زندگینامه برخی از دانشمندان
زندگینامه برخی از دانشمندان
من چند تا زندگینامه از دانشمندان داشتم که گفتم براتون پست کنم تا کسی که تحقیقی داشت یا برای مطالعه آزاد به این نوشته ها احتیاج و علاقه داره هم بهرمند بشه.
البته بعضی از این زندگینامه ها رو از همین سایت هوپا گرفتم.
البته بعضی از این زندگینامه ها رو از همین سایت هوپا گرفتم.
همیشه رفتن ، رسیدن نیست ، ولی برای رسیدن باید رفت.
در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز باید آموخت...
در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز باید آموخت...
دموکریت(ذیمقراطیس)
دموکریت یا ذیمقراطیس (Democritus) از فیلسوفان یونانی بود. دموکریت به سال 460 قبل از میلاد در شهر آبدر به دنیا آمد. او سفرهای بسیار نمود و 5 سال با مهندسان مصری کار کرد.
دموکریت نخستین کسی بود که از اتم سخن گفت و آن را جزو بخشناپذیری دانست که دنیا از آن ساخته شده است. دموکریت از دوستان هیپوکریت بود ظاهراً در آتن زندگی میکرده است. اما سقراط را درک نکرد و افلاطون نیز در آثار خود نامی از او نبرده است.
دموکریت همیشه آماده استقبال از چیزهای خوب و محبوب زندگی بود. آفرینش را کامل میدانست و پیوسته در شکوه نبود. آثار دموکریت که در عهد عتیق شهرت فراوان یافته بود به دست ما نرسیده است تنها دیوژن عنوان چند اثر از آثار او را یاد کرده است: درباره آرامش روان، درباره طبیعت انسان، دوزخها، درباه سه نسل، علل زمینی هماهنگی و اعداد.
استاد دموکریتوس
استاد دموکریتوس، یک ایرانی بنام کوروش سپیدمه بوده که خود از آن به سیروس سپیتاما نام برده است. کوروش پسر عمه دموکرتيوس بوده که در زمانی که در آتن سفیر ایران بود خاطراتش را برای دموکرتيوس تعريف کرد که حاصل نگارش آن کتابی شد که امروزه به نام آفرينش ميشناسيم.
فیلسوف خندان
در یونان باستان به عنوان " فیلسوف خندان " معروف بوده است چون بر ارزش شادمانی تاکید میکرده است. او یکی از دو بنیانگذار نظریه اتمی جهان قدیم به حساب میآید و نام وی بیشتر با این نظریه برای ما آشناست.
او نظامی فلسفی تأسیس کرده است که تبیینی مادی از جهان طبیعی به حساب میآید و در این راه البته وی از معلمش لئوسیپوس متأثر است. دموکریتوس اتم گرا معتقد بود جهان از ذراتی تشکیل شده که هر شیء دیگر شامل این ذرات میشود و این ذرات اما در فضای تهی بی نهایت حرکت میکنند. اتم گرایی وی و پیروانش در بین مکاتب مادی مسلک که برای تبیین جهانی مادی به نظم یا الهیات تکیه نمیکردند از تأثیر گذارترین و معروفتر ین مکاتب به شمار میرود. حتی ارسطو که منتقد جدی این مکتب فلسفی به شمار میرفت دموکریتوس را به جهت تاملات ژرف در فلسفه طبیعی تحسین و ستایش میکرد.
نظریه دموکریت
طبق این نظریه اجسام و اجرام محسوس تشکل یافتهاند از مجموعهای از ذرات بسیار ریز غیر محسوس و غیر قابل شکستن. به عقیده دموکریت هر جسمی که به وسیله شکستن یا بریدن و غیره دو تا میشود در واقع به این صورت است که ذراتی که در کنار هم قرار داشتند از یکدیگر دور میشوند ولی بر پایه دیدگاه بیشتر فیلسوفان وقتی که جسمی را دو قسمت میکنیم واقعا یک واحد واقعی را تبدیل به دو واحد میکنیم و نیز طبق نظریه دموکریت خود ذرات تشکیل دهنده اجسام محسوس نشکن و غیر قابل تقسیم میباشند یعنی منقسم شدن و دو پاره شدن آنها محال است بر خلاف نظریه دیگران که واحد جسم هر اندازه ریز و کوچک باشد خاصیت قابلیت انقسام از او سلب نمیشود بنابر نظریه دموکریت هر یک از ذرات تشکیل دهنده جسم خود دارای طول و عرض و عمق است و وحدت اتصالی دارد و در حقیقت جسم واقعی یعنی واحد جسم همان ذرات میباشند و اجسام محسوسه هر کدام مجموعهای از عدهای از اجسام کوچکتر میباشند و در حقیقت ذیمقراطیس از نظر فلسفی یعنی از آن نظر که مربوط است به حقیقت جسم با دیگران اختلافی ندارد و با آنها هماهنگ است که حقیقت جسم عبارت است از جوهر قابل ابعاد سهگانه اختلافش با سایر حکما در باره حقیقت جسم نیست در باره مصداق آن حقیقت ستیعنی از نظر علمی و حسی است که آیا اجسام محسوس هر کدام یک واحد جسم واقعی میباشند یا هر کدام مجموعهای از واحدهای جسم میباشند اختلاف نظر دیگرش در قابلیت بخش شدن ذرات بوده است که به عقیده او ذرات بخشناپذیر میباشند و به باور سایر فلاسفه واحد جسم هر اندازه کوچک باشد بخشپذیری آن همچنان محفوظ است این اختلاف نظر البته فلسفی است نه علمی.
دموکریت یا ذیمقراطیس (Democritus) از فیلسوفان یونانی بود. دموکریت به سال 460 قبل از میلاد در شهر آبدر به دنیا آمد. او سفرهای بسیار نمود و 5 سال با مهندسان مصری کار کرد.
دموکریت نخستین کسی بود که از اتم سخن گفت و آن را جزو بخشناپذیری دانست که دنیا از آن ساخته شده است. دموکریت از دوستان هیپوکریت بود ظاهراً در آتن زندگی میکرده است. اما سقراط را درک نکرد و افلاطون نیز در آثار خود نامی از او نبرده است.
دموکریت همیشه آماده استقبال از چیزهای خوب و محبوب زندگی بود. آفرینش را کامل میدانست و پیوسته در شکوه نبود. آثار دموکریت که در عهد عتیق شهرت فراوان یافته بود به دست ما نرسیده است تنها دیوژن عنوان چند اثر از آثار او را یاد کرده است: درباره آرامش روان، درباره طبیعت انسان، دوزخها، درباه سه نسل، علل زمینی هماهنگی و اعداد.
استاد دموکریتوس
استاد دموکریتوس، یک ایرانی بنام کوروش سپیدمه بوده که خود از آن به سیروس سپیتاما نام برده است. کوروش پسر عمه دموکرتيوس بوده که در زمانی که در آتن سفیر ایران بود خاطراتش را برای دموکرتيوس تعريف کرد که حاصل نگارش آن کتابی شد که امروزه به نام آفرينش ميشناسيم.
فیلسوف خندان
در یونان باستان به عنوان " فیلسوف خندان " معروف بوده است چون بر ارزش شادمانی تاکید میکرده است. او یکی از دو بنیانگذار نظریه اتمی جهان قدیم به حساب میآید و نام وی بیشتر با این نظریه برای ما آشناست.
او نظامی فلسفی تأسیس کرده است که تبیینی مادی از جهان طبیعی به حساب میآید و در این راه البته وی از معلمش لئوسیپوس متأثر است. دموکریتوس اتم گرا معتقد بود جهان از ذراتی تشکیل شده که هر شیء دیگر شامل این ذرات میشود و این ذرات اما در فضای تهی بی نهایت حرکت میکنند. اتم گرایی وی و پیروانش در بین مکاتب مادی مسلک که برای تبیین جهانی مادی به نظم یا الهیات تکیه نمیکردند از تأثیر گذارترین و معروفتر ین مکاتب به شمار میرود. حتی ارسطو که منتقد جدی این مکتب فلسفی به شمار میرفت دموکریتوس را به جهت تاملات ژرف در فلسفه طبیعی تحسین و ستایش میکرد.
نظریه دموکریت
طبق این نظریه اجسام و اجرام محسوس تشکل یافتهاند از مجموعهای از ذرات بسیار ریز غیر محسوس و غیر قابل شکستن. به عقیده دموکریت هر جسمی که به وسیله شکستن یا بریدن و غیره دو تا میشود در واقع به این صورت است که ذراتی که در کنار هم قرار داشتند از یکدیگر دور میشوند ولی بر پایه دیدگاه بیشتر فیلسوفان وقتی که جسمی را دو قسمت میکنیم واقعا یک واحد واقعی را تبدیل به دو واحد میکنیم و نیز طبق نظریه دموکریت خود ذرات تشکیل دهنده اجسام محسوس نشکن و غیر قابل تقسیم میباشند یعنی منقسم شدن و دو پاره شدن آنها محال است بر خلاف نظریه دیگران که واحد جسم هر اندازه ریز و کوچک باشد خاصیت قابلیت انقسام از او سلب نمیشود بنابر نظریه دموکریت هر یک از ذرات تشکیل دهنده جسم خود دارای طول و عرض و عمق است و وحدت اتصالی دارد و در حقیقت جسم واقعی یعنی واحد جسم همان ذرات میباشند و اجسام محسوسه هر کدام مجموعهای از عدهای از اجسام کوچکتر میباشند و در حقیقت ذیمقراطیس از نظر فلسفی یعنی از آن نظر که مربوط است به حقیقت جسم با دیگران اختلافی ندارد و با آنها هماهنگ است که حقیقت جسم عبارت است از جوهر قابل ابعاد سهگانه اختلافش با سایر حکما در باره حقیقت جسم نیست در باره مصداق آن حقیقت ستیعنی از نظر علمی و حسی است که آیا اجسام محسوس هر کدام یک واحد جسم واقعی میباشند یا هر کدام مجموعهای از واحدهای جسم میباشند اختلاف نظر دیگرش در قابلیت بخش شدن ذرات بوده است که به عقیده او ذرات بخشناپذیر میباشند و به باور سایر فلاسفه واحد جسم هر اندازه کوچک باشد بخشپذیری آن همچنان محفوظ است این اختلاف نظر البته فلسفی است نه علمی.
همیشه رفتن ، رسیدن نیست ، ولی برای رسیدن باید رفت.
در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز باید آموخت...
در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز باید آموخت...
جان دالتون
10سال قبل از ثبت و اعلان استقلال آمريكا در سال 1766، جان دالتون در انگلستان متولد شد. خانواده او در يك كلبه كوچك گلي در روستايي زندگي ميكردند. در كودكي، جان به همراه برادرش در يك مزرعه كار ميكرد و در مغازه پدر در بافتن لباس او را ياري ميدادند. با وجود فراهم بودن اندكي از لوازم اوليه زندگي آنها خانواده فقيري بودند، بسياري از پسران فقير در آن زمان از داشتن تحصيلات محروم بودند، اما جان توانست با خوششانسي در مدرسهاي در همان نزديك زادگاهش مشغول تحصيل شود.
در سال 1766، تنها از هر 200 نفر، يك نفر قادر به خواندن بود. جان دانشآموزي خوب بود و به يادگيري علاقه زيادي نشان ميداد. آموزگاران نيز او را به يادگيري تشويق ميكردند. در 12 سالگي، او اولين مدرسه خود را در شهري نزديك محل اقامتش باز كرد اما به خاطر كمبود پول مجبور به بستن آنجا و كاركردن در مزرعه عمهاش شد.
3سال بعد، به همراه برادر بزرگتر و يكي از دوستانش مدرسهاي را در كندال( Kendall) انگليس باز كرد. به تدرس انگليسي. لانتين، يوناني، فرانسوي و 21 موضوع علمي و رياضي پرداخت. جان به يادگيري طبيعت و هواي اطراف خود ميپرداخت. او پروانهها، حلزون، و ... را جمعآوري ميكرد.جان دالتون پي برد كه دچار كورنگي ست و به يادگيري آن روي آورد. در 1793، جان به عنوان معلم خصوصي به منچستر رفت و در كالج جديد مشغول به تدريس شد. و در آنجا به مشاهده رفتار گازها پرداخت.
او به عناصر و اجزاء مختلف و چگونگي درست شدن آنها انديشيد. جان نظريهاي داشت كه بر طبق آن، هر عنصري از اتمهاي مجزا تشكيل شده و تمام عناصر با يكديگر متفاوت هستند زيرا اتمهاي سازنده هر كدام از آنها، با ديگري متفاوت است.
او فكر ميكرد كه هر عنصري وزن مخصوص ميدارد، زيرا از اتمهاي متفاوتي تشكيل شده.در سال 1808، جان دالتون كتابي با مضمون، "نظامي نوين در فلسه شيمي" منتشر كرد كه در آن وزن بسياري از اتمهاي شناخته شده را جمعآوري و ليست كرده بود. مقدار عددي وزنهايي كه او محاسبه كرده كاملاً دقيق نبودند، اما مبنايي بودند براي "جدول دورهاي پيشرفته"، اگرچه بسياري نظريه دالتون در مورد ساختار اتم را نپذيرفتند، اما وي بر تحقيقات خود براي دفاع از نظريهاش ادامه ميداد.
