سایکوپاتی
سایکوپاتی
در جامعه ایرانی خیلیها اسم سایکوپاتی* (Psychopathy) را نشنیدهاند و آنهایی هم که شنیدهاند فکر میکنند یک بیماری روانی نادر است که باعث میشود آدم قاتل زنجیره ای متجاوز شود. اما واقعیت چیز دیگری است. سایکوپاتی نه آن قدر نادر است و نه مختص میشود به قاتلان و جنایت کاران و در هر دار و دسته ای ممکن است بشود به راحتی سایکوپات ها را پیدا کرد.
حالا این سایکوپاتی دقیقا چیست؟ سایکوپتی یک اختلال شخصیت (و نه بیماری روانی و یا جنون) است که در ادبیات علم روانشناسی با لیستی طولانی از نشانهها از قبیل جذابیت ظاهری و کاریزما، خودمحوری، نیاز به هیجان، دروغگویی بیمارگونه، بازی کردن با دیگران، نداشتن احساس گناه، ناتوانی در داشتن احساسات عمیق، نداشتن وجدان، زندگی انگل وار، نداشتن کنترل روی رفتارها، بی بند باری و روابط جنسی متعدد،عدم مسوولیت پذیری، بدون فکر و در لحظه عمل کردن و رفتار های ضد اجتماع مثل جرم و جنایت و قانون شکنی تعریف میشود. برای تعیین این که کسی سایکوپات هست یا نه یک روان شناس متخصص (و نه شخص شما) میآید بعد از بررسی همه جوانب زندگی آن شخص برای وجود هر یک از این نشانهها بر مبنای یک لیست استاندارد به نام PCL-R نمره ای به او میدهد و اگر مجموع همه نمرات آن شخص بیشتر از یک حد نصاب شد، طرف رسما دارای اختلال شخصیت سایکوپات است. اما علت نهان پشت این لیست طولانی از نشانهها به احتمال زیاد یک چیز ساده بیشتر نیست. عدم ناتوانی شخص سایکوپات در داشتن احساسات عمیق. یک آدم سایکوپات اصولا به دلایل بیولوژیک جز احساسات اولیه معطوف به نیاز های اولیه آدمی مثل خشم و هیجان چیزی را نمیتواند حس کند**. یک راه برای مطالعه این نکته استفاده از تکنیک FMRI است. این تکنیک یک نوع تصویر برداری از مغز است که فعالیت نواحی مختلف مغز بیمار را بدون نیاز به بیهوشی با اندازه گیری میزان جریان خون در آن بخش اندازه میگیرد. یک مطالعه با استفاده از این تکنیک نشان میدهد که وقتی کلماتی با بار احساسی مثل عشق، تجاوز و قتل برای شخصی دارای این اختلال خوانده میشود، بر خلاف اشخاص عادی بخشی از مغز که وظیفه پردازش احساسات را بر عهده دارد اصلا فعال نمیشود و تنها بخشهایی که از مغز که وظیفه پردازش زبان را بر عهده دارند فعالیتی از خودشان نشان میدهند. به این معنی درک شخص سایکوپات از این احساسات شناختی و نه احساسی است. حتی ممکن است در این شخص جای خالی هوش احساسی هوش زبانی و شناختی بگیرد و شاید به همین دلیل خیلی از سایکوپات ها خیلی سر و زبان دار و خوش صحبت هستند. این عدم توانایی پایین شخص سایکوپات برای درک احساسات یک نتیجه دیگر هم دارد. ناتوانی در همدردی (empathy) با دیگران. شخص به هیچ وجه نمیتواند خود را جای دیگران بگذارد و احساسات آنها را بفهمد. نگاه شخص سایکوپات از این نظر به آدمهای دیگر نگاه یک دانشمند جانورشناس بی رحم به یک گله جانور است. او میفهمد که این جانورها چیزی به اسم احساس دارند و نمود بیرونی آن را میبیند و حتی ممکن است با مطالعه این جانوران سعی کند آن نمود بیرونی را تقلید هم بکند؛ اما واقعا نمیتواند آن احساسات را بقهمد و خودش را کاملا جدا و برتر از این جانوران میبیند. از آن طرف وقتی چیزی به نام احساسات عمیق و همدردی در این شخص نیست تنها چیزی که برای او معنی دارد نیازها و وجود خودش است و تمامی آدمهای دیگر هم حول این نکته تعریف میشوند. آدمها برای این شخص چیزی بیشتر از چند شیء نیستند. شیء هایی که ممکن است به کار این شخص بیایند یا نیایند و شخص برای رسیدن به آنچه که میخواهد حق دارد هر کاری که دلش میخواهد با آنها بکند. به این معنی یک سایکوپات یک شکارچی است و آدمهای دیگر برای او شکار و در حد صبحانه و نهار و شام اند. در نهایت هم در نبود احساسات عمیق و همدردی یک سایکوپات ممکن است از تنها چیزی که بتواند لذت ببرد بازی کردن با دیگران و کنترل آنها و حتی گاهی قتل و جنایت است و درست به همین دلیل یک سایکوپات خیلی بیشتر از یک آدم عادی نیاز به هیجان دارد.
شاید بد نباشد یک نکته ای را اینجا برجسته کنم. سایکوپاتی یک پدیده یک بعدی و صفر و یک نیست و هر آدمی ممکن است بعضی از ابعاد سایکوپاتی را با درجات مختلف نشان دهد، بدون آن که نمره آن در تست استاندارد نشانه های سایکوپاتی به حد نصاب لازم برای تشخیص این اختلال برسد. یک مطالعه با استفاده از تست سایکوپاتی PCL-R تخمین میزند حدود یک درصد جمعیت سایکوپات هستند (البته در زندانها این عدد خیلی بالاتر است). به علاوه با اینکه نمره بیشتر آدمهایی عادی در این تست نزدیک به صفر است آدمهایی هم وجود دارند که نمره نسبتا بالایی از این تست میگیرند اما به حد نصاب نمیرسند. این آدمها سایکوپات موقعیتیاند و بسته به شرایط ممکن است رفتار سالم یا ناسالم از خودشان نشان دهند. عده ای هم میگویند که این تکیه بیش از حد روی جرم جنایت و قانون شکنی در تشخیص سایکوپاتی نادرست است (اینجا و اینجا) و جرم و جنایت تابلو یک مولفه اصلی سایکوپاتی نیست. سایکوپات ها هم مثل بقیه آدمها با استعداد و بی استعداد دارند و خیلیهایشان آن قدر ابله نیستند که مرتکب جرم و جنایت اضافه و بی دلیل بشوند و سعی میکنند با این که کاملا از همدردی و وجدان تهی هستند با روشهای ظریفتر کارشان را پیش ببرند.
حالا این روشهای ظریف و صلح طلبانه چه هستند؟
شخص سایکوپات - که جز مشکل کوچکش در درک احساسات و همدردی کاملا عاقل و باهوش است - مثل هر شکارچی دیگری به صورت غریزی خیلی زود متوجه میشود برای به دام انداختن طعمه خودش بهتر است از نقاط ضعف شکارش استفاده کند. بنابراین سایکوپات ها بسته به استعدادشان مدت زمانی طولانی را خودآگاه و ناخودآگاه مثل یک روانشاس کار کشته صرف مطالعه و مشاهده آدمهای دیگر و شناخت نقاط ضعف و قوتشان میکنند. بنابراین وقتی یک سایکوپات با شخص (شکار) جدیدی روبرو میشود به صورت ناخودآگاه میداند چگونه طرف را بسته به کاربردی که برایش دارد با ایجاد یک رابطه شخصی و دامنه داربه دام بیاندازد. یک سناریو کاملا معمول این است:
در قدم اول سایکوپات مزبور با ارزیابی اولیه شخصیت طرفش - که میتواند یک دوست دختر/ پسر جدید، یک همکار جدید یا هر آدم دیگری باشد - درهمان دقایق اول سعی میکنند با دست گذاشتن روی نقاط ضعف یا قوت شخصیت او و با کمک جذابیت و سخنوری ذاتیشان تاثیر اولیه خوب و دل پذیری بر روی او بگذارند. هر کدام از ما جانوران صاحب احساس معمولا اهرمهایی مخفی داریم که اگر کسی آنها را بکشد در ما پاسخی احساسی را بر میانگیزد. رمز موفقیت سایکوپات در گذاشتن تاثیر خوب بر روی طرفش هم استفاده از این اهرمها است. مثلا اگر شما کارمندی هستید که از محل کارتان به دلیلی متنفرید او که به طور ناخودآگاه و فراست این نکته را حدس زده به شما میگوید که آنهایی که میگویند این اداره را دوست دارند احتمالا آدم آهنیهایی زنگ زده هستند. یا اگر شما آدم خود بزرگ بین و متکبری هستید او به شما میگوید که آدمهایی را به دو دسته تقسیم میکند؛ آنهایی که آن کتاب دست شما را خواندهاند و آنهایی که آن را نخواندهاند. در قدم بعد و بعد از از تاثیر خوب اولیه هم سایکوپات مزبور شروع میکند به مخابره چهار پیام بسیار موثر گاه به تلویح و گاه مستقیم روی مخ شما. اول این که شما و جزییات شخصی تان فوق العاده برایش جالب است و او شما را تحسین میکند. دوم این که با قدم به قدم از کسب اطلاعات بیشتر و بیشتر از شما سایکوپات ما هم شروع میکند به شما با دروغ پردازی القا کردن که او و شما مثل هم هستید و هم دیگر را کامل میکنید. سوم اینکه به شما نشان میدهد که میتوانید به او اعتماد کنید و پایین آوردن گاردتان جلوی سایکوپات ما اصلا اشتباه نیست. در نهایت هم این که به شما به طورغیر مستقیم القا میکند که او بهترین گزینه برای یک رابطه کاری یا دوستانه یا عاطفی یا غیره است. این چهار پیام مشخص همیشه وعده چیزی عمیق یا کمیاب را به ما میدهند: یک رابطه عمیق و آتشین در سی و پنج سالگی با کسی که درست مثل خود شما است. یک رابطه عالی کاری با کسی که از کار کردن با او لذت میبرید و کاملا قابل اعتماد است. چیزهایی که معمولا در زندگی ما آدمها گم شدهاند و اگر کسی وعده آنها را بدهد کمتر کسی میتواند در برابر وسوسه آنها مقاومت کند. دقت هم کنید که مخابره این پیامها در بیشتر سایکوپات ها ناخودآگاه است و آنها معمولا نمینشینند نقشه حمله طراحی کنند. ریشه این مخابره هم در نهایت اراده سایکوپات در تسخیر شکارش است و در لحظه هر کاری که غریزه مهار نشده اش به او بگوید برای رسیدن به این هدف میکند. یک نکته خیلی جالب دیگر هم این است که خیلی وقتها این پیام مخابره شده نظر به مقلد بودن ذاتی سایکوپات ها خیلی سطحی و بیخود است، اما اعتماد به نفس و نجوه ارائه آن و استفاده سایکوپات از اهرمهای احساسی باعث میشود قربانی این پیام مزخرف را در ذهنش با پیامی عمیق که دلش میخواسته بشوند عوض کند. مثلا سایکوپات برای آنکه به شما بگوید او هم مثل شما است به شما می کوید که او هم عاشق آن موسیقیای که شما گوش میدهید هست و پیاده روی در صبح را هم دوست دارد. بعد شما در ذهنتان نتیجه میگیرید او هم مثل شما به اشراق رسیده است. در نهایت هم وقتی شما در برابر این وعده و داستان خیالی پیشنهادی تسلیم شدید، شخص سایکوپات شروع به بهره برداری از شما میکند. آن رابطه مافوق عمیق موعود میشود یک رابطه یک طرفه که شما میدهید و او فقط میگیرد. رابطه کاری خوب میشود جا زدن ایده های شما جای ایده های سایکوپات ما. در این مرحله هست که اگر سایکوپات ما چیزی را بخواهد و آن را نگیرد ممکن است برای گرفتنش آن روی دیگرش را نشان دهد و از یک موجود خوش سخن و جذاب تبدیل به کسی شود که از تهدید و کاربرد خشونت اباعی ندارد. طرف هم آن قدر در مخدر خواستن آن چیز موعود غرق شده است و آن قدر اعتمادش به سایکوپات در اعماق احساسش تنیده شده است که معمولا به هر استفاده ای تن میدهد. به علاوه بیشتر سایکوپات ها وقتی دارند داستان خیالی شان را میسازند برای آنکه احتمال لو رفتنشان پایین بیاید، داستان دروغینشان را با پودی از واقعیت به هم می باقند. بعد وقتی قربانی به دروغ بودن داستان اعتراضی کرد، آنها این معدود پود های واقعیت را برای تبرئه خودشان در یک مانور ایزایی بیرون میکشند. در آخر داستان هم یا طرف طعمه متوجه میشود چه کلاهی سرش رفته است و رابطه را قطع میکند و یا به احتمال بیشتر به یک جایی میرسد که او دیگر چیزی برای دادن ندارد و سایکوپات ما از رابطه حوصلهاش سر میرود. در هر صورت او میرود سراغ هیجان بعدی و شکار بعدی. یک چیز بامزه ای که در این مرحله گاها اتفاق میافتد این است که وقتی سایکوپات ول میکند و میرود قربانی او با این که به شدت مورد سوء استفاده قرار گرقته آنقدر طعم آن ماه عسل اولیه و وعده های خیالی آن دوران برایش شیرین بوده که به پای سایکوپات میافتد که بماند و به بهره برداریاش ادامه دهد.
نکته اصلی که سایکوپات را در شکارش موفق میکند ضعفهای شخصیتی طرفش و عدم شناخت او از این ضعفها و اهرمهای احساسی شخصیتش است. به عبارت دیگر سایکوپات انگلی است که از ضعف ها و ترس ها و آرزوهای بشر نیرو میگیرد. به این معنی شناخت خیلی از سایکوپات ها از قربانیشان از شناخت قربانی از خودش بیشتر است. درست به همین دلیل خیلی از سایکوپات های بی استعداد تر برای طعمه آدمهایی را ترجیح میدهند که در موضوع ضعف اند و مشکلی دارند. یک مثال خیلی معمولش سایکوپات های خانم است. یک طعمه خیلی آسان برای آنها مردهایی است که خیلی در رابطه با زنان موفق و با تجربه نبوده اند و اعتماد به نفس کمی دارند. مثلا یک سری بچه درس خوان کج و کوله و بی ریخت را که قلب پاکی دارند در نظر بگیرید. فقط تکان دادن کارت جنسیت بالای سر اینها کافی است که مشقهای خانم مربوطه و خیلی خدمات ریز و درشت دیگر انجام شود. منطق سایکوپاتی هم البته دیکته میکند اینهایی که ازشان سو استفاده شده حقشان بوده است چون گذاشتهاند که از آنها سواستفاده شود و اصلا هم مهم نیست آنها چه آسیبی دیدهاند. در حالت افراطی با مزهاش سایکوپات ما ممکن است حتی بگوید این قربانیها باید اصلا از خدایشان باشد که من اجازه دادم بیایند به من خدمت کنند. بنابراین بچه درس خوانهایی کج و کوله و بی ریخت مثال بالا هم باید متشکر باشند که فرصت پیدا کردند که با خانم سایکوپات معاشرت کنند و در کنارش مشقهای او را هم البته نوشته اند. از آن طرف البته سایکوپات های با استعدادتر و باهوش تری وجود دارند که آدمهای سالم و قوی را به عنوان طعمه ترجیح میدهند چون آنها شکار بزرگتر و پرهیجانتری هستند. نکته آخر هم این که یک سایکوپات برای موفقیت معمولا نیاز یک رابطه خصوصی دو طرفه و مخفی کاری و جدا کردن طعمهاش از دوستان و آشنایانش دارد. علت این نکته این است شخص سایکوپات درست عین یک آفتاب پرست جلوی هر کس که ممکن است که طعمه باشد بسته به شخصیتش رنگ عوض میکند و رفتارش با یک نفر و دوستش و داستانی که در مورد خودش برای هر کدام سر هم میکند کاملا ممکن است متفاوت باشد. اگر هم کسی قرار نیست طعمه باشد معمولا سایکوپات نمیآید روی آن طرف انرژی بگذارد و آن روی دیگرش را نشانش میدهد. حالا اگر این طعمهها و بی طرفهای کتک خورده با هم حرف بزنند ممکن است کل نفشه ها رو هوا برود.
تا اینجای کار با پدیده سایکوپاتی آشنا شدیم. مطلب بالا هم تا حدود زیادی خلاصه ای از این کتاب و این کتاب با چاشنی تجارب شخصی من بود. در مطلب بعدی خواهیم دید که چرا وقتی یک سایکوپات به یک کمپانی بزرگ میرود خیلی وقتها در آنجا هم موفق است.
پی نوشت:
* دو تا مفهوم مرتبط دیگر یکی سوشیوپاتی (Sociopathy) و دومی اختلال شخصیتی ضد اجتماعی وجود دارند که هر دو کمی با سایکوپاتی متفاوتند و سایکوپاتی زیر مجموعه هر دو هست. برای این مطلب ما گیر می دهیم به سایکوپاتی اما اختلال شخصیتی ضد اجتماعی حداقل در آمریکا نام رسمی این داستان هست.
** این که این اختلال ممکن است دلیل بیولوژیک داشته باشد (کلا سر این که نقش محیط و بیولوژی هر کدام چقدر است دعوا هست) دو تا مؤخره بامزه دارد: یکی اینکه حالا که ظاهرا دلیل سایکوپات بودن کسی بیولوژیک هست با یک منطق معیوب میشود گفت کارهایی که طرف میکند تفصبر خودش نیست و دوم اینکه اصلا چطور شد که چنین چیزی تکامل پیدا کرد. مثلا یک دلیل تکاملی که برای این داستان پیشنهاد شده این است که این رویکرد «بکن در رو» سایکوپات ها شانس تولید مثل اونها رو بالا میبرد و سایکوپات مربوطه با این ترتیب میتواند بچه دار شود و یک آدم دیگری یعنی یک مرد مهربان و داری وجدان و احساس آن را بزرگ کند. برای جنبه تکاملی قضیه این رو ببینید.
حالا این سایکوپاتی دقیقا چیست؟ سایکوپتی یک اختلال شخصیت (و نه بیماری روانی و یا جنون) است که در ادبیات علم روانشناسی با لیستی طولانی از نشانهها از قبیل جذابیت ظاهری و کاریزما، خودمحوری، نیاز به هیجان، دروغگویی بیمارگونه، بازی کردن با دیگران، نداشتن احساس گناه، ناتوانی در داشتن احساسات عمیق، نداشتن وجدان، زندگی انگل وار، نداشتن کنترل روی رفتارها، بی بند باری و روابط جنسی متعدد،عدم مسوولیت پذیری، بدون فکر و در لحظه عمل کردن و رفتار های ضد اجتماع مثل جرم و جنایت و قانون شکنی تعریف میشود. برای تعیین این که کسی سایکوپات هست یا نه یک روان شناس متخصص (و نه شخص شما) میآید بعد از بررسی همه جوانب زندگی آن شخص برای وجود هر یک از این نشانهها بر مبنای یک لیست استاندارد به نام PCL-R نمره ای به او میدهد و اگر مجموع همه نمرات آن شخص بیشتر از یک حد نصاب شد، طرف رسما دارای اختلال شخصیت سایکوپات است. اما علت نهان پشت این لیست طولانی از نشانهها به احتمال زیاد یک چیز ساده بیشتر نیست. عدم ناتوانی شخص سایکوپات در داشتن احساسات عمیق. یک آدم سایکوپات اصولا به دلایل بیولوژیک جز احساسات اولیه معطوف به نیاز های اولیه آدمی مثل خشم و هیجان چیزی را نمیتواند حس کند**. یک راه برای مطالعه این نکته استفاده از تکنیک FMRI است. این تکنیک یک نوع تصویر برداری از مغز است که فعالیت نواحی مختلف مغز بیمار را بدون نیاز به بیهوشی با اندازه گیری میزان جریان خون در آن بخش اندازه میگیرد. یک مطالعه با استفاده از این تکنیک نشان میدهد که وقتی کلماتی با بار احساسی مثل عشق، تجاوز و قتل برای شخصی دارای این اختلال خوانده میشود، بر خلاف اشخاص عادی بخشی از مغز که وظیفه پردازش احساسات را بر عهده دارد اصلا فعال نمیشود و تنها بخشهایی که از مغز که وظیفه پردازش زبان را بر عهده دارند فعالیتی از خودشان نشان میدهند. به این معنی درک شخص سایکوپات از این احساسات شناختی و نه احساسی است. حتی ممکن است در این شخص جای خالی هوش احساسی هوش زبانی و شناختی بگیرد و شاید به همین دلیل خیلی از سایکوپات ها خیلی سر و زبان دار و خوش صحبت هستند. این عدم توانایی پایین شخص سایکوپات برای درک احساسات یک نتیجه دیگر هم دارد. ناتوانی در همدردی (empathy) با دیگران. شخص به هیچ وجه نمیتواند خود را جای دیگران بگذارد و احساسات آنها را بفهمد. نگاه شخص سایکوپات از این نظر به آدمهای دیگر نگاه یک دانشمند جانورشناس بی رحم به یک گله جانور است. او میفهمد که این جانورها چیزی به اسم احساس دارند و نمود بیرونی آن را میبیند و حتی ممکن است با مطالعه این جانوران سعی کند آن نمود بیرونی را تقلید هم بکند؛ اما واقعا نمیتواند آن احساسات را بقهمد و خودش را کاملا جدا و برتر از این جانوران میبیند. از آن طرف وقتی چیزی به نام احساسات عمیق و همدردی در این شخص نیست تنها چیزی که برای او معنی دارد نیازها و وجود خودش است و تمامی آدمهای دیگر هم حول این نکته تعریف میشوند. آدمها برای این شخص چیزی بیشتر از چند شیء نیستند. شیء هایی که ممکن است به کار این شخص بیایند یا نیایند و شخص برای رسیدن به آنچه که میخواهد حق دارد هر کاری که دلش میخواهد با آنها بکند. به این معنی یک سایکوپات یک شکارچی است و آدمهای دیگر برای او شکار و در حد صبحانه و نهار و شام اند. در نهایت هم در نبود احساسات عمیق و همدردی یک سایکوپات ممکن است از تنها چیزی که بتواند لذت ببرد بازی کردن با دیگران و کنترل آنها و حتی گاهی قتل و جنایت است و درست به همین دلیل یک سایکوپات خیلی بیشتر از یک آدم عادی نیاز به هیجان دارد.
شاید بد نباشد یک نکته ای را اینجا برجسته کنم. سایکوپاتی یک پدیده یک بعدی و صفر و یک نیست و هر آدمی ممکن است بعضی از ابعاد سایکوپاتی را با درجات مختلف نشان دهد، بدون آن که نمره آن در تست استاندارد نشانه های سایکوپاتی به حد نصاب لازم برای تشخیص این اختلال برسد. یک مطالعه با استفاده از تست سایکوپاتی PCL-R تخمین میزند حدود یک درصد جمعیت سایکوپات هستند (البته در زندانها این عدد خیلی بالاتر است). به علاوه با اینکه نمره بیشتر آدمهایی عادی در این تست نزدیک به صفر است آدمهایی هم وجود دارند که نمره نسبتا بالایی از این تست میگیرند اما به حد نصاب نمیرسند. این آدمها سایکوپات موقعیتیاند و بسته به شرایط ممکن است رفتار سالم یا ناسالم از خودشان نشان دهند. عده ای هم میگویند که این تکیه بیش از حد روی جرم جنایت و قانون شکنی در تشخیص سایکوپاتی نادرست است (اینجا و اینجا) و جرم و جنایت تابلو یک مولفه اصلی سایکوپاتی نیست. سایکوپات ها هم مثل بقیه آدمها با استعداد و بی استعداد دارند و خیلیهایشان آن قدر ابله نیستند که مرتکب جرم و جنایت اضافه و بی دلیل بشوند و سعی میکنند با این که کاملا از همدردی و وجدان تهی هستند با روشهای ظریفتر کارشان را پیش ببرند.
حالا این روشهای ظریف و صلح طلبانه چه هستند؟
شخص سایکوپات - که جز مشکل کوچکش در درک احساسات و همدردی کاملا عاقل و باهوش است - مثل هر شکارچی دیگری به صورت غریزی خیلی زود متوجه میشود برای به دام انداختن طعمه خودش بهتر است از نقاط ضعف شکارش استفاده کند. بنابراین سایکوپات ها بسته به استعدادشان مدت زمانی طولانی را خودآگاه و ناخودآگاه مثل یک روانشاس کار کشته صرف مطالعه و مشاهده آدمهای دیگر و شناخت نقاط ضعف و قوتشان میکنند. بنابراین وقتی یک سایکوپات با شخص (شکار) جدیدی روبرو میشود به صورت ناخودآگاه میداند چگونه طرف را بسته به کاربردی که برایش دارد با ایجاد یک رابطه شخصی و دامنه داربه دام بیاندازد. یک سناریو کاملا معمول این است:
در قدم اول سایکوپات مزبور با ارزیابی اولیه شخصیت طرفش - که میتواند یک دوست دختر/ پسر جدید، یک همکار جدید یا هر آدم دیگری باشد - درهمان دقایق اول سعی میکنند با دست گذاشتن روی نقاط ضعف یا قوت شخصیت او و با کمک جذابیت و سخنوری ذاتیشان تاثیر اولیه خوب و دل پذیری بر روی او بگذارند. هر کدام از ما جانوران صاحب احساس معمولا اهرمهایی مخفی داریم که اگر کسی آنها را بکشد در ما پاسخی احساسی را بر میانگیزد. رمز موفقیت سایکوپات در گذاشتن تاثیر خوب بر روی طرفش هم استفاده از این اهرمها است. مثلا اگر شما کارمندی هستید که از محل کارتان به دلیلی متنفرید او که به طور ناخودآگاه و فراست این نکته را حدس زده به شما میگوید که آنهایی که میگویند این اداره را دوست دارند احتمالا آدم آهنیهایی زنگ زده هستند. یا اگر شما آدم خود بزرگ بین و متکبری هستید او به شما میگوید که آدمهایی را به دو دسته تقسیم میکند؛ آنهایی که آن کتاب دست شما را خواندهاند و آنهایی که آن را نخواندهاند. در قدم بعد و بعد از از تاثیر خوب اولیه هم سایکوپات مزبور شروع میکند به مخابره چهار پیام بسیار موثر گاه به تلویح و گاه مستقیم روی مخ شما. اول این که شما و جزییات شخصی تان فوق العاده برایش جالب است و او شما را تحسین میکند. دوم این که با قدم به قدم از کسب اطلاعات بیشتر و بیشتر از شما سایکوپات ما هم شروع میکند به شما با دروغ پردازی القا کردن که او و شما مثل هم هستید و هم دیگر را کامل میکنید. سوم اینکه به شما نشان میدهد که میتوانید به او اعتماد کنید و پایین آوردن گاردتان جلوی سایکوپات ما اصلا اشتباه نیست. در نهایت هم این که به شما به طورغیر مستقیم القا میکند که او بهترین گزینه برای یک رابطه کاری یا دوستانه یا عاطفی یا غیره است. این چهار پیام مشخص همیشه وعده چیزی عمیق یا کمیاب را به ما میدهند: یک رابطه عمیق و آتشین در سی و پنج سالگی با کسی که درست مثل خود شما است. یک رابطه عالی کاری با کسی که از کار کردن با او لذت میبرید و کاملا قابل اعتماد است. چیزهایی که معمولا در زندگی ما آدمها گم شدهاند و اگر کسی وعده آنها را بدهد کمتر کسی میتواند در برابر وسوسه آنها مقاومت کند. دقت هم کنید که مخابره این پیامها در بیشتر سایکوپات ها ناخودآگاه است و آنها معمولا نمینشینند نقشه حمله طراحی کنند. ریشه این مخابره هم در نهایت اراده سایکوپات در تسخیر شکارش است و در لحظه هر کاری که غریزه مهار نشده اش به او بگوید برای رسیدن به این هدف میکند. یک نکته خیلی جالب دیگر هم این است که خیلی وقتها این پیام مخابره شده نظر به مقلد بودن ذاتی سایکوپات ها خیلی سطحی و بیخود است، اما اعتماد به نفس و نجوه ارائه آن و استفاده سایکوپات از اهرمهای احساسی باعث میشود قربانی این پیام مزخرف را در ذهنش با پیامی عمیق که دلش میخواسته بشوند عوض کند. مثلا سایکوپات برای آنکه به شما بگوید او هم مثل شما است به شما می کوید که او هم عاشق آن موسیقیای که شما گوش میدهید هست و پیاده روی در صبح را هم دوست دارد. بعد شما در ذهنتان نتیجه میگیرید او هم مثل شما به اشراق رسیده است. در نهایت هم وقتی شما در برابر این وعده و داستان خیالی پیشنهادی تسلیم شدید، شخص سایکوپات شروع به بهره برداری از شما میکند. آن رابطه مافوق عمیق موعود میشود یک رابطه یک طرفه که شما میدهید و او فقط میگیرد. رابطه کاری خوب میشود جا زدن ایده های شما جای ایده های سایکوپات ما. در این مرحله هست که اگر سایکوپات ما چیزی را بخواهد و آن را نگیرد ممکن است برای گرفتنش آن روی دیگرش را نشان دهد و از یک موجود خوش سخن و جذاب تبدیل به کسی شود که از تهدید و کاربرد خشونت اباعی ندارد. طرف هم آن قدر در مخدر خواستن آن چیز موعود غرق شده است و آن قدر اعتمادش به سایکوپات در اعماق احساسش تنیده شده است که معمولا به هر استفاده ای تن میدهد. به علاوه بیشتر سایکوپات ها وقتی دارند داستان خیالی شان را میسازند برای آنکه احتمال لو رفتنشان پایین بیاید، داستان دروغینشان را با پودی از واقعیت به هم می باقند. بعد وقتی قربانی به دروغ بودن داستان اعتراضی کرد، آنها این معدود پود های واقعیت را برای تبرئه خودشان در یک مانور ایزایی بیرون میکشند. در آخر داستان هم یا طرف طعمه متوجه میشود چه کلاهی سرش رفته است و رابطه را قطع میکند و یا به احتمال بیشتر به یک جایی میرسد که او دیگر چیزی برای دادن ندارد و سایکوپات ما از رابطه حوصلهاش سر میرود. در هر صورت او میرود سراغ هیجان بعدی و شکار بعدی. یک چیز بامزه ای که در این مرحله گاها اتفاق میافتد این است که وقتی سایکوپات ول میکند و میرود قربانی او با این که به شدت مورد سوء استفاده قرار گرقته آنقدر طعم آن ماه عسل اولیه و وعده های خیالی آن دوران برایش شیرین بوده که به پای سایکوپات میافتد که بماند و به بهره برداریاش ادامه دهد.
نکته اصلی که سایکوپات را در شکارش موفق میکند ضعفهای شخصیتی طرفش و عدم شناخت او از این ضعفها و اهرمهای احساسی شخصیتش است. به عبارت دیگر سایکوپات انگلی است که از ضعف ها و ترس ها و آرزوهای بشر نیرو میگیرد. به این معنی شناخت خیلی از سایکوپات ها از قربانیشان از شناخت قربانی از خودش بیشتر است. درست به همین دلیل خیلی از سایکوپات های بی استعداد تر برای طعمه آدمهایی را ترجیح میدهند که در موضوع ضعف اند و مشکلی دارند. یک مثال خیلی معمولش سایکوپات های خانم است. یک طعمه خیلی آسان برای آنها مردهایی است که خیلی در رابطه با زنان موفق و با تجربه نبوده اند و اعتماد به نفس کمی دارند. مثلا یک سری بچه درس خوان کج و کوله و بی ریخت را که قلب پاکی دارند در نظر بگیرید. فقط تکان دادن کارت جنسیت بالای سر اینها کافی است که مشقهای خانم مربوطه و خیلی خدمات ریز و درشت دیگر انجام شود. منطق سایکوپاتی هم البته دیکته میکند اینهایی که ازشان سو استفاده شده حقشان بوده است چون گذاشتهاند که از آنها سواستفاده شود و اصلا هم مهم نیست آنها چه آسیبی دیدهاند. در حالت افراطی با مزهاش سایکوپات ما ممکن است حتی بگوید این قربانیها باید اصلا از خدایشان باشد که من اجازه دادم بیایند به من خدمت کنند. بنابراین بچه درس خوانهایی کج و کوله و بی ریخت مثال بالا هم باید متشکر باشند که فرصت پیدا کردند که با خانم سایکوپات معاشرت کنند و در کنارش مشقهای او را هم البته نوشته اند. از آن طرف البته سایکوپات های با استعدادتر و باهوش تری وجود دارند که آدمهای سالم و قوی را به عنوان طعمه ترجیح میدهند چون آنها شکار بزرگتر و پرهیجانتری هستند. نکته آخر هم این که یک سایکوپات برای موفقیت معمولا نیاز یک رابطه خصوصی دو طرفه و مخفی کاری و جدا کردن طعمهاش از دوستان و آشنایانش دارد. علت این نکته این است شخص سایکوپات درست عین یک آفتاب پرست جلوی هر کس که ممکن است که طعمه باشد بسته به شخصیتش رنگ عوض میکند و رفتارش با یک نفر و دوستش و داستانی که در مورد خودش برای هر کدام سر هم میکند کاملا ممکن است متفاوت باشد. اگر هم کسی قرار نیست طعمه باشد معمولا سایکوپات نمیآید روی آن طرف انرژی بگذارد و آن روی دیگرش را نشانش میدهد. حالا اگر این طعمهها و بی طرفهای کتک خورده با هم حرف بزنند ممکن است کل نفشه ها رو هوا برود.
تا اینجای کار با پدیده سایکوپاتی آشنا شدیم. مطلب بالا هم تا حدود زیادی خلاصه ای از این کتاب و این کتاب با چاشنی تجارب شخصی من بود. در مطلب بعدی خواهیم دید که چرا وقتی یک سایکوپات به یک کمپانی بزرگ میرود خیلی وقتها در آنجا هم موفق است.
پی نوشت:
* دو تا مفهوم مرتبط دیگر یکی سوشیوپاتی (Sociopathy) و دومی اختلال شخصیتی ضد اجتماعی وجود دارند که هر دو کمی با سایکوپاتی متفاوتند و سایکوپاتی زیر مجموعه هر دو هست. برای این مطلب ما گیر می دهیم به سایکوپاتی اما اختلال شخصیتی ضد اجتماعی حداقل در آمریکا نام رسمی این داستان هست.
** این که این اختلال ممکن است دلیل بیولوژیک داشته باشد (کلا سر این که نقش محیط و بیولوژی هر کدام چقدر است دعوا هست) دو تا مؤخره بامزه دارد: یکی اینکه حالا که ظاهرا دلیل سایکوپات بودن کسی بیولوژیک هست با یک منطق معیوب میشود گفت کارهایی که طرف میکند تفصبر خودش نیست و دوم اینکه اصلا چطور شد که چنین چیزی تکامل پیدا کرد. مثلا یک دلیل تکاملی که برای این داستان پیشنهاد شده این است که این رویکرد «بکن در رو» سایکوپات ها شانس تولید مثل اونها رو بالا میبرد و سایکوپات مربوطه با این ترتیب میتواند بچه دار شود و یک آدم دیگری یعنی یک مرد مهربان و داری وجدان و احساس آن را بزرگ کند. برای جنبه تکاملی قضیه این رو ببینید.
Re: سایکوپاتی
مقاله ی جالبی بود.به این بهانه کمی درباره ی فلسفه ی علم مینویسم:
در روانشناسی دسته بندی هایی وجود دارد که در واقع تعریف هستند. یعنی
میگویند کسیکه ویژگی A&B&C را داشته باشد X است و کسیکه A&D&E را
داشته باشد Y است و...
برای همین گزاره هایی مثل « هر X ای A است» در واقع گزاره هایی تحلیلی
هستند که بنابر تعریف درستند و گزاره هایی تجربی نیستند. مثل اینکه سایکوپات
را اینطور تعریف کنند که «فردی که خودمحور است و...» در این صورت گزاره ی
«هر سایکوپاتی خودمحور است» در واقع هیچ حرف تازه ای نمی زند و منطقاً
صادق است و ابطال پذیر هم نیست؛ چون مثلاً اگر سایکوپتی را پیدا کنید که
خودمحور نباشد در واقع او سایکوپت نیست، نه اینکه این گزاره را ابطال کرده
باشید.
در مقابل گزاره ای مانند«هر X ای M است» یک گزاره ی غیرتحلیلی یا تجربی
است. چون ویژگی M جزو تعریف X نیست و خصوصیتی مستقل است.مثل
اینکه گفته شده (1):«یک سایکوپت وعده های وسوسه کننده ای به طرف
مقابلش میدهد(M) یا به او اینطور القا میکند که شبیه به هم هستند(N)»
( اگر این ویژگی ها را هم جزو تعریف سایکوپت بیاوریم یعنی بگوییم: سایکوپت
یعنی کسیکه ویژگی های A&B&C&M&N را دارد، آنگاه باز گزاره ی (1) یک گزاره ی
تحلیلی و غیرتجربی میشود.) شرط علمی و تجربی بودن گزاره ی 1 این است
که ویژگی های M و N جزو تعریف سایکوپتی نباشد.
البته نباید این اشتباه را کرد(چنانکه خودم کردم) که از معلول به علت برسیم
برای توضیح بیشتر باید گفت که گزاره ی 1 هم ارز با گزاره ی شرطی زیر است:
(1'): اگر کسی سایکوپت باشد آنگاه ویژگی M را دارد.
اما از این گزاره نمی توان نتیجه گرفت که اگر کسی ویژگی M را داشته باشد
سایکوپت است. بلکه میتوان نتیجه گرفت که اگر M را نداشته باشد سایکوپت
نیست.( "اگر باران ببارد زمین خیس میشود."حال اگر زمین خیس باشد نمی توان
نتیجه گرفت که باران آمده اما اگر زمین خیس نباشد نتیجه میگیریم که باران هم
نیامده)
اما مشکل دیگر در علم روانشناسی تشخیص همین خصوصیات A,B,C و...
است. مثلاً تعریف به ما میگوید هر سایکوپاتی نیاز به هیجان دارد(ویژگیA)
یا احساس گناه ندارد(خصوصیتB) و... حالا ما چطور میتوانیم بفهمیم یک
شخص با چقدر نیاز به هیجان یک سایکوپات محسوب میشود و آیا اصلاً
می توان نیاز به هیجان را اندازه گرفت یا نیاز به هیجان دقیقاً یعنی چه؟
یا چطور میتوان فرق کسی که احساس گناه میکند را با کسیکه تظاهر به
احساس گناه میکند فهمید؟ یا اگر مثلاً شخص در مواردی احساس گناه
کرده باشد ما از کجا میتوانیم بفهمیم او چنین احساسی داشته یا چطور
میتوانیم آن را اندازه بگیریم؟آیا پرسشنامه شاهد معتبریست و می توان
به آن اعتماد کرد؟ و..
در واقع مسئله پیچیده تر از این حرف هاست و این فقط یک چشمه بود.
در روانشناسی دسته بندی هایی وجود دارد که در واقع تعریف هستند. یعنی
میگویند کسیکه ویژگی A&B&C را داشته باشد X است و کسیکه A&D&E را
داشته باشد Y است و...
برای همین گزاره هایی مثل « هر X ای A است» در واقع گزاره هایی تحلیلی
هستند که بنابر تعریف درستند و گزاره هایی تجربی نیستند. مثل اینکه سایکوپات
را اینطور تعریف کنند که «فردی که خودمحور است و...» در این صورت گزاره ی
«هر سایکوپاتی خودمحور است» در واقع هیچ حرف تازه ای نمی زند و منطقاً
صادق است و ابطال پذیر هم نیست؛ چون مثلاً اگر سایکوپتی را پیدا کنید که
خودمحور نباشد در واقع او سایکوپت نیست، نه اینکه این گزاره را ابطال کرده
باشید.
در مقابل گزاره ای مانند«هر X ای M است» یک گزاره ی غیرتحلیلی یا تجربی
است. چون ویژگی M جزو تعریف X نیست و خصوصیتی مستقل است.مثل
اینکه گفته شده (1):«یک سایکوپت وعده های وسوسه کننده ای به طرف
مقابلش میدهد(M) یا به او اینطور القا میکند که شبیه به هم هستند(N)»
( اگر این ویژگی ها را هم جزو تعریف سایکوپت بیاوریم یعنی بگوییم: سایکوپت
یعنی کسیکه ویژگی های A&B&C&M&N را دارد، آنگاه باز گزاره ی (1) یک گزاره ی
تحلیلی و غیرتجربی میشود.) شرط علمی و تجربی بودن گزاره ی 1 این است
که ویژگی های M و N جزو تعریف سایکوپتی نباشد.
البته نباید این اشتباه را کرد(چنانکه خودم کردم) که از معلول به علت برسیم
برای توضیح بیشتر باید گفت که گزاره ی 1 هم ارز با گزاره ی شرطی زیر است:
(1'): اگر کسی سایکوپت باشد آنگاه ویژگی M را دارد.
اما از این گزاره نمی توان نتیجه گرفت که اگر کسی ویژگی M را داشته باشد
سایکوپت است. بلکه میتوان نتیجه گرفت که اگر M را نداشته باشد سایکوپت
نیست.( "اگر باران ببارد زمین خیس میشود."حال اگر زمین خیس باشد نمی توان
نتیجه گرفت که باران آمده اما اگر زمین خیس نباشد نتیجه میگیریم که باران هم
نیامده)
اما مشکل دیگر در علم روانشناسی تشخیص همین خصوصیات A,B,C و...
است. مثلاً تعریف به ما میگوید هر سایکوپاتی نیاز به هیجان دارد(ویژگیA)
یا احساس گناه ندارد(خصوصیتB) و... حالا ما چطور میتوانیم بفهمیم یک
شخص با چقدر نیاز به هیجان یک سایکوپات محسوب میشود و آیا اصلاً
می توان نیاز به هیجان را اندازه گرفت یا نیاز به هیجان دقیقاً یعنی چه؟
یا چطور میتوان فرق کسی که احساس گناه میکند را با کسیکه تظاهر به
احساس گناه میکند فهمید؟ یا اگر مثلاً شخص در مواردی احساس گناه
کرده باشد ما از کجا میتوانیم بفهمیم او چنین احساسی داشته یا چطور
میتوانیم آن را اندازه بگیریم؟آیا پرسشنامه شاهد معتبریست و می توان
به آن اعتماد کرد؟ و..
در واقع مسئله پیچیده تر از این حرف هاست و این فقط یک چشمه بود.
آخرین ویرایش توسط Behjo پنجشنبه ۱۳۹۶/۶/۲۳ - ۰۲:۲۶, ویرایش شده کلا 1 بار
فرق یک انسان خوشبخت با یک بدبخت در انتخاب هاییست که میکند
بدرود هوپا
بدرود هوپا
Re: سایکوپاتی
عده ای هم میگویند که این تکیه بیش از حد روی جرم جنایت و قانون شکنی در تشخیص سایکوپاتی نادرست است (اینجا* و اینجا**) و جرم و جنایت تابلو یک مولفه اصلی سایکوپاتی نیست.
*
http://bjp.rcpsych.org/content/190/49/s39.short
**
http://psycnet.apa.org/record/2010-10892-023
تا اینجای کار با پدیده سایکوپاتی آشنا شدیم. مطلب بالا هم تا حدود زیادی خلاصه ای از این کتاب* و این کتاب** با چاشنی تجارب شخصی من بود.
*
http://www.amazon.com/Snakes-Suits-When ... B000QUCOAS
**
http://www.cassiopaea.org/cass/sanity_1.PdF
مثلا یک دلیل تکاملی که برای این داستان پیشنهاد شده این است که این رویکرد «بکن در رو» سایکوپات ها شانس تولید مثل اونها رو بالا میبرد و سایکوپات مربوطه با این ترتیب میتواند بچه دار شود و یک آدم دیگری یعنی یک مرد مهربان و داری وجدان و احساس آن را بزرگ کند. برای جنبه تکاملی قضیه این* رو ببینید.
*
http://psycnet.apa.org/psycinfo/2008-10493-010
~~~~~
پ.ن.
منبع این مقاله رو نذاشتم چون توی چندتا وبلاگ بدون ذکر منبع کپی برداری شده و نمی دونم نویسنده و منبع اصلیش کدوم وبلاگه. مطالب پیرامون سایکوپاتی زیاده ولی این مقاله بهترینشون بود و خیلی مفیده, متاسفانه مقاله بعدی این نویسنده ناشناس که سایکوپتها چگونه توی کمپانیهای بزرگ موفقن رو نتونستم پیدا کنم.
پ.ن.2
چون این مقاله برای چند سال پیشه ممکنه چندتا از این لینک ها الان روی دامنه نباشه, ولی بر طبق اصول کپی برداری عین لینکهاشو کپی کردم.
Re: سایکوپاتی
نظرم بی ربطه ..
درمورد سایکوپات ها هیچی، ولی میدونم هر روز تعداد افراد سادیسمی داره زیاد میشه...
درمورد سایکوپات ها هیچی، ولی میدونم هر روز تعداد افراد سادیسمی داره زیاد میشه...
goodbye hupaa
best wishes
best wishes
Re: سایکوپاتی
Behjo نوشته شده:مقاله ی جالبی بود.به این بهانه کمی درباره ی فلسفه ی علم مینویسم:
در روانشناسی دسته بندی هایی وجود دارد که در واقع تعریف هستند. یعنی
میگویند کسیکه ویژگی A&B&C را داشته باشد X است و کسیکه A&D&E را
داشته باشد Y است و...
برای همین گزاره هایی مثل « هر X ای A است» در واقع گزاره هایی تحلیلی
هستند که بنابر تعریف درستند و گزاره هایی تجربی نیستند. مثل اینکه سایکوپات
را اینطور تعریف کنند که «فردی که خودمحور است و...» در این صورت گزاره ی
«هر سایکوپاتی خودمحور است» در واقع هیچ حرف تازه ای نمی زند و منطقاً
صادق است و ابطال پذیر هم نیست؛ چون مثلاً اگر سایکوپتی را پیدا کنید که
خودمحور نباشد در واقع او سایکوپت نیست، نه اینکه این گزاره را ابطال کرده
باشید.
اره خیلی مقاله جالبیه.
~~~~
ساسکوپاتی یه مجموعه خصایل رفتاریه, مثلن ده تا ویژگیه سایکوپاتی داریم, یه سایکوپات شاید هشت تاشو داشته باشه و یکی دیگه سه تاشو. اونی که بیشتر داره درجه اختلال روانیش بالاتره.
شما می گی گزاره "هر سایکوپاتی خودمحور است" ابطال پذیر نیس چون اگه یه سایکوپاتی پیدا بشه که خودمحور نباشه می گیم دیگه سایکوپت نیس!
با این منطق شما, پس ابطال گزاره بالا مثه این گزاره می مونه ک بگیم "هر ادم پیری چین و چروک دارد", چون همه پیرا چین و چروک دارن پس هرکی که چین و چروک نداشته باشه پیر نیس, ولی گزاره "هر پیری چین و چروک دارد" درسته. اتفاقن ابطال پذیر هم هست چون ویژگی های پیری فقط چین و چروک نیس و خیلی ویژگی های دیگه داره (مثه سایکوپاتی ک ویژگیاش فقط خودمحوری نیس), اگه یه ادم پیری پیدا شه که به علت جهش یا هر علتی سیمای جوون داشته باشه ولی ویژگیهای دیگه ی پیری رو هم داشته باشه, اون موه پیری پیدا شده که پیره ولی چروک نیستش, پی این گزاره که "هر پیری چین و چروک دارد" هم ابطال شده. اگرم یه سایکوپاتی پیدا بشه که 9تاویژگی سایکوپات رو داشته باشه ولی یه دونه خودمحوریو نداشته باشه این گزاره ابطال می شه.
ولی اینکه تاحالا ابطال نشده به معنی ابطال ناپذیریش نیس, مثلن تاحالا دیده نشده ادم پیر چروک نباشه, تاحالا نبوده سایکوپاتی ک خودمحور نباشه و این ویژگیها جزو ویژگیهای اصلی پیری#سایکوپاتین و ابطال نشدنشون این معنی رو نمی ده ک کلن ابطال ناپذیرین.
~~~~
در مورد بقیه پستتون اگه منظورتون اینه ک روانشناسی نمی تونه سایکوپاتی رو به طور قطعی تشخیص بده و علمی نیس, شاید خیلی از سایکوپت ها باشن که اختلالشون ضعیفه و سخت می شه قضاوت کرد سایکوپات هستن یا یه ادم معمولی چون نمی شه گفت دقیقن چه میزانی از هیجان یا خودمحوری و... لازمه تا شخص سایکوپت محسوب بشه, اینم واسه خاطر پیچیدگی ذهن انسانه نه به خاطر غلط بودن روانشناسی, ما حتی نمی تونم ذهن حیوانات رو ک خیلی ساده تر از انسانن رو دقیق پیش بینی کنیم ذهن انسان ک دیگه فوق العاده پیچیدس. ولی با این حساب دانش روانشناسی, درجات شدید سایکوپاتی رو بازم به طور قطعی تشخیص می ده و فقط تو تشخیص اختلال سایکوپات های خفیف نمی تونه کامنت قطعی بده.
Re: سایکوپاتی
ببینید اگر مثلا در تعریف سایکوپاتی، خودمحوری آمده باشد
کسیکه خودمحور نیست پس سایکوپات هم نیست؛ هرچند دیگر
ویژگی ها را داشته باشد. بیماری یا اختلال او چیز دیگریست.
(اما ممکن است میزانی از خود محوری را به همراه سایر ویژگی ها
داشته باشد؛ در این صورت اگر سایکوپاتی را مقوله ای تشکیکی
در نظر بگیریم که درجات مختلفی دارد، این فرد درجه ای از این
اختلال روانی را دارد).در مثال "پیری "هم همینطور. اگر در تعریف
پیری چین و چروک یا سفیدی مو باشد، کسیکه چین و چروک ندارد
پیر محسوب نمی شود ولی میدانیم که در تعریف آن چنین ویژگی ای
لازم نیست.
«««»»»
باقی پست قبلی ام هم مربوط به ضعف های روش شناختی روانشناسی
بود (البته این ضعف در مکاتب مختلف تفاوت دارد) که نتیجه میدهد نباید
آن اطمینانی که به علومی مثل فیزیک داریم، به روانشناسی یا جامعه شناسی
و .. داشته باشیم.
کسیکه خودمحور نیست پس سایکوپات هم نیست؛ هرچند دیگر
ویژگی ها را داشته باشد. بیماری یا اختلال او چیز دیگریست.
(اما ممکن است میزانی از خود محوری را به همراه سایر ویژگی ها
داشته باشد؛ در این صورت اگر سایکوپاتی را مقوله ای تشکیکی
در نظر بگیریم که درجات مختلفی دارد، این فرد درجه ای از این
اختلال روانی را دارد).در مثال "پیری "هم همینطور. اگر در تعریف
پیری چین و چروک یا سفیدی مو باشد، کسیکه چین و چروک ندارد
پیر محسوب نمی شود ولی میدانیم که در تعریف آن چنین ویژگی ای
لازم نیست.
«««»»»
باقی پست قبلی ام هم مربوط به ضعف های روش شناختی روانشناسی
بود (البته این ضعف در مکاتب مختلف تفاوت دارد) که نتیجه میدهد نباید
آن اطمینانی که به علومی مثل فیزیک داریم، به روانشناسی یا جامعه شناسی
و .. داشته باشیم.
فرق یک انسان خوشبخت با یک بدبخت در انتخاب هاییست که میکند
بدرود هوپا
بدرود هوپا
Re: سایکوپاتی
به این مورد فک کردم ولی همش به بن بست می خورم و نمی فهمم مشکل از کجاست! شایدم این وقت شب مغز من پاسخگوی مسایل فلسفی نیس.
ببین شما فرض کن واسه سرماخوردگی چن تا ویژگی تعریف کنیم, یکیش عطسه کردن, می گیم "هرکسی سرما بخوره عطسه می کنه" ک کاملن هم درسته, ولی شما می گی این گزاره ابطال پذیر نیس و هیچ شناختی به ما نمی ده چون کسی ک عطسه نکنه سرما هم نخورده.
اگه این جور باشه همه گزاره هایی ک برای بیماری یا برای پیری یا هرچیزی تعریف نکنیم ابطال ناپذیر می شه.
مثلن می گیم یکی از ویژگی های غذا خوردن (یا به اندازه کافی خوردن) سیر شدنه, می گیم "هرکسی (به اندازه کافی) غذا بخوره سیر می شه" بعد شما می گی این گزاره هیچ شناختی نمی ده چون کسی ک سیر نشه یعنی (به اندازه کافی) غذا هم نخورده پس ابطالم نمی شه!
اینجوری می شه تعمیمش داد به همه پدیده هایی ک تعریف می کنیم,چون صرفن یکسری ویژگی رو برای اون تعاریف قایل می شیم (فرمولش می شه این, تعریف می کنیم A ویژگی D رو داره, پس هر A ای D هس, این گزاره ابطال نمی شه چون هرکی ک D نباشه اصلن A نیس)پس با این منطق همه چیز ابطال ناپذیر می شه!
ببین شما فرض کن واسه سرماخوردگی چن تا ویژگی تعریف کنیم, یکیش عطسه کردن, می گیم "هرکسی سرما بخوره عطسه می کنه" ک کاملن هم درسته, ولی شما می گی این گزاره ابطال پذیر نیس و هیچ شناختی به ما نمی ده چون کسی ک عطسه نکنه سرما هم نخورده.
اگه این جور باشه همه گزاره هایی ک برای بیماری یا برای پیری یا هرچیزی تعریف نکنیم ابطال ناپذیر می شه.
مثلن می گیم یکی از ویژگی های غذا خوردن (یا به اندازه کافی خوردن) سیر شدنه, می گیم "هرکسی (به اندازه کافی) غذا بخوره سیر می شه" بعد شما می گی این گزاره هیچ شناختی نمی ده چون کسی ک سیر نشه یعنی (به اندازه کافی) غذا هم نخورده پس ابطالم نمی شه!
اینجوری می شه تعمیمش داد به همه پدیده هایی ک تعریف می کنیم,چون صرفن یکسری ویژگی رو برای اون تعاریف قایل می شیم (فرمولش می شه این, تعریف می کنیم A ویژگی D رو داره, پس هر A ای D هس, این گزاره ابطال نمی شه چون هرکی ک D نباشه اصلن A نیس)پس با این منطق همه چیز ابطال ناپذیر می شه!
Re: سایکوپاتی
آفرین
اینجا جواب این مساله را تقریبا داده ام:
اگر ما مثلا اسم پدیده ای را بگذاریم "سرماخوردگی" و در تعریف آن "سرفه کردن"
را هم بیاوریم ولی کسی را ببینیم که فکر میکنیم سرما خورده و سرفه نمی کند؛ آنگاه
این گزاره که "هر کس سرماخوردگی داشته باشد، سرفه میکند" ابطال نشده بلکه این
باعث میشود ما تعریفمان را عوض کنیم. یا مثلا در تعریف پیری داشتن موی سفید یا
چروک را نیاوریم بلکه آن را مثلا بر حسب سن (افراد بالای شصت ) تعریف کنیم.
در این صورت گزاره هایی مثل " پیری باعث سفیدی مو میشود" ابطال پذیرو غیرتحلیلی
میشوند.
در واقع نکته مهمی که خودتان هم به آن پی بردید این است که چارچوب های نظری ما( مثل
تعاریفمان) میتوانند مرز بین گزاره های تحلیلی و تجربی را برای ما مشخص کنند. برای
همین مثلا "خدا وجود دارد" برای کسیکه خدا را همان "وجود و هستی"میداند بدیهی و تحلیلی
است ولی برای کسیکه این تعریف را نپذیرد و مثلا خدا را"آفریننده جهان"تعریف کند؛ وجود خدا
برایش اصلا بدیهی نیست و نیاز به اثبات دارد.
اینجا جواب این مساله را تقریبا داده ام:
Behjo نوشته شده:در روانشناسی دسته بندی هایی وجود دارد که در واقع تعریف هستند. یعنی
میگویند کسیکه ویژگی A&B&C را داشته باشد X است و کسیکه A&D&E را
داشته باشد Y است و...
برای همین گزاره هایی مثل « هر X ای A است» در واقع گزاره هایی تحلیلی
هستند که بنابر تعریف درستند و گزاره هایی تجربی نیستند. مثل اینکه سایکوپات
را اینطور تعریف کنند که «فردی که خودمحور است و...» در این صورت گزاره ی
«هر سایکوپاتی خودمحور است» در واقع هیچ حرف تازه ای نمی زند و منطقاً
صادق است و ابطال پذیر هم نیست؛ چون مثلاً اگر سایکوپتی را پیدا کنید که
خودمحور نباشد در واقع او سایکوپت نیست، نه اینکه این گزاره را ابطال کرده
باشید.
در مقابل گزاره ای مانند«هر X ای M است» یک گزاره ی غیرتحلیلی یا تجربی
است. چون ویژگی M جزو تعریف X نیست و خصوصیتی مستقل است.مثل
اینکه گفته شده (1):«یک سایکوپت وعده های وسوسه کننده ای به طرف
مقابلش میدهد(M) یا به او اینطور القا میکند که شبیه به هم هستند(N)»
( اگر این ویژگی ها را هم جزو تعریف سایکوپت بیاوریم یعنی بگوییم: سایکوپت
یعنی کسیکه ویژگی های A&B&C&M&N را دارد، آنگاه باز گزاره ی (1) یک گزاره ی
تحلیلی و غیرتجربی میشود.) شرط علمی و تجربی بودن گزاره ی 1 این است
که ویژگی های M و N جزو تعریف سایکوپتی نباشد.
.
اگر ما مثلا اسم پدیده ای را بگذاریم "سرماخوردگی" و در تعریف آن "سرفه کردن"
را هم بیاوریم ولی کسی را ببینیم که فکر میکنیم سرما خورده و سرفه نمی کند؛ آنگاه
این گزاره که "هر کس سرماخوردگی داشته باشد، سرفه میکند" ابطال نشده بلکه این
باعث میشود ما تعریفمان را عوض کنیم. یا مثلا در تعریف پیری داشتن موی سفید یا
چروک را نیاوریم بلکه آن را مثلا بر حسب سن (افراد بالای شصت ) تعریف کنیم.
در این صورت گزاره هایی مثل " پیری باعث سفیدی مو میشود" ابطال پذیرو غیرتحلیلی
میشوند.
در واقع نکته مهمی که خودتان هم به آن پی بردید این است که چارچوب های نظری ما( مثل
تعاریفمان) میتوانند مرز بین گزاره های تحلیلی و تجربی را برای ما مشخص کنند. برای
همین مثلا "خدا وجود دارد" برای کسیکه خدا را همان "وجود و هستی"میداند بدیهی و تحلیلی
است ولی برای کسیکه این تعریف را نپذیرد و مثلا خدا را"آفریننده جهان"تعریف کند؛ وجود خدا
برایش اصلا بدیهی نیست و نیاز به اثبات دارد.
فرق یک انسان خوشبخت با یک بدبخت در انتخاب هاییست که میکند
بدرود هوپا
بدرود هوپا
Re: سایکوپاتی
کواین برهمین اساس میگه تمایز تحلیلی-ترکیبی کاملا دلبخواهی و وابسته به بافت و کلیت فرهنگیه.به لین خاطر که میدونیم تحلیلی-ترکیبی بودن گزاره ها،به محصور بودن یا نبودن موضوع در محمول بستگی داره که امری کاملا وابسته به تعاریفه و تعاریف هم مربوط به یک شبکه و کلیت معنایی-معرفتی.مثلا قبلنا گزاره «زمین مرکز جهان است» تحلیلی بود چون دانش اون زمان،باعث پدید اومدن شبکه ای شد که در اون،مرکز جهان بودن یکی از ویژگی های زمینه.ولی پیشرفت علم،شبکه جدیدی رو جایگزین کرد که در اون،گزاره «زمین مرکز جهانه» یه گزاره ترکیبی کاذبه.
همچنین تجربه گرایی افراطی کواین،لز اینجا میاد که ما برای فهمیدن معانی و در نتیجه،تشخیص تحلیلی-ترکیبی بودن گزاره،باید به شبکه باورمون مراجعه کنیم(مثلا فرهنگ لغت رو نگاه کنیم) که کاری تجربیه.تجربه، تحلیلی-ترکیبی بودن گزاره ها رو مشخص میکنه و به همین دلیل،ما شاید حتی مجبور شیم گزاره های تحلیلی منطق و ریاضی رو هم مورذ بازبینی قرار بدیم.
این یکی از نقدهای وارد بر ابطالگرایی پوپر هم هست که به تز دوعم-کواین مشهوره و میگه نمیشه تشخیص داد واقعا نظریه کی ابطال شده و میشه با فرضهای کمکی،اونو از ابطال نجات داد.مثلا:
«همه قوها سفید هستن»
حالا ما یه قوی سیاه میبینیم.میشه دو کار کرد:
۱- نظریه ابطال شده.
۲- موجود دیده شده اصلا قو نبوده! اینطور که بگیم سفید بودن،در تعریف کلمه «قو» هست.(اصلاح نظام باور و فرض کمکی)
همچنین تجربه گرایی افراطی کواین،لز اینجا میاد که ما برای فهمیدن معانی و در نتیجه،تشخیص تحلیلی-ترکیبی بودن گزاره،باید به شبکه باورمون مراجعه کنیم(مثلا فرهنگ لغت رو نگاه کنیم) که کاری تجربیه.تجربه، تحلیلی-ترکیبی بودن گزاره ها رو مشخص میکنه و به همین دلیل،ما شاید حتی مجبور شیم گزاره های تحلیلی منطق و ریاضی رو هم مورذ بازبینی قرار بدیم.
این یکی از نقدهای وارد بر ابطالگرایی پوپر هم هست که به تز دوعم-کواین مشهوره و میگه نمیشه تشخیص داد واقعا نظریه کی ابطال شده و میشه با فرضهای کمکی،اونو از ابطال نجات داد.مثلا:
«همه قوها سفید هستن»
حالا ما یه قوی سیاه میبینیم.میشه دو کار کرد:
۱- نظریه ابطال شده.
۲- موجود دیده شده اصلا قو نبوده! اینطور که بگیم سفید بودن،در تعریف کلمه «قو» هست.(اصلاح نظام باور و فرض کمکی)
Re: سایکوپاتی
Behjo نوشته شده:آفرین
اینجا جواب این مساله را تقریبا داده ام:
.
من جوابتو نفهمیدم. شاید من ابطال پذیری رو بد فهمیدم, ولی چیز پیچیده ای نیس ک بدفهمی پیش بیاد. ابطال پذیری یعنی تصور کردن شرایطی ک در اون شرایط اون گزاره باطل بشه. مثلن یه گزاره می گه "هرکی زمان مرگش فرا برسه, می میره", خب یه گزاره درسته, ولی همیشه و تو هر شرایطی درسته, ابطال پذیری می گه باید شرایطیو تصورکرد ک اون گزاره قابل باطل شدن باشه, فقط گزاره هایی ک قابل باطل شدن هستن علمی ان. این گزاره بالا هیچ وقت باطل نمی شه, چون هرکسی بمیره طبق این گزاره زمان مرگش نرسیده بود, هرکسی هم ک بمیره پس زمان مرگش فرارسیده. این گزاره رو نمی شه ابطالش کرد, پس گزاره هایی ک همه جوره درستن گزاره هایی هستن ک نمی تونن چیزیو پیش بیی کنن و شناختی به ما بدن.
~~~~
حالا منطق تو می گه با این فرمول پست قبلی ک گفتم, همه چیز ابطال ناپذیر می شه, پس یا منطق تو مشکل داره, یا استدلال من یه جاییش می لنگه. اونیم ک گفتی جواب این مشکلو دادی و از پستای قبلیت نقل قول کردی ک اون گزاره به شرطی ابطال پذیره ک M و N جزو ویژگی X نباشنو نفهمیدم چی به چیه.
اگر ما مثلا اسم پدیده ای را بگذاریم "سرماخوردگی" و در تعریف آن "سرفه کردن"
را هم بیاوریم ولی کسی را ببینیم که فکر میکنیم سرما خورده و سرفه نمی کند؛ آنگاه
این گزاره که "هر کس سرماخوردگی داشته باشد، سرفه میکند" ابطال نشده بلکه این
باعث میشود ما تعریفمان را عوض کنیم.
خیلی واضحه, نیست؟
همین ک تعریفمونو عوض می کنیم, ینی چی؟ ینی گزاره قبلی ابطال شده دیگه. ینی ما اون گزاره قبلی رو ابطال, و بعد اصلاح کردیم.
مثلن هیعت بطلمیوس یه سری ویژگی داشت, وقتی علم پیشرفت کرد بطلمیوس باطل شد و برای مدل سیارات یه تعریف دیگه کردن, ینی نظریه قبلی باطل شد و یه تعریف جدید جایگزینش شد. همین ک یه تعریف جدید می کنیم ینی نظریه قبلی قابلیت ابطال شدن داشت و باطل شد دیگه! اگه اینطور ک تو می گی با این منطق پیش بریم پس می گیم بطلمیوسم باطل نشد بلکه ما فقط تعریفمونو از مدل سیارات عوض کردیم!
Re: سایکوپاتی
الف=چیزی که ب و پ و جیم است.
۱-هر الفی ب است = هر چیزی که ب و پ و جیم است ، ب است.(گزاره تحلیلی/ابطال ناپذیر)
# مشاهده: چیزی هست که ب نیست »» آن چیز الف هم نیست.(بنابر تعریف الف)
اگر بخواهیم آن چیز را الف بدانیم باید تعریف الف
را تغییر بدهیم: الف= چیزی که پ و جیم است.
اگر نه،می توانیم اسم جدیدی روی این پدیده بگذاریم:
دال= چیزی که پ و جیم است.
( مثلا آلرژی بجای سرماخوردگی)
۲-هر الفی ت است= هرچیزی که پ و جیم است، ت است. (گزاره ترکیبی/ابطال پذیر)
*مشاهده: چیزی هست که الف است ولی ت نیست »» ابطال گزاره ۲
۱-هر الفی ب است = هر چیزی که ب و پ و جیم است ، ب است.(گزاره تحلیلی/ابطال ناپذیر)
# مشاهده: چیزی هست که ب نیست »» آن چیز الف هم نیست.(بنابر تعریف الف)
اگر بخواهیم آن چیز را الف بدانیم باید تعریف الف
را تغییر بدهیم: الف= چیزی که پ و جیم است.
اگر نه،می توانیم اسم جدیدی روی این پدیده بگذاریم:
دال= چیزی که پ و جیم است.
( مثلا آلرژی بجای سرماخوردگی)
۲-هر الفی ت است= هرچیزی که پ و جیم است، ت است. (گزاره ترکیبی/ابطال پذیر)
*مشاهده: چیزی هست که الف است ولی ت نیست »» ابطال گزاره ۲
فرق یک انسان خوشبخت با یک بدبخت در انتخاب هاییست که میکند
بدرود هوپا
بدرود هوپا
Re: سایکوپاتی
Behjo نوشته شده:الف=چیزی که ب و پ و جیم است.
۱-هر الفی ب است = هر چیزی که ب و پ و جیم است ، ب است.(گزاره تحلیلی/ابطال ناپذیر)
# مشاهده: چیزی هست که ب نیست »» آن چیز الف هم نیست.(بنابر تعریف الف)
اگر بخواهیم آن چیز را الف بدانیم باید تعریف الف
را تغییر بدهیم: الف= چیزی که پ و جیم است.
اگر نه،می توانیم اسم جدیدی روی این پدیده بگذاریم:
دال= چیزی که پ و جیم است.
( مثلا آلرژی بجای سرماخوردگی)
۲-هر الفی ت است= هرچیزی که پ و جیم است، ت است. (گزاره ترکیبی/ابطال پذیر)
*مشاهده: چیزی هست که الف است ولی ت نیست »» ابطال گزاره ۲
نمی فهمم چی می گی. احتمالن الف و ب و پ و... رو اشتباه ب کار می بری. به هر حال توضیحاتت قانعم نکرد, البته اصن نفهمیدم چی گفتی که بخوام قانع بشم. کسی می گه من قانع نشدم ک حرف طرفو بفهمه و بگه استدلالت ضعیفه. من کلن متوجه نمی شم چرا می پیچونی یه چیز به این راحتیو.
~~~~
پست بالاییم ب نظر خودم درسته. اگه کاربر دیگه ای هس "فلسه علم" بلده و این تاپیکو خونده, اگه پست بالاییم غلطه بهم توضیح بده چرا غلطه ممنون می شم. چون به نظر خودم ک درسته, طبق منطقی ک گفتم اینجوری همه گزاره ها ابطال ناپذیر می شن, با این فرمول (که نوشتم فرمولشو) کلن ابطال پذیری دیگه بی معنی می شه. این منطق اشکال داره به همون دلیلی ک گفتم.
- [email protected]
نام: م. ج. معروف به گربه ی زَبادی
محل اقامت: تهران
عضویت : پنجشنبه ۱۳۹۰/۹/۲۴ - ۱۱:۴۹
پست: 1458-
سپاس: 514
- جنسیت:
تماس: