یک یادگاری یا نشانه. مثل بازوبند رستم بر بازوی سهراب!
4- که چه بشود....؟
....
اما معلوم نشد چی شد ؟
کی در سناریو تغییراتی دادند.
وسط کار ؛ ماجرای فیلم را عوض کردند.
غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد !

ماجرای عشقی بین دو تا از بازیگران , که قرار بود تا پایان فیلم مکتوم بماند ؛ لو رفته !
سریال دنباله داری که باید تغییراتی درش بدن.


پس یک حدس:
1-ماجرای تعارف روح و پذیرش آدم نمایشی بوده.
2-خدا خودش بازیگر اصلی است.
3-در جلد آدم رفته (با اجرای نمایش بند 1)
4- خدا و آدم بدلیل روح ، یکی هستند.
5- نتیجه گیری کمی ترسناک است.
تن ما به ماه ماند كه ز مهر ميگدازد
دل ما به چنگ زهره كه گسسته تار بادا

نمایه کاربر
alijohar

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۵/۱۶ - ۱۳:۲۲


پست: 3570

سپاس: 94

Re: در محضر حافظ

پست توسط alijohar »

شاهکاری از حافظ؛ بخوانید و لذت ببرید: smile072
جدا شد یار ِ شیرینت ؛ کنون تنها نشین ای شمع
که حکم ِ آسمان است این ؛ اگر سازی و گر سوزی

smile072
عسل ؛ ترکیبی از موم و شیرینی است.
عسل (شیرینی ) را از موم جدا کرده و از موم شمع درست می کنند.
موم = شمع ، زمانی می سوزد که عسل = شیرینی از آن جدا شده باشد.

نغمه حروف "ش" در بیت اول و "س" در بیت دوم ؛ آهنگی دل انگیز به بیت داده است.
گریز ناپذیری ِ عشق از تقدیر ازلی ، مبنی بر ساختن و سوختن.
عشق را به سوختن شمع ماننده کرده و در استعاره ای زیبا ؛ یار را به شیرینی عسل.
سوختن را قرین فراق و جدایی را همانا سوختن و ساختن آفریده.
شمع ایستاده تنها نشسته و حال که معشوق رفته است ؛ خود را تسلیم سرنوشت کرده است.

/
جدا شد یار شیرینت.jpg
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.
اين جهان زندان و ما زندانيان
بر شكن زندان و خود را وا رهان

نمایه کاربر
*شارش*

نام: فاطمه غمكده

محل اقامت: بلبلان

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۱/۶/۲۰ - ۱۱:۳۰


پست: 1076

سپاس: 595

جنسیت:

Re: در محضر حافظ

پست توسط *شارش* »

alijohar نوشته شده:شاهکاری از حافظ؛ بخوانید و لذت ببرید: smile072
جدا شد یار ِ شیرینت ؛ کنون تنها نشین ای شمع
که حکم ِ آسمان است این ؛ اگر سازی و گر سوزی

smile072
عسل ؛ ترکیبی از موم و شیرینی است.
عسل (شیرینی ) را از موم جدا کرده و از موم شمع درست می کنند.
موم = شمع ، زمانی می سوزد که عسل = شیرینی از آن جدا شده باشد.

نغمه حروف "ش" در بیت اول و "س" در بیت دوم ؛ آهنگی دل انگیز به بیت داده است.
گریز ناپذیری ِ عشق از تقدیر ازلی ، مبنی بر ساختن و سوختن.
عشق را به سوختن شمع ماننده کرده و در استعاره ای زیبا ؛ یار را به شیرینی عسل.
سوختن را قرین فراق و جدایی را همانا سوختن و ساختن آفریده.
شمع ایستاده تنها نشسته و حال که معشوق رفته است ؛ خود را تسلیم سرنوشت کرده است.

/
جدا شد یار شیرینت.jpg
يار همون پروانه هست ديگه.شمع بايد بسوزد ودرد فراق بكشد مثله يكي smile022

furogh

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۷/۳ - ۰۰:۲۵


پست: 667

سپاس: 16


تماس:

Re: در محضر حافظ

پست توسط furogh »

alijohar نوشته شده:شاهکاری از حافظ؛ بخوانید و لذت ببرید: smile072
جدا شد یار ِ شیرینت ؛ کنون تنها نشین ای شمع
که حکم ِ آسمان است این ؛ اگر سازی و گر سوزی

smile072
عسل ؛ ترکیبی از موم و شیرینی است.
عسل (شیرینی ) را از موم جدا کرده و از موم شمع درست می کنند.
موم = شمع ، زمانی می سوزد که عسل = شیرینی از آن جدا شده باشد.

نغمه حروف "ش" در بیت اول و "س" در بیت دوم ؛ آهنگی دل انگیز به بیت داده است.
گریز ناپذیری ِ عشق از تقدیر ازلی ، مبنی بر ساختن و سوختن.
عشق را به سوختن شمع ماننده کرده و در استعاره ای زیبا ؛ یار را به شیرینی عسل.
سوختن را قرین فراق و جدایی را همانا سوختن و ساختن آفریده.
شمع ایستاده تنها نشسته و حال که معشوق رفته است ؛ خود را تسلیم سرنوشت کرده است.

/
جدا شد یار شیرینت.jpg
همینه.
تنهایی عمیق بشر که حاضر نیست قبولش کنه...و به در و دیوار میزنه که غیر از این رقم بخوره....
ولی دیگرگون نخواهد شد! چرا که از یار و دیار خودش جدا شده و خاطره اون دوران، وسوسه تکراش رو در هر قالبی بیدار می کنه...
تن ما به ماه ماند كه ز مهر ميگدازد
دل ما به چنگ زهره كه گسسته تار بادا

نمایه کاربر
anTi-ИeuTЯin0

عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۱/۷ - ۱۵:۱۵


پست: 774

سپاس: 239

Re: در محضر حافظ

پست توسط anTi-ИeuTЯin0 »

بله


هَرکه آمد به جهآن نقش خرابی دارد...
در خرابات،بگویید،که هُشیار کجاست!
.

ارسال پست