سلام دوست عزیزم آقای علیرضا من کارشناس جهان های موازی و فیزیکدان از تهران هستم
جهان های موازی مقوله ی بسیار پیچیده و سنگین است میتوانم با مثالی به شما بگویم که در این جهان گذشته و حال و آینده به طور کلی در کنار هم زندگی میکنند
مثالی میزنم آیا پیش بینی های نوستراداموس را شنیده ای
اگر از این موضوع چیزی نفهمیده ای مقاله ی ویرایش شده ی زیر را که به خاطر آن به 10 سال زندان محکوم شده بودم را بخوان البته اکنون دیگر جرمی ندارد دوستارت:ناسا
متاسفانه بدلیل مسائل امنیتی نمیتوانیم باهم رابطه داشته باشیم
بررسي فلسفي فيزيكي جسم و عالم ابعاد در حكمت نورصدرائي
چكيده
با طرح معادلة همارزي از سوي انيشتين، افقهاي جديدي در حوزة پژوهشهاي فلسفي (معرفتشناختي و هستيشناختي) دربارة جسم و ماده گشوده شد، و به دلايلي پيچيده و مبهم، تاكنون هيچ تبيين و رويكرد همهجانبهاي از اين موضوع ارايه نشده است. نوشتار حاضر مباني فلاسفة اسلامي درباره جسم و صورت جسميه را مطرح ساخته است و با تحليل و نقادي اين مباني، به رويكردهاي نوين در باب تعريف و حقيقت جسم و صورت جسميه راه مييابد. در اين رويكرد عالم ابعادي و صورت، منزله عالمي گسترده و مستقل از جسم تبيين شده و جسم در تعريفي جديد، منفك از صورت و ساير خصوصيات مفروض در فلسفة اسلامي به اثبات رسيده است. در باب اين رويكرد شواهد و ادلة قاطعي از گفتارهاي مهجور ماندة بزرگان حكمت و دين ارايه شده كه جنبة تأييدي دارند.
كليد واژهها
حكمت نوصدرايي، فلسفه و فيزيك، جسم، صورت جسميه، عالم ابعادي، بينهايت بالفعل، جوهريت جسم، فيزيك جديد، ابرريسمان ها.
مقدمه
تعريف جسم به بُعدهاي سهگانة طول، عرض و ارتفاع اساساً صحيح نيست. بر اين اساس، لازمة بُعددار بودن، جسميت نيست و از اينروي، عالم صورت و ابعاد، بسي گستردهتر از صورت جسميه است كه ابعاد سهگانه دارد.
پرسش اساسي در زمينة ابعاد اين است كه جسم و بُعد چه نوع ارتباطي با هم دارند. ارتباط ميان آنها جوهري و ذاتي است يا عرضي؟ يا اساساً ارتباط تحققي و تشخصي ميان آنها برقرار نيست، و رابطهشان به نحوة وجود باز ميگردد؟ صورت و بُعد، عالمي گسترده دارد كه صورت جسميه بخشي بسيار محدود و ناچيز از آن به شمار ميآيد. اين نگره دربارة عالم بُعد و صورت، مباحث و نكاتي بسيار اساسي را پيش ميكشد كه اكنون به اجمال به آنها ميپردازيم، و از اين رهگذار، به پاسخ پرسش اساسي مزبور راه مييابيم.
1. بسياري از معارف ديني دربارة ملائكه و نزول آنها بر عالم ماده، با اين نگره توجيه و تبيين ميگردد. ظاهر شدن ملائكه بر حضرت مريم(س)،[1] حضرت ابراهيم(ع)،[2] حضرت زكريا(ع)،[3] ياري رساندن ملائكه به سپاه مسلمين در برخي از جنگهاي صدر اسلام،[4] داستان دو ملك هاروت و ماروت،[5] و ملائكة نازل شده بر حضرت لوط(ع)،[6] و نمونههايي از اين قبيلاند.
اين معارف، افزون بر اينكه با مبحث صورت و بُعد به خوبي قابل تبيين و بررسياند، از مهمترين ادلة اثبات عالم صورت و ابعاد به شمار ميروند. يعني كه همة اين ملائكه با صورتها و قالبهاي ابعادي در جهان مادي بر انسانهاي مادي ظاهر گشتهاند، و اين ظهور ابعادي (با ابعاد سهگانه) لزوماً به معناي مادي بودن آنها نبوده، بيانگر عالمي فراتر از ابعاد مادي است. بنابراين عالم ابعاد گستردهتر از ابعاد جسماني بوده، ابعاد سهگانه از ذاتيات جسم به شمار نميآيند.
2. فلاسفة مشاء عالم ماده و جسم را با ابعاد سهگانه تبيين كردهاند. آنان جوهر جسماني را اين چنين تعريف ميكنند: «الجسم هو الجوهر القابل الابعاد الثلثة»[7] يا «انه هو الذي يمكن ان يفرض فيه ابعاد [خطوط] ثلاثة متقاطعة علي زوايا قوائم».[8] ملاصدرا نيز اين تعريف را تقويت كرده و اشكالات وارد بر آن را پاسخ داده است. اما تعريفهاي فيلسوفان مشاء و نيز تقويت و جانبراري ملاصدرا از اين تعاريف، ذيل مباحث «صورت جسميه و ابعاد» و «حقيقت جوهر جسماني»، كانون انتقادات علمي ـ فلسفي و بازانديشي قرار گرفته است.
صورت جسميه، و عالم ابعاد
فيلسوفان مشاء و مكتب صدرايي بر اين باورند كه جسم در تحقق خارجي به منزله جوهر مستقل (يعني ماهيت موجود در غيرموضوع و في نفسه) تشخص و تحقق دارد. همين جوهر مستقل، داراي دو جزء جوهري مستقل ديگر است كه هر كدام با وجود جسم تحقق جوهري دارند: «هيولا يا مادة اولي» و «صورت جسميه». در حقيقت، تصور تعريف ابعاد سهگانه با اثبات صورت جسميه به منزله جوهر خارجي، صحت مييابد. صورت جسميه، جوهري است كه «قابليت بُعد دار بودن» دارد. از اين روي، جسم داراي سه بُعد ميگردد. بر اين باور فيلسوفان مشائي و صدرايي انتقاداتي وارد است:
سه بُعدي بودن جسم
اولاً. «داراي سه بُعد بودن» در تعريف جسم جوهري مناسب نيست؛ زيرا جواهر با هم مبايناند هر چند در تحقق خارجي با وجود واحد متحقق باشند.[9] ملاصدرا نيز به اين حقيقت تصريح كرده است:
از توضيحات گذشته روشن شد كه وجود بُعدهاي سهگانهاي كه فعليت موجود باشند در هر يك از معاني مذكور از اين ابعاد، مقوم حقيقت جسم نبوده، لازم ماهيت جسم نيز به شمار نميرود و همچنين از لوازم وجود خاص جسم در خارج نيست ... . هيچ يك از اين ابعاد داخل در جوهريت جسم نبوده، بلكه از عرضهاي لازم خارجي يا مفارق جسم هستند كه از توابع و لواحق تحقق جسم به شمار ميروند... .[10]
وي همچنين در بيان و تشريح قيد امكان در تعريف مزبور چنين مينويسد:اما قيد امكان همان گونه كه گفته آمد به اين معناست كه وجود ابعاد در جسم واجب نيست؛ زيرا آنها مقوم ماهيت و لازم وجود خارجي جسم نيستند.[11]
نقد استاد مطهري بر تعريف جسم به ابعاد سهگانه داشتن
گفتيم كه اين اشيايي كه در خارج هستند به نام اجسام ـ كه به اين لفظ آنها را ميخوانيم ـ اين خاصيت را در آنها ميبينيم كه داراي طول و عرض و عمق هستند. اول سخن اين است كه آيا جسميت جسم به اين است كه واقعاً داراي سه بُعد متمايز از يكديگر باشد ... [يا نه؟] جسميت جسم به اين نيست كه جسم، سه بُعد متمايز داشته باشد؟ اولاً ممكن است كه جسم سه بُعد داشته باشد كه هيچكدام را نشود از ديگري تميز داد؛ مثلاً اگر ابعادش متساوي باشد، 15*15*15 باشد، كدام طول، كدام عرض و كدام عمق است؟ اگر كره باشد چه؟ كره كه اصولاً هيچ تمايزي ميان ابعادش نيست. [و حتي بعد به اين معنا هم ندارد].[12] سؤالي كه ابوريحان از بوعلي كرد يكي همين است كه شما در باب جسم چنين ميگوييد، پس كره چطور؟ جوابي كه ميدهد همين جواب است كه جسميت جسم به اين نيست كه بالفعل داراي سه بُعد به نحو متمايز باشد؛ بلكه جسميت جسم به اين است كه در آن امكان فرض سه بعدي كه بر هم عمود باشند هست، كه در همة اجسام اين است.[13]
اينكه [دربارة] بُعد ما يكي را طول، يكي را عرض و آن ديگري را عمق فرض ميكنيم... يك امر قراردادي است... . در باب جسم، طول و عرض و عمق مطرح نيست؛ ابعاد متقاطعه مطرح است، آن هم نه ابعاد متقاطعة بالفعل... .[14]
گفتار ملاصدرا
ملاصدرا ميگويد:
پس ذكر ابعاد متقاطعه بر وجه مذكور، يا به خاطر احتراز از گفتار معتزله دربارة شكلگيري اجسام از سطحهاي جوهري است ، و يا به خاطر بيان تمام و كامل تصوير ماهيت جسم و اشاره به اينكه در جسميت جسم قبول ابعاد سهگانه معتبر است.[15] در حاليكه، صدرالمتألهين در عبارت پيشين ميگويد: «هيچ يك از اين ابعاد داخل در جوهريت جسم نبوده بلكه از ...». بدين ترتيب، مشاهده ميشود كه قول ايشان بياشكال نبوده و با سخن پيشين خود وي تناقص دارد.[16] حتي بوعلي سينا در تعليقات خود به اين حقيقت توجه داشته و مينويسد:
«جسميت جسم به اينكه اين ابعاد سهگانه در آن بالفعل باشند تحقق و استواري نمييابد...، بلكه جسميت با امور ديگري غير از ابعاد سهگانه قوام مييابد، و اين امور (ابعاد سهگانه) از خارج به آن عارض ميشوند».[17]
نظير همين عبارت در يكي ديگر از تعليقات شيخالرئيس به چشم ميخورد: جسم در ذات خودش موجود واحد متصلي است و لازمهاش اين نيست كه در آن بعدي به طور بالفعل تعيّن يابد، بلكه اين بعد بالعرض در آن محقق ميشود.[18]
اين تشويش عبارات ملاصدرا ، در آثار بوعلي نيز به چشم ميخورد؛ چراكه او نيز در همان كتاب به رغم عبارتي كه گفته آمد چنين ميگويد: «صورت جسميه، و آن [در حقيقت] بعدي است كه مقوم و برپادارندة جسم طبيعي است.»[19]
از اين گونه عبارات متناقض در مباحث ناظر به طبيعيات، در آثار قدما، اعم از مشائين و پيروان صدرا نيز به چشم ميخورد كه يكي از عوامل اساسي آن، عدم توجه به جنبههاي تجربي در كشف ماهيت اجسام است، و اين مسئله نيز از يك لحاظ به كمبود يا فقدان ابزارهاي پيشرفته و دقيق امروزي باز ميگردد. بهرغم اين تناقض در گفتار ملاصدرا در كتاب بزرگش، وي در كتاب مهم ديگر خود ابعاد سهگانه را اساساً طرد ميكند:
به هر حال بودنِ بُعد به طور كلي در تعريف رسمي يا حدّي جسم به گونهاي شرط اساسي نيست، و ما ابعاد سهگانه را از وجود خارجي آن انتزاع ميكنيم. پس نوعي بُعددار بودن، آن هم در درون جسم، نه در سطح آن، اعتبار ميشود نه در ذات و ماهيت آن.[20]
گسترة عالم صورت و عدم انحصار آن در صورت جسميه
صورت به اين معنا در جسم منحصر نيست و چنانكه گذشت، عوالم ديگري نيز تحت احكام عالمِ صورت و ابعاد وجود دارند. از اين روي، ادعاي مبانيت ذاتي ابعاد مثالي با ابعاد جسماني، نيازمند دليل است؛ زيرا ابعاد سهگانه و در حالت كلي «بُعددار بودن» جزء ماهيت جسم، لازم ماهيت و لازم وجود خارجي جسم نيست كه تحقق جسم در خارج (چنانكه ملاصدرا همچون مشائين، ادعا كرده است)[21] لزوماً با ابعاد سهگانه باشد.
بر اين اساس، ادعاي ملاصدرا در اين باره قابل خدشه است؛ آنجا كه ميگويد: «ابعاد اين عالم كه با حواس ظاهري قابل اشاره است غير از عالم خيال و مثال است؛ زيرا آسمان و زمين آن عالم غير از آسمان و زمين اين عالم است، و ابعاد، اجرام، اشخاص و كيفياتش تماماً در حقيقتشان مباين با ابعاد، اجرام، اشخاص و كيفيات اين عالم هستند.»[22]
اشكال اين گفتار در اين است كه مباينت حقيقت عالم مثال با عالم جسم در حقيقتِ و مثالي آن دو است، نه در قالب جوهري متصل و ابعادي؛ زيرا عالم ابعاد گسترهاي فراتر از اين دو عالم دارد. عالم مثال و عالم جسم هر دو، صورت و بُعدپذيرند و اين امر موجب نميشود كه موجودات مثالي، جسماني، و موجودات جسماني، مثالي گردند. بنابراين، دربارة جواهر مثالي نيز ميبايد از نو انديشيد.
عدم انحصار تحقق جسم در ابعاد سهگانه
هيچ دليل عقلي، نقلي و حتي عقلايي براي انحصار حقيقت خارجي جسم در تحقق با ابعاد سهگانه وجود ندارد. به عبارت ديگر، هيچ دليلي بر محال بودن تحقق جسم يك يا دو بعدي و حتي جسم با ابعاد بيشتر از سه بُعد وجود ندارد. هيچ فيلسوفي در طول تاريخ فلسفة اسلامي (و حتي قبل از اسلام) دليلي بر منع چنين تحققي ارايه نكرده است. البته امتناع جوهر فرد كه به امتناع تحقق جوهر يك بُعدي و دو بُعدي ميانجامد در صدد ابطال نظرية جزء لايتجزاي متكلمان است، و اين امر به ابطال تحقق خط و سطح جوهري ميانجامد، نه امتناعِ تحققِ بُعدِ كمتر از سه؛ زيرا بعد به معناي امتداد و اتصال است، و اتصال به معناي صورت جسميه، و صورت جسميه نيز بالفعل محقق است. بنابراين، بُعد و صورت لزوماً با خط و سطح، كه فرضياند، تحقق نمييابد. شاهد اين مدعا، نظر ملاصدراست كه در بيان حقيقت ابعاد سهگانه در تعريف جسم، به امكان وجود جسمِ بيبُعد معتقد است:
اگر قيد امكان در تعريف وارد نميشد، تعريف بر جسمي كه ابعاد در آن ـ ولو در وقتي از اوقات ـ وجود ندارد، صدق نميكرد و چون اين قيد وارد در تعريف شد [كه بگوييم يمكن ان يفرض] جسم داراي بعد و هر جسمي كه اگرچه از وجود اين ابعاد خالي باشد داخل در تعريف ميشود لكن از امكان وجود اين سه بعد هم خالي نيست.[23]
همان گونه كه جسم بيبُعد تحقق پذير است، تحقق جسمي با بيش از سه بُعد قابل اثبات است؛ چنانكه ملاصدرا افزون بر سه بُعد مكاني، بُعد زماني را نيز بر ابعادِ قابل فرض افزوده است.[24]
استاد مطهري نيز در اين زمينه ميگويد:
جوهر چهار بُعد ديگر برهان ندارند كه محال است. ميگويند در جسم، اين چيزي كه وجود دارد داراي سه بعد است و امكان اينكه بيش از سه بعد در آن فرض كنيم، چهار بعد در آن فرض كنيم، محال نيست؛ كه ميبينيم امروزه اين مسائل مطرح است كه آيا ما جسم يك بعدي و دو بعدي داريم يا نه؟ و همچنين آيا امكان اينكه جسمي بيش از سه بعد داشته باشد هست يا نه؟ حتي بعضي ادعا ميكنند تا دوازده بعدي هم فرض ميشود. ... گويا در گذشته كه ما در اين مسئله بحث ميكرديم به نظرمان رسيد كه ما دليلي بر امتناع جسم يك بعدي و دو بعدي نداريم.[25]
بدين ترتيب، نهتنها دليلي بر امتناع جسم يك و دو بعدي در دست نيست، همانگونه كه گذشت، جسم بيبُعد و حتي بيش از سه بُعدي محقق است و كمترين دليلِ امكان امري، وقوع آن در خارج است.
ابعادِ بيشترِ جسم از منظر فيزيك «ابرريسمانها»
امروزه در شاخة «ابرريسمانها» (Superstring)، كه يكي از گرايشهاي فيزيك نظري و كيهانشناسي بهشمار ميآيد، امكان محاسبه و پيشخواني بسياري از حوادث كيهاني پديد آمده است. از اين روي، با محاسبات بسيار پيچيدة رياضيات پيشرفته به سادگي ميتوان به فراسوي زمان دست يافت و درباره گذشته و آيندة جهان مادي كاوش كرد. در يكي از اين پژوهشها درباره خلقت اوليه كيهان چنين آمده است:
«در 43ـ10 ثانيه از ابتداي خلقت كيهان ماده و كيهان داراي ده بعد با تناسب چهار، شش بود كه در همان زمان شش بعد آن از هم پاشيد و چهار بعد آن باقي ماند و به شدت تورم و گسترش يافت [دماي كيهان در اين هنگامk 32 + e10بود].»[26]
بدين ترتيب، نويسندة مقاله از ابعاد دهگانة آغاز آفرينش كيهان سخن ميگويد. اين مباحث در ذرات بنيادي نيز مطرح است و تا شش بعد مادي در اين ذرات كشف شده است. ملاصدرا نيز بيش از سه بعد را تصحيح كرده است و ميگويد: «ذكر ابعاد متقاطعه، شايد به خاطر بيان تمام تصوير ماهيت جسم بوده و به اعتبار قبول ابعاد سهگانه به جسميت جسم اشاره داشته باشد؛ اگرچه جسم ابعاد بيشتر از سه بعد را نيز قبول كند.»[27]
بر اين اساس، ادعاي ملاصدرا، كه تحقق ماده در عالم خارج، بهرغم ذاتي نبودن ابعاد سهگانه براي آن، منحصر در تحقق با ابعاد سهگانه است، رد ميشود. وي وجود جوهريِ جسم را به نحوي كه مصحح ابعاد سهگانة طول، عرض و عمق باشد، ضروري دانسته، مينويسد:
اما اعتقاد به وجود جوهر جسماني به طوري كه مستلزم جوهريت بوده، علاوه بر آن همراه آنچه كه تصحيحكنندة طول، عرض و عمق در جوهريت آن باشد، ضروري بوده، نزاعي در مورد آن در ميان عقلا وجود ندارد.[28]
جسم بيبُعد
مسئله ديگري كه در پي اين بحث مطرح ميشود، تحقق جسم بيبُعد و بيكميت (بيمقدار)، و به عبارت ديگر، تحقق جوهريِ صورت به طور مجزا از تحقق جوهري جسم (و برعكس) است.
لازمة ثابت شدن ابعاد و انتقالِ ديگر خصوصيات ابعاد به انرژي، جسميت انرژي نيست.[29] در اين صورت، تحقق صورت ابعادي (ابعاد سهگانه يا كمتر و يا بيشتر از آن) بدون تحقق جسميت، صورت پذيرفته و فعليت يافته است. پس جوهريت صورت لزوماً با جسم جوهري متحقق نميشود. همچنين جسم جوهري لزوماً با صورت جوهري به وجود واحد تحقق نمييابد؛ گرچه ابزار حسي نميتواند ورايِ ابعاد و اجسامِ سهبُعدي را به نظاره بنشيند و جسم بيبُعد را ملاحظه كند، و از همين روست كه عقلاي عالم، بر اتحاد صورت و ماده در جسم جوهري اذعان دارند.[30] بر اين اساس، انرژي و موجودات مجرد از ماده، مانند ملائكه نيز داراي خاصيت فضا و بُعد ميشوند كه البته درباره آنها هم قيد تعداد براي بعد و فضا امري اعتباري و عرضي خواهد بود، نه ذاتي. همچنين اينكه فلاسفه ميگويند «صورت يعني آنكه ملاك فعليت شيء است»،[31] بنابر آنچه گذشت، به لحاظ فلسفي اعتبار چنداني ندارد و تسامحي بيش به نظر نميرسد؛ زيرا فعليت جوهر جسم با فعليت ذات جوهرياش تحقق مييابد نه با امر جوهري ديگري كه در حقيقت، جوهري مباين با آن است.
نقد نظرية مشهور در باب نحوه به فعليت رسيدنِ مادة اولي
با صرف نظر از اختلاف فلاسفه در باب حقيقت مادة اولي، فيلسوفاني كه به وجود مادة اولي معتقدند، درباره كيفيت فعليت آن به گونهاي شگفتانگيز به خطا رفتهاند، و اين خطا با توجه به مباني وجودشناختي خود آنان رخ ميدهد. ماجرا از اين قرار است:
آنان ميگويند: «ماده عريان از صورت نيست؛ زيرا ماده در ذات و جوهر خود، قوة اشيا بوده، از فعليت بهرهاي ندارد. مگر فعليت عدم الفعليت (فعليت قوه) و بديهي است كه وجود (ماده) لازمهاش فعليت مقابل قوه است. پس ماده در وجودش نيازمند موجود با فعليتي است كه آن موجود با آن متحد است... و نميشود كه ماده بدون صورت محقق شود زيرا ماده به تنهايي قوة الاشياي محض است و نميتواند با فعليت جمع شود.»[32]
با توجه به مطالب پيشين، تصوير اين نوع وابستگي ماده به صورت در تحقق خارجي، از نظر فلسفي نه چندان رضايتبخش است، نه چندان صحيح، و نيز نه چندان واقعگرايانه؛ زيرا بر مبناي وجودشناسي حكمت صدرايي، انتقادي اساسي بر اين مبنا وارد است.
معاني فعليت يافتنِ وجود
«ماده قوة محض است و تنها فعليت آن به حيث قوه بودنِ آن باز ميگردد». چه معايني ميتواند داشته باشد؟
1. اگر مراد از فعليت، تحقق خارجي و وجودي باشد، ماده بدون صورت نيز تحقق دارد و از لحاظ هستيشناسيِ جوهري، ماده براي وجود يافتن در حالت قوه بودنش به صورت نيازي ندارد، و خود قوه با وجود مادي، كه قوة محض براي فعليتهاي نهفته است، تحقق مييابد، و گرنه دليلي بر جوهريت ماده باقي نميماند؛ زيرا در فرض تحقق ماده به شرط صورت داشتن (به نحو شراكت در علت) ماده در موضوعي به نام صورت محقق خواهد گشت، و اين با تعريف جوهري از ماده منافات دارد. يعني اگر منظور از قوة محض بودنِ ماده جنبة وجودي آن باشد، ماده به نحوي كه گفته شد، به خودي خود قابل تحقق بوده، در اصل تحققش واجب است.
2. اگر مراد از فعليت، جنبة عدمي آن باشد، باز هم دربارة جوهريتش اشكالي اساسي پيش ميآيد؛ زيرا ماده در اين فرض معدوم است و در خارج تحققي ندارد تا عنوان وجوديِ جوهري به خود گيرد. اين گفتة علامه طباطبايي كه «لازمة وجود، فعليت در مقابل قوه است» خالي از اشكال نيست، اشكال اساسي به طرز تلقي از قوه باز ميگردد؛ زيرا:
اولاً، قوه و فعل با توجه به مباني فلسفيِ ايشان، كه از مباني حكمت صدرايي نيز به شمار ميآيد،[33] بر مبناي وجود مطلق تقسيم ميشود؛ يعني حكما وجود مطلق را دو قسم كردهاند: موجودي كه نحوة وجودش بالفعل است؛ و موجودي كه وجودش بالقوه است؛
ثانياً، ايشان قوه را به معناي امكان گرفتهاند،[34] و امكان را نيز امر موجود در خارج تلقي كردهاند. بنابراين «قوه يعني موجود با نحوة امكاني و استعدادي بر فعليت». از اين روي، وجود جوهري مادة اولي، وجودي است بالقوة مستقل از هر نوع وجود جوهري ديگر، كه در خارج تحقق مييابد.
بنابراين، در هر صورت ميبايد مبناي اصيلِ تنها ميداندار حكمت صدرايي را پذيرفت كه در بيان حقيقت جوهري مادة اولي ميگويد: «جهت قوه به شيئي برميگردد كه آن محض قبول و امكان (استعداد) است و ناچار لازم جسميت است... . پس آنچه مشتمل بر قوه است در اولين مرحلة تحقق ذاتي خود (جسم به ما هو جسم) است.»[35]
معناي اين عبارت ـ اگرچه خود ملاصدرا در اينجا به آن تصريح و تأكيد نكرده ـ عدم احتياج فعليت يافتن مادة اولي به صورت جسميه است. بايد توجه داشت كه تنها مقارنت و همجواريِ جوهري مادة اولي با جوهر جسماني است نه صورت جسميه؛ زيرا گفته آمد كه صورت جسميه به منزلة جوهر، و مادة اولي نيز به منزله جوهري مستقل از آن، هر دو بدون نياز ماهوي و ذاتي به تحقق يكديگر، محقق ميشوند (و شايد انكار صورت جوهري از سوي اشراقيان بر اين اساس باشد نه مطلق انكار صورت جوهري كه در اين صورت سخني صحيح و قابل دفاع است.)
از اين روي، نكتة اساسي در اين زمينه، عينيت جوهر جسماني با مادة اولي است. يعني تحقق مادة اولي كه جوهري وجودي است، همان تحقق جوهر جسماني است كه در اولين تحققِ خود، محضِ قوه بوده، در واپسين مرحلة تحققش، فعليت جسماني مييابد و محلي براي حمل مادة اولي ميگردد؛ چنانكه خود ملاصدرا نيز در جاي ديگري به اين حقيقت تصريح ميكند.[36]
نقد جوهريت صورت جسميه به معناي مشائي
بحث جوهريت صورت جسميه به معناي صورت در فلسفة مشاء، اساساً قابل قبول نيست؛ زيرا اگر تركيب جسم از هيولي و صورت جسميه، با مبناي مشائي، به صورت انضمامي باشد، اين اصل در معرض انتقادات و اشكالات پيش گفته ـ و نيز اشكالات ديگري ـ قرار ميگيرد و از اعتبار ميافتد. در صورت اتحادي گرفتن اين تركيب نيز اشكال ديگري پديد ميآيد كه مطلب گذشته بخشي از آن است، و بخش ديگر از اين قرار است: در خارج، فقط يك شيء وجود دارد و آن هم جوهر جسماني با قابليت ابعاد سهگانه به طور عرضي است و نه جوهري. نتيجة اين امر نيز نفي صورت جسميه از سوي شيخ اشراق بود.
ملاصدرا اساساً تركيب ماده و صورت را اتحادي دانسته، ميگويد:
«چون مادة اولي عبارت است از قوة وجود اشيا و فيضدهنده به آنها و [نيز عبارت است از اينكه] متحد است با آنها از نوع اتحاد ماده با صورت در وجود.»[37]
اين سخن به معناي نفي جوهريت صورت، و لازمهاش عرض بودن صورت بر ماده است، كه آنرا در اصطلاح عرض مقداري و مقدار كمّي [شكل] گويند. بر اين اساس، تعداد جواهر پنجگانة مشائي به چهار جوهر و بلكه سه جوهر كاهش مييابد. (سه جوهر از اين جهت كه در تحليل دقيق هستيشناسانه، ميان ماده و جوهر جسماني نيز چنين رابطهاي برقرار است. لازمه اين امر نيز واحد بودن جوهر است كه در حقيقت دو جوهر صورت و ماده فقط در حد فرض و تحليل عقلي تصوير خواهند شد، نه در حقيقت جوهري خارجي. همچنين آنچه در خارج خواهد بود فقط جوهر جسم است.)[38] در اين گفتار شاهدي ديگر مبني بر جوهريت مستقل جسم، بدون نياز به وجود صورت جوهري، به چشم ميخورد. استاد مطهري نيز در مقدمة مقاله دهم اصول و فلسفه و روش رئاليسم، از گفتار ملاصدرا چنين تحليلي ارائه داده است:
جواهر خمسه عبارت است از عقل، نفس، جسم، هيولي و صورت. مطابق اين نظريه، ما بايد هر يك از هيولي و صورت را نوعي از انواع جوهر بدانيم و هر يك از نوعي در مقابل نوع ديگر بدانيم. اگر تركّب جسم را از هيولي و صورت، تركب انضمامي بدانيم، ميتوانيم اين دو را هر يك نوعي از جواهر بدانيم، و اما اگر تركب را اتحادي بدانيم آن طور كه صدرا در اواخر جلد دوم اسفار قائل است،[39] و اجزا را تحليل عقلي بدانيم، ديگر نميتوانيم هيولي و صورت را دو نوع از جوهر بدانيم؛ خصوصاً اگر آن طوريكه صدرا در همان باب تصريح كرده معتقد شويم كه مادة متحد با صورت، حتي قابل اعتبار «شرطي لائي» يعني اعتبار استقلال نوعي نيز نيست، و اعتبار شرط لائيتِ ماده نسبت به مواردي است كه ماده در جريان ديگري است، و يا هنوز در انتظار صورت است، و باز به همين دليل، جسم نيز جوهري در قبال هيولي و صورت نيست؛ زيرا مطابق اين فرض، جسم همان جوهري است كه در عقل از ماده و صورت و يا جنس و فصل تركيب شده... .[40]
نگاهي به مسئلة «بعد مجرد و غيرمادي»
مسئلة ديگري كه از ديرباز بحثهاي فراواني دربارة آن مطرح بوده و امروزه نيز با زواياي نويني از آن بحث ميشود، «بعد مجرد و غيرمادي» است. پرسش اساسي اين است كه آيا عالم ابعاديِ مستقل از مادة بعدساز وجود دارد يا خير. پاسخ مشائيان به اين پرسش منفي بوده و اشراقيان به اثبات آن پرداختهاند. استاد مطهري در كتاب درسهاي الهيات شفا[41] به اجمال مباحث ناظر به اين مسئله را ارزيابي و تقرير كرده است، و همانگونه كه از مباحث پيشين برميآيد، پاسخ ما نيز به اين پرسش مثبت است؛ يعني عالم ابعادي لزوماً با وجود و حضور ماده و جسم تحقق نيافته و حقيقت جوهريِ مستقل از ماده دارد.
ب) رويكرد نوين در باب حقيقت جوهر جسماني
با توجه به آنچه گذشت، تعريف ماده و جسم با ابعاد سهگانه، بهرغم اينكه توصيفي و شرح اسمي است نه ماهوي (حدي يا رسمي) ، صحيح و نيست. همچنين رويكردي نوين در باب حقيقت خارجيِ جسم ارائه شد. اينك در اين مقام ماهيت و حقيقت خارجيِ جسم را بررسي ميكنيم.
گذر از تعاريف جسم
انديشهوران از چند هزار سال پيش از ميلاد، همواره در پي كشف حقيقت عالم ماده بوده و نظريات و تعاريف گوناگوني در اين زمينه ارايه دادهاند. با مطالعة اين نگرشها و تعاريف دربارة عالم ماده و جوهر جسماني، بياعتباريِ تمام آنها آشكار ميگردد. ولي ما در اين گفتار، نه در پي تكرار تاريخ فلسفهايم و نه در صدد نقل و نقد هر يك از اين نظريات. در اين مقال ما به نقل و نقد آخرين تعريف تصحيح شدة فلسفي از جسم ميپردازيم، و سپس تعريفي جديدتر عرضه ميكنيم. آخرين تعريف جسم را علامه طباطبايي در بداية الحكمة ارائه كرده است:
پس جسم همان جوهري است كه داراي اتصال بوده، ممكن است در آن امتدادهاي سهگانه فرض شود... . لكن مصداق خارجي آن اجزاي اوليه است كه در آن امتداد جرمي پديدار گشته و جسمهاي نوعي نيز به آن اجزا تجزيه ميشوند، ... و اين تعريف با اندك اصلاحي، همان نظرية ذيمقراطيس است.[42]
ايشان در كتاب نهاية الحكمة نيز براي تكميل اين تعريف و ارايه رهيافتي نوين از حقيقت عالم ماده و جوهر جسماني، به معادلة همارزي جرم ـ انرژي اشاره كرده و ضرورت بازانديشي در مسئلة جسم و اجناس عاليه را مطرح ساخته است.[43]
افزون بر اين، مسئلة پژوهش در طبيعت و موضوع مقولات، به قدري ساده نيست كه با چند پيشفرضِ منسوخ بتوان آنرا تحليل و بررسي كرد و از كنار موضوعات نوپديد آن بياعتنا گذشت.
از اينروي، اهتمام علامه طباطبايي به مسئله جسم و دقت فلسفي دربارة حقيقت آن، همراه با توجه به يافتههاي جديد، از افقهاي علمي و معرفتي ايشان حكايت دارد. اما بايد توجه داشت نظرية علامه طباطبايي از منظرهاي ديگري قابل بررسي است كه به آنها اشاره ميكنيم.
1. همان گونه كه گفته آمد، تعريف جسم با ابعاد سهگانه، قابل مناقشه است و دليلي در تأييد آن وجود ندارد، و ثابت كرديم كه بُعد و عالم ابعادي افزون بر استقلال جوهري از جسم، كمترين نقش جوهري در تحقق جسم ندارد.
2. اتصال جوهري به معناي مزبور، برپادارندة جسم نيست؛ بلكه جسم حقيقتي غير از امتداد و اتصال جوهري و جرمي دارد. پديد آمدن جسم به نحو جوهري، بنابر توصيفي كه گذشت، با پديدار گشتن امتداد تحقق نمييابد؛ بلكه جسم از اين لحاظ كه جسم است بدون هيچ قيد و وصفي محقق ميگردد؛ به گونهاي كه صورت جسميه، امتداد جرمي و جوهري، حركت و ... در واپسين مرحلة تحقق جسم بر آن عارض ميگردند.
بر اين اساس، تعيين مصداق تعريف جسم، نهتنها در ابعاد سهگانه صحيح نيست، بلكه تبيين و تلقي مصداق خارجي آن با پديدار گشتن امتداد جرمي و اتصال جوهري نيز بيدليل است.
3. علامه طباطبايي اجزاي اوليه را اين گونه بيان كرده است: «اجسام الفت يافته از اجزاي بسيار ريز ذرهاياند كه آنها به نوبة خود از اجزاي ديگري شكل گرفتهاند كه داراي هستة مركزيِ جرم دارند.»[44]
«پس نظرية ما دربارة حقيقت جسم بايد منطبق با كشفيات فيزيكدانان مبني بر اينكه اجسامِ ذرهاي، مبادي پيدايش اجسام محسوس هستند باشد، و وجود جسم به اين معنا بايد براي ما اصل موضوعي قرار گيرد.»[45] همچنين وي تحقق جوهري جسم و حقيقت آنرا منحصر در اين ذرات ميداند. بايد توجه داشت كه اين تعريف هر چند اندك اصلاحي در آن صورت گرفته، اما در اينجا پرسش اساسي دربارة همين ذرات مطرح است كه آيا در خارج به اجزاي ريزتر از خودشان تجزيه و شكسته ميشوند يا نه. پاسخ منفي، به همان نظرية ذيمقراطيس ميانجامد، و اگر پاسخ مثبت باشد، ديگر نظر اصلاح شدة ذيمقراطيس به شمار نميآيد، بلكه بايد آن را نظر و رويكرد جديدي تلقي كرد.
4. اما بايد پرسيد چه نوع ارزيابي از اين دو سؤال، معتبر و داراي ارزش هستيشناختي است؟ تجزيهپذيريِ اجزاي ريز عالم اجسام تا حدي خاص، تاكنون هيچ دليل يا شاهدي نداشته است؛ يعني هيچ دليل عقلي يا شاهد تجربياي، وجود ندارد كه بر اساس آن بتوان تجزيهناپذيري ذرات بنيادي را اثبات كرد و به رهيافت علامه طباطبايي از تعريف اصلاح شدة ذيمقراطيس درباره جسم نايل آمد. اين در حالي است كه شواهد و قراين علمي (اعم از فيزيكي، مولكولي ـ ژنتيكي و ...) حاكي از وقوع چنين تجزيهاي تا بينهايت است.
گذر از نظريات گذشتگان دربارة اجزاي عالم اجسام
فلاسفه اسلامي با رويكردي تحليلي و عقلي به مسئلة انقسام جسم پرداختهاند و غالباً به انقسام خارجي و حقيقي جسم به اجزاي بالفعل توجهي نداشتهاند، و بلكه اين نوع انقسام را نفي ميكردهاند. رويكرد تحليلي و عقلي، رويكردي اعتباري و فرضي است نه هستيشناختي. يعني اگر اعتباركنندهاي و براي انقسام جسم باشد، جسمِ قابل انقسام با فرضِ او هست و گرنه جسم در خارج همان جسم است كه پيوسته و بدون انقسام وجود دارد. عبارت استاد مطهري نمونة روشني براي اين نوع نگرش است:
خاصيت ذاتي جسم انقسامپذيري است. اگر كوچكترينِ اجسام عالم را با وسيلهاي به دو جزء تجزيه كنيم، و باز هر يك از دو جزء را به دو جزء كوچكتر تقسيم كنيم، و فرض كنيم كه در هر ثانيه صدهزار بار اين عمل تكرار شود و از حالا تا ميلياردها سال ديگر اين عمل ادامه يابد، باز هم ذراتي كه به دست ميآيد و از نهايت كوچكي براي ما قابل تصور نيست قابل انقسام به دو جزء كوچكترند. به عبارت ديگر، دنياي بينهايت كوچكها در حد خاصي قابل انقسام به دو جزء كوچكترند. به عبارت ديگر، دنياي بينهايت كوچكها در حد خاصي متوقف نميشود.[46]
در اين عبارات چهار نكتة مهم و اساسي، قابل بررسياند:
1. انقسامپذيري و قابليت انقسام؛
2. مشروط بودن تقسيم به تقسيمكننده، و فرض به فرضكننده؛
3. عدم توقف دنياي كوچكها در حدي خاص (دنياي كوچكها يا كوچكترها؟)؛
4. نوع بينهايت دنياي كوچكها.
هر يك از اين نكات، كه به گونهاي ساده در گفتار استاد مطهري مطرح شده است، قابل بررسياند.
1. قابليت انقسام
مسئلة مهم در اين زمينه آن است كه آيا قابليت انقسام است خاصيت ذاتي جسم يا داراي اجزا بودن.
با توجه به توضيحات پيشگفته، بديهي است كه خاصيت ذاتي جسم، جزءدار بودن است؛ آن هم اجزاي خارجي نه تحليلي. پس بايد گفت، خاصيت ذاتي جسم «اجزاي بالفعل داشتن» است نه «انقسامپذيري».
2. انقسام مشروط به تقسيمكننده
نكتة مهم ديگر، به جنبة هستيشناسانة تقسيم جسم باز ميگردد. يعني آيا تجزيه و تقسيم جسم حقيقت خارجي دارد يا با فرض و اعتبار صورت ميگيرد؟
با توجه به توضيح نكته پيشين و نيز مباحث قبل روشن ميشود كه جسم نه ذاتاً قابل تقسيم است تا در صورت ارادة شخصي بتوان به تقسيم آن نايل آمد، بلكه ذاتاً داراي اجزاي بينهايت ريز و ناپيداست، حتي اگر اعتباركننده و كاوشگري در ميان نباشد. يعني حتي اگر به جاي اينكه ميليونها سال تقسيم را ادامه دهيم، جسم را به حال خود بگذاريم، باز هم جسم در اندرون خود ذراتي نهفته دارد كه در هر صورت آن ذرات به حيات خود ادامه ميدهند و در هر آن (9ـ10 ثانيه) بينهايت ذره در نهاد اجسام متولد ميشود، و بينهايت ذره، از ميان رفته، به انرژي يا ذرات ديگر تبديل ميشوند. بنابراين اجزاي جسم بالفعل بوده، در خارج متحققاند، نه بالقوه و وابسته به قابليت ماهوي جسم. در برخي از آيات قرآن نيز به اين نكته اشاره شده است: «ما هر چيزي را دو زوج و جفت جفت آفريديم».[47] حال اگر هر چيزي جفت جفت باشد به چه نحوي تحقق خواهد داشت؟ به شكل منحصر يا ادامهدار يا تسلسلي؟ يعني آيا يك ذره هم در خارج جفت دارد و هم در درون، و هر يك از ذرات به نوبة خود در درونِ خود جفت جفت هستند؟ اين اجزاي جفتگونة ذرات عالم اجسام، با تصاعدي هندسي پيشرفته و نهايتي براي آن قابل تصور نيست. اين تصاعد بدين ترتيب شكل ميگيرد كه يك ذره افزون بر جفت بيروني، دو جفت دروني نيز دارد، كه هر يك از آن دو ذره، در اندرون خود دو جفت دارند و تا بينهايت پيش ميرود (يعني 1، 2، 4، 8، 16، 32، 64، 128، 254، ...) و اين تصاعد به طور حقيقي در ذرات اجسام بالفعل موجود بوده، به اعتبار و فرض موجود ديگري وابسته نيست. البته اين زوج بودن اشياي عالم يك جنبه از ذرات اجسام است و جنبه ديگر اين ذرات به تكثر نظم گريزي آنها مربوط ميشود، كه در اين صورت، در دلِ يك ذره بيشمار ذره وجود دارد، و هر يك از آن ذرات، بيشمار ذره در اندرون خود نهفته دارند، و هر يك از ذرات نهفته در درون آنها نيز ذراتي اندر دل خود دارند. چنانكه اين سلسله بدون توقف ادامه داشته، ذرات بينهايتي را پيش چشم ناظر عالم بسيار كوچكترها به نمايش ميگذارد.
3. عدم توقف دنياي كوچكترها در حدي خاص
آيا تقسيم فرضي و تجزية ذهني يك چيز، براي بررسي هستيشناختي جسم خارجي سودمند است؟ پاسخ اين پرسش منفي است، و چنين بررسياي هيچ ثمرة علمي، كاربردي و هستيشناختي در برندارد؛ زيرا اين نگرش صرفاً امري موهومي و ذهني است و با عالم خارج و حقيقت خارجي جسم ارتباطي ندارد. اين مسئله هنگامي روشنتر ميشود كه توجه داشته باشيم نهتنها هيچ دليل تجربياي براي نفي تجزيه و تقسيم جسم در عالم خارج وجود ندارد، بلكه شواهد و ادلة تجربي خلاف اين امر را ثابت ميكنند. به برخي از اين ادله اشاره خواهيم كرد.
4. نوع بينهايت دنياي كوچكترها
آيا بينهايت بودنِ ذرات دروني اجسام موجود، بالفعل و حقيقي است يا اعتباري و بالقوه؟ فلاسفه، موجودات بينهايت را از نوع «لايقفيِ عددي» ميدانند، و منظور آنان از لايقفي بودن بينهايت در اعداد، عدم توقف فرضي آنها در عددي خاص است. يعني اگر هر عددي را در بينهايت بزرگي يا كوچكي فرض كنيم، باز هم عددي بعد از آن قابل فرض است.
استاد مطهري با عباراتي روشن، در اين باره ميگويد:
البته حكما اينجا يك توضيح اساسي ميدهند كه نقطة حساس مسئله است... . نبايد پنداشت كه چون قابليت جسم براي تقسيمهاي متوالي در يك عدد معين متوقف نميشود... پس جسم قابل اين است كه تبديل شود به ذرات غيرمتناهي. خير، چنين نيست. لازمة قابليتهاي متوالي لايقفي اين نيست كه ممكن باشد جسم تبديل گردد به ذرات غيرمتناهي؛ زيرا اين تقسيمهاي متوالي تا ابد هم كه ادامه يابد، باز هميشه ذرات جسم متناهي است. اين لايتناهي، لايتناهاي لايقفي است؛ نظير لايتناهي بودن خود اعداد كه هر عددي را فرض كنيم، آخرين عدد نخواهد بود. عددي و بلكه اعداد ديگر بيشتر از آن عددِ مفروض قابل فرض است، و در عين حال هرگز به عددي نخواهيم رسيد كه غيرمتناهي باشد... . لازمة عقيدة حكما مبني بر اينكه هر جسم قابل انقسامات متوالي و پي در پي غيرمتناهي است، اين نيست كه ممكن است جسم واحد تبديل شود به اجزاي لايتناهي.[48]
بنابر آنچه گذشت، چنين نگرشي دربارة بينهايت و حقيقت خارجي قابل پذيرش نيست ؛ زيرا اجزاي جسم در خارج و در درون جسم، به طور بينهايت وجود حقيقي دارند. در حقيقت جسم داراي بينهايت اجزاي بالفعل در درون خود بوده، خاصيت ابرگونگي آن هم از همين بينهايت اجزاي محقق حاصل ميشود، و همان گونه كه بيان خواهيم كرد، اصلاً تصور ذرهگونه از اجزاي جسم با توجه به ابرگونگي آن مردود است.
نتيجة بررسي چهار نكتة اساسي دربارة گفتار استاد مطهري در بيان نظر فلاسفه اين است كه انديشة اجزاي بالقوه و فرضي در جسم غيرقابل دفاع بوده، به دور از مباني هستيشناسانة پژوهش دربارة اجسام خارجي شكل گرفته است. در حالي كه در رهيافتي نوين از اين مسئله، اجزاي بالفعل و خارجي آن هم به طور بينهايت كوچك و كوچكترها تا حد ابرگونگي، در درون اجسام، امري يقيني و انكارناپذير است.
مهمترين نكته دربارة اين دو نوع نگرش، طرز تلقي از «بينهايت» (infinity)و انواع آن است، كه آنرا به طور مفصل و در مقالهاي مستقل ارائه خواهيم كرد.
حقيقت ابرگونة جسم و ارتباطِ آن با ذرات بالفعلِ بينهايت
دريافت دقيق حقيقتِ ابرگونة جسم، به درك صحيح دو مبحث «ذرات زيراتمي و ميكروسكوپيك» و «مسئله بينهايت از لحاظ هستيشناختي» باز ميگردد. همچنين اين امر به كشفيات و يافتههاي علوم تجربي وابسته است، كه بدون توجه به آن يافتهها و بدون بررسي مسائل ناظر به هستيشناسي آنها، نميتوان اسرار عميق و نهفته در ذرات و حقيقت جسم را بازخواني و بازانديشي كرد. بر اين اساس، رويكرد نوين دربارة حقيقت جوهري ماده و جسم را به گونهاي دقيقتر بررسي ميكنيم.
حقيقت جسم، از منظر قرآن و رهاوردهاي دانش فيزيك، «ابرگونة سيال» است. همچنين تعريف جسم به «ابرگونگي و سياليت»، از برخي آيات قرآني نظير آية «وَتَرَي الجِبَالَ تَحسَبُهَا جَامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّمَرّ السَّحَابِ» (نمل: 88) و رهاوردهاي فيزيكي الهام گرفته شده، مهمترين و گوياترين شاهد عيني آن نيز عكسهاي ظاهر شده از آشكارسازهاي ذرات زيراتمي، است.
در اين تعريف دو ركن اساسي تعبيه شده است يكي ابرگونگي و ديگري سياليت.
الف) ابرگونگي
ـ ابرگونگي اجسام با نگرش قرآني
ابرگونگي خاصيتِ ذاتي جسم است، يعني جسم به عنوان جوهري تحقق يافته در عالم خارج، به طور سحابي و ابرگونه متحقق ميگردد، نه به صورت صلب و سخت. اين ابرگونگي با تعابير گوناگوني در كلام خداوند و بزرگان دين آمده است كه احتمالاً همه بر يك حقيقت واحد اشاره دارند.
اين حقيقت را ميتوان از آيات قرآني مثل : «نور: 43»، «فصلت: 11»، «دخان:10» و احادي ولايي نظير: «حديث اهل شام»[49]، «حديث من ولد في الاسلام»[50]، «خبر اهليلجة از مفضل بن عمر دربارة توحيد»[51] و ديگر معارف موجود در اين زمينه بازخواني كرده و به اسرار خلقت عالم ماده باز يافت.
اين ابرگونگي در حقيقت، همان جنبة لطافت و انعطاف عالم اجسام است، يعني اساسيترين و بنياديترين خاصيت ذاتي جسم نجارگونه، دودگونه و ابرگونگي است كه عامل لطافت ذات جسم بوده و جسم را تا حد امري مجرد، بي بعد، و قابل نفوذ پيش ميبرد. از اين رو، خاصيت ذرهاي آن در هر موقعيتي كه باشد موهومي بوده و ناشي از خطاي ديد ما انسانها است. تجزية اجسام در عالم خارج (علاوه بر وهم و عقل) به ذرات ريز و ريزتر آن هم به ذرات تشكيل دهندة جرمدار (نه ذرات با تقسيم اعتباري)، تا هر مقداري كه در تصور آدمي بگنجد ادامه يافته و بلكه پا فراتر از تصور و تعقل آدمي گذارده، حريم بينهايت را در هم مينوردد، كه در اين صورت، ديگر ذره معنا و حقيقتي ندارد. حتي همة ذراتي كه به ظاهر پايدار و بنيادي بوده، عمري تقريباً ابدي (يعني بسيار زيادتر از آنكه بتوان با پيشرفتهترين محاسبهگرها آنرا محاسبه كرد) دارند، و به زعم بسياري از فيزيكدانان غيرقابل تجزيهاند، متشكل از بينهايت ذرة ريز بوده و قابل تجزيهاند، اگر چه امروزه با همة پيشرفتي كه در علم و تكنولوژي در دست داريم نتوانيم به اين امر نائل آييم. فراتر از اين ذرات، ذراتي از گروه سوم نيز وجود دارند كه در بازههاي زمانيِ تقريباً با اعشاري از ميليارديم ثانيه متولد و تبديل به انرژي و يا ذراتِ ديگر ميشوند، همين ذرات نيز در عالم بسيار ريز خود بينهايت ذره در درون خود داشته و در نهايت، پا در ابرگونگي دارند. بالاخره ابرگونگي خاصيتي ذاتي براي اجسام است و ذره جز توهم و خطاي ديد، چيزي نيست.
به صراحت بايد گفت كه امروزه ديگر انديشة ذرات بنيادي از دو جهت برچيدني است:
1. ذره بيمعنا و بيمصداق است و هر چه در عالم ميكروسكوپيك وجود دارد حقيقتي ابرگونه است نه ذرات نشكن و سخت.
2. بنيادي در صورتي صفت يك ذره است كه آن ذره غيرقابل تجزيه باشد در حالي كه با توجه به خاصيت ذاتيِ ابرگونگي در جسم و شكلگيري تمام ذرات عالم از بينهايت ذرة ريز (آن هم با خاصيت ابرگونگي نه ذرهاي) مانع از تحقق چنين ذراتي است.
شايدبتواناينابرگونگيرابه خواص موجي، مخصوصاً امواج ماكروويو(Macrowave)و الكترومغناطيس(Electromagnetis Wave)، در مبحث انرژي نيز بسط داده و به صورت متعامل، تبيين جديدي از هر دو مبحث ارائه نمود.
آنچه كه در رياضيات و علوم جديد از منفي بينهايت، عالم بسيار كوچكترها، عالم ماكروسكوپيك، ساختار ابرگونة ساختمان اتم و ... بحث ميشود، همه و همه رهگذر و منطقي براي فهم و تبيين چنين حقيقتي از عالم اجسام هستند.
ـ ابرگونگي اجسام با نگرش علمي ـ فيزيكي:
شواهد عيني در دست است كه تحقق برگونة حقيقت جسم را تأييد و تأكيد ميكند. برخي از اين شواهد بدين شرح است:
1. تصوير عكسبرداري شده از ساختمان اتم: ميدانيم كه اگر مقداري آتش را در درون آتشگردان قرار داده و آنرا با سرعت بسيار زيادي بچرخانيم، حلقهاي آتشين نمايان ميشود كه حقيقتي كاملاً لطيف داشته و به هر يك از صفات سهگانة مذكور متصف است (بخارگونه، دودگونه و ابرگونه) و اگر دست و يا وسيلة ديگري را از ميان آن نوار حلقهاي آتشين بگذرانيم به راحتي ميگذرد. ولي اين حلقه زاييدة يك جسم سوزان است كه اصلاً نميتوان آنرا ديده مكان، زمان و خصوصيات ديگرِ مربوط به موقعيت آنرا تشخيص داده و پيشگويي كرد.
با توجه به تصوير چنين مثالي بسيار واضح و روشن؛ موقعيت ذرات زيراتمي در درون يك اتم نيز دقيقاً به همين شكل است، يعني فضاي دروني يك اتم كه الكترونها در آن فضا به دور هسته ميگردند كاملاً ابرگونه و مثل تودة ابر ديده ميشود و به هيچ عنواني نميشود در آن فضا موقعيت اتم و خصوصيات مربوط به آنرا تشخيص داده و پيشگويي كرد. نظرية معروف «عدم قطعيت» كه از سوي فيزيكدان معروف آلماني، ورنر هايزنبرگ ارايه شد دقيقاً بيانگر همين خاصيت در اتم و نحوة وجود الكترونها در درون آن است. اين خصوصيت نه يك نظرية رياضي و نه يك تئوري، بلكه بيان حقيقتي خارجي بود كه توسط هايزنبرگ ارايه و تبيين شد. تمامي عكسبرداريهاي آشكار شده در آشكارسازها و دستگاههاي شتابدهندة اتمي؛ اين مطلب را، تقريباً در مورد همة ذرات زيراتمي بازگو كرده و به خوبي نشان ميدهند.[52]
2. شاهد و نمونة ديگر براي بينهايت اجزاي بالفعل و خاصيت ابرگونگيِ حاصل از تراكم اين اجزاء در جسم، ظهور ميكروسكوپهاي الكتروني است. با ظهور اين ميكروسكوپها، ضريب ديد بشر از جهان بسيار بسيار كوچكترها، به نحو چشمگيري افزايش و شدت يافت، به طوري كه اگر ديروز، پاستور و امثال او به سختي ميتوانستند پس از سالها تلاشهاي بيوقفه به كشف يك سلول، ميكرب، ويروس، انگل و ساير ذرات ريز و ميكروسكوپيك نايل آيند، امروزه عمل مشاهدة ذراتِ ريز و موجودات ميكروسكوپيك با دقتها و بزرگنماييهاي فوقالعاده زيادي انجامپذير شده است. اين مشاهدهپذيري تا حدي پيشرفته است كه دانشمندان اندازههاي مولكولها و ذرات را با دقت بسيار بالايي مشاهده و محاسبه ميكنند. مثلاً اندازة يك مولكول از يك هزارم تا حدود ده ميليونيم، به تناسب نوع ملكول متغير است، و ذرات بسيار كوچك زيراتمي و زيرمولكولي مثل «DNA»را ميتوان اندازهگيري كرده، خاصيتهاي طبيعي و وراثتي آنها را كشف نموده و حتي رمز سلولهاي وراثتي را دستكاري كرد. به عنوان مثال ، ميتوان از ميكروسكوپي سخن گفت كه قادر است يك سلول و مولكول را با بزرگنمايي فوقالعاده دقيق به ترتيب زير بزرگ كرده و از ذرات موجود و فعال در درون آن عكسبرداري كرده و انسان را به ديدن آنها نايل گرداند:
يك سلول را چهل هزار برابر بزرگ كرده و ذرات بيشمار درون آنرا با وضوح نمايان ميسازد و شما قادر هستيد يكي از ذرات را به دلخواه خود مشخص كرده و عدسي ميكروسكوپ را روي آن متمركز كنيد، دستگاه روي آن ذره متمركز شده، آنرا چهل هزار برابر بزرگ نموده، و ذرات بيشمار درون آنرا نمايان ميسازد؛ به همين ترتيب، دوباره يكي از ذرات درون آن ذره را انتخاب كرده و چهل هزار برابر بزرگ ميكند، و اين عمل تا پنج يا شش بار به ترتيب تكرار ميشود و تازه اين از اولين گامهاي پيش روي در عرصة تكنولوژي ذرهشناسي و ميكروسكوپي است. حال اگر اين بزرگنمايي را به صورت عددي زير نمايش دهيم:
6يا5 40000 (چهل هزار به توان پنج يا شش، و بتوانيم تعداد ذرات بيشمار درون هر مرحله را با دستگاههاي ويژه به شمارش آوريم، و به علاوه توان سلسلة بزرگنمايي را بالا و بالاتر ببريم، با چه نوع وجود و موجوداتي روبهرو خواهيم بود؟ به طور قطع جهان بسيار كوچكترها بسيار عميقتر و وسيعتر از اين است كه بتوان به سادگي از آن سخن گفته و تجزية ذرات را امري بالقوه به شمار آورد. همچنين كاملاً بديهي است كه اين ذرات در زير ذرهبينِ چنين ميكروسكوپهايي، نه تنها حاصل از عمل تقسيم و تجزية دستگاه نميباشند بلكه دستگاه مذكور فقط قابليت مشاهدة عالمي فعال را اندرون جسم را به نمايش ميگذارد، يعني ذرات درون جسم ذرات بالفعل هستند نه بالقوه.
نمونة ديگري از اين ميكروسكوپها كه در صنعت «نانوتكنولوژي» جايگاه ويژهاي دارد، ذرات زيراتمي را با بزرگنمايي بسيار بالايي در اولين مرحله تا 9ـ10 ميليمتر بزرگ و آشكار ميسازد، به وسيلة اين ميكروسكوپها، دانشمندان توانستهاند تصاوير بسيار واضح و شفافي از حالت تودههاي ابرگونهاي ذراتِ زيراتمي در مواد مختلف مثل طلا، كربن، جيوه و ... تهيه نمايند.[53]
حتي نظريات تجربه شده، حاكي از وجود چنين خاصيتي در مواد راديواكتيوي و نيز تشعشعات آن مواد ميباشد كه در دستگاه مخصوصي به نام «اتاقك ابر» و در زير ذرهبين ميكروسكوپهاي الكتروني آشكار شده است.[54]
3. مسئلة بسيار مهم و قابل توجهي كه ارتباط كاملاً تنگاتنگ و كاربردي (يا راهبردي) با مسئلة ابرگونگي حقيقت جسم دارد، مسئلة هيپنوتيزم و برخي از امور خارقالعادة اشخاصي نظير ديويد كاپرفيل و ديگران است. مثلاً ديويد كاپرفيل شخصي است كه طي چهار، پنج ساعت از عرض و درون ديوار چين گذشت. سؤال اين است كه چگونه امكانپذير است، يك جسم از درون يك جسم ديگر (هر دو جامد باشند) بگذرد در حاليكه هيچ آسيب و مشكلي به هيچ يك از آن دو وارد نيايد؟ بايد پاسخ اين سؤال را، در خاصيت ابرگونگي، و قابليت نفوذ و انعطاف ذات و حقيقت جسم جستجو نمود. (طرح دقيق اين بحث را به فرصتي مناسب واگذاريم.)
4. نمونه و شاهد ديگر براي وجود بالفعل و حقيقي اين خاصيت در عالم زير اتمي، ظهور صنعت نانوتكنولوژي است. همانگونه كه اشاره شد، صنعت نانوتكنولوژي قابليتهاي فراواني را در مقابل دانشمندان قرار داده است كه ميتوانند با استفاده از اين تواناييها به اعمال اجسام نفوذ كرده و حتي در درون ذرات ابرگونة آن دخل تصرف كنند.
ب) سياليت (سيال بودن)
سياليت، خاصيت ذاتي و منحصر در ذرات جسم نيست يعني حركت به هيچ نحوي با ذات ماهوي جسم مرتبط نيست. بدين شرح كه: جسم در ذرات ماهوي خود وابسته به حركت نيست، و حركت نيز نه جزء تحققي جسم است، نه شرط تحقق جسم و نه لازمة ماهيت جسم، و نه لازمة وجود خارجي جسم.
با توجه به مطالب پيش گفته، جسم پا در ماوراء ماده به معني مشهور آن، دارد؛ يعني مادة مشهور اعتباري بوده و اساساً يك تلقي اشتباه و نادرست از وجود خارجيِ جسم به شمار ميرود؛ آنچه در خارج به صورت جوهري تحقق دارد جسم ابرگونهاي است كه ذاتاً سيال نبوده و در تحقق جوهري خود نيازمند حركت نيست، بلكه اولاً و بالذات به طور ابرگونه، و راكد و ساكن تحقق مييابد و در واپسين مراحل تحقق جوهريِ خود، از جوهر انرژي متأثر شده، به سيلان افتاده و خاصيتهاي جوهري و عرضي به خود ميگيرد، خاصيتهايي مثل حركت، صورت ابعادي، شتاب و سرعت در حركت، و... . با چنين خاصيت جوهري كه جسم دارا است برخي از مباحث عميق و بسيار پيچيدة حكمت صدرايي، بهتر و منطقيتر، و فراتر از آن، واقع بينانهتر و هستيشناسانه ارزيابي شده و تبيين ميشوند، مباحثي مثل علم حق تعالي به عالم ماده، قضية «جسمانيه الحدوث و روحانية البقاء» مربوط به روح، بستر ارواح نامي در جوهر جسم، و... . به هر حال، افقهاي بلند و والايي كه از اين رهيافت به روي هستيپژوهان حكمت صدرايي و مخصوصاً حكمت نوصدرايي گشوده ميشود كاملاً مبنايي و بسيار گسترده است، كه يكي از اين رهآوردها و افقهاي نوراني «علم حق تعالي به عالم ماده» است كه نگارنده در مقاله اي مجزا ارايه نموده است.
ـ چگونگي تسلط و فائق آمدن انسان بر ابرگونگي: مهمترين مسئلهاي كه باقي ميماند، تسخير و تحت اراده آوردن يك چنين خاصيتي از جسم است. يعني، آيا ممكن است كه انسان علاوه بر مشاهدة خاصيت ابرگونگي در ذات و درون جسم، به اين روند احاطه يافته، و با تسخير ساز و كار آن، به اعماق و كرانههاي عالم مادي راه يابد؟ و يا از اين خاصيت در مسير اهداف و اغراض كمال جويانة خويش، كمال استفاده را ببرد؟ يا نه؟ پاسخ به اين سؤال اندكي پيچيده به نظر ميرسد، اما با توجه به موارد بررسي شده از علوم جديد، بخشي از جواب سؤال روشن است.
روند غلبه انسان به ساز و كار ابرگونگي ماده، داراي مراتب شديد و ضعيفي است بدين توضيح كه مشاهده و دست بردن در عالم ذرات پايينترين مرتبة آن است و نفوذ به درون اشياي مادي با استفاده از اين ويژگيِ قابل دسترسي، مرتبهاي قويتر از آن (مثل، مثال كاپرفيل و گذر از ديوار چين)، مرتبة قويتر از اين مراتب را بايد در برخي از كارهاي خارقالعادة مرتاضان جستجو كرد؛ و فوق اين مراتب فقط در سايهسارِ تعاليم و معارف شرع مقدس اسلام يافت ميشود (نظير طيالارض، تجرد روح، تصرف در امور مادي توسط تربيت يافتگان مكتب انسانساز نبوي و علوي).
پينوشتها
[1]ـ مريم: 17ـ23.
[2]ـ ذاريات: 24ـ34.
[3]ـ آل عمران: 38ـ39.
[4]ـ انفال: 9ـ12.
[5]ـ بقره: 102.
[6]ـ هود: 77ـ83.
[7]ـ ملاصدرا، الاسفار الاربعه، (قم، مصطفوي، 1396 ق)، (9جلدي) جلدهاي 2، 3، 4 و 5، ص 3.
[8]ـ هادي سبزواري، 1422ق، ج 4، ص 111.
[9]ـ مثل هيولي و صورت كه در جسم متحققاند آن هم هر سه به وجود واحد.
[10]ـ ملاصدرا، پيشين، ج 5، ص 9.
[11]ـ همان، ص 10.
[12]ـ همان، ص8.
[13]ـ مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، (تهران، صدرا، 1380)، چ ششم، ج 13، ص 111.
[14]ـ مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، (تهران صدرا، 1379)، چ هفتم، ج 7، ص 158.
[15]ـ ملاصدرا، پيشين، ج 5، ص 12.
[16]ـ عدم دخول در جوهريت جسم و بيان كامل ماهيت جسم.
[17]ـ ابنسينا، التعليقات، (قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، چهارم، 1379)، ص60.
[18]ـ همان، ص 126.
[19]ـ همان، ص 208، 73 و 76.
[20]ـ ملاصدرا، شرح الهداية الاثيرية، چاپ سنگي، 1313ق، ص 11.
[21]ـ ملاصدرا، پيشين، ج 5، ص 14و16.
[22]ـ همان، ص 15.
[23]ـ همان، ص 10.
[24]ـ همان، ص 2 و 23.
[25]ـ مطهري، مرتضي، پيشين، ج 7، ص 159.
[26]ـ مقاله اينترنتي: «The Birth of the Universe»
[27]ـ ملاصدرا، پيشين، ج 5، ص 12.
[28]ـ همان، ص 16.
[29]ـ رحيم قرباني، پژوهشي دربارة حقيقت و ماهيت انرژي، قبسات، بهار 1383، ش 31، ص 315و320.
[30]ـ ملاصدرا، پيشين، ج 5، ص 14.
[31]ـ مرتضي مطهري، پيشين، ج 7، ص 148.
[32]ـ طباطبائي، سيدمحمدحسين، نهاية الحكمة، (قم، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم1417ق)، چ چهاردهم، ص 130.
[33]ـ ملاصدرا، پيشين، ج 3، ص 2.
[34]ـ همان، ص 2.
[35]ـ همان، ج 5، ص 129.
[36] ـ همان، ج 4، ص 270. بايد توجه داشت كه اشكال اين مطلب، تحقق اولية مادة اولي بدون محل است، كه با توضيح پيش گفته دربارة جوهريت رفع ميشود. البته اشكال اساسيتر در اين مبحث، اعتباري بودن مادة اولي و صورت است در نحوة تحقق. بدين توضيح كه اساساً مادة اولي و صورت، هر دو مفاهيمي انتزاعي و اعتبارياند و يگانه تحقق جوهر در خارج، جوهر جسم است.
[37]ـ همان، ج 2، ص 239.
[38]ـ مرتضي مطهري، پيشين، ج 4، ص 175.
[39]ـ ملاصدرا، پيشين، ج 2، ص 239.
[40]ـ مرتضي مطهري، پيشين، ج 4، ص 169.
[41]ـ همان، ج 7، ص 514.
[42]ـ طباطبائي، سيدمحمدحسين، بداية الحكمة، (قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1410ق)، چ سوم، ص 76.
[43]ـ همان، ص 125.
[44]ـ همان، ص 75.
[45]ـ همان، ص 125.
[46]ـ مرتضي مطهري، پيشين، ج 13، ص 114.
[47]ـ ذاريات: 49 / رعد: 3.
[48]ـ مرتضي مطهري، پيشين، ج 13، ص 114.
[49]ـ كليني، الكافي، (قم، دارالكتب الاسلاميه، 1388ق)، چ دوم، ج 8، ص 94.
[50]ـ همان، ج 8، ص 153.
[51]ـ محمدباقر مجلسي، بيتا، ج 3، ص 152 و بعد و ص 163.
[52]ـ رادفورد، واتسون، هولتون، طرح فيزيك هاروارد، احمد خواجه نصير طوسي و هوشنگ شريفزاده، (تهران، انتشارات فاطمي)، ج 5 و 6، بخش 20 و آلمراي، اندرسون، فيزيك نوين و مكانيك كوانتومي، كياست پور، پرورش و عميقيان، (تهران، مركز نشر دانشگاهي، بيتا)، ص 321.
[53]ـ رادفورد، همان، ج 6، بخش 23.
[54]ـ همان، بخش 24.
پایه جهان های موازی
- ALIbaghbani
عضویت : دوشنبه ۱۳۹۰/۸/۱۶ - ۰۰:۴۸
پست: 36-
سپاس: 6
تماس:
- COSMOLOGIST
نام: محمد میرزایی
محل اقامت: تهران - شیراز
عضویت : سهشنبه ۱۳۸۵/۷/۱۸ - ۱۵:۳۷
پست: 4983-
سپاس: 153
- جنسیت:
تماس:
Re: پایه جهان های موازی
سلام
مقاله شما را کامل نخواندم ، اما با نگاهی اجمالی چیزی در مورد فیزیک جهان های موازی در آن ندیدم !!
ضمناً مگر جهان های موازی کارشناس هم دارد ؟!!! من نمیدانستم !!!!!
مقاله شما را کامل نخواندم ، اما با نگاهی اجمالی چیزی در مورد فیزیک جهان های موازی در آن ندیدم !!
ضمناً مگر جهان های موازی کارشناس هم دارد ؟!!! من نمیدانستم !!!!!
- reza azadi
عضویت : پنجشنبه ۱۳۸۷/۱/۲۹ - ۱۷:۳۶
پست: 740-
سپاس: 14
Re: پایه جهان های موازی
COSMOLOGIST نوشته شده:سلام
مقاله شما را کامل نخواندم ، اما با نگاهی اجمالی چیزی در مورد فیزیک جهان های موازی در آن ندیدم !!
ضمناً مگر جهان های موازی کارشناس هم دارد ؟!!! من نمیدانستم !!!!!
===================================================================================ALIbaghbani نوشته شده:جهان های موازی مقوله ی بسیار پیچیده و سنگین است میتوانم با مثالی به شما بگویم که در این جهان گذشته و حال و آینده به طور کلی در کنار هم زندگی میکنند
مثالی میزنم آیا پیش بینی های نوستراداموس را شنیده ای
ALIbaghbani نوشته شده:نقد استاد مطهري بر تعريف جسم به ابعاد سهگانه داشتن
گفتيم كه اين اشيايي كه در خارج هستند به نام اجسام ـ كه به اين لفظ آنها را ميخوانيم ـ اين خاصيت را در آنها ميبينيم كه داراي طول و عرض و عمق هستند. اول سخن اين است كه آيا جسميت جسم به اين است كه واقعاً داراي سه بُعد متمايز از يكديگر باشد ... [يا نه؟] جسميت جسم به اين نيست كه جسم، سه بُعد متمايز داشته باشد؟ اولاً ممكن است كه جسم سه بُعد داشته باشد كه هيچكدام را نشود از ديگري تميز داد؛ مثلاً اگر ابعادش متساوي باشد، 15*15*15 باشد، كدام طول، كدام عرض و كدام عمق است؟ اگر كره باشد چه؟ كره كه اصولاً هيچ تمايزي ميان ابعادش نيست. [و حتي بعد به اين معنا هم ندارد].[12] سؤالي كه ابوريحان از بوعلي كرد يكي همين است كه شما در باب جسم چنين ميگوييد، پس كره چطور؟ جوابي كه ميدهد همين جواب است كه جسميت جسم به اين نيست كه بالفعل داراي سه بُعد به نحو متمايز باشد؛ بلكه جسميت جسم به اين است كه در آن امكان فرض سه بعدي كه بر هم عمود باشند هست، كه در همة اجسام اين است.[13]
اينكه [دربارة] بُعد ما يكي را طول، يكي را عرض و آن ديگري را عمق فرض ميكنيم... يك امر قراردادي است... . در باب جسم، طول و عرض و عمق مطرح نيست؛ ابعاد متقاطعه مطرح است، آن هم نه ابعاد متقاطعة بالفعل... .[14]
عرض شود در این صورت فیزیک و متافیزیک با هم ادغام میشن دیگه؟!!!!ALIbaghbani نوشته شده:مسئلة ديگري كه از ديرباز بحثهاي فراواني دربارة آن مطرح بوده و امروزه نيز با زواياي نويني از آن بحث ميشود، «بعد مجرد و غيرمادي» است. پرسش اساسي اين است كه آيا عالم ابعاديِ مستقل از مادة بعدساز وجود دارد يا خير. پاسخ مشائيان به اين پرسش منفي بوده و اشراقيان به اثبات آن پرداختهاند. استاد مطهري در كتاب درسهاي الهيات شفا[41] به اجمال مباحث ناظر به اين مسئله را ارزيابي و تقرير كرده است، و همانگونه كه از مباحث پيشين برميآيد، پاسخ ما نيز به اين پرسش مثبت است؛ يعني عالم ابعادي لزوماً با وجود و حضور ماده و جسم تحقق نيافته و حقيقت جوهريِ مستقل از ماده دارد.
ب) رويكرد نوين در باب حقيقت جوهر جسماني
با توجه به آنچه گذشت، تعريف ماده و جسم با ابعاد سهگانه، بهرغم اينكه توصيفي و شرح اسمي است نه ماهوي (حدي يا رسمي) ، صحيح و نيست. همچنين رويكردي نوين در باب حقيقت خارجيِ جسم ارائه شد. اينك در اين مقام ماهيت و حقيقت خارجيِ جسم را بررسي ميكنيم.
گذر از تعاريف جسم
انديشهوران از چند هزار سال پيش از ميلاد، همواره در پي كشف حقيقت عالم ماده بوده و نظريات و تعاريف گوناگوني در اين زمينه ارايه دادهاند. با مطالعة اين نگرشها و تعاريف دربارة عالم ماده و جوهر جسماني، بياعتباريِ تمام آنها آشكار ميگردد. ولي ما در اين گفتار، نه در پي تكرار تاريخ فلسفهايم و نه در صدد نقل و نقد هر يك از اين نظريات. در اين مقال ما به نقل و نقد آخرين تعريف تصحيح شدة فلسفي از جسم ميپردازيم، و سپس تعريفي جديدتر عرضه ميكنيم. آخرين تعريف جسم را علامه طباطبايي در بداية الحكمة ارائه كرده است:
پس جسم همان جوهري است كه داراي اتصال بوده، ممكن است در آن امتدادهاي سهگانه فرض شود... . لكن مصداق خارجي آن اجزاي اوليه است كه در آن امتداد جرمي پديدار گشته و جسمهاي نوعي نيز به آن اجزا تجزيه ميشوند، ... و اين تعريف با اندك اصلاحي، همان نظرية ذيمقراطيس است.[42]
ايشان در كتاب نهاية الحكمة نيز براي تكميل اين تعريف و ارايه رهيافتي نوين از حقيقت عالم ماده و جوهر جسماني، به معادلة همارزي جرم ـ انرژي اشاره كرده و ضرورت بازانديشي در مسئلة جسم و اجناس عاليه را مطرح ساخته است.[43]
افزون بر اين، مسئلة پژوهش در طبيعت و موضوع مقولات، به قدري ساده نيست كه با چند پيشفرضِ منسوخ بتوان آنرا تحليل و بررسي كرد و از كنار موضوعات نوپديد آن بياعتنا گذشت.
از اينروي، اهتمام علامه طباطبايي به مسئله جسم و دقت فلسفي دربارة حقيقت آن، همراه با توجه به يافتههاي جديد، از افقهاي علمي و معرفتي ايشان حكايت دارد. اما بايد توجه داشت نظرية علامه طباطبايي از منظرهاي ديگري قابل بررسي است كه به آنها اشاره ميكنيم.
1. همان گونه كه گفته آمد، تعريف جسم با ابعاد سهگانه، قابل مناقشه است و دليلي در تأييد آن وجود ندارد، و ثابت كرديم كه بُعد و عالم ابعادي افزون بر استقلال جوهري از جسم، كمترين نقش جوهري در تحقق جسم ندارد.
2. اتصال جوهري به معناي مزبور، برپادارندة جسم نيست؛ بلكه جسم حقيقتي غير از امتداد و اتصال جوهري و جرمي دارد. پديد آمدن جسم به نحو جوهري، بنابر توصيفي كه گذشت، با پديدار گشتن امتداد تحقق نمييابد؛ بلكه جسم از اين لحاظ كه جسم است بدون هيچ قيد و وصفي محقق ميگردد؛ به گونهاي كه صورت جسميه، امتداد جرمي و جوهري، حركت و ... در واپسين مرحلة تحقق جسم بر آن عارض ميگردند.
بر اين اساس، تعيين مصداق تعريف جسم، نهتنها در ابعاد سهگانه صحيح نيست، بلكه تبيين و تلقي مصداق خارجي آن با پديدار گشتن امتداد جرمي و اتصال جوهري نيز بيدليل است.
3. علامه طباطبايي اجزاي اوليه را اين گونه بيان كرده است: «اجسام الفت يافته از اجزاي بسيار ريز ذرهاياند كه آنها به نوبة خود از اجزاي ديگري شكل گرفتهاند كه داراي هستة مركزيِ جرم دارند.»[44]
«پس نظرية ما دربارة حقيقت جسم بايد منطبق با كشفيات فيزيكدانان مبني بر اينكه اجسامِ ذرهاي، مبادي پيدايش اجسام محسوس هستند باشد، و وجود جسم به اين معنا بايد براي ما اصل موضوعي قرار گيرد.»[45] همچنين وي تحقق جوهري جسم و حقيقت آنرا منحصر در اين ذرات ميداند. بايد توجه داشت كه اين تعريف هر چند اندك اصلاحي در آن صورت گرفته، اما در اينجا پرسش اساسي دربارة همين ذرات مطرح است كه آيا در خارج به اجزاي ريزتر از خودشان تجزيه و شكسته ميشوند يا نه. پاسخ منفي، به همان نظرية ذيمقراطيس ميانجامد، و اگر پاسخ مثبت باشد، ديگر نظر اصلاح شدة ذيمقراطيس به شمار نميآيد، بلكه بايد آن را نظر و رويكرد جديدي تلقي كرد.
4. اما بايد پرسيد چه نوع ارزيابي از اين دو سؤال، معتبر و داراي ارزش هستيشناختي است؟ تجزيهپذيريِ اجزاي ريز عالم اجسام تا حدي خاص، تاكنون هيچ دليل يا شاهدي نداشته است؛ يعني هيچ دليل عقلي يا شاهد تجربياي، وجود ندارد كه بر اساس آن بتوان تجزيهناپذيري ذرات بنيادي را اثبات كرد و به رهيافت علامه طباطبايي از تعريف اصلاح شدة ذيمقراطيس درباره جسم نايل آمد. اين در حالي است كه شواهد و قراين علمي (اعم از فيزيكي، مولكولي ـ ژنتيكي و ...) حاكي از وقوع چنين تجزيهاي تا بينهايت است.
گذر از نظريات گذشتگان دربارة اجزاي عالم اجسام
فلاسفه اسلامي با رويكردي تحليلي و عقلي به مسئلة انقسام جسم پرداختهاند و غالباً به انقسام خارجي و حقيقي جسم به اجزاي بالفعل توجهي نداشتهاند، و بلكه اين نوع انقسام را نفي ميكردهاند. رويكرد تحليلي و عقلي، رويكردي اعتباري و فرضي است نه هستيشناختي. يعني اگر اعتباركنندهاي و براي انقسام جسم باشد، جسمِ قابل انقسام با فرضِ او هست و گرنه جسم در خارج همان جسم است كه پيوسته و بدون انقسام وجود دارد. عبارت استاد مطهري نمونة روشني براي اين نوع نگرش است:
خاصيت ذاتي جسم انقسامپذيري است. اگر كوچكترينِ اجسام عالم را با وسيلهاي به دو جزء تجزيه كنيم، و باز هر يك از دو جزء را به دو جزء كوچكتر تقسيم كنيم، و فرض كنيم كه در هر ثانيه صدهزار بار اين عمل تكرار شود و از حالا تا ميلياردها سال ديگر اين عمل ادامه يابد، باز هم ذراتي كه به دست ميآيد و از نهايت كوچكي براي ما قابل تصور نيست قابل انقسام به دو جزء كوچكترند. به عبارت ديگر، دنياي بينهايت كوچكها در حد خاصي قابل انقسام به دو جزء كوچكترند. به عبارت ديگر، دنياي بينهايت كوچكها در حد خاصي متوقف نميشود.[46]
در اين عبارات چهار نكتة مهم و اساسي، قابل بررسياند:
1. انقسامپذيري و قابليت انقسام؛
2. مشروط بودن تقسيم به تقسيمكننده، و فرض به فرضكننده؛
3. عدم توقف دنياي كوچكها در حدي خاص (دنياي كوچكها يا كوچكترها؟)؛
4. نوع بينهايت دنياي كوچكها.
هر يك از اين نكات، كه به گونهاي ساده در گفتار استاد مطهري مطرح شده است، قابل بررسياند.
1. قابليت انقسام
مسئلة مهم در اين زمينه آن است كه آيا قابليت انقسام است خاصيت ذاتي جسم يا داراي اجزا بودن.
با توجه به توضيحات پيشگفته، بديهي است كه خاصيت ذاتي جسم، جزءدار بودن است؛ آن هم اجزاي خارجي نه تحليلي. پس بايد گفت، خاصيت ذاتي جسم «اجزاي بالفعل داشتن» است نه «انقسامپذيري».
2. انقسام مشروط به تقسيمكننده
نكتة مهم ديگر، به جنبة هستيشناسانة تقسيم جسم باز ميگردد. يعني آيا تجزيه و تقسيم جسم حقيقت خارجي دارد يا با فرض و اعتبار صورت ميگيرد؟
با توجه به توضيح نكته پيشين و نيز مباحث قبل روشن ميشود كه جسم نه ذاتاً قابل تقسيم است تا در صورت ارادة شخصي بتوان به تقسيم آن نايل آمد، بلكه ذاتاً داراي اجزاي بينهايت ريز و ناپيداست، حتي اگر اعتباركننده و كاوشگري در ميان نباشد. يعني حتي اگر به جاي اينكه ميليونها سال تقسيم را ادامه دهيم، جسم را به حال خود بگذاريم، باز هم جسم در اندرون خود ذراتي نهفته دارد كه در هر صورت آن ذرات به حيات خود ادامه ميدهند و در هر آن (9ـ10 ثانيه) بينهايت ذره در نهاد اجسام متولد ميشود، و بينهايت ذره، از ميان رفته، به انرژي يا ذرات ديگر تبديل ميشوند. بنابراين اجزاي جسم بالفعل بوده، در خارج متحققاند، نه بالقوه و وابسته به قابليت ماهوي جسم. در برخي از آيات قرآن نيز به اين نكته اشاره شده است: «ما هر چيزي را دو زوج و جفت جفت آفريديم».[47] حال اگر هر چيزي جفت جفت باشد به چه نحوي تحقق خواهد داشت؟ به شكل منحصر يا ادامهدار يا تسلسلي؟ يعني آيا يك ذره هم در خارج جفت دارد و هم در درون، و هر يك از ذرات به نوبة خود در درونِ خود جفت جفت هستند؟ اين اجزاي جفتگونة ذرات عالم اجسام، با تصاعدي هندسي پيشرفته و نهايتي براي آن قابل تصور نيست. اين تصاعد بدين ترتيب شكل ميگيرد كه يك ذره افزون بر جفت بيروني، دو جفت دروني نيز دارد، كه هر يك از آن دو ذره، در اندرون خود دو جفت دارند و تا بينهايت پيش ميرود (يعني 1، 2، 4، 8، 16، 32، 64، 128، 254، ...) و اين تصاعد به طور حقيقي در ذرات اجسام بالفعل موجود بوده، به اعتبار و فرض موجود ديگري وابسته نيست. البته اين زوج بودن اشياي عالم يك جنبه از ذرات اجسام است و جنبه ديگر اين ذرات به تكثر نظم گريزي آنها مربوط ميشود، كه در اين صورت، در دلِ يك ذره بيشمار ذره وجود دارد، و هر يك از آن ذرات، بيشمار ذره در اندرون خود نهفته دارند، و هر يك از ذرات نهفته در درون آنها نيز ذراتي اندر دل خود دارند. چنانكه اين سلسله بدون توقف ادامه داشته، ذرات بينهايتي را پيش چشم ناظر عالم بسيار كوچكترها به نمايش ميگذارد.
3. عدم توقف دنياي كوچكترها در حدي خاص
آيا تقسيم فرضي و تجزية ذهني يك چيز، براي بررسي هستيشناختي جسم خارجي سودمند است؟ پاسخ اين پرسش منفي است، و چنين بررسياي هيچ ثمرة علمي، كاربردي و هستيشناختي در برندارد؛ زيرا اين نگرش صرفاً امري موهومي و ذهني است و با عالم خارج و حقيقت خارجي جسم ارتباطي ندارد. اين مسئله هنگامي روشنتر ميشود كه توجه داشته باشيم نهتنها هيچ دليل تجربياي براي نفي تجزيه و تقسيم جسم در عالم خارج وجود ندارد، بلكه شواهد و ادلة تجربي خلاف اين امر را ثابت ميكنند. به برخي از اين ادله اشاره خواهيم كرد.
4. نوع بينهايت دنياي كوچكترها
آيا بينهايت بودنِ ذرات دروني اجسام موجود، بالفعل و حقيقي است يا اعتباري و بالقوه؟ فلاسفه، موجودات بينهايت را از نوع «لايقفيِ عددي» ميدانند، و منظور آنان از لايقفي بودن بينهايت در اعداد، عدم توقف فرضي آنها در عددي خاص است. يعني اگر هر عددي را در بينهايت بزرگي يا كوچكي فرض كنيم، باز هم عددي بعد از آن قابل فرض است.
استاد مطهري با عباراتي روشن، در اين باره ميگويد:
البته حكما اينجا يك توضيح اساسي ميدهند كه نقطة حساس مسئله است... . نبايد پنداشت كه چون قابليت جسم براي تقسيمهاي متوالي در يك عدد معين متوقف نميشود... پس جسم قابل اين است كه تبديل شود به ذرات غيرمتناهي. خير، چنين نيست. لازمة قابليتهاي متوالي لايقفي اين نيست كه ممكن باشد جسم تبديل گردد به ذرات غيرمتناهي؛ زيرا اين تقسيمهاي متوالي تا ابد هم كه ادامه يابد، باز هميشه ذرات جسم متناهي است. اين لايتناهي، لايتناهاي لايقفي است؛ نظير لايتناهي بودن خود اعداد كه هر عددي را فرض كنيم، آخرين عدد نخواهد بود. عددي و بلكه اعداد ديگر بيشتر از آن عددِ مفروض قابل فرض است، و در عين حال هرگز به عددي نخواهيم رسيد كه غيرمتناهي باشد... . لازمة عقيدة حكما مبني بر اينكه هر جسم قابل انقسامات متوالي و پي در پي غيرمتناهي است، اين نيست كه ممكن است جسم واحد تبديل شود به اجزاي لايتناهي.[48]
بنابر آنچه گذشت، چنين نگرشي دربارة بينهايت و حقيقت خارجي قابل پذيرش نيست ؛ زيرا اجزاي جسم در خارج و در درون جسم، به طور بينهايت وجود حقيقي دارند. در حقيقت جسم داراي بينهايت اجزاي بالفعل در درون خود بوده، خاصيت ابرگونگي آن هم از همين بينهايت اجزاي محقق حاصل ميشود، و همان گونه كه بيان خواهيم كرد، اصلاً تصور ذرهگونه از اجزاي جسم با توجه به ابرگونگي آن مردود است.
نتيجة بررسي چهار نكتة اساسي دربارة گفتار استاد مطهري در بيان نظر فلاسفه اين است كه انديشة اجزاي بالقوه و فرضي در جسم غيرقابل دفاع بوده، به دور از مباني هستيشناسانة پژوهش دربارة اجسام خارجي شكل گرفته است. در حالي كه در رهيافتي نوين از اين مسئله، اجزاي بالفعل و خارجي آن هم به طور بينهايت كوچك و كوچكترها تا حد ابرگونگي، در درون اجسام، امري يقيني و انكارناپذير است.
مهمترين نكته دربارة اين دو نوع نگرش، طرز تلقي از «بينهايت» (infinity)و انواع آن است، كه آنرا به طور مفصل و در مقالهاي مستقل ارائه خواهيم كرد.
ALIbaghbani نوشته شده: بالاخره ابرگونگي خاصيتي ذاتي براي اجسام است و ذره جز توهم و خطاي ديد، چيزي نيست.
به صراحت بايد گفت كه امروزه ديگر انديشة ذرات بنيادي از دو جهت برچيدني است:
1. ذره بيمعنا و بيمصداق است و هر چه در عالم ميكروسكوپيك وجود دارد حقيقتي ابرگونه است نه ذرات نشكن و سخت.
2. بنيادي در صورتي صفت يك ذره است كه آن ذره غيرقابل تجزيه باشد در حالي كه با توجه به خاصيت ذاتيِ ابرگونگي در جسم و شكلگيري تمام ذرات عالم از بينهايت ذرة ريز (آن هم با خاصيت ابرگونگي نه ذرهاي) مانع از تحقق چنين ذراتي است.
شايدبتواناينابرگونگيرابه خواص موجي، مخصوصاً امواج ماكروويو(Macrowave)و الكترومغناطيس(Electromagnetis Wave)، در مبحث انرژي نيز بسط داده و به صورت متعامل، تبيين جديدي از هر دو مبحث ارائه نمود.
آنچه كه در رياضيات و علوم جديد از منفي بينهايت، عالم بسيار كوچكترها، عالم ماكروسكوپيك، ساختار ابرگونة ساختمان اتم و ... بحث ميشود، همه و همه رهگذر و منطقي براي فهم و تبيين چنين حقيقتي از عالم اجسام هستند.
ـ ابرگونگي اجسام با نگرش علمي ـ فيزيكي:
شواهد عيني در دست است كه تحقق برگونة حقيقت جسم را تأييد و تأكيد ميكند. برخي از اين شواهد بدين شرح است:
1. تصوير عكسبرداري شده از ساختمان اتم: ميدانيم كه اگر مقداري آتش را در درون آتشگردان قرار داده و آنرا با سرعت بسيار زيادي بچرخانيم، حلقهاي آتشين نمايان ميشود كه حقيقتي كاملاً لطيف داشته و به هر يك از صفات سهگانة مذكور متصف است (بخارگونه، دودگونه و ابرگونه) و اگر دست و يا وسيلة ديگري را از ميان آن نوار حلقهاي آتشين بگذرانيم به راحتي ميگذرد. ولي اين حلقه زاييدة يك جسم سوزان است كه اصلاً نميتوان آنرا ديده مكان، زمان و خصوصيات ديگرِ مربوط به موقعيت آنرا تشخيص داده و پيشگويي كرد.
با توجه به تصوير چنين مثالي بسيار واضح و روشن؛ موقعيت ذرات زيراتمي در درون يك اتم نيز دقيقاً به همين شكل است، يعني فضاي دروني يك اتم كه الكترونها در آن فضا به دور هسته ميگردند كاملاً ابرگونه و مثل تودة ابر ديده ميشود و به هيچ عنواني نميشود در آن فضا موقعيت اتم و خصوصيات مربوط به آنرا تشخيص داده و پيشگويي كرد. نظرية معروف «عدم قطعيت» كه از سوي فيزيكدان معروف آلماني، ورنر هايزنبرگ ارايه شد دقيقاً بيانگر همين خاصيت در اتم و نحوة وجود الكترونها در درون آن است. اين خصوصيت نه يك نظرية رياضي و نه يك تئوري، بلكه بيان حقيقتي خارجي بود كه توسط هايزنبرگ ارايه و تبيين شد. تمامي عكسبرداريهاي آشكار شده در آشكارسازها و دستگاههاي شتابدهندة اتمي؛ اين مطلب را، تقريباً در مورد همة ذرات زيراتمي بازگو كرده و به خوبي نشان ميدهند.[52]
2. شاهد و نمونة ديگر براي بينهايت اجزاي بالفعل و خاصيت ابرگونگيِ حاصل از تراكم اين اجزاء در جسم، ظهور ميكروسكوپهاي الكتروني است. با ظهور اين ميكروسكوپها، ضريب ديد بشر از جهان بسيار بسيار كوچكترها، به نحو چشمگيري افزايش و شدت يافت،
حال این قسمت در کدام بخش فیزیک برسی میشه؟ وقتی میان به جای ذره از اصطلاح تار استفاده میکنند ایا میتوان به خاصیت ابرگونگی ربط داد؟
ALIbaghbani نوشته شده:3. مسئلة بسيار مهم و قابل توجهي كه ارتباط كاملاً تنگاتنگ و كاربردي (يا راهبردي) با مسئلة ابرگونگي حقيقت جسم دارد، مسئلة هيپنوتيزم و برخي از امور خارقالعادة اشخاصي نظير ديويد كاپرفيل و ديگران است. مثلاً ديويد كاپرفيل شخصي است كه طي چهار، پنج ساعت از عرض و درون ديوار چين گذشت. سؤال اين است كه چگونه امكانپذير است، يك جسم از درون يك جسم ديگر (هر دو جامد باشند) بگذرد در حاليكه هيچ آسيب و مشكلي به هيچ يك از آن دو وارد نيايد؟ بايد پاسخ اين سؤال را، در خاصيت ابرگونگي، و قابليت نفوذ و انعطاف ذات و حقيقت جسم جستجو نمود. (طرح دقيق اين بحث را به فرصتي مناسب واگذاريم.)
4. نمونه و شاهد ديگر براي وجود بالفعل و حقيقي اين خاصيت در عالم زير اتمي، ظهور صنعت نانوتكنولوژي است. همانگونه كه اشاره شد، صنعت نانوتكنولوژي قابليتهاي فراواني را در مقابل دانشمندان قرار داده است كه ميتوانند با استفاده از اين تواناييها به اعمال اجسام نفوذ كرده و حتي در درون ذرات ابرگونة آن دخل تصرف كنند.
ب) سياليت (سيال بودن)
سياليت، خاصيت ذاتي و منحصر در ذرات جسم نيست يعني حركت به هيچ نحوي با ذات ماهوي جسم مرتبط نيست. بدين شرح كه: جسم در ذرات ماهوي خود وابسته به حركت نيست، و حركت نيز نه جزء تحققي جسم است، نه شرط تحقق جسم و نه لازمة ماهيت جسم، و نه لازمة وجود خارجي جسم.
با توجه به مطالب پيش گفته، جسم پا در ماوراء ماده به معني مشهور آن، دارد؛ يعني مادة مشهور اعتباري بوده و اساساً يك تلقي اشتباه و نادرست از وجود خارجيِ جسم به شمار ميرود؛ آنچه در خارج به صورت جوهري تحقق دارد جسم ابرگونهاي است كه ذاتاً سيال نبوده و در تحقق جوهري خود نيازمند حركت نيست، بلكه اولاً و بالذات به طور ابرگونه، و راكد و ساكن تحقق مييابد و در واپسين مراحل تحقق جوهريِ خود، از جوهر انرژي متأثر شده، به سيلان افتاده و خاصيتهاي جوهري و عرضي به خود ميگيرد، خاصيتهايي مثل حركت، صورت ابعادي، شتاب و سرعت در حركت، و... . با چنين خاصيت جوهري كه جسم دارا است برخي از مباحث عميق و بسيار پيچيدة حكمت صدرايي، بهتر و منطقيتر، و فراتر از آن، واقع بينانهتر و هستيشناسانه ارزيابي شده و تبيين ميشوند، مباحثي مثل علم حق تعالي به عالم ماده، قضية «جسمانيه الحدوث و روحانية البقاء» مربوط به روح، بستر ارواح نامي در جوهر جسم، و... . به هر حال، افقهاي بلند و والايي كه از اين رهيافت به روي هستيپژوهان حكمت صدرايي و مخصوصاً حكمت نوصدرايي گشوده ميشود كاملاً مبنايي و بسيار گسترده است، كه يكي از اين رهآوردها و افقهاي نوراني «علم حق تعالي به عالم ماده» است كه نگارنده در مقاله اي مجزا ارايه نموده است.
ـ چگونگي تسلط و فائق آمدن انسان بر ابرگونگي: مهمترين مسئلهاي كه باقي ميماند، تسخير و تحت اراده آوردن يك چنين خاصيتي از جسم است. يعني، آيا ممكن است كه انسان علاوه بر مشاهدة خاصيت ابرگونگي در ذات و درون جسم، به اين روند احاطه يافته، و با تسخير ساز و كار آن، به اعماق و كرانههاي عالم مادي راه يابد؟ و يا از اين خاصيت در مسير اهداف و اغراض كمال جويانة خويش، كمال استفاده را ببرد؟ يا نه؟ پاسخ به اين سؤال اندكي پيچيده به نظر ميرسد، اما با توجه به موارد بررسي شده از علوم جديد، بخشي از جواب سؤال روشن است.
روند غلبه انسان به ساز و كار ابرگونگي ماده، داراي مراتب شديد و ضعيفي است بدين توضيح كه مشاهده و دست بردن در عالم ذرات پايينترين مرتبة آن است و نفوذ به درون اشياي مادي با استفاده از اين ويژگيِ قابل دسترسي، مرتبهاي قويتر از آن (مثل، مثال كاپرفيل و گذر از ديوار چين)، مرتبة قويتر از اين مراتب را بايد در برخي از كارهاي خارقالعادة مرتاضان جستجو كرد؛ و فوق اين مراتب فقط در سايهسارِ تعاليم و معارف شرع مقدس اسلام يافت ميشود (نظير طيالارض، تجرد روح، تصرف در امور مادي توسط تربيت يافتگان مكتب انسانساز نبوي و علوي).
پينوشتها
مطمئن هستید که عمل اقای کاپرفیل و... از خاصیت ابرگونگی استفاده کرده؟
ایا کسی پیدا نشده که شگرد ایشان رو لو بده؟
==================
تنها یه نظر بود!