تاپیک جــــامع مقالات نجـــوم
Re: «تاپیک جــــامع مقالاتــــ نجـــوم »
اینشتین تلاش کرد تا از این تصویر جدید، برای توصیف جهان به صورت یک مجموعه کامل، استفاده کند. او ناگزیر بود بالاخره با پارادوکس
بنتلی، که قرن ها پیش ارائه شده بود مواجه شود. در دهه 1920 ، اغلب ستاره شناسان عقیده داشتند که جهان یکپارچه و ایستا
است. بنابراین اینشتین با این فرض شروع کرد که جهان، به طور یکنواخت از غبار و ستارگان پر شده است. به عنوان یک مدل، جهان را
میتوان به بادکنک یا حبابی بزرگ تشبیه کرد. ما بر روی پوسته حباب زندگی می کنیم. ستارگان و کهکشان هایی را که اطراف خود
میبینیم، می توان به لکه هایی که بر سطح بادکنک نقاشی شده اند، تشبیه کرد. هر بار اینشتین سعی کرد معادله اش را حل کند، با
تعجب دریافت جواب، جهانی غیر ایستا است. اینشتین نیز با همان مشکلی، که بنتلی در حدود 200 سال پیش مطرح کرده بود مواجه
شد. ازآنجا که گرانش همواره جذب کننده است و هرگز دفع کننده نیست، هر مجموعه متناهی از ستارگان باید در فاجعه ای آتشبار، به
درون هم فرو بپاشند. این مسئله، با دانش متداول در اوایل قرن بیستم که بیان می داشت جهان ایستا و یکنواخت است در تناقض بود.
اینشتین، علی رغم روحیه انقلابی اش، نمی توانست باور کند که جهان در حرکت باشد. همانند نیوتن و بسیاری دیگر، اینشتین به
جهانی ایستا باور داشت. بنابراین در سال 1917، مجبور شد که بخش جدیدی را به معادله خود اضافه کند، یک ((عامل تصحیح)) ، که
نیروی جدیدی را به نظریه اش اضافه می کرد. نیروی ضد گرانشی که ستارگان را از هم دور می ساخت. اینشتین این عامل را ثابت
کیهان شناسی نامید؛ جوجه اردک زشتی که چاره ای مناسب برای نجات نظریه اینشتین به نظر می آمد. او سپس این ضد گرانش
را به طور دلخواه طوری انتخاب کرد که اثر جاذبه را دقیقا خنثی نموده و جهانی ایستا ایجاد کند. به بیان دیگر، جهان به طور فرمایشی
ایستا شد: انقباض جهان به سمت درون ناشی از گرانش، با نیروی انرژی تاریک که به سمت بیرون عمل می کند، خنثی شد.
در سال 1917 ، فیزیکدان هلندی با نام ویلم دسیتر، جواب دیگری برای معادلات اینشتین ارائه کرد که در آن، جهان نامتناهی ولی کاملاً
خالی از ماده است و در اصل تنها شامل انرژی خلاً یا ثابت کیهان شناسی است. این نیروی ضد گرانش، به تنهایی کافی است تا
چنین جهانی را سریعاً و به طور تصاعدی منبسط کند. حتی بدون وجود جرم نیز این انرژی تاریک می توانست جهانی در حال انبساط
ایجاد کند.
حال فیزیکدانان با معمائی پیچیده روبرو بودند. جهان اینشتین دارای جرم بود، ولی حرکت نداشت. از طرف دیگر، جهان دسیتر حرکت
داشت ولی جرم نداشت. در دنیای انشتین، ثابت کیهان شناسی، برای خنثی کردن جاذبه گرانش و ایجاد جهان ایستا لازم بود. در
جهان دسیتر، ثابت کیهان شناسی به تنهایی برای ایجاد یک جهان در حال انبساط کافی بود.
بالاخره در سال 1919 ، زمانی که اروپا تلاش می کرد تا از پس اجساد و ویرانه های جنگ جهانی اول، حیات خود را باز یابد، چندین تیم
از ستاره شناسان به سراسر جهان اعزام شدند تا نظریه اینشتین را مورد آزمایش قرار دهند. اینشتین قبلاً پیش بینی کرده بود که
انحنای فضا- زمان ناشی از حضور خورشید، برای خم کردن نور ستارگانی که از مجاورت آن می گذرند، کافی خواهد بود. مقدار انحنای
نور ستارگان در اطراف خورشید، مانند انحنای نور در یک عدسی، معین و قابل محاسبه است. ولی از آنجا که نور خورشید در طول روز
دیگر ستارگان را محو می کند، دانشمندان برای انجام آزمایش ها دقیق ناچارند در انتظار رخ دادن خورشید گرفتگی باشند.
یک گروه به سرپرستی اختر فیزیکدان انگلیسی، آرتور ادینگتون، به جزیره پرنسیب در خلیج گینه در نزدیکی ساحل آفریقای جنوبی رفتند
تا انحنای نور ستارگان در اطراف خورشید را هنگام خورشید گرفتگی ثبت کنند. تیم دیگری به سرپرستی آندرو کراملین، به سوبرال در
شمال برزیل رفتند. با استفاده از داده های جمع آوری شده، مقدار میانگین انحراف برای نور ستارگان برابر79/1 ثانیه قوسی اندازه گیری
شد. این اندازه گیری
پیشگویی اینشتین برابر 74/1 ثانیه قوسی را تائید می کرد (با احتساب خطاهای تجربی). به بیان دیگر، نور در نزدیکی خورشید خم
میشود. ادینگتون بعدها عنوان کرد که تائید صحت نظریه اینشتین، بزرگترین لحظه زندگی او بوده است.
در6 نوامبر 1919 ،در جلسه مشترک انجمن سلطنتی و انجمن سلطنتی نجوم در لندن، برنده جایزه نوبل و رئیس انجمن سلطنتی،
جِی جِی تامپسون، رسماً بیان کرد که این ((یکی از ارزشمندترین دستاوردها در تاریخ افکار بشرمحسوب می شود. در حوزه ایده های
علمی جدید، این امر کشف یک جزیره دور افتاده نیست، بلکه کشف یک قاره کامل است. این نظریه، بزرگترین یافته در ارتباط با گرانش
از زمانی است که نیوتن این مفهوم را بیان کرده است.))
(سپس، خبرنگاری از ادینگتون پرسید:(( شایعه ای وجود دارد مبنی بر اینکه تنها سه نفر در تمام جهان نظریه اینشتن را فهمیده اند.
شما باید یکی از آنها باشید.)) ادینگتون ساکت ماند. خبرنگار گفت:(( فروتن نباشید آقای ادینگتون.)) ادینگتون شانه را بالا انداخت و
گفت ( نه اصلاً . به این فکر می کردم که نفر سوم چه کسی می تواند باشد.))
روز بعد، روزنامه تایمز لندن با این تیتر منتشر شد: ((انقلابی در علم – نظریه جدید جهان – عقاید نیوتن سرنگون شد .)) این تیتر
لحظه ای را رقم زد که در آن اینشتین به یک شخصیت شناخته شده جهانی بدل شد؛ پیام آوری از ستارگان.
اعلام این خبر مهم، عزیمت از نیوتن به اینشتین، باعث واکنش شدیدی از جانب فیزیکدانان و منجمان برجسته شد. در دانشگاه کلمبیا
چارلز لِین پور، پروفسور در مکانیک نجومی، با گفتن این جمله انتقاد خود را بیان کرد: ((احساس من این است که با آلیس در سرزمین
عجایب گشته ام و با کلاهدوز دیوانه چای خورده ام.))
اینکه نظریه نسبیت با احساس عمومی ما در تناقض است، دلیل بر اشتباه بودن آن نیست، با احساس عمومی ما بیانگر واقعیت نیست.
در حقیقت ((ما)) در این جهان عجیب و غریب هستیم. ما در مکان غیر معمولی سکنی گزیده ایم که در آن دماها، چگالی ها و سرعت
ها کاملاً متعادلند. در حالی که در (( دنیای واقعی )) مرکز ستارگان، سوزنده و داغ و فضای خارجی بی حس کننده و سرد است و ذرات
ریز اتمی معمولاً در سراسر فضا با سرعتی نزدیک به سرعت نور حرکت می کنند. به بیان دیگر، احساس عمومی ما، در کره زمین تکامل
یافته است که بخشی غیر معمول و مبهم از جهان است، پس تعجبی ندارد که درک احساس عمومی ما از جهان، آن طور که هست،
دشوار باشد. مشکل در نسبیت نیست، بلکه در فرضیاتی است که احساس عمومی ما در توصیف جهان دارد.
آینده جهان
اگرچه نظریه اینشتین در توضیح پدیده های نجومی، مثل انحنای نور ستارگان در اطراف خورشید و انحراف خفیف در مدار سیاره تیر
(عطارد) موفق بود، با این حال پیش گویی های کیهان شناسی آن هنوز گیج کننده می نمود. فیزیکدان روسی، الکساندر فریدمن،
ابهامات را روشن کرد و عمومی ترین و واقعی ترین راه حل های معادلات اینشتین را ارائه داد، که حتی امروزه در مباحث درسی نسبیت
عام تدریس می شود. (فریدمن در سال 1922 به یافته های خود دست یافت، ولی در سال 1925 در گذشت و کارهای او تا سال ها به
فراموشی سپرده شد.)
طبیعتاً، نظریه اینشتین تماماً مجموعه ای از معادلات فوق العاده مشکل است که اغلب برای یافتن جواب آنها به رایانه نیاز است. فرید
من ابتدا فرض کرد که جهان دینامیک است و سپس دو فرض دیگر برای ساده سازی در نظر گرفت( که اصول کیهان شناسی نامیده
می شوند): جهان ایزوتروپیک (دارای خواص فیزیکی متشابه) است (از یک نقطه داده شده به هر سو بنگریم، یکسان به نظر می آید)
و دیگر اینکه جهان همگن است (جهان، در همه جا یکنواخت است).
با در نظر گرفتن این دو فرض، معادلات اینشتین ساده می شوند. (در حقیقت، هر دو جهان اینشتین و دسیتر حالات ویژه ای از جواب
عمومی تر . جهان فرید من ، فقط به سه پارامتر بستگی دارد:
1H. ، که سرعت انبساط جهان را نشان می دهد.(امروزه به ثابت هابل معروف است؛ به نام منجمی که در واقع توانست سرعت انبساط
جهان را اندازه گیری کند.)
2. امگا، که به چگالی متوسط ماده در جهان مربوط است.
3. لاندا، که انرژی فضای خالی یا انرژی تاریک است.
بسیاری از کیهان شناسان تمام عمرحرفه ای خود را صرف تعیین دقیق این سه پارامتر کرده اند. اثر متقابل بین این سه ثابت، سیر
تکاملی آیندۀ جهان را تعیین می کند. به عنوان مثال از آنجایی که گرانش یک نیروی جذب کننده است، چگالی جهان (امگا) همانند
ترمزی عمل می کند تا فرایند انبساط جهان را که پس از انفجار بزرگ آغاز شده است کند نماید.فرض کنید سنگی را به هو پرتاب میکنید.
در حالت عادی، قدرت جاذبۀ زمین به اندازه ای است که می تواند جهت سنگ را تغییر داده و باعث سقوط آن بر روی زمین شود. ولی اگر
فردی سنگ را به اندازۀ کافی سریع پرتاب کند، سنگ خواهد توانست از جاذبۀ زمین بگریزد وبه فضای بیرون برود. همانند سنگ، جهان
نیز در اصل به دلیل انفجار بزرگ همواره در حال انبساط بوده است،ولی ماده یا همان امگا، در مقابل انبساط جهان مثل ترمز عمل میکند؛
همان طور که گرانش زمین برای سنگ به صورت ترمز عمل می کند.
بیایید برای لحظه ای تصور کنیم که لاندا، انرژی فضای خالی، برای صفر باشد. تعریف دقیق پارامتر امگا این است: حاصل تقسیم چگالی
جهن بر چگالی بحرانی. (چگالی بحرانی جهان تقریباً برابر است با 10 اتم هیدروژن در متر مکعب.چگالی بحرانی جهان متناظر است با
وجود به طور میانگین یک اتم هیدروژن تنها در حجمی براببا سه توپ بسکتبال)
اگر امگا کمتر از 1 باشد، دانشمندان نتیجه می گیرند که به اندازۀ کافی ماده در جهان وجود ندارد تا انبساط اولیه ناشی از انفجار بزرگ
را معکوس کند.(شبیه به پرتاب کردن سنگ در هوا؛ اگر جرم زمین به اندازۀ کافی بزرگ نباشد، سنگ در نهایت زمین را ترک خواهد کرد.)
در نتیجه، جهان تا ابد به انبساط ادامه خواهد داد که در نهایت با نزدیک شدن دما به صفر مطلق به انجماد بزرگ منتهی خواهد شد.
(این همان اساس کار یخچال یا سیستم تهویه مطبوع است. زمانی که گاز منبسط می شود، دمایش کاهش می یابد. در کولرهای
گازی، گاز جاری در لوله، منبسط شده ودر نتیجه لوله و اتق شما خنک می شود.)
اگر امگا از یک بزرگتر باشد، آنگاه ماده ودر نتیجه گرانش کافی در جهان موجود خواهد بود تا در نهایت انبساط کیهانی را معکوس کند.
در نتیجه، فرایند انبساط جهان در نقطه ای متوقف شده وجهان این بار شروع به انقباض خواهد کرد.( مثل سنگی که به هوا پرتاب
میشود؛ اگر جرم زمین به اندازه کافی بزرگ باشد، سنگ در نهایت به یک ارتفاع بیشینه رسیده وسپس به سمت زمین سقوط
میکند.) با سرعت گرفتن کهکشانها وستارگان به سمت یکدیگر، دماها شروع به افزایش می کنند.( اگرتاکنون لاستیک دوچرخه را باد زده
باشید، می دانید که فشردگی گاز؛گرما ایجاد می کند. کار مکانیکی اجام گرفته برای فشردن هوا به انرژی گرمایی تبدیل ی شود.) در
نهایت دما آنقدر زیاد خواهد شدکه حیات، روبه خاموشی گذاشته شده وجهن به سمت "فروپاشی بزرگ" خواهد رفت. (ستاره شناسی
به نام کن کراسول، این فرایند را اینگونه توصیف می کند: "از تولد تا تدفین" )
احتمال سومی هم وجود دارد که امگا دقیقاً با 1 برابر باشد. به بیان دیگر، چگالی جهان برابر با چگالی بحرانی باشد که در این حالت
جهان بین دو حالت فوق الذکر بوده وتا ابد انبساط خواهد یافت. ( خواهیم دید که این سناریو با تصویر تورمی جهان سازگاری دارد.)
و در آخر این امکان وجود دارد ک جهان، پس از فروپاشی بزرگ، به انفجاربزرگ جدیدی وارد شود. این نظریه، با نام جهان نوسانگر شناته
می شود. فریدمن نشان داد که هر کدام از این سناریوها، به نوبه خودانحنای فضا-زمان جهان را تعیین می کنند. وی نشان داد که اکر
امگا از یک کوچکتر باشد وجهان برای همیشه منبسط شود، نه تنها زمان نامتناهی است، بلکه فضا نیز به همان ترتیب نامتناهی خواهد
بود. در این صورت،گفته می شود که جهان "باز" است؛ یعنی هم از نظر زمان وهم از نظر فضا نامتناهی است. فریدمن با محاسبه
دریافت انحنای این جهان منفی است. ( این جهان شبیه سطح یک زین یا ترومپت است. اگر حشره ای بر روی این سطح زندگی میکرد،
میدید که خطوط موازی نه تنها هرگز یکدیگر را قطع نمی کنند، بلکه از هم فاصله می گیرند و مجموع زوایای یک مثلث کمتر از 180 درجه
است.) اگر امگا از 1 بزرگتر باشد، جهان در نهایت در تحقق یک فروپاشی بزرگ، منقبض خواهد شد.. زمان وفضا در این حالت
متناهی اند. فریدمن دریافت که انحنای این جهان مثبت است(شبیه یک کره). در نهایت اگر امگا برابر با 1 باشد، آنگاه فضا تخت است
وفضا و زمان هیچ کدام کرانه (مرز) ندارند. (به اصطلاح بی کران هستند.)
فریدمن نه تنها اولین تفسیر جامع از معادلات کیهان شناسی اینشتین را فراهم آورد، بلکه توانس واقع گرایانه ترین تخمین را برای روز
رستاخیز ارائه کند. سرنوشت نهایی جهان این است: یا در یک انجماد بزرگ نابود شده، یا در یک فروپاشی بزرگ می سوزد یا برای
همیشه نوسان می کند. پارامترهای تعیین کننده این سرنوشت، عبارتند از: چگالی جهان وانرژی خلأ .
ولی تصویر فریدمن سؤالی را در ذهن باقی می گذارد. اگر جهان در حال انبساط است، احتمالاً آغازی داشته است. نظریه اینشتین
چیزی در مورد این لحظه آغاز نمی گوید. آنچه از قلم افتاده، لحظه آفرینش است؛ انفجار بزرگ. سرانجام، سه تن از دانشمندان،
ناگزیرترین تصویر از انفجار بزرگ را ارائه کردند.
منبع : http://sactehran.com
بنتلی، که قرن ها پیش ارائه شده بود مواجه شود. در دهه 1920 ، اغلب ستاره شناسان عقیده داشتند که جهان یکپارچه و ایستا
است. بنابراین اینشتین با این فرض شروع کرد که جهان، به طور یکنواخت از غبار و ستارگان پر شده است. به عنوان یک مدل، جهان را
میتوان به بادکنک یا حبابی بزرگ تشبیه کرد. ما بر روی پوسته حباب زندگی می کنیم. ستارگان و کهکشان هایی را که اطراف خود
میبینیم، می توان به لکه هایی که بر سطح بادکنک نقاشی شده اند، تشبیه کرد. هر بار اینشتین سعی کرد معادله اش را حل کند، با
تعجب دریافت جواب، جهانی غیر ایستا است. اینشتین نیز با همان مشکلی، که بنتلی در حدود 200 سال پیش مطرح کرده بود مواجه
شد. ازآنجا که گرانش همواره جذب کننده است و هرگز دفع کننده نیست، هر مجموعه متناهی از ستارگان باید در فاجعه ای آتشبار، به
درون هم فرو بپاشند. این مسئله، با دانش متداول در اوایل قرن بیستم که بیان می داشت جهان ایستا و یکنواخت است در تناقض بود.
اینشتین، علی رغم روحیه انقلابی اش، نمی توانست باور کند که جهان در حرکت باشد. همانند نیوتن و بسیاری دیگر، اینشتین به
جهانی ایستا باور داشت. بنابراین در سال 1917، مجبور شد که بخش جدیدی را به معادله خود اضافه کند، یک ((عامل تصحیح)) ، که
نیروی جدیدی را به نظریه اش اضافه می کرد. نیروی ضد گرانشی که ستارگان را از هم دور می ساخت. اینشتین این عامل را ثابت
کیهان شناسی نامید؛ جوجه اردک زشتی که چاره ای مناسب برای نجات نظریه اینشتین به نظر می آمد. او سپس این ضد گرانش
را به طور دلخواه طوری انتخاب کرد که اثر جاذبه را دقیقا خنثی نموده و جهانی ایستا ایجاد کند. به بیان دیگر، جهان به طور فرمایشی
ایستا شد: انقباض جهان به سمت درون ناشی از گرانش، با نیروی انرژی تاریک که به سمت بیرون عمل می کند، خنثی شد.
در سال 1917 ، فیزیکدان هلندی با نام ویلم دسیتر، جواب دیگری برای معادلات اینشتین ارائه کرد که در آن، جهان نامتناهی ولی کاملاً
خالی از ماده است و در اصل تنها شامل انرژی خلاً یا ثابت کیهان شناسی است. این نیروی ضد گرانش، به تنهایی کافی است تا
چنین جهانی را سریعاً و به طور تصاعدی منبسط کند. حتی بدون وجود جرم نیز این انرژی تاریک می توانست جهانی در حال انبساط
ایجاد کند.
حال فیزیکدانان با معمائی پیچیده روبرو بودند. جهان اینشتین دارای جرم بود، ولی حرکت نداشت. از طرف دیگر، جهان دسیتر حرکت
داشت ولی جرم نداشت. در دنیای انشتین، ثابت کیهان شناسی، برای خنثی کردن جاذبه گرانش و ایجاد جهان ایستا لازم بود. در
جهان دسیتر، ثابت کیهان شناسی به تنهایی برای ایجاد یک جهان در حال انبساط کافی بود.
بالاخره در سال 1919 ، زمانی که اروپا تلاش می کرد تا از پس اجساد و ویرانه های جنگ جهانی اول، حیات خود را باز یابد، چندین تیم
از ستاره شناسان به سراسر جهان اعزام شدند تا نظریه اینشتین را مورد آزمایش قرار دهند. اینشتین قبلاً پیش بینی کرده بود که
انحنای فضا- زمان ناشی از حضور خورشید، برای خم کردن نور ستارگانی که از مجاورت آن می گذرند، کافی خواهد بود. مقدار انحنای
نور ستارگان در اطراف خورشید، مانند انحنای نور در یک عدسی، معین و قابل محاسبه است. ولی از آنجا که نور خورشید در طول روز
دیگر ستارگان را محو می کند، دانشمندان برای انجام آزمایش ها دقیق ناچارند در انتظار رخ دادن خورشید گرفتگی باشند.
یک گروه به سرپرستی اختر فیزیکدان انگلیسی، آرتور ادینگتون، به جزیره پرنسیب در خلیج گینه در نزدیکی ساحل آفریقای جنوبی رفتند
تا انحنای نور ستارگان در اطراف خورشید را هنگام خورشید گرفتگی ثبت کنند. تیم دیگری به سرپرستی آندرو کراملین، به سوبرال در
شمال برزیل رفتند. با استفاده از داده های جمع آوری شده، مقدار میانگین انحراف برای نور ستارگان برابر79/1 ثانیه قوسی اندازه گیری
شد. این اندازه گیری
پیشگویی اینشتین برابر 74/1 ثانیه قوسی را تائید می کرد (با احتساب خطاهای تجربی). به بیان دیگر، نور در نزدیکی خورشید خم
میشود. ادینگتون بعدها عنوان کرد که تائید صحت نظریه اینشتین، بزرگترین لحظه زندگی او بوده است.
در6 نوامبر 1919 ،در جلسه مشترک انجمن سلطنتی و انجمن سلطنتی نجوم در لندن، برنده جایزه نوبل و رئیس انجمن سلطنتی،
جِی جِی تامپسون، رسماً بیان کرد که این ((یکی از ارزشمندترین دستاوردها در تاریخ افکار بشرمحسوب می شود. در حوزه ایده های
علمی جدید، این امر کشف یک جزیره دور افتاده نیست، بلکه کشف یک قاره کامل است. این نظریه، بزرگترین یافته در ارتباط با گرانش
از زمانی است که نیوتن این مفهوم را بیان کرده است.))
(سپس، خبرنگاری از ادینگتون پرسید:(( شایعه ای وجود دارد مبنی بر اینکه تنها سه نفر در تمام جهان نظریه اینشتن را فهمیده اند.
شما باید یکی از آنها باشید.)) ادینگتون ساکت ماند. خبرنگار گفت:(( فروتن نباشید آقای ادینگتون.)) ادینگتون شانه را بالا انداخت و
گفت ( نه اصلاً . به این فکر می کردم که نفر سوم چه کسی می تواند باشد.))
روز بعد، روزنامه تایمز لندن با این تیتر منتشر شد: ((انقلابی در علم – نظریه جدید جهان – عقاید نیوتن سرنگون شد .)) این تیتر
لحظه ای را رقم زد که در آن اینشتین به یک شخصیت شناخته شده جهانی بدل شد؛ پیام آوری از ستارگان.
اعلام این خبر مهم، عزیمت از نیوتن به اینشتین، باعث واکنش شدیدی از جانب فیزیکدانان و منجمان برجسته شد. در دانشگاه کلمبیا
چارلز لِین پور، پروفسور در مکانیک نجومی، با گفتن این جمله انتقاد خود را بیان کرد: ((احساس من این است که با آلیس در سرزمین
عجایب گشته ام و با کلاهدوز دیوانه چای خورده ام.))
اینکه نظریه نسبیت با احساس عمومی ما در تناقض است، دلیل بر اشتباه بودن آن نیست، با احساس عمومی ما بیانگر واقعیت نیست.
در حقیقت ((ما)) در این جهان عجیب و غریب هستیم. ما در مکان غیر معمولی سکنی گزیده ایم که در آن دماها، چگالی ها و سرعت
ها کاملاً متعادلند. در حالی که در (( دنیای واقعی )) مرکز ستارگان، سوزنده و داغ و فضای خارجی بی حس کننده و سرد است و ذرات
ریز اتمی معمولاً در سراسر فضا با سرعتی نزدیک به سرعت نور حرکت می کنند. به بیان دیگر، احساس عمومی ما، در کره زمین تکامل
یافته است که بخشی غیر معمول و مبهم از جهان است، پس تعجبی ندارد که درک احساس عمومی ما از جهان، آن طور که هست،
دشوار باشد. مشکل در نسبیت نیست، بلکه در فرضیاتی است که احساس عمومی ما در توصیف جهان دارد.
آینده جهان
اگرچه نظریه اینشتین در توضیح پدیده های نجومی، مثل انحنای نور ستارگان در اطراف خورشید و انحراف خفیف در مدار سیاره تیر
(عطارد) موفق بود، با این حال پیش گویی های کیهان شناسی آن هنوز گیج کننده می نمود. فیزیکدان روسی، الکساندر فریدمن،
ابهامات را روشن کرد و عمومی ترین و واقعی ترین راه حل های معادلات اینشتین را ارائه داد، که حتی امروزه در مباحث درسی نسبیت
عام تدریس می شود. (فریدمن در سال 1922 به یافته های خود دست یافت، ولی در سال 1925 در گذشت و کارهای او تا سال ها به
فراموشی سپرده شد.)
طبیعتاً، نظریه اینشتین تماماً مجموعه ای از معادلات فوق العاده مشکل است که اغلب برای یافتن جواب آنها به رایانه نیاز است. فرید
من ابتدا فرض کرد که جهان دینامیک است و سپس دو فرض دیگر برای ساده سازی در نظر گرفت( که اصول کیهان شناسی نامیده
می شوند): جهان ایزوتروپیک (دارای خواص فیزیکی متشابه) است (از یک نقطه داده شده به هر سو بنگریم، یکسان به نظر می آید)
و دیگر اینکه جهان همگن است (جهان، در همه جا یکنواخت است).
با در نظر گرفتن این دو فرض، معادلات اینشتین ساده می شوند. (در حقیقت، هر دو جهان اینشتین و دسیتر حالات ویژه ای از جواب
عمومی تر . جهان فرید من ، فقط به سه پارامتر بستگی دارد:
1H. ، که سرعت انبساط جهان را نشان می دهد.(امروزه به ثابت هابل معروف است؛ به نام منجمی که در واقع توانست سرعت انبساط
جهان را اندازه گیری کند.)
2. امگا، که به چگالی متوسط ماده در جهان مربوط است.
3. لاندا، که انرژی فضای خالی یا انرژی تاریک است.
بسیاری از کیهان شناسان تمام عمرحرفه ای خود را صرف تعیین دقیق این سه پارامتر کرده اند. اثر متقابل بین این سه ثابت، سیر
تکاملی آیندۀ جهان را تعیین می کند. به عنوان مثال از آنجایی که گرانش یک نیروی جذب کننده است، چگالی جهان (امگا) همانند
ترمزی عمل می کند تا فرایند انبساط جهان را که پس از انفجار بزرگ آغاز شده است کند نماید.فرض کنید سنگی را به هو پرتاب میکنید.
در حالت عادی، قدرت جاذبۀ زمین به اندازه ای است که می تواند جهت سنگ را تغییر داده و باعث سقوط آن بر روی زمین شود. ولی اگر
فردی سنگ را به اندازۀ کافی سریع پرتاب کند، سنگ خواهد توانست از جاذبۀ زمین بگریزد وبه فضای بیرون برود. همانند سنگ، جهان
نیز در اصل به دلیل انفجار بزرگ همواره در حال انبساط بوده است،ولی ماده یا همان امگا، در مقابل انبساط جهان مثل ترمز عمل میکند؛
همان طور که گرانش زمین برای سنگ به صورت ترمز عمل می کند.
بیایید برای لحظه ای تصور کنیم که لاندا، انرژی فضای خالی، برای صفر باشد. تعریف دقیق پارامتر امگا این است: حاصل تقسیم چگالی
جهن بر چگالی بحرانی. (چگالی بحرانی جهان تقریباً برابر است با 10 اتم هیدروژن در متر مکعب.چگالی بحرانی جهان متناظر است با
وجود به طور میانگین یک اتم هیدروژن تنها در حجمی براببا سه توپ بسکتبال)
اگر امگا کمتر از 1 باشد، دانشمندان نتیجه می گیرند که به اندازۀ کافی ماده در جهان وجود ندارد تا انبساط اولیه ناشی از انفجار بزرگ
را معکوس کند.(شبیه به پرتاب کردن سنگ در هوا؛ اگر جرم زمین به اندازۀ کافی بزرگ نباشد، سنگ در نهایت زمین را ترک خواهد کرد.)
در نتیجه، جهان تا ابد به انبساط ادامه خواهد داد که در نهایت با نزدیک شدن دما به صفر مطلق به انجماد بزرگ منتهی خواهد شد.
(این همان اساس کار یخچال یا سیستم تهویه مطبوع است. زمانی که گاز منبسط می شود، دمایش کاهش می یابد. در کولرهای
گازی، گاز جاری در لوله، منبسط شده ودر نتیجه لوله و اتق شما خنک می شود.)
اگر امگا از یک بزرگتر باشد، آنگاه ماده ودر نتیجه گرانش کافی در جهان موجود خواهد بود تا در نهایت انبساط کیهانی را معکوس کند.
در نتیجه، فرایند انبساط جهان در نقطه ای متوقف شده وجهان این بار شروع به انقباض خواهد کرد.( مثل سنگی که به هوا پرتاب
میشود؛ اگر جرم زمین به اندازه کافی بزرگ باشد، سنگ در نهایت به یک ارتفاع بیشینه رسیده وسپس به سمت زمین سقوط
میکند.) با سرعت گرفتن کهکشانها وستارگان به سمت یکدیگر، دماها شروع به افزایش می کنند.( اگرتاکنون لاستیک دوچرخه را باد زده
باشید، می دانید که فشردگی گاز؛گرما ایجاد می کند. کار مکانیکی اجام گرفته برای فشردن هوا به انرژی گرمایی تبدیل ی شود.) در
نهایت دما آنقدر زیاد خواهد شدکه حیات، روبه خاموشی گذاشته شده وجهن به سمت "فروپاشی بزرگ" خواهد رفت. (ستاره شناسی
به نام کن کراسول، این فرایند را اینگونه توصیف می کند: "از تولد تا تدفین" )
احتمال سومی هم وجود دارد که امگا دقیقاً با 1 برابر باشد. به بیان دیگر، چگالی جهان برابر با چگالی بحرانی باشد که در این حالت
جهان بین دو حالت فوق الذکر بوده وتا ابد انبساط خواهد یافت. ( خواهیم دید که این سناریو با تصویر تورمی جهان سازگاری دارد.)
و در آخر این امکان وجود دارد ک جهان، پس از فروپاشی بزرگ، به انفجاربزرگ جدیدی وارد شود. این نظریه، با نام جهان نوسانگر شناته
می شود. فریدمن نشان داد که هر کدام از این سناریوها، به نوبه خودانحنای فضا-زمان جهان را تعیین می کنند. وی نشان داد که اکر
امگا از یک کوچکتر باشد وجهان برای همیشه منبسط شود، نه تنها زمان نامتناهی است، بلکه فضا نیز به همان ترتیب نامتناهی خواهد
بود. در این صورت،گفته می شود که جهان "باز" است؛ یعنی هم از نظر زمان وهم از نظر فضا نامتناهی است. فریدمن با محاسبه
دریافت انحنای این جهان منفی است. ( این جهان شبیه سطح یک زین یا ترومپت است. اگر حشره ای بر روی این سطح زندگی میکرد،
میدید که خطوط موازی نه تنها هرگز یکدیگر را قطع نمی کنند، بلکه از هم فاصله می گیرند و مجموع زوایای یک مثلث کمتر از 180 درجه
است.) اگر امگا از 1 بزرگتر باشد، جهان در نهایت در تحقق یک فروپاشی بزرگ، منقبض خواهد شد.. زمان وفضا در این حالت
متناهی اند. فریدمن دریافت که انحنای این جهان مثبت است(شبیه یک کره). در نهایت اگر امگا برابر با 1 باشد، آنگاه فضا تخت است
وفضا و زمان هیچ کدام کرانه (مرز) ندارند. (به اصطلاح بی کران هستند.)
فریدمن نه تنها اولین تفسیر جامع از معادلات کیهان شناسی اینشتین را فراهم آورد، بلکه توانس واقع گرایانه ترین تخمین را برای روز
رستاخیز ارائه کند. سرنوشت نهایی جهان این است: یا در یک انجماد بزرگ نابود شده، یا در یک فروپاشی بزرگ می سوزد یا برای
همیشه نوسان می کند. پارامترهای تعیین کننده این سرنوشت، عبارتند از: چگالی جهان وانرژی خلأ .
ولی تصویر فریدمن سؤالی را در ذهن باقی می گذارد. اگر جهان در حال انبساط است، احتمالاً آغازی داشته است. نظریه اینشتین
چیزی در مورد این لحظه آغاز نمی گوید. آنچه از قلم افتاده، لحظه آفرینش است؛ انفجار بزرگ. سرانجام، سه تن از دانشمندان،
ناگزیرترین تصویر از انفجار بزرگ را ارائه کردند.
منبع : http://sactehran.com
آخرین ویرایش توسط اماتور یکشنبه ۱۳۹۱/۵/۲۹ - ۱۸:۲۱, ویرایش شده کلا 1 بار
Re: «تاپیک جــــامع مقالاتــــ نجـــوم »
معرفی گنجهای فضایی مال کیست؟
جام جم آنلاین: معدنکاران فضایی بعد از 8 ساعت کار سخت و در حالی که لباسهای فضاییشان به خاطر الکتریسیته ساکن از گرد و خاک پوشیده شده است تلاش میکنند دستگیرهای پیدا کنند و همان طور که در فضا معلقند خود را به کابین استراحتشان در آن سوی یک خرده سیارک خاکستری برسانند.در همین حال گروه دوم که فقط اندکی سرحالتر از آنها به نظر میرسد در حالی راهی محل کارشان هستند که دوستی زیادی بین دو گروه دیده نمیشود. نزدیکترین مسیر بازگشت آنها به خانه زمینیشان حداقل 3 ماه زمان میبرد. به آنها قول داده شده اگر بتوانند تولیدشان را 20 درصد افزایش دهند، مدت ماموریتشان 6 ماه کاهش پیدا خواهد کرد و به همین خاطر تلاش میکنند تیتانیوم بیشتری استخراج کنند. مشکلات پزشکی، روان شناسی و فناوری معدنکار فضایی بودن از آنها که روزگاری مردانی پولادین بودند، شیشههای کدر نازکی ساخته که با تلنگری میشکنند. روزنامهنگاران زیادی درباره کار سخت و طاقتفرسای آنها مقالههای متنوعی مینویسند و شاید روزی یکی از آنها که از همه باهوشتر است و از زندگی سخت خود به ستوه آمده، مسیر یکی از آن خرده سیارکها را کج کند و به عملیات تروریستی بر ضدسیاره مادری خود اقدام نماید که حالا او و زندگیش را به بردگی کشیده است.
همه اینها روزگاری فقط خیالپردازی یک نویسنده رویاپرداز به نظر میرسید، اما به نظر میرسد دیگر باید خودتان را برای دیدن تصاویر نخستین فضانوردان معدنکار آماده کنید. شرکت پلانتری رسورسز (منابع سیارهای) که مجمعی از عجیبترین، جسورترین، رویاپردازترین و صدالبته پولدارترین انسانهای سیاره زمین است، اعلام کرده کار شناسایی معادن فضایی خود را با کاوش و بررسی خردهسیارکها آغاز خواهد کرد. آنها قرار است در چند مرحله کاندیداهای خود را از بین هزاران خردهسیارک کوچک و بزرگ انتخاب کنند و پس از شناسایی بهترین اهداف، زمینه را برای بررسی معدنکاری در آنها شروع کنند. این کار بزرگ که بیشتر شبیه یک فیلم علمی ـ تخیلی بزرگ است، کارگردان بزرگی را نیز در کنار خود دارد. جیمز کامرون، سازنده عظیمترین و تاثیرگذارترین فیلمهای علمی ـ تخیلی جهان که مرگ تایتانیک را در فیلمی به همین نام و قیام پاندوراییها در فیلم آواتار به تصویر کشیده یکی از موسسان این شرکت جسور است که میخواهند نسل جدید جویندگان طلا را به فضای بین سیارهای راهی کنند.
معادن سرگردان
تمام اجرام سنگی منظومه شمسی از یک توده چرخان واحد متعلق به زمانی که خورشید ستارهای نوزاد بوده است، شکل گرفتهاند. عطارد، زهره، زمین مریخ و خرده سیارکهای سرگردان در مدار بین مریخ و مشتری همگی منشأ یکسانی دارند، بنابراین انتظار میرود تقریبا از ترکیب یکسانی در مواد معدنی نیز برخوردار باشند. همین موضوع استفاده از معادن، این اجرام را به رویایی تبدیل کرده که این روزها حرف و حدیث درباره آن دوباره بالا گرفته است، بله دوباره!
این اولین بار نیست که بشر دندانهای خود را برای مواد معدنی سرگردان در فضا تیز کرده است. مدتی است بشر میداند بیشتر خردهسیارکها از مواد ارزشمندی مثل آلومینیوم، آهن، تیتانیوم و حتی طلا ساخته شدهاند. وجود یخ روی آنها نیز ثابت شده است. بنابراین خردهسیارکها فقط هدفی برای استخراج فلزات نیستند، بلکه آب خود به تنهایی میتواند اولین، مهمترین و صدالبته آسانترین هدف معدنداران فضایی باشد. آب در فضا یعنی زندگی و حرکت. زندگی، چون فضانوردان به نوشیدن احتیاج دارند و چون اکسیژن یکی از اجزای تشکیلدهنده آب است و حرکت، زیرا هیدروژن را که جزو دوم آب است، اگر با اکسیژن ترکیب کنیم میتوانیم موتورهای فضاپیمایمان را با آن روشن کنیم. پس آب در فضا خیلی اهمیت دارد. معدن داران فضایی شاید قبل از هر چیز به پیدا کردن یک خردهسیارک مملو از یخ که در مسیر مناسبی در حال چرخش به دور خورشید باشد، بگردند تا نخستین ایستگاه سوختگیری فضایی را روی آن تاسیس کنند. پمپ سوختی که با استفاده از انرژی خورشیدی، یخ را به آب، اکسیژن و هیدروژن تبدیل کرده و ذخیره نماید تا در صورت فرارسیدن یک مشتری فضایی به مخازن تشنه فضاپیمای او آب، هیدروژن و اکسیژن تزریق کند.
فضا مال چه کسی است؟
شرکت پلانتری رسورسز با اعلام رسمی خود برای معدنیابی در فضا در واقع فقط دنیای فناوری را به مبارزه دعوت نکرده، زیرا جنگ اصلی در دفاتر حقوقی آغاز شده است. این بار هم این اولین بار نیست که پای حقوقدانان به موضوع سفرهای فضایی باز میشود. مهرماه سال 1336 خورشیدی هنوز به میانه خود نرسیده بود که اتحاد جماهیر شوروی سابق توانست نخستین ماهواره زمینی را که اسیوتنیک1 نامیده میشد، با موفقیت به مدار زمین ارسال کند. این پیروزی بزرگ ابرقدرت شرقی، نگرانی سایر ملتها و بخصوص کشورهای غربی را از رقیب روس به اوج رساند.
نگرانیها عمدتا امنیتی و صدالبته اقتصادی بود. حتی در همان زمان هم همه میدانستند زمین عضو حقیر و کوچکی از جهان هستی را تشکیل میدهد. وقتی میشود برای ثروتهای زمینی میلیونها جان بیگناه را گرفت، چرا نشود برای ثروت بیکران و بیمالکی که در فضای ماوراء جو انتظار انسان طماع را میکشد، سیارهای را به آتش کشید. این خودشناسی نوع بشر از طبیعت وحشی خودش باعث شد سران دولتهای قدرتمند آن زمان فورا دور یک میز بنشینند و تلاش کنند دست رقیب را از این سفره بزرگ کوتاه کنند. این شد که معاهده جهانی فضای ماوراء جو در سال 1346 خورشیدی به تصویب رسید.
ماده دوم این معاهده میگوید: ملتها نمیتوانند روی فضای ماوراء جو شامل ماه و سایر اجرام سماوی به منظور بهرهبرداری یا اشغال یا به هر منظور دیگری ادعای مالکیت کنند.
متن ساده و صریح است، اما نکته ضعف بزرگی دارد. شرکت پلانتری رسورسز یک ملت نیست بلکه شرکتی است که حتی میتواند با اضافه کردن شرکایی از سایر کشورها وجهه بینالمللی نیز پیدا کند. تقریبا همه حقوقدانان معتقدند معاهده فضای ماوراء جو 1967 صراحتا هرگونه ادعای مالکیت بر فضای ماوراء جو را نمیپذیرد و رسما فضا را میراث جاودانه بشریت معرفی میکند. میراثی که اگر قرار باشد از آن بهرهبرداری کرد، باید منافعش به همه بشریت برسد.
پلانتری رسورسز البته با اشراف بر این محدودیت قانونی تلاش دارد با انتشار خبر تاریخی خود توجه محافل حقوقی و قانونگذاری را به آینده تجارت بشریت در فضا جلب کرده و تلاش کند زمینه را برای تغییر یا تصویب قوانین فراهم کند.
ارزش معدنکاری در خردهسیارکها
گرانش خردهسیارکها به دلیل کوچکیشان آنقدر ناچیز است که تقریبا میتوان آن را ندیده گرفت. همین ویژگی باعث میشود معدنکاری در آنجا به یک رویا تبدیل شود. شاید به همین دلیل باشد که وقتی صحبت از معدنکاری در فضا به میان میآید همه چشمها به خردهسیارکها خیره میشود و کسی به فکر ماه و مریخ نیست. از طرفی شب و روز در خردهسیارکها نیز تقریبا بیمعنی است و میتوان تمام این جسم فضایی کوچک را با صفحات خورشیدی پوشاند تا از نیروی الکتریسیته کافی در هر لحظه برخوردار شد. برق رایگان 24 ساعته و گرانش بسیار ناچیز در کنار مواد معدنی و شیمیایی نایاب و قیمتی از یک خردهسیارک کوچک که قطری حدود 30 متر داشته باشد، یک تراول چک 50 تا 100 هزار میلیارد تومانی میسازد. چه کسی میتواند در مقابل این ثروت عظیم رها شده در آسمانها مقاومت کند. از طرفی خردهسیارکها چون کوچکند، زود رام میشوند. میتوان با استفاده از موتورهای یونی که برای تولید نیروی پیشران از نور خورشید بهره میگیرند استفاده کرد تا ضمن تغییر صفحه چرخش حتی مسیر حرکت این سنگهای آسمانی را نیز تغییر داد و تا جایی که ممکن است آنها را به زمین نزدیک کرد. آنقدر نزدیک که برداشت از معادن و کنترل امور به صرفه باشد و در ضمن خطری نیز زمینیان را تهدید نکند.
بیشک برای اینکه معدنکاری فضایی به شغلی اقتصادی تبدیل شود و مواد معدنی فضایی از نظر قیمت قابلیت رقابت با همتایان زمینی خود را پیدا کنند، باید شرکتهای خصوصی زیادی از همین الان به فکر ساخت موشکهای فضایی اقتصادی و مطمئنی باشند که وظیفه حمل و نقل به فضا را با کمترین قیمت و بیشترین امنیت ممکن به سرانجام برسانند. فضا در آینده سفره گستردهای از زر و زیور است. اگر میخواهیم سهمی از این گنج بزرگ داشته باشیم، باید از همین حالا به فکر باشیم.
سیارهای که خرد شد
بعد از مریخ و قبل از مشتری، کمربندی از اجرام کوچک سنگی و فلزی وجود دارد که در محدودهای بین ۲ تا ۴ واحد نجومی (یک واحد نجومی، فاصله بین زمین تا خورشید است) به دور خورشید میچرخند. حدود یک تا دو میلیون خردهسیارک با ابعادی از ۱۰۰۰ کیلومتر برای خردهسیارکی به نام سرس تا چند سانتیمتر برای غبارهای فضایی در این ناحیه که اصطلاحا کمربند اصلی سیارکها نامیده میشوند، وجود دارد. هر چند میلیونها خردهسیارک در کمربند اصلی سیارکها وجود دارد اما آنها بسیار از هم دورند و فضای این کمربند هنگام گذر از آن خیلی خالی به نظر میرسد. در زمان شکلگیری منظومه شمسی، اجرامی که در مدار مورد اشاره قرار گرفته بودند به دلیل اثرات جاذبه عظیم مشتری و فاصله مخصوصی که از خورشید داشتند، دچار موقعیتی شدند که از یکپارچه شدن آنها جلوگیری میکرد و به همین دلیل امروزه شاهد مجموعه بزرگی از اجرام سرگردان کوچک و بزرگ در آن موقعیت هستیم.
اما این سنگهای سرگردان همیشه یکجا نیستند. به مرور زمان برخی از آنها به خاطر اغتشاشات مداری، راه خود را کج کرده و حتی به نزدیکیهای زمین رسیدهاند. بنابراین طبیعی است اگر روزی مسیر این سیارکها با مسیر زمین به دور خورشید تداخل پیدا کند فاجعه نابودی دایناسورها بار دیگر تاریخ زمین را دگرگون خواهد کرد.
شهرام یزدانپناه / گروه دانش
Re: «تاپیک جــــامع مقالاتــــ نجـــوم »
چرا آسمان شب تاريك است؟
جواب پارادوكس اولبرس چيست؟
جواب پارادوكس اولبرس چيست؟
پيش از اين كه پاسخي به اين سوال بدهيم ، اجازه بدهيد صورت مساله را يك بار ديگر ذكر كنيم، چرا آسمان شب تاريك است؟
اولين كسي كه جرات كرد اين سوال بظاهر بچگانه را بپرسد، فيزيكدان آلماني ، هاينريش ويلهلم اولبرس در سال 1823 بود.
سوالي كه از آن پس به پارادوكس اولبرس معروف شد و سالها ذهن فيزيكدان ها و ستاره شناسان را به خود مشغول كرد؛ زيرا جواب سوال برخلاف صورت كودكانه اش ، اصلا مثل روز روشن نيست.
ابتدا به نظر رسيد گرد و غبار بين ستاره ها مي تواند مساله را حل كند.
اين مواد نور ستاره ها را جذب مي كنند و مانع رسيدن آنها به چشم ما مي شوند، اما مساله اينجاست كه جذب نور، سرانجام آنقدر دماي گردوغبار را بالا مي برد كه آن را به تابش و نورافشاني وامي دارد.
توضيح دوم پاي انتقال به سرخ كهكشان ها و ستاره هاي دور را وسط كشيد.
مي دانيم كه به دليل انبساط جهان ، همه كهكشان ها در حال دورشدن از ما هستند و اين باعث افزايش طول موج پرتوهاي تابيده از آنها يا به اصطلاح انتقال به سرخ نورشان مي شود.
تحت تاثير اين انتقال ، بخش عمده اي از نور مرئي كهكشان هاي دور به نور مادون قرمز تبديل و غيرقابل رويت مي شود؛ اما نبايد فراموش كرد كه به همين ترتيب بخشي از پرتوهاي ماوراي بنفش نيز سر از طيف مرئي درمي آورند و اثربخشي اول را تقريبا خنثي مي كنند.
بهترين توضيحي كه در حال حاضر براي اين پارادوكس وجود دارد، شامل 2 قسمت است
اول اين كه حتي اگر جهان ما بي نهايت بزرگ باشد، بي نهايت پير نيست. اين نكته از آن جهت اهميت دارد كه سرعت نور محدود است و ما هر اتفاق را تنها بعد از رسيدن نورش مي توانيم ببينيم.
به عقيده بيشتر ستاره شناسان ، جهان بين 10 تا 15ميليارد سال عمر دارد.
بنابراين بيشترين فاصله اي كه ما از آن نور دريافت مي كنيم بين 10 تا 15 ميليارد سال نوري است.
حتي اگر ستاره ها يا كهكشان هايي در فاصله دورتر از اين وجود داشته باشد، چيز از آنها به چشم ما نمي رسد.
بخش دوم جواب ، به اين واقعيت برمي گردد كه كهكشان ها، عمر لايتناهي ندارند.
ستاره ها سرانجام تاريك مي شوند و اين اثر در كهشكشان هاي نزديك به خاطر فاصله نوري كوتاه تر زودتر قابل مشاهده است.
برهم نهي اين دو عامل باعث مي شود كه ما هيچ وقت نتوانيم نور ستاره هاي دور و نزديك را همزمان در همه جهات ببينيم.
نور دورترين ستاره ها هنوز به ما نرسيده است ، يا اگر برسد اين سفر اين قدر طول مي كشد كه تعدادي از اجرام نزديك در اين فاصله دار فاني را وداع مي گويند و خاموش مي شوند. اين از تاريك بودن شب.
كسي نمي خواهد دليل روشن بودن روز را بداند؟
منبع :بانک مقالات فیزیک
Re: «تاپیک جــــامع مقالاتــــ نجـــوم »
چرا آسمان آبي است؟
شايد هيچ موضوعي به اين اندازه واضح و بديهي نباشد كه آسمان آبي است. اما چرا آسمان ما آبي است و مثلا بنفش، قرمز يا صورتي نيست؟ مثلا شبها كه خورشيد در آسمان نيست، با آسماني مشكي طرف هستيم كه نور ستارهها و ماه در پسزمينه مشكي آن ميدرخشد. چرا در روز اين اتفاق نميافتد مثلا در روز به جاي آسماني آبي، آسماني تيره ميداشتيم كه خورشيد در زمينه آن بدرخشد؟اين اتفاق ميافتاد اگر زمين جو نداشت. در واقع مسووليت اصلي همه اين داستانها، جو زمين است كه باعث مي شود زندگي ما روي زمين ادامه يابد.تابش نور خورشيد در مقابل ماه يا ستارهها بسيار زياد است و به همين دليل زماني كه وارد جو زمين ميشود، تاثيري متفاوت از نور ماه و ستارهها در شب ايجاد ميكند.نور خورشيد تركيبي از طول موجهاي مختلف است كه رنگهاي مختلفي را در دل نور سفيد خود دارد هنگام وقوع رنگينكمان شما ميتوانيد اين طيف رنگي را ببينيد يا با قرار دادن منشوري در برابر پرتو نور خورشيد آن را به رنگهاي سازنده آن تجزيه كنيد. اين نور سپيد و درخشان خورشيد در روز اما براي اينكه بتواند خود را به چشمان ما برساند بايد از ميان جو غليظ سياره ما عبور كند. جوي كه عمدتا از نيتروژن و اكسيژن تشكيل شده است. عبور نور خورشيد از دل اين گازهاي جوي كه ابعاد ذرات تشكيلدهنده آنها از طول موج نور عبوري كوچكتر است، باعث ميشود تا اين طول موجهاي مختلف متناسب با طول موجشان در جو پراكنده شوند. همين پراكندگي است كه باعث ميشود تا در روز برخلاف شب همه آسمان روشن شود چرا كه منبع نور، آنقدر قوي است كه ميزان پراكندگي آن باعث روشن شدن كل آسمان ميشود، اما چرا آسمان آبي است؟پديده پراكندگي طول موجهاي مختلف در محيطهاي مختلف را اصطلاحا به نام پديده رايلي ميشناسند. فرمول رايلي ميزان پراكندگي نور در آسمان را بيان ميكند. اين پراكندگي و در واقع ميزان پراكنده شدن هر يك از طول موجهاي مختلف در آسمان به مادهاي بستگي دارد كه نور از ميان آن عبور ميكند. جو زمين عمدتا از نيتروژن تشكيل شده است و مولكولهاي اين گاز در شرايط عادي نور آبي را بيش از بقيه طول موجها پراكنده ميكنند. نتيجه اين ميشود كه غير از مواقعي كه غبار زيادي در جو وجود دارد يا هنگام غروب خورشيد آسمان را آبي ببينيم.اين پديده در سيارات ديگر هم اعمال ميشود. مثلا در مريخ با توجه به تركيب جوي آن عمدتا طول موج نور قرمز است كه پراكنده مي شود و به همين دليل هم مي توانيد در مريخ آسماني سرخ فام را ببينيد. اما اگر زمين جو نداشت چه؟ در اين صورت هيچ پراكندگي رخ نميداد و آسمان سياهي داشتيم كه خورشيددرخشاني در زمينه سياه آن ميدرخشيد.و حالا پاسخی تخصصی تر :
چرا آسمان آبی است ؟
رنگ آسمان ناشی از این واقعیت است که نور با ذراتی که به آنها برخورد می کند (در این مورد مولکولهای گازی که جو زمین را تشکیل می دهند ) برهم کنش دارد . اثر این فرایند ، به نام پراکندگی ، بر نوری که به ذره برخورد می کند این است که جذب می شود و سپس در تمام جهات باز می تابد . دو عامل، طول موج نور و اندازه ذره ای که نور با آن برخورد می کند ، در این فرایند دخالت دارند. برابر قانون پراکندگی ریلی ، اگر اندازه ی ذره کمتر از طول موجهای نور مرئی باشد ، آن ذره به طور بسیار گزینشی عمل خواهد کرد ، یعنی طول موجهای کوتاه تر را بهتر و بیشتر از طول موجهای بلندتر پراکنده می کند . تمام رنگهای نور تا حدی پراکنده می شوند ، اما مولکولهای جو زمین (که ابعادشون کوچکتر از طول موج نور آبی است ) نور آبی را بیشتر از نور سبز ، زرد یا قرمز پراکنده می کنند . در این صورت اگر به مجموعه ای از مولکولها که مستقیما در امتداد خورشید قرار دارند نگاه کنیم ، خورشید را اندکی قرمز می بینیم ، اما اگر همان مجموعه ذرات را از پهلو نگاه کنیم ، نوری را خواهیم دید که آن مجموعه پراکنده کرده است (که عمدتا نور آبی است ) . غروب سرخ رنگ نتیجه ی دیگری از پراکندگی است . به هنگام غروب خورشید ظاهرا به طرف افق حرکت می کند ، نور آن باید از موارد بیشتری که جو را تشکیل می دهند ، بگذرد . در این حال ، چون مولکولهای موجود در جو ، نور آبی را بیشتر از نورهای دیگر پراکنده می کنند ، رنگهایی که در امتداد خط دید ما در جو نفوذ می کند ، رنگ آبی کمتری دارند ؛ از این رو ما رنگهایی را که مایه سرخ آنها بیشتر است می بینیم . بنابراین پدیده هایی را که فلق یا شفق می نامیم نتیجه پراکندگی نور به وسیله ی مولوکولهای موجود در جو است .
ماه بر خلاف زمین فاقد جو است و بنابراین آسمان آن رنگ ندارد و بهتر است بگوییم که سیاه است . وقتی خورشید در هر جایی از سطح ماه غروب کند آنجا بلافاصله تاریک می شود و این تغییر با افت شدید دما همراه است .
و در بخش دیگر :
اسمان آبی
چرا رنگ آسمان آبی است . نور خورشید بوسیله مولكولها وذرات گرد وغبار موجود در آسمان ، كه معمولا د رمقایسه با طول موجها ی نور مرئی بسیار كوچكند ، پراكنده می شود به این ترتیب ، نور طول موجها یكوتاه (نور آبی ) بسیار شدیدتر از نور طول موجها ی بلند تر بوسیله این ذرات پراكنده می شوند . وقتی كه به آسمان صاف نگاه می كنیم ، بیشتر این نور پراكنده شده است كه به چشم ما میرسد . دامنه ی طول موجهای كوتاه پراكنده شده ( به حساسیت چشم آدمی به رنگ ) منجر به احساس رنگ آبی میشود .
كو تا هترین طول موجها ی طیف مرئی بیشتر مطابق بنفش است تا آبی، پس چرا آسمان به جای آنكه بنفش باشد آبی است ؟ نور خورشید اولیه در رنگ بنفش تا حدی ضعیف تر از آبی است و بنفش كمتر از آبی به ما میرسد . دلیل مهمتر اینكه چشم انسان نسبت به بنفش كمتر از آبی حساس است . اینكه مردم آبی بودن آسمان را به وجود بخار آب در جو نسبت بدهند ، شاید به این دلیل باشد كه اغلب توده های آب آبی رنگ است .
از دلایل آبی بودن دریا این است كه وقتی نور سفید چند متر از میان آب میگذرد مولكولهای آب بخشی از انتهای سرخ طیف را جذب می كند ونوری كه سرانجام به چشم بیننده منعكس می شود بیشتر آبی شده است . ودر آسمان آب كافی برای چنین جذبی وجود ندارد . لایه اوزون نیز نور سرخ را تضعیف می كند ، ولی نقسش نا چیزی درآبی شدن آسما ن دارد . از سوی دیگر ، فرض می كنیم كه در یك روز مه الود به آسمان نگاه می كنیم .
در این صورت ، نور آبی باریكه ای كه به چشم ما می رسد به طور كامل پراكنده شده است . در حالی كه طول موجهای بلندتر پراكنده نشده اند . بنابراین ، احساس می كنیم كه رنگ خورشید متمایل به رنگ قرمز شده است . اگر آسمان جوی نداشت ، آسمان سیاه به نظر می رسید و ستارگان در روز دیده می شدند كه در واقع از ارتفاع 16km به بالا ، كه در انجا جو زمین بسیار رقیق می شود ، همان طور ی كه فضا نوردان دریافته اند ،اسمان سیاه به نظر می رسد وستارگان در روز دیده می شوند .
سایت دانشجو
Re: «تاپیک جــــامع مقالاتــــ نجـــوم »
مفاهیم: شفق قطبی چیست؟
شفق قطبی (aurora) که به آن سپیده قطبی و نور قطبی هم میگویند یکی از پدیدههای جوی بسیار زیبای کره زمین است. نورهایی بسیار زیبا و خیرهکننده که در آسمان حرکت میکنند و معمولا شکلهای منحنیمانندی دارند.
آسمان تابان میشود و نقشهایی با رنگها و شکلهای گوناگون در آن دیده میشود. این نقش و نگارهای رنگین گاهی دارای شکل کمان یکنواخت است، گاهی ساکن است و گاهی تپنده. گاهی متشکل از شمار زیادی پرتو است با طول موجهای متفاوت که مانند پردهها و نوارها در آسمان بازی میکنند و پیچ و تاب میخورند. رنگ درخشنده نورهای از سبز مایل به زرد به سرخ و بنفش مایل به خاکستری تغییر میکند.
زیبایی شفق، پدیدهای که برخی قبایل کانادایی به آن رقص ارواح میگویند، چشم هر ناظری را به آسمان خیره میکند.
این نورهای طبیعی زیبا که در عرضهای جغرافیایی نزدیک به قطب دیده می شوند، در سپیدهدم قطبی قابل مشاهده هستند.
هر چقدر به قطب شمال نزدیک شوید با توجه به مجاورت با قطب مغناطیسی شمالی زمین احتمال بیشتری برای دیدن شفق قطبی وجود دارد. شهرهای شمالی کانادا که بسیار نزدیک به قطب شمال هستند و ایسلند مناطقی مناسب برای رویت این پدیدهاند.
شفقهای قطبی در نزدیکی قطب مغناطیسی شمالی ممکن است خیلی بالا باشد ولی در افق شمالی به صورت سبز بر افروخته و در صورت طلوع خورشید به صورت قرمز کمرنگ دیده میشوند. از ماه سپتامبر تا اکتبر و همچنین از مارس تا آوریل بیشترین احتمال دیده این پدیده وجود دارد.
در قطب جنوب نیز این پدیده اتفاق میافتد ولی فقط در جنوبیترین عرض جغرافیایی قابل رویت است و گاهی اوقات در آمریکای جنوبی و استرالیا شفق مشاهده میشود.
سپیده قطبی چگونه به وجود میآید؟
طبیعت و علت شفق قطبی زمان درازی به کلی پوشیده مانده بود و قرنها بود که در مورد این پدیده خیالپردازی می شد.
اسکیموهای ساکن در مناطق مختلف افسانههای جالبی در مورد سپیده قطبی داشتند.
گروهی معتقد بودند روح انسانهای خوب پس از مرگ به منطقهای از آسمان میرود که شفق قطبی در آن وجود دارد؛ جایی که پر از نور و شادی است، از سرما و کولاک خبری نیست و شکار حیوانات در آن منطقه بسیار آسان است!
گروهی دیگر اعتقاد داشتند شفق نتیجه توپبازی ارواح انسانها در آسمان با جمجمه شیرماهی است و جریانهای نور نشان دهنده کشمکش ارواح است!
سرخپوستان کانادای شرقی و جنوب آلاسکا هم شفق قطبی را ارواح رقصان انسانها در آسمان میدانستند . در این میان گروهی از سرخپوستان شفق را نشانه جنگ و طاعون میدانستند و عدهای در میان اسکیموها برای دفاع از خود در برابر شفق باخود چاقو حمل میکردند.
اما گذشته از همه این افسانهها، تحقیقات علمی در مورد سپیده قطبی از قرن 18 میلادی آغاز شد و در طول این سالها نظریهها در مورد این پدیده طبیعی به تدریج کامل شد. نظریههایی که از انتشار تعداد رصدهای شفق قطبی، تهیه نقشه فراوانی شفق در مناطق مختلف کره زمین، ثبت زمان وقوع این پدیده، اندازهگیری فاصله وقوع شفق از سطح زمین و ... آغاز شد و به بیان تئوریهایی در مورد چرایی این پدیده انجامید.
کریستین بیرکلند نروژی از نخستین افرادی بود که با یک آزمایش علمی پدیده شفق قطبی را شبیهسازی کرد. بیرکلند یک توپ مغناطیسی را که نماد زمین است در یک جعبه شیشهای خلا آویزان کرد و پرتوهای الکترونی را به آن تاباند . او از این آزمایش نتیجه گرفت که یک دسته پرتو الکترونی که در مسیر راست به طرف زمین میآیند به دو قطب مغناطیسی آن متمایل می شوند و دو حلقه نورانی در قطبها به وجود میآورند.
آزمایش بیرکلند این تئوری را پدید آورد که شفق قطبی هم میتواند از راهی مشابه این به وجود آید: « الکترونها از لکههای خورشیدی سطح خورشید خارج میشوند و به سمت زمین میآیند و توسط میدان مغناطیسی زمین به طرف نواحی قطبی هدایت میشوند و شفق مرئی را ایجاد میکنند.»
این تئوری به مرور توسط محققان دیگر تکمیل شد. آلفون فیزیکدان سوئدی محققی بود که نظریه ارتباط میان طوفانهای خورشیدی و شفق قطبی را مطرح کرد.
همیشه پای یک خورشید در میان است
امروزه فرضیه مورد تایید محققان در مورد پدیده شفق قطبی به چند عامل وابسته است: خورشید و میدان مغناطیسی آن، بادهای خورشیدی و جریان پلاسما، میدان مغناطیسی زمین و جو زمین.
مطالعات و مشاهدات نشان میدهند که شدت میدان مغناطیسی خورشید در لکههای خورشیدی (نقاط تاریک بر سطح خورشید که دمایشان از دمای سایر نقاط سطح خورشید کمتر است و کمتر تابش میکنند) تقریبا هزار برابر شدت میدان مغناطیسی در سایر نقاط است . بنابراین میتوان نتیجه گرفت که اختلالات میدان مغناطیسی خورشید عامل شکل گیری لکهها است.
تعداد لکههای سطح خورشید به طور متناوب تغییر میکند. تعداد لکهها تقریبا هر 11 سال ماکزیمم میشود . این دوره 11 ساله را چرخه لکه خورشیدی مینامند.
زمانی که تعداد لکههای خورشیدی ماکزیمم است فعالیت سطح خورشید بیشتر است، در این حالت خورشید را خورشید فعال مینامند. برعکس هنگامی که تعداد لکههای خورشیدی مینیمم است فعالیت خورشید کاهش پیدا میکند و خورشید آرام است.
چرخه لکه خورشیدی رابطه نزدیکی با شفق قطبی دارد: شدت شفق قطبی هم مانند تعداد لکههای خورشیدی تقریبا هر سال یکبار ماکزیمم میشود . با مقایسه نمودار فراوانی لکههای خورشیدی و شفق قطبی میتوان به همزمان بودن مینیمم و ماکزیممشان پی برد بنابراین دیگر تردیدی در دخالت خورشید در شفق قطبی باقی نمیماند.
از سوی دیگر تاج خورشیدی که دمای آن 2 میلیون درجه کلوین است به طور پیوسته جریانی از پلاسمای داغ و رقیق را در همه جهات در منظومه شمسی میپراکند. پلاسما، گازی است که از ذرات مثبت و منفی مانند الکترون و پروتون تشکیل شده است. به این پلاسمای داغ و رقیق که از خورشید به اطراف جریان مییابد باد خورشیدی میگویند. شدت باد خورشیدی زمانی که خورشید فعال است افزایش مییابد. بادهای خورشیدی دائما در اطراف زمین در جریان اند و میتوان گفت زمین در پلاسما غوطهور است.
بادهای خورشیدی میدان مغناطیسی خورشید را در سراسر منظومه شمسی گسترش میدهند.
برخورد ذرات باردار پلاسمای خورشیدی با اتمها و مولکولهای جو زمین در لایه یونسفر جو موجب پدید آمدن شفق قطبی میشود.
با برخورد ذرات بادهای خورشیدی به مولکولهای جو ، مولکولهای جو تحریک میشوند و انرژی دریافت میکنند . الکترونها کمی پس از برانگیخته شدن دوباره به حالت پایدار بر میگردند و انرژی اضافه را به صورت تابشهای مرئی یا نامرئی آزاد میکنند.
تابشهای مرئی شفق از روی زمین به راحتی قابل رویت هستند اما تابشهای X و فرابنفش باید از فضا دیده شوند چون جو زمین بسیاری از تابشها را جذب میکند.
رنگهای متنوع شفق قطبی هم مربوط به تحریک شدن مولکولهای متفاوت موجود در جو زمین است. همانطور که میدانید نیتروژن و اکسیژن بیشترین قسمت جو زمین را تشکیل دادهاند. رنگهای قرمز و سبز در شفق قطبی نتیجه تحریک شدن اکسیژن و رنگهای بنفش و آبی نتیجه تحریک شدن نیتروژن هستند.
به این ترتیب هر سال ایالت آلاسکای آمریکا و همچنین شمالغربی کانادا میزبان گردشگران زیادی است که به دنبال شفق قطبی راهی این مناطق میشوند.
Re: «تاپیک جــــامع مقالاتــــ نجـــوم »
اورانوس
اطلاعات اساسی
فاصله از خورشید
کمترین 2.730000000
میانگین 2.870000000
بیشترین 3.000000000
خروج از مرکز مدار: 046ر0
زاویه میل مداربادایره البروج : 0 درجه 46 دقیقه 1ر23 ثانیه
دوره تناوب حرکت انتقالی به دور خورشید :
نجومی 01 ر84 سال
هلالی 66ر369 روز
سرعت مداری : 8ر6کیلومتر در ثانیه
قطر زاویه ای (متوسط ، به هنگام مقابله ): 58 ر3 درجه
قطر
کمترین (قطبی ) 950 ، 49 کیلومتر
بیشترین (استوایی ) 100، 51 کیلومتر
حجم : 62 برابر حجم زمین
جرم : 6 ر14 برابر جرم زمین
چگالی : 23 ر0 برابر چگالی زمین
شتاب گرانش سطحی ( دراستوا ) : 8 ر0 برابر شتاب گرانشی سطح زمین
سرعت گریز : 5 ر22 کیلومتر بر ثانیه
دوره تناوب حرکت وضعی به دور محور: 17 ساعت و14 دقیقه
زاویه میل استوای سیاره با صفحه ی مدار: 53 دقیقه و97 درجه
دما : 212- درجه سانتی گراد
فاصله از خورشید
کمترین 2.730000000
میانگین 2.870000000
بیشترین 3.000000000
خروج از مرکز مدار: 046ر0
زاویه میل مداربادایره البروج : 0 درجه 46 دقیقه 1ر23 ثانیه
دوره تناوب حرکت انتقالی به دور خورشید :
نجومی 01 ر84 سال
هلالی 66ر369 روز
سرعت مداری : 8ر6کیلومتر در ثانیه
قطر زاویه ای (متوسط ، به هنگام مقابله ): 58 ر3 درجه
قطر
کمترین (قطبی ) 950 ، 49 کیلومتر
بیشترین (استوایی ) 100، 51 کیلومتر
حجم : 62 برابر حجم زمین
جرم : 6 ر14 برابر جرم زمین
چگالی : 23 ر0 برابر چگالی زمین
شتاب گرانش سطحی ( دراستوا ) : 8 ر0 برابر شتاب گرانشی سطح زمین
سرعت گریز : 5 ر22 کیلومتر بر ثانیه
دوره تناوب حرکت وضعی به دور محور: 17 ساعت و14 دقیقه
زاویه میل استوای سیاره با صفحه ی مدار: 53 دقیقه و97 درجه
دما : 212- درجه سانتی گراد
مقدمه
اورانوس که نامش از رب النوعی گرفته شده است که از خائوس (آشوب ) برخاست وتجسم آسمان شد از قدر ظاهری 7 ر5 است ، ازاین
رو به دشواری بسیار در شرایط بسیار مساعد می توان آن را با چشم غیر مسلح دید .کم سویی آن معلول فاصله ی زیادش،هم از
خورشید است که برآن نور می افکند وهم از زمین که ازآن دیده می شود .
اورانوس در آسمان همان مسیری را می پیماید که سیارات دیگر می پیمایند ، اما حرکت ظاهری آن نسبتاً کند است وهرگردش کامل به
دور خورشید راتقریباً در 84 سال تمام می کند. حرکت آن از افق غربی زمین به جانب افق شرقی در حدود 4 درجه در هر سال است .
این سیاره شباهت زیادی به سیارات بزرگ دیگر ، مشتری وزحل ونپتون دارد. جوآن هم به احتمال زیاد متشکل است از آمیزه ای از
آمونیاک ، متان وئیدروژن . درصد آمونیاک در قیاس با متان وخاصه ئیدروژن نسبتاً کم است . اورانوس د ر تلسکوپ به سبب وفور متان
قرصی سبزرنگ به چشم می آید. گه گاه لکه های سفیدی بر سطح سیاره پدیدار می شود. این لکه ها برای تعیین دوره تناوب دوران
مفیدند. عکس های بسیار خوبی که با بالون بی سرنشین استراتوسکوپ 2 گرفته شد یخ بودن اورانوس ونیز تیرگی کناره ای در آن را
نشان داد. بر این عکس ها هیچ علائم نواری پایداری مشاهده نشد. ولی تصویرهایی که به وسیله ویه جر2 وتلسکوپ فضایی هابل
گرفته شده حاکی از وجود ساختار نواری ، شبیه مشتری وزحل ، در اورانوس است .
رصدهای دقیق در سال 1978 نشان دادند که اورانوس مانند زحل دارای دستگاهی متشکل از 9 حلقه است . بعداً دو حلقه دیگر کشف
شد . این حلقه ها راشکاف های وسیعی از هم جدا می کند . حلقه ها درفاصله 5ر1 تا 2 برابر شعاع سیاره قرار دارند.حلقه های
اورانوس درهمان صفحه ی قمرهای آن است.
اورانوس از چندین جهت در میان سیارات منحصر به فرد است :
الف. نخستین سیاره ای است که به کمک تلسکوپ کشف شد.
ب. کشف آن بر حسب تصادف بود.
پ. دوران آن بر گرد محورش "معکوس" (یعنی درجهت عقربه های ساعت) است.
ت. صفحه ی استوای آن تقریباً عمود بر صفحه مدار است . مقدار دقیق زاویه ی بین دو صفحه ی82 درجه است.
کشف
سیاره اورانوس در 13 مارس 1781 به وسیله سر ویلیام هر شل انگلیسی که موسیقیدانی حرفه ای و منجمی متفنن بود با تلسکوپ
بازتابی کوچک 18 سانتیمتری ساخت خودش کشف شد . اورانوس در چنین تلسکوپی به صورت قرص بسیار کوچکی است که اندک
تفاوتی با یک ستاره ی معمولی دارد . اما این تفاوت اندک در اندازه ، کافی بود تا هرشل شک کندکه این شئ یک ستاره است ، داده
های او تاکید کرد که سیاره ای جدید کشف شده است که به فاصله19 واحد نجومی برگرد خورشید می گردد.
دوره تناوب حرکت وضعی به دور محور
چرخش اورانوس برخلاف سیارات دیگر که در خلاف جهت حرکت عقربه های ساعت به دور خورشید ونیز به دور محورشان می گردند
،"معکوس " یا رجعی است .اورانوس خورشیدرادر جهت عادی یعنی در خلاف جهت عقربه های ساعت دور می زند ، اما دوران آن به
دورمحورش در جهت عقربه های ساعت است واستوای سیاره با مدار آن به دور خورشید زاویه 82 درجه می سازد.طریق دیگری نیز
معمولاً برای توصیف دوران سیاره به کار می رود ، به این معنی که بگوییم استوای سیاره زاویه 98 درجه با صفحه مدار می سازد. بدین
طریق قطب های شمال وجنوب اولیه معکوس می شودوآن گاه جهت چرخش حول محور عادی است ونه رجعی است.
قمرها
اورانوس بیست وهفت قمردارد. پنج قمربزرگ آن عبارتنداز: میراندا ، آریل ، اومبریل ، تیتانیا وابرون ، که همگی در صفحه استوای سیاره
اصلی ودرنتیجه تقریباً قائم بر مدار سیاره ، به دور آن می گردند . هر پنج قمر حرکت شان رجعی است که با چرخش سیاره حول محورش
سازگار است.
اندازه اقمار اورانوس تقریباً از چند ده کیلومتر تا 1500 کیلومتر است. بزرگ ترین قمر اورانوس تیتانیا به شعاع 1580 کیلو متر وقمر بعدی
به لحاظ بزرگی ، ابرون به شعاع 1520 کیلومتر است . شعاع مدار قمرها بین 50 هزار تا 18 میلیون کیلو متر است . تیتانیا به فاصله ی
436 هزار کیلو متر وابرون به فاصله ی000 ، 580 کیلومتر است.
سفینه ویه جر 2 در سفر بی پایان خود به نواحی دوردست منظومه شمسی ، از نزدیکی اورانوس عبور کرد وعکس های واضحی از
پنج قمر بزرگ اورانوس به زمین فرستاد به علاوه از ده قمر خرد این سیاره نیز عکس برداری کرد . برسطح تیتانیا آثار شکستگی و
شکافتگی مشهود است ولی از جریان های شاره ای اثری دیده نمی شود . سطح ابرون آکنده از دهانه است.
منبع :http://sactehran.com
آخرین ویرایش توسط اماتور یکشنبه ۱۳۹۱/۵/۲۹ - ۱۹:۰۸, ویرایش شده کلا 2 بار
Re: «تاپیک جــــامع مقالاتــــ نجـــوم »
مـــــــاه
1
ماه تنها جرم آسمانی است که انسان تا به امروز بدان پای گذاشته است.روشن ترین و به ظاهر بزرگترین جرم در آسمان شب است
چون نزدیکترین آنهاست. ماه تنها قمر طبیعی سیاره ماست. میانگین فاصله آن با زمین 384403 کیلومتر و میانگین فاصله نوری آن با ما
28/1ثانیه نوری است یعنی فقط 28/1 ثانیه طول می کشد تا انعکاس نور خورشید بر آن به ما برسد.ماه با قطری برابربا 3456کیلومتر
یعنی کمی بیش 4/1 قطر زمین، هر3/27شبانه روز یکبار بر روی مدار بیضی شکل به دور سیاره ما می گردد که به آن "حرکت انتقالی ماه"
می گویند.
جرم و چگالی کره ماه
جرم 81 عدد کره ماه ،برابر جرم کره ی زمین است و این در حالی است که حجم کره زمین تنها 49 برابر حجم کره ماه است.علت این
اختلاف چگالتر بودن کره زمین از کره ماه است.وزن کره ماه 2/15 میلیارد میلیارد تن می باشد و متوسط چگالی آن 34/3 برابر چگالی آب
یا مساوی3/2میانگین چگالی کره زمین است.نیروی جاذبه کره ماه بر سطح آن،با توجه به جرم و اندازه اش تنها 6/1 نیروی جاذبه کره
زمین است.یعنی اگر شما بر روی کره زمین 45 کیلوگرم وزن داشته باشید،وزن شما بر روی کره ماه فقط 7/7 کیلو گرم خواهد بودو نیز به
تعبیر دیگر اجسام بر روی کره ماه آرامتر و با سرعت کمتری سقوط می کنند.مجسم کنید که شما بر روی کره ماه قرار دارید.اگر تخم مرغی
را از ارتفاعی حدود کمر خود رها کنیدآنقدر آرام به سطح ماه برخورد می کند که حتی ممکن است نشکند!
سرعت لازم برای فرار از میدان جاذبه کره ماه تنها 8700 کیلومتر بر ساعت است و فقط با سرعت 6100 کیلومتر بر ساعت می توان
جسمی را در مداری به دور کره ماه قرار داد یعنی سرعتی حدود سرعت یک گلوله سریع!بنابر این اگر احیاناً شما بر روی یک قله کوه در
کره ماه بودید و با یک تپانچه قوی به صورت افقی تیری را شلیک کردید بهتر است هر چه سریعتر از کوه پایین بیایید،زیرا این گلوله در مدار
کره ماه قرار می گیردو ظرف مدت کمتر از دو ساعت به سوی شما باز می گردد!ظاهراً قوانین کنترل سلاح در کره ماه اجرا می شوند!
دمای ماه
دمای سطح ماه در نقاطی که خورشید می تابد تا 134+ درجه سلسیوس بالا رفته و در نقاطی که شب هستند،تا 170درجه سلسیوس
پایین می آید و این به علت نبودن ذره های تشکیل دهنده ی هوا و از جمله بخار آب است که در جایی که باشند (مثل زمین) گرما را به
خود نگه داشته و از تغییر سریع آن جلوگیری می کنند . همانگونه که در مواقع شرجی اختلاف دمای شب و روزیک محل کم و در نواحی
کویری بسیار زیاد است. علت نبودن هوا در ماه نیروی جاذبه ضعیف این کره است که اتم ها و مولکول های تشکیل دهنده ی هوا را به
خود نگه نمی دارند.
لازم به ذکر است که به علت نبودن هوا نقاط روشن روی سطح ماه بسیار مشخص مشاهده می شود. نیروی جاذبه ماه بر زمین ضعیف
است اما همین نیروی جاذبه ضعیف هم دارای تاثیرهای زیادی بر روی زمین است که از جمله می توان جذرو مد اقیانوس ها و دریاهارا نام
برد.
میدان مغناطیسی ماه
کره ماه فاقد میدان مغناطیسی است و از این رو بر خلاف کره زمین قطب نما در آن کار نمی کند. چون مدار گردش ماه به دور زمین بیضی
شکل است فاصله اش با ما تغییر می کند وضعیت نزدیک بودنش را (حضیض) می نامند که در آن حالت فاصله اش با ما 354400 کیلومتر
است و وضعیت دور بودن آن را (اوج) می گویند که فاصله ی آن با ما به 404320 کیلومتر می رسد.به علت این کم و زیاد شدن فاصله، قطر
ظاهری ماه تغییر می نماید به طوری که در هنگام حضیض 31 دقیقه و 31 ثانیه و در موقع اوج کمتر و 29دقیقه و 22ثانیه می گردد و دلیل
اینکه برخی از خورشید گرفتگی ها ( کسوف ها) کامل و برخی دیگر ناقص (حلقوی)هستند همین است. چون به هنگام اوج ماه روی تمام
سطح خورشید را نپوشانده و حلقه ای از خورشید در اطراف قرص ماه مشاهده می شود. در وضعیت حضیض ماه بیشتر تحت تاثیر نیروی
جاذبه ی زمین قرار گرفته و بنابراین تندتر حرکت می کند (جرم زمین 81 برابر جرم ماه است)، از این روی در حالی که سرعت حرکت
وضعی ماه ثابت است سرعت حرکت انتقالیش متغییر بوده و در نتیجه حالتی را به وجود می آورند که به آن (حرکت گهواره ای ماه) یا
(نوسان طول جغرافیایی) می گویند.این حرکت ما را قادر می سازد تا بتوانیم از روی زمین حدود %59 سطح ماه را مشاهده کنیم ولی
چون گاه بخشی از شرق ماه و گاه بخشی از غرب آن به نوبت به قرص کامل ماه اضافه و یا از آن کم می شوند این امکان به وجود میآید
رگه ها
در اطراف بعضی گودالها،باریکه ها و خطوط درخشانی به چشم می خورد که رگه ها نامیده می شوندو اکثراً طور دائمی در اطراف گودالها
وجود دارند.رگه در نتیجه برخورد سنگهای آسمانی به درون ماریا ها ،در گذشته های نه جندان دور شکل گرفته اند.عرض آنها 8 تا
16 کیلومتر است و تا فاصله صدها کیلومتر دورتر از گودالهایشان امتداد دارند. به نظر می آید که رگه ها مسطح باشند، زیرا سایه ای از
خود بر جای نمی گذارند.چگونگی شکل گرفتن آنها احتمالاًبه این صورت بوده که بر اثر برخوردهای بسیار شدید سنگهای آسمانی با
ماریا ،سطح آن زیر و رو شده و سنگها و غبارهای لایه های زیرین آن که رنگ روشنتری دارند،رگه ها را بوجود آورده اند.
جو کره ماه
اگرچه کره ماه دارای جو به معنای واقعی نیست،اما ابزاز سفینه آپولو،آثار وجود گازهای هلیوم،آرگون،هیدروژن،نئون و برخی گازهای دیگر
را که به احتمال زیاد از بادهای خورشیدی سرچشمه گرفته اند،آشکار کردند.شواهد دیگری نیز وجود دارد که با توجه به آنها کره ی ماه هر
چند گاه از درون خود گازهایی آزاد می کند،اما نیروی جاذبه ی ضعیف ماه نمی تواند آنها را حفظ کند.در غیاب یک جو محافظ،سطح کره
ماه دائماً با برخورد هر جسمی با هر اندازه ای به غبار تبدیل می شود.
علاوه بر ویژگیهای جالب سطح کره ماه،خصوصیات دیگری ،هر چند که از اهمیت کمتری برخوردارند،با کمک تلسکوپهای قوی قابل
مشاهده هستند که به خاطر فقدان جو و نیز نبودن آب در کره ماه،خصوصیات و ویژگیهای مشاهده شده واقعی و به دور از خطا هستند.کوهها و دره های همسایه ی آنها از قدمت بیشتری بر خوردارندو دارای فراز و نشیب بیشتری هستند،شکافهایی با دیواره
هایی با شیب زیاد،به نام جویبارها از میان گودالها و ماریاها همراه با پیچ تاب امتداد یافته اند و از دیگرنا همواریهای موجود در سطح کره
ماه می توان گسلهای پوسته و فرو نشستهای سطح آن نیز نام برد.
ماه لرزه ها
اگرچه 3000 ماه لرزه در هر سال رخ می دهد،اما شگفت اینکه این تعداد تنها 100/1 زلزله هایی است که سالانه در کره ی زمین روی
می دهد.بیشتر آنها،زمانی که کره ماه کمترین فاصله را با زمین دارد و در اثر حرکت و انتقال سنگها در اعماق درون کره ی ماه بوجود
می آیندو این نشان می دهد که عامل بوجودآورنده ی آنها فشارهای نیروی جاذبه بر کره ی ماه است.
ماه لرزه های سطحی در زمان طلوع یا غروب خورشید روی می دهندومشخصاً بر اثر انرژیهای حرارتی بوجود می آیند.جالب این است
که مقدار متوسط انرژی که ماه لرزه ها آزاد می کنند تنها به اندازه انرژی یک موشک آتش بازی است!
مدار گردش کره ی ماه
مقدار متوسط فاصله کره ماه از زمین در مدار گردشش به دور این سیاره 600،384 کیلومتر و شکل آن کمی بیضوی است و کل آن به
راحتی در درون خورشید جای می گیرد. میانگین سرعت کره ی ماه در این مدار 3700 کیلومتر در ساعت است.یعنی چیزی حدود
سرعت سریعترین هواپیمای جت.بنابر این ماه نسبت به زمین مسافتی حدود فاصله نیویورک و لوس آنجلس را در یک ساعت طی
می کند.مطلب جالب دیگراین است که بر اثر نیروی جاذبه و کشش،سرعت کره ی ماه در حال کم شدن است.کره ماه به اندازه تقریبی
30 سانتیمتر در هر 5 سال،در حین کاهش سرعت،در حال دور شدن از زمین است.بنابر این در طی 600 میلیون سال،بزرگی ماه 15%
کوچکتر به نظر خواهد آمد.دورشدن کره ماه از زمین اثرات قابل توجهی را بر روی خورشید گرفتگی هایی که در آینده روی میدهد،خواهد
داشت زیرا تدریجآماه قادر نخواهد بود خورشید را بطور کامل بپوشاند.!
انحراف مدار کره ماه
صفحه ای که مدار گردش کره ماه در آن قرار دارد،در صفحه مدار گردش زمین(دایرة البروج) قرار نگرفته است،بلکه حدود 5 درجه و 9 دقیقه
با آن اختلاف زاویه دارد.اثرات این انحراف در جذر و مدهایی که در کره زمین صورت می گیردو خصوصاً بر روی تعداد دفعات روی دادن
خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی پدیدار می شود.در حقیقت اگر مدار کره ماه هیچ زاویه ای با مدار کره زمین نداشت،آنگاه در طی هر ماه
ما شاهد یک خورشید گرفتگی و یک ماه گرفتگی بودیم.مدار کره ماه ،مدار زمین را در دو نقطه به نام "گره ها"قطع می کند و خطی که این
دو گره را بهم متصل می کند خط گره ها نامیده می شود.بر اثر نیروی جاذبه خورشید گره هاتغییر مکان پیدا می کنند و خط فرضی گره
ها هر 6/18 سال یکبار،یک چرخش کامل انجام می دهد.وضعیت خط گره ها مهم است زیرا تنها زمانی خورشید گرفتگی یا ماه گرفتگی
روی می دهد که کره ماه نزدیک یکی از گره ها باشد و خط گره ها نیز با خورشید در یک امتداد باشد.
دریاها و کوه ها
ماه کره ای است کوهستانی و دارای پستی و بلندی های فراوان که بخش های گوناگون آن را به اقیانوس، دریا، کوه، فلات و ... نام
گذاری کرده اند. به هنگام (بدر) بخش های تیره ی ماه را که دریا نامیده می شوند. با چشم تنها می توان دید.
گودی های کف دریاها را دره می نامند و به نظر می رسدحدود چهار میلیارد سال پیش فعالیت های آتش فشانی شدیدی در ماه وجود
داشته و مواد مذ اب، کف دریاها و دره ها را پر می نموده است. از این رو این بخش های تیره را دریا نام گذارده اند که پیشینیان
می پنداشته اند که این نواحی دریاهای واقعی هستند و بخش های روشن خشکی ها را تشکیل می داده اند، اما با اطلاعاتی که ما
امروزه داریم می دانیم که تمام سطح ماه را صخره ها، خرده سنگ ها و خاکی گردمانند پوشانده است، گرچه به نظر می رسد انباشت
عظیمی از یخ در قطب های ماه وجود داشته باشد.
مهمترین دریاهای ماه
الف دریای آبنوش: این دریا در مجاورت دریاهای صفا و آرامش واقع شده و در کف آن دره ای بنام (مالدر) وجود دارد که طول آن به حدود
32کیلومتر می رسد.
ب دریای آرامش: در نیمه شرقی قرص ماه قرار دارد و از این رو در روزهای پنجم تا پانزدهم هرماه مشاهده شدنی است، مساحت آن
حدود 270 هزار کیلومتر مربع است. به دریاهای صفا، آبنوش، بارخیزی و مرداب خواب ارتباط دارد. در اطراف این دریا ارتفاع های بلندی
وجود نداشته ودره های بزرگی در کف آن مشاهده نمی شود و از این رو آن را دریای آرامش نام نهادند. در غرب این دریا ناحیه آراگو که
محل گنبد های ماه است قرار دارد.
پ دریای ابرها: دره (فرامورو) طولی حدود 80 کیلومتر داشته و بزرگترین دره این دریاست که دارای فرو ریزنده ی کوتاهی است که
در زیر تابش نور معمولا تاریک دیده می شوند.
ت دریای اسمیت: این دریا دارای حدود کاملا مشخصی بوده، عرض جغرافیایی اش 2درجه جنوبی طول جغرافیایی آن 87 درجه
شرقی و درازایش حدود 304 کیلومتر است.
ث دریای اشتیاق، بارخیزی، بحران ها: دریاهای اشتیاق در جنوب غربی و دریای بارخیزی در شرق پیش ماه جای دارند.
ج دریای بحران ها، دریای جدا افتاده ای است در شمال خاوری پیش ماه که درازای آن 5/614 کیلومتر و پهنایش 448 کیلومتر است. درازای
آن خاوری- باختری است ولی از نظر این که بخشی از آن در پشت ماه قرار دارد، شمالی- جنوبی به نظر می رسد. در کف آن تعدادی
دره مشاهده می شود که بزرگترین آنها دره ی (پیکارد) به درازای 19 کیلومتر است.
چ)دریای بخارها، اقیانوس توفان ها: دارای عرض جغرافیایی 9/2 جنوبی و طول 23/3 درجه غربی است. اقیانوس (توفان ها) بزرگترین
دریای ماه است که از دریای مدیترانه بزرگتر بوده و دارای سواحل نامنظمی است و دره روشن (اریستارکوس) و نیز دره پرشیار (کپلر) در
آن وجود دارند.دره اریستارکوس روشن ترین دره ماه بوده و درازای آن حدود 37کیلومتر است. قله کوهی که در مرکز این دره قرار دارد زمانی
بسیار روشن گشته و گاهی تاریک دیده می شودکه به آن پدیده گزرای ماه می گویندو در این بخش ماه بیش از سایر مکان های آن
این پدیده مشاهده می شود.
ح دریای جنوبی: دریای جنوبی با عرض جغرافیایی 49 درجه جنوبی و طول جغرافیایی 91 درجه شرقی دارای کرانه های نامنظمی
بوده و دامنه آن تا پشت ماه کشیده می شود.
خ دریای حاشیه ای: دریای حاشیه ای دارای عرض جغرافیایی 12درجه شمالی و طول جغرافیایی 88درجه شرقی است. در خاور
دریای بحران ها واقع شده و از زمین به خوبی دیده نمی شود.
د مرداب خواب
ذ دریاچه خیال پردازان
ر دریای رگبارها
دارای کرانه های تقریبآ منظمی است و کوه های "آلپ"و "آپنین"، آن را احاطه کرده اند.دره "بیر"به درازای 8/12 کیلومتردر این دریا واقع
شده است.در کف این دریا همچنین دره های (ارشمیدس)به درازای 80 کیلومتر،و نیز"ارسطو"و "اقلیدس"قرار دارند.
ز خلیج رنگین کمان
ژ خلیج ژاله
س دریای سرد
ش دریای شرقی
دریای شرقی با عرض جغرافیایی 20 درجه جنوبی و طول جغرافیایی 96 شرقی،دریای بزرگی است که تنها بخش کوچکی از آن ،از
زمین مشاهده شدنی است و بقیه آن در "پشت ماه" واقع شده است.
ص دریای صفا
ض خلیج گرماها
ط خلیج مرکزی
این خلیج در ابتدای دریای "ابرها" واقع شده و فلات "بطلمیوس"در شمال آن است،طول این خلیج 347 کیلومتر بوده و در وسط"پیش
ماه "قرار دارد.کف آن نسبتآ صاف بوده و دارای دو دره کوچک به نامهای "بروس"،به درازای 4/6 کیلومتر و "بلاگ"،به درازای 3/5 است.
ظ دریای همبولت
دریای همبولت،به نام "الکساندر همبولت"کاشف و طبیعی دان قرن 19،آلمان نا مگذاری شده است.این دریا با عرض جغرافیایی 57
شمالی و طول 80 درجه شرقی ،در حاشیه شمال شرقی ماه واقع شده است و حتی به هنگام حرکت گهواره ای این کره نیز بخوبی
دیده نمی شود.
کوههای ماه
ماه کره ای است کوهستانی،با رشته کوههایی با قله های بلند.اندازه گیری ارتفاع کوههای ماه،مانند کوههای زمین نیست.زیرا در ماه
دریای واقعی وجود ندارد، تا بلندی کوهها را نسبت به سطح دریاهای آزاد حساب کنند.از این رو بلندی کوههای ماه را ازاندازه سایه آنها
بر روی محیط مجاورشان می سنجند.بدین گونه که با داشتن عرض جغرافیایی خورشید بر روی یک کوه و دانستن اندازه سایه آن کوه،
ارتفاع کوه مزبور را مشخص می کندمهمترین کوههای ماه عبارتند از
الف کوه های "آپنین" ،با عرض جغرافیایی 20 درجه شمالی و طول جغرافیایی 3 درجه غربی،در کرانه دریای رگبارها واقع شده است.
ب کوه های آلپ،با عرض جغرافیایی 45 درجه شمالی و طول 1 درجه غربی،در شمال دریای رگبارها قرار دارد.
پ کوه های آلتای،با عرض جغرافیایی 24 درجه جنوبی و طول 23 درجه شرقی،در کف دریای "آبنوش"واقع شده است.
ت رشته کوه های راست،با عرض جغرافیایی 48درجه شمالی و طول 20 درجه غربی،در دریای رگبارها قرار دارد.
ث کوه های اسپیتز برگن،با عرض جغرافیایی 35 درجه شمالی و طول 5 درجه غربی،در حوالی دره "ارشمیدس" قرار دارد.
ج کوه های ریفی ینز،با عرض جغرافیایی 7 درجه جنوبی و طول 28درجه غربی،در کرانه دریای "ابرها"قرار گرفته است.
ح کوه های "ژوراس" یا ژورا،دارای عرض جغرافیای 47 درجه شمالی و طول جغرافیای 37 درجه غربی،در ساحل خلیج"رنگین
کمان"واقع شده است.
خ کوه های قفقاز،با عرض 39 درجه شمالی و طول جغرافیایی 9 درجه شرقی، در امتداد کوهای "آپنین"هستند.
د کوهای کارپات،دارای عرض 15 درجه شمالی و طول جغرافیا یی25 درجه غربی،در کرانه جنوبی دریای" رگبار"ها قرار گرفته اند.
ذ کوه های تارس،با عرض 26 درجه شمالی و طول جغرافیایی 36 درجه شرقی،واقع در دریای" بحرانها"
ر کوه های هاربینگر،دارای عرض 27 درجه شمالی و طول 41 درجه غربی،واقع در دره "اریستارکوس"
ز کوه های هیموس،با عرض جغرافیایی 17 درجه شمالی و طول جغرافیایی 13 درجه شرقی در کرانه دریای "صفا" قرار گرفته
است.
همان گونه که از نامها پیداست،بسیاری از کوههای ماه را به نام کوههای زمین نامگذاری کرده اند.در میان آنها کوههای "آپنین"با طول
حدود 600 کیلومتر طولانی ترین قله ها هستند.کوههای "کارپات"و "هیموس"نیز طولانی بوده ودرازای هر کدام از آنها به حدود 400
کیلومتر می رسد.
منبع : http://sactehran.com
Re: «تاپیک جــــامع مقالاتــــ نجـــوم »
روش های اختر شناسی
خواص نور
نور می تواند در خلاً انتقال یابد و عاملی مادی لازم ندارد که سوار بر آن سیر کند . در این عبارت تفاوت مشخصی میان نور و صوت
میبینیم .
صوت پدیدۀ کاملاً متمایزی است، پدیده ای است که به محیط مانند هوا ، آب، یا موادی جامد نیاز دارد تا در آن سیر کند . در سال 1610
گالیله یکی از نخستین تلسکوپها را ساخت و توانست به کمک آن چهار قمر مشتری را رصد کند .
ماهیت موجی نور
همۀ ما با الگوی موج که با انداختن سنگی در یک برکۀ آرام آب ایجاد می شود، آشناییم . در این عمل انرژی حاصل از سقوط سنگ به آب
منتقل می شود، در سطح آب تغییر شکل ایجاد می کند، و این تغییر شکل به صورت موج در تمام جهات به بیرون ( کناره های برکه )
منتشر می شود . مولکولهای آب متناوباً و به نحو بسیار بارز و قابل پیشگویی بالا و پایین می روند، به این ترتیب مقداری از انرژی سقوط
سنگ به جسم کوچکی مانند یک قایق اسباب بازی که در حاشیه ای از سطح آب قرار گرفته است می رسد، و سبب بالا و پایین رفتن
آن می شود . نور هم کمیتی است که بر اثر نوسان ( بالا و پایین رفتن ) ذرات باردار ایجاد می شود، اما انتقال آن از نقطه ای به نقطۀ
دیگر سبب بالا و پایین رفتن ذرات نمی شود . البته این امری بدیهی است، زیرا نور در خلاً هم سیر می کند که در آنجا ذراتی وجود ندارند.
بنابراین وقتی که از ماهیت موجی نور سخن می گوییم . منظورمان توالی تغییرات مغناطیسی و الکتریکی و نمایش منحنی این تغییرات
است که به صورت موج جلوه می کند .
قطبش نور
اخترشناسان به قطبش نور ستاره ها توجه خاصی دارند، زیرا دربارۀ ویژگیهای موادی که این نور در سر راه خود به چشم رصد کننده از
آنها عبور می کند، اطلاعات پر ارزشی کسب می کنند. مثلاً ذرات غباری که بر اثر میدان مغناطیسی همخط شده اند، نور ستاره را
قطبیده می کنند و از این رو می توان با اندازه گیری میزان قطبش نور ستاره ای که به زمین می رسد، مقدار غباری را که نور از آن
گذشته است، تخمین زد .
آیا نور به خط مستقیم سیر می کند؟
نیوتن این ایده را به وضوح بیان کرده بود که جسم متحرک مادامی که تحت تأثیر یک نیروی خارجی قرار نگیرد به خط مستقیم به حرکت
خود ادامه می دهد؛ از این رو چون گمان ما این است که امواج الکترومغناطیسی در تمام جهات از منبع نور خارج می شوند، منطقی
است که تجسم کنیم که یک پرتو نور در فضای خالی به خط مستقیم سیر می کند .
بازتاب نور
برای آن که پدیدۀ بازتاب را با دقت بیشتری تشریح کنیم، نخست باید بدانیم که منظور از عبارت عمود بر سطح، خطی است که در نقطۀ
معینی بر سطحی عمود باشد . تیر پرچمی که بر سطح زمین عمود باشد، نمونه ای از خط عمود بر سطح است . زاویۀ بین پرتو نور فرودی
و خط عمود بر سطح را زاویۀ فرود و زاویۀ بین پرتو بازتابیدۀ نور و خط عمود بر سطح را زاویۀ بازتابش می گویند .
شکست نور
راه دیگری که نور تحت تأثیر محیط خود قرار می گیرد شکست آن است . شکستن ( خمیده شدن ) نور نتیجه این واقعیت است که سرعت
سیر نور در مواد گوناگون متفاوت است . برای نوری با طول موج معین، نسبت سرعت آن در خلأ به سرعت آن در یک محیط معین ضریب
شکست نور در آن محیط نامیده می شود .
پاشندگی نور بر اثر شکست
پدیده ای که همزمان با شکست نور اتفاق می افتد پاشندگی آن است. نور سفید از چند رنگ ترکیب شده است و هر رنگ طول موج
خاصی دارد. هنگامی که نور سفید وارد یک منشور شیشه ای می شود، هر طول موج سرعتی خاص خود در این محیط دارد. پاشندگی
عبارت است از تفکیک نور سفید به رنگهای گوناگون، که طیف را ایجاد می کند.
پراش نور
هنگامی که امواج از کنار یک مانع ( یا روزنه ای ) می گذرند، خود این مانع به منبع جدیدی از امواج تبدیل می شود که آنها را در همه
جهات پراکنده می کنند. این پدیده، به نام پراش نور، را در امواج آب، مشاهده می کنید. پراش نور در ابزار ستاره شناسی برای تشکیل
تصاویر واضح زیانبار است، زیرا وقتی نور وارد تلسکوپ می شود باید از موانع متعدد بگذرد.
تداخل نور
وقتی دو ( یا چند ) روزنه ( یا مانع ) به عنوان منابع جدید امواج عمل کنند، یک نقش تداخلی، دیده می شود. تداخل نور، نوارهای روشن
ناشی از تداخل سازندۀ امواج نور، و نوارهای تاریک حاصل تداخل ویرانگر امواج نورند.
ماهیت دوگانۀ نور
اثر فوتوالکتریک وقتی فوتونهای پر انرژی به ورقۀ باردار الکتروسکوپ برخورد می کنند، این فوتونها می توانند الکترونها را از ورقه رها کنند و
به این ترتیب الکتروسکوپ بدون بار می شود. این عمل نشان می دهد که نور هم ماهیت موجی و هم ماهیت ذره ای دارد. این هر دو
ماهیت (موجی – ذره ای) همراه با هم را ماهیت دوگانۀ نور می گویند.
منبع : http://sactehran.com
Re: «تاپیک جــــامع مقالاتــــ نجـــوم »
مقياسها در آسمان
مشت شما ۱۰ درجه از آسمان را مي پوشاند
افراد مبتدي اغلب براي توصيف فواصل در اسمان دچار مشكل ميشوند. شما هم ممكن است در گفتگويي مانند اين گفتگو گرفتار شده باشيد:
«آن دو ستاره را ميبيني؟ همان دو ستاره كه تقريباً ۸ اينچ از هم فاصله دارند؟
بله، اما بهنظر من ۶ فوت از هم فاصله دارند.»
شكلي كه اينجا وجود داشت اين بود كه فواصل را در آسمان نميتوان با مقياسهاي خطي مانند فوت يا اينچ بيان كرد. روشي كه براي اينكار وجود دارد، فاصله زاويهاي است.
ستارهشناسان ممكن است بگويند كه دو ستاره از هم ده درجه ( ْ۱۰) فاصله دارند. اين به آن معناست كه اگر از چشم شما بههر يك از آن ستارهها، خطوطي رسم شوند، آن دو خط بهرأس چشم شما يك زاويه ْ۱۰درجه تشكيل ميدهند. خيلي ساده!
مُشت خود را در طول بازويتان قرار دهيد و از پشت آن با يك چشم خود نگاه كنيد. مشت شما از يك سو تا سوي ديگر تقريباً ْ۱۰ از آسمان را ميپوشاند. نوك انگشت در طول بازو، حدود ْ۱ را ميپوشاند. عرض خورشيد و ماه هركدام ْ۲/۱ است. طول ملاقه دباكبر ْ۲۵ و از افق تا نقطه بالاي سر (سرسو، سمتالرأس) هم ْ۹۰ است.
فاصله زاويهاي، تقسيمات كوچكتري هم دارد. يك درجه از ۶۰ دقيقه قوس و هر دقيقه قوس هم از ۶۰ ثانيه قوس تشكيل شده است.
اگر دو جسم با فاصله يك ربع درجه از هم ظاهر شوند، ستارهشناسان ممكن است آن را بهصورت ۱۵ دقيقه قوس يادداشت كنند (بهاختصار َ۱۵). پُرنورترين سيارهها معمولاً فقط با جدايي زاويهاي چند ده ثانيه قوس از زمين ديده ميشوند.
يك تلسكوپ ۵ اينچ ميتواند جزيياتي را با جدايي زاويهاي ۱ ثانيه قوس ( ً۱) مشخص كند. اين مقدار، پهناي يك سكه يك پِني است كه از فاصله ۴ كيلومتري ديده شود (۵/۲ مايل).
مختصات در آسمان
بعد یا right ascension و میل یا declination
آسمان شب از زمين، مانند گنبد عظيمي بهنظر ميآيد كه ستارهها بهسطح داخلي آن چسبيدهاند. اگر زمين زيرِ پاي ما ناپديد ميشد، آنگاه ميتوانستيم ستارگان را در هر سوي خودمان ببينيم (و احساس هيجانانگيز معلق بودن در مركز يك كره پهناور و پُرستاره را تجربه كنيم).
ستارهشناسان موقعيت ستارهها را بهوسيله موضعي كه آنها روی كره آسمان دارند، تعيين ميكنند. زمين را درحالي كه در مركز كره آسمان معلق است، مجسم كنيد و مدارهای طول و عرض جغرافيايی را روی آن تصور كنيد، آنها را بهسمت خارج باد كنيد تا روي سطح داخلي كره آسمان قرار بگيرند. حالا اين مدارها صفحه مختصاتي را روی آسمان فراهم آوردهاند كه موقعيت هر ستارهای را مشخص ميكند. همانگونه كه طول و عرض جغرافيايي موقعيت هر نقطه روی زمين را مشخص ميكنند. در آسمان، عرض جغرافيايي، «ميل» و طول جغرافيايي، «بُعد» ناميده ميشود. اينها مختصات استاندارد آسمان هستند.
ميل بهدرجه، دقيقه قوس و ثانيه قوس شمالي (+) و يا جنوبي (-) از استواي سماوی، تقسيم ميشود. بُعد با درجه تقسيمبندی نشده است، بلكه بهساعتها (h)، دقيقهها (m) و ثانيههای زمانی (s)، از ۰ تا ۲۴ ساعت تقسيم ميشود.
ستارهشناسان اين تنظيم را سالها پيش وضع كردند، زيرا زمين هر دور كامل بهدور خودش را در حدود ۲۴ ساعت كامل ميكند. بنابراين كره آسمان، با صفحه مختصات ثابتی كه روی آن قرار دارد، بهنظر ميآيد كه تقريباً هر ۲۴ ساعت يك دور كامل را ميپيمايد.
ولي تغييرات كوچكي هم وجود دارند. مختصات سماوي يك ستاره بعد از گذشت سالها، بتدريج تغيير ميكند كه اين تغييرات از تغيير جهت آهسته محور زمين در فضا كه حركت تقويمي نام دارد، ناشی ميشود. زماني كه بُعد و مِيل در كتابها و اطلسها داده ميشوند، شما اغلب تاريخ سالي مانند ۲۰۰۰.۰. را ضميمه آنها مشاهده ميكنيد (لفظ ۰.. بهمعنای زمان آغاز سال است: نيمه شب اول ژانويه). اين تاريخ زماني است كه تا آن هنگام، مختصات داده شده صحيح هستند. براي بيشتر اهداف آماتوري، اين ميزان تصحيح، چون خيلي ناچيز است، زياد مهم نيست.
درخشندگی
قدر برخي از ستاره ها را مشاهده مي کنيد
درخشندگی يك ستاره (يا هر چيز ديگري در آسمان) قدر ناميده ميشود. شما با اين اصطلاح زياد مواجه خواهيد شد. روش قدرسنجي حدود ۲۱۰۰ سال پيش آغاز شد، يعنی زمانی كه ستارهشناس يوناني، ابرخُس، ستارهها را بهردههای درخشندگی تقسيم كرد و پُرنورترين ستارهها را «قدر اول» ناميد كه بهسادگي، «بزرگترين» معني ميدهد. ستارههايی را كه كمی كمنورتر بودند، «قدر دوم» ناميد، يعني دومين مرتبه بزرگی و بههمين ترتيب تا كمنورترين ستارههايي كه ميتوانست ببيند و آنها را قدر ششم ناميد.
با اختراع تلسكوپ، رصدگران ميتوانستند ستارههای حتی كمنورتر را هم ببينند. بهاينگونه قدرهاي ۷، ۸، و ۹ هم اضافه شدند. امروز دوربينهاي دوچشمي ميتوانند ستارههايي از قدر ۹ و تلسكوپهای ۶ اينچ آماتوري قدرهاي ۱۲ و ۱۳ را هم نشان دهند. تلسكوپ فضايي هابل ستارگانی از قدر ۳۰ را هم ديده كه تقريباً ۱۰ ميليارد بار كمنورتر از كمنورترين ستارههايی هستند كه با چشم غيرمسلح قابل مشاهدهاند.
در سوی ديگر اين مقياس، بهنظر ميآيد كه بعضی از ستارههای قدر اول ابرخس، بسيار پُرنورتر از بقيه هستند. براي اصلاح اين موضوع، اين مقياس حالا اعداد منفي را هم دربر ميگيرد. وِگا (Vega) از قدر صفر و شباهنگ، پُرنورترين ستاره آسمان از قدر ۴/۱– ميدرخشند. زهره حتي از اين هم درخشانتر است و معمولاً از قدر ۴- ميدرخشد. ماه كامل هم از قدر ۱۳- و خورشيد هم از قدر ۲۷- ميدرخشد.
فواصل
فاصله پروکسيماي قنطورس، نزديک ترين ستاره به ما ۲/۴ سال نوري است
زمين در هر سال يكبار بهدور خورشيد ميگردد و فاصلهاش از خورشيد بهطور ميانگين ۱۵۰ ميليون كيلومتر يا ۹۳ ميليون مايل است. اين فاصله يك واحدنجومي ناميده ميشود كه يك واحد سودمند و قابل استفاده براي اندازهگيری فواصل در منظومه شمسي است.
فاصلهای را كه نور در مدت يك سال طی می كند، يك سال نوری ناميده ميشود (يك سال نوری برابر است با ۵/۹ تريليارد كيلومتر يا ۹/۵ تريليارد مايل يا ۶۳۰۰۰ واحدنجومی).
بهاين نكته توجه كنيد كه سال نوری مقياسی برای فاصله است نه زمان... درست مانند كيلومتر يا مايل. بيشتر ستارگان پُرنور آسمان بين چند ده سال نوری تا چند هزار سال نوری از ما واقع شدهاند.
نزديكترين ستاره بهما، يعنی آلفا-قنطورس، فقط ۳/۴ سال نوری از ما فاصله دارد. كهكشان آندرومدا، نزديكترين كهكشان بزرگ در آن سوی راهشيری، ۵/۲ ميليون سال نوری از ما فاصله دارد.
ستارهشناسان حرفهای اغلب از واحد ديگری هم براي بيان فواصل بزرگ استفاده ميكنند كه پارسك نام دارد. يك پارسك برابر است با ۲۶/۳ سال نوری (در اينجا چيزيی كه شما را واقعاً شگفتزده ميكند، اين است كه يك پارسك فاصلی ما از ستارهاي است كه بههنگام حركت زمين بهاندازه IAU بهدور خورشيد، اختلاف منظری برابر يك ثانيه قوس را نسبت بهپسزمينه ستارگان داشته باشد).
يك كيلو پارسك برابر ۱۰۰۰ پارسك و يك مِگاپارسِك يك ميليون پارسك است.
Re: «تاپیک جــــامع مقالاتــــ نجـــوم »
فضاپیمای داون که از اواخر تیرماه وارد مدار سیارک وستا شده، به فاصله نزدیکی از این جرم 530 کیلومتری رسیده و
تصاویری دقیق از جزئیات جالب سطح این خردهسیاره ارسال کرده است.
سطح این سیارک با عوارض متنوعی پوشیده شده که شیارهای گسترده در منطقه استوا، فرورفتگی عمیق در قطب جنوب و
کوهستانی بسیار عظیم را شامل میشود.
این تصویر از فاصله 2700 کیلومتری که با رنگهای کاذب رنگآمیزی شده، یکی از عوارض سطحی جالب این سیارک را نشان میدهد که
در اثر برخوردی سنگی آسمانی با آن پدید آمده است. مواد سرخرنگ (که در واقعیت به این رنگ دیده نمیشوند) در پایین حفره برخوردی،
موادی است که یا از زیر پوسته وستا و یا از درون سنگ برخوردی به سطح این سیارک پخش شده است.
سیارک وستا یکی از باستانیترین اجرام منظومه شمسی است و قدمت آن به روزهای اولیه تشکیل منظومه شمسی بازمیگردد.
کمربند سیارکها، محدودهای در فاصله 2.4 تا 3.2 واحد نجومی (هر واحدنجومی برابر 150میلیون کیلومتر یا متوسط فاصله زمین از
خورشید است) است که بیشاز به پانصدهزار خرده سنگ ریز و درشت در آن بهدور خورشید میگردند. دانشمندان معتقدند جاذبه
شدید سیاره مشتری مانع از تشکیل سیارهای مشابه مریخ در این محدوده از منظومه شمسی شده است.
فضاپیمای داون متعلق به ناسا ماموریت دارد تا 10 ماه دیگر بهدور این سیارک بگردد و پس از گردآوری اطلاعات کامل درمورد آن، رهسپار
سیاره کوتوله سرس، بزرگترین جسم درمحدوده کمربند سیارکها شود.
منبع : http://info1.pnu.ac.ir
تصاویری دقیق از جزئیات جالب سطح این خردهسیاره ارسال کرده است.
سطح این سیارک با عوارض متنوعی پوشیده شده که شیارهای گسترده در منطقه استوا، فرورفتگی عمیق در قطب جنوب و
کوهستانی بسیار عظیم را شامل میشود.
این تصویر از فاصله 2700 کیلومتری که با رنگهای کاذب رنگآمیزی شده، یکی از عوارض سطحی جالب این سیارک را نشان میدهد که
در اثر برخوردی سنگی آسمانی با آن پدید آمده است. مواد سرخرنگ (که در واقعیت به این رنگ دیده نمیشوند) در پایین حفره برخوردی،
موادی است که یا از زیر پوسته وستا و یا از درون سنگ برخوردی به سطح این سیارک پخش شده است.
سیارک وستا یکی از باستانیترین اجرام منظومه شمسی است و قدمت آن به روزهای اولیه تشکیل منظومه شمسی بازمیگردد.
کمربند سیارکها، محدودهای در فاصله 2.4 تا 3.2 واحد نجومی (هر واحدنجومی برابر 150میلیون کیلومتر یا متوسط فاصله زمین از
خورشید است) است که بیشاز به پانصدهزار خرده سنگ ریز و درشت در آن بهدور خورشید میگردند. دانشمندان معتقدند جاذبه
شدید سیاره مشتری مانع از تشکیل سیارهای مشابه مریخ در این محدوده از منظومه شمسی شده است.
فضاپیمای داون متعلق به ناسا ماموریت دارد تا 10 ماه دیگر بهدور این سیارک بگردد و پس از گردآوری اطلاعات کامل درمورد آن، رهسپار
سیاره کوتوله سرس، بزرگترین جسم درمحدوده کمربند سیارکها شود.
منبع : http://info1.pnu.ac.ir
Re: «تاپیک جــــامع مقالاتــــ نجـــوم »
سحابی پلیکان را با پرنده پلیکان مقایسه کنید!
در فاصله 2000 سال نوری از ما، در صورت فلکی دجاجه، سحابی نشری بسیار زیبایی وجود دارد که به خاطر شباهت آن به پلیکان،
در گفتار عامیانه با نام سحابی پلیکان شناخته می شود.
برای یافتن این جرم آسمانی در صورت فلکی قو (دجاجه)، کافیست به سمت شمال شرق ستاره ردف مراجعه کنید. این سحابی درست
در کنار سحابی بزرگ NGC7000 یا سحابی آمریکای شمالی است که در کنار ستاره آلفای دجاجه، دنب، قرار دارد.
در دو تصویر زیر شما می توانید به صورت کامل به شباهت های میان ساحبی پلیکان و پرنده پلیکان پی ببرید و آنها را باهم مقایسه
کنید!
اندازه این برآمدگی های سحابی که از سر تا گردن پلیکان را شامل می شود، 10 سال نوری است. در تصاویر هابل نواحی رنگی محل
تولد ستاره ها هستند و نواحی تاریک، نشانه دهنده ابرهای گاز و غبار بسیار سردی اند که به سبب وزش بادها و تابش ستاره های
داغ و پرجرم در تصویر حجاری شده اند.
تصویر فوق را Antonio Fernandez در اکتبر 2007 میلادی از سحابی نشری پلیکان تهیه کرده است.
تصویر فوق را نیز Bill McLaughlin در ژوئن 2004 از رصدخانه شخصی خود با تلسکوپی 14.5 اینچی گرفته است.
نواحی دیگر این سحابی نشانه خوبی برای محل های تولید ستاره می باشد. در مجموع رنگ های کاذب در تصویر درخششی مناسب
به رشته های نشری داده که خود آنها نیز مربوط به طیف اتم های مختلف در این سحابی است.
منبع : http://taftansky.ir
آخرین ویرایش توسط اماتور پنجشنبه ۱۳۹۱/۶/۲ - ۱۹:۳۳, ویرایش شده کلا 1 بار
Re: «تاپیک جــــامع مقالاتــــ نجـــوم »
کشف وجود مولکولهای اکسیژن در سحابی جبار
گروهی از دانشمندان بین المللی با استفاده از تازه ترین تصاویر گرفته شده توسط تلسکوپ فضایی هرشل وجود مولکولهای اکسیژن در
سحابی جبار را تائید کرد.
تلسکوپ فضایی مادون قرمز هرشل نتایج اولین آزمایش وجود اکسیژن مولکولی در فضا را ارسال کرد. این مولکولها در صورت فلکی جبار
کشف شدند. جبار، سحابی پیچیده ای است که در آن پدیده تشکیل ستارگان به صورت فعال وجود دارد.
اتمهای منفرد اکسیژن در فضا به ویژه در اطراف ستارگان عظیم وجود دارند، اما وجود اکسیژن مولکولی که در حدود 20 درصد از هوایی که
تنفس می کنیم را تشکیل می دهد تاکنون از سوی ستاره شناسان تائید نشده بود.
"پل گولد اسمیت"، دانشمند ناسا در این خصوص توضیح داد: "اکسیژن گازی در سال 1770 کشف شد اما بیش از 230 سال زمان نیاز بود
تا سرانجام بتوانیم با اطمینان بگوییم که این مولکول بسیار ساده در فضا نیز وجود دارد."
این تصویر مادون قرمز را تلسکوپ فضایی هرشل از سحابی جبار گرفته است. این سحابی تنها در فاصله 1450 سال نوری از زمین قرار
دارد.
این ستاره شناسان دهها سال است که با کمک تلسکوپهای فضایی و توپهای ایرواستاتیک به دنبال این مولکول ساده ولی مهم میگردند.
در سال 2007 تلسکوپ سوئدی "اودین" این مولکول را شناسایی کرد اما دانشمندان نتوانستند نتایج این کشف را تائید کنند.
اکنون تلسکوپ هرشل موفق شد این مولکول را در سحابی جبار پیدا کند. ستاره شناسان معتقدند که این اکسیژن مولکولی در یخهای
آب غنی شده و در داخل دانه های کوچک گرد و غباری که این یخها آزاد کرده اند محافظت شده است.
"گولد اسمیت" افزود: "ما نتوانستیم مقادیر بالایی از این مولکول را پیدا کنیم و هنوز نمی دانیم چه چیز ویژه ای در مناطقی که این
مولکولها را در آنجا پیدا کردیم وجود دارد. جهان هنوز رازهای بیشماری دارد."
براساس گزارش مدیا ایناف، برنامه بعدی این محققان جستجوی مولکولهای اکسیژن در سایر مناطق تشکیل ستارگان است.
منبع : http://taftansky.ir
Re: «تاپیک جــــامع مقالاتــــ نجـــوم »
سرقت کهکشان از ستارگان کهکشان همسايه !
ستاره شناسان رصدخانه ملی نجوم نوری در آمریکا در همکاری با دانشمندان دانشگاه آریزونا و موسسه علمی تلسکوپ فضایی صدها
ستاره را در کهکشان "ابر بزرگ ماژلان" کشف کردند که از کهکشان همسایه (ابر کوچک ماژلان) سرقت شده اند.
ابرهای بزرگ و کوچک ماژلان دو کهکشان همسایه نزدیک به راه شیری هستند که در نیمکره جنوبی زمین می توان آنها را با چشم
غیرمسلح به راحتی رویت کرد.
این دانشمندان با تجزیه طیفهای 5 هزار و 900 ستاره عظیم و فوق عظیم در کهکشان ابر بزرگ ماژلان واقع در فاصله 160 هزار سال نوری
از زمین کشف کردند که بیش از 5 درصد از این ستارگان در خلاف جهت سایر ستارگان این کهکشان می چرخند.
این مدارهای عجیب نشان داد که احتمالاً این ستارگان از چرخش و فروپاشی توده گاز و گرد و غباری که ابر بزرگ ماژلان را ساخته است
به وجود نیامده اند.
براساس گزارش ساینس نیوز، این دانشمندان در ادامه تحقیقات دریافتند که نه تنها جهت چرخش، بلکه ترکیبات شیمیایی این ستارگان
نیز متفاوت از سایر ستارگان ابر بزرگ است. به طوریکه آنها کمتر از عناصر سنگینی چون آهن و کلسیم تشکیل شده اند.
این درحالی است که ترکیبات شیمیایی این ستارگان بیشتر شبیه به ترکیبات ستارگان ابر کوچک ماژلان است.
برپایه این دو دلیل (جهت حرکت و ترکیبات شیمیایی) دانشمندان نتیجه گرفتند که نیروی گرانش کهکشان بزرگتر، ستارگان ابر کوچک
ماژلان را به طرف خود جذب کرده و به عبارتی دیگر، ابر بزرگ ماژلان ستارگان کهکشان همسایه را سرقت کرده است.
این تیم تحقیقاتی همچنین با استفاده از رصدهای مادون قرمز تلسکوپ فضایی اسپیتزر مطالعاتی را درباره تشکیل ستارگان در ابر بزرگ
ماژلان انجام دادند.
نتایج این تحقیقات می تواند در خصوص تشکیل مقادیر بالایی از ستارگان در سحابی "30 زرین ماهی" که همچنین با عنوان "سحابی
رطیل" نیز شناخته می شود توضیح دهد.
این سحابی در حاشیه جنوب غربی ابر بزرگ ماژلان واقع شده و محل اصلی تشکیل ستارگان در این کهکشان است. در صورتیکه منطقه
"30 زرین طلا" در کهکشان ما و به همان نزدیکی "سحابی جبار" بود می توانست فضایی برابر با 60 ماه کامل را در آسمان زمین اشغال
کند.
منطقه "30 زرین طلا" در موقعیتی قرار دارد که در آن گازها از ابر کوچک ماژلان جذب ابر بزرگ می شوند.
منبع : http://taftansky.ir
Re: «تاپیک جــــامع مقالاتــــ نجـــوم »
آشنايي با ساختار سيارک ها
در بين سال هاي 1772 و 1801 ميلادي گروه هايي از اخترشناسان براي رصد و يافتن سياره يي که گمان مي کردند بايد وجود داشته
باشد، تلاش مي کردند. آنان در تلاش بودند اين جرم نامشخص که گويي سياره يي بايد باشد را در جايي بين مريخ پنجمين سياره
منظومه شمسي و مشتري ششمين سياره منظومه شمسي پيدا کنند.
اما آنچه موجب چنين فکر و سپس تلاش براي يافتن سياره يي نامشخص در آن دوره زماني شده بود، اتفاقي جالب بود. در سال 1772
اخترشناسي آلماني به نام «يوهان الرت بïده» رابطه يي جالب توجه را منتشر کرد که شخصي ديگر به نام «يوهان دانيل تيتوس»
آلماني هم روي آن کار کرده بود. اين رابطه که عموماً به نام رابطه «بïده يا بïده - تيتوس» مشهور است، موضوعي قابل توجه را براي
اخترشناسان آن دوره بيان مي کرد که همه را در هاله يي از ابهام گذاشته بود. براساس رابطه «بïده»، اگر يک تصاعد عددي به صورت
صفر ، 3 ، 6، 12 ، 24 ، 48 ، 96 ، 192 بنويسيم (دقت داشته باشيد که به جز دو عدد اول تصاعد، هر عدد دو برابر عدد قبلي است) حال
اگر هر يک از اين اعداد را به علاوه 4 و سپس تقسيم بر 10 کنيم، عددي به دست مي آيد که نشان از فاصله هر سياره نسبت به
خورشيد است. عدد حاصل بر حسب واحد نجومي AU به دست مي آيد (هر واحد نجومي برابر با ميانگين فاصله زمين تا خورشيد يعني
150 ميليون کيلومتر است). براي نمونه چون زمين سومين سياره منظومه شمسي است پس ما بايد سومي يعني 6 را از رابطه بالا
انتخاب کرده و با 4 جمع کنيم و سپس بر 10 تقسيم کنيم که در نهايت عدد يک به دست مي آيد. يک به معني اين است که فاصله زمين
تا خورشيد يک واحد نجومي (AU) يا 150 ميليون کيلومتر است که عددي صحيح است. به اين ترتيب اين اعداد مي توانند نشان دهنده
رابطه يي باشند که بسيار جالب فاصله هر سياره را مشخص مي کند. اعداد اين رابطه تا آخرين سياره کشف شده در قرن 19 ميلادي
يعني اورانوس به صورت شگفت انگيزي صدق مي کرد. اما در اين بين يک مشکل اساسي وجود داشت، مشکل بر سر پنجمين عدد
موجود يعني عدد 12 در اين رابطه بود. مشکل اينچنين بود که هيچ جرمي در آن فاصله که رابطه «بïده» پيش بيني مي کرد، وجود
نداشت. اين نقص همچنان باقي بود تا زماني که در سال 1801 اخترشناسي ايتاليايي، «جوزپه پياتزي» مدير رصد خانه پالرمو که در
رصد آسمان مهارت خاصي داشت، هنگام بررسي هر شب آسمان که به منظور تهيه يک فهرست از ستارگان انجام مي داد متوجه
حرکت نقطه يي نوراني در پس زمينه آسمان شد. «پياتزي» با خود فکر کرد حتماً يک دنباله دار جديد کشف کرده است، اما زماني که
اين خبر به گوش «بïده» آلماني رسيد، پنداشت که اين جرم حتماً همان سياره يي است که بايد در بين مدار مريخ و مشتري باشد. به
اين ترتيب در سال بعد و سال هاي بعدي اجرامي ديگر در همان ناحيه کشف شدند. اخترشناسان مدار اين اجرام را مشخص کرده بودند،
آنان همچنين دريافته بودند که اين اجرام، بسيار کوچک تر از يک سياره عادي هستند. به اين ترتيب نام آنها را خرده سياره يا سيارک
گذاشتند.
امروزه مي دانيم که رابطه «بïده» يک قانون نيست بلکه تنها يک رابطه اتفاقي و جالب است که براي فاصله سياره ها برقرار است و اين
رابطه بر هيچ دليل علمي خاصي استوار نيست. در ضمن رابطه «بïده» براي فاصله سياره نپتون و سياره کوتوله و پلوتون که بعدها
کشف شدند، صادق نيست. تا به امروز هزاران سيارک در مکاني بين مريخ و مشتري کشف شده اند و منطقه يي را به نام کمربند
سيارک ها ساخته اند.
سيارک ها شکلي نامنظم و سيب زميني شکل دارند. از بين هزاران سيارک موجود، تنها 26 عدد از آنها قطري بين 200 تا هزار کيلومتر
دارند و ديگر سيارک ها همگي قطري کمتر از يک کيلومتر تا چندين متر دارند که بيشتر آنها در منطقه کمربند سيارک ها به دور خورشيد
در حال گردش هستند. مدار بعضي از سيارک ها بسيار کشيده و بيضي شکل است به صورتي که از مدار زمين گذشته و حتي از مدار
گردش عطارد اولين سياره منظومه شمسي، به خورشيد نزديک تر مي شوند.
سيارک ها جنس هاي گوناگوني دارند. بعضي از آنها که معمولاً در قسمت هاي بيروني کمربند سيارک ها هستند، بيشتر از کربن
تشکيل شده اند. برخي ديگر از آنها جنسي از سنگ يا سيليکات دارند يا يخي هستند و ديگر سيارک ها هم که تعدادشان کم است
از آهن و نيکل تشکيل شده اند. به همين دليل احتمالاً سيارک ها منشأهاي مختلفي دارند اما آنچه مسلم است اين است که
دانشمندان عقيده دارند بيشتر سيارک ها تکه هايي هستند که در زمان تشکيل منظومه شمسي نتوانسته اند به دليل وجود گرانش
بسيار قوي سياره مشتري (اين غول منظومه شمسي) به هم متصل شوند و سياره يي مستقل را تشکيل دهند. برخي از سيارک ها
هم که مداري بسيار کشيده دارند، هسته دنباله دارهايي هستند که به پايان عمر خود رسيده اند.
ماموريت هاي مهيج و جالبي براي شناخت بيشتر سيارک ها از طرف سازمان هاي فضايي صورت گرفته است. به عنوان مثال در سال
2001 ميلادي اولين کاوشگر بشر روي سطح سيارک «اروس» فرود آمد. سال 2005 فضاپيماي «ديپ ايمپکت» در مدار سيارک قرار گرفت
و گلوله يي به سمت سيارک «تمپل-1» پرتاب کرد که انفجاري معادل پنج تن تي ان تي رخ داد. در همان سال فضاپيماي «هايابوسا» در
مدار سيارکي به نام «ايتوکاوا» قرار گرفت و سپس روي سطح آن فرود آمد تا نمونه يي از ماده سيارک را به زمين بازگرداند.
منبع : http://taftansky.ir