با اینکه بدم می آد به کسی بگم دروغ می گویید و همیشه اگر کسی خلاف واقع بگوید ، می گویم اشتباه کرده... ولی در این مورد خاص شما را دروغگو خطاب می کنم و از پس آن بر می آیم.jeneral نوشته شده:بسيار خنديديم.پس چرا مسلمين با اينهمه علمي كه داشته و دارند تا كنون هيچ خدمتي به جهان ارائه نكرده و نميكنند؟مگر در برخي جاها كه از دين فاصله گرفته اند مثل پورسينا و يا زكرياي رازي و...
مگر در تاپیکی راجع به مقاله ای منسوب انشتین در مورد اسلام بود، صحبت از ابن سینا نشد؟ مگر آنجا بیتی از بوعلی از ویکی پدیا نیاوردم و شما قبول کردید (ص 6)که بوعلی مسلمان بوده؟ مگر کتاب الهیات شفا برای بوعلی نیست که مبانی استدلالی وجود خدا در آن مطرح است؟ مگر برهان صدیقین در اثبات وجود خدا مال بوعلی نیست؟و... چرا زور می زنید 4 نفر رو کافر کنید تا خود را اثبات کنید؟ اگر ما از نام دانشمندان خداباور حرفی به میان آوریم متهم به استفاده از مغلطه ی مرجعیت می شویم و خواهید گفت که چون فلان دانشمند معتقد به فلان چیز است ، دلیل بر درستی آن نظر نیست. و درست هم می گویید. حال چگونه است که در مقابل این دروغ گویی ها و مغالطات از ما انتظار سکوت دارید؟
اگر مدعایی دارید اثبات کنید در غیر این صورت زبان در کام نگه دارید که تا مرد سخن نگفته باشد علم و هنرش نهفته باشد و بی هنری و غیر علمی حرف زدنتان تا را با سخن گفتنتان به رخ فرومیان نکشید.
اتفاق افتاده ...کشف قطره ی چشمی با الهام از سوره ی یوسف.(هرچند که تجربه ثابت کرده که بی دلیل تکذیب خواهید کرد چون برخلاف حرف شماست)jeneral نوشته شده:چرا تاكنون اتفاق نيفتاده كه قرآن يك چيز را بگويد و بعد از روي آن كشفي صورت گيرد؟
هميشه وقتي يك اتفاق يا اختراعي بوقوع يا كشف ميشود سريعا به دروغ و به زور توسط عده اي متقلب اعلام ميشود كه در قرآن نيز چنين و چنانش بوده است تا خدمتي به دين خود كرده باشند كه برعكس جهالت بيشتر خود را ثابت ميكنند.
http://weblog4islam.blogfa.com/8903.aspx
http://www.pasine-dahkooye.blogfa.com/
علت اینکه زیاد اتفاق نمی افتد که با الهام از قرآن مرز علم جابه جا شود این است که مسلمانان تقریبا همیشه نگاهی غیر مادی به قرآن دارد. کسی اگر با نگاهی مادی سراغ قرآن رود با این تصمیم که سر نخ هایی برای کشف امور مادی پیدا کند قطعا دست خالی باز نخواهد گشت.
بوعلیjeneral نوشته شده:در مورد دانشنامه ويكي پديا نيز بايد بگويم كه از لحاظ اعتبار جزء بالاترين مراجع علمي و تحقيقي دنيا بشمار مي آيد و فكر كنم اطلاعات كمتان در مورد ويكي باعث شده اينجور در مورد آن مطلب برانيد
کفر چو منی گزاف و آسان نبود محکم تر از ایمان من ایمان نبود
در دهر چون من یکی و آن یکی هم کافر پس در همه دهر یک مسلمان نبود
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9% ... 9%86%D8%A7
ما هر چقدر سعی کردیم این روایت رو پیدا کنیم نتونستیم. میشه سندش رو ذکر کنید تا بررسی ای روش انجام بدم؟ چه چاپی ج ص؟jeneral نوشته شده:به شما اثبات ميكنيم كه منظور از علم در نگر اسلام علوم طبيعي نيست:
محمدباقر مجلسی در بحارالانوار:
حضرت امام جعفر صادق فرمود که علم فقط علمی است که رضای خداوند در آن باشد، زيرا هر علمی مايه نجات
نيست، و علم واقعی که سبب نجات بشود منحصر به توحيد و امامت و علومی است که از حضرت رسول و ائمه اطهار
به ما رسيده است، و آنچه نرسيده تفکر در آنها شايسته نيست. از ساير علوم نيز آنچه برای فهميدن کلام اهل بيت
رسالت لازم است مانند زبان عربی و صرف و نحو و منطق بايد خوانده شود و غير آن يا لغو يا بی فايده و تضييع
عمر و يا احداث شبهه در نفس است که بيشتر موجب کفر و ضلالت می شود.
(اگر درست گفته باشید توجیهش اینه:) مدرسه ی فیضیه ای که امثال آقای حسن زاده ی آملی و علامه طباطبایی و... را در خود جای داده البته که می تواند صادر کننده ی علم باشد. حسن زاده آملی به مطالب زیر مسلط بودند:jeneral نوشته شده:امام خ.م.ی.ن.ی در دیدار با دانشجویان مدرسه فیضیه در قم:
مدرسه فيضيه مرکز علم است. از قم علم به همهِ جهان صادر شده است و صادر خواهد شد
زبان فرانسه وهندسه و ریاضی و نجوم و طب و علوم عقلی و نقلی و...
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D8% ... 9%84%DB%8C
(با فرض جعلی نبودن این گفته، توجیهش اینه:)علمی که مورد تایید اسلام است علم اثبات شده ی یقینی است نه فرضیه های یک سری از محققان، که نظرشان را به عنوان نظریه و علم به خورد مردم (چه شرقی چه غربی) می دهند. یک سری از محققان صرفا "خود فهمی" های خود را از جهان به نام علم می گویند و به جای اینکه بگویند "نظر من اینست که...." می گویند "دنیا فلان گونه است" (به ظاهر و صورت علم بیان میکنند). مثلا مارکس که این همه عالم رو تحت تاثیر قرار داده و نظراتش در ایران به عنوان علم روز تدریس می شد، امروزه غلط بودن نظراتش به اثبات رسیده و حتی خود مائو هم نظرات مارکس رو به چالش کشید. انگلیس و آلمان و... که به نظر مارکس در انتهای دوره ی فئودالی خود بودند و در آستانه ی قیام مردم برای برپایی کمونیسم، می بینیم که هنوز در همان سیستم فئودالی مانده اند(باید به این نکته توجه کنید که مارکس طرفدار "جبر تاریخ" بود و هیچ واقعه ای خارج از نظر مارکس ممکن نبود-طبق نظر مارکسیسم-) . خوب با این تفاسیر مسلما چیزی که به اسم علم روز در دانشگاه های ما تدریس می شد هیچ ربطی به علم حقیقی (نظریه ها ی اثبات شده) نداشت و صرفا یک سری فرضیه بود. علاوه بر اینکه برای پیاده سازی مارکسیسم باید نخست ماتریالست بود. با توجه به برهان های یقینی وجود ماوراءالطبیعه این پایه ی مارکسیسم هم متزلزل و غیر قابل قبول بود. حرف خمی.نی نشانه ی نکته بینی و اتکای به خود و وسعت نظر وی است. شما می خواستید مطلبی بیاورید به نفع خود که به ضررتان تمام شد.jeneral نوشته شده:و باز هم ایشان خطاب به نمایندگان نهضت رادیکال:
ما هر چه می کشيم از اين دانشگاهی های غرب زده می کشيم. علمی که اينها دارند بدرد جامعه اسلامی ما نمی خورد
بوضوح معلوم است.نميتوانيد اينها را رد كنيد.
درست می گویید. دانشمندان ایرانی قبل از اسلام اسمشان در تواریخ حذف شده و فقط از برخی از زوایای تاریخ می توانیم به این مطلب برسیم که در ایران باستان دانشمندانی (حداقل در 4 حوزه ی ریاضی و منطق و نجوم و طب) وجود داشته اند. ولی اینها باز هم گردی بر دامن شیعه نمی افشانند. قصد توهین به اهل تسنن را ندارم ولی دلایلی داریم که در فتوحات اسلامی بر خلاف سنت پیغمبر عمل می شده حتی در خود نفس جنگیدن با مخالفان. به هر حال اینکه در ایران باستان دانشمندانی داشتیم که به نظر "پرویز شهریاری" مورخ علم ریاضی، حتی از یونانیان باستان هم در بسیاری از موارد جلوتر بودیم، دلیل بر این نمی شود که در زمان فتح ایران توسط سپاه عمر ، همچنان ایران علمی و آزادی داشتیم. بنا به اسنادی که شهید مطهری در " خدمات متقابل اسلام و ایران" به نقل از "تاریخ اجتماعی ایران ج 2 ص 24" می گوید، در آن زمان فقط 7 خانواده حق مالکیت داشتند و اجازه ی تحصیل فقط برای خانواده های طبقات بالا بود. این بر خلاف ایران باستان و علمی است. بسیاری از دانشمندانی که بعد از ظهور اسلام نمود پیدا کردند از خانواده های طبقه ی پایین کشور در زمان ساسانی بودند که در زمان ساسانیان این خانواده ها اجازه ی تحصیل نداشتند.edwardfurlong نوشته شده: اسم دانشمندای قبل از اسلام در ایران را چند بار شنیده اید؟.
در انتها ذکر این مطلب را به جا می دانم که:
پس از شكست امپراطورى ايران از اعراب، يزدگرد از شهرى به شهر ديگر مىگريخت تا سرانجام در خراسان به قتل رسيد و خانوادهاش در همان شهر ماندگار شدند، وقتى در سال 32 هجرى در زمان خلافت عثمان، خراسان به دست مسلمين فتح شد، خانواده يزدگرد به اسارت در آمده و راهى مدينه شدند، امير مؤمنان در آن زمان عثمان را به رفتار كريمانه و محترمانه با خانواده يزدگرد دعوت كرده و فرمود: از رسول خدا شنيدم: (عزيزان قومى را كه به ذلّت دچار شدهاند، گرامى بداريد) سپس
خود در آزاد كردن آنان پيشقدم شد و ساير مردم به آن حضرت اقتداء كردند، اين عمل امام، عملى خردمندانه بود كه ريشههاى كينه و دشمنى ميان ايرانيان با اعراب را مىخشكاند و باعث گرايش ايشان به اسلام مىگرديد.( قصص الأنبياء(قصص قرآن) ص 4-763)
در شاهنامه فردوسى كه منابعش همه ايرانى و زردشتى است، داستان معروفى آمده است كه بهطور واضح نظام طبقاتى عجيب و طبقات بسته آن دوره را نشان مىدهد؛ نشان مىدهد كه تحصيل دانش نيز از مختصات طبقات ممتاز بوده است.
مىگويد در جريان جنگهاى قيصر روم و انوشيروان، قيصر به طرف شامات كه در آن وقت در تصرف انوشيروان بود قشون كشيد، و سپاه ايران به مقابله پرداخت.
در اثر طول كشيدن مدت، خزانه ايران خالى شد. انوشيروان با بوذرجمهر مشورت كرد. قرار بر اين شد كه از بازرگانان قرضه بخواهند. گروهى از بازرگانان دعوت شدند. در آن ميان يك نفر «موزه فروش» بود كه از نظر طبقاتى چون كفشگر بود، از طبقات پست به شمار مىآمد. گفت: من حاضرم تمام قرضه را يكجا بدهم، به شرط اينكه اجازه داده شود يگانه كودكم كه خيلى مايل است درس بياموزد به معلم سپرده شود.(ولی قید پول را حکومت میزند و با درخواستش مخالفت می شود.)
بدو كفشگر گفت كاين من دهم سپاسى ز گنجور بر سر نهم
بدو كفشگر گفت كاى خوب چهر نرنجى بگويى به بوذرجمهر
كه اندر زمانه مرا كودكى است كه بازار او بر دلم خوار نيست
بگويى مگر شهريار جهان مرا شاد گرداند اندر نهان
كه او را سپارم به فرهنگيان كه دارد سر مايه و هنگ آن
فرستاده گفت اين ندارم به رنج كه كوتاه كردى مرا راه گنج
بيامد بر شاه بوذرجمهر كهاى شاه نيك اختر خوب چهر
يكى آرزو كرد موزه فروش اگر شاه دارد به گفتار گوش
فرستاده گفتا كه اين مرد گفت كه شاه جهان با خرد باد جفت
يكى پور دارم رسيده به جاى به فرهنگ جويد همى رهنماى
اگر شاه باشد بدين دستگير كه اين پاك فرزند گردد دبير
به يزدان بخواهم همى جان شاه كه جاويد بادا سزاوار گاه
بدو گفت شاهاى خردمند مرد چرا ديو چشم تو را خيره كرد؟!
برو همچنان بازگردان شتر مبادا كزو سيم خواهيم و زر
چو بازارگان بچه گردد دبير هنرمند و با دانش و يادگير
چو فرزند ما برنشيند به تخت دبيرى ببايدش پيروز بخت
هنر يابد ار مرد موزه فروش سپارد بدو چشم بينا و گوش
به دست خردمند مرد نژاد نماند جز از حسرت و سرد باد
به ما بر پس از مرگ نفرين بود چو آيين اين روزگار اين بود
هم اكنون شتر بازگردان به راه درم خواه و از موزه دوزان مخواه
فرستاده برگشت و شد با درم دل كفشگر زان درم پر ز غم
(شاهنامه چاپ سازمان كتابهاى جيبىج 6 ص 258 -160)
كريستن سن مىگويد:
«بهطور كلى بالارفتن از طبقهاى به طبقه ديگر مجاز نبود، ولى گاهى استثناء واقع مىشد، و آن وقتى بود كه يكى ازآحاد رعيت اهليت و هنر خاصى نشان مىداد. در اين صورت بنا بر نامه «تنسر» آن را (بايد) بر شهنشاه عرضه كنند، بعد تجربت موبدان و هرابذه و طول مشاهدات، تا اگر مستحق بدانند به غيرطايفه الحاق فرمايند ... مردمان شهرى نسبتاً وضع خوبى داشتند. آنان هم مانند روستاييان ماليات سرشمارى مىپرداختند ولى گويا از خدمات نظامى معاف بودند و به وسيله صناعت و تجارت صاحب مال و جاه مىشدند. اما احوال رعايا به مراتب از آنان بدتر بود، مادام العمر مجبور بودند در همان قريه ساكن باشند و بيگارى انجام دهند و در پياده نظام خدمت كنند. به قول آميانوس مارسلينوس: «گروه گروه از اين روستاييان پياده از پى سپاه مىرفتند. گويى ابدالدهر محكوم به عبوديت هستند، به هيچ وجه مزدى و پاداشى به آنان نمىدادند» ... در باب احوال رعايايى كه در زير اطاعت اشراف و ملّاك بودهاند اطلاع بيشترى نداريم. آميانوس گويد: «اشراف مزبور خود را صاحب اختيار جان غلامان و رعايا مىدانستند». وضع رعايا در برابر اشراف و ملاك به هيچ وجه با احوال غلامان تفاوتى نداشت ... با وجود اين، نظر به اهميت فوق العادهاى كه زراعت در دين زردشت داشته، چنانكه كتابهاى مقدس در ستايش اين كار مبالغه كردهاند، مسلّم است كه حقوق قانونى زارعين از روى كمال دقت معين بوده است. چندنسك از نسكهاى اوستا محتوى قواعد و احكامى در اين خصوص بودهاند.»(ايران در زمان ساسانيان ص 343-346)
این ها را آوردم تا بدانید وضعیت ایران باستان با زمان ساسانی ای که مغلوب سپاه عمر شد فرق داشت و نباید این دو زمان را با هم خلط کرد.
یا علی