جان دالتون در سال 1844 درگذشت، او با افتخار در انگلستان به خاك سپرده شد. بيش از 000/400 نفر بدن بيجان او را هنگام قرار گرفتن در تابوت مشاهده كردند. به عنوان آخرين تجربه و آزمايش، او از كالبد شكافي استفاده كرد تا دليل كورنگي خود را پيدا كند. او ثابت كرد كه چشمان او دليل اين او نميباشند، بلكه اشكال از قوه درك و احساس بينايي او در قسمتي از مغز او بود كه از كار افتاده بود. حتي تا لحظات آخر زندگي. او به گسترش علم و دانش كمك كرد.
امروز، دانشمندان در هر جا، نظريه دالتون درباره ساختار اتم را مورد قبول ميدانند. يك پسر ساده روستايي روش جديدي براي انديشيدن و نگاه كردن به عالم هستي و چگونگي كاركرد آن را به مردم و اهل دانش نشان داد.
10سال قبل از ثبت و اعلان استقلال آمريكا در سال 1766، جان دالتون در انگلستان متولد شد. خانواده او در يك كلبه كوچك گلي در روستايي زندگي ميكردند. در كودكي، جان به همراه برادرش در يك مزرعه كار ميكرد و در مغازه پدر در بافتن لباس او را ياري ميدادند. با وجود فراهم بودن اندكي از لوازم اوليه زندگي آنها خانواده فقيري بودند، بسياري از پسران فقير در آن زمان از داشتن تحصيلات محروم بودند، اما جان توانست با خوششانسي در مدرسهاي در همان نزديك زادگاهش مشغول تحصيل شود.
در سال 1766، تنها از هر 200 نفر، يك نفر قادر به خواندن بود. جان دانشآموزي خوب بود و به يادگيري علاقه زيادي نشان ميداد. آموزگاران نيز او را به يادگيري تشويق ميكردند. در 12 سالگي، او اولين مدرسه خود را در شهري نزديك محل اقامتش باز كرد اما به خاطر كمبود پول مجبور به بستن آنجا و كاركردن در مزرعه عمهاش شد.
3سال بعد، به همراه برادر بزرگتر و يكي از دوستانش مدرسهاي را در كندال( Kendall) انگليس باز كرد. به تدرس انگليسي. لانتين، يوناني، فرانسوي و 21 موضوع علمي و رياضي پرداخت. جان به يادگيري طبيعت و هواي اطراف خود ميپرداخت. او پروانهها، حلزون، و ... را جمعآوري ميكرد.جان دالتون پي برد كه دچار كورنگي ست و به يادگيري آن روي آورد. در 1793، جان به عنوان معلم خصوصي به منچستر رفت و در كالج جديد مشغول به تدريس شد. و در آنجا به مشاهده رفتار گازها پرداخت.
او به عناصر و اجزاء مختلف و چگونگي درست شدن آنها انديشيد. جان نظريهاي داشت كه بر طبق آن، هر عنصري از اتمهاي مجزا تشكيل شده و تمام عناصر با يكديگر متفاوت هستند زيرا اتمهاي سازنده هر كدام از آنها، با ديگري متفاوت است.
او فكر ميكرد كه هر عنصري وزن مخصوص ميدارد، زيرا از اتمهاي متفاوتي تشكيل شده.در سال 1808، جان دالتون كتابي با مضمون، "نظامي نوين در فلسه شيمي" منتشر كرد كه در آن وزن بسياري از اتمهاي شناخته شده را جمعآوري و ليست كرده بود. مقدار عددي وزنهايي كه او محاسبه كرده كاملاً دقيق نبودند، اما مبنايي بودند براي "جدول دورهاي پيشرفته"، اگرچه بسياري نظريه دالتون در مورد ساختار اتم را نپذيرفتند، اما وي بر تحقيقات خود براي دفاع از نظريهاش ادامه ميداد.
جان دالتون در سال 1844 درگذشت، او با افتخار در انگلستان به خاك سپرده شد. بيش از 000/400 نفر بدن بيجان او را هنگام قرار گرفتن در تابوت مشاهده كردند. به عنوان آخرين تجربه و آزمايش، او از كالبد شكافي استفاده كرد تا دليل كورنگي خود را پيدا كند. او ثابت كرد كه چشمان او دليل اين او نميباشند، بلكه اشكال از قوه درك و احساس بينايي او در قسمتي از مغز او بود كه از كار افتاده بود. حتي تا لحظات آخر زندگي. او به گسترش علم و دانش كمك كرد.
امروز، دانشمندان در هر جا، نظريه دالتون درباره ساختار اتم را مورد قبول ميدانند. يك پسر ساده روستايي روش جديدي براي انديشيدن و نگاه كردن به عالم هستي و چگونگي كاركرد آن را به مردم و اهل دانش نشان داد.
همیشه رفتن ، رسیدن نیست ، ولی برای رسیدن باید رفت.
در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز باید آموخت...
در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز باید آموخت...
زندگینامه تامسون
زندگینامه جوزف جان تامسون در ۱۸ دسامبر ۱۸۵۶ در شهر منچستر انگلستان زاده شد. پدرش به گردآوری کتابها علاقه داشت، ولی تامسون علاقه خود را متوجه معلمی کرد، به طوریکه هشت نفر از شاگردانش برنده جایزه علمی نوبل شدند. او که در نزدیکی منچستر به دنیا آمده بود، در سن ۱۴ سالگی به کالج اونس که امروز دانشگاه ویکتوریا نامیده میشود راه یافت. جوزف در کالج از کمک هزینه تحصیلی استفاده میکرد و شاید اگر این کمک هزینه نبود، جوزف پس از درگذشت پدرش، نمیتوانست ادامه تحصیل دهد. ایشان در سال ۱۹۴۰در انگلستان درگذشت.
سیر علمی تامسون تامسون در نوزده سالگی دانشآموخته رشته مهندسی شد و در امتحان دانشگاه کمبریج شرکت کرد و رتبه دوم را کسب کرد و در این دانشگاه نیز با استفاده از کمک هزینه تحصیلی به تحصیل پرداخت و در رشته فیزیک دانشآموخته گردید. او پس از فراغت از تحصیل رسمی، به استخدام کالج ترینیتی همین دانشگاه کمبریج درآمد و در آزمایشگاه کاوندیش به تحقیق پرداخت. در سال ۱۸۸۴ لردرایلی که رئیس آزمایشگاه بود، استعفا کرد و تامسون که فقط ۲۸ سال داشت، به ریاست آزمایشگاه انتخاب شد. گرچه کمی سن او مخالفت بسیاری از استادان را برانگیخت، و لیکن نبوغ تامسون و حسن مدیریت او سبب شد که مدت ۳۴ سال این آزمایشگاه را با سطح بالای تحقیق علمی جهان اداره کند. او نه تنها مدیر این آزمایشگاه پژوهشی بود، بلکه خود نیز در شمار پژوهشگران برجسته این مرکز بود.
آثار علمی تامسون در سال ۱۸۹۷ تامسون بهنام «پدر الکترون» شهرت یافت. او که بر روی پرتوی کاتدی مطالعه میکرد، با مشاهده انحراف این اشعه در میدانهای مغناطیسی و الکتریکی معتقد شد که این اشعه، جریانی از ذرات باردار الکتریکی منفی هستند. تامسون جرم نسبی هر ذره را بدست آورد و مشخص کرد که جرم هر الکترون تقریباً ۲۰۰۰ برابر کمتر از جرم اتم هیدروژن است. به تشویق تامسون، ویلسون، یکی از شاگردانش، «اتاق ابری» را ساخت و با آن برای تعیین و تشخیص ذرات اتمی استفاده کرد. از جمله ویلسون توانست جرم و مقدار بار الکترون را اندازهگیری کند.
سرانجام تامسون تامسون پس از ۳۷ سال مدیریت آزمایشگاه کاوندیش، استعفا کرد و شاگردش ارنست رادرفورد به ریاست آزمایشگاه انتخاب شد. تامسون در آخر عمر، روحیهای پرنشاط داشت. موفقیت خود و پسر و شاگردانش، سهم عمدهای در نشاط او داشتند.
او در سال ۱۹۰۶ برنده جایزه نوبل شد. این جایزه را به خاطر تحقیقات علمی و نظری که بر روی هدایت الکتریکی گازها کرده بود، دریافت کرد. پسرش جرج پاجت تامسون (متولد ۱۸۹۲) نیز برنده جایزه نوبل سال ۱۹۳۷شد. این جایزه به خاطر کشف پدیده تفرق الکترون در کریستالها به او اعطا گردید.
گفتاورد « اتم، یک گویچهای است به قطر ۸-۱۰ سانتیمتر که به طور همگون دارای بار مثبت بوده و در درون آن الکترونهای منفی شناورند که ابعاد آنها حدود ۱۳-۱۰ سانتیمتر میباشد.» (جی، جی تامسون)
زندگینامه جوزف جان تامسون در ۱۸ دسامبر ۱۸۵۶ در شهر منچستر انگلستان زاده شد. پدرش به گردآوری کتابها علاقه داشت، ولی تامسون علاقه خود را متوجه معلمی کرد، به طوریکه هشت نفر از شاگردانش برنده جایزه علمی نوبل شدند. او که در نزدیکی منچستر به دنیا آمده بود، در سن ۱۴ سالگی به کالج اونس که امروز دانشگاه ویکتوریا نامیده میشود راه یافت. جوزف در کالج از کمک هزینه تحصیلی استفاده میکرد و شاید اگر این کمک هزینه نبود، جوزف پس از درگذشت پدرش، نمیتوانست ادامه تحصیل دهد. ایشان در سال ۱۹۴۰در انگلستان درگذشت.
سیر علمی تامسون تامسون در نوزده سالگی دانشآموخته رشته مهندسی شد و در امتحان دانشگاه کمبریج شرکت کرد و رتبه دوم را کسب کرد و در این دانشگاه نیز با استفاده از کمک هزینه تحصیلی به تحصیل پرداخت و در رشته فیزیک دانشآموخته گردید. او پس از فراغت از تحصیل رسمی، به استخدام کالج ترینیتی همین دانشگاه کمبریج درآمد و در آزمایشگاه کاوندیش به تحقیق پرداخت. در سال ۱۸۸۴ لردرایلی که رئیس آزمایشگاه بود، استعفا کرد و تامسون که فقط ۲۸ سال داشت، به ریاست آزمایشگاه انتخاب شد. گرچه کمی سن او مخالفت بسیاری از استادان را برانگیخت، و لیکن نبوغ تامسون و حسن مدیریت او سبب شد که مدت ۳۴ سال این آزمایشگاه را با سطح بالای تحقیق علمی جهان اداره کند. او نه تنها مدیر این آزمایشگاه پژوهشی بود، بلکه خود نیز در شمار پژوهشگران برجسته این مرکز بود.
آثار علمی تامسون در سال ۱۸۹۷ تامسون بهنام «پدر الکترون» شهرت یافت. او که بر روی پرتوی کاتدی مطالعه میکرد، با مشاهده انحراف این اشعه در میدانهای مغناطیسی و الکتریکی معتقد شد که این اشعه، جریانی از ذرات باردار الکتریکی منفی هستند. تامسون جرم نسبی هر ذره را بدست آورد و مشخص کرد که جرم هر الکترون تقریباً ۲۰۰۰ برابر کمتر از جرم اتم هیدروژن است. به تشویق تامسون، ویلسون، یکی از شاگردانش، «اتاق ابری» را ساخت و با آن برای تعیین و تشخیص ذرات اتمی استفاده کرد. از جمله ویلسون توانست جرم و مقدار بار الکترون را اندازهگیری کند.
سرانجام تامسون تامسون پس از ۳۷ سال مدیریت آزمایشگاه کاوندیش، استعفا کرد و شاگردش ارنست رادرفورد به ریاست آزمایشگاه انتخاب شد. تامسون در آخر عمر، روحیهای پرنشاط داشت. موفقیت خود و پسر و شاگردانش، سهم عمدهای در نشاط او داشتند.
او در سال ۱۹۰۶ برنده جایزه نوبل شد. این جایزه را به خاطر تحقیقات علمی و نظری که بر روی هدایت الکتریکی گازها کرده بود، دریافت کرد. پسرش جرج پاجت تامسون (متولد ۱۸۹۲) نیز برنده جایزه نوبل سال ۱۹۳۷شد. این جایزه به خاطر کشف پدیده تفرق الکترون در کریستالها به او اعطا گردید.
گفتاورد « اتم، یک گویچهای است به قطر ۸-۱۰ سانتیمتر که به طور همگون دارای بار مثبت بوده و در درون آن الکترونهای منفی شناورند که ابعاد آنها حدود ۱۳-۱۰ سانتیمتر میباشد.» (جی، جی تامسون)
همیشه رفتن ، رسیدن نیست ، ولی برای رسیدن باید رفت.
در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز باید آموخت...
در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز باید آموخت...
هانری بکرل
آنری آنتوان بکرل (۱۸۵۲-۱۹۰۸) فیزیکدان فرانسوی و یکی از کاشفان پدیده پرتوزایی بود.
آنری بکرل در پاریس و در خانوادهای اهل علم زاده شد. تحصیلات خود را در پلیتکنیک پاریس و مدرسه پلها و راهها (پونز-اِ-شوسه) بهپایان رساند. در ۱۸۹۲ به کرسی استادی در موزه ملی تاریخ طبیعی پاریس انتخاب شد. او سومین نفر از خانواده بکرل بود که به این سمت برگزیده میشد. در ۱۸۹۴ او مهندس ارشد وزارت راه و پل شد. در ۱۸۹۶ او در حالیکه مشغول بررسی خاصیت فسفرسانس در نمکهای اورانیوم بود، پدیده پرتوزایی را کشف کرد.
در ۱۹۰۳ همراه ماری و پییر کوری جایزه نوبل فیزیک را «بهخاطر خدمات برجستهای که با کشف پرتوزایی خودبخودی» انجام داده بود، دریافت کرد.
«بکرل»، واحد اندازهگیری پرتوزایی، بنام اوست. دو چاله در ماه و مریخ هم بهنام او نامگذاری شده است.
آنری آنتوان بکرل (۱۸۵۲-۱۹۰۸) فیزیکدان فرانسوی و یکی از کاشفان پدیده پرتوزایی بود.
آنری بکرل در پاریس و در خانوادهای اهل علم زاده شد. تحصیلات خود را در پلیتکنیک پاریس و مدرسه پلها و راهها (پونز-اِ-شوسه) بهپایان رساند. در ۱۸۹۲ به کرسی استادی در موزه ملی تاریخ طبیعی پاریس انتخاب شد. او سومین نفر از خانواده بکرل بود که به این سمت برگزیده میشد. در ۱۸۹۴ او مهندس ارشد وزارت راه و پل شد. در ۱۸۹۶ او در حالیکه مشغول بررسی خاصیت فسفرسانس در نمکهای اورانیوم بود، پدیده پرتوزایی را کشف کرد.
در ۱۹۰۳ همراه ماری و پییر کوری جایزه نوبل فیزیک را «بهخاطر خدمات برجستهای که با کشف پرتوزایی خودبخودی» انجام داده بود، دریافت کرد.
«بکرل»، واحد اندازهگیری پرتوزایی، بنام اوست. دو چاله در ماه و مریخ هم بهنام او نامگذاری شده است.
همیشه رفتن ، رسیدن نیست ، ولی برای رسیدن باید رفت.
در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز باید آموخت...
در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز باید آموخت...
رادرفورد
تولد رادرفورد
"ارنست رادرفورد" در تاریخ سیام ماه اوت سال 1871در حومه برایت واتر شهر نلسون ، واقع در ساحل شمالی جزیره جنوبی زلاندنو به دنیا آمد. او چهارمین فرزند از دوازده فرزند "جیمز" و "مارتا رادرفورد" ، نیوزیلندیهای نسل اول بود که از کودکی از اسکاتلند به زلاندنو آورده شده بودند. خانواده رادرفورد در یک خانواده پُر جمعیت دوازده بچهای بود که اعضای آن ، همه در انجام کارهای روزمره خانواده مشارکت میکردند. اهل خانه ، همه افرادی جدی کلیسا رو ، خوشحال و بافرهنگ بودند.
علاقمندی رادرفورد به علوم
علاقهمندی "رادرفورد" به علوم در مرحله بزودی بروز کرد. او ده ساله بود که کتاب پرطرفداری به نام خواندنیهای اولیه در فیزیک تالیف معلمی به نام "بالفور استوارت" بدست آورد. کتاب استوارت ، مشابه کتابهای خود آموز فیزیک امروزی بود که در آنها ، نحوه به نمایش درآوردن اصول پایه فیزیک یا استفاده از اشیای ساده موجود در خانه مانند سکه ، شمع ، سنگ وزنه و وسایل آشپزخانه به خواننده یاد داده میشود. رادرفورد جوان ، سخت شیفته آن کتاب شده بود.
تحصیل علم
"رادرفورد" ، نخستین بورس از بورسهای تحصیلی متعدد زندگی خود را در سال 1887 که 16 ساله بود، بدست آورد. بورس تحصیلی دوم ، وی را قادر به ثبتنام در کالج کنتر بوری شهر کریستچرچ کرد که مؤسسه ای بود که در سال پیش از تولد خود او بوجود آمده بود. وی رشتههای تحصیلی اصلی خود را ، فیزیک و ریاضیات انتخاب کرد که از بخت مساعد ، در هر دوی آنها معلمان خوبی هم داشت.
رادرفورد ، در پایان دوره آموزشی سه ساله خود ، درجه کارشناسی ریاضی و فیزیک – ریاضی و (بطور کلی) علوم فیزیکی به پایان رسانید. رادرفورد در پی انتشار دو مقاله مهم درباره فعالیت تشعشعی مواد در سال 1895 ، بر خلاف دوم شدن در گزینش جایزه مهمی به شکل یک بورس تحصیلی دریافت کرد.
مقررات اعطای جایزه ، حق انتخاب مؤسسه آموزشی را به خود برنده جایزه میداد که رادرفورد ، آزمایشگاه کاوندیش دانشگاه کمبریج به مدیریت "جی .جی تامسون" (صاحب نظر پیشتاز جهان در زمینه الکترو مغناطیس) را برگزید.
کشفهای تاثیرگذار در زندگی علمی رادرفورد
در آن سال ، "ویلهلم کنراد رونتگن" فیزیکدان آلمانی ، موفق به کشف اشعه ایکس شد. کشف مهم دیگری که منجر به شروع کار اصلی رادرفورد شد، کشف "هانری بکرل" فرانسوی در سال 1898 بود.
شناسایی تابشهای رادیواکتیوی
رادرفورد در سال 1895 ، به آزمایشگاه کاوندیش دانشگاه کمبریج آمد تا در آنجا ، تحت مدیریت "جی.جی تامسون" مشغول بکار شود. "تامسون" که استاد فیزیک تجربی بود، رادرفورد را فعالانه در آزمایشگاه بکار گرفت. رادرفورد در اوایل کار تحقیقاتی خود با انجام آزمایشی که فکر آن از خود وی بود دو تابش رادیواکتیوی ناهمانند شناسایی کرد. او پی برد که بخشی از تابش ، با برگه ای به ضخامت یکپانصدم سانتیمتر قابل ایستادن بود، اما برای متوقف کردن بخش دیگر ، برگههای ضخیمتری لازم بود. او اولین اشعه ای را که تابشی با بار الکتریکی مثبت و یونیزه کننده ای قوی بود و به سهولت در مواد جذب میشد اشعه آلفا نام داد. اشعه دوم را که تابشی با بار الکتریکی منفی بود و تشعشع کمتری ایجاد میکرد، اما قابلیت نفوذ آن در مواد زیاد بود اشعه بتا نامید.
تابش نوع سومی که شبیه پرتوهای ایکس بود، در سال 1900 بوسیله "پل اوریچ ویلارد" ، فیزیکدان فرانسوی کشف شد. این پرتو ، نافذترین تابش را داشت. طول موج آن بسیار کوتاه و فرکانس آن فوقالعاده زیاد بود. تابش جدید ، پرتو گاما نام گرفت.
رادرفورد و همکارانش کشف کردند که فعالیت تشعشعی طبیعی مشهود در اورانیوم: فرآیند خروج ذره آلفا از هسته اتم اورانیوم بصورت یک هسته اتم هلیم و بر جای ماندن اتمی سبکتر از اتم اورانیوم در اورانیوم به ازاء هر خروج ذره آلفا از آن است. از کشف آنها نتیجه گیری شد که رادیوم ، تنها عنصر از گروه عناصر حاصل از فعالیت تشعشعی اورانیوم است.
شهرت در جهان علم
رادرفورد در سال 1903 ، به عضویت انجمن سلطنتی لندن در آمد و در سال 1904 ، نخستین کتاب خود به نام فعالیت تشعشعی را که امروزه از کتب کلاسیک نوشته شده در آن زمینه شناخته میشود، منتشر کرد. شهرت رو به افزون رادرفورد در جوامع علمی ، سبب شد که از طرف دانشگاه ها تصدی کرسیهای زیادی به وی پیشنهاد شود. او در سال 1907 به انگلستان بازگشت تا تصدی مقام مذکور را در دانشگاه منچستر به عهده بگیرد.
رادرفورد در دانشگاه منچستر ، رهبر گروهی شد که به سرعت دست به کار تدوین نظریه های تازه درباره ساختار اتم شدند. آن دوره پُرثمرترین دوره زندگی دانشگاهی او بود. رادرفورد به پاس کوششهای علمی خود در دانشگاه منچستر ، نشانها و جوایز زیادی دریافت کرد که دریافت جایزه نوبل سال 1907 در شیمی ، نقطه اوج آن بود. این نشان افتخار را البته برای کارهایی که در کانادا در زمینه فعالیت تشعشعی عناصر کرده بود، به او دادند.
بزرگترین دستاورد رادرفورد در دانشگاه منچستر
بزرگترین دستاورد رادرفورد در دانشگاه منچستر ، کشف ساختار هسته اتم بود. پیش از رادرفورد ، اتم به گفته خود او ، یک موجود نازنین سخت و قرمز و یا به حسب سلیقه خاکستری بود. اما اینک یک منظومه شمسی بسیار ریز ، متشکل از ذرات بیشمار بود که مظنون به نهفته داشتن اسرار ناگشوده متعدد دیگر در سینه هم بود.
مرگ رادرفورد
رادرفورد در سال 1937 ، در اثر یک فتق محتقن(گونهای تورم ناشی از انسداد اعضای درونی) در گذشت. او در آن هنگام ، 66 ساله و هنوز سرزنده و قوی بود.
رادرفورد ، پدر انرژی هستهای
سهم رادرفورد در شکل گیری درک کنونی ما از ماهیت ماده از هر کس دیگری بیشتر است. او آشکارا ، از بزرگترین فیزیکدانان است و تا آن زمان ، آزمایشگری به بزرگی او نیامده بود. دهها انجمن علمی و دانشگاه به او عضویت و درجات دانشگاهی افتخاری دادند. او را پدر انرژی هستهای نامیدهاند.
تولد رادرفورد
"ارنست رادرفورد" در تاریخ سیام ماه اوت سال 1871در حومه برایت واتر شهر نلسون ، واقع در ساحل شمالی جزیره جنوبی زلاندنو به دنیا آمد. او چهارمین فرزند از دوازده فرزند "جیمز" و "مارتا رادرفورد" ، نیوزیلندیهای نسل اول بود که از کودکی از اسکاتلند به زلاندنو آورده شده بودند. خانواده رادرفورد در یک خانواده پُر جمعیت دوازده بچهای بود که اعضای آن ، همه در انجام کارهای روزمره خانواده مشارکت میکردند. اهل خانه ، همه افرادی جدی کلیسا رو ، خوشحال و بافرهنگ بودند.
علاقمندی رادرفورد به علوم
علاقهمندی "رادرفورد" به علوم در مرحله بزودی بروز کرد. او ده ساله بود که کتاب پرطرفداری به نام خواندنیهای اولیه در فیزیک تالیف معلمی به نام "بالفور استوارت" بدست آورد. کتاب استوارت ، مشابه کتابهای خود آموز فیزیک امروزی بود که در آنها ، نحوه به نمایش درآوردن اصول پایه فیزیک یا استفاده از اشیای ساده موجود در خانه مانند سکه ، شمع ، سنگ وزنه و وسایل آشپزخانه به خواننده یاد داده میشود. رادرفورد جوان ، سخت شیفته آن کتاب شده بود.
تحصیل علم
"رادرفورد" ، نخستین بورس از بورسهای تحصیلی متعدد زندگی خود را در سال 1887 که 16 ساله بود، بدست آورد. بورس تحصیلی دوم ، وی را قادر به ثبتنام در کالج کنتر بوری شهر کریستچرچ کرد که مؤسسه ای بود که در سال پیش از تولد خود او بوجود آمده بود. وی رشتههای تحصیلی اصلی خود را ، فیزیک و ریاضیات انتخاب کرد که از بخت مساعد ، در هر دوی آنها معلمان خوبی هم داشت.
رادرفورد ، در پایان دوره آموزشی سه ساله خود ، درجه کارشناسی ریاضی و فیزیک – ریاضی و (بطور کلی) علوم فیزیکی به پایان رسانید. رادرفورد در پی انتشار دو مقاله مهم درباره فعالیت تشعشعی مواد در سال 1895 ، بر خلاف دوم شدن در گزینش جایزه مهمی به شکل یک بورس تحصیلی دریافت کرد.
مقررات اعطای جایزه ، حق انتخاب مؤسسه آموزشی را به خود برنده جایزه میداد که رادرفورد ، آزمایشگاه کاوندیش دانشگاه کمبریج به مدیریت "جی .جی تامسون" (صاحب نظر پیشتاز جهان در زمینه الکترو مغناطیس) را برگزید.
کشفهای تاثیرگذار در زندگی علمی رادرفورد
در آن سال ، "ویلهلم کنراد رونتگن" فیزیکدان آلمانی ، موفق به کشف اشعه ایکس شد. کشف مهم دیگری که منجر به شروع کار اصلی رادرفورد شد، کشف "هانری بکرل" فرانسوی در سال 1898 بود.
شناسایی تابشهای رادیواکتیوی
رادرفورد در سال 1895 ، به آزمایشگاه کاوندیش دانشگاه کمبریج آمد تا در آنجا ، تحت مدیریت "جی.جی تامسون" مشغول بکار شود. "تامسون" که استاد فیزیک تجربی بود، رادرفورد را فعالانه در آزمایشگاه بکار گرفت. رادرفورد در اوایل کار تحقیقاتی خود با انجام آزمایشی که فکر آن از خود وی بود دو تابش رادیواکتیوی ناهمانند شناسایی کرد. او پی برد که بخشی از تابش ، با برگه ای به ضخامت یکپانصدم سانتیمتر قابل ایستادن بود، اما برای متوقف کردن بخش دیگر ، برگههای ضخیمتری لازم بود. او اولین اشعه ای را که تابشی با بار الکتریکی مثبت و یونیزه کننده ای قوی بود و به سهولت در مواد جذب میشد اشعه آلفا نام داد. اشعه دوم را که تابشی با بار الکتریکی منفی بود و تشعشع کمتری ایجاد میکرد، اما قابلیت نفوذ آن در مواد زیاد بود اشعه بتا نامید.
تابش نوع سومی که شبیه پرتوهای ایکس بود، در سال 1900 بوسیله "پل اوریچ ویلارد" ، فیزیکدان فرانسوی کشف شد. این پرتو ، نافذترین تابش را داشت. طول موج آن بسیار کوتاه و فرکانس آن فوقالعاده زیاد بود. تابش جدید ، پرتو گاما نام گرفت.
رادرفورد و همکارانش کشف کردند که فعالیت تشعشعی طبیعی مشهود در اورانیوم: فرآیند خروج ذره آلفا از هسته اتم اورانیوم بصورت یک هسته اتم هلیم و بر جای ماندن اتمی سبکتر از اتم اورانیوم در اورانیوم به ازاء هر خروج ذره آلفا از آن است. از کشف آنها نتیجه گیری شد که رادیوم ، تنها عنصر از گروه عناصر حاصل از فعالیت تشعشعی اورانیوم است.
شهرت در جهان علم
رادرفورد در سال 1903 ، به عضویت انجمن سلطنتی لندن در آمد و در سال 1904 ، نخستین کتاب خود به نام فعالیت تشعشعی را که امروزه از کتب کلاسیک نوشته شده در آن زمینه شناخته میشود، منتشر کرد. شهرت رو به افزون رادرفورد در جوامع علمی ، سبب شد که از طرف دانشگاه ها تصدی کرسیهای زیادی به وی پیشنهاد شود. او در سال 1907 به انگلستان بازگشت تا تصدی مقام مذکور را در دانشگاه منچستر به عهده بگیرد.
رادرفورد در دانشگاه منچستر ، رهبر گروهی شد که به سرعت دست به کار تدوین نظریه های تازه درباره ساختار اتم شدند. آن دوره پُرثمرترین دوره زندگی دانشگاهی او بود. رادرفورد به پاس کوششهای علمی خود در دانشگاه منچستر ، نشانها و جوایز زیادی دریافت کرد که دریافت جایزه نوبل سال 1907 در شیمی ، نقطه اوج آن بود. این نشان افتخار را البته برای کارهایی که در کانادا در زمینه فعالیت تشعشعی عناصر کرده بود، به او دادند.
بزرگترین دستاورد رادرفورد در دانشگاه منچستر
بزرگترین دستاورد رادرفورد در دانشگاه منچستر ، کشف ساختار هسته اتم بود. پیش از رادرفورد ، اتم به گفته خود او ، یک موجود نازنین سخت و قرمز و یا به حسب سلیقه خاکستری بود. اما اینک یک منظومه شمسی بسیار ریز ، متشکل از ذرات بیشمار بود که مظنون به نهفته داشتن اسرار ناگشوده متعدد دیگر در سینه هم بود.
مرگ رادرفورد
رادرفورد در سال 1937 ، در اثر یک فتق محتقن(گونهای تورم ناشی از انسداد اعضای درونی) در گذشت. او در آن هنگام ، 66 ساله و هنوز سرزنده و قوی بود.
رادرفورد ، پدر انرژی هستهای
سهم رادرفورد در شکل گیری درک کنونی ما از ماهیت ماده از هر کس دیگری بیشتر است. او آشکارا ، از بزرگترین فیزیکدانان است و تا آن زمان ، آزمایشگری به بزرگی او نیامده بود. دهها انجمن علمی و دانشگاه به او عضویت و درجات دانشگاهی افتخاری دادند. او را پدر انرژی هستهای نامیدهاند.
همیشه رفتن ، رسیدن نیست ، ولی برای رسیدن باید رفت.
در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز باید آموخت...
در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز باید آموخت...
ماری کوری
تولد کوری
ماری کوری در سال 1867 با نام "ماریا اسکلو دووسکا" در ورشو پایتخت لهستان متولد شد.
آشنایی با پیر کوری
او در سن 19 سالگی به پاریس رفت تا در آنجا به تحصیل در رشته شیمی بپردازد. در آنجا با فیزیکدان جوان فرانسوی به نام پیر کوری آشنا شد. این آشنایی به ازدواج انجامید. او به پیر کوری در انجام آزمایشهای عملیاش درباره الکتریسیته کمک میکرد.
شروع فعالیت آزمایشگاهی ماری کوری
زمانی که ماری کوری در سال 1895 در انباری چوبی کوچکی که آزمایشگاه او بود شروع بکار کرد، نه او و نه هیچ کس دیگر چیزی در باره عنصر شیمیایی رادیم نمیدانست و این عنصر هنوز کشف نشده بود.
البته یکی از همکاران پژوهشگر پاریسی و فیزیکدان فرانسوی ، "هانری بکرل" ، در آن زمان تشخیص داده بود که عنصر شیمیایی اورانیوم ، پرتوهایی اسرار آمیز نامرئی از خود میافشاند.
کشف هانری بکرل
بکرل به طور اتفاقی یک قطعه کوچک از فلز اورانیوم را بر روی یک صفحه فیلم نورندیده که در کاغذ سیاه پیچیده شده بود گذاشته بود. صبح روز بعد مشاهده کرد که صفحه فیلم درست مثل این که نور دیده باشد سیاه شده است.بدیهی بود که عنصر اورانیوم ، پرتوهایی را از خود ساطع کرده بود که از کاغذ سیاه گذشته و بر صفحه فیلم اثر کرده بودند.
بکرل این فرآیند را دوباره با سنگ معدنی که سنگی سخت و سیاه قیرگون است و از اورانیوم بدست میآید ، تکرار کرد. این بار ، اثری که سنگ بر روی صفحه فیلم گذاشته بود، حتی از دفعه قبل هم قویتر بود. بنابراین میبایست به غیر از عنصر اورانیوم ، یک عنصر پرتوزای دیگر هم در سنگ وجود میداشت.
او ، فرضیه خود را با خانواده کوری که با او دوست بودند مطرح کرد. آنها نیز این راز را هیجان انگیز یافتند، این چه پرتوهای نادری بودند که در اشیایی که پرتوههای نوری معمولی از آنها عبور نمیکرد، نفوذ میکردند و از میان آنها میگذشتند؟
تلاش خانوادگی برای یک کشف بزرگ
در آن زمان ، "پیرکوری" در مدرسه فیزیک تدریس میکرد. ولی او تمام وقت آزاد خود را بکار میبرد تا به همسرش در آزمایشهایی که انجام میداد کمک کند.رئیس مدرسه فیزیک یک انباری مخروبه کنار حیاط مدرسه را در اختیار آنها گذاشت.این انباری تنها فضایی بود که آنها میتوانستند بدون هزینه ای دریافت کنند و بنابراین آن را قبول کردند.
زبالههای باارزش
قدم بعدی این بود که سنگ معدنی سیاه را تهیه کنند. اگر میخواستند اقدام به خرید آن کنند، خیلی گران تمام میشد. آنها بطور اتفاقی اطلاع یافتند که دولت اطریش هزاران کیلو از این سنگها دارد که چون اورانیومش را جدا کردهاند آنها را بیارزش میدانند.
چون خانواده کوری دنبال اورانیوم نبودند بلکه عنصر ناشناخته جدیدی را جستجو میکردند، این زبالهها را درست همان چیزی یافتند که به آن نیاز داشتند.ماری و پیر کوری این توده های کثیف را با بیل ، درون دیگهای بزرگی میریختند. آنها را با مواد شیمیایی مخلوط میکردند و بر روی یک اجاق قدیمی چدنی حرارت میدادند. دود سیاه خفه کننده و بدبوی غلیظی که از دیگها برمیخواست ، نفس آنها را تقریباٌ بند میآورد و اشک چشم انشان را سرازیر میکرد.
مطالعه پرتو بکرل
با مراجعه به یادداشتهای قطور آزمایشگاهی ماری و پیرکوری معلوم میشود که آن دو نفر از 16 دسامبر 1897 به مطالعه درباره پرتو بکرل یا پرتو اورانیوم پرداختند. در آغاز، ماری فقط به این کار مشغول شد ولی از 5 فوریه 1898 ، پیر هم به او ملحق شد.پیر به اندازهگیریها و بررسی نتایج پرداخت.
آن دو نفر عمدتاٌ شدت پرتوهای کانیها و نمکهای مختلف اورانیوم و اورانیوم فلزی را اندازهگیری میکردند. نتیجه تجربههای زیاد آنان این بود که ترکیبات اورانیوم ، کمترین رادیواکتیویته را داشتند. رادیواکتیویته اورانیوم فلزی از آنها بیشتر بود و کانی اورانیوم که معروف به پشبلند بود بیشترین رادیو اکتیویته را داشت. این نتایج نشان داد که احتمالاٌ، پشبلند محتوی عنصری است که رادیواکتیویتهاش خیلی بیش از رادیواکتیویته اورانیوم است.
ارائه نظریه
در 12 آوریل 1898 کوری ها نظریه خود را به آکادمی علوم پاریس گزرش کردند. در 14 آوریل، کوری ها با همکاری "لمون" شیمیدان فرانسوی ، به جستجوی عنصر ناشناخته مزبور پرداختند. نتیجه گرانبهای این کار پرزحمت و طاقتفرسا تنها چند قطره از مادهای بود که آنها این ماده را در لولههای شیشهای آزمایشگاهی نگهداری میکردند.
بر اثر این کارهای طاقتفرسا در نخستین زمستان ، ماری کوری دچار نوعی عفونت و التهاب ریوی شد و تمام فصل را مریض بود. ولی پس از بهبودی ، کار پختن مواد در دیگها را در آزمایشگاه از سر گرفت. پس از آن، نخستین دخترش به نام ارینه متولد شد.
پیر و ماری کوری در ماه جولای(مرداد ماه) همان سال توانستند این مسئله را اتشار دهند که سنگ معدن به غیر از اورانیوم، دو عنصر پرتوزای دیگر را نیز در خود دارد. نخسیتن عنصر را به یاد محل تولد و بزرگ شدن ماری کوری که لهستان بوده است، پولونیوم نامیدند و دومین عنصر را که اهمیت زیادی داشت رادیوم نامیدند که از واژه لاتین به معنی "پرتو" الهام میگرفت.
تولد رادیم
در 26 دسامبر 1898 اعضای آکادمی علوم پاریس، گزارشی تحت عنوان "درباره ماده شدیدآٌ رادیواکتیوی که در پشبلند وجود دارد" انتشار دادند و این روز تاریخ تولد رادیوم است. پیدایش رادیوم در میان عناصر رادیو اکتیو طبیعی تقریباٌ به فوریت ثابت کرد که این عنصر مناسبترین عنصر رادیو اکتیو برای بسیاری کارهاست. بزودی معلوم شد که نیمهعمر رادیوم نسبتاٌ زیاد است(1600 سال). کشف رادیوم موجب دگرگونیهای اساسی در دانش بشر درباره خواص و ساخت ماده شد و منجر به شناخت و دستیابی به انرژی اتمی شد.
اولین جایزه نوبل
خانواده کوری بهمراه بکرل بخاطر کشفی که پس از آن همه کار طاقتفرسا به آن نائل شدند در سال 1903 جایزه نوبل در فیزیک را از آن خود کردند و به این ترتیب توانستند وامهایی را که برای کارهای پژوهشی طولانی خود گرفته بودند ، پرداخت کنند.
دومین جایزه نوبل
پیر کوری در سال 1906 در 47 سالگی بعلت تصادف با اتومبیل درگذشت. مادام کوری پس از مرگ شوهرش به مطالعات خود ادامه داد و در سال 1910 موفق به تهیه رادیوم خالص گردید. در این هنگام استاد سوربون و عضو آکادمی طب شد و در سال 1911 برای دومین بار به دریافت جایزه نوبل نائل شد.
ماری کوری به غیر از "لیونس پاولینگ" برنده جایزه نوبل در شیمی در سال 1954 و برنده جایزه صلح نوبل در سال 1962 تنها انسانی است که دو بار این جایزه ارزشمند را از آن خود کرده است.
مرگ مادام کوری
مادام کوری در 4 ژوئیه 1934 یعنی 28 سال بعد از مرگ شوهرش و در سن 67 سالگی درگذشت.
دستاورد کشف کوری
این واقعیت که پرتوهای رادیم میتوانند بافتهای زنده اندامها را از بین ببرند،بعنوان مهمترین دستاورد کشف کوریها مشخص گردید.پزشکان و پژوهشگران علوم پزشکی بزودی دریافتند که به این وسیله میتوانند غده ها و بافتهای بدخیم را که در سرطان و همچنین بیماریهای پوستی و غدد ترشحی بروز می کنند، از بین ببرند.
بسیاری از بیماران سرطانی که توانستهاند با موفقیت معالجه شوند و از مرگ نجات یابند، عمر دوباره و سلامتی خود را مرهون تلاشهای ایثار گرانه و خستگیناپذیر و انگیزه والای این زن بیهمتا هستند.
تولد کوری
ماری کوری در سال 1867 با نام "ماریا اسکلو دووسکا" در ورشو پایتخت لهستان متولد شد.
آشنایی با پیر کوری
او در سن 19 سالگی به پاریس رفت تا در آنجا به تحصیل در رشته شیمی بپردازد. در آنجا با فیزیکدان جوان فرانسوی به نام پیر کوری آشنا شد. این آشنایی به ازدواج انجامید. او به پیر کوری در انجام آزمایشهای عملیاش درباره الکتریسیته کمک میکرد.
شروع فعالیت آزمایشگاهی ماری کوری
زمانی که ماری کوری در سال 1895 در انباری چوبی کوچکی که آزمایشگاه او بود شروع بکار کرد، نه او و نه هیچ کس دیگر چیزی در باره عنصر شیمیایی رادیم نمیدانست و این عنصر هنوز کشف نشده بود.
البته یکی از همکاران پژوهشگر پاریسی و فیزیکدان فرانسوی ، "هانری بکرل" ، در آن زمان تشخیص داده بود که عنصر شیمیایی اورانیوم ، پرتوهایی اسرار آمیز نامرئی از خود میافشاند.
کشف هانری بکرل
بکرل به طور اتفاقی یک قطعه کوچک از فلز اورانیوم را بر روی یک صفحه فیلم نورندیده که در کاغذ سیاه پیچیده شده بود گذاشته بود. صبح روز بعد مشاهده کرد که صفحه فیلم درست مثل این که نور دیده باشد سیاه شده است.بدیهی بود که عنصر اورانیوم ، پرتوهایی را از خود ساطع کرده بود که از کاغذ سیاه گذشته و بر صفحه فیلم اثر کرده بودند.
بکرل این فرآیند را دوباره با سنگ معدنی که سنگی سخت و سیاه قیرگون است و از اورانیوم بدست میآید ، تکرار کرد. این بار ، اثری که سنگ بر روی صفحه فیلم گذاشته بود، حتی از دفعه قبل هم قویتر بود. بنابراین میبایست به غیر از عنصر اورانیوم ، یک عنصر پرتوزای دیگر هم در سنگ وجود میداشت.
او ، فرضیه خود را با خانواده کوری که با او دوست بودند مطرح کرد. آنها نیز این راز را هیجان انگیز یافتند، این چه پرتوهای نادری بودند که در اشیایی که پرتوههای نوری معمولی از آنها عبور نمیکرد، نفوذ میکردند و از میان آنها میگذشتند؟
تلاش خانوادگی برای یک کشف بزرگ
در آن زمان ، "پیرکوری" در مدرسه فیزیک تدریس میکرد. ولی او تمام وقت آزاد خود را بکار میبرد تا به همسرش در آزمایشهایی که انجام میداد کمک کند.رئیس مدرسه فیزیک یک انباری مخروبه کنار حیاط مدرسه را در اختیار آنها گذاشت.این انباری تنها فضایی بود که آنها میتوانستند بدون هزینه ای دریافت کنند و بنابراین آن را قبول کردند.
زبالههای باارزش
قدم بعدی این بود که سنگ معدنی سیاه را تهیه کنند. اگر میخواستند اقدام به خرید آن کنند، خیلی گران تمام میشد. آنها بطور اتفاقی اطلاع یافتند که دولت اطریش هزاران کیلو از این سنگها دارد که چون اورانیومش را جدا کردهاند آنها را بیارزش میدانند.
چون خانواده کوری دنبال اورانیوم نبودند بلکه عنصر ناشناخته جدیدی را جستجو میکردند، این زبالهها را درست همان چیزی یافتند که به آن نیاز داشتند.ماری و پیر کوری این توده های کثیف را با بیل ، درون دیگهای بزرگی میریختند. آنها را با مواد شیمیایی مخلوط میکردند و بر روی یک اجاق قدیمی چدنی حرارت میدادند. دود سیاه خفه کننده و بدبوی غلیظی که از دیگها برمیخواست ، نفس آنها را تقریباٌ بند میآورد و اشک چشم انشان را سرازیر میکرد.
مطالعه پرتو بکرل
با مراجعه به یادداشتهای قطور آزمایشگاهی ماری و پیرکوری معلوم میشود که آن دو نفر از 16 دسامبر 1897 به مطالعه درباره پرتو بکرل یا پرتو اورانیوم پرداختند. در آغاز، ماری فقط به این کار مشغول شد ولی از 5 فوریه 1898 ، پیر هم به او ملحق شد.پیر به اندازهگیریها و بررسی نتایج پرداخت.
آن دو نفر عمدتاٌ شدت پرتوهای کانیها و نمکهای مختلف اورانیوم و اورانیوم فلزی را اندازهگیری میکردند. نتیجه تجربههای زیاد آنان این بود که ترکیبات اورانیوم ، کمترین رادیواکتیویته را داشتند. رادیواکتیویته اورانیوم فلزی از آنها بیشتر بود و کانی اورانیوم که معروف به پشبلند بود بیشترین رادیو اکتیویته را داشت. این نتایج نشان داد که احتمالاٌ، پشبلند محتوی عنصری است که رادیواکتیویتهاش خیلی بیش از رادیواکتیویته اورانیوم است.
ارائه نظریه
در 12 آوریل 1898 کوری ها نظریه خود را به آکادمی علوم پاریس گزرش کردند. در 14 آوریل، کوری ها با همکاری "لمون" شیمیدان فرانسوی ، به جستجوی عنصر ناشناخته مزبور پرداختند. نتیجه گرانبهای این کار پرزحمت و طاقتفرسا تنها چند قطره از مادهای بود که آنها این ماده را در لولههای شیشهای آزمایشگاهی نگهداری میکردند.
بر اثر این کارهای طاقتفرسا در نخستین زمستان ، ماری کوری دچار نوعی عفونت و التهاب ریوی شد و تمام فصل را مریض بود. ولی پس از بهبودی ، کار پختن مواد در دیگها را در آزمایشگاه از سر گرفت. پس از آن، نخستین دخترش به نام ارینه متولد شد.
پیر و ماری کوری در ماه جولای(مرداد ماه) همان سال توانستند این مسئله را اتشار دهند که سنگ معدن به غیر از اورانیوم، دو عنصر پرتوزای دیگر را نیز در خود دارد. نخسیتن عنصر را به یاد محل تولد و بزرگ شدن ماری کوری که لهستان بوده است، پولونیوم نامیدند و دومین عنصر را که اهمیت زیادی داشت رادیوم نامیدند که از واژه لاتین به معنی "پرتو" الهام میگرفت.
تولد رادیم
در 26 دسامبر 1898 اعضای آکادمی علوم پاریس، گزارشی تحت عنوان "درباره ماده شدیدآٌ رادیواکتیوی که در پشبلند وجود دارد" انتشار دادند و این روز تاریخ تولد رادیوم است. پیدایش رادیوم در میان عناصر رادیو اکتیو طبیعی تقریباٌ به فوریت ثابت کرد که این عنصر مناسبترین عنصر رادیو اکتیو برای بسیاری کارهاست. بزودی معلوم شد که نیمهعمر رادیوم نسبتاٌ زیاد است(1600 سال). کشف رادیوم موجب دگرگونیهای اساسی در دانش بشر درباره خواص و ساخت ماده شد و منجر به شناخت و دستیابی به انرژی اتمی شد.
اولین جایزه نوبل
خانواده کوری بهمراه بکرل بخاطر کشفی که پس از آن همه کار طاقتفرسا به آن نائل شدند در سال 1903 جایزه نوبل در فیزیک را از آن خود کردند و به این ترتیب توانستند وامهایی را که برای کارهای پژوهشی طولانی خود گرفته بودند ، پرداخت کنند.
دومین جایزه نوبل
پیر کوری در سال 1906 در 47 سالگی بعلت تصادف با اتومبیل درگذشت. مادام کوری پس از مرگ شوهرش به مطالعات خود ادامه داد و در سال 1910 موفق به تهیه رادیوم خالص گردید. در این هنگام استاد سوربون و عضو آکادمی طب شد و در سال 1911 برای دومین بار به دریافت جایزه نوبل نائل شد.
ماری کوری به غیر از "لیونس پاولینگ" برنده جایزه نوبل در شیمی در سال 1954 و برنده جایزه صلح نوبل در سال 1962 تنها انسانی است که دو بار این جایزه ارزشمند را از آن خود کرده است.
مرگ مادام کوری
مادام کوری در 4 ژوئیه 1934 یعنی 28 سال بعد از مرگ شوهرش و در سن 67 سالگی درگذشت.
دستاورد کشف کوری
این واقعیت که پرتوهای رادیم میتوانند بافتهای زنده اندامها را از بین ببرند،بعنوان مهمترین دستاورد کشف کوریها مشخص گردید.پزشکان و پژوهشگران علوم پزشکی بزودی دریافتند که به این وسیله میتوانند غده ها و بافتهای بدخیم را که در سرطان و همچنین بیماریهای پوستی و غدد ترشحی بروز می کنند، از بین ببرند.
بسیاری از بیماران سرطانی که توانستهاند با موفقیت معالجه شوند و از مرگ نجات یابند، عمر دوباره و سلامتی خود را مرهون تلاشهای ایثار گرانه و خستگیناپذیر و انگیزه والای این زن بیهمتا هستند.
همیشه رفتن ، رسیدن نیست ، ولی برای رسیدن باید رفت.
در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز باید آموخت...
در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز باید آموخت...
بانوی برجسته جهان علم
شکفتن استعداد
روزی در یکی از جلسات سخنرانی یکی از اساتید بزرگ ریاضیات ، دختری جوان ، سخنان استاد را یادداشت می کرد. استاد در ضمن بیاناتش گفت: "من از دل ذره ، آفتاب بیرون میآورم."
دختر جوان این سخن استاد را با مسرت پذیرفت و با خود چنین اندیشید: علم قدرتی دارد که حتی تصور آن برای ما لذتبخش است. دانشمندان بزرگ گفتهاند که جهان ، همچون کتاب بزرگی است که در هر سطرش رازی نهفته دارد. مردم ، کلمات این کتاب را خوانده و متحیر میشوند، ولی دانشمندان با مطالعه آن ، پرده از راز طبیعت برمیدارند.
تاریخچه
دختر جوان ، اهل کشور لهستان بوده و ماری نام داشت. وی در شهر ورشو ، پایتخت لهستان در خانوادهای فقیر به دنیا آمد و در همان شهر ، تحصیلات دبیرستان خود را به اتمام رسانید. سپس با مشکلات اقتصادی زیادی در دانشگاه پاریس به تحصیل ادامه داد.وی اتاق کوچکی داشت و چون هزینه برق زیاد بود، شبها به کتابخانهای میرفت و تا دیر وقت در نور و گرمای کتابخانه به مطالعه میپرداخت.
پیوند علمی یا پیوندی ناگسستنی
ماری در سال چهارم دانشگاهش در پاریس با دانشمند جوانی به اسم "پیر کوری" آشنا شد. این آشنایی ، ریشه دار شد و این دو جوان شیفته علم را به هم پیوند داد. در سال 1895 این دو دانشمند ، پیوند زناشویی بستند و از آن پس ، ماری را ماری کوری نامیدند.
پایان نامه ماری کوری
ماری کوری برای اخذ گواهینامه پایان تحصیلاتش با راهنمایی همسرش بر روی عناصری که بعدها مواد رادیو اکتیو نام گرفتند، به تحقیق پرداخت. وی پایان نامه خود را با آزمایش درباره یگانه عنصر رادیو اکتیو شناخته شده آن زمان ، آغاز کرد . او در تحقیقاتش به این نتیجه رسید که پرتوزایی در سنگ معدنی اورانیوم از خود اورانیوم بیشتر است. بنابراین ، وجود عناصر ناشناخته با شدت تشعشعی بالا را در سنگ اورانیوم حدس زد.
حدس ماری پس از انجام آزمایشاتی به تحقق پیوست و او اسم آن عنصر را "رادیوم" گذاشت. به زودی معلوم شد که میتوان رادیوم را در صنعت و پزشکی بکار گرفت. گروهی از مهندسان آمریکایی میخواستند تکنیک به دست آوردن رادیوم را از دانشمندان جوان بخرند، اما آنها با چشم پوشی از مسایل مالی ، روش به دست آوردن رادیوم را منتشر کردند.
صعود ماری کوری به قله دانش
در سال 1903، فرهنگستان علوم سوئد به پیر کوری ، جایزه نوبل داد. اندکی بعد وی استاد دانشگاه پاریس شد و ماری کوری نیز ریاست آزمایشگاه فیزیک را در دانشگاه پاریس عهده دار شد. این دو دانشمند دو دختر داشتند. البته زمان زیادی نگذشت که پیر کوری در تصادفی کشته شد و ماری کوری به سوگ همسرش نشست.
بعد این حادثه ناگوار به پیشنهاد هیأت دانشگاه در جای همسرش به تدریس پرداخت و تا آن زمان هیچ زنی چنین رتبه علمی نداشت. ماری هنگام تدریس در دانشگاه ، تحقیقات خود را درباره رادیوم تکمیل کرد و در سال 1911 دومین جایزه نوبل از طرف فرهنگستان علوم سوئد به وی عطا شد.
قاتل نامرئی ماری کوری که بود؟
ماری کوری در سال 1934 در پاریس در گذشت. مرگ وی برای پزشکان حیرت انگیز بود که چه مرضی او را از پای درآورده بود؟ ماری چندین سال با رادیوم کار کرده و در معرض تشعشعات آن قرار گرفته بود. پزشکان بر این عقیده بودند که قاتل نامرئی وی رادیوم بوده است.
ارزشهای اجتماعی و اخلاقی ماری کوری
زندگی این بانوی برجسته که دو جایزه نوبل گرفت، سرشار از امید و تلاش بود. وی ابتدای دوران جوانیش را با زندگی دشواری شروع کرد و در سایه سعی و تلاش به بزرگترین مقام علمی جهان رسید. هیچ گاه شهرت و مقام او را فریفته نکرد و با وجود مقام بلند علمی در خانه ، کدبانو و مادری مهربان بود. اینیشتین درباره او گفته است : "ماری کوری یکی از نام آورترین کسانی است که نام و آوازه او را نفریفت."
شکفتن استعداد
روزی در یکی از جلسات سخنرانی یکی از اساتید بزرگ ریاضیات ، دختری جوان ، سخنان استاد را یادداشت می کرد. استاد در ضمن بیاناتش گفت: "من از دل ذره ، آفتاب بیرون میآورم."
دختر جوان این سخن استاد را با مسرت پذیرفت و با خود چنین اندیشید: علم قدرتی دارد که حتی تصور آن برای ما لذتبخش است. دانشمندان بزرگ گفتهاند که جهان ، همچون کتاب بزرگی است که در هر سطرش رازی نهفته دارد. مردم ، کلمات این کتاب را خوانده و متحیر میشوند، ولی دانشمندان با مطالعه آن ، پرده از راز طبیعت برمیدارند.
تاریخچه
دختر جوان ، اهل کشور لهستان بوده و ماری نام داشت. وی در شهر ورشو ، پایتخت لهستان در خانوادهای فقیر به دنیا آمد و در همان شهر ، تحصیلات دبیرستان خود را به اتمام رسانید. سپس با مشکلات اقتصادی زیادی در دانشگاه پاریس به تحصیل ادامه داد.وی اتاق کوچکی داشت و چون هزینه برق زیاد بود، شبها به کتابخانهای میرفت و تا دیر وقت در نور و گرمای کتابخانه به مطالعه میپرداخت.
پیوند علمی یا پیوندی ناگسستنی
ماری در سال چهارم دانشگاهش در پاریس با دانشمند جوانی به اسم "پیر کوری" آشنا شد. این آشنایی ، ریشه دار شد و این دو جوان شیفته علم را به هم پیوند داد. در سال 1895 این دو دانشمند ، پیوند زناشویی بستند و از آن پس ، ماری را ماری کوری نامیدند.
پایان نامه ماری کوری
ماری کوری برای اخذ گواهینامه پایان تحصیلاتش با راهنمایی همسرش بر روی عناصری که بعدها مواد رادیو اکتیو نام گرفتند، به تحقیق پرداخت. وی پایان نامه خود را با آزمایش درباره یگانه عنصر رادیو اکتیو شناخته شده آن زمان ، آغاز کرد . او در تحقیقاتش به این نتیجه رسید که پرتوزایی در سنگ معدنی اورانیوم از خود اورانیوم بیشتر است. بنابراین ، وجود عناصر ناشناخته با شدت تشعشعی بالا را در سنگ اورانیوم حدس زد.
حدس ماری پس از انجام آزمایشاتی به تحقق پیوست و او اسم آن عنصر را "رادیوم" گذاشت. به زودی معلوم شد که میتوان رادیوم را در صنعت و پزشکی بکار گرفت. گروهی از مهندسان آمریکایی میخواستند تکنیک به دست آوردن رادیوم را از دانشمندان جوان بخرند، اما آنها با چشم پوشی از مسایل مالی ، روش به دست آوردن رادیوم را منتشر کردند.
صعود ماری کوری به قله دانش
در سال 1903، فرهنگستان علوم سوئد به پیر کوری ، جایزه نوبل داد. اندکی بعد وی استاد دانشگاه پاریس شد و ماری کوری نیز ریاست آزمایشگاه فیزیک را در دانشگاه پاریس عهده دار شد. این دو دانشمند دو دختر داشتند. البته زمان زیادی نگذشت که پیر کوری در تصادفی کشته شد و ماری کوری به سوگ همسرش نشست.
بعد این حادثه ناگوار به پیشنهاد هیأت دانشگاه در جای همسرش به تدریس پرداخت و تا آن زمان هیچ زنی چنین رتبه علمی نداشت. ماری هنگام تدریس در دانشگاه ، تحقیقات خود را درباره رادیوم تکمیل کرد و در سال 1911 دومین جایزه نوبل از طرف فرهنگستان علوم سوئد به وی عطا شد.
قاتل نامرئی ماری کوری که بود؟
ماری کوری در سال 1934 در پاریس در گذشت. مرگ وی برای پزشکان حیرت انگیز بود که چه مرضی او را از پای درآورده بود؟ ماری چندین سال با رادیوم کار کرده و در معرض تشعشعات آن قرار گرفته بود. پزشکان بر این عقیده بودند که قاتل نامرئی وی رادیوم بوده است.
ارزشهای اجتماعی و اخلاقی ماری کوری
زندگی این بانوی برجسته که دو جایزه نوبل گرفت، سرشار از امید و تلاش بود. وی ابتدای دوران جوانیش را با زندگی دشواری شروع کرد و در سایه سعی و تلاش به بزرگترین مقام علمی جهان رسید. هیچ گاه شهرت و مقام او را فریفته نکرد و با وجود مقام بلند علمی در خانه ، کدبانو و مادری مهربان بود. اینیشتین درباره او گفته است : "ماری کوری یکی از نام آورترین کسانی است که نام و آوازه او را نفریفت."
همیشه رفتن ، رسیدن نیست ، ولی برای رسیدن باید رفت.
در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز باید آموخت...
در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز باید آموخت...
زندگینامه هنری لوین جفریر موزلی(1915-1887 )
فیزیکدان انگلیسی در زاده شد. پدرش استاد تشریح بود. هنگام درگذشت پدرش چهار ساله بود. در سال 1910 در 23 سالگی به گروه دانشمندان تحت نظر رادرفورد در دانشگاه ویکتوریا منچستر پیوست. و به مدت 2 سال آنجا کارکرد. علاوه بر رادرفورد هفت تن از کسانی که با او بودند. یکی پس از دیگری سرانجام جایزه نوبل گرفتند.
موزلی کارهای بسیاری پیرامون پی بردن به ساختار اتمی و اشعههای حاصل از اتمها انجام داد و پایه عدد اتمی را گذاشت. در سال 1915 در طی جنگ جهانی اول که وی با درجه ستوانی در بخش مهندسی ارتش انگلستان مشغول جنگ بود، در حالیکه فرمانی را با تلفن ابلاغ میکرد، گلولهای به سر او اصابت کرد و در دم او را کشت. جسد او را در گالیپولی به خاک سپردند.
فیزیکدان انگلیسی در زاده شد. پدرش استاد تشریح بود. هنگام درگذشت پدرش چهار ساله بود. در سال 1910 در 23 سالگی به گروه دانشمندان تحت نظر رادرفورد در دانشگاه ویکتوریا منچستر پیوست. و به مدت 2 سال آنجا کارکرد. علاوه بر رادرفورد هفت تن از کسانی که با او بودند. یکی پس از دیگری سرانجام جایزه نوبل گرفتند.
موزلی کارهای بسیاری پیرامون پی بردن به ساختار اتمی و اشعههای حاصل از اتمها انجام داد و پایه عدد اتمی را گذاشت. در سال 1915 در طی جنگ جهانی اول که وی با درجه ستوانی در بخش مهندسی ارتش انگلستان مشغول جنگ بود، در حالیکه فرمانی را با تلفن ابلاغ میکرد، گلولهای به سر او اصابت کرد و در دم او را کشت. جسد او را در گالیپولی به خاک سپردند.
همیشه رفتن ، رسیدن نیست ، ولی برای رسیدن باید رفت.
در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز باید آموخت...
در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز باید آموخت...
لاوازیه
تولد
"آنتوان لوران لاووازیه" در 26 اوت 1743 در پاریس از پدر و مادری ثروتمند و مرفه زاده شد.
فراگیری علوم
او زیر نظر استادانی قابل ، نجوم ، گیاه شناسی ، شیمی و زمین شناسی را بخوبی فرا گرفت. پس از اتمام دوره حقوق ، بار دیگر به علوم گرایید و 3 سال بعد در آن هنگام که جوانی 25 ساله بود، به عضویت فرهنگستان سلطنتی علوم برگزیده شد.
بنیانگذار شیمی جدید
لاووازیه که در حقیقت بنیانگذار شیمی جدید محسوب میشود. تجربه و سنجش توام با نتیجهگیری صحیح را پایه و اساس این علم قرار داد. وی نخستین کسی بود که ترازو را جهت سنجش و تحقیق در فعل و انفعالات شیمیایی در آزمایشگاه وارد عمل کرد.
نظریه فلوژیستون
قبل از او دانشمندان شیمی در مورد سوختن ، عقیده عجیبی داشتند و آن را این طور تعریف میکردند که هر جسم سوختنی دارای ماده ای است نامرئی به نام فلوژیستون و چون جسم مشتعل شود، این ماده از آن خارج میشود. هر چه جسم بیشتر قابل اشتعال باشد مقدار بیشتری از این ماده را در بردارد و شعله همان فلوژیستیک است که از جسم متصاعد میگردد.
به موجب این نظریه ، قدما معتقد بودند که وقتی جسمی در هوا میسوزد، سبکتر میشود. زیرا ماده فلوژیستون آن خارج میگردد. این نظریه نادرست ، سراسر قرن 18 را به کلی مسموم ساخته بود و حتی دانشمندان بزرگ نیز بدان اعتقاد داشتند. چنانکه "پریستلی" هنگامی که گاز اکسیژن را برای نخستین بار تهیه نمود، آن را هوای بدون فلوژیستون نام نهاد.
تلاش لاووازیه برای رد نظریه فلوژیستون
لاووازیه که شیمیدان برجستهای برای همیشه است، امکان درک و شناخت عناصر گازی شکل را فراهم کرد. در دوران سلطه نظریه آتشزایی (نظریه ای که در بالا ذکر شد)، وسایل تجربی زیادی فراهم آمده بود که سبب دگرگونیهای انقلابی در شیمی شدند. بیشترین اعتبار این تحولات مدیون زحمات لاووازیه است که درک درستی از اکسیژن را میسر کرد. "انگلس" نوشت: "لاووازیه میتوانست نقطه مقابل و ضد فلوژیستون افسانهای را در اکسیژنی که "پریستلی" بدست آورده بود، بیابد و در نتیجه قادر بود کل نظریه آتشزایی را از پا دراورد.
اما این کار نمیتوانست نتایج تجربی حاصل از پذیرفتن آتشزاها را از بین ببرد. برعکس آن نظریات پا برجا بودند و فقط ترتیب بیانشان وارونه شده بود و از کلمه فلوژیستیک به عباراتی که اکنون در زبان شیمی اعتبار دارند، برگردانده شده بود و بنابراین اعتبارشان حفظ شده بود.
راه لاووازیه برای کشف اکسیژن خیلی مستقیم تر از راه دیگر هم عصرانش بود. در آغاز این دانشمند فرانسوی نیز گرایش به نظریه آتشزایی داشت. ولی هر چه بیشتر به نتایج میرسید، بیشتر از آن نظریه کناره میگرفت. در اول نوامبر سال 1772 شرح تجربیاتش در زمینه احتراق ترکیبات مختلف در هوا را به این ترتیب پایان بخشید که گفت: "وزن همه مواد و از جمله فلزات بر اثر احتراق و سوختن افزایش مییابد."
نظر به اینکه چنین واکنشها نیاز به مقدار زیادی هوا داشتند، لاووازیه نتیجهگیری دیگری هم کرد و گفت: هوا مخلوطی از گازهای با خواص گوناگون است که در حین سوختن مواد ، قسمتی از آن با ماده سوزنده ترکیب میشود. در آغاز لاووازیه این جزء از هوا را مشابه هوای ثابت "بلاک" تلقی کرد. ولی بزودی متوجه شد که آن قسمت از هوا که با مواد در هنگام سوختن ترکیب میشود، مناسبترین جزء هوا برای تنفس است.
به این ترتیب لاووازیه رو در روی اکسیژن قرار گرفت. ولی از اعلام کشف گاز جدید خودداری کرد چون میخواست چند تجربه تکمیلی انجام دهد.
معرفی اکسیژن
در اکتبر سال 1774 "پریستلی" کشف خود را به لاووازیه گزارش کرد و این گزارش مفهوم واقعی کشف لاووازیه را برای خودش روشن کرد. وی بلافاصله به تجربه با اکسید قرمز جیوه(که مناسبترین مولد اکسیژن) بود، پرداخت. در آوریل 1775 لاووازیه گزارشی تحت عنوان یادداشتی در باره طبیعت ماده ای که هنگام سوختن فلزات با آنها ترکیب میشود و سبب افزایش وزن تولید شده میشود، به آکادمی علوم فرانسه داد.
در واقع این کشف اکسیژن بود. لاووازیه نوشت که این نوع هوا را "پریستلی" و "شیل" و خودش تقریباٌ بطور همزمان کشف کردهاند. ابتدا وی آن را مناسبترین هوا برای تنفس نامید. ولی بعد نامش را هوای زندگی بخش یا توانبخش گذاشت. به این ترتیب ملاحظه میشود که لاووازیه با درکی که از طبیعت اکسیژن کرده بود، تا چه اندازه بر همزمانانش پیشی گرفت.
علت نامگذاری اکسیژن
در مرحله بعدی دانشمند مزبور به این نتیجه رسید که مناسبترین هوا برای تنفس یکی از مواد بنیانی در ساخت اسیدهاست، یعنی مهمترین قسمت همه اسیدهاست. بعدها معلوم شد که این اعتقاد اشتباه بوده است(وقتی اسیدهای بدون اکسیژن هالوژنه تهیه شدند). ولی در سال 1779 لاووازیه اندیشید که این خاصیت را در نام گاز کشف شده بگنجاند و از آن پس ، این عنصر را اکسیژن نامید که از کلمه یونانی اسید ساز گرفته شده است.
حق اکتشاف اکسیژن با کسیت؟
"انگلس" نوشته است: "پریستلی" و "شیل" بدون اینکه بدانند دست روی اکسیژن گذاشتهاند، آن را تهیه کردند و گر چه لاووازیه همان گونه که بعدها اعتراف کرده است اکسیژن را همزمان و مستقل از آن دو نفر تهیه نکرده بود، با توجه به این که آن دو نفر نمیدانستند چه چیزی را تهیه کرده اند لاووزایه را باید کاشف اکسیژن شناخت.
فعالیتهای سیاسی لاووازیه
از جمله خطراتی که که جان لاووازیه را به مخاطره انداخته بود و بیشتر جنبه سیاسی داشت، هنگام انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 یعنی در آن هنگام که انقلابیون زمام امور پاریس را در دست داشتند رخ داد. لاووازیه رساله معروفی در باب اقتصاد سیاسی موسوم به "ثروتهای زیرزمینی فرانسه" به رشته تحریر درآورد. این کتاب یکی از مهمترین کتبی است که در مبحث اقتصاد نوشته شده است.
مرگ لاووازیه
سرانجام آنتوان لاووازیه در سال 1794 در دادگاه انقلابی به ریاست "ژان باتیست کوفن هال" به جرم خیانت به ملت همراه چند تن دیگر تسلیم تیغه گیوتین شد، در حالیکه 51 سال داشت. پس از مرگ لاووازیه ، "لاگرانژ" گفت:
"تنها یک لحظه وقت آنان برای بریدن آن سر صرف شد و شاید یکصد سال زمان نتواند سر دیگری همانندش بوجود آورد."
تولد
"آنتوان لوران لاووازیه" در 26 اوت 1743 در پاریس از پدر و مادری ثروتمند و مرفه زاده شد.
فراگیری علوم
او زیر نظر استادانی قابل ، نجوم ، گیاه شناسی ، شیمی و زمین شناسی را بخوبی فرا گرفت. پس از اتمام دوره حقوق ، بار دیگر به علوم گرایید و 3 سال بعد در آن هنگام که جوانی 25 ساله بود، به عضویت فرهنگستان سلطنتی علوم برگزیده شد.
بنیانگذار شیمی جدید
لاووازیه که در حقیقت بنیانگذار شیمی جدید محسوب میشود. تجربه و سنجش توام با نتیجهگیری صحیح را پایه و اساس این علم قرار داد. وی نخستین کسی بود که ترازو را جهت سنجش و تحقیق در فعل و انفعالات شیمیایی در آزمایشگاه وارد عمل کرد.
نظریه فلوژیستون
قبل از او دانشمندان شیمی در مورد سوختن ، عقیده عجیبی داشتند و آن را این طور تعریف میکردند که هر جسم سوختنی دارای ماده ای است نامرئی به نام فلوژیستون و چون جسم مشتعل شود، این ماده از آن خارج میشود. هر چه جسم بیشتر قابل اشتعال باشد مقدار بیشتری از این ماده را در بردارد و شعله همان فلوژیستیک است که از جسم متصاعد میگردد.
به موجب این نظریه ، قدما معتقد بودند که وقتی جسمی در هوا میسوزد، سبکتر میشود. زیرا ماده فلوژیستون آن خارج میگردد. این نظریه نادرست ، سراسر قرن 18 را به کلی مسموم ساخته بود و حتی دانشمندان بزرگ نیز بدان اعتقاد داشتند. چنانکه "پریستلی" هنگامی که گاز اکسیژن را برای نخستین بار تهیه نمود، آن را هوای بدون فلوژیستون نام نهاد.
تلاش لاووازیه برای رد نظریه فلوژیستون
لاووازیه که شیمیدان برجستهای برای همیشه است، امکان درک و شناخت عناصر گازی شکل را فراهم کرد. در دوران سلطه نظریه آتشزایی (نظریه ای که در بالا ذکر شد)، وسایل تجربی زیادی فراهم آمده بود که سبب دگرگونیهای انقلابی در شیمی شدند. بیشترین اعتبار این تحولات مدیون زحمات لاووازیه است که درک درستی از اکسیژن را میسر کرد. "انگلس" نوشت: "لاووازیه میتوانست نقطه مقابل و ضد فلوژیستون افسانهای را در اکسیژنی که "پریستلی" بدست آورده بود، بیابد و در نتیجه قادر بود کل نظریه آتشزایی را از پا دراورد.
اما این کار نمیتوانست نتایج تجربی حاصل از پذیرفتن آتشزاها را از بین ببرد. برعکس آن نظریات پا برجا بودند و فقط ترتیب بیانشان وارونه شده بود و از کلمه فلوژیستیک به عباراتی که اکنون در زبان شیمی اعتبار دارند، برگردانده شده بود و بنابراین اعتبارشان حفظ شده بود.
راه لاووازیه برای کشف اکسیژن خیلی مستقیم تر از راه دیگر هم عصرانش بود. در آغاز این دانشمند فرانسوی نیز گرایش به نظریه آتشزایی داشت. ولی هر چه بیشتر به نتایج میرسید، بیشتر از آن نظریه کناره میگرفت. در اول نوامبر سال 1772 شرح تجربیاتش در زمینه احتراق ترکیبات مختلف در هوا را به این ترتیب پایان بخشید که گفت: "وزن همه مواد و از جمله فلزات بر اثر احتراق و سوختن افزایش مییابد."
نظر به اینکه چنین واکنشها نیاز به مقدار زیادی هوا داشتند، لاووازیه نتیجهگیری دیگری هم کرد و گفت: هوا مخلوطی از گازهای با خواص گوناگون است که در حین سوختن مواد ، قسمتی از آن با ماده سوزنده ترکیب میشود. در آغاز لاووازیه این جزء از هوا را مشابه هوای ثابت "بلاک" تلقی کرد. ولی بزودی متوجه شد که آن قسمت از هوا که با مواد در هنگام سوختن ترکیب میشود، مناسبترین جزء هوا برای تنفس است.
به این ترتیب لاووازیه رو در روی اکسیژن قرار گرفت. ولی از اعلام کشف گاز جدید خودداری کرد چون میخواست چند تجربه تکمیلی انجام دهد.
معرفی اکسیژن
در اکتبر سال 1774 "پریستلی" کشف خود را به لاووازیه گزارش کرد و این گزارش مفهوم واقعی کشف لاووازیه را برای خودش روشن کرد. وی بلافاصله به تجربه با اکسید قرمز جیوه(که مناسبترین مولد اکسیژن) بود، پرداخت. در آوریل 1775 لاووازیه گزارشی تحت عنوان یادداشتی در باره طبیعت ماده ای که هنگام سوختن فلزات با آنها ترکیب میشود و سبب افزایش وزن تولید شده میشود، به آکادمی علوم فرانسه داد.
در واقع این کشف اکسیژن بود. لاووازیه نوشت که این نوع هوا را "پریستلی" و "شیل" و خودش تقریباٌ بطور همزمان کشف کردهاند. ابتدا وی آن را مناسبترین هوا برای تنفس نامید. ولی بعد نامش را هوای زندگی بخش یا توانبخش گذاشت. به این ترتیب ملاحظه میشود که لاووازیه با درکی که از طبیعت اکسیژن کرده بود، تا چه اندازه بر همزمانانش پیشی گرفت.
علت نامگذاری اکسیژن
در مرحله بعدی دانشمند مزبور به این نتیجه رسید که مناسبترین هوا برای تنفس یکی از مواد بنیانی در ساخت اسیدهاست، یعنی مهمترین قسمت همه اسیدهاست. بعدها معلوم شد که این اعتقاد اشتباه بوده است(وقتی اسیدهای بدون اکسیژن هالوژنه تهیه شدند). ولی در سال 1779 لاووازیه اندیشید که این خاصیت را در نام گاز کشف شده بگنجاند و از آن پس ، این عنصر را اکسیژن نامید که از کلمه یونانی اسید ساز گرفته شده است.
حق اکتشاف اکسیژن با کسیت؟
"انگلس" نوشته است: "پریستلی" و "شیل" بدون اینکه بدانند دست روی اکسیژن گذاشتهاند، آن را تهیه کردند و گر چه لاووازیه همان گونه که بعدها اعتراف کرده است اکسیژن را همزمان و مستقل از آن دو نفر تهیه نکرده بود، با توجه به این که آن دو نفر نمیدانستند چه چیزی را تهیه کرده اند لاووزایه را باید کاشف اکسیژن شناخت.
فعالیتهای سیاسی لاووازیه
از جمله خطراتی که که جان لاووازیه را به مخاطره انداخته بود و بیشتر جنبه سیاسی داشت، هنگام انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 یعنی در آن هنگام که انقلابیون زمام امور پاریس را در دست داشتند رخ داد. لاووازیه رساله معروفی در باب اقتصاد سیاسی موسوم به "ثروتهای زیرزمینی فرانسه" به رشته تحریر درآورد. این کتاب یکی از مهمترین کتبی است که در مبحث اقتصاد نوشته شده است.
مرگ لاووازیه
سرانجام آنتوان لاووازیه در سال 1794 در دادگاه انقلابی به ریاست "ژان باتیست کوفن هال" به جرم خیانت به ملت همراه چند تن دیگر تسلیم تیغه گیوتین شد، در حالیکه 51 سال داشت. پس از مرگ لاووازیه ، "لاگرانژ" گفت:
"تنها یک لحظه وقت آنان برای بریدن آن سر صرف شد و شاید یکصد سال زمان نتواند سر دیگری همانندش بوجود آورد."
همیشه رفتن ، رسیدن نیست ، ولی برای رسیدن باید رفت.
در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز باید آموخت...
در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز باید آموخت...
مندلیف
تولد مندلیف
دیمیتری اوانوویچ مندلیف (Mandalief) ، زیر و رو کننده علم شیمی و فرزند یکی از مدیران مدرسه محلی ، در 7 فوریه 1834 در شهر توبولسک واقع در روسیه متولد شد.
ورود به دنیای شیمی
وی در سال 1869 دکتر علوم و استاد شیمی دانشگاه شد و در همین سال ازدواج کرد. در این هنگام ، فقط 63 عنصر از نظر شیمیدانها شناخته شده بود.
جدول تناوبی ، پیش از مندلیف
پیش از مندلیف ، شیمیدان انگلیسی به نام "ژ.آ.نیولندز" ، اثر خویش را درباره تناوب خواص بعضی عنصرها برحسب وزن اتمی متزایدشان منتشر کرد. اثر وی از طرف انجمن شیمی رد شد و یکی از همکارانش ، ریشخندانه به وی گفت که شاید با تنظیم عنصرها به ترتیب الفبایی بازهم بتواند کشف مفیدتری بکند.
دز زمان مندلیف ، تنها 60 عنصر شناخته شده بود. بعد از مرگ وی ، دهها شیمیدان با پیروی از راه نبوغآمیز او ، عنصرهای تازهای کشف کردند و این عنصرهای تازه و آن ترکیبهای نوین به مفهوم ردهبندی وی راه یافتند.
ردهبندی دورهای مزبور در بررسی طیفها ، تایید شد. با تنظیم طیف عنصرها برحسب ردهبندی ،دانشمند جوان انگلیسی ، به نام "هانری موزلی" در سال 1913 قانون دیگری کشف کرد که در دستگاه مندلیف جاری است. کاشف مزبور ، مفهوم شماره ترتیب عنصرهای این ردهبندی را روشن کرد. او ثابت کرد که این بار هسته مرکزی است که بطور قطع ، برابر شماره ترتیب عنصر است و در اتم ، بسیار اهمیت دارد و به همان اندازه که الکترونها بوسیله این بارها به هسته مرکزی وابستهاند، در مدارهای خود به دور آن هسته میگردند.
قانون تناوبی
مندلیف در این فکر بود که خواص فیزیکی و شیمیایی عناصر ، تابعی از جرم اتمی آنهاست. بدون قانون تناوبی نه پیش بینی خواص عناصر ناشناخته میسر بود و نه به فقدان یا غیبت برخی از عناصر میشد پی برد. کشف عناصر ، منوط به مشاهده و بررسی بود. بنابراین تنها یاری بخت ، مداومت و یا پیش داوری ، منجر به کشف عناصر جدید میشد.
قانون تناوبی ، راه جدیدی در این زمینه گشود. منظور مندلیف از این جملهها آن بود که در سیر تاریخی شیمیایی ، زمان حدس زدن وجود عناصر و پیشگویی خواص مهمشان فرا رسیده است. جدول تناوبی ، پایه ای برای این کار شد. حتی ساخت این جدول نشان میداد که در چه جاهایی مکان خالی باقی میماند که باید بعدا" اشغال شود.
چینش عناصر در جدول تناوبی
با آگاهی از خواص عناصر موجود در جوار این مکانهای خالی ، میشد خواص مهم عناصر ناشناس را تخمین زد و چند مشخصه مقداری آنها (جرمهای اتمی، چگالی ، نقطه ذوب ، و نقطه جوش و مانند آنها) را به کمک نتیجه گیریهای منطقی و چند محاسبه ریاضی ساده ، تعیین کرد. این مطالب نیاز به تبحر کافی در شیمی داشت. مندلیف از این تبحر برخوردار بود که با ترکیب آن ، با تلاش علمی و اعتقاد به قانون تناوبی توانست پیشگوهای درخشانی درباره وجود و خواص چندین عنصر جدید را ارائه دهد. بنابراین مطابق با این فکر ، جدولی درست کرد و 63 عنصر شناخته شده را به ترتیب جرم اتمیشان در جدول قرار داد.
تعداد عناصر در سطرهای جدول یکی نبود، مثلاٌ سطر پنجم 32 عنصر داشت، در حالیکه سطر ششم فقط شامل 6 عنصر بود. ولی عناصری که خواص آنها شبیه هم بود، در این جدول نزدیک هم قرار داشتند و بدین علت مقداری از خانههای خالی ، متعلق به عناصری است که تا آن زمان شاخته نشده بود. وی این نتیجه را در سال 1869 به جامعه شیمی روسیه تقدیم کرد.
میزان استقبال از جدول مندلیف در آن زمان
جدول مندلیف که پیش بینی وجود 92 عنصر را مینمود، جز "لوتر مایز" که یک سال بعد از مندلیف ، جدولی مشابه با جدول مندلیف انتشار داده بود، طرفداری نداشت.
پیشبینیهای مندلیف در جهان علم
پیشبینیهای عجیب مندلیف ، زمان درازی به صورت مثلهای موجود در همه کتابهای شیمی در آمده بود و کمتر کتاب شیمی وجود دارد که در آن ، از اکاآلومینیوم و اکابور و اکاسیلیسیم یاد نشده باشد که بعدها پس از کشف به نامهای گالیوم، سکاندیوم و ژرمانیوم نامیده شدند. در میان سه عنصری که مندلیف پیش بینی کرده بود اکاسیلیسیوم بعد از سایرین کشف شد(1887) و کشف آن بیش از کشف دو عنصر دیگر ، مرهون یاری بخت و تصادف مساعد بود.
تایید پیشگوییهای مندلیف
در واقع ، کشف گالیوم توسط "بوابودران" (1875) مستقیماٌ توسط روشهای طیف سنجیاش بود و جداکردن سکاندیوم توسط "نیلسون" و "کلو" (1879) مربوط به بررسی دقیق خاکهای نادر بود که در آن زمان اوج گرفته بود. اندک اندک همه پیشگوییهای مندلیف تحقق یافتند. آخرین تائید در مورد وزن مخصوص سکاندیوم فلزی بود.
در سال 1937 ، "فیشر" شیمیدان آلمانی ، موق به تهیه سکاندیوم با درجه خلوص 98% شد. وزن مخصوص آن ، 3 گرم بر سانتیمتر مکعب بود. این دقیقاٌ همان رقمی است که مندلیف پیشبینی کرده بود. در پاییز سال 1879 "انگلس" کتاب جامعی بدست آورد که نویسندگانش "روسکو" و "شورلمر" بودند. در آن کتاب ، برای نخستین بار به پیشگویی آلومینیوم توسط مندلیف و کشفش تحت تاثیر نام گالیوم اشاره شده بود.
در مقاله ای که بعدها انگلس در کتابی هم نقل کرده است، اشاره به مطلب آن کتاب شیمی شده است و نتیجه گرفته است که: « مندلیف با به کار بردن ناخودآگاه قانون تبدیل کمیت به کیفیت هگل ، واقیعت علمی را تحقق بخشید که از نظر تهور ، فقط قابل قیاس با کار "لوریه" در محاسبه مدار سیاره ناشناخته نپتون بوده است. »
شهرت جهانی مندلیف
علاوه بر آنچه گفته شد، با اکتشاف آرگون در سال 1894 و هلیوم و اینکه جدول مندلیف وجود نئون و کریپتون و گزنون را پیشبینی نمود، جدول مندلیف شهرت عجیب و فوقالعاده ای کسب نمود. در آن سالها بود که تمامی آکادمیهای کشورهای جهان (غیر از مملکت خویش) او را به عضویت دعوت نمودند.
مرگ مندلیف
مندلیف دو دوم فوریه 1907 در 73 سالگی در گذشت. به طوری که میدانیم، از هنگامی که جدول مندلیف بوجود آمد، خانههای خالی آن ، یکی پس از دیگری با کشف عناصر پر میشد و آخرین خانه خالی جدول ، در سال 1938 با کشف آکتنیوم در پاریس پر شد.
تولد مندلیف
دیمیتری اوانوویچ مندلیف (Mandalief) ، زیر و رو کننده علم شیمی و فرزند یکی از مدیران مدرسه محلی ، در 7 فوریه 1834 در شهر توبولسک واقع در روسیه متولد شد.
ورود به دنیای شیمی
وی در سال 1869 دکتر علوم و استاد شیمی دانشگاه شد و در همین سال ازدواج کرد. در این هنگام ، فقط 63 عنصر از نظر شیمیدانها شناخته شده بود.
جدول تناوبی ، پیش از مندلیف
پیش از مندلیف ، شیمیدان انگلیسی به نام "ژ.آ.نیولندز" ، اثر خویش را درباره تناوب خواص بعضی عنصرها برحسب وزن اتمی متزایدشان منتشر کرد. اثر وی از طرف انجمن شیمی رد شد و یکی از همکارانش ، ریشخندانه به وی گفت که شاید با تنظیم عنصرها به ترتیب الفبایی بازهم بتواند کشف مفیدتری بکند.
دز زمان مندلیف ، تنها 60 عنصر شناخته شده بود. بعد از مرگ وی ، دهها شیمیدان با پیروی از راه نبوغآمیز او ، عنصرهای تازهای کشف کردند و این عنصرهای تازه و آن ترکیبهای نوین به مفهوم ردهبندی وی راه یافتند.
ردهبندی دورهای مزبور در بررسی طیفها ، تایید شد. با تنظیم طیف عنصرها برحسب ردهبندی ،دانشمند جوان انگلیسی ، به نام "هانری موزلی" در سال 1913 قانون دیگری کشف کرد که در دستگاه مندلیف جاری است. کاشف مزبور ، مفهوم شماره ترتیب عنصرهای این ردهبندی را روشن کرد. او ثابت کرد که این بار هسته مرکزی است که بطور قطع ، برابر شماره ترتیب عنصر است و در اتم ، بسیار اهمیت دارد و به همان اندازه که الکترونها بوسیله این بارها به هسته مرکزی وابستهاند، در مدارهای خود به دور آن هسته میگردند.
قانون تناوبی
مندلیف در این فکر بود که خواص فیزیکی و شیمیایی عناصر ، تابعی از جرم اتمی آنهاست. بدون قانون تناوبی نه پیش بینی خواص عناصر ناشناخته میسر بود و نه به فقدان یا غیبت برخی از عناصر میشد پی برد. کشف عناصر ، منوط به مشاهده و بررسی بود. بنابراین تنها یاری بخت ، مداومت و یا پیش داوری ، منجر به کشف عناصر جدید میشد.
قانون تناوبی ، راه جدیدی در این زمینه گشود. منظور مندلیف از این جملهها آن بود که در سیر تاریخی شیمیایی ، زمان حدس زدن وجود عناصر و پیشگویی خواص مهمشان فرا رسیده است. جدول تناوبی ، پایه ای برای این کار شد. حتی ساخت این جدول نشان میداد که در چه جاهایی مکان خالی باقی میماند که باید بعدا" اشغال شود.
چینش عناصر در جدول تناوبی
با آگاهی از خواص عناصر موجود در جوار این مکانهای خالی ، میشد خواص مهم عناصر ناشناس را تخمین زد و چند مشخصه مقداری آنها (جرمهای اتمی، چگالی ، نقطه ذوب ، و نقطه جوش و مانند آنها) را به کمک نتیجه گیریهای منطقی و چند محاسبه ریاضی ساده ، تعیین کرد. این مطالب نیاز به تبحر کافی در شیمی داشت. مندلیف از این تبحر برخوردار بود که با ترکیب آن ، با تلاش علمی و اعتقاد به قانون تناوبی توانست پیشگوهای درخشانی درباره وجود و خواص چندین عنصر جدید را ارائه دهد. بنابراین مطابق با این فکر ، جدولی درست کرد و 63 عنصر شناخته شده را به ترتیب جرم اتمیشان در جدول قرار داد.
تعداد عناصر در سطرهای جدول یکی نبود، مثلاٌ سطر پنجم 32 عنصر داشت، در حالیکه سطر ششم فقط شامل 6 عنصر بود. ولی عناصری که خواص آنها شبیه هم بود، در این جدول نزدیک هم قرار داشتند و بدین علت مقداری از خانههای خالی ، متعلق به عناصری است که تا آن زمان شاخته نشده بود. وی این نتیجه را در سال 1869 به جامعه شیمی روسیه تقدیم کرد.
میزان استقبال از جدول مندلیف در آن زمان
جدول مندلیف که پیش بینی وجود 92 عنصر را مینمود، جز "لوتر مایز" که یک سال بعد از مندلیف ، جدولی مشابه با جدول مندلیف انتشار داده بود، طرفداری نداشت.
پیشبینیهای مندلیف در جهان علم
پیشبینیهای عجیب مندلیف ، زمان درازی به صورت مثلهای موجود در همه کتابهای شیمی در آمده بود و کمتر کتاب شیمی وجود دارد که در آن ، از اکاآلومینیوم و اکابور و اکاسیلیسیم یاد نشده باشد که بعدها پس از کشف به نامهای گالیوم، سکاندیوم و ژرمانیوم نامیده شدند. در میان سه عنصری که مندلیف پیش بینی کرده بود اکاسیلیسیوم بعد از سایرین کشف شد(1887) و کشف آن بیش از کشف دو عنصر دیگر ، مرهون یاری بخت و تصادف مساعد بود.
تایید پیشگوییهای مندلیف
در واقع ، کشف گالیوم توسط "بوابودران" (1875) مستقیماٌ توسط روشهای طیف سنجیاش بود و جداکردن سکاندیوم توسط "نیلسون" و "کلو" (1879) مربوط به بررسی دقیق خاکهای نادر بود که در آن زمان اوج گرفته بود. اندک اندک همه پیشگوییهای مندلیف تحقق یافتند. آخرین تائید در مورد وزن مخصوص سکاندیوم فلزی بود.
در سال 1937 ، "فیشر" شیمیدان آلمانی ، موق به تهیه سکاندیوم با درجه خلوص 98% شد. وزن مخصوص آن ، 3 گرم بر سانتیمتر مکعب بود. این دقیقاٌ همان رقمی است که مندلیف پیشبینی کرده بود. در پاییز سال 1879 "انگلس" کتاب جامعی بدست آورد که نویسندگانش "روسکو" و "شورلمر" بودند. در آن کتاب ، برای نخستین بار به پیشگویی آلومینیوم توسط مندلیف و کشفش تحت تاثیر نام گالیوم اشاره شده بود.
در مقاله ای که بعدها انگلس در کتابی هم نقل کرده است، اشاره به مطلب آن کتاب شیمی شده است و نتیجه گرفته است که: « مندلیف با به کار بردن ناخودآگاه قانون تبدیل کمیت به کیفیت هگل ، واقیعت علمی را تحقق بخشید که از نظر تهور ، فقط قابل قیاس با کار "لوریه" در محاسبه مدار سیاره ناشناخته نپتون بوده است. »
شهرت جهانی مندلیف
علاوه بر آنچه گفته شد، با اکتشاف آرگون در سال 1894 و هلیوم و اینکه جدول مندلیف وجود نئون و کریپتون و گزنون را پیشبینی نمود، جدول مندلیف شهرت عجیب و فوقالعاده ای کسب نمود. در آن سالها بود که تمامی آکادمیهای کشورهای جهان (غیر از مملکت خویش) او را به عضویت دعوت نمودند.
مرگ مندلیف
مندلیف دو دوم فوریه 1907 در 73 سالگی در گذشت. به طوری که میدانیم، از هنگامی که جدول مندلیف بوجود آمد، خانههای خالی آن ، یکی پس از دیگری با کشف عناصر پر میشد و آخرین خانه خالی جدول ، در سال 1938 با کشف آکتنیوم در پاریس پر شد.
همیشه رفتن ، رسیدن نیست ، ولی برای رسیدن باید رفت.
در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز باید آموخت...
در بن بست هم راه آسمان باز است پرواز باید آموخت